ktabdansh | Unsorted

Telegram-канал ktabdansh - کتاب دانش

1541

📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚 ارتباط با ادمین : @marymdansh

Subscribe to a channel

کتاب دانش

📌با عضو شدن رضایت خودتون رو از چنل ها اعلام کنید

🛑
/channel/addlist/u1Al-Han5Ek5MjY0

فرصت رو از دست ندید❗️

Читать полностью…

کتاب دانش

.
امروزه همهٔ عقاید،
مذاهب و فرضیات بشر
سنجیده و آزموده شده،
ولی هیچکدام از آن‌ها
نتوانسته آدمیزاد را
خوشبخت، راضی و آسوده بکند.

س_گ_ل_ل
صادق_هدایت

...

Читать полностью…

کتاب دانش

.
می‌دانی ،
مردم آن‌قدرها هم خبیث نیستند،
فقط
فکرشان را به‌کار نمی‌اندازند.

|| بخت بیدادگر
- هدا مارگولیوس کووالی |

Читать полностью…

کتاب دانش

...
[ روانشناسی ]

نمی‌گویم در تمام لحظات زندگی
شاد باشید، یا اختیار احساس
خود را به‌دست بگیرید،
من هم نواقصی دارم، رنج می‌برم.
تمرین خودآگاهی
۱- یاد زمانی بیفتد که ناراحت و
خشمگین بودید؟ چه اتفاقی
افتاد؟ بنویسید.
۲- دیر رسیدن اشخاص سر قرار
شما را عصبانی می‌کند؟ دوستت
هرگز به‌موقع نمی‌آید؟
تفکر هیچ یا همه‌چیز ( برچسب
زدن، ذهن‌خوانی، سرزنش‌کردن)
خطای شناختی را بنویسید.
۳- ترس و اضطراب؛
حرفم را فراموش کرده‌ام.
مغزم کار نخواهد کرد،
درشت‌نمایی کردن،
( پیشگویی از مهم‌ترین خطاهای
شناختی است )
خطاهای شناختی خود را بنویسید.
۵- استرس و فشار روانی؛
چقدر باید کار بکنم،
روز دارد تمام می‌شود
هرگز کارم را تمام نخواهم کرد
( تفکر هیچ یا همه‌چیز )
اگر در دادگاه برنده نشوم چه؟
( پیشگویی )
چه زمانی زیر فشار روانی بودید؟
تعهد به خانواده، احساس مسؤلیت؟
بنویسید.
با آری یا خیر پاسخ دهید
افسرده و غمگین هستید؟
عصبی، هراسناک؟‌
مأیوس، دلسرد؟
گناهکار؟ شرمنده؟
تنها، دوست‌نداشتنی؟
دلخور، ناراحت، دلگیر؟
بی‌علاقه؟
افکار منفی خود را بنویسید.
هیچ یا همه‌چیز و پیشگویی،
عبارات باید دار، ذهن‌خوانی.
موقعیت خود را با واقع‌بینی
ارزیابی کنید. باید حقیقت را
پذیرفت. همیشه که نباید یک
برگ برنده داشت، ذهن را
تغییر بده تحمل آزارها
آسان‌تر می‌شود.
مهار امیال دشوار است؛ عادت به
پرخوری، قمار، مشروبات الکلی،
مواد مخدر؛
اگر مشروب بنوشم، سرحالم.
( پیشگویی ) می‌شود افراط‌.
زندگی غم‌انگیزه، به شادی احتیاج
دارم ( استدلال احساسی )
بعد مشکلات،
شما تسلیم احساسات شدید؟
سیگار؟ روابط متعدد؟ ..
خب حالا افکار مثبت را
پیدا کنید.
افکار منفی را بنویسید سپس
خطای شناختی را پیدا کنید.
مثال؛ دلسرد و مأیوس بودم
به‌دنبال یک دوست می‌گشتم
خطای شناختی آن می‌شود؛
روابط ناسالم، رفتارهای مخرب.
قدم اول این کتاب، شناخت‌درمانی
است. ارتباط بین طرز تفکر و
احساسات.
از حال‌بد به‌حال خوب
فقط یک راه‌حل دارد. *نوشتن.
" دبی فورد می‌گوید؛
انسانی‌که در درون آرام باشد
همه‌چیز دارد. انسانی‌که با
جنگ درونی تکه‌تکه می‌شود
هیچ‌چیز ندارد .
" از درون آرام باشید "


📚از حال‌بد به حال‌خوب
✍دکتر دیوید برنز
ترجمه مهدی قراچه‌داغی


...📚🍃

Читать полностью…

کتاب دانش

...

در یک‌لحظه، ابوالقاسم که
اعتراض‌های مختار را با حرکتی
ناشی از بی‌اعتنایی رد می‌کرد،
قیافهٔ موقری به‌خود می‌گرفت و
مصاحبش را در جریان طرح‌های
عظیم شرکت راه‌آهن قرار داد.
- مردی که به دهکده آمد،
نقشه‌بردار است. مسیر راه‌آهن
جدید را بررسی می‌کرد.
- مسیر راه‌آهن جدید؟ ولی
فقط یک قطار از مسیر فعلی
می‌گذرد.
- بازهم مطابق معمول می‌بینم
که افق افکارت محدود است.
شرکت راه‌آهن، به لطف
سنت‌هایش همیشه پنجاه سال از
سردمداران این مملکت که مثل تو
کوته‌فکرند، جلوتر خواهد بود.
می‌دانی خط آهن باریک چیست؟
مختار با ساده‌دلی اعتراف کرد نه.
- ناامیدم می‌کنی. هیچ‌وقت
نمی‌توانم چیزی به‌تو یاد بدهم.
- خب. بگو.
- در خط آهن باریک ریل‌ها فقط
صدوپنجاه‌سانتیمتر و پنج‌میلیمتر
باهم فاصله دارند، مثل خط آهنی
که از این روستا می‌گذرد. این
خط سال‌ها پیش از تولد تو
ساخته شده. در شبکه‌های جدید،
فاصلهٔ ریل‌ها صدوچهل‌و‌سه‌سانتیمتر
است. و این فواید زیادی دارد.
مختار اعتراف کرد هیچ نمی‌دانسته.
- شرکت ما طرح عظیمی ریخته
تا شبکه را یکسان‌سازی کند. این
کار از بروز همهٔ مسائل نقل و انتقال
موقع عبور قطار از یک خط به خط
دیگر، جلوگیری می‌کند. شرکت در
مرحلهٔ دوم قصد دارد خطوط را
دوتایی کند و در مراحل بعدی
شبکه الکتریکی می‌شود. اجرای این
طرح باشکوه خواهد بود. دلیل
حضور نقشه‌کشی همین است.
وقتی مختار حس کرد مجبور
است طرح مبهمی مربوط به ارتباط
تلفنی پست را توضیح دهد،
ابوالقاسم فهمید که توانسته تحسین
و حسادت او را برانگیزد. پس با
اغماض و مدارا گفت:
- هرکسی حق دارد رؤیایی در
سر داشته باشد.
شش ماه بعد، مرد طول‌یاب دوباره
به دهکده برگشت. وقتی ابوالقاسم
به این جلسه دعوت شد احساس
کرد پاداش چهل سال خدمات
شرافتمندانه‌اش را گرفته است.
تجربه نشان داده بود که دولت
وقتی به‌یادشان می‌افتد که بخواهد
باجی بگیرد. هيچکدام نمی‌خواستند
تعهدی بپذیرند.
پیش‌نماز دخالت کرد.
- شرکت خارجی؟ مسلمان هستند؟
نمی‌توانیم لامذهب‌ها را بپذیریم.
شهردار توجهی نکرد.
نقشه‌بردار گفت خانه‌ها باید خراب
شود. سازمان خسارت را به
ساکنین جبران می‌کند.
مردم وقتی فهميدند می‌خواهند
آرامگاه قدیس حامی منطقه را
هم خراب کنند، تفنگ‌های قدیمی
را بیرون آوردند.
ابوالقاسم تکرار می‌کرد:
- رفتارشان ابلهانه است. همه از
بیکاری نجات پیدا می‌کنند. دهکده
متروک نمی‌ماند.
- تو همیشه یک بیگانه بودی.
مردم نسبت به آرامگاه قدیس احساسات
دارند.
- تاکنون از کدام خطر مصون
مانده‌اید؟
تمام آن روز قطاری به ايستگاه نیامد.
شاید حادثه‌ای رخ داده. شورش
شده؟ حکومت نظامی اعلام کردند؟
رادیو چیزی نگفت.
البته رادیو معمولا اخبار مفید را
گزارش نمی‌کند. ابوالقاسم پس
از نیم‌ساعت انتظار با ايستگاه
سیدی‌لاربی تماس گرفت. همکارش
تأکید کرد قطار با شانزده دقیقه
تأخیر به ايستگاه او رسیده.
قطار نه آن روز نه روزهای بعد
ظاهر نشد....


داستان‌های کوتاه
قصهٔ زمان
نویسنده رشید میمونی
قسمت ۱۰

📚✨

Читать полностью…

کتاب دانش

...

مطالعه 📖

زوربا دستمالی که مادام اورتاس
به‌او داده‌بود باز کرد.
- این چیست؟
- حلقه‌های ازدواج. باد شرجی
می‌وزد، خدا هم ناظر است،
بیا نامزد شویم.
دسته‌ای از شیاطین درون زوربا
درحال جدال بودند... گفت:
از اتاق بیرون برویم تا خداوند
ناظر باشد. ارباب حلقه‌ها را بیاور...
کلیهٔ سرودهای غسل‌تعمید، سرودهای
کلیسایی را حفظم...
شیطان هواخواه پیروز شد. دلش
به‌حال آن پیرزن سوخت. ..
لعنت برمن. هنوز می‌توانم جنس
مؤنث را خوشحال کنم... روبه‌دریا
گفت:
" درود بر خداوند جهان لایتناهی،
آمین. " هنگامی‌که هورا گفتم،
حلقه‌ها را در انگشت ما کن!
" پروردگارا طلب نجات و رستگاری
داریم! به‌طرف بالا پرید، هورا گفت،
دست خود و نامزدش را دراز کرد،
حلقه‌ها را در دستشان کردم. دعا
خواندیم. مادام اورتاس اشک
می‌ریخت. ...

آسمان صاف و درخشان بود.
مادام اورتاس با خود گفته بود
شوهر کن و بچه‌دار شو. گرچه
دیر ولی بهتر از این ممکن نبود...
او را به‌خانه رساندیم...
بغض گلویم را می‌فشرد.
ارباب زئوس چه رنجی برده است،
( بنابر اساطیر یونان، جهان را بین
خود و برادرانش تقسیم کردند،
و فرزندان متعددی از
الهگان داشتند) می‌گفت: زنی
دارد گریه می‌کند، بهتر است
بروم و دلش را به‌دست
بیاورم ... ارباب، پدربزرگم دوستی
داشت بز دزد، همه‌جور منکری کرده
بود، پدربزرگم تکه‌چوبی نفیس را
به کشیش داد و او بر آن دعا خواند.
آن را به گردن آویخت، آدم دیگری
شد. دگرگونی در او پدید آمد.
" در انسان همه‌چیز بسته به عقیده
است. اگر ایمان داشته باشی
تراشه‌ای از یک قاب پوسیده و
کهنه برایت شیئ مقدس می‌شود.
اگر ایمان و عقیده نداشته باشی
خود صلیب مقدس هم برایت
تکه‌چوبی بیش نخواهد بود.
"
گفتم زوربا تابه‌حال جنگی شرکت
کرده‌ای؟ تو زیاد بند وطنت نیستی ...
عصبانی شد، پیراهنش را بالا زد:
جای گلوله و شمشیر و زخم ...
" پشتم را ببین، حتی یک خراش
ندارد. من هیچگاه به‌دشمن پشت
نکرده‌ام، رودررو جنگیده‌ام.
کِی زمانی می‌رسد که مردان واقعا
مرد باشند.
همه پیراهن و شلوار می‌پوشیم.
کراوات می‌زنیم...
این‌ها نشانهٔ آدمیت نیست زیرا
مانند گرگ و خوک زندگی می‌کنیم.
ادعا می‌کنیم به‌شکل خدا آفریده
شده‌ایم کی؟ ما؟

تف بر این افراد کودن و ابله!
ص ۳۳۴

زوربای_یونانی
نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
ترجمه محمود مصاحب
انتشارات نگاه

ادامه دارد

...📚

Читать полностью…

کتاب دانش

ای برادر تو همه اندیشه‌ای
مابقی خود استخوان و ریشه‌ای
گر گل است اندیشهٔ تو گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی


۱- اگر قرار بود شناخت‌درمانی
را توصیف کنیم با همین ابیات
درک می‌کنید که؛ حال بد مساویست
با اندیشهٔ بد حتی اگر تمام نعمت‌ها
را داشته باشید ولی حال خوب
نداشته باشید اگر معتقدید
روحیهٔ بد ناشی از عوامل
خارج از کنترل شماست
یا شغل خوبی ندارید یا
در جمع احساس بدی دارید
اگر بگویید نمی‌توانم احساسم را
تغییر بدهم، قربانی ناراحتی خود
می‌شوید خود را فریب می‌دهید
افکار و طرز تلقی شما احساسات
را بوجود می‌آورد. اگر من به‌شما
بگویم آدم خوبی هستید من شما
را دوست دارم چه احساسی پیدا
می‌کنید؟ احساس شما ناشی از
طرز تفکر شماست. اگر انتقاد
کنم چه؟ احساس خشم می‌کنید
یا ممکن است دلیل را بپرسید
با تغییر احساس، رفتار عوض
می‌شود. شناخت صرفآ یک اندیشه
است.‌ اگر افسردگی یا نگرانی
دارید (چه فایده دارد از رختخواب
بیرون بیایم)
(‌حرف جالبی برای گفتن ندارم)
اگر مثب‌تر و واقع‌بینانه تر
بیندیشید از عزت‌نفس و کارایی
بیشتری برخوردارید.

📖 طبق جدول عمل کنید

از حال‌بد به‌حال خوب
دکتر دیوید برنز
مهدی قراچه‌داغی


📚🍃

Читать полностью…

کتاب دانش

📚🎧 #کلبه_عمو_تم

اما این بیداری مرتب
با مقاومت وحشتناک
نیروی پلیدی و شیطنت
مواجه می‌گشت بااین‌حال
هربار این مرد یک کلمه
یا یک جمله از این دعاها
و سرودها می‌شنید
تا اعماق لجنزارهای
گرداب‌های باطنی‌اش
یک نوع هیجان و
ارتعاش احساس می‌کرد
و همهٔ این‌ها به خوف و
هراس مرموز تبدیل می‌شد

قسمت ۴۷

...

Читать полностью…

کتاب دانش

امروز که همه‌چیز
شتابان تنزل می‌کند، با حسرت
به‌یاد روزهایی می‌افتیم که
اوضاع رو به ترقی داشت.
آدم؛
مبتذل و راضی باشد بهتر است
تا مفلوک و فرهیخته؛
این را دیگر من نباید به شما بگویم ..

- کتابِ زندانی لاس لوماس
- کارلوس فوئنتس

Читать полностью…

کتاب دانش

📚🍃

زره جادوییِ

رضایت از خویشتن،
از ضربات جلوگیری می‌کند،
نه از خراش‌ها.

فردریش_نیچه
انسانی، زیاده انسانی
قطعهٔ ۵۶۹

📚 کتاب دانش

Читать полностью…

کتاب دانش

...

ابوالقاسم حس می‌کرد مورد
توهين قرار گرفته است.
چون نماینده‌ای از شرکت خودش
به بخش او فرستاده‌ بودند.
اما زحمت خبر کردن رئیس
ایستگاه را به خود نداده‌ بودند.
بخصوص که مختار از ذکر این
نکته خودداری نکرد که شرکت
راه‌آهن ظاهرا برای رئیس ایستگاه
چندان ارزشی قائل نیست.
ابوالقاسم غیضش را فرو خورد و
تصمیم گرفت مخفیانه با
همکارش تماس بگیرد.
از این کار پشیمان نشد چون مرد
غریبه بسیار دوستانه از او
استقبال کرد و دلیل حضورش در
دهکده را فاش نمود.
ابوالقاسم نیز در عوض ایستگاه
راه‌آهنش را به او نشان داد و
ثابت کرد که تمام تجهیزات درست
کار می‌کنند.
غریبه احساس کرد وارد دکوری
مربوط به اوایل قرن بیست شده
که برای فیلمبرداری بازسازی کرده‌اند.
اما وجدان کاری ابوالقاسم را تبریک
گفت.
رئیس ایستگاه همیشه از یادگیری
زبان محلی که منحصرا در دهکده
کاربرد داشت، سر باز زده بود.
به زبان فرانسه بد طنین و قدیمی
آموزگاران جمهوری سوم حرف
می‌زد و زبان عربی را فقط در
مواقع فوق‌العاده ضروری به‌کار
می‌برد.
در دورهٔ استعمار او را هوادار
( تجانس‌گرایی ) می‌دانستند
اما ابوالقاسم به گویش محلی ایراد
می‌گرفت که واژه‌های تکنیکی ندارد،
زمانی که استقلال به‌دست آمد،
ابوالقاسم به استفاده از زبان
بیگانه ادامه داد و به همین دلیل
پرونده‌ای که رئیس محلی با
وسواس دربارهٔ او تهیه می‌کرد،
هر روز ضخیم‌تر می‌شد.
از سوی دیگر ابوالقاسم در کشوری
که جوانان را در سن بلوغ به عقد
هم درمی‌آورند، تا از آشفتگی امیال
ارضا نشده آنها جلوگیری کنند،
همیشه مجرد زندگی کرده بود،
اکثر ساکنان دهکده گمان می‌کردند
بیماری یا عیبی دارد که قباله ازدواج
را باطل می‌کند و سرسخت‌ترین
دشمنانش او را به داشتن آداب و
رسومی غیرطبیعی متهم می‌کردند
و بالاخره رئیس ایستگاه به این
علت انگشت‌نمای خاص و عام بود
که حتی برای دعای بزرگ عید،
پا به مسجد نمیگذاشت و خود را
پیرو نظام اما طرفدار عرفان توصیف
می‌کرد.
هیچکس حتی تنها مصاحبش،
هرگز نتوانسته بود به اندرون
مسکن کوچک او، در طبقهٔ بالای
ایستگاه قطار بود، پا بگذارد.
وقتی مختار فهمید که ابوالقاسم
دعوتش کرده است، متوجه شد که
رئیس ایستگاه می‌خواهد، حادثه‌ای
بسیار مهم و استثنایی را با او
درمیان بگذارد.
آیا به‌زودی بازنشسته می‌شد؟
به‌جای دیگری منتقل شده بود؟
ترفیع گرفته بود؟
ابوالقاسم به افتخار مهمانش یک
بطری نوشابه آورد.
مختار وانمود کرد نوشیدنی را
می‌چشد. تا رفیقش نرنجد.
به‌قدری از آن نوشابه خوشش آمد
که رئیس ایستگاه دوبار دیگر
مجبور شد نوشابه بياورد.
بحث با ملاحظاتی معمولی
دربارهٔ آخرین تغییر و تحولات
سیاست بین‌المللی آغاز شد...

داستان‌های کوتاه
قصهٔ زمان
نویسنده رشید میمونی
قسمت ۹
ادامه دارد...

📚💫

Читать полностью…

کتاب دانش

.
اگر ما خودمان
هیچ عیبی نداشتیم،
این‌همه از بیان عیوب دیگران
لذت نمی‌بردیم...


استیبسن داین‌تیث

Читать полностью…

کتاب دانش

🍃

منگر رنجُ بلا را

بنگر عشقُ ولا را

منگر جورُ جفا را

بنگر صد نگران را

غم را لطف لقب کن
ز غم و درد طرب کن

هم از این خوب طلب کن
فرج و امن و امان را

جنابِ مولانا


🍃📚 کتاب دانش

Читать полностью…

کتاب دانش

📚 #کلبه_عمو_تم

نویسنده هریت بیجر استو

آن کلمات مقدس
همه معنایشان را از دست
داده‌ بودند و چشم و دل
او که تاریک و کور شده
بود دیگر نمی‌توانست
معنای آن‌ها را بازیابد
آنچه در گذشته برایش
منبع نیرومند الهام بود
اکنون بی‌اثر و بی‌تفاوت
بود آه عمیقی کشید

قسمت ۴۶
..

Читать полностью…

کتاب دانش

.
آدم باید با کسایی که
دوستشون داره
روراست باشه،
ولی این کار
گاهی
خیلی دردناکِ ...

دیالوگ ماجراهای مرداک

Читать полностью…

کتاب دانش

⛳️ آموزش های هک همراه هوش مصنوعی»» @Mobsec_Ai

🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻

🟡برنامه نویسی و طراحی سایت

🟡
دانشجوپلاس

🟡
شُورِشِعر

🟡
پک رایگان برنامه نویسی و شبکه

🟡
انگلیسی حرفه ای کودک و بزرگسال

🟡
مبتدی تا حرفه ای Autocad

🟡
کانفیگ و فیلترشکن رایگان

🟡
کتاب دانش مطالعه گروهی

🟡
ربات های کاربردی تلگرام

🟡
آموزش انگلیسی با تکه فیلمهای آمریکایی

🟡
گروه معماری

🟡
بهترین پروژه های دانشجویی و کاریابی

🟡
« میکس ، آهنگ جدید »

🟡
بسته بندی های خلاقانه

🟡
دیگه کسی نمیتونه مزاحمت بشه

🟡
آزمون های رایگان عمران و معماری

🟡
کتاب سل

🟡
پروژه ادمینی

🟡
امنیت سایبری

🟡
جدیدترین موزیک های ایرانی

🟡
درامد پولدارشو

🟡
داستان شاهان و قهرمانان

🟡
پروژه های کاریابی و استخدام پروژه های میلیونی

🟡
ثبت رایگان آگهی

🟡
پروژه | استخدام ادمین

🟡
آموزش پیشرفته زبان انگلیسی آیلتس

🟡
آموزش اصطلاح آمريكايي

🟡
کامپیــــــوتر ICDL

🟡
ضرب‌المثــــــل ، آرایـــــــــه، شعر فارســــــی

🟡
آموزش هک کامپیوتر با ترفند آسان

🟡
موسیقی کلاسیک

🟡
تدریس لیسنینگ شنیدار انگلیسی رایگان

🟡
اصطلاحات خفن و حاضرجوابی فارسی

🟡
شکستن یخ مکالمه زبان انگلیسی

🟡
آموزش طراحی سایت رایگان

🟡
تست کنکور استخـــدامی تخصصـــی

🟡
پروکسی دانلودی سرعتی میخوای؟؟!

🟡
کاریابی آنلاین

🟡
انواع وکتور و عکس

🟡
ترفندهای کاربردی ویندوز

🟡
مدرسه خصوصی زبان انگلیسی در تلگرام

🟡
دنبال پروژه آنلاین هستی ؟! بیا اینجا

🟡
کافه متن ، موزیک آرامش

🟡
دستیابی به موفقیت ،کسب درآمد مالی

🟡
موزه خانه محیط زیست

🟡
کانال سوالات تالیفی عمران محاسبات

🟡
آکادمیِ زبان انگلیسی لینگو تور

🟡
استخدامی فوری استان گلستان

🟡
پروکسی ها اختصاصی

🟡
مینی دوره های رایگان AI

🟡
بیا هکر شو

🟡
دانلود پروکسی تلگرام

🟡
مرکز مشاوره اپلای و مهاجرت

🟡
کتابفروشی ارزان کتاب

🟡
مستر سیویل

🟡
گلچین بهترین دوره های آموزش انگلیسی

🟡
آموزش آواشناسی انگلیسی رایگان

🟡
گروه مهندسی نرم افزار

🟡
آموزش مکس و ویری

🟡
بهترین پروژه های دانشجویی

🟡
آموزش نرم افزارهای معماری

🟡
کافه رویا

🟡
تور چالش و تست های انگلیسی

🟡
کتابهای صوتی، آرامش با داستان

➖➖➖➖➖➖➖
🔑
@Newstaab
.

Читать полностью…

کتاب دانش

📚🎧 #کلبه_عمو_تم

نویسنده هریت بیجر استو

درست مانند موجی از
موسیقی آسمانی در
فاصلهٔ دو گردباد توفانی
بود سکوت چنان عمیق
شد که تیک و تاک ساعت
دیواری شنیده می‌شد
ساعتی که عقربه‌های خاموش
و گوش به‌زنگ آن آخرین
دقایق رحمت و آمرزش
را که به این قلب سنگ
شده بخشیده شده بود
می‌شمردند
اما این فرصت لحظه‌ای
بیش نپایید شک و تردید
و بی‌تصمیمی عرض اندام
کرد روح پلیدی قدرتمندتر
ظاهر شد
صحنه‌های ستمگری
قلب ما را به عصیان
وامی‌دارند

قسمت ۴۸
..

Читать полностью…

کتاب دانش

...

مطالعه 📖 رمان

📚جوان خام podorostok
✍فئودور میخایلاویچ
داستایوفسکی
مترجم عبدالحسین شریفیان
انتشارات نگاه

خواندن این کتاب، برای هرکسی‌که
به‌دنبال شناختن و درک درگیری‌های
اخلاقی، کشمکش بین اجبار، مذهب،
سوسیالیسم، نیهیلیسم و تفکر
رایج روسیه در آن سال‌هاست
ضروری است.

فصل اول.

من مقابل وسوسه‌ی نگارش
سرگذشتم نمی‌توانم پایداری کنم‌.
آدم باید خیلی خودپرست باشد
که بی‌شرم و حیا بنویسد.
من نویسندهٔ حرفه‌ای نیستم.
افشای اسرار درونی روح خود و
توصیف هنرمندانهٔ احساساتم را
در ملاءعام حقارت‌بار تلقی می‌کنم.
هرگونه آرایش ادبی از لحاظ
تأثیرش فسادبرانگیز است.
واکنش‌ها درحقیقت ممکن است
بسیار مبتذل و پیش‌پا افتاده باشند
زیرا چیزی که درنظر شخص معینی
ارجمند است ممکن است برای
دیگران کلا بی‌ارزش باشد
.
اجازه دهید کار را آغاز کنیم.

۲. معتقدم لحن گفتارم بی‌مایه است.
چگونه است که سخنی که یک آدم
هوشیار می‌گوید بسیار ابلهانه‌تر
از آن چیزی است که نگفته است؟

دارم از نوزده سپتامبر آغاز می‌کنم.
۳. بیست‌و‌یک‌ساله هستم، پدر
قانونی‌ام ماکارایوانف دالگورکی "
است. درواقع نامشروع‌ام.
ورسیلوف ( پدرم ) در زمان
کودکی‌ام چنان نفوذ قاطعی بر
شکل‌گیری اندیشهٔ من داشت،
که شاید بر آيندهٔ من سایه انداخت.
هنگامی‌که بیست‌و‌پنج‌سالش بود،
همسرش را از دست داد، از وی یک
پسر و دختر داشت. ...
گاه عطوفت نشان می‌داد و گاه
مغرور و متکبر بود. .‌‌.. املاک
بزرگ و رعیت. ( حالا پشیزی ندارد )
... راهی روستا شد ... باید به
همه احترام می‌گذاشتم ...
نمی‌دانم چرا از من می‌پرسیدند
دالگورکی یا شاهزاده دالگورکی؟
می‌گفتم فقط دالگورکی.
من پسر یک خدمتکارم ...
آه، فقط احمق! ...
در مدرسه سربه‌سرم می‌گذاشتند.
من ابله بودم. یکی از همکلاسی‌هایم
گفت: این احساسات البته به سود
تو است و بی‌تردید تا حدودی مایهٔ
مباهات تو، اما اگر من جای تو
بودم از این نامشروع بودن زیاد
شادمان نمی‌شدم. ...
۴. در میان خدمتکاران یک کلفت
هجده‌ساله بود
[ سوفیا آندره یونا ( مادر من ) ]
که ماکار دالگورکی خبر داد قصد
ازدواج با او دارد.
ناتیانا پاولونا پروتکوف که همه
او را عمه صدا می‌زدند، می‌خواست
از این ازدواج جلوگیری کند.
مادرم هرگز نتوانست خوب
بنویسد. ازدواجش را مقدر شده
می‌پنداشت. هرچه به‌سرش
می‌آمد، خیر می‌دید.
۵. بین آن مرد و مادرم چه گذشت،
نفهمیدم. می‌گفت این ماجرا
ازهرگونه جنبهٔ عاشقانه عاری
بوده. من از آن ناپاکی‌ها بیزار بودم.
اگر او زیبا نبود، مردی مثل
ورسیلوف او را چطور جذاب دیده؟
این خودنمای ابله چگونه با مادر
من سر و سری پیدا کرده؟ ...
تا یک‌سال پیش هیچ‌چیز دربارهٔ
مادرم نمی‌دانستم.
من یک جوان بی‌تجربه و خام
از همه‌چیز بی‌خبرم.
بی‌تجربه بودن در بیست‌سالگی
چه مصیبتی است، دربارهٔ آن
زن هم چیزی نمی‌خواهم بدانم
ولی حتم دارم که بعضی زن‌ها
هستند که در یک دقیقه آدم را
با زیبایی‌شان یا با هرچیز دیگری
که دوست دارید، مفتون خود
می‌کنند و بعضی دیگر هستند
که شش ماه طول می‌کشد تا
معلوم شود چه دارند ...
نگاه کافی نیست، باید آماده باشید.
انسان باید از استعداد و قریحهٔ
ویژه‌ای برخوردار باشد. .‌‌..
... جوان خام.

ادامه دارد...

...📖

Читать полностью…

کتاب دانش

بریم میدون آزادی

یه آهنگ باهم گوش کنیم


🎶📚🌒

Читать полностью…

کتاب دانش

.
همهٔ ما به فضایی نیاز داریم که
در آن راحت باشيم؛
فضایی که در آن به‌یاد بیاوریم
چه‌کسی هستیم و چه‌چیزی
برایمان مهم است؛
وقفه‌ای در زمان که اجازه دهد
شادی و لذت زندگی کردن
به خود‌آگاهمان بازگردد.

نینا سنکویچ

Читать полностью…

کتاب دانش

دهانِ زشت‌گوی را باید
با خاموشیِ وقار بست.


فرانسیس بیکن

Читать полностью…

کتاب دانش

💬
آیا در حیوانات رفتاری غیر از
این باید باشد؟
انسان‌، تمامی این صفات را
دارد اما ...

....

باز، هیچ‌وقت خودش را مقصر نمی‌داند.
پلنگ نمی‌داند وجدان یعنی چه.
وقتی ماهیِ گوشتخوار
به طعمه‌اش حمله می‌کند،
اصلا احساس شرم نمی‌کند.
مار کاملآ به‌خودش مطمئن است.

شغال پشیمانی را نمی‌فهمد.
شیرها و شپش‌ها در مسیرشان،
دچار شک و دودلی نمی‌شوند؛
چرا باید بشوند، وقتی می‌دانند
کارشان درست است؟

اگرچه‌ قلبِ نهنگ قاتل، صدکیلو
وزن دارد، اما قسمت‌های دیگرش
سبُک است.

در سومین سیارهٔ خورشید،
در میان این‌همه رفتار وحشیانه،
هیچ‌چیزی حیوانی‌تر از
داشتن یک وجدان آسوده نیست.‌

ویسواوا شیمبورسکا
📓 هیچ‌چیز دوبار اتفاق نمی‌افتد
( مجموعه شعر )

Читать полностью…

کتاب دانش

.
فردا کتاب از حال بد به حال خوب
هر روز اولین پیام در کانال
برای مطالعه. کتابی هست
که نیاز روزانه به مطالعه و تکرار
دارد. سعی می‌کنم هرروز صفحاتی
از آن را خطاصه‌نویسی کنم.
سعی خواهد شد کتاب جوان خام
هم در لیست مطالعه قرار بگیرد.
سپاسگزارم از مشارکت و
همراهی شما کتاب دانش 🙏

Читать полностью…

کتاب دانش

...

قسمت ۷

او نه تاریخ فرانسه را می‌دانست
و نه می‌دانست تاریخ چیست.
آنان که دوست‌شان می‌داشت،
ناچار مانند او رنج می‌کشیدند
.
شبی تیره‌تر و مرموز فرا‌می‌رسید.
... کشیش گفته بود باید دعا کرد....
شوهرش در لباس چند رنگ خود
رفته بود، همه می‌گفتند باز‌می‌گردد...
در کارخانه‌ی فشنگ‌سازی کاری پیدا
کرد ..‌. تا آلمانی‌ها تنبیه شوند و
هانری برگردد...
او اصلا نمی‌دانست جنگ چیست...‌
صدای خمپاره و منور ...
فقط سربازان آفریقا بودند که
مانند عروسک‌های مومی رنگارنگ،
زیر آتش ذوب می‌شدند و صدها
بچهٔ یتیم عرب و فرانسوی،
بی‌پدر به‌دنیا می‌آمدند که یاد
بگیرند چطور بدون درس و ارث
و میراث زندگی کنند....
بچه در سبد بود که آقای خیلی
سنگین و رنگین توی پلکان پیدا
شد و سراغ خانم کورمری را گرفت. ...
آقا گفت من شهردار هستم.‌
شوهر شما در میدان جنگ
کشته شده، فرانسه در غم او
سوگوار و مفتخر است.
زن به زبان اسپانیایی گفت خدایا.
دست لوسی را فشرد و زیرلبی
سخنانی تسلیت‌آمیز گفت. ...
لوسی به پاکتی که باز نمی‌کرد
نگاه کرد، سواد نداشت.‌
نه اشک، نه حرف، قادر نبود مرگی
را که در چنان فاصلهٔ دوری در دل
یک شب ناشناخته روی داده باور کند. ...نامه را در جیبش گذاشت...
روی تختخواب دراز کشید و
خاموش ماند. در تاریکی در
بدبختی خود نگریست که
نمی‌توانست از آن سر در بیاورد...
ترکش خمپاره‌ای سرش را
شکافته بود و او را در بهداری
قطار گذاشته بودند... .
نوشته بود: زخمی شده‌ام.
چیزی نیست. شوهرت.
در بیمارستان سن‌بریو
چند خط نوشت،
چشم‌هایش دیگر نمی‌دید
و بعد از چند روز مرده بود.
پرستار گفته بود خوب شد
اگر زنده می‌ماند، کور یا دیوانه
می‌شد. بسیار شجاع بود.
- قبرش قشنگ است؟
- آره، گل هم گذاشته‌اند. ...
دیگر در فکر شوهرش نبود در
بدبختی‌های گذشته فراموش
شده بود
.
و نه در او و نه در این خانه
هیچ‌چیز دیگری از این مرد
باقی نمانده بود که آتشی جهانی
او را بلعیده و از او جز یک
خاطرهٔ ناملموس چیزی نمانده بود
مانند خاکستر پر پروانه‌ای که
در آتش‌سوزی جنگلی سوخته باشد
.
ژاک مشغول تماشای خیابانی شد
که بعد از این همه سال هیچ
تغییری نکرده بود.
... کارگران و عرب‌ها در خیابان،
زن‌ها روبنده داشتند و کفش
مدل لویی پانزدهم.
در همان لحظه صدای انفجار بلند شد...

ص ۵۸ ادامه دارد...

📚 آدم اول
👤 آلبر کامو
ترجمه منوچهر بدیعی
انتشارات نیلوفر


...📚

Читать полностью…

کتاب دانش

انسان
برای عشق و انقلاب زاده شده.
دلیلی ندارد عذاب ببینیم..

|| شایو _ اوسامو دازای |

Читать полностью…

کتاب دانش

" فیلم کوتاه دو‌دقیقه‌ای که
سازندهٔ بیست سالهٔ آن
برندهٔ جایزهٔ جهانی شده
. "

اسارت انسان‌ها به فضای
مجازی سقوط در ورطه
خسارت همگانی

لایک یا کامنت در شبکه‌های
اجتماعی ترشح دوپامین می‌کند.
نقش برنده شدن را القا کرده.
نتیجه؟ اعتیاد رفتاری،
مقایسه اجتماعی و کاهش
عزت نفس،
مقايسه خود با دیگران.
کلیپ‌های بی‌محتوا و نمایش
بدن و طنزهای غیر‌اخلاقی
رفتارهای نابهنجار
نتیجه؟ نارضایتی از
بدن خود، زندگی، دست زدن
به کارهای غیر معقول.

تأثیر بر حافظه و تمرکز
نتیجه؟ کاهش توانایی، ذهن
ضعیف، ذخیره‌های بی‌محتوا.

احساس تعلق به افراد ناشناس
ارتباط مجازی،
نتیجه؟ از دست رفتن
سلامت روان، اضطراب، افسردگی
ترس از دست دادن آن شخص،
تخریب خانواده، خیانت،
فروپاشی زندگی‌ها.
به‌طورکلی در فضای مجازی
به‌هیچ‌عنوان با افرادی که
نمی‌شناسیم ارتباط برقرار
نکنيم. فضای مجازی مانند
یک چاقو عمل می‌کند؛
ابزاری مفید برای رشد و
یادگیری یا منبعی برای اعتیاد
و مقایسه.
اینستاگرام یا تلگرام،
همه‌چیز به خود ما بستگی دارد.
یک فرد باهوش، فقط برای
پیشرفت و زندگی دلخواهش
انتخاب درست می‌کند.

مراقب خود باشید.♡

📚 کتاب دانش

.

Читать полностью…

کتاب دانش

...

قسمت ۴

لطف و لذت بسیار به‌زندگی‌ش
وارد شد.
پراسکویا فیودورناگا میخل،
همسر آینده‌اش، جذاب‌ترین و
باهوش‌ترین دختر جمعی بود که
ایوان‌ایلیچ می‌شناخت.
گاهی در شب‌نشینی‌ها با او
می‌رقصید. با همین رقص‌ها بود که
دل او را به‌دست آورد.
دختر به او دل‌باخت‌. ...
با خود گفت؛ حالا خودمانیم،
چه عیب دارد، چرا زن نگیرم؟
او زشت نبود، ثروتکی هم داشت ...
کس‌و‌کار زنش آبرومند بودند ...
خلاصه که زن گرفت .‌‌..
زناشویی نه‌تنها راحتی
و خوشایندی داشت، بلکه‌ کیفیت
زندگی را دوچندان کرد ... اما
از همان اولین ماه‌های بارداری
زنش، ناخوشایندی درست شد.
زنش بی‌هیچ بهانه‌ای به او بدگمان
شد ... پرخاش می‌کرد ... او
کوشید مشکلات را حل کند و این
رفتارها را نادیده بگیرد. ... اما
زنش تصمیم داشت تا او در خانه
روز را به شام نرساند، به این رفتار
ادامه دهد. چنان پرخاشی کرد که
ایوان‌ایلیچ ترسید ... و
دریافت که زندگی زناشویی،
دست‌کم با این زن، همیشه موجب
شیرینی و صفای زندگی نیست. ...
بلکه اغلب این کیفیات زندگی را
زایل می‌کند. ...
هر قدر زنش زودخشم و پرتوقع
می‌شد ایوان‌ایلیچ کار اداری را
سوق می‌داد و در مقام‌جویی
حریص‌تر می‌شد ...
آسایش مادی پدید آورد.
حفظ ظاهری برازنده، چنان‌که
جامعهٔ بزرگان معنیش کنند
.
هرگاه خانه را پرخاش‌جویی می‌دید
در امنیت اداری پناه می‌برد.
در دادگستری ایوان‌ایلیچ را پرکار
می‌دانستند.
به مقام نمایندگی ارتقا یافت. ...
با آمدن فرزندان، زنش
بدرفتارتر شد ...
پس از هفت سال به
محل جدید منتقل شد.

پول‌شان کفاف نمی‌داد ...
بگومگوها... تربیت بچه‌ها و
گه‌گاهی گرمی عشق ...
و دوباره دریای دشمنیِ پنهان که
در بیگانگی‌شان نمایان می‌شد ...
اما هدف ایوان‌ایلیچ این بود که
خود را از این نابسامانی‌ها آزاد
سازد. راه رسیدن به این هدف این
بود که وقت خود را هرچه کمتر
در میان خانواده بگذارد. ...
او در پناه کار بود ...

فصل ۳ .
هفده سال دیگر گذشت و
دخترش شانزده‌ساله بود، چندتا از
فرزندانش مرده بودند ... یک پسر
برایش ماند. دخترشان در خانه درس
می‌خواند و پسرشان در زمینهٔ
تحصیل بد نبود.
ایوان‌ایلیچ دادستان ارشد شده بود.
آگاهی به قدرت خود و توانایی
تباه کردن هرکسی که بخواهد.
بازداشت، جلب افراد ...
لذت مصاحبت با دوستان و ضیافت
و مجالس قمار، یعنی لذت و عزت.
او هر سمتی را نمی‌پذیرفت و
در انتظار مقام‌های بهتر بود
اما ناگهان پیشامدی
ناگوار آرامش زندگی‌اش را پاک
برهم زد ...

ص ۳۳

|| مرگ ایوان‌ایلیچ
_ لئو تولستوی
ترجمه سروش حبیبی
نشر چشمه. |

ادامه دارد

...📚

Читать полностью…

کتاب دانش

.
قوی‌ترین آدم‌ها؛

سخت‌ترین شب‌ها را
به‌صبح رسانده‌اند و با طلوع آفتاب،

لباسِ قهرمانی به‌تن کرده‌اند
و به آدم‌ها حالِ خوش فروخته‌اند
رایگان .‌.

Читать полностью…

کتاب دانش

👤 هرمان_هسه

1⃣ کسی که درونش
سکوت نیاموخته،
در جهان صدایی نمی‌شنود.

2⃣ برخی از ما فکر می‌کنیم
دوام‌آوردن قوی‌ترمان می‌کند
اما گاهی‌اوقات

قدرت؛ در رهاکردن است.

[ هرمان_هسه ]
۲ ژوئیه ۱۸۷۷ _ ۱۹۶۲
ادیب، نویسنده و
نقاش آلمانی سوئیسی
برندهٔ جایزهٔ نوبل ۱۹۶۲
اثرپذیر از؛ گوته، یونگ، نیچه.
پرخواننده‌ترین نویسندهٔ اروپایی.
به رمان سیدارتها ( سیذارتا )
گرگ بیابان، دمیان...
از آثار مشهور او می‌توان
اشاره کرد.
می‌نویسد:
تمام این داستان‌ها مربوط
به خود من بودند.
بازتابی بودند از
راهی که در پیش گرفته بودم.
از رؤیاها و آرزوهای پنهانم
و از
رنجِ تلخم ...

کتابِ گرگ بيابان 👉

کتاب‌های هرمان_هسه 👉

@ktabdansh 📚
.

Читать полностью…

کتاب دانش

...

مطالعه 📖 قسمت ۱۸

تنش میان فیلیپ و پَم که
در گذشته رابطه داشتند
بالا گرفت. واکنش‌های اعضای
گروه برای از هم گسیختن
این رابطه توسط فیلیپ و
نظراتشان، رابطه‌های‌جنسی و
رفتار ربه‌کا و سایر افراد گروه ...
رفتارهای بوالهوسانه فیلیپ
روابط رنگارنگ او و همه دربارهٔ
این روابط در گذشته می‌گویند ...

" هر یه نفر دنبال خردمندیه که
به اون می‌گه هر راه چاره تو را
از سایر راه‌ها محروم می‌سازد
و این‌که در برابر هر آری باید
نه‌ای باشه. "
" برای اینکه بتونم با متانت
و وقار پیر بشم، باید
محدود‌کردن
فرصت‌هام رو بپذیرم
. "
هایدگر از رویارویی با
محدودکردن فرصت‌ها حرف زده.
این مسئله را به ترس از مرگ
ربط داده. گفته مرگ ناممکن شدن
هر امکان دیگه‌ست.
... نود‌درصد امریکایی‌ها به
خدا اعتقاد دارن.
فیلیپ گفت شوپنهاور معتقد بود
رهبران کلیسا از نیاز نابود‌نشدنی
انسان به ماورای طبیعت بهره‌برداری کرده‌اند ... آنها حاضر نيستند
اعتراف کنند عمدا حقیقت خودشون
رو در ردای تمثیل و تشبیه
پیچیده‌اند، همیشه با فریب و
نیرنگ زندگی می‌کنند.
فیلیپ در رابطه با افشاگری
اعضا در مورد روابط‌جنسی از
زبان شوپنهاور گفت:
قوی‌ترین و پابرجاترین انگیزه ...
هدف غایی تقریبا تمامی تلاش‌های
آدمی....
( قسمت قبل خوندیم )
فیلیپ ادامه داد
چطور موجودات فانی مثل ما،
ما رنجوران، این‌جور قربانی
زیست‌شناسی‌ای می‌شیم که
زندگی‌هامون رو پر از احساس
گناه برای اعمال طبیعی می‌کنه،
هدف همهٔ ما اينه که خودمون رو
از بندگی نیروی جنسی آزاد کنيم.
پَم : یاد اون گفتهٔ مسیح افتادم
که گفت هرکس گناهی نکرده،
اولین سنگ رو پرتاب کنه
..‌.

* اگر نمی‌خواهیم
بازيچهٔ دست هر فرومایه و
مایهٔ ریشخند هر تهی‌مغزی باشیم،
اصول اول این است که محتاط و دست‌نیافتنی بمانیم. *

فصل ۲۴.
فیلیپ ساعت‌ها پس از جلسه
قدم زد، ... دوبار گرد دریاچه از
خلیج سن‌فرانسیسکو پیش رفت.
به‌طرز غریبی احساس پریشانی
می‌کرد. جولیوس از او خواسته
بود دربارهٔ چی فکر کند ؟

ص ۲۸۳

درمان_شوپنهاور
دکتر اروین_دیوید_یالوم
ترجمه دکتر سپیده حبیب
نشر قطره

ادامه دارد

...📚

Читать полностью…
Subscribe to a channel