-
✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
در حکایتِ صادق هدایت
مقالهٔ اصلی: داش آکل (داستان کوتاه)
سیمین دانشور از هدایت نقل کرده که او بارها به قهوهخانهٔ سر دو میلِ شیراز رفته تا داستانِ «داش آکل» را بنویسد. داش آکلِ هدایت خود عاشقِ دختر میشود، ولی ابرازِ عشق نمیکند، و پس از مرگش طوطیِ همدمش عشقش را لو میدهد. این حکایت از زندگیِ داش آکل معروف شد و موضوعِ فیلمها و نمایشهایی شد.
آثار هنری دربارهٔ داش آکل
داشآکل (داستان کوتاه)
داشآکل (فیلم ۱۳۵۰)
داشآکل (فیلم ۱۳۹۶)
داش آکل به گفتهی مرجان
داش آکل به روایت نوچه کاکارستم (نمایش در تماشاخانه سنگلج ۱۴۰۲)
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
سووشون
سیمین دانشور
قسمت هشتم
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
سووشون
سیمین دانشور
قسمت ششم
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
نوشتن, دوستی است که میتوانیم سرمان را روی شانهاش بگذاریم و گریه کنیم.
( جولیا کامرون)
اول نوامبر، روز جهانی نویسنده
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
آبانگان (چهارمِ آبانماه به گاهشماریِ کنونی، دهمِ آبانماه به گاهشماریِ یزدگردی) یکی از جشنهای ایرانی است که در ستایش و نیایش ایزدبانو آناهیتا که ایزد آبهای روان بودهاست، برگزار میشدهاست. زمان برگزاری این جشن در آبان، روز دهم آبان بودهاست.
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
افرادی که در فضای مجازی علاقهمند به شعرخوانی هستند و قصد تولید محتوا دارند، باید به چند نکته توجه تاموتمام داشته باشند:
۱. هر شعری را به هر شاعری منتسب نکنند. اگر میگویند حافظ چنین گفته و خیام چنان سروده، باید از حرفِ خود مطمئن باشند؛ یعنی به تصحیحهای معتبر استناد کنند. اگر نمیدانند «تصحیح» چیست و «معتبر» کدام، از یک متخصص ادبیات پرسوجو کنند. شایسته نیست شعری را که شاعری نسروده، بگوییم فلانی چنین سروده است. مهمترین اصل در پژوهشهای ادبی «اصل انتساب» (authenticity) است؛ چون تمام مباحث با تکیه بر آن شکل میگیرد.
---
۲. شعر را درست و دقیق بخوانند؛ یعنی مثلاً تلفظ کلمات را به صورت صحیح ادا کنند. بدانند کجا باید درنگ کنند و کجا باید پیوسته بخوانند. انواع «ی»ها و «که»ها را بشناسند؛ مثلاً بدانند «یای» نکره با «یای» مصدری تفاوت دارد یا «که» ربط و «که» تعلیل با هم فرق میکنند و... . هریک ازایندست مسائل رعایت نشود، خوانش و معنا را مختل میکند.
---
۳. اگر شعر عروضی میخوانند، «وزنشناس» و «وزنآگاه» باشند و حتیالمقدور قواعد قافیه و ردیف را بدانند. ناآگاهی از وزن، شعر را به بیراهه میکشاند و شأن گوینده را به خطر میاندازد. یادمان باشد وزن شعر فارسی، میراث بسیار ارزشمند فرهنگ ایرانی است که باید در پاسداری آن، به تمام و کمال کوشید.
اگر هم شعر سپید (بیوزن) میخوانند، اول مطمئن شوند که واقعاً شعر میخوانند نه چیزی دیگر؛ بعد بدان اطلاق شعر کنند.
---
در ادامه شعرخوانیهای یکی از بلاگرها را نقد میکنم. اگر نکتهای گفته میشود صرفاً به جهت بهبود کار ایشان و هر فرد علاقهمند دیگری است. حیف است کسی که اینهمه زمان میگذارد و به همۀ مسائل میپردازد، به مهمترین مسئله که شعرخوانیِ صحیح و اصولی است بیتوجه باشد. امیدوارم این دوست خوشکلام به چشم اعتنا به این نقدها بنگرند و در بالندگیِ این فرهنگ، سهم بسزایی ایفا نمایند.
#دکترمیلادشمعی
ادامۀ مطلب👇👇👇
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
مرگ
از دیدگاه خیام
#کاکاوند
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
4_5773940834860800878.pdf
مقالهی علمی پژوهشی
تحلیل زیباییشناسی واژگان و اصطلاحات حقوقی در تصویرسازی شعر سعدی
مهدی باقرپور، دکتر محمدرضا روزبه، دکتر محمد خسروی شکیب، دکتر صفیه مرادخانی
نشریه علمی سبکشناسی نظم و نثر فارسی، سال هجدهم، شماره هشتم، آبان ۱۴۰۴
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
#این_شعر_از_کیست
#چون_بلبل_مست_راه_در_بستان_یافت
#کمال_الدین_اسماعیل_اصفهانی
#خیام_نیشابوری
#انتساب_شعر
#وزن_شعر
#رباعی_دوبیتی
#جعلیات_ادبی
#ویرایش
#ویراستاری
۹آبان۱۴۰۴
با سپاس از
#دکترمیلادشمعی
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
نظر «احمد شاملو» دربارۀ «سهراب سپهری»
باید فرصتی پیدا کنم یک بار دیگر شعرهایش را بخوانم، شاید نظرم دربارۀ کارهایش تغییر پیدا کند. یعنی شاید بازخوانیاش بتواند آن عرفانی را که در شرایط اجتماعی سالهای پس از کودتای سی و دو در نظرم نامربوط جلوه میکرد امروز به صورتی توجیه کند. سر آدمهای بیگناه را لب جوب میبرند و من دو قدم پائین تر بایستم و توصیه کنم که : «آب را گِل نکنید!» تصورم این بود که یکیمان از مرحله پرت بودیم… آن شعرها گاهی بیش از حد زیباست، فوقالعاده است… دست کم برای من فقط زیبایی کافی نیست، چه کنم. اختلاف ما در موضوع کاربرد شعر است. شاید گناه از من است که ترجیح میدهم شعر شیپور باشد نه لالایی. یعنی بیدارکننده باشد نه خوابآور…
…در صورتیکه آنارشیسم انسانیترین آرمانی است که دو هزار و پانصد سال پیش برای آسایش انسانها و رسیدن به کمال مطلوب عرضه شد. هر شاعر آرمانگرا در نهایت امر یک آنارشیست تام و تمام است. اشکال سهراب در همین است که ذاتا آنارشیست نیست و در نتیجه دارویی که تجویز میکند مسکّن است نه معالج… در شاعر بودن سهراب که بحثی نداریم، بحث در آنارشیست نبودنش است.
_دربارۀ فرم کارهایش چه میگویید؟
از این جهت او را در ردیف فروغ میگذارم. آن سنگینی و تقیّد به وزنی که در کار اخوان هست و کارش را از شعر دور میکند و به حیطۀ قدرت ادبی میکشد در کار این دو نیست.
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
"اصالتِ تجربه و صدقِ عاطفی" (در شعرِ سلمان هراتی)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
زمانی که با خودم قرارگذاشتم نظرم را دربارهی شاعرانِ امروز بنویسم، نامِ دهها تن را فهرستکردم. یکی از آنان سلمان هراتی بود. قریب به ششسال منتظرماندم تا اکنون که این یادداشتِ شتابزده را دربارهاش مینویسم.
جدااز فرم و محتوا، مثلثِ اثرِ هنری ضلعِ سومی هم دارد که همانا اصالتِ تجربه و صدقِ عاطفی است. و این همان مولفهای است که گاه حتی پیشاپیشِ دو عنصرِ پیشگفته حرکتمیکند و موجبِ جذبِ مخاطب، بهخصوص مخاطبِ عام میشود. همان مزیتی که مرثیههای خاقانی، حبسیههای مسعود سعد و عاشقانههای سعدی را باورپذیرمیسازد. و ناگفته پیدا است که اثر نخست باید برادریِ هنریاش را اثباتکند تا بتوان دربارهی چنین مولفههایی سخنگفت.
دربرابرِ صدقِ عاطفی و اصالتِ تجربه، تقلید و تکرار قراردارد؛ همان عواملی که شعر و هر اثرِ هنری را بیروح و باورناپذیر میسازد.
سلمانِ هراتی اگر در ساحتِ فرم و تاحدّی محتوا از شعرِ سهراب و فروغ و بهگمانام طاهرهی صفارزاده اثرپذیرفته اما شعرش دارای اصالتِ تجربه و صدقِ عاطفی است. و چه باک اگر این اصالتها و صداقتها در خدمتِ ایدئولوژی خاص یا مکتب و مرامی بوده! البته که مرادم شعارِ صِرف و صِرفِ شعار نیست. و مگر مایاکوفسکی و پل الوار و نرودا و ناظم حکمت، شاعرانی مکتبی و مرامی نبودند؟ ناصرخسرو و شاملو و کسرایی چه؟ هنرِ اینان در آمیزشِ مرامشان با عواطف انسانی و بازتابِ جوهرهی این دو ساحت، در بیانِ هنریشان نهفته.
سلمان هراتی شاعرِ آرمانهای انقلاب و اماماش بود. او شاعری بود بیزار از غرب و امپریالیسم؛ و نیز مارکس و بلشویک.
هراتی وطنش را دوستمیداشت اما این وطنِ محبوبِ او، دقیقاً ایران نبود؛ ایرانِ او، بیشتر ایرانِ اسلامی بود. او بیشتر دغدغهی "امت" داشت تا "ملت".
سلمان شاعری دردآشنا و دغدغهمند است. او نگرانِ پابرهنهها است و از استعمار و احتکار خشمگین است. شعرش نیز همچون شعرِ هر شاعرِ مکتبی و مرامگرا آوردگاهِ نفیها و اثباتها و آیینهی همین تضادها است: شرق/غرب/، جنگ/صلح، محتکر/فقیر، امامدوست/ شاهدوست، ارباب/رعیت.
از دیگرِ نقاطِ قوّتِ شعرِ سلمان، زبان روزآمد و زندهی اشعارش است. و کمتر کسی ازمیانِ شاعرانِ انقلاب، در این عرصه جسارت و نوجوییها او را داشته. زبانِ شعرِ او در نقطهی صفرِ "معاصریّتِ" با ما ایستاده. او دراینزمینه، جز آنچه از سهراب و فروغ آموخته، تجربههای جسورانهی طاهرهی صفارزاده را نیز پشتسر داشته؛ شاعری که ازقضا با او هممرام نیز بوده. زبانِ امروز (در دو ساحتِ صرف و نحو و تعابیر)، در آثارِ هراتی موج میزند. در نگاهی گذرا این واژهها را در شعرِ او یافتم: بوتیک، کارتل، سیا (سازمان)، کوکتلمولوتوف، مارکس، آریستوکراسی، ماریجوانا، آرشیتکت، سازمان ملل و ...
درست است که صِرفِ حضورِ چنین واژههایی مزیّتی برای هیچ شعری و شاعری نیست اما او درست و بجا آنها را در شعرش نشانده و اصطلاحاً هیچ "تو ذوقنمیزند". همانطور که او بیدریغ و دستودلبازانه از باورها و اصطلاحاتِ بومیِ شمالِ ایران در شعرش بهرهمیگرفته. و همین ویژگیها (زبان امروز و واژهها و باورهای شمال) نیز بهگمانام صدقِ عاطفیِ شعرش را دوچندان کرده.
کوتاه سخن آنکه گرچه سلمان در فرم و قالب و وزنِ شعرش، در مرزِ میانِ تأثیرپذیری و استقلال ایستاده اما در محتوا و عاطفه، حرفِ نو و نگاهِ ویژهی خودش را دارد؛ هرچند هنوز ماندهبود تا چهرهای مستقل و صدایی رسا شود. او بیستوهفتسال داشت که درگذشت. و قطعاتی همچون "من هم میمیرم"، "تدفینِ مادربزرگ"، "آب در سماورِ کهنه" و "نیایشواره"هایش، حکایت از شاعری پیشرس دارد. در عالم ادب، جز انگشتشمار بزرگانی همچون لرمانتف، رمبو، یسنین، مایاکوفسکی و فروغ، چند تنِ دیگر را میشناسیم که پیشاز چهل سالگی به کمالِ کارِ خویش رسیده یا نزدیک شدهباشند؟! و سلمانِ هراتی "شاید" ازآنرو به کمالِ کارش نرسید که در میانههای راه بود که بهپایانرسید!
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
.فقط امشب | دسترسی رایگان به کانالهای V.I.P
#مخصوص علاقهمندان به آموزشهای کاربردی و تخصصی در زمینههای: #درسی_ادبی_کنکور_مشاوره و ...
⏳ فرصت محدود برای استفاده رایگان
کافیه روی لینک زیر زده و گزینه( add یا افزودن )رو بزنید تا منتخبی از بهترین کانالها رو داشته باشی👇
/channel/addlist/X65zRhDGAzIzMDk8
کانال های ویژه امشب :👇
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀 جدیدترین جزوات علوم و فنون و فارسی
🆔@ahmadi63amoozesh
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀تکنیکهای طلایی عزت نفس ، اعتماد به نفس
🆔@nooredaroonn
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
ارتباط با ادمین⏬
🔻@Rahaii_moha
«بسامد بالای مفهومِ تشنگی در شعرِ سعدی» (با یادی از استاد مظاهرِ مصفا)
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
استاد شفیعیِ کدکنی، مقالهای بسیار خواندنی دارند با عنوانِ «سعدی در سلاسلِ جوانمردان». ایشان برپایهٔ اسنادی تاریخی و همچنین نشانههایی در شعرِ سعدی (بسامدِ بالای واژههای جوانمردی و فتوت) نتیجهگرفتند که شیخ در زمرهٔ جوانمردان و سقّایان بودهاست. استناداتِ ایشان به شدّالإزار جنیدِ شیرازی، نفخاتالأُنسِ جامی، فتوتنامهٔ سلطانیِ («بخشِ سقّایان») واعظِ کاشفی و نیز چندین فتوتنامهٔ آهنگران است. استاد تأکید دارند که سقاگریِ سعدی نه از سرِ نیاز و ضرورتی مادی که برپایهٔ پایبندی به مرام و مسلکی بودهاست.
در این مقاله همچنین اشارهشده درست در مقطعی که سعدی در بغداد بهسرمیبرده، خلیفه ناصرالدّین خود از پشتیبانانِ اهلِ فتوّت بوده و «سروال» جوانمردان میپوشیده؛ و حتی سروال پوشیدن «مُد»ِ آن روزگار بودهاست. نکتهٔ دیگرِ مقالهٔ ایشان آن است که برپایهٔ کتابالفتوهٔ ابنِ معمار، میدانیم که سعدِ زنگی سخت به سقایهسازی همتگماشتهبودهاست.
استاد شفیعی بااشاره به بسامدِ بالای واژههای «تشنه» و «تشنگی» در آثارِ سعدی (۵۲ بار در غزلها) و مقایسهٔ آن با بسامدِ اشاراتِ حافظ به این واژهها (۱۰ بار) این تفاوت را معنادار میدانند. در بخشی از نوشتهٔ استاد آمده: «غرضاز تمامِ این حرفها آن است که روشن شود که سعدی نهتنها وارد در سلکِ اصحابِ فتوت و جوانمردی بوده، و در فرقهٔ سقّایانِ این طریق عضویّتداشتهاست، بلکه غرض تعیینِ جایگاهِ او بود در سلسلهٔ پیران و مشایخِ این طریق». یادآورمیشویم استاد شفیعی، سفرهای طولانی سعدی و نقشِ احتمالیِ آنها را در گرایش اوِ به ثبتِ آن تشنهکامیها در شعرش ازیادنبردهاند. (مجلهٔ «مطالعاتِ عرفانی»، ش دوم، زمستان ۱۳۸۴، صص ۱۶_۵).
استادِ زندهیاد مظاهرِ مصفّا سالِ ۱۳۳۹ کلیاتِ سعدی را با تنظیمِ فهرستهایی چندگانه و نیز فرهنگِ واژگان منتشرکردند . این اثر در سالهای اخیر (۱۳۸۵) با بازنگریها و تغییراتی تجدیدِ چاپشدهاست. تاریخِ مقدمهٔ جدیدِ استاد ۱۳۸۲ قیدشدهاست. در مقدمهٔ این چاپ، جز اشاراتی به زندگیِ سعدی، عقائد، و همچنین نکاتِ زبانیِ شعرش، به «چند موضوع و مضمون رایج» در شعرِ او نیز اشارهشدهاست؛ ازجمله: جمالپرستی، بیخوابی، سوگند و ... . یکی از این موضوعات، «تشنگی» است.
ازآنجاکه میانِ بحثِ استاد مصفّا و مقالهٔ استاد شفیعی میتوان ارتباطی یافت، اشاره به آن ضروری است. استاد آوردهاند در کلیاتِ سعدی، بهکرّات و بهگونهای موثّر از مفهومِ تشنگی سخن رفته؛ این بسامدِ بالا را یا باید متأثر از مرگِ ممدوحِ زیبا و جوانِ او، اتابک مظفرالدین سعد پسرِ ابوبکر پسرِ سعدِ زنگی دانست که میدانیم به مرضِ استسقا درگذشت و یا محصولِ مسافرتهای شبانروزیِ شیخ با کامی خشک و لبهایی تشنه در بادیههای گدازان. و در ابیاتِ فراوانی که از «تشنه» و «دریا» و «سراب» و «سقا» نمونهآوردند، شواهدی از «استسقا» و «مستسقی» نیز دیدهمیشود؛ ازجمله:
_ نگویم که بر آب قادر نی اند
که بر شاطیِ نیل مستسقی اند
_ من از تو سیر نگردم، که صاحباستسقا،
نه ممکن است که هرگز رسد به سیرابی
در این نمونهها، دو بیت نیز شاهدآمده که برپایهٔ جستجوییکه شد، در رثای سعدِ بوبکر سرودهشده و در آنها نیز از استسقا یادشده:
_ گفتم مگر به وصل رهایی بُوَد به عشق
بیحاصل است خوردنِ مستسقی آب را
_ شربت از دستِ دلارام چه شیرین و چه تلخ
بده ای دوست که مستسقی از آن تشنهتر است ( متنِ کاملِ دیوانِ شیخ اجل سعدی شیرازی، انتشاراتِ روزنه، ۱۳۸۵، صص۸۸_۸۴)
نتیجه آنکه توجه سعدی به مفهومِ تشنگی و آب، دلایلی گوناگون دارد که برپایهٔ اشارات استادان مصفا و شفیعیِ کدکنی، این موارد از مهمترینِ آنهاست: سقّاگریِ شیخ، سفرهای درازآهنگ و پیاپیِ او و نیز دچارِ بیماریِ استسقا بودنِ ممدوحِ محبوبش.
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
وه که در برگریز مروّت
نوبت برگریز من آمد
تیغ بیداد بر دست پاییز
از برای ستیز من آمد
گر نهای مهربان مهرگانا
خیز از جای و خونریز من باش
از تو میخواهم ای فصل پاییز
آخرین فصل پاییز من باش
#دکترمظاهرمصفا
۸ آبان سالروز درگذشت مُظاهر مُصفّا
شاعر، استاد دانشگاه و مصحح متون
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
۸ آبان، سالروز درگذشت دکتر قیصر امینپور
یادش گرامی!
خاطرهای از قیصر
#دکترمحمدرضاروزبه
سال ۱۳۶۹ یکشب در خوابگاه دانشجویی امیرآباد، مهمان زندهیاد قیصر امینپور بودم. جدیدترین سرودهاش را برایم خواند:
حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
که از معروفترین و محبوبترین اشعار نیمایی اوست. در عین حال که غرق در لذت بودم، به یاد دارم که به او پیشنهاد دادم که در سطر آخر به جای "چقدر" بگو "چه" :
ناگهان چه زود دیر میشود!
چون "چقدر" با مصوت کشیدهاش چندان با "زود" نمیخواند اما "چه" به لحن و آهنگِ کلام شتاب میدهد و با "زود دیر شدن"، همخوانتر و هماهنگتر است.
قیصر لحظاتی به عادت همیشگیاش چشمانش را بر روی سطر آخر تنگ کرد به نشانهی تامل. و بعد با لبخندی پرمهر، پیشنهاد مرا پذیرفت و با خودکارش زیر "چقدر" خط کشید. اما بعدها شعر را به همان شکل نخست به چاپ سپرد. نمیدانم فراموش کرد تغییرش دهد یا در نهایت، منصرف شده و انتخابِ خودش را ترجیح داده بود.
به نظر من آن سطر به هر دو شکل، زیبا و دلانگیز است.
شما کدام گزینه را میپسندید؟
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
داش آکل
اکبر دائی محمد، معروف به داش آکُل یا داش آکَل لوطیِ شیرازی اواخرِ دورهٔ قاجار بوده است. آوازهٔ او با داستانِ «داش آکل» صادق هدایت در ایران و حتی فراتر از ایران پراکنده شد.
داش آکل
زادهٔ: بین سالهای ۱۲۴۲ الی ۱۲۴۷
شیراز محله سر دُزک
درگذشت: ۱۷ فروردین ۱۲۸۲
آرامگاه: صحن شاهچراغ
ملیت: ایرانی
تلفّظِ نام
نجف دریابندری و اکبر رادی «آکل» را به فتحِ کاف خواندهاند، و در آن «کَل» را کوتاهشدهٔ «کربلایی» دانستهاند. منوچهر کاشف نیز «آکل» را به فتحِ کاف خوانده، ولی آن را کوتاهشدهٔ «آقا اکبر» دانسته است. ولی ایرج افشار احتمال داده که «کل» در «داش آکل» مربوط باشد به «کلو» که عنوانِ مصطلحی برای بزرگانِ جنوبِ ایران در قرونِ هشتم و نهم بوده است و به ضمِّ کاف تلفّظ میشده است. محمدجعفر محجوب نیز با ایرج افشار موافق بوده است. اما منوچهر کاشف این را بعید دانسته است. فریدون تنکابنی نیز با استناد به لقبِ دیگرِ داش آکل، یعنی «اُکُل مُچی»، تلفّظِ «آکل» با ضمِّ کاف را ترجیح داده است، و با این همه «آکل» را کوتاهشدهٔ «آقا کربلایی» دانسته است.
داستانِ زندگی
داش آکل بین سالهای ۱۲۴۲ الی ۱۲۴۷ در محله سر دُزک شیراز متولد شد. مردی قد بلند و نسبتا چهارشانه که صورتش زخم های زیادی خورده بود.علاءدوله به محض رسیدن به حکمرانی فارس دستور می دهد دعواهای بین طوایف و لوتی های شهر کمرنگ شود و دستور دستگیری داش آکُل را می دهد. خبر به اکبر دائی محمد می رسد و برای جلوگیری از دستگیری در صحن شاهچراغ بّست می نشیند.در نهایت توسط عمال حکومت فریب می خورد و از صحن شاهچراغ خارج می شود و در هنگام نوشیدن چایی چند دشنه به پهلویش می خورد که در نهایت یک روز بعد در نهم محرم برابر با تاسوعای حسینی سال ۱۲۸۲ بر اثر همین ضربات دشنه می میرد. پیکرش یک روز بعد در عاشورا در صحن شاهچراغ دفن می شود و یک شیر سنگی بر روی قبرش قرار می دهند. این قبر بعدا در طرح گسترش و نوسازی صحن حرم شاهچراغ در دوران جمهوری اسلامی، شامل حرم شاهچراغ می شود.
ابراهیم گلستان، در توضیحِ تفاوتِ داستانِ زندگیِ داش آکلِ واقعی با داش آکلِ داستانِ هدایت، گفته که داش آکلِ واقعی «گناه عشق بچه خوشگل خود به دختر حاجی را خود بر عهده میگیرد. یعنی در عین بیگناهی خود را بدنام میکند به تجاوز به حرمت ناموس دختری که سپرده به دست او بوده تا معشوق خود، مقصر اصلی را، که یک جوان تازه سبزه به عارض دمیده بوده است در امان دارد.» منوچهر کاشف گفته که داش آکل نامِ دیگرِ اکبر دایی بوده که پهلوانِ محلّهٔ سر دزک شیراز بوده است و داستانِ درگیری او با کاکا رستم در داستانِ هدایت تغییریافتهٔ برخوردی است که اکبر دایی با یکی از نوچههای پیشینِ خود داشته است. باقر پرهام نیز از احمد حجّتی سخنِ مشابهی نقل کرده، بهاضافهٔ نکتهٔ سیاسیِ مبهمی، که داش آکل یا همان اکبر دایی، که پاتوقش قهوهخانهٔ عرش جنبِ مسجد نوی شیراز بوده، لقبِ دیگری هم داشته بهعنوانِ «اُکُل مُچی»، و این از آن بوده که یک دستش را در یک ماجرای سیاسی از مچ بریده بودند. ولی منوچهر کاشف بریده بودنِ مچِ داش آکل را رد کرده است.
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
سووشون
سیمین دانشور
قسمت هفتم
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
"کار نیکو کردن از پر کردن است."
هیچ صاحب فنی، بی تکرار و تمرین در فن خود، درجه و مقامی نیافته است. باید زیرکانه مترصد بود و همیشه برای خود موجبات نوشتن را فراهم کرد و اگر ضرورتی نیافتیم، در پی بهانه باشیم. شگفت است حکایت صاحب بن عباد در باب سی و نهم قابوسنامه که در «اداب دبیری و شرط کاتب» است، مینویسد: صاحب بن عباد که از بزرگان فرهنگ و هنر ایران است، روز شنبه چیزی مینوشت. از نوشتن که فارغ شد، روی سوی کاتبان کرد و گفت: من هر شنبه در نوشته خود نقصانی میبینم؛ زیرا آدینه به دیوان نمیآیم تا چیزى نویسم. یک روز ننوشتن، در من تأثیر میکند. نویسنده قابوس نامه در ذیل این حکایت درسآموز میافزاید: پس پیوسته به چیزی نبشتن مشغول باش.» وقتی یک روز نوشتن، با چنان نویسنده نامآوری چنین میکند، گه گاه دست به قلم بردن ما چه خواهد بودن؟
رضا بابایی، بهتر بنویسیم، ص ۲۷
🍁🍁
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#جشن
#آبانگان
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
اول اینکه حافظ چنین بیتی نسروده است؛ بلکه در یکی از غزلهایش با مطلع «عکس روی تو چو بر آینهٔ جام افتاد/ عارف از خندهٔ مِی در طمعِ خام افتاد» بیتی بدین صورت سروده است:
زیرِ شمشیرِ غمش رقصکُنان باید رفت
کانکه شد کشتهٔ او نیک سرانجام افتاد
(دیوان حافظ، تصحیح رشید عیوضی، ص۲۲۴)
حافظ نظم پریشان زیاد دارد؛ اما پریشانگویی ندارد؛ پس چنین بیت آشفتهای نباید به او نسبت داده شود. لطفاً نگویید: «حالا مگر چه فرقی میکند چه کسی سروده!». چرا اتفاقاً به دلایل بسیار، خیلی هم فرق میکند. اگر فرقی نمیکند پس اسم حافظ را در میان نیاورید و بر شانۀ او سوار نشوید!
دوم اینکه حافظ نگفته «خواهم رفت»؛ بلکه گفته «باید رفت».
سوم اینکه «تکبیت» (بیت فرد یا مفرد) به نوع خاصی از شعر اطلاق میشود؛ مثل تکبیتهای صائب تبریزی. بنابراین «بیت» و «تکبیت» دو مفهوم مختلف هستند و نباید آنها را در هم آمیخت و به جای یکدیگر به کار برد.
با سپاس از
جناب آقای
#دکترمیلادشمعی
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
این قندِ فارسی را به گند نکشید!
(نقدی بر شعرخوانیهای بلاگرهای ایرانی)
#دکترمیلادشمعی
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
#فرانتس_کافکا افسرده، به دوستش ماکس برود وصیت کرد بعد از مرگش تمام آثارش را بسوزاند، اما ماکس برود به تاریخ ادبیات رحم کرد و آنها را منتشر کرد.
#مرضیه_بازرگانیگلپر
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
در فضای مجازی و بهویژه در میان خوانندگان معاصر، شعر زیر با نام حکیم عمر خیام خوانده میشود:
چون بلبلِ مست، راه در بُستان یافت
روی گُل و جام باده را خندان یافت
آمد، به زبان حال، در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته را نتوان یافت
حال آنکه شاعر واقعی این رباعی، کمالالدین اسماعیل اصفهانی (شاعر نیمۀ اول سدۀ هفتم) است. رباعی در چاپ معتبر دیوان کمالالدین اسماعیل اصفهانی، بدین شکل ضبط شده است:
چون بلبلِ مست راه در بستان یافت
روی گُل و جامِ باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته درنتوان یافت
(نک: دیوان کمالالدین اسماعیل اصفهانی، به تصحیح محمدرضا ضیاء، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار و انتشارات سخن، ۱۳۹۹، ص ۲۹۸، رباعی ۵۶۱).
در کتاب گرانسنگ «رباعیات خیام و خیامانههای فارسی» نوشتۀ استاد گرامی، سیدعلی میرافضلی، هم رباعی از آنِ کمالالدین اسماعیل اصفهانی دانسته شده و بدین شکل آمده است:
چون بلبلِ مست، راه در بُستان یافت
روی گُل و جام باده را خندان یافت
آمد، به زبان حال، در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته را نتوان یافت
(نک: رباعیات خیام و خیامانههای فارسی، سیدعلی میرافضلی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۹، ص ۳۸۱).
چند نکته:
۱. در گزینش اشعار برای خواندن، ملاکتان گوگل و گنجور و هوش مصنوعی نباشد؛ ملاکتان چاپها و تصحیحات معتبر و بهروز باشد.
۲. خیام، شاعر نامداری است؛ اما بسیاری از رباعیاتی که در چاپهای نامعتبر رباعیات خیام آمده، از او نیست؛ «ترانههای خیام» صادق هدایت به لحاظ تصحیح ادبی، امروزه دیگر کتابِ معتبری نیست! فعلاً بهترین چاپ موجود از رباعیات خیام، همان کتاب «رباعیات خیام و خیامانههای فارسی» نوشتۀ سیدعلی میرافضلی است.
۳. نهفقط این رباعی بلکه تعداد دیگری از رباعیات کمالالدین اسماعیل اصفهانی به کاروان رباعیات خیام پیوسته است. به گفتۀ سیدعلی میرافضلی «انتساب این رباعی به خیام و فرد دیگری به نام فخرالدین مبارکشاه، بیپایه است... در رباعیات سرگردان، دیوان شاعران، مطمئنترین منبع شناسایی گویندۀ واقعی رباعی است» (ص۳۸۲).
۴. خیام، دوبیتی ندارد؛ فقط رباعی دارد. دوبیتی و رباعی دو قالب شعری متفاوت هستند که در چهار مصراع بودن شبیه به یکدیگرند؛ اما به لحاظ وزنی با یکدیگر فرق دارند.
۵. تعبیراتی چون «از خیام فارسیتر مگر داریم» پوچ و بیمعنی است. اغلب این شاعران بزرگ بودهاند و فرهنگ ایرانی را زنجیرهوار به نسل سپسین خود انتقال دادهاند.
#این_شعر_از_کیست
#چون_بلبل_مست_راه_در_بستان_یافت
#کمال_الدین_اسماعیل_اصفهانی
#خیام_نیشابوری
#انتساب_شعر
#وزن_شعر
#رباعی_دوبیتی
#جعلیات_ادبی
#ویرایش
#ویراستاری
۹آبان۱۴۰۴
#دکترمیلادشمعی
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
سووشون
سیمین دانشور
قسمت پنجم
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
#قرابتمعنایی
با یادی از
شاعری با اشعاری لطیف چون باران
#سلمانهراتی
بگذار گریه کنم...
برای انسانی که
راهکورههای مریخ را شناخته است
اما هنوز
کوچههای دلش را نمیشناسد
(سلمان هراتی، از شعر: دوزخ و درخت گردو)
ای رهگشوده در دلِ دروازههای ماه
با توسنِ گسستهعنان
از هزار راه
رفتن به اوجِ قلهٔ مریخ و زُهره را
تدبیر می کنی
آخر به ما بگو
کی قلهٔ بلند محبت را
تسخیر میکنی؟
(فریدون مشیری، از دفترِ شعرِ از خاموشی)
ای دوست، ای برادر، ای همخون
وقتي به ماه رسيدی
تاريخ قتل عام گلها را بنويس
(فروغ فرخزاد، از شعرِ پنجره)
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
دوست دارم تو را
آن گونه که عشق را
دریا را
آفتاب را
( سلمان هراتی ، از آسمان سبز ، ص َ۱۱ )
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
سووشون
سیمین دانشور
قسمت چهارم
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
*یادتو
هر روز بی تو
روز مبادا است!
#دکترقیصرامینپور
یاد عزیزان رفته به خیر🖤
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
"قیصر و علیرضا قزوه"
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
قیصر امینپور گرچه سبکی ویژه در شعر داشت اما شاعرِ سبکآفرین یا جریانسازی نبود. او شاعری است که آشکارا در بسیاری از شعرهایش از دیگران تاثیراتیپذیرفته. ازهمینرو شعرش صدایی واحد ندارد؛ صدای شعر شاملو، اخوان، سهراب، شفیعی کدکنی و بهویژه فروغ را در برخی و بلکه بسیاری از قطعاتش میتوانشنید. این تاثیرپذیریها البته اغلب در حیطهی شیوهها و شگردهای زبانی و بیانی بودهاست. همانطور که ردّ غزلِ مولوی، سعدی، سایه و گاه بیدل را نیز در شعرش میتوان دنبالکرد. و نمونهها فراوان است.
اما جدااز سبک و سیاق و مولفههای زبانی و بیانی، قیصر بسیاری از مضامین و تعابیر و ترکیبهای شعرش را نیز از شاعرانِ گذشته و امروز وامگرفتهاست. ازجمله، میدانیم که قیصر از دوستان و ستایشگرانِ سلمان هراتی بود. آیا او در غزل "دستور زبان عشق" با این مطلع:
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
بهویژه آنجا که میگوید:
موج را آیا توانفرمود ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
(دستور زبان عشق، مروارید، چ سوم، ۱۳۸۶، ص ۳۵)
از این سطرهای شعر هراتی، متأثر نبوده؟:
چگونه میتوان به انکار عشق برخاست
و یاسها را از عطرافشانی بازداشت
مگر میشود به چشمه فرمان توقفداد ...
(از آسمان سبز، انتشارات حوزهی هنری، ۱۳۶۴، ص ۳۵).
میدانیم که در همان دههی ۶۰، شاعرانِ انقلاب به طیفهایی منشعبشدند. جدااز کهنگرایان، در میان نوگرایان امثال علیرضا قزوه را میتوان در جناحِ راست و کسانی همچون قیصر و سیدحسن حسینی را در جناح چپ، طبقهبندیکرد. گرچه قیصر در یکیدودههی آخرِ زندگی و شاعری، از این تنگنظریها و مکتبگراییها، خود و شعرش را رهاندهبود. اما شاید جالبباشد اگر که نشانههایی از شعر قزوه را در شعرِ قیصر بتوانیافت. برای نمونه، قیصر غزلی زیبا و مشهور دارد که خودش نیز آن را خوانده:
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گلکند لبخندهای ما
(دستور زبان عشق، ص ۴۰)
آیا او ابیاتی از غزل قزوه را (که ازقضا هموزن با غزل قیصر است) در خاطرنداشته و یا ناخودآگاه از آن متاثرنبوده؟:
دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهدشد
به روز مرگ، شعرت سورهی یاسین نخواهدشد
فریباتمیدهند این فصلها، تقویمها، گلها
از اسفند شما پیدا است فروردین نخواهدشد
(علیرضا قزوه، عشق علیهالسلام، انجمن شاعران ایران، ۱۳۸۱، صص ۹_۳۸)
قیصر در بیتی دیگر از همین غزل که در آن "آیند[ه]" را در جایگاه قافیه نشانده و بدعتی دلپذیر آورده، میگوید:
بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعدهی آیندههای ما
و قزوه غزلی دارد با عنوانِ "دیدار" که باز در همین وزن است:
غزلتر از غزل، گلتر ز گل، زیباتر از زیبا
تو از "الله اکبر" آمدی، از "اشهد ان لا ..."
گمانمیکنم قیصر در بیتِ نقلشده، به بیتِ آخرِ غزلِ قزوه، توجهداشته:
تو میگویی زمانِ دیدنِ هم، باز هم فردا
و من میگویم امشب، زودتر، حالا، همین حالا
(همان، صص ۱_۴۰)
گرچه گمانمیکنم قزوه و شاید خود قیصر به ابیاتی از غزلیات شمس و تکرارِ "مثالده"هایش ("فرمان بده")، نظرداشتهاند:
مثالده که نروید ز سینه خارِ غمی
مثالده که کند ابرِ غم، گهرباری
مثالده که نیاید ز صبح غمّازی
مثالده که نگردد جهان بهشب، تاری
مثالده که نروید گلی ز شاخِ درخت
مثالده که کندتوبه خار از خاری
مثالده که رهد حرص از گداچشمی
مثالده که طمع وارهد ز طرّاری
البته این رابطه بدهبستانی و دوطرفه بوده و قزوه نیز گاه گوشهی چشمی به شعر قیصر و حسینی و دیگران داشته که پرداختن به آن مجالی دیگر میطلبد.
🍁🍂
C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
صبح
خورشيد آمد
دفتر مشق شبم را
خط زد
می روم
دفتر پاکنويسی
بخرم!
زندگی را بايد
از سر سطر نوشت
#دکترقیصرامینپور
سلامی پر از عطر زندگی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─