✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
💥 *~شعر امروز~*
*فاضل نظری نمایندهی عقبرفت شعر پارسی*
🟥⬛🟥
بی شک شعر پارسی در چند دهه اخیر در بدترین دوران هنری خود قرار گرفته
از یک طرف ما با شاعرانی چون فاضل نظری مواجه ایم که نه تنها بهیچ عنوان متعلق به شعر امروز ما نیستند بلکه در همان عقب رفت هم ضعیف ترین شکل ممکن یک شاعر بازگشتی را دارند.
نام بلند فاضل نظری هایی که طبل های پر هیاهوی خالی از شعر و شاعرانگی درخور شعر امروزند، چنان ضربه ی جبران ناپذیری به شعر پارسی زده که شاید دیگر نشود آن را جبران کرد.
چه استعدادهای که می توانستند در مسیر درست شعر نه تنها خود به شکوفایی برسند بلکه به بالندگی شعر پارسی هم کمک کنند اما با افتادن در راه فاصل نظری ها برای همیشه نابود شدند
آری،شعر فاضل نظری و فاضل نظری ها به خودی خود نمی توانست باعث این فاجعه در شعر پارسی شود اما متاسفانه پرآوازه شدن نام آنها -به لطف قدرت-باعث شد بسیاری فقط به واسطه ی همین نام آوری ،به بیشتر دیده شدن شعرهای ایشان و برند شدن آن بپردازند که نتیجه آن رهروی ناآگاهانه ی بسیاری از شاعران گمنام این سرزمین از این نام آشنایی غریب شد تا جایی که از هنر اول این سرزمین جز نامی از گذشته،چیزی نمانده است
به جهت اینکه دوستداران شعر و عزیزان شاعر بهتر متوجه عرایض بنده شوند بصورت مصداقی و نمونه، به نقد این شعر از فاضل نظری می پردازیم که دوست عزیزمان به اشتراک گذاشته
و توجه داشته باشید که این نقد را تقریبا به تمامی اشعار فاضل می توان تسری داد.
🟥⬛🟥
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب مواج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشتۀ سوزاندۀ بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصه حلاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
فاضل نظری
نقد شعر
🟥 زبان کهنه و پرداخت کلاسیک
*در این شعر و دیگر اشعار فاضل نظری ما در تمام شعر شاهد همنشینی تعابیر و واژگان کهن، کلیشهای یا بسیار تکرارشده هستیم.*
نمونه:
«قلب مرا برده به تاراج»
«موی پریشان» + «دریای خروشان»
«شب مواج»
«یک عمر دویدیم»
«کشتۀ سوزانده بر باد سپرده»
«قصه حلاج»
«صندوقچه در امواج»
این تعابیر به سبب قرن ها استفاده شاعران ضعیف و قوی چنان مستعمل وکلیشه شده اند کهجز در یک رستاخیز وکشف نوین بهره بردن از آنها بهیچوجه جایز نیست
*مخاطب شعرامروز نیاز به تصویرهای تازهتر و پرداخت شخصیتر دارد.*
🟥 مشکل تصویرسازی یا ضعف در تازگی تصاویر
شعر از نظر تصویرسازی عاطفی است اما نوآوری تصویری ندارد.
نمونه؛
«موی پریشان تو دریای خروشان» تصویری به شدت کلیشه ای
«صندوقچهای در امواج»
تصویری مبهم و فاقد بار معنایی نو
در مجموع تصاویر شعر بیش از آنکه «خلق» شوند، بازتولید شدهاند.
🟥 ضعف در شخصیتپردازی (یا فقدان سوژهی منحصربهفرد)
شعر، علیرغم احساس موجود، فاقد یک شخصیت متمایز و داستانمحور است. ما با یک «من» عاشقپیشه و یک «تو» معشوق کلیشهای مواجه ایم، اما هیچ نشانهای از هویت یا ویژگی خاص آن «تو» وجود ندارد چه برسد به اینکه این «من عاشق» وآن «تو معشوق» ،«منوتو»ی عاشق و معشوق امروزی باشند
🟥استقلال و پراکندگی ابیات
اگرچه ابیات ظاهراً در یک فضای عاشقانه/عرفانی حرکت میکنند، ولی انسجام ساختاری کافی ندارند. هر بیت تقریباً به تنهایی وجود دارد، بدون اینکه وابسته به بیت پیش یا پس از خودش باشد.
نمونه؛
بیت اول صرفاً یک درخواست عاطفی است.
بیت دوم یک توصیف شاعرانه است.
بیت سوم کاملاً جهت معنایی را عوض میکند (از عاشقانه به فلسفی).
بیت چهارم وارد تمثیل عرفانی حلاج میشود.
بیت پنجم باز میگردد به تصویرسازی دریایی، اما بدون پیوند منطقی با قبل.
و این می شود که شعر در سطح یک «مجموعه ابیات گاهی خوشساخت» باقی میماند، نه «یک کلیت روایی یا مفهومی».
🟥پایان ضعیف و ناتمام
آخرین بیت:
> یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
ایدهی «صندوقچه در امواج»
استعاره ای مبهم وترکیب نسبتاً مستعملی ست که
شعر با آن به پایان میرسد بدون هیچ «فرود» مشخص یا ضربهی عاطفی/فکری نهایی.
ضمنا تصویر نهایی بیش از حد نمادین است و بیپایه و ارتباط مستقیمی با بقیه ابیات ندارد.
حتا در مقایسه با بیت چهارم (حلاج)هم از نظر مفهومی و عاطفی نزول دارد.
🟥 اختلاف سطح بین زبان و معنا (عدم تطابق)
نمونه؛
> «یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج»
واژهی «معراج» در این وزن و قالب تغزلی سنگین و ناهماهنگ بهنظر میرسد؛ اصطلاحی با بار دینی و فلسفی، بدون بسترسازی معنایی مناسب.
🟥تعلیق روایی و فقدان پیشروی
ادامه⤵️
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
یاد کردی از دکتر مهدی حمیدی شیرازی( درگذشت۲۳ تیر ۱۳۶۵ش) شاعر پرمایه و استاد نکته سنج، معلمی خوش اندیش وخوش نگاه، ناقدی توانا.
نقش های ماندگار دکترحمیدی:
ا-چند شعر برجسته واستوار ، به نام او در دفتر زمانه ثبت است:
الف ، سه مثنوی بلند " بت شکن بابل" و " موسی" و مثنوی درخشانی که برای باز نشست کردن استاد بدیع الزمان فروزانفر، گفته ونیز یک منظومه تاریخی بلند در قالب دوبیتی پیوسته به نام " در امواج سند" وچند قطعه زیبا
مانند " عروس دشت" و
" گل ناز" وغزل گونه" مرگ قو"
۲- دکتر حمیدی و حبسیه:
وی را در اوایل انقلاب اسلامی به تهمت " هجو یکی از سران انقلاب، گرفتار کردند و درد سر کشید، این حبس تلخ نابجا موجب آفرینش حبسیه ای یا چند حبسیه از او شد که هرچند هنوز منتشر نشده، اما به گفته یکی از بزرگان ادب معاصر کمتر ازحبسیه های ملک الشعرا بهار از نظر استحکام و درون مایه پررنج نیست.
۳- مرثیه هایی که حمیدی سروده است دارای احساس قوی و سوز درون است لذا در خواننده تاثیر شگرف دارد : از آن شمار: شعری که در مرگ عبدالرحمن فرامرزی ( حامی او درمطبوعات) و برادرخود سروده است یا مرثیه ای قوی که درمرگ استاد خوددکتر لطفعلی صورتگر گفته با این مطلع:
این وصف او نشد که سخن دلپذیر داشت
یا طبع " رودکی" و زبان " جریر" داشت
هرگز نداشت خاک بدینسان سخنوری
با آن که "قیس" داشت که" ابن اثیر " داشت
۴- دکترحمیدی استادی عروض دان بود و در این رشته صاحب نظر ، - کتاب عروض حمیدی او معروف است -به اتکای همین عروض دانی او بود که به ابتکار قالبی تازه درشعر دست یازید که هم نوعی ترجیع بند وهم مستزاد بود وباید به مبحث "اَشعار مختلط" او در کتاب ( فنون شعر و کالبدهای پولادین آن) او مراجعه کرد.
۵- کتابی دوجلدی که در موضوع تاریخ ادبیات ایران به نام " بهشت سخن" پدید آورد تنها به نام ونشان گویندگان دیرین زبان فارسی نپرداخته، بل که به هرشاعری با نقد شایسته ای نگریسته است. درست چون مرادش، بدیع الزمان فروزانفر در کتاب " سخن وسخنوران"
۶- دوره سه جلدی" دریای گوهر" که نشان دقت نظر وسلیقه مهذّب اوست در گزینش شعر ونثر داستان های برگزیده ادب فارسی و ادب جهان. و نیزنوشته های فصیح زمان حیات حمیدی را آینگی می کند، درهرحال از زبده ترین گزینش هاست مخصوصاً برای نسل جوان عهد دبیرستان ، که اگر صاحب این حروف به تجربه از اهمیت دریای گوهر و مایه بخشی آن سخن می گوید،با علاقه در عهد دبیرستان خوانده چنانکه بعد ها اشعاری از گویندگان معاصر دیدم که مضمون آن را قبلا در کتاب دریای گوهرحمیدی خوانده بودم.
۷- پایان نامه دکتری حمیدی" شعر درعصر قاجار" بود که با نقد ونگاهی تازه آثار گویندگان پرشمار این عصر را مورد بررسی قرار داد ومثلا با دلایلی شعر یغمای جندقی و فروغی بسطامی را در مرتبه حضیض اعتبار و شعر قاآنی و داوری را دراوج آن دوره معرفی می کند.
۸- حمیدی شیرازی ،زمانی در چندشماره مجله یغما به نقد شعر سنایی وعطار پرداخت که به ابراز نظر مخالفان او منجر شد و حمیدی را مورد هجمه قرار دادند اما وقتی استاد مجتبی مینوی به حمایت حمیدی پرداخت آتش فرونشست وبعدها که استاد شفیعی کدکنی به تجدید چاپ
آثار عطار روی آورد با ذکر این نکته که دلیل مخالفت ونقد حمیدی برعطار، در دست نداشتن نسخه منقَّح ودرست،ازشعر این شاعر عارف می بوده است. تلویحاً حق را به دست حمیدی داد.
به کوشش استاد مسعود تاکی
۲۳ تیر ۱۴۰۴
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
رباعیات خیام و خیامانههای پارسی
دکتر میلاد عظیمی
۱.کتاب بزرگ و بزرگوار رباعیات خیام و خیامانههای پارسی اثر سیدعلی میرافضلی را خواندم (سخن،۱۳۹۹). خوشحالم که در واپسین روزهای قرن چهاردهم خورشیدی، یکی از پژوهشهای ارجمند این قرن درزمینهٔ شعر و ادب فارسی را خواندم. سالها در انتظار این کتاب بودم. در حدّ شعور و شناخت خودم میگویم که زیر این آسمان کبود، دربارهٔ رباعیات خیام، کتابی بهتر و تحقیقیتر از این یافت مینشود. این کتاب مایهٔ آبرو و مباهات جامعهٔ فرهنگی ماست.
۲. در صد سال گذشته مسئلهٔ تعیین رباعیاتی که واقعاً سرودهٔ خیام است، معضل محققان ایرانی و خارجی بوده است. برای رسیدن به رباعیات خیام روشهای گوناگونی به کار بسته شد. میخواهم تأکید کنم بر پشتوانۀ تحقیقی این کتاب و بنویسم که مؤلف با اشرافی خیرهکننده، تحقیقات دیگران را دیده است و با امانت نقل و با نگاهی علمی و منصفانه نقد کرده است. کتابنامهٔ پرمایهاش چراغ راه خیامپژوهان و رباعیپژوهان است. نیز سفینهپژوهان و محققان شعر کهن فارسی.
۳. مبنای تحقیق میرافضلی در انتخاب رباعیات خیام، اتکا به منابع کهن است. او مؤلف کتاب رباعیات خیام در منابع کهن (۱۳۸۲) است که تا پیش از کتاب مورد بحث ما، علمیترین پژوهش دربارهٔ رباعیات خیام به شمار میآمد. آن کتاب که جامع کشفیات محققان دیگر و نویافتههای میرافضلی بود، بنیان مرصوص این کتاب تازه است. در این سالها هم او و هم سایر محققان، منابع کهن دیگری را کشف و معرفی کردهاند. درزمینۀ استقصای منابع قدیم رباعیات خیام غور و تتبع میرافضلی غبطهبرانگیز است. مقدار معلوماتی که در این کتاب عرضه شده حیرتآور است. عجب هم ندارد البته. عمر بر سر این کار نهاده. سالهاست نجیبانه و فروتنانه سر در کار خود داشته و کتاب خوانده و دانهدانه نکتهها را از این کتاب و آن دستنویس به دست آورده است. نه اینکه گمان کنید مثل خامان رهنرفته خواسته باشد خواننده را با انبوه اطلاعات نالازم مرعوب کند. فقط اطلاعات لازم را آورده است. روشش التزام ایجاز است. دیگر اینکه اساس را بر مراجعه به اصل دستنویسها گذاشته است. منابع قدیم را از صافی ارزیابی و تحلیل و نقد پخته و محققانه و محتاطانه گذرانده و بر اساس اهمیت، اولویتبندی و دستهبندی کرده است.
۴. در این کتاب استقصای منابع کهن با تحلیل و نقد علمی همدوش و باید بگویم تقریباً همتراز است. از جمیع روزنهها و امکانات برای رسیدن به نتیجه استفاده شده است. فیالمثل در مبحث رباعیات چهارقافیهای شیوۀ بحث اقناعکننده و موفق است. خوب از آمار برای استنباط میزانی صوری و سبکی برای رد و قبول رباعیات بهره برده است. به نظرم این کتاب تلفیق کامیاب لذیذی است از کشف و نقل اطلاعات با تحلیل و نقد و سبکشناسی. دیگر اینکه معیارهای مؤلف روشن است و تذبذب روش ندارد.
خود میرافضلی هم بهدرستی چندبار گفته که کتاب او حرف آخر در این موضوع نیست. به نظر من مهمتر از انتخابهای او- که خیلی هم مهم است این انتخابها- روش تحقیق اوست. انگار آفتاب عقل ریاضیپرورد خیام بر روش تحقیقش پرتو افکنده است. بسکه روش این مرد معتدل و معقول است. بسکه استنتاجهایش سنجیده و ملایم و متین و محتاطانه است. بسکه مستند و مستدل سخن گفته است.
۵. میرافضلی در انتخاب رباعیات بسیار آهستهکار است. گفتم که مبنا را گذاشته بر منابع کهن؛ «منابع اصلی» که به نام خیام تصریح دارد و «منابع کمکی» که در آنها رباعیات خیام و خیامانه بی ذکر نام او آمده. همچنین برای احتیاط بیشتر به اصل تکرار رباعی در منابع مختلف عنایت داشته است. در مبحث «رباعیات سرگردان» هم که یکی از فصلهای عالی کتاب است، با برهان و سند کوشیده، رباعیات دیگران را از رباعیات خیام جدا کند. معیار دیگر او توجه به سبک است. این مبحث البته سیال و لغزان است.
او درنهایت ۲۰ رباعی را اصلی و اصیل دانسته و ۴۹ رباعی را با احتمال از خیام تلقی کرده است. ۵۱ رباعی دیگر را نیز که به نظر او مشکوک و گاه مردود بوده، آورده تا خواننده مجموعۀ رباعیات خیام در منابع کهن را در اختیار داشته باشد.
بخشی از کتاب «منتخب خیامانههای پارسی» است. دربارۀ این فصل دلانگیز و گوهرآگین باید جداگانه بنویسم. بخوانید و حظ ببرید از این شعرهای تر تابندۀ عتیق.
۶. میرافضلی فروتنانه گفته که امیدوار است کتابش کار رباعیات خیام را یک گام جلوتر برده باشد. ابوسعید ابوالخیر رحمت فرستاده بر کسی که کاری که در آن است را یک قدم به جلو برده باشد. اما این کتاب، تحقیق دربارۀ رباعیات خیام را بسیار به پیش برده است. تا نام خیام هست، نام میرافضلی و این کتابش هم هست. کتابی رونده که مدام تکمیل خواهد شد. چون میرافضلی و محققان دیگر دست از طلب برنخواهند داشت.
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
"در جستجوى زمان از دست رفته"
طولانى ترين رمان تاريخ ادبيات
مارسل پروست و معناى زندگى...
ادبيات
فلسفه
ترجمه و صدا: ايمان فانى
زاد روز مارسل پروست
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🍀💐🌼 از بهترین و دلنشینترین کانالهای تلگرام لذت ببریم
🍇 نی لبک چوبی(موسیقی کلاسیک و فلسفه هنر)
@NilabakChubi
🌳 دانلود کتابهای نایاب ممنوعه و تاریخی
@yortci_bosjin_pdf
🌻 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🍎 آموزش علم نجوم و کیهان شناسی
@yortchi_bosjin
🌳 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!!
@book_tips
🌻 فرانسه صحبت کنیم
@FrenchAvecMoi
🍎 حقوق برای همه
@jenab_vakill
🌳 آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🌻 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🍎 جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
🌳 جادوی گیاهان دارویی طب سینوی
@teb_sinawi
🌻 کتابها مثل ریشههای یک درختاند
@nevisandbdonya
🍎 رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
🌳 کتابهای صوتی آرامش با داستان
@arameshbadastan
🌻 آموزش پاڪسازی تقویت چاڪراها
@tabnahayteshgh
🍎 نگارش دهم تا دوازدهم(در مورد نگارش و نویسندگی . . .)
@negareshe10
🌳 آموزش زبان با سریالها
@english_elnaz_torabi
🌻 جملات طلایی انگیزشی
@arameshdaroonee
🍎 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🌳 یادگیری لغات با اخبار انگلیسی
@english_ielts_garden
🌻 در مسیر دانایی
@romanceword
🍎 آموزش دکوراسیون منزل🏡
@ZibaManzel
🌳 دل واژههای تنهایی
@gandomzaran
🌻 جهانگردی و طبیعت زیبا
@afarinshokoh
🍎 روانشناس خودت باش
@sh351b
🌳 کتابخانه تاریخی یفـتلیهاBOOK✔️
@Iftlis_library
🌻 تیم ورزشی و تناسب
@MaryamTeam
🍎 آمـــوزش کسب و کار / کارگاههای حضــوری
@Azsefr_beyek
🌳 کتاب دانش مطالعه گروهی 📖
@ktabdansh
🌻 شعر و دکلمه
@cafe3Sher
🍎 همیشه راهـے هست♡
@hamisherahi_hast
🌳 پایش سیاسی ایران
@ir_REVIEW
🌻 جمـــلات *نااااب* انــگیـزشـی
@jomalatnab_angizeshi
🍎 نوازش روح، دنیایی از همه رنگ . . .
@Navazesh_e_rooh
🌳 محفل شاعرانه
@Mahfelshaeraneh
🌻 انگلیسی با بیشترین جزئیاتش🚦
@englishteaching1398
🍎 کلیپهای انگیزشی
@kelephayeangizeshi
🌳 مدیریت زندگی
@LifeManage
🌻 معنای زندگی چیست؟🦋
@manaye_zendegi_chist
🍎 آرامش و شادی درونی🧘🏻♀️
@ravanshenasivaerfan
🌳 شعر های عاشقانه " مولانا " حافظ
@SHAMSETEBRIZII_99_22
🌻 تست سوالات عمومــی، تخصصی، استخدامــی
@Azsefr_beyek_text
🍎 آرایـــه، ضربالمثـــل، شعر فارســـی
@Azsefr_beyek_farsi
🌳 روزهای زندگی
@Roozhayezendegi2024
🌻 رشد آگاهی
@roshdagahi
🍎 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🌳 مجله پزشکی
@Drsalam2025
🌻 گلچین اشعار زیبا 🍃
@najvayee
🍎 بوسه عشق
@Booose_eshgh
🍀 پیر دهر
@pir_dahr
🌳 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🌻 جامعه مدنی(فلسفه. تاریخ. اجتماع)
@civilizers
🍎 مکالمه عربی
@Arabicconversation20
🌳 آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
🌻 ده دقیقه با رمان و روانشناسی 🎙
@peyke_pouyesh
🍎 روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
🌳 استوری مناسبتی انگیزشی
@yefenjanaramsh
🌻 هتل کتاب
@Hotel_booook
🍎 آموزش کف بینی
@kafbini12
🌳 خسروی آواز استاد شجریان
@stad_shajariyan
🌻 هُنَر شَرابِ زِندِگیست°
@Geraf_art
🍎 گالری تصاویر و مطالب ناب ادبی
@GaleryeTasavireAdabi
🌳 بدانید و دریافت کنید BOOKS
@Audio_Books_24
🌻 آموزش ترکی استانبولی کاربردی
@Turkish_Nazli
🍎 بهترین کتابهای صوتی موفقیت و بیداری
@ganonjjazb
🌳 نوستالژی زیرخاکی های خاطره انگیز
@nuostalzhi
🌻 زیباترین کلیپها و آموزش رقص
@sonatimahalli
🍎 دانستنیهای زنان موفق
@successfulwomen1
🌳 فن ترجمه زبان علوم سیاسی و متون مطبوعاتی
@policyinact
🌻 آموزش عربی
@atranslation90
🍎 انگلیسی حرفهای کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
🌳 اطلاعات مفید پزشکی دکتر خود باشیم
@kalemnab
🌻 نظریههای جامعه شناسی
@sociologyat1glance
🍀 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🍎 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🌳 مکالمههای روزمره انگلیسی
@EnglishWithMima
🌻 دانلود 50000 کتاب و رمان برتر (BOOK)
@book_and_roman_library
🍎 بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🌳 تفسیر آیه به آیه قران کریم
@Pious114
🌻 اطلاعات حقوقی مهم برای همه
@LAW_SEVDA
🍎 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
🌳 کتابخانه صوتی و پیدیاف تاپبوک
@Top_books7
🌻 گلچین کتابهای صوتیPDF
@ketabegoia
🍎 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🌳 📚کافه کتاب
@roman_bookk
🌻 دوره رایگان عزت نفس
@Subliminal_biokinesis_mehregan
🍎 یه مرد امیدوار
@happy_private_life
🧿🌺 هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
وقتی حوصله سیاست را ندارند، سراغ من میآیند
وقتی حوصله سیاست را ندارند، سراغ من میآیند
شعر برایش جدیترین کار بود و ترجیح میداد در شعرش خودش باشد. هرچند معتقد بود کسی به شعرش توجه نکرده است؛ البته میگفت: «هروقت جوانها از سیاست حوصلهشان سر میرود، به من، سهراب سپهری و بیژن جلالی رو میآورند؛ اینقدر که شل هستیم و با چیزی کاری نداریم.»
به گزارش ایسنا، بیستم تیرماه ۱۴۰۲ احمدرضا احمدی دنیای شعر و نقاشی را ترک کرد. او زاده اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان بود. بعدها جریانی نوین را با عنوان «موج نو» در شعر معاصر ایران پدید آورد. احمدی دوره آموزشهای دبستانی را در زادگاهش و دوره دبیرستان را در دارالفنون تهران به پایان رساند.
این شاعر از ۲۰ سالگی به طور جدی به سرودن شعر پرداخت و نخستین مجموعه شعرش را با عنوان «طرح» در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد.
احمدرضا احمدی درباره کتاب «طرح» گفته بود: «در یک بعدازظهر ماه آذر از چاپخانهای در خیابان خانقاه بیرون آمد. جوانی بود با یک کت مخمل سبز که میخواست با آن جهان را فتح کند. میخواستم جهان را ویران کنم. دوره شعرهای رمانتیک بود که «مهتاب در ناودانها میماسید». گرفتاری فقط قصیدههای بلند در کشف حرف «م» نبود. گرفتاری در نقد ادبی هم بود که میخواست سیاست را در قالب شعر بیاورد. من اندوختهای جز رویا و خوابهای شبانه نداشتم. اما مکاشفهای لذتبخش بود. به آن سالها نگاه میکنم، از ابتدا راهم را یافته بودم. میدانستم شاعر اگر ابداع نکند، صنعتگر است نه شاعر، پس از ابداع است که شاعر به شعر محض میرسد. شعر محض، یعنی انسان از تجربه خویش بگوید. شاعر باید از جادهای برود که انبوه از خار مغیلان است و شاعر عریان و از کفش تهی. از جادههای آشنا رفتن تلف عمر است و توهین به خویش و دیگران. از راههای هموار رفتن در شاعری بردگی است. مرا عمر دیگر بود و جادهای دیگر بود.»
البته خودش معتقد بود، کسی به شعر او توجه نکرده است: «شاعر باید قلمروهایی را در عمق زمین پیدا کند تا حتی اگر شده برای زمان محدودی، ما را از این واقعیتهای هولناک دور کند. به نظرم، در کار شاعریام، تمام اعضای بدنم درست برعکس بودهاند و همین باعث شده شعرم تا همین امروز سوءتفاهم بیافریند و کسی به شعر من توجه نکند. البته چهار نفر شعرم را جدی گرفتند؛ ضیاء موحد، « علیمحمد حقشناس جهرمی » ، حسین معصومی همدانی و سهراب سپهری.» البته او بارها،حمایتهای فروغ فرخزاد از شعرهایش را یادآور شده بود.
احمدرضا احمدی ترجیح میداد که خودش باشد و از دیگران تقلید نکند و توصیه میکرد هرکس تجربه خودش را بگوید. میگفت: «اگر هر کسی از تجربه شخصی خودش صحبت کند، میشود مکتب؛ یعنی تحت تأثیر مطلبی نباشد که دیگران گفتهاند. در واقع، یک جور فرار از سنت و آن چیزی که حاکم است. اخوان ثالث تا لحظهای که فوت کرد، هیچ وقت از شعر من خوشش نمیآمد. یک بار با ابراهیم گلستان صحبت کرده بود و به ابراهیم گلستان گفته بود تازه داشت سبک نیمایی جا میافتاد که این آمد و همه اینها را به هم زد. اصلا ما در دورهای قرار نداریم که یک مکتب، صد سال عمر داشته باشد. من همیشه این را میگویم. الآن کسانی خوشبخت هستند که بتوانند در اینترنت ده دقیقه روی صفحه باشند. یعنی اینقدر جهان سرعت گرفته و ما چون متوقف هستیم، چون تنبل هستیم و چون زود به ما استاد عالیقدر میگویند، زود در زمان حال یخ میزنیم و میمانیم. نمیتوانیم درک کنیم. من در این مملکت سی سال است که شاعر نو هستم. من اصلا نباید سی سال شاعر نو باشم. باید سه نسل بعد از من آمده بود و این مشعل المپیکی را که دست من بوده، به دست میگرفت. آنها باید حرکت کنند و بروند جلو. ولی به دلیل اینکه ما مردم، وقتی به چیزی عادت میکنیم و خو میگیریم، بهسختی از آن دل میکنیم، دشمن کسی میشویم که بخواهد عادت ما را عوض کند..»
او همچنین میگفت: «نمیخواستم شعر شعارگونه بگویم؛ چون آن روزها مد شده بود و به همین دلیل، کمی در تناقص بودم؛ اما آنچه بود، اینکه از کسی تقلید نکردم. شعر نیما را خوانده بودم؛ اما باید اعتراف کنم که «مانلی» را چند وقت بعد خواندم و دیدم من این زبان «یاجوج و ماجوج» را نمیخواهم. هرچه جلوتر رفتم، شعرم صیقل خورد و راحتتر شد و به قدری این شیشه را صیقل دادهام، که گاهی اشتباه میکنم اینطرف آن هستم یا آنطرفش.»
احمدرضا احمدی شعرش را زندگی خود میدانست و تنها نکته جدی زندگیاش را شعرش میخواند و میگفت: «آن را مسخره نمیکنم.»
او در کار کردن خود را جدی میدانست و میگفت: «خیلی جدی هستم. چند وقت شنیدم که گفتند فلانی را خیلی گنده کردهاید؛ اما باید بگویم نزدیک به چهارهزار صفحه غیر از کارهای کودکم مطلب نوشتهام. نصرت رحمانی و برخی دیگر را اگر سر هم بگذارید، ۱۰۰ صفحه کار ندارند. من نظم داشتم و اهل اعتیاد نبودم که فنا شوم.
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬
حالا وقتی کلید واژه «معین» یا «معین خواننده» را در گوگل سرچ میکنی، دو تصویر میبینی....یکی «نصرالله معین» و دیگری «معین زندی» که به «معین زد» معروف است....گرچه «معین زرد» اسم با مسمیتری به نظر میرسد که هم ریش و مویش زرد است هم ریشه هنرش.....اما فراتر از این زوایای زرد، درد آنجاست که «نصرالله معین» خواننده غیرمجاز است و «معین زد» خوانندهای مجاز.....اجرای آن معین همواره متیناست و با آرامش و این معین بالا و پایین میپرد و پر از ادا و نمایش....پوشش آن معین شیک و شکیل است و پوشش این یکی شمایلی از شلختگی و شلم شوربایی.....یکی همواره استایل استوار بر استیج دارد و یکی مثل اسپند روی آتش بر استیج میماند....یکی با صدایش خاطره میسازد و یکی گوش را میخراشد...فرق است میان خیال پروری و خز و خیل محوری...
موسیقی و متن ترانههای آن معین، وزین است و این یکی فقط موزون و گاهی ناموزون....معین زد میخواند: «از الان شیش دنگه حواستو پرت من کن بخون نمازتو.... دل تو آینه رو به خداست ما اینجاییم که تهش بریم کجا...» و آن معین میخواند: « نماز مغربو امشب به نام عشق برپا کن....واسم از درگه حق مهربونیتو تمنا کن....» معین زد از دلتنگی که میخواند میگوید: « شاید دلت تنگ شده توام اما نمیتونی حرفی بزنی..... بجنب دیگه منم معطل توام اگه اینه چرا زنگ نمیزنی».....و نصرالله معین اینطور وصفش میکند: «ببین که چه ساده، بدون اراده ، دلم تنگته.....مثل این ترانه ، چقدر عاشقانه، دلم تنگته»...یکی میخواند: «صدای خندههات هنوز توگوشمه.....بی تو مهتاب هر شب تو همون کوچم هی هی...» و یکی میخواند: «به دیدن من بیا مهتاب دراومد... بیا عزیزم بیا صبرم سر اومد...» یکی رویایش را اینطور وصف میکند:« مال منی مال منی مال من....شده رویا مال من همه دنیا مال من...» و دیگری چنین توصیف میکند: «ای شب از رویای تو رنگین شده....سینه از عطر توام سنگین شده...»....
نمونه بسیار است و مجال کم....حتی سخن بر سر قیاس این دو معین نیست که «میان ماه من تا ماه گردون....تفاوت از زمین تا آسمان است»... سخن بر سر سرنوشت هنر و هنرمند در این سرزمین است که معین زندی میتواند در وطن بماند و نصرالله معین اما در غربت بخواند....با بغض بخواند: « شمالم تا جنوبم عشق ، چه خاک و گندمی دارم....صدام یاری کنه باید بگم چه مردمی دارم... من و تو مردمی هستیم که گنج از رنج می سازیم....به این تاریخ خورشیدی، به این فرهنگ مینازیم»....افسوس که سُمهای ابتذال بر تن فرهنگمان میتازد و فَر و فخرش رنگ میبازد....افسوس!
#رضاصائمی
روزنامه نگار و منتقد سینما
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
معماری ماسوله، معنایی از تراژدی زندگی را در خود نهفته دارد....خانههای پلکانی آن، روایتی نمادین از طبقاتی بودن رویاها در یک جامعه نابرابر است....سقف خیال یکی، کف خاطرات دیگریست و کف روزمرگیها یکی، سقف آرزوهای دیگری....این میزانسن پلکانی در معماری، زیبایی خلق میکند اما در زندگی، زمختی و زشتی میآفریند....توازن جامعه را به هم میریزد و شومی شکاف طبقاتی را به نمایش میگذارد......
اگر معاش هر کس به میزان تلاشاش بود، فاصلهها دردناک نمیشد که هر کس به اندازه رنجی که میبُرد، گنجی میخرید...درد آنجاست که شکافهای شکننده نه از تضاد تلاش و تنبلی که برساخته شرافت و شیادی باشد....حاصل سودایی که سود یکی، به قیمت زیان دیگری تمام شود....آنگاه که خوشبختی یکی به گروگان گرفتن خوشبختی دیگری باشد...آنوقت دیگر بنی آدم نه اعضای یک پیکر که ابزار یکدیگرند!....
وقتی آدمی پلکان آدمی شود، پلیدی پدید میآید که نه پله ترقی که نردبان سقوط است!....سقوط آدمی رسیدن به آن سقفی است که هستی دیگری را ساقط کرده....بالانشستنی که از شانههای دیگری حاصل شده، شکفتن نیست، شکستن است....آنگاه به قول مولانا: لاجرم هر کس که بالاتر نشست....استخوانش سختتر خواهد شکست!
#رضاصائمی
روزنامه نگار و منتقد سینما
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#احمدرضااحمدی
اصلا شعر به چه دردی میخورد؟
احمدرضا احمدی: شعر در کوچههای بنبست مانده است، بیتوته کرده است. نشانی خوشبختی را با سخاوت به عابرانی که راه گم کردهاند میدهد. توقع سپاس هم ندارد. وزن و قافیه و دیگر ابزار ادبی در انتهای این کوچه بن بست و در کنار سایه درختان این کوچه، به فراموشی روز و شب رفتهاند. کسی از آنها سراغ نمیگیرد. پس وزن و قافیه به سوی اوراق کهنه و رنگ باخته تاریخ رهسپار میشوند. شاعران میخواهند خوابهای کشدار آدمی را که میوهای از نور و چالاکی ندارد آشفته کنند. آدمیان که میل به رخوت و خواب آلودگی دارند شاعر به گیسوان و چهرههای آنان، قطرات آب میپاشد. شاعر بیدار میکند. دیگر فرصتی نیست باید بگوییم شاعران واقعی و اصیل، الگو نمیپذیرند بلکه الگو میسازند. شعر به درد اصابت نمیکند، درد را التیام میبخشد.
مجله گوهران. ویژهنامه احمدرضا احمدی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
حافظ در چنین حالتی میگوید:
دل میرود ز دستم، صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان، خواهد شد آشکارا
و یا:
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
دل گداخت، به جان آمد و بر باد فنا رفت
در هر دو زبان، مرزهای منطق فرو میپاشند و عشق، عنان را به جنون میسپارد. حافظ از "راز پنهان" مینالد، تتلو از "روانی کامل" عاجزانه فریاد میکشد.
زبان، تنها تغییر کرده؛ درد همان است
اگرچه زبان حافظ پر از مِی و دل و جان و یار است و زبان تتلو پر از فیریک و زنجیر و درگیری ذهنی، اما هر دو از یک جراحت سخن میگویند. یکی در جام شراب میریزد و دیگری در بیت هیپهاپ فریاد میکشد؛ اما هر دو در پی همان معشوقاند، همان نجات، همان گمشده، یا شاید همان راهِ سعادت.
در واقع تتلو، برای نسل امروز و نسل Z همان کاری را میکند که حافظ برای نسل خویش. او با زبان زخمی کوچهها و تنهاییهای مدرن، همان مفاهیمی را به میدان میکشد که قرنها پیش در قالب غزلهای عارفانه و عاشقانه جاری بودند.
سخن پایانی
شاید اگر حافظ امروز میزیست، واژگانش پر از فیریک و زخم و بغض و تنهایی میبود. شاید تتلو، با همان فریادهای زخمی، نسخهای صریحتر و رادیکالتر از حافظ باشد در شعرِ زمانهٔ خویش.
در هر دو، عشق چیزیست فراتر از خواستنِ کسی؛ عشق، جنون است، تباهی است، رستگاری است، گاهی هم سقوط.
تتلو حافظِ زبان زخمیِ عصر ماست.
و حافظ، تتلوی شرابخوردهی قرن هشتم.
✍محمد ناصریراد
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
شرح و تفصیل سرآغاز باب سوم بوستان سعدی؛ در عشق و مستی و شور
موضوع: عشق الهی و ویژگی عرفا
توضیح و تشریح: رامین علیزاده
خوشا وقت شوریدگان غمش
اگر زخم بینند و گر مرهمش
گدایانی از پادشاهی نفور
به امّیدْش اندر گدایی صبور
دمادم شراب الم در کشند
وگر تلخ بینند دم در کشند
بلای خمار است در عیش مُل
سلحدارِ خار است با شاه گل
نه تلخ است صبری که بر یاد اوست
که تلخی شکر باشد از دست دوست
ملامت کشانند مستان یار
سبک تر برد اشتر مست بار
اسیرش نخواهد رهایی ز بند
شکارش نجوید خلاص از کمند
سلاطین عزلت، گدایان حی
منازل شناسان گم کرده پی
به سر وقتشان خلق ره کی برند
که چون آب حیوان به ظلمت درند
چو بیتالمقدس درون پر قباب
رها کرده دیوار بیرون خراب
چو پروانه آتش به خود در زنند
نه چون کرم پیله به خود برتنند
دلارام در بر، دلارام جوی
لب از تشنگی خشک، بر طرف جوی
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقیند
آمدی، بر بام جان پر زدی
میروی، چون بوی گل از بَرَم
رفتنت، کی میشود باورم
تا ابد، یاد تو را میبَرَم
فریدون مشیری
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
ـــــــــــــــــــــــ
صدها رباعی ناسروده
ابوسعید ابوالخیر
تنها سه بیت از خود سروده است و بس!
▪️در میان «شاعرانِ بزرگی که صاحبِ دیوانهای مشهورند ولی هرگز شعر نگفتهاند» یعنی امثال خواجه عبدالله انصاری و حلاج (منظور دیوان فارسی اوست) و باباکوهی، ابوسعید در صدر قرار دارد. بوسعید دو رباعی و در حقیقت یک رباعی و نیم سروده است.
برای بسیاری از مردم، دشوار است پذیرفتن این حقیقت که ابوسعید جز یک رباعی و نیم، شعر دیگری نسروده باشد اما چه میتوان کرد که مؤلفان زندگینامهٔ او که از خاندان او و نزدیک عصر او بودهاند، همه تصریح دارند براینکه وی جز دو رباعی شعری دیگر نسروده است و معاصران و نزدیکان به عصر وی که به زندگینامهٔ او پرداختهاند و همهٔ فضایل او را از علم و کرامت یادآور شدهاند، اشارهای به شاعری او ندارند نه صاحب تاریخ نیشابور و نه سمعانی و نه رافعی هیچ کدام اشارهای در این باب نکردهاند تنها هُجویری از قدما شعری عربی را به نام او آورده که اتفاقاً از او نیست و ما در جای خود در باب آن شعر بحث کردهایم.
▪️پس چهگونه است که وی شعر ناگفته، در صدر شاعران زبان فارسی و در شمار محبوبترین گویندگان تاریخ ادب ما قرار دارد؟
هیچ تردیدی نیست که وی با همان یک رباعی و نیم نشان داده است که استعدادی شگرف در سرودن شعر داشته ولی عامل اصلی شهرت او به شاعری نه این استعداد شعر سرودن، بلکه، استعداد بسیار بسیار عجیبِ با شعر زیستن و در شعر نَفَس کشیدن است.
از همان سن پنجشش سالگی زندگی او با شعر آغاز میشود و آن رباعی «این عشق بلی عطای درویشان است» زمزمهٔ او میشود تا آخرین کلامش در بستر مرگ، به روایت رافعی، پس از گفتن الحمدلله این رباعی است:
آزادی و عشق چون به هم نامدراست
بنده شدم و نهادم از هرسو خواست
زین پس چونان که خواهدم دوست رواست
گفتار و خصومت از میانه برخاست
و پس از این چشم از جهان فرومیبندد و برای همیشه خاموش میشود.
▪️آن دو رباعی که بوسعید مسلماً آنها را سروده عبارتند از بیتی که در پاسخ رقعهٔ درویشی به نام حمزةالتُّراب نوشته و دیگری رباعی «جانا به زمین خابران خاری نیست»
اینک به عین تصریح محمد بن منور توجه کنید:
«روزی [حمزةالتّراب] به شیخ ما رقعهای نبشت، و بر سر رقعه، تواضع را، بنوشت که «ترابُ قَدَمِه» شیخ ما قدس الله روحهُ العَزیز، بر ظَهرِ [پشت] رقعه نوشت جواب آن این یک بیت و بدو فرستاد، بیت:
یک:
چون خاک شدی خاک تراخاک شدم
چون خاک تراخاک شدم پاک شدم
ادامه از محمد بن منور:
«جماعتی را گمان افتاد که بیتهایی که در میان سخن بر زفان مبارک شیخ ما میرفته است او گفته است و نه چنان است. در همه عمر او الّا این یک بیت که بر پشت رقعهٔ حمزه نوشت و این دو بیت که شیخ فرمود،
دو:
جانا به زمین خابران خاری نیست
کش با من و روزگار من کاری نیست
با لطف و نوازش جمال تو مرا
در دادن صدهزار جان عاری نیست
بیش از این، او، نگفته است. دیگر هرچه بر زفان او رفته است همه آن بوده است که از پیران خویش یاد داشته است.»
و زندگینامهنویس دیگر بوسعید که قبل از مؤلف اسرارالتوحید زیسته و نزدیکتر به عصر بوسعید است در دنبال داستانِ بوحمزةالتّراب و نامه و جواب شیخ، میگوید:
« پس [شیخ] روی به جمع کرد و گفت ما هرگز شعر نگفتهایم آنچ بر زبان ما رود گفتهٔ عزیزان بود و بیشتر از آن پیر ابلقسم بشر بود.»
▪️اجتهاد در مقابل این دو نصّ قدیمی، و از سوی دیگر، نبودن کوچکترین اشارهای به شاعری بوسعید در اسناد کهن زندگی او، از قبیل گفتار سمعانی و عبدالغافر و رافعی بسیار دشوار است؛ بهخصوص که کسی بخواهد مانند مرحوم استاد سعید نفیسی از تعبیر بیت گفتن، استفادهٔ شعر سرودن کند و معتقد شود که در تعبیر این مؤلفان هرجا آمده است که «شیخ این بیت گفت» یعنی این بیت را سرود با اینکه متون فارسی سرشار است از تعبیر بیت گفتن به معنی خواندن و قرائت کردن. به خصوص که مؤلف اسرارالتوحید فصلی را که اختصاص به این شعرها ذارد تحت عنوان «آنچه بر زفان شیخ رفته» آورده است و نه «آنچه سروده».
آنچه استاد سعید نفیسی تحت عنوان سخنان منظوم ابوسعید ابیالخیر چاپ و منتشر کرده است است، شعرهایی است که به لحاظ سبکشناسی و تحولات معنی و صورت در شعر فارسی نه تنها به ابوسعید که به چند قرن بعد از او نیز غیرقابل انتساب است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
برای مطالعهٔ بیشتر رجوع کنید به:
اسرارالتوحید فی مقامات شیخ ابی سعید [ابوالخیر]، مقدمهٔ مصحّح، صفحات صدوپنج تا صدوپانزده
#ابوسعید_ابوالخیر
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«مادرم
نخستین کشور من بود؛
نخستین مکانی که در آن زیستم.»
نیّره وحید
ترجمه: ابراهيم سلطانی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فیلم مستند "من حسینم، پناهیام" دربارهی زندگی، اشعار و صدای زندهیاد "حسین_پناهی"
تهیه و تدوین: "علی_جودت"
#مستند
#حسین_پناهی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
یاد کرد استاد دکتر مهدی حمیدی شیرازی
«مرگ قو»
آهنگ و آواز حبیب
تنظیم واروژان
شعر دکتر حمیدیشیرازی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
راز پنهان شاهنامه، کتابی که با "زبان رمز" نوشته شده بود!
فردوسی در شاهنامه از تکنیک هوشمندانهای استفاده کرده بود تا پیامهای خود را از چنگ سانسور غزنویان در امان نگه دارد.
او برای انتقاد از حکومت وقت، نام پادشاهان ستمگر تاریخ ایران مانند ضحاک و جمشید را با ویژگیهای سلطان محمود غزنوی توصیف میکرد!
جالب اینکه محمود وقتی متوجه این شباهتها شد، دستور داد نسخههای شاهنامه را جمعآوری کنند، اما مردم ایران این کتاب را از بر میخواندند و به نسلهای بعد منتقل میکردند.
ـ منبع: کتاب حماسه ملی ایران ثر تورج دریایی
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🔵خاطره شنیدنی #استاد_شهریار از #کلیسا رفتن
در حدود سال ۱۳۲۰ در یکی از روزها، عصر هنگام ، با استاد #صبا و استاد #عبادی در حالی که سرخوش بودیم ، به بیرون زدیم ، استاد صبا گفتند که در کلیسای ارامنه ، مراسمی برپاست ، آنجا برویم و از نزدیک شاهد مراسم باشیم.
کلیسا داخل کوچه ای قرار داشت. آن روزها مثل حالا همه جا آسفالت نبود. اکثر کوچه ها پر از گل و لای بود. مشکل میتوانستی کفشی تمیز در پای کسی ببینی. ما گل و لای کوچه جلودارمان نبود. جوانی مان گل کرد و رفتیم.
دختر خانمی مسیحی که بسیار زیبا و ملوس و دلربا بود ، به طرف کلیسا میرفت. چکمه برقی که آن روزها مد شده بود به پا داشت و با ژست مخصوصی راه میرفت . بی اختیار به دنبالش روان شدیم. زمانی که هر سه ما در زیبایی آن دختر ترسا چیزی میگفتیم، استاد عبادی گفتند که شهریار چرا خاموشی؟ جای شعر اینجاست.
استاد صبا هم نظر ایشان را تائید کردند. بی درنگ شروع کردم و استاد صبا هم یادداشت میکردند.
دختر مسیحی گام هایش را آهسته کرده بود و کاملا گوشش با ما بود:
ای پری چهره که آهنگ کلیسا داری
سینه مریم و سیمای مسیحا داری
گرد رخسار تو روح القدس آرد به طواف
چو تو ترسا بچه، آهنگ کلیسا داری
آشیان در سر زلف تو کند طایر قدس
که نهالِ قدِ چون شاخه ی طوبا داری
جز دل تنگ من ای مونس جان،جای تو نیست
تنگ مپسند دلی را که در او جا داری
مه شود حلقه به گوش تو که گردن بندی
فلک افروزتر از عقد ثریا داری
به کلیسا روی و مسجدیانت در پی
چه خیالی مگر ، ای دختر ترسا داری ؟!
پای من در سر کوی تو به گل رفت فرو
گر دلت سنگ نباشد گل گیرا داری
آتشین صاعقه ام بر سر سودایی زد
دختر این چکمه برقی که تو در پا داری
دگران خوشگل یک عضو و تو سرتاپا خوب
آنچه خوبان همه دارند ، تو تنها داری
آیت رحمت روی تو به قرآن ماند
در شگفتم که چرا مذهب عیسا داری
کار آشوب تماشای تو کارستان کرد
راستی نقش غریبی و تماشا داری
کشتی خواب به دریاچه اشکم گم شد
تو به چشمم که نشینی دل دریا داری
شهریارا ز سر کوی سهی بالایان
این چه راهی است که با عالم بالا داری
وقتی به خود آمدیم ، دیدیم که چند نفر از بزرگان ارامنه از در کلیسا خارج شدند و ما را با احترام تمام به داخل کلیسا راهنمایی کردند. وارد شدیم .عده ای ما را شناختند. با احترام هرچه تمام تر ما را نواختند و خواستند که در مراسم شان شرکت کنیم.
دختر مسیحی همه چیز را به حاضران شرح داد. به دستور منسوبان دختر ، پذیرایی خوبی از ما به عمل آمد.
از من خواستند که شعر را بخوانم. با اینکه خجالت میکشیدم اما اصرار حاضران مرا وادار کرد تا شعر را از استاد صبا بگیرم و بخوانم. استاد صبا ، ویلون یکی از نوازندگان حاضر و همچنین استاد عبادی، تار یکی از آنها را گرفتند و مرا همراهی کردند. بزمی شاعرانه تشکیل شد و تا نصف شب ادامه داشت. صبا و عبادی غوغا کردند. آن شب از شب هایی بود که هرگز فراموش نمیکنم.
حالا حساب کنید اگر این داستان در مورد یک دختر مسلمان پیش آمده بود ،چه خونها ریخته میشد و چه جنگها در پی داشت.
واقعا چرا ما چنین گشتهایم؟!!!!
#برگرفته از #کتاب: #درخلوت_شهریار (۲)
صفحه ۸۸ نشر آذران، تبریز
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
زاد روز ناصر تقوایی
کارگردان و فیلم نامه نویس مطرح
مش قاسم! شما مى دونین آدم چطوری مىفهمه که عاشق شده؟
{🎬: دایی جان ناپلئون/ناصر تقوایی}
ز درد عشق تو امّید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگانِ به داغ...
سعدی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
از ۲۸ مرداد به بعد اعتیاد خیلیها را فنا کرد. در سال ۵۹ در اوج ادبیات زیراکسی، «نثرهای یومیه» را منتشر کردم و به نشر زمان دادم؛ اما یک دانهاش هم نرفت؛ ولی ۱۰ سال بعد به چشمه دادم و نایاب شد. بعد فهمیدم هروقت جوانها از سیاست حوصلهشان سر میرود، به من، سهراب سپهری و بیژن جلالی رو میآورند؛ اینقدر که شل هستیم و با چیزی کاری نداریم.»
_از هر دری سخن
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
زادروز استاد تورج دریایی گرامی باد
امروز سالروز تولد یکی از بزرگترین ایرانشناسان معاصر، دکتر تورج دریایی است؛ استاد برجسته و رئیس مرکز مطالعات ایرانی دانشگاه کالیفرنیا، ارواین، و سردبیر اصلی دائرةالمعارف ایرانیکا.
افتخار دیگر این استاد فرهیخته، انتخاب به عضویت بنیاد کتیبههای ایرانی است؛ نهادی معتبر که به پژوهش، حفاظت و معرفی میراث فرهنگی کتیبههای ایران میپردازد.
انتشارات ققنوس مفتخر است که آثار ارزشمند ایشان را منتشر کرده و امروز، همزمان با تولدشان، اعلام میکند که چاپ جدید و ویرایششده کتاب «شاهنشاهی ساسانی» با ترجمهی دکتر مهناز بابایی آماده انتشار است؛ اثری که با تحقیقات بهروز، تاریخ باشکوه ساسانیان را به شکلی نو بازنمایی میکند.
گروه انتشاراتی ققنوس امیدوار است این اثر همچون دیگر آثار استاد دریایی، الهامبخش پژوهشهای جدید و مشوق علاقهمندان به تاریخ ایران باشد.
ایرانشهر
پارتیان متأخر و ساسانیان متقدم
تاریخ و فرهنگ ساسانی
پادشاه هفت اقلیم
و چاپهای پیشین شاهنشاهی ساسانی برخی از آثاری است که انتشارات ققنوس تاکنون که از دکتر دریایی منتشر کرده است
انتشارات ققنوس
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲۰ تیر، سالروز درگذشت احمدرضا احمدی
یادش گرامی!
ما مردمان عادی گاهی دلمان میخواهد خوشبخت باشیم؛ نان گرم بخوریم یا بندرهای دنیا را نه در کارتپستالها، بلکه بهصورت زنده ببینیم.
ما مردمان عادی خیلی آرزوهای دیگر هم داریم که ما فرصت شمردنش را نداریم و شما حوصلهی شنیدنش را ندارید.
احمدرضا احمدی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
تتلو و حافظ؛ دو روایت از جنون و عشق در دو عصر متفاوت
نویسنده: محمد ناصریراد
ادبیات، خانهی جنونهای مشروع است. جاییست که دلِ عاشق فریاد میزند، عقل به زانو میافتد و زبان، به خونِ دل، شعر میشود. اگر قرن هشتم هجری، حافظِ شیرازی از درونِ شبهای شراب و فراق، آیینهای بر دل جهان گرفت، امروز در قرن بیستویکم، تتلو، با فریادهای زخمیاش در لابهلای بیت و باس، نسخهای تازه از همان دلشکستگی را به گوشِ نسل نو میرساند.
دو زبان، دو لحن، دو دوره، اما یک درد.
هر دو، دلباختهی معشوقی غایباند.
هر دو، دیوانهی عشقی هستند که عقل تابِ تحملش را ندارد.
و هر دو، آینهدارِ جنون و عشقاند؛ یکی با غزل، دیگری با بیت.
در طول تاریخ، همیشه شاعرانی بودهاند که این آیینه را بلند گرفتهاند؛ گاه در بزمِ شاهان، گاه در خیابانهای تاریکِ بیکسی.
حافظ شیرازی، یکی از درخشانترین نامهای آسمان ادبیات فارسی، شاعرِ شب و شراب و شیداییست. زبانش هم عرفان دارد، هم عشق، هم عصیان. اگرچه در قرن هشتم هجری زیسته، اما واژگانش تا امروز زندهاند، و دلهای بیقرار را تسلا میدهند.
در نقطهای دور از او، در قرن بیستویکم، خوانندهای پدیدار شد به نام امیرحسین مقصودلو، ملقب به امیرتتلو؛ جنجالی، تند، بیپروا، اما بیشک صاحبِ بیان و نافذ در دل و ذهنِ جوانانِ عصر خویش. تتلو را نباید تنها با معیارهای موسیقی پاپ یا رپ سنجید؛ او یک پدیدهی زبانیست، یک شورشگرِ زخمخورده که عاشق است و شاعر و شوریده.
این مقاله کوششیست برای نشان دادن آنکه تتلو، بیآنکه شاید خود بداند، دنبالهروی روحیست از حافظ.
او زبان حافظ را عوض کرده، اما دلش هنوز همان دلِ شرابیست.
او همان درد را فریاد میزند، فقط با بیانی که نسلِ این زمان آن را میفهمد: بیواسطه، عصبی، صریح، تلخ، و گاه وقیح؛ اما همچنان شاعر.
زین رو همگان نیک میدانیم شعر، آینهی جانِ زمانه است. اگر حافظ، فرزند قرنیست که عشق در پسِ پردهی شرع و ریا پنهان بود، تتلو صدای عصریست که عشق در هیاهوی دود و سرکوب گم میشود. هر دو، در زندانی از محدودیت زیستهاند: یکی در دارالسلطنهی تعصب، دیگری در سایهی قضاوتها، فیلترینگها و هجمههای مدرن. اما زبان هر دو، تیغیست که پردهها را میدرد.
حافظ در پنهانگویی و ایهام، بیپرواترین حرفها را میزد و تتلو در فریادِ رکیک و خام، عریانترین زخمها را نشان میدهد. آن یکی شراب را در جام طهارت ریخت تا ریاکاران را رسوا کند، این یکی از "بد فیریک" و "خل زنجیری" بودن گفت تا بغض نسل خسته را فریاد کند. و هر دو، به زبان زمان خویش، راوی یک درد مشترکاند: جنونِ عشق و رنجِ آزادی.
با این مقدمه و تفاسیر حال مجال آن رسیده تا یکی از ترانه های تتلو را با اشعارِ حافظ تطبیق دهیم.
تتلو در ترانه ای با عنوانِ "در واقع" میگوید:
"در واقع من یه خل زنجیریام..."
تتلو در ترانهای که بهدرستی محبوب دلهای خسته است، چنین میخواند:
در واقع من یه خل زنجیریام
که همهجا استرس اینو دارم
تو کجایی؟ در چه حالی؟
به خدا بد فیریکم...
در این بند، تتلو دست در دلِ هزارتوی عاشقی میبرد. در نگاه نخست، با یک زبان گفتاری، غیرادبی و حتی خشن مواجهیم، اما لایهی زیرین آن، همان حال و هوای غزلهای حافظ را تداعی میکند.
بیقراریِ عاشق، اضطرابِ فراق، تهیدستی روانی از نیافتن معشوق که همه، پیشتر در غزلهای حافظ نیز به زبانی دیگر فریاد شدهاند.
بنگریم به این بیت از حافظ:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گِلِ آدم بسِرشتند و به پیمانه زدند
حافظ نیز در این بیت، "جنونِ مقدس" عاشقانهای را تصویر میکند که خدایان و فرشتگان را نیز به میخانه میکشاند. خُلِ زنجیریِ تتلو، همان حافظیست که میگوید:
ما در پیاله عکسِ رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر زِ لذت شرب مدام ما
"تو دائمًا در میری از عشق..."
در واقع تو دائمًا در میری از عشق
من هر روز با خودم درگیرم از عشق
تو راحتی ولی من درگیرم از عشق...
در این بند، تتلو از دلِ خود به نبردی روزانه با عشق اشاره دارد؛ گویی عاشق، خود میدان جنگ است و معشوق، گریزان.
این دقیقاً همان شکایت دیرینهی حافظ است، آنجا که میگوید:
ای که از کوچهٔ معشوقهٔ ما میگذری
بر حذر باش که سر میشکند دیوارش
و یا:
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
تتلو با زبان امروزی و واژگان شهری، همان زخمی را بازگو میکند که حافظ در هالهای از استعاره و آرایه به جان مینشاند. هردو میگویند: عاشقی رنج دارد، و رنجِ عاشق، بیپایان است.
در ادامه تتلو میگوید:
"من روانی شدم اصلاً..."
من روانی شدم اصلاً، آره روانیِ عشق
که دیگه نه من، نه مغز، فقط روانی و عشق...
در این فراز، تتلو از انفجار درونی سخن میگوید، از مرزی که در آن دیگر "من" باقی نمیماند و تنها عشق و جنون میماند.
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
صدای مهستی از ماشین میآمد و آن دو جوان در هماهنگی با آهنگ، به رقصی پرشور روی موتور مشغول و مشعوف شدند...آهنگ غمگین است و شاید راننده هم مغموم بوده اما این دو مرد، غمش را به غمزه رقص خود نقض کردند و از رنجش کاستند.....گاهی به همین سادگی میتوان به خلق شادی دست زد و خلقی را شادی کرد....خرسندی یعنی هر میزان سنی را با حال خوش موزون کرد...من یکی از موتور بیزار و گریزانم اما اینجا مجذوب واکنش این دو موتور سوار شدم که در ایجاد حس خوب در دیگری شریک شدند تا دلی را شاد کنند....از دل همین دلخوشیهای کوچک، زندگی قابل تحملتر میشود و همدلیها راهی به رهایی از رنجها میگشاید....زخم را به زخمه ساز و آوازی گره زدن، زیبایی میسازد...شادی میسازد....آزادی میسازد....ما برای کاستن رنجها، به همدلی محتاجیم.
پ.ن: کنترل کردن موتور و راندن بدون دست آن هم در این قاب قابل تحسین است. همچنانکه از چراغهای موتور، رقص نور ساختن، دلنشین
#رضاصائمی
روزنامه نگار و منتقد سینما
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#محمدعلی_بهمنی
با تفسیر استاد کاکاوند
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
#مرزبان_نامه #سعدالدین_وراوینی
#باب_اول_مرزبان_نامه
بخش ۶
-داستان خرهنماه با بهرام گور
ملکزاده گفت: شنیدم که بهرام گور روزی به شکار بیرون رفت و در صیدگاه ابری برآمد تیرهتر از شب انتظار مشتاقان به وصال جمال دوست و ریزانتر از دیدهی اشکبار عاشقان بر فراق معشوق. آتش برق در پنبهی سحاب افتاد، دود ضباب برانگیخت. تندبادی از مهبّ مهابت الهی برآمد، مشعلهی آفتاب فرومرد ، روزن هوا را به نهنبن ظلام بپوشانید، حجرهی شش گوشهی جهت، تاریک شد.
فَالشَّمسُ طَالِعَهٌ فِی حُکمِ غَارِبَهٍ
وَالرَّأدُ فِی مُستَثارِ النَّفعِ کَالطِّفلِ
حشم پادشاه در آن تاریکی و تیرگی همه از یکدیگر متفرّق شدند و او از ضیاع آن نواحی به ضیعهای افتاد. در آنجا دهقانی بود از اغنیاء دهاقین، خرّهنماه نام....
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۱۷ تیر، زادروز کاوه گلستان، گرامی باد!
جنگ، یک اضطراب دائمی در بارهی گذشت زمان در من بهوجود آورد.
نمیتوانم حتی کمی بنشینم و کتاب بخوانم.
مدام میخواهم حرکت کنم و کاری بکنم. میخواهم از هر لحظهی زندگی استفاده کنم، چون هر آن ممکن است آن را از دست بدهم.
کاوه گلستان
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فخری گلستان همسر ابراهیم گلستان در کنار فرزندانش کاوه و لیلی.
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧