828
تداوم وبلاگنویسی از سال ۱۳۸۳ در قالب تلگرام. تلاش برای تداوم سختترین و در عین حال لذتبخشترین کار عالم: امیدوار بودن و امید دادن
مقصود از وجودِ عالَم،
ملاقات دو دوست بود،
که روی در روی هم نهند جهتِ خدا،
دور از هوا.
مقصود نان نی، نانبا نی،
قصابی و قصاب نی...
🐌 🐜
#نور
@happy_private_life
قاعدهای است که میگوید انسان به هرچه که از ته دل و با تمام وجود بخواهد، خواهد رسید...
قاعدهای هست که میگوید: تو فقط چیزی را واقعا به دست میآوری که با بیاعتنایی درخواست کنی ...
اولی میشود همان قاعده جذب که معتقده تمرکز کامل به جذب افراد، شرایط و فرصتهای لازم منجر میشه و تو رو به خواستهات میرسونه.
دومی هم میشه قاعده رهاسازی و متصل نبودن به نتیجه. تو قدم برمیداری و تلاشت را میکنی اما به یک نتیجه خاص فکر نمیکنی. رها میکنی و منتظر میمانی
اولی انگیزهدهنده است، تلاش میکنی و ریسک میپذیری.
دومی بهت آرامش میده و ذهن رها. البته فرق داره با تنبلی. اگه درست انجام بشه باید قدرتِ بدون اضطراب بهت بده.
🍀🍀
@happy_private_life
میفرمود:
بر مبنای آیات ۶۹ و ۷۰ سوره مبارکه نساء چهار شکل سلوک ممکن است. بهنوعی هرکسی که دل در گرو آرامشدن در آغوش خداوند دارد یکی از اینها را دارد طی میکند:
نخست، راه انبیاء: که بر تعلیم علم شریعت و تعلّم آن بنا شده، مثال سالکان این سلوک، انبیاء و عالمان ربّانیاند. در این سلوک، از مجاهدهای که برای تعلیم و تعلّم صورت میگیرد و مِهر و حلمی که در مواجهه با مردم نیاز است، برای سالک، رشد حاصل میگردد. این راه شیرینترین راه سلوک است و رتبهای که از آن حاصل میشود، فوق بقیهٔ راههاست.
دوم، راه صدّیقین: راه اهل عبادت و حیرت و محبت است. اینها نه با علم کار دارند، نه با خلق، نه خود را متولّی دفاع از دین میدانند. بدست اینها تسبیح است و کارشان خلوت با پروردگار و انس با دعا و نماز. اینها در انقطاع الی الله میکوشند و هرچه بیشتر از همهچیز بگریزند و محو خدا شوند، حالشان خوشتر است. این راه هم اهلش را میخواهد و از هرکسی ساخته نیست. راه صدّیقین مطمئنترین راه است.
سوم، راه شهدا: اینان از جان و مال در راه خدا میکذرند، حاضرند خود را فدای دین خدا کنند، گرچه به کشته شدنشان منجر نشود، خودشان را فانیِ فی الله کردهاند. سالکِ این راه خود را تزکیه (پاک) و سپس تذکیه (ذبح) میکند و خویشتن خویش را رها میکند تا به لقاء خدا نائل شود. این راه سریعترین راه سلوک است. لازم نیست مجاهد سلاح بدست بگیرد و همینکه از مرگ نترسد و به زندگی دلبسته نباشد و حاضر باشد خود را فدای دین کند کافی است.
چهارم، راه صالحین: راه کسانی است که نه استعداد و همّت تحصیل علم دین را دارند نه حلم تربیت دیگران را، جرئت و شجاعت جنگ و جهاد و درگیری را هم ندارند، از حوصلهٔ عبادتِ صدّیقین نیز بیبهرهاند؛ اما از پای نمینشینند و هرجور که میتوانند به هرکسی که سر راه آنها قرار میگیرد احسان و نیکی میکنند. تلاش میکنند شکمها را سیر کنند و مَرهم دردها باشند و برای خلق نافع باشند و رفاهِ ضروری ایجاد کنند. اینها صالحیناند. این راه راحتترین راه است.
بعد میفرمود البته هر مؤمنی از برکات هرچهار راه برخوردار است. او طبق دستور حق تعالی، طیّ عمرش، هم در تعلیم و تعلّم شریعت خدا میکوشد، هم تا میتواند عبادت میکند، هم بوقتش شمشیر مجاهده بدست میگیرد، هم تا میتواند از احسان به خلق فروگذار نمیکند. اما هر مؤمنی در یکی از طرق اربعهٔ سلوکی فوق ثابت قدمتر است و سالک آن راه محسوب میشود، گرچه معمولاً ابعاد دیگر هم در او هست.
چه دلگرمکننده است که پروردگار در آیه هفتاد پس از ذکر اقسام اربعهٔ نعمتیافتگان فرموده "حَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا" یعنی در تکتک این طوایف اربعه، حُسن و نکویی خاصّی است که لایق دوستی و رفاقتاند. چه دوستی با آنان... و چه دوستی آنان با خداوند...
#نور
@happy_private_life
سرک کشیدن به گنجه موسیقی
و
کمی تمرین غرقگی (Flow) در موسیقیهای مختلف...
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
بخشی از سخنان خانم ژاله آموزگار در افتتاح مدرسهای در خوی که با همت خودشان تاسیس شده (مهرماه ۱۴۰۴)
«دختران عزیزم:
شما که بر این صندلیها خواهید نشست،
هرگز ناامید نشوید.
روزگار به مرادتان خواهد بود.
هیچ کاری نزد خداوند غیرممکن نیست.
این را هم به یاد داشته باشید:
درس، تنها بخشی از زندگی است، نه همۀ آن.
از زیباییهای زندگی لذت ببرید، بازی کنید، شاد باشید و زندگی را به معنای واقعی کلمه تجربه کنید. درس باید با لبخند باشد. زندگی موهبتی بزرگ است که خداوند به ما ارزانی داشته.
از این موهبت بهره ببرید، نه فقط برای دویدن، بلکه برای زیستن و لذت بردن.»
📡 معلم: یادگیرنده مادامالعمر
#دلگرمکنک
@happy_private_life
امروز اینرا میدیدم. شادی گرتا تونبرگ فعال محیطزیستی و اکنون حقوق بشری دوستداشتنی، که با کشتیهای کاروان صمود به سمت غزه روان بود و توسط ارتش اسرائیل بازداشت شد.
این شادی پس از آزادی او و رسیدنش به فرودگاه استکهلم هزار حرف دارد...
از مصادیق واقعی آن شعر زیبای تو یکی نهای هزاری، تو چراغ خود برافروز... (مولانا)
و آن دمپایی بانمکت...
#دلگرمکنک
#نور
@happy_private_life
🔥🪵⛈
خیره به سرخی آتش
حس بوی هیزم
لمس رطوبت خنک باران
صدای رعد و برقی دوردست در دل
...
تشبه صوت المطر حينما تبدأ بالكلام كل شيء يصبح هادئا.
همچون صدایِ باران میمانی،
هنگامی که صحبت میکنی همه چیز آرام میشود...
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
شاید نباید دوست میداشت...آنگونه درست نبود.
اما شیوه دوستداشتنش از ته دل بود. عامیانه نبود. متن کپیکردن و فورواردی نبود.
مال خودش بود. هر کاری که توانست و کرد واقعی بود و اصالت داشت...
@happy_private_life
کشکول
کشکولهای قبلی
/channel/Happy_Private_life/1097
/channel/Happy_Private_life/1148
/channel/Happy_Private_life/1178
/channel/Happy_Private_life/1221
/channel/Happy_Private_life/1248
/channel/Happy_Private_life/1268
/channel/Happy_Private_life/1314
/channel/Happy_Private_life/1325
/channel/Happy_Private_life/1336
۱. خم شد روی آنچه که از زندگیش باقی مانده بود -با سرسختیِ نافروریختنیِ یک باغبان در حال کار- صبح بعد از طوفان، دوباره آغاز کرد به تر و خشک کردن خودش...🐜
۲. چقدر توجه کامل دادن به چیزی سخت است. و چقدر سختتر است در این دوران شبکههای اجتماعی. آنقدر پستهای کوتاه تلگرام یا تصویرنوشته و فیلمکهای اینستاگرام دیدهایم که دیگر حتی خواندن یک متن طولانی یا یک کتاب (و تمام کردنش) بسیار سخت شده است. ذهن دائم میپرد و تن نمیدهد به تمرکز و این چه خسران بزرگی است. کار میکنیم، میخوانیم، میپزیم، تمیزکاری میکنیم، پیادهروی میکنیم، گوش میدهیم... و در اغلب آنها حواسمان جایی دیگر است. دیگر چه انتظاری از خودمان داریم که برای موضوعات مهمتر و پایدارتر و آندنیاییتر بتوانیم حواسمان را متمرکز کنیم؟
۳. میفرمود عارف کسی است که اگر هفت آسمان با وسعتشان در قلب او بیدار شود اصلا متوجه آن نگردد چه برسد بخواهد توجهش که بزرگترین سرمایه است را معطوف آن کند.
۴. باید سپرد و از خودش طلب راهنمایی کرد. صمیمانه و با فروتنی و عجز تمام. همه ایگو را پرت کرد کناری و از ته دل به او گفت: من نمیدانم چه صلاح این دنیا و آن دنیایم است... خودت سررشته امور را بدست بگیر. آرام کن این همه بههمریختگی را...بعد صبورانه به انتظار نشست و ناامید نشد... میآید و به روشی بیش از اندازه لطیف، سامان میدهد.
۵. يوسف مصری ز چاه، گشت چنان پادشاه... گر که طريق اين بُود، چاه نشانم بده
#کشکول
@happy_private_life
خیلی از فکرها، آدم را از درون میجود، بیآنکه نشان دهد. آدم را میخورد، تمام میکند، بعد، آدم مثل پوست خالی میافتد کنار زندگی...
به تجربه، آرامکردن و رام کردن ذهن با تکنیکهای این دنیایی بسیار سخت تا ناممکن است. به دلایلی بسیار.
کمکی و نظری از جانب بالا نیاز دارد...توفیقی میخواهد و آنرا هم وقتی بارها و بارها از ته دل درخواست کنی احتمالا (شاید هم حتما) به آرامی دریافت میکنی...
و بعد تازه مرحله حفظ این توفیق آغاز میشود ...
#نور
@happy_private_life
۱. این درختچه را سالها میدیدم و حظ میکردم. از ناکجاآبادِ زیرِ دیوار یک خانه بسیار قدیمی بیرون آمده بود و میدرخشید. حتی انجیر هم میداد.
چند هفته قبل دیدم کسی آنرا از انتها بریده. نمیدانم با خودشان چه فکر کرده بودند... شاید اینکه ریشههای درخت به مرور ثبات خانه را با خطر مواجه خواهد کرد. نمیدانم... اما واقعا درد داشت ندیدنش و سکوت آن بخش از پیادهرو... سکوتی متفاوت با خیلی از سکوتهای دیگر.
چند روز قبل اینرا دیدم... انگار وجودی نورانی رد شده بود و باز به او امید دادهبود و او هم تمام قوایش را جمع کرده بود و دوباره شروع کرده...
۲. خدایا توفیق بده هوای جوانههای دلمان را داشته باشیم...
۳. بعضی آدمها هم هرجا میروند مثل مشرقند... طلوع دارند و نور میدهند و گرما...
#دلخوشکنک
@happy_private_life
این فایل نخستین بخش از پادکست مشترک مل رابینز و جی شتی است با عنوان:
A Process for Finding Purpose: Do THIS to Build the Life You Want
به معنی: «مسیر یافتن هدف زندگی؛ با این اقدام، زندگی مورد نظر خود را بسازید»
در این قسمت، این دو نفر دربارۀ اهمیت تأمل، رها کردن هویتها و وابستگیهای گذشته، و برداشتن نخستین گام—حتی بدون داشتن تصویر کامل از آینده—گفتوگو میکنند.
پادکست فوقالعادهای است و بارها ارزش شنیدن دارد. بخش دوم آنهم در کانال جلاکست تنظیم و بارگزاری شده.
برای من چندتا نکته از این بحث جذابتر بود که پایین مینویسم. اگر توانستید کل مطلب و اگر فرصت نبود، از دقیقه ۳۰ به بعد را گوش دهید. نکات خوبی برای ابهامزدایی از مشکلاتی که خیلی از ما با آن در زندگی روزمرهمان مواجهیم دارد.
👇🏻👇🏻
#آنچه_میشنوم
@happy_private_life
لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم... لرایتم ما اری و لسمعتم ما اسمع
اگر کمتر حرف میزدید و قلبهایتان محل آمد و شد کثرات نبود... شما هم میدیدید و میشنیدید همان چیزی که من میبینم و میشنوم
منسوب به پیامبر اکرم محمد خوشخوی (ص) 🍀
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
و نیسرک للیسری...
زودا که آسانترین راه را برای او فراهم سازیم... (سوره لیل)
میفرمود: این کشاندن آرام آرام به سمت یُسر و راحتی از سنتهای خداوند برای هر کسی است که رو بسوی او کند و برای او تقوا ورزد..
و آمدن یُسر و راحتی یعنی:
سختی و فشار برطرف خواهد شد؛
خدا کسانی را برای نصرت خواهد فرستاد؛
سلامتی باز خواهد گشت؛
فراغت خواهد آمد؛
توفیق عبادت جریان خواهد یافت؛
رفیق از راه خواهد رسید؛
و از همه مهمتر: هیمنه سختی در وجود انسان در هم خواهد شکست...
چطور؟
یا با صبر جمیلی که خداوند نصیب او خواهد کرد؛
یا با رضایی که به او خواهد داد؛
یا با تسلیمی که در وجود او جاری خواهد کرد؛
یا با تفویض و توکلی که توفیقش را به او خواهد داد.
چون سختیها بیشترش در بیرون نیستِ در تلقی خاصی است از آنچه در بیرون جریان دارد
در ورود و آمدن یُسر به زندگی، عوض شدن این دید اهمیت ویژهای دارد.
#نور
@happy_private_life
#کشکول
۱. گاهی چیزی مد میشود. کتابی، موزیکی، مدل پوششی، صفحه اینستاگرامیای، پادکستی، مقصد مسافرتیای، همدلی و مهربانیای، شیوه گذران اوقات فراغتی و ...
میتوان این روش را در مواجهه با آنها امتحان کرد. سر را داخل آب کرد، گذاشت آن موج از روی سرت رد شود، بعد بیرون آمد و تنها شنا کرد... به روش و سبک خودت. آنوقت روزی خواهد رسید که اگر هم سراغ هرکدام از آنمدها رفتی، برای آنست که قرار است نقشی در برنامهها و سبک خاص «تو» ایفا کنند. اینگونه میشود که کتابی میخری، چند وقت کناری مانده و بعد ناگهان در زمانی که قرار است پیغامی به تو دهد آنرا میخوانی؛ یا زمانی مسافرتی را میروی که قرار است تغییر در تو ایجاد کند. به نظر من این خیلی ارزشمندتر است.
۲. ما در دنیایی زندگی میکنیم که اینها را میپرستد: محرکهای مداوم، شلوغترین برنامهها، بلندترین صداها و پر تراکمترین تقویمها. فرهنگی که حرکت را با معنا و سر و صدا را با ارتباط اشتباه میگیرد. با این حال، برخی از ما مسیر متفاوتی را انتخاب میکنیم، نه به این دلیل که جاهطلبی نداریم، بلکه به این دلیل که هنر کمیاب گوش دادن به خودمان را آموختهایم.
۳. کسانی هستند که قرآن را آنگونه میخوانند که مرهمی باشد برای قلبشان. این دسته از «کبریت احمر» (اکسیر کمیاب) نیز کمیابترند.
امام محمد باقر (ع)
۴. برای رفع بسیاری از خستگیها و دلشورهها و تردیدهای روحمان، چارهای نیست مگر آنکه ذکری مخصوص خودمان را پیدا کنیم...
فکرهای پراکنده، فکرهای بسیار، اندیشههای پراکنده، اندیشههای بسیار، از نظر مولانا خانهٔ وجود ما را دودناک میکنند. شاید بیشترین صدمه و آسیب را از پراکندگی فکر میبینیم. میگوید دودی اگر در خانه هست، دود فکر است و آنچه عیش ما را ناگوار کرده نیز فکر است. از نگاه او، آنچه فکرروبی میکند و صفای گمشده را به خانهٔ دل بازمیآورد و پنجره میگشاید ذکر است. یادکردن خداوند. هرکدام ما باید ذکر مخصوص خود داشته باشیم. ذکری که قدرت رفع پراکندگی و توجه دادنمان به آن آرامش و قدرت مطلق را داشته باشد و مهمتر از همه، هرچه تکرارش کنیم برایمان از تازگیاش کم نشود. یکی یا ارحم الراحمین میگوید/ یکی یا مالک الملک/ یکی سبحان الله/ یکی خدایا دوستت دارم/ یکی یا حبیب قلوب الطالبین/ یکی یا رزاق و ...
۵. تمام می شود و آفتاب می تابد
غمی نبوده به عالم که ماندنی باشد ...
آمین
@happy_private_life
تصویر و تصوری از بیش از اندازه فکر کردن (Overthinking)
Credit Henry Daubrez
چه دوستیها، آرامشها، خیرخواهیها و هزاران حس خوب دیگر که با این بیش از اندازه فکر کردن به یک موضوعی و راه دادن شک و تردید به دل از بین رفته...
و چه بسیار حسدها، رنجها، خشمهای فروخفته و عیان و دردهای جسمی و تاریکیهایی که در دلها با این افراط در تصویرسازی و بهادادن به آنچه ذهن میسازد و خودمان هم شک میکنیم یا میدانیم واقعی نیست... پدید آمده.
#حکمت
@happy_private_life
أحبيني بلا عقد 🍀
دوستم بدار بدون هيچ اضطرابی و ترسی
...
بیا و مانند باران بر تشنگی و صحرای من ببار
و مانند شمع در دهانم ذوب شو و با اجزای من یکی شو
...
دوستم داشته باش همراه با پاکیها و خطاهایم
دوستم داشته باش و مرا با سقفی از گلها بپوشان
ای جنگلهای مهربانی
...
شعر این نغمه از نزار قبانی است و بسیار زیبا
میتوانید متن کامل و ترجمه آن را با عنوان احبینی بلا عقد پیدا کنید.
#از_نواهای_آسمانی
@happy_private_life
ما به قربان تو رفتیم و ...
همانجا ماندیم.
@happy_private_life
این مطلب آقای دکتر آرش نراقی بسیار عمیق و دلنشین است.
ایشان یکی از بزرگترین و شناختهشدهترین اساتید فلسفه دین و نواندیشی دینی حال حاضر هستند و مولانا شناس قابلی هم بهشمار میروند. عرفان اسلامی را به زیبایی میشناسند و تدریس میکنند.
مواجهه ایشان با رنج فقدان مادر بزرگوارشان و خلائی که با وجود این حجم از دانش و آموخته حس میکنند و درک غیبت خدا در آن هنگام که به او نیاز داشتند...
اینکه چقدر نیاز داریم به خدایی که بتوانیم لحظهای کنارش بنشینیم، درد دل کنیم، گفتگو کنیم و تسلی یابیم...
برای من بسیار دلنشین بود. امیدوارم برای شما هم همچنین باشد.
#نور
@happy_private_life
این هم یک راه است...
هرجا گیر کردی...
سکوت کن، بعد از ته دل بسپار به او
و رها کن
...
سکوت و سپردن و رها کردن آدمی را نخست آرام میکند و بعد به مرور مسیر آشکار میشود و در مسیر میافتی
نگذار ذهنت دائم بره سراغ لیست کردن کارهایی که باید انجام بدهی یا ندهی.
اگر قرار به انجام کاری توسط تو باشد، در همان رها کردن و سپردن، به دلت خواهد افتاد، خواهی فهمید و انجامش خواهی داد. منتها بسیار موثرتر و آگاهانهتر و متصلتر از قبل.
#نور
@happy_private_life
این روزها کتابی را گوش میدادم به نام ابرهای ندانستن. رساله عملی یک عارف گمنام و تاکنون ناشناختهای از قرن چهاردهم میلادی است. اختصاص به عرفان مسیحیت دارد اما بسیار نزدیک به تعلیمات اسلام. چکیده آن تسلیم کامل به پروردگار و رها شدن از خود و سپردن همهچیز به اوست. همان توکل محض و همراه با رضا (که طبیعتا مجاهدهای عظیم است برای ایگوی قوی ما که کنار گذاشتن «من» برایش حکم مرگ را دارد).
این صحبت آقای فاطمینیا که رحمت خداوند بر روح بلندشان باد، حرف همان عارف پاک مسیحی است...
#نور
@happy_private_life
و بخش مهمی از رنج روزانه ما از آن است که به آنچه نباید، بسیار میاندیشیم...
#نور
@happy_private_life
به امید آن لحظهام...
که با #نور درآمیزم...🍀
@happy_private_life
استخدام دستفروش خیابانی به عنوان جاسوس، شگرد نخنمای سینمایی است که از فرط تکرار، مضحکه شده. اما دستفروش کنار خیابانی نزدیک بیمارستان مفید، خبرچین یک آدم باهوش خیر بود.
زنی با لباس بلوچ داشت از سیبهای ریزتر و لکدار نایلونش را پر میکرد. معلوم بود بچهاش بیمارستان مفید بستری است چون همزمان داشت به یکی پای تلفن میگفت عمل دو روز دیگر است.
من نفر بعدی بودم صبر کردم حساب کند.
دستفروش سیبها را حساب نکرد. گفت برین خانم مهمان هستید. حتی سرش را هم بلند نکرد. زن شرمنده تشکر کرد.
دستفروش گفت نه. به حساب من نیست. یکی پول داده.
زن خوشحال و دلگرم دور شد.
گفتم چیه ماجرا آقا. گفت یه خیری پول داده به من که هر کی از این فامیلهای بچههای بستری در بیمارستان آمد و خودت تشخیص دادی که براش خوب است. میوهها و بقیه چیزها را حساب نکن.
خیار و موزها را که میآوردم خانه، به بانی باهوش فکر میکردم. به طراحی استراتژی برای رسیدن به نیازمند واقعی. به کار ساده ولی دلگرمکننده. پر از لطف و غافلگیری.
زندگی برای بعضیها امکان خلق زیبایی است.
متن از خانم نفیسه مرشدزاده مدیر محترم نشر اطراف است.
#نور
@happy_private_life
بوهایی از بهشت... 🍞☕️
#دلخوشکنک
@happy_private_life
👆🏻👆🏻
یکی اینکه جایی جی شتی میگه ما گاهی ۸ یا ۹ ساعت در محل کاری هستیم که خیلی دوستش نداریم. اما نمیآد بگه خب حالا که دوستش ندارید بیایید ازش بیرون. میگه تبدیلش کنین به پله بعدی... تبدیلش کنین به فضایی برای ساخت امنیت درونیتان.
یه جای دیگه هم میگه ما در دنیای واقع، هدفهایمانرا از راه نمونهبرداری اتخاذ می کنیم؛ بعد هم یه جورایی جمعآوری و اتصال آنها به همدیگر.
این دوتا نکته به نظرم خیلی ارزشمند بودند در این پادکست.
🍀 برای مورد اول، گاهی میشه با تغییر نگرش و شیوه دیدمان نسبت به آدمها، کاری کنیم که محیط کار قابل تحملتر شود. اگر نتوانیم این مدت حضور در محل کار و زمان رفت و برگشت را تبدیل به تجربهای دلنشین (تا حد ممکن) کنیم، آنوقت آن آرامش و رضایت و امنیت درونی را ناچاریم در همان چند ساعت مانده تا خواب برای خودمان فراهم آوریم یا همیشه برنامه خاصی برای آخر هفتهها داشته باشیم تا احساس فرسودگی را کم کرده روح و جسممان را با انرژی نگاه داریم. این فرایند تحملپذیرتر کردن محیط کار، شاید بخشی فیزیکی و مرتبط با لوازم و همراهان و همکاران و ... باشد اما در اصل، از نوعی نگرش متفاوت نسبت به آدمها، پذیرش و درک آسیبپذیریها و نقاط تاریک آنها و ... نشات میگیرد. اگر بتوانیم امنیت درونیمان را به مرور تقویت کنیم، واقعا دیگر نیاز به خیلی از اتفاقها و هیجانات بیرونی نداریم تا احساس پویایی به ما بدهد. از درون سرخوش و پر انرژی هستیم و منبع آنهم مرتبط با هیچ آدم یا اتفاق بیرونی نیست.
🍀 درخصوص نکته دوم، ما اغلب یاد گرفتهایم که هدفی را تعیین کنیم و به روشهای مختلف برنامهریزی کنیم تا به آن برسیم. اما جی شتی با نقل مضمون نمونهبرداری، میگه گاهی ارتباط عاطفی، شغل، موقعیت زندگی، احوالات کشور یا جهان بگونهای نیست که قابل انطباق با هدف ما باشد، اما این نباید ما را دلگیر کند. میتوانیم همه این شرایط بهظاهر ناجور را امکاناتی برای نمونهبرداری ببینیم. ظاهر آنست که من در موقعیتی گیر افتادهام، اما در همان وضعیت، میتوانم از کیفیت فلان ارتباطم بفهمم چه ضعفها یا قوتهایی در شخصیتم دارم و آنرا جایی در ذهن یا دلم بهعنوان درس ثبت کنم. بعد از محیطِ کارِ بد یا برعکس، دلپذیر خودم این درس را نمونهبرداری میکنم که با چه کسانی خوب میتوانم کار کنم و با چه اخلاقهایی مشکل دارم؛ با اتفاق افتادنها / نیفتادنهای چیزهایی که آرزویشان را دارم میفهمم که توانم در تحمل شرایط سخت برای گذشتن از آنها تا چه میزان است. نکته اینجاست که شاید هیچکدام از این یافتهها اگر در ظاهر همهچیز بر وفق مرادم بود خودشان را نشان نمیدادند. بعد بصورتی روان و طبیعی میبینم که با گذر زمان دارم این برداشتها را بصورت نمونههای تجربهشده گرد هم میآورم و آنها را به هم متصل میکنم و بعد... آدمی را روبروی خودم میبینم که بسیار پختهتر و عمیقتر از خودِ چند سال قبلم است.
پیوست: گاهی در مسیر مشکل با شغل یا آدمهای اطراف یا ...به خودمان که نگاه کنیم، میبینیم داریم با همه چیز و همهکس و همهجا و ... جنگ میکنیم. بیش از همه در ذهنمان و گاهی هم که خب، بیرون میزند از دهانمان و رفتارمان... اگر بتوانیم کل این فرایند را از بالا نگاه کنیم و به چشم نمونهبرداری و هرچه پیش آمده برایم درسی دارد نگاهش کنیم، واقعا نیاز به این همه جنگیدن و فرسودن خود نیست...
#آنچه_میشنوم
@happy_private_life
این یکی از عالیترین سکانسهای فیلم "ویل هانتینگ خوب (نابغه) Good will hunting است.
"شان" رواندرمانگر است. پرونده "ویل" بارها توسط مشاوران مختلف رها شده. آنها از پس او بر نمیآیند. در واقع ویل با هیچکس همراهی نمیکند، چون میفهمد که آنها حال او را نمیفهمند. در این سکانس شان ارتباط متفاوتی با ویل برقرار میکند و قدم به دنیای او میگذارد. در اینجاست که نکتهای حیاتی را به یاد او میاندازد.
تقصیر تو نبوده!
ویل فکر میکند میداند آزارهایی که در کودکی دیده تقصیر او نبوده. اما شان میداند که ویل در لایههای ناخودآگاه، همواره خود را ملامت کرده. بنابراین تکرار میکند: تقصیر تو نبوده و آنقدر تکرار میکند که آن لایهها بشکند و این جمله به درون ویل نفوذ کند...
گاهی باید کسی باشد که بهمان بگوید تقصیر ما نبوده... آنهم برای خیلی از اتفاقات دوران کودکی...
#آنچهـمیبینم
@happy_private_life
ابتکارهای جالبی که دیدنشون حس خوبی به آدم میده ☘️🍀
#دلگرمکنک
@happy_private_life
بخش دوم
تکههای دیگری از کتاب:
♻️ اینطور خاطرهها مثل گرفتگی ذهنی بودند. زیرا نمیتوانستند به شکلی بیطرفانه به ذهنم برسند. بلکه همیشه از میان عدسی شرمندگی و بیزاری از خودم رد میشدند. پس بله، آن خانه و آن جزیرهای که به آن سفر کرده بودم متفاوت بود و من هم احساس متفاوتی داشتم. ولی کاملا اینطور نبودم. حتی حس تحسین نویافتهام از این خانه، با احساس گناه ناشی از اینکه همسرم فوت کرده و آنجا نبود، همراه بود.
مشکل من این بود: شادی با احساس گناه همراه بود یا احساس گناه از نزدیک دنبال آن میآمد.
به عکس کریستینا و فردی مرکوری که در هتل پایک گرفته شده بود نگاه کردم تا حسم را عوض کنم. می توانستم هیجانی که کریستینا آن شب احساس کرده بود را حس کنم و روز لهکننده و تنهایی که بدنبال آن شب آمده بود... این اتفاق برای اغلب ما میافتد...
♻️ کتابی را برداشتم: راهنمای نهایی نیروهای نهانی: جلد هشتم. تصادفی یک صفحهاش را باز کردم، یا شاید هم تصادفی نبود، چون صفحهای که باز کردم صفحه اول فصلی بود با عنوان احساس گناه و معارضه. یک جمله از آنرا خواندم: برای آنکه تواناییهایتان را حقیقتا ارتقا دهید و به مرحله بعدی برسید، ذهنتان باید از آلودگیهای ذهنی رها باشد. هیچ چیزی هم مثل احساس گناه نمیتواند ذهن را آلوده و سازوکار آنرا مختل کند. این تنها چیزی بود که خواندم اما برایم همین کافی بود...
♻️ می دانی؟ من عاشق واژه اسپویلر (فاش شدن آخر یک داستان یا فیلم) هستم. اما اینکه بدانیم چه اتفاقی قرار است بیفتد، لذت داستان را از بین میبرد. عجیب است که ما نمیخواهیم داستانهایمان اسپویلر داشته باشد ولی در زندگیمان بدنبال اسپویلر میگردیم:
دلمان می خواهد بدانیم آیا عاشق می شویم؟
یا بهبود پیدا میکنیم؟
به موقع مدرک میگیریم؟
شغل خوب با حقوق بازنشستگی مناسب پیدا میکنیم؟ یا نه!
میخواهیم راه حل توی جیبمان باشد. میخواهیم نقشه همه چیز را از قبل بدانیم. میخواهیم پایان همه چیز را بخوبی بدانیم. میخواهیم همهچیز اسپویل شود و تا جای ممکن میخواهیم که از رمز و راز خبر نباشد... ولی لذتش کجاست؟ هیچ اسپویلر واقعی وجود ندارد. همیشه اثر مشاهدهگر هست. همیشه یک متغیر ناشناخته وجود دارد و آن متغیر ناشناخته معمولا خودِ تو هستی. پس توصیه من آن است که معما را در آغوش بگیری؛ ناممکن بودن آنرا تمام و کمال در آغوش بگیر و از ندانستن لذت ببر. برای ازدواج یا مرگ یا آمرزش شتاب نکن...
#آنچه_میخوانم
@happy_private_life
"و سنَحیا بعد کُرباتنا ربیعا، کاننا لم نذق بالأمس مُراً"
و پس از اندوههایمان همچون بهار زنده خواهیم شد گویی که انگار هرگز مزه تلخی را نچشیدیم ...
انشاالله این شعر خوب، مستجاب شود برای باقی عمرمان از امروز به بعد... آمین
@happy_private_life