نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
🔴 ادب فارسی
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
دلیل اینکه ادب فارسی در فاصلهی آغاز سدهی هفتم تا آغاز سدهی نهم، به چنان مرتبهای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کموبیش در هیچیک از زبانهای بزرگ ممکن نشدهاست، ازینروست که شعر فارسی، نظم و ناحیهای در ادب نیست، بیان «خاطرهی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبانِ ملّی دمیدهاند.
به این اعتبار، نه شعر فارسی صِرف شعر است، نه زبان فارسی صِرف یک زبان، آنچه این هر دو را از بسیاری از زبانها و ادبیاتهای دیگر متمایز میکند، ساحتی از «خاطرهی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آنچه در زبان عرفانی - فلسفی از آن به «تروّح جسم و تجسّم روح» تعبیر کردهاند.
پیشتر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسهی ظاهری ایران تبدیل شدهبود، اما شیخ شهابالدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبهی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کُربن آن را به «حماسهی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد، بلکه آنگاه نیز که در «معرض وزیدن باد بینیازی خداوند» قرار میگیرد، و بهویژه آنگاه که «سامان سخن گفتن نیست» از آسیب دور بماند.
من در نسخهی دوم درآمدی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران به وجوهی از ادب فارسی اشاره کرده و در واپسین فصل نسخهی دوم زوال اندیشهی سیاسی در ایران نیز با تفصیل بیشتری از خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی بحث کردهام تا نشان دهم که گذار از حماسهی ظاهری به حماسهی باطنی، که با یورش مغولان به قلمرو شعر انتقال پیدا کرد، چه اهمیّتی برای فهم تاریخ ایران و تداوم آگاهی (ملی) ایرانیان داشته است.
به این اعتبار، شعر حافظ - که هر تفسیری از آن داشته باشیم، اما به هر حال نمیتوان آن را عارفانه خواند - صورتی دیگر از همان «حکمت خسروانی» است که شیخ مقتول در راه احیای آن جان باخت.
از دیدگاه تاریخ آگاهی (ملّی) ایرانیان، یعنی تداوم خاطرهی قومی ما، جانشینِ راستین شیخ مقتول، اشراقیانِ (رسمی) تاریخ فلسفه نیستند، که [شمسالدین] شهرزوری، تاریخ آنان را نوشته بود، بلکه خواجه شمسالدین [محمد حافظ شیرازی] است و رشتهای که آن دو را در پیوندی نامرئی اما ناگسستنی به هم ربط میدهد، دریافتی از دیدگاه تاریخِ باطنی از دورهی باستانی ایران و اندیشیدن آن است.
در نخستین نگاه، این نکته شگفت مینماید که اگرچه شیخ شهابالدین [سهروردی] آوازهای درخور مقام او در تاریخ فلسفهی ایرانی نیافت، اما عارفی مانند نجمالدین رازی در مرموزات اسدی و مرصادالعباد، همزمان با یورش مغولان، با تفسیر عرفانی خود از اندیشهی ایرانشهری راه او را دنبال کرد، همچنانکه حافظ در دیوان خود در راهی قدم گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدینسان، بهرغم بسطی که فلسفهی یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، در حالیکه آن «حکمت خسروانی» که شیخ مقتول آن را تجدید کرد، «آن آتش نهفته در دل» حافظ که «خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان» گرفته بود، در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در «حافظهی ایرانی» غیرممکن شده بود، بهنوعی به فلسفهی تداوم آگاهی «ملْی» در «خاطرهی ایرانیان» تبدیل شد.
این امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، که هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری از آن به Unbegrifflichkeit تعبیر کرده است، یکی از ویژگیهای ناشناختهی تاریخ ایران است و تا کنون از اهل نظر مغفول مانده است. من گمان میکنم که بحث بلومنبرگ، که او آن را Metaphorology نامیده، افقهای ناشناختهی جدیدی را در برابر فیلسوفِ تاریخِ تداومِ آگاهی «ملّی» ایران باز میکند.
اگر شعر فارسی را ناحیهای در ادب فارسی بدانیم، یا دیوانهای مهمترین نمایندگان آن را فصلی در تاریخ بسط عرفان بدانیم، فهم تاریخ بسط آگاهی «ملّی» ایرانیان، تدوام فرهنگی ایران و بقای بومی مردم آن بهگونهای که من کوشش میکنم طرحی از آن را عرضه کنم، قابل فهم نخواهد بود.
امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، اگر نمیتوانست به قول بلومنبرگ بیانی در استعارهها یا Metaphoren پیدا کند، ایران به پایان میرسید، یعنی به انبوه اقوامی میپیوست که هویت قومی باستانی خود را از دست دادهاند، یا هرگز به قومی تاریخی تبدیل نشدهاند.
به نظر من ناحیههایی از ایرانبزرگ، مانند افغانستان، ایالتهای قفقاز و ... که از ممالک محروسهی ایران جدا شدهاند، ازین حیث نتوانستهاند به کشورهایی مستقل تبدیل شوند که تاریخ آن ایالتها با جداسری از ایران، این ایران سیاسی کنونی که «دل ایرانشهر» سدههای فروپاشی است، به پایان رسیده، در حالی که تاریخ ایران در استعارههای ادب فارسی ادامه پیدا کردهاست.
[سیاستنامه]
@IranDel_Channel
💢
#جلال_خالقی_مطلق :
بسیاری از حماسه های غربی شفاهی است
اصولاً شیوه تفکر غربی با حماسه چیز دیگریست تا آن چیزی که ما ایرانیها داریم. اولاً بسیاری از حماسه های غربی حماسه های شفاهی هستند. یعنی شاعر بدیهه سراست. حالا در مورد هومر این اختلاف هست. بعضیها اصلاً معتقد نیستند که کسی به نام هومر بوده و بعضیها هم معتقدند که او بدیهه سرایی بوده که بعداً اشعارش را دیگران دستکاری کردند و به این صورت درآوردند. بعضیها هم معتقدند که نه، این خود هومر است.در موردش خیلی اختلاف هست.
در هرحال ایلیادِ هومر یک اثر بسیار جالب و بزرگی است. ولی اصولاً شیوه برداشت یک شاعر غربی از جهان و در نتیجه هم از حماسه یک چیز دیگریست تا آن چیزی که در ایران بوده. حالا چه فردوسی، چه پیش از او و یا چه بعد از او.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
حکومتها و تاریخ
✍ یکی از ویژگیهای جالب کتابهای دکتر باستانی پاریزی این است که میتوان لای برگههای آنها را گشود و از هرجا که بود (اول، وسط، آخر، متن، پاورقی) آن را خواند و چیزی آموخت.
دیروز هنگام قطع برق، برای فراموش کردن گرما، رفتم سراغ قفسههای کتاب. جلو ردیفهایی که آثار دکتر باستانی در آنها چیده است، ایستادم. نون جو، دوغ گو را برداشتم. آمدم نشستم و آن را گشودم. پاورقیهای صفحه ۲۲ بلند بود و کشیده بود به صفحه ۲۳. شروع به خواندن کردم. به جملاتی جالب رسیدم که باستانی پاریزی درباره رابطه حکومتها و تاریخ گفته است. جملاتی بود از جنس نصیحه الملوکها. فکر کردم میشود با گردآوردن این جملات از آثار باستانی پاریزی، یک نصیحه الملوک تازه تدوین کرد. افسوس
تاکنون کم بوده یا نبودهاند محققانی که تن به دریای گسترده و عمیق هفتاد کتاب دکتر باستانی زده و مرواریدهای مرغوب آن را به کف آورده و عرضه کرده باشند.
بگذریم و به جملات ایشان در باره حکومتها و تاریخ توجه کنیم:
"به عقیده مخلص ممکن است برای به دست آوردن حکومت، آدم تاریخ نداند. باری برای نگه داشتن حکومت، حتما باید با تاریخ آشتی کرد... باز باید گفت: دولتهایی که خواسته بودند تاریخ را از خودشان شروع کنند، خیلی زود خبردار شدند که تاریخ خیلی پیش از آنها شروع شده و بیش از آنها ادامه خواهد داشت".
نون جو، دوغ گو، پاورقی ص ۲۲ و ۲۳.
|عبدالرحیم قنوات|
دانشگاه فردوسی مشهد
۳ مرداد ۱۴۰۴
@mahrooz87
🔹/channel/eshtadan
راز #سیمرغ_و_زال
خ- فرنام «#دستان»
واژه «دست» در زبان پارسی افزون بر یکی از اندامها، آرِش «روش، آیین، چاره، قاعده و قانون» نیز دارد.
به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی برآرد به هفتاد دست
یا:
ازین دست خوارست بر ما سخن
ز کردار ایشان تو دل بد مکن...
(دست = آیین، شیوه)
از واژه «دست» با افزودن پسوند «ور» واژه «دستور» ساخته شده (برپادارنده و مجری قانون و آیین)، و بسا «دستار» نیز کسانی بر سر مینهادند که کارگزار فرمانروا بودهاند!
پسوند «ان» در زبان پارسی جز نشان جمع؛ آورنده فرایافت «سرشت کنندگی: نالان، گریزان...» و «زمان: بامدادان، بهاران...» و «جایگاه: آبادان، زنگان=زنجان...» است.
از این واکاوی میتوان چنین دریافت که #دستان کسی است که راه نمودن و آیینگذاری و چارهگری سرشت اوست! این فرنام را که سیمرغ (که خود نماد چارهگری و پزشکی است!) بر زال نهاد، میتوان برابر «پیشوای خرد» دانست!
«زال»، زروان شاهنامه، زیر پر سیمرغ (مهر درمانگر) در سپهر(تارک کوه و در همسایگی ستارگان) پرورده و در پیوند با مهر میماند و هماره از سیمرغ راه میجوید و مییابد.
@ShahnamehToosi
🔹/channel/eshtadan
🔰 25 کانال طلایی برای عاشقان تاریخ و فرهنگ و ادبیات!
📚دنبال محتوای خاص و مفید هستید؟
👇کلیک کنید: این لیست مخصوص شماست!
📌 /channel/addlist/2TNLeSlzjz4yZDhk
🔍 یه کانال عالی پایینه، همین حالا ببین!👇
«به این کشور نیاید
نه سپاه دشمن
نه خشکسالی
و نه دروغ».
(کتیبۀ داریوش در پرسپولیس DPd، بند سوم)
فراوانی کتیبههای بازمانده از «داریوش یکم هخامنشی» به تنهایی بیش از مجموع کتیبههای دیگر پادشاهان ایران است.
همچنین داریوش را میتوان به سبب نگاشتن کتیبۀ تاریخی بیستون، کهنترین تاریخنویس شناختهشدۀ ایرانی دانست.
در بیرون از محوطۀ اصلی تختجمشید و بر بدنه سنگیِ جبهه جنوبی آن (جایی که در زمان داریوش، قرار بوده درِ ورودی اصلی تختجمشید باشد)، چهار سنگنبشته در کنار یکدیگر جای دارند که همگی به فرمان داریوششاه نگاشته شدهاند.
هر چهار سنگنبشته، چهار متن مستقل و متفاوت هستند و هیچکدام ترجمۀ دیگری نیست.
نخستین سنگنبشتۀ داریوش در پرسپولیس از سمت چپ یا کتیبۀ DPd، تنها به خط و زبان فارسی باستان است.
این کتیبه که از سمت چپ، نخستین کتیبه از کتیبههای چهارگانۀ یادشده در بالا است، در ۲۴ سطر نگاشته شده و در وضعیت سالم و فرسودهنشدهای تا به امروز بازماندهاست.
این سنگنبشته دربردارندۀ یکی از مشهورترین سخنان داریوش یکم و درخواست و دعای او به پیشگاه اهورامزدا و دیگر خدایان است.
آرزو و نیایش داریوش در بند سوم و سطرهای پانزدهم تا بیستم آن کتیبه آمدهاست. در اینجا متن اصلی این آرزونامهٔ بیست و یک کلمهای همراه با آوانوشت و ترجمه آورده میشود.
آوانوشت متن (کنت ۱۳۵:۱۹۵۰):
15 imām: dahyām: Aura
16 mazdā: pātuv: hacā: haināy
17 ā: hacā: dušiyārā: hacā: dra
18 ugā: abiy: imām: dahyāum: mā
19 ājamiyā: mā: hainā: mā: duš
20 iyāram: mā: drauga
ترجمۀ واژه به واژه (عریان ۴۴۶:۱۳۸۴):
(۱) این (۲) کشور (۳) اهورامزدا (۴) بپاید (۵) از (۶) (سپاه) دشمن (متجاوز) (۷) از (۸) قحطسالی (بد سال، خشکسالی) (۹) از (۱۰) دروغ (۱۱) به (۱۲) این (۱۳) کشور (۱۴) نه (۱۵) بیاید (۱۶) نه (۱۷) سپاه (۱۸) نه (۱۹) بدسالی (۲۰) نه (۲۱) دروغ.
ترجمۀ مضمون:
اهورامزدا این کشور را از( سپاه) دشمن، از قحطسالی(خشکسالی) و از دروغ بپاید.
به این کشور نه (سپاه) دشمن، نه قحطسالی(خشکسالی) و نه دروغ نیاید.
در این آرزونامه، (کنت ۱۹۲:۱۳۵۰) واژۀ
dušiyāra- (duš 'bad' +yār 'year')
را به evil year، bad harvest و famine برگرداندهاست که به«سال بد» یا همانا «قحطسالی» و «خشکسالی» اشاره دارد.
چنین خواستها و آرزوهایی، بیگمان برگرفته از اندیشهای خردمندانه است.
متن این کتیبه، یک هشدار تاریخی است، نه یک نیایش مذهبی و این جمله، بیش از آنکه نیایش باشد، «نقشۀ راهی» برای پاسداری از ایران است.
پیام آن، امروز نیز بیواسطه معنادار است.
/channel/HistoricalLinguistics
🔸/channel/eshtadan
تاریخ و قصه و حکایت
آشفتهخوانی تاریخ و ربط وثیق آن با آشفتگی در تفکر و منش و کنش سیاسی
خدایا مرا از شر انسان یککتابه برهان.
ضربالمثل اسپانیایی
میان تاریخ و قصه همانندیهایی هست. پارهای از اندیشهگران تاریخنویسی و روایت تاریخی را چیزی از سنخ ادبیات به شمار آوردهاند.
در این باره در دهههای اخیر پارهای از صاحبنظران بحثهای جدی و ژرف کرده و آثار درخور و ارزنده پدید آوردهاند. این مبحث چیزی نیست که اینجا، درین مجال تنگ، جای بحثوفخص داشته باشد. مسأله ژرفتر و پیچیدهتر از آن است که در یک یا چند یادداشت کوتاه قابل وارسی باشد. این اشارات کلی از این جهت آورده شد تا مقدمهای باشد برای اشاره به یک عارضه و علت و آفت مهلک که به جان فرهنگ عمومی ما افتاده و سببساز آسیبها و هزینههای سنگین شده و همچنان هم خواهد شد.
پارهای از کسانی که هوس سخنفروشی دارند به خود اجازه میدهند که با مطالعات شتابزده و سطحی و سرسری دربارهی موضوعات و مسائل پیچیده و حساس تاریخ ایران به داوری بنشینند و حکم صادر کنند. تاریخ را عوامانه و سطحی میخوانند و خواهناخواه، دانسته یا ندانسته، از روی جهل یا غرض و یا ترکیبی از همهی اینها، آن را ابزار عوامفریبی میکنند.
روایت تاریخی و مورخانه با حکایت و قصهبافی یکی نیست. تاریخخوانی کار آسانی نیست. تمرین و ممارست و مجاهدت و آموزش و روش میخواهد. فراگرفتن معرفت تاریخ و آموختن روشها و اصول و قواعد خواندن و فهمیدن و نوشتن مباحث و موضوعات آن همچون دیگر معرفتها مستلزم صرف وقت فراوان و داشتن درجاتی از قریحه و شم و استعداد است.
تاریخ معاصر ایران بسیار پیچیده است. انبوهی شواهد و اسناد و مدارک دارد. دربارهی بسیاری از رویدادهای تاریخ معاصر با انبوهی از روایتها، حکایتها، شایعات، کلیشهها، کلانروایتها، تفسیرها و تحلیلهای فرقهای و باندی و ایدئولوژیزده و سیاستزده و با پارهای اسناد و مدارک دستکاریشده، منتشرنشده، سانسورشده، حذفشده، قیچیشده، و... سر و کار داریم.
توجه به شرایط و وضعیت مورد اشاره میتواند، و باید، هر پژوهشگری را در داوری و صدور حکم بدرجات محتاط کند. اما آیا چنین است؟ نیمنگاهی به انبوه تفسیرها و تحلیلها و روایتها - یا روایتنماها - که در چند دهه اخیر و بویژه در روزگار کنونی در قالب کتاب و مقاله و سخنرانی و مصاحبه و بویژه یادداشتهایی که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی منتشر شده و میشوند بیندازیم. گذشته از پارهای پژوهشها و روایتها و گفتارهای روشمند و ارزشمند، در بسیاری موارد با گفتارهایی روبروییم که بدرجات سطحی، شتابزده، سوگیرانه، مغرضانه، ایدئولوژیزده، سیاستزده، عوامزده، باندزده، فرقهزده، و... هستند.
چنین آفتهایی را هرگز نمیتوان یکسره برکند و از میان برد. همواره در برابر جنس اصل جنس قلابی هم وجود دارد و خواهندگان و خریداران خود را دارد. آنچه که مایهی نگرانیست و شایسته و بایسته است که علاج شود رواج و چیرگی جنس قلابی و از میدان به در کردن جنس اصل است.
جایی که هرکس به خود اجازه دهد با خواندن یکی دو کتاب دربارهی مسائل و موضوعات پیچیده و غامض و چندسویهی تاریخی به داوری بنشیند و میدانداری کند نمیتوان متوقع رشد و اصلاح و توسعهی سیاسی و.... بود. نمیتوان از برآمدن و بالیدن و چیرگی و سروری و سالاری خودکامگان و پندارزدگان و خودخداپنداران و عوامفریبان و ناشایستگان پیشگیری کرد. نمیتوان به رشد فرهنگ مدارا و گفتوگو امید بست. نمیتوان از تکرار تجربههای تلخ جلوگیری کرد. در چنین جایی از چاله درآمدن و به چاه افتادن تجربهای تکراری خواهد شد. در چنین جایی عاقلان لاجرم باید سر در گلیم بکشند.
در معرفت، و بویژه در منطق معرفت ناب تاریخ و در ادراک مورخانه که با نسبیاندیشی سرشته و گره خورده است، مرغ یک پا ندارد. و کیست که نداند که جایی که منطق مرغ یکپا چیره و حاکم باشد هر چارپایی میتواند میدانداری و سررشتهداری و حکومت کند.
جایی که معرفت تاریخ خوار و پیشپاافتاده شود مردم و مصالح و منافع مردم و کشور پیش پای هر کس و ناکسی میافتد و لگدی میخورد.
تاریخ را لگدمال نکنیم تا لگدمالمان نکنند.
تاریخخوانی* سخت است و تاریخ پژوهی و تاریخنویسی صدها بار سختتر.
#داریوشـرحمانیان
سیام تیرماه هزار و چهارصد و چهار
* در اینجا منظور از تاریخخوانی، خواندن ساده کتابهای تاریخی است.
/channel/dariush_rahmanian
🔹/channel/eshtadan
📚 📚 📚
۲۹ تیر - سالمرگ زندهیاد استاد #جلالالدین_همایی
جلال الدین همایی شاعر، نویسنده، پژوهشگر و مصحح ایرانی سیزدهم دیماه ۱۲۷۸ خورشیدی در اصفهان به دنیا آمد.
پدرش میرزا ابوالقاسم محمد نصیر متخلص به طرب و جدش ملا محمدرضا همای شیرازی هر دو از شعرا و دانشمندان معروف عصر خود بودند.
از کودکی به ادبیات عرب و حکمت و فلسفه روی آورد و تا ۱۰ سالگی منشات قائم مقام فراهانی، منشآت فرهاد میرزا، منشات امیر نظام، تاریخ معجم، شاهنامه فردوسی، کلیات سعدی، منتخب قاآنی و غزلیات محمد خان دشتی را نزد استاد مطالعه کرد.
در ۱۱ سالگی به مدرسه نماورد اصفهان در بازار رفت و ۲۰ سال به تحصیل ادبیات عرب، فقه، اصول، تفسیر، درایه، رجال، هیات، نجوم، استخراج تقویم، ریاضی، طب و فلسفه پرداخت.
پس از آن به نظام آموزشی جدید پیوست و به تدریس در مدرسهها پرداخت، آنگاه مدتی نیز در تبریز تدریس کرد و سپس به تدریس ادبیات در دارالفنون، دبیرستان نظام و دانشکده افسری روی آورد.
جلال الدین همایی پس از تاسیس دانشگاه تهران به تدریس دوره دکتری در دانشکدههای حقوق و ادبیات پرداخت و عضو فرهنگستان ایران شد. چندی هم در دانشگاههای بیروت و لاهور تدریس کرد.
استاد همائی شعر هم میسرود و سنا تخلص میکرد. بیش از ۱۵ هزار بیت او در دیوان سنا به کوشش دخترش به چاپ رسیده است.
درباره انتخاب تخلّص شعری خود گفته است:
«رسم پیشینگان بر این بود که تخلّص شاعر مبتدی را استادان پیش قدم معیّن میکردند من از حدود ۱۴سالگی که به مقتضای طبع موزون سخنی میبافتم، به منتخب حدیقه سنایی که هزار و یک بیت است، علاقه شدید داشتم و آن را از بر کرده بودم. عمّ بزرگوارم میرزا محمّد «سها» که پیشوای شعرای اصفهان بود و در این فن سمت استادی بر من داشت، فرمود که به تناسب سنایی تخلّص «سنا» اختیار کنم. من نیز به احترام گفته او این تخلّص را تا امروز تغییر ندادهام. فقط گاهی با کلمه همایی تخلص کردهام».
از مشهورترین اشعار او شعری در وصف مسجد کبود تبریز و تاسف از ویرانی آن است. او در فن سرودن ماده تاریخ نیز چیره دست بود و ازجمله ماده تاریخ وفات خود را پیش از وفات سرود!
جلال الدین همایی در چنین روزی در سال ۱۳۵۹ چشم از جهان فرو بست و در تکیه لسان الارض تخت فولاد اصفهان نزدیک گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
یادگارها:
👈 تاریخ ادبیات ایران، جلد اول ۱۳۰۸، جلد دوم ۱۳۰۹
👈 غزالی نامه (شرح حال امام محمد غزالی) ۱۳۱۵
👈 تصحیحکتاب نصیحه الملوک امام محمد غزالی، ۱۳۱۵-۱۷
👈 تصحیح مثنوی ولدنامه با مقدمهٔ مفصل، ۱۳۱۵
👈 تصحیح کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی با تحقیقات مفصل ۱۳۱۶
👈 تصحیحکتاب مصباحالهدایه و مفتاحالکفایه اثر عزالدین محمود کاشانی ۱۳۲۵
👈 تصحیح معیارالعقول منسوب به شیخ الرئیس ابوعلی سینا درفن جراثقال ۱۳۳۱
👈 مقدمه بر اخلاق ناصری تألیف خواجه نصیرالدین طوسی ۱۳۳۵
👈 مولوی نامه ۱۳۵۶
روانش شاد - نامش جاوید
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔸/channel/eshtadan
بیست و هشتم تیرماه زادروز سیمین بهبهانی، غزلبانوی شعر معاصر ایران (۱۳۹۳- ۱۳۰۶)
سیمین بهبهانی در تهران زاده شد. او فارغالتحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه تهران بود و سالها در دبیرستانهای پایتخت به دبیری اشتغال داشت.
در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران و در سال ۱۳۵۷ به عضویت کانون نویسندگان ایران درآمد.
سیمین شاعری غزلسرا بود. از مجموعههای شعری او میتوان به سهتار شکسته، رستاخیز و خطی ز سرعت و از آتش اشاره کرد.
درس تاریخ
دخترم تاریخ را تکرار کرد
قصۀ ساسانیان را بازگفت
تا به خاطر بسپرَد آن قصّه را
چون به پایان آمد، از آغاز گفت
از زبانش همچو طوطی میگذشت
آنچه با او گفته بود استاد او:
داستان اردشیر بابکان
قصّۀ نوشیروان و دادِ او
قصّهای از آن شکوه و فرّ و کام
کز فروغش چشم گردون خیره شد
زان جلال ایزدی کز جلوهاش
مهر و مه در چشم دشمن تیره شد
تا بدانجا کز گذشت روزگار
داستان خسروان از یاد رفت
تا بدانجا کز نهیب تندباد
خوشههای زرنشان بر باد رفت
اشک گرمی در دو چشمش حلقه بست
بر کلامش لرزهای اندوه ریخت
تا نبینم در نگاهش یأس را
دیدهاش از دیدۀ من میگریخت
گفت: دیدی با زبان پاک ما
کینهتوزیهای آن تازی چه کرد؟
گفتمش: فردوسی پاکیزهرای
دیدی اما در سخنسازی چه کرد؟
گفت: دیدی پُتک شوم روزگار
بارگاه تاجداران را شکست؟
گفتم: اما اشک خاقانی چو لعل
تاج شد بر تارک «ایوان» نشست
گفت: دیدی دست خصم تیرهرای
جلوه را از نامۀ تنسر گرفت؟
گفتم اما دفتر ما زیب و رنگ
از هزاران تنسر دیگر گرفت
گفت: از پرویز جز افسانهای
نیست باقی زان طلاییبوستان
گفتمش: با سعدی شیرینسخن
رو به سوی بوستان با دوستان
گفت: از چنگ نکیسا نغمهای
از چه رو دیگر نمیآید به گوش؟
گفتمش: با شعر حافظ نغمهها
سر دهد در گوش پندارت سروش
گفت دیدی زیر تیغ دشمنان
رونق فرش بهارستان نماند؟
گفتمش: اما ز جامی یاد کن
کز سخن گل در بهارستان فشاند
گفت: در بنیان استغنای ما
آتشی فرهنگسوز انگیختند
گفتم: اما سالها بگذشت و باز
دست در دامان ما آویختند
لفظ تازی گوهری گر عرضه کرد
زادگاه گوهرش دریای ماست
در جهان ماهی اگر تابنده شد
آفتابش بوعلی سینای ماست
زیستن در خون ما آمیزه بود
نیستی را روح ما هرگز ندید
ققنسی گر سوخت از خاکسترش
ققنسی پرشورتر آمد پدید
جسم ما کوه است کوهی استوار
کوه را اندیشه از کولاک نیست
روح ما دریاست، دریایی عظیم
هیچ دریا را ز طوفان باک نیست
آنهمه سیلابهای خانهکَن
سوی دریا آمد و آرام شد
هرکه در سر پخت سودایی ز نام
پیش ما نامآوران گمنام شد
#سیمین_بهبهانی
#غزل_بانوی_شعر
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
#علیرضا_قیامتی:
میهندوستی و کوشیدن در پاسداری آن، داشتن غرور ملی و آزادگی از بنیانها تربیتی شهریاران است. در نگاه شاهنامه فرمانروایی که دل در گرو میهن نداشته باشد و از جان برای آن نکوشد و شیفته و مشتاق افتخارات آن نباشد سزاوار پادشاهی نیست.
خسروپرویز در زندان فرزندش شیرویه نیز در اندیشه ایران و ایرانی است به اونهیب میزند به هوش باشد تا مبادا گزندی به ایران برسد و اندوهی بر دل ایرانیان بنشیند و بایست در همه حال پاسبان مردم و آیینهای نیکوی آنان باشد.
که ایران چو باغی است خرم بهار
شکفته همیشه گل کامکار
نگر تا تو دیوار او نفکنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی
زن و کودک و بوم ایرانیان
به اندیشهی بد منه در میان
دارا هنگام یورش اسکندر به ایران باوجودی که یاران و نزدیکانش او را تنها گذاشته، هیچ یک حاضر به نبرد با رومیان نشدند و برخی حتی او را سفارش به تسلیم نمودند ننگ اسارت را نپذیرفت و مرگ را بهتر از آن دانست که کمر به خدمت بیگانگان بندد.
سرانجام گفت: این ز کشتن بتر
که من پیش رومیببندم کمر
ستودن مرا بهتر آید ز ننگ
یکی داستان زد بر این مرد سنگ
بهرام چوبینه در سرزمین خاقان و در آستانهی مرگ با شور و اشتیاق بانگ برمیآورد تا او را در ایران زمین به خاک بسپارند.
مرا دخمه در شهر ایران کنید
به ری کاخ بهرام ویران کنید
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🔰 44 کانال ممتاز تلگرامی رو یکجا داشته باش!
📣 تاریخی، ادبی، آموزشی، هنری، سرگرمی و...
📚 روی لینک بزنید و عضو کانالهای دلخواه شوید! 👇
📌 /channel/addlist/GenfDwd65T41Mjlk
🔻یه کانال عالی همین پایینه، ببین و لذت ببر!👇
.
او سرباز نبود.
پادشاه ایران بود.
پروا نکنید.
دل کنید و بگویید:
شاپور ساسانی، پادشاه ایران.
راست آن است که از راست گفتن نترسیم.
سربازی، امپراتوری را به زانو درنیاورده. پادشاه ایران، امپراتور روم را به زانو درآورد.
شاه، پادشاه، شاهنشاه؛ سرنامهایی است که روزگاران ایران را ساخته.
شاه در ایران، جانشین خداست، و نماینده او. ایران هزارههایی با این دستگاه اندیشگی ایرانی برجای بود.
گفتنش نه شرم دارد، نه ترس.
تاریخ ما تاریخ شاهنشهان است، و تاریخ را نتوان دیگر کرد.
همان شاهنشهان که عمری گفته شد ستمگاره بودند و دزد. اما هر بیگانهای که الگو شد، پاک بود و راست؟
امروز زمانش رسیده که همگی دل کُنند، همراه تاریخ شوند، و دل از بندهای اهریمنی برکَنَند.
راست، استوار و دلیر.
او سرباز نبود.
پادشاه ایران بود.
پادشاه آزادگان.
ایران سرزمین آزادگان بود، و هست.
و همین است معنای این نام پاک:
ایران، ایرها= بزرگان، رادان، آزادگان.
۲۴ تیر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
/channel/dejnepesht4000
🔹/channel/eshtadan.
.
شاهنامه و پژوهشهای تازه
چاپ سوم به بازار کتاب آمد
۲۲ تیر ۱۴۰۴
بریدهای از کتاب
چنانچه محتوا و ساختمان شاهنامه با كتابهای تاريخی پيش از آن مقايسه شود متوجه فرق بزرگی خواهيم شد كه میان شاهنامه با همه آن آثار به چشم میخورد.
شاهنامه روایتگر تبارنامههای مشترك پيامبران با پادشاهان ايران نیست. پادشاهی در شاهنامه سر بهسر، سرشت ايرانی دارد. اين اثر حماسی، كتابی است در تاريخ سلسلههای حكومتگر، و زنجیره نسبهای ايرانیان ميراثی است كه در سرتاسر این کتاب گسسته نمیشود و پادشاهان ايرانی از روزگاران اساطيری - تاريخی تا به اسكندر و تا ساسانيان و پايان ناگوار آنان به دست عرب، بیوقفه بر ايران حكومت میکنند.
شاهنامه و پژوهشهای تازه
ترجمه با بازنگری محمود فاضلی بیرجندی
نشر پایان.
چاپ سوم. ۱۴۰۴.
/channel/dejnepesht4000
🔸/channel/eshtadan
🔰 20 کانال طلایی برای عاشقان تاریخ و فرهنگ و ادبیات!
📚دنبال محتوای خاص و مفید هستید؟
👇کلیک کنید: این لیست مخصوص شماست!
📌 /channel/addlist/-MIgQJ6-HWo4ZWFk
🔍 یه کانال عالی هم این پایین هست، همین حالا ببینش!👇
📢چرا شاهنامه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است؟
🔸سجاد آیدنلو میگوید: شاهنامه همیشه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است، بوده و خواهد بود.
شاهنامه همیشه حماسۀ ملی همۀ ایرانیان است، بوده و خواهد بود.شاهنامه به زبان ملی فارسی نوشته است. بهنادرست میگویند فارسی زبان «رسمی» ایرانیان است نه ملی. صفت «رسمی» یک صفت قانونی برای فارسی است، فراتر از رسمی، فارسی، زبان ملی همۀ ایرانیان است؛ چون همۀ ایرانیان در همۀ نواحی استانها، با هر زبان مادری و گویشی، مهمترین و اصلیترین آثار ادبی و فکری خودشان را به فارسی آفریدهاند و این نشاندهندۀ این است که وجه ملی برای زبان فارسی از عملکرد و رویکرد همۀ ایرانیان در طول تاریخ اخذ شده است. این یک مسئلۀ دستوری یا قانونی نیست. شاهنامه، گزارش منسجم، متوالی و وحدتمند تاریخ ملی یا داستانی ایران و در بخشی دیگر تاریخ واقعی ایران است. در این تاریخ ملی یا روایی یا واقعی، همۀ ایرانیان با هر لهجه و منطقهای مشترک هستند. شما در طول تاریخ اهالی کدام شهرها را میتوانید بیابید که رستم در نظر او نمونۀ اعلای جهانپهلوانی نبوده است یا در سوگ سیاوش نگریسته باشد.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
🔘 ایران | ایرانشناسان
🌀 زنی که یک زبان ناشناخته را زنده کرد
🌀 نبودن بدرالزمان قریب، ایرانشناس و کارشناس زبانهای باستانی پنجساله شد؛ زنی که یک زبان ناشناخته در ایران را بازشناساند.
هفتم مرداد سالروز درگذشت بدرالزمان قریب است؛ او متولد سال ۱۳۰۸ در تهران بود که در سال ۱۳۹۹ در ۹۱ سالگی دنیایش عوض شد. خانواده بدرالزمان قریب همه فرهنگی بودند و او نیز، به تبع سایر افراد خانواده، با جدّیت تمام به تحصیل رو آورد و دیپلم طبیعی خود را از مدرسه نوربخش گرفت. به دلیل بیماری چشم، مدتی از تحصیل بازماند. پس از مداوای چشم، رشته ادبی را دنبال کرد و پس از اخذ مدرک دیپلم ادبی وارد دانشکده ادبیات شد.
قریب ایرانشناس، کارشناس زبانهای باستانی و سغدیدان بود. او در دانشگاه در محضر استادانی چون ابراهیم پورداوود، بدیعالزمان فروزانفر، محمد معین، عبدالعظیم قریب، جلالالدین همایی، ذبیحالله صفا و پرویز ناتل خانلری حضور داشت. مدرک لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه تهران در سال ۱۳۳۶ گرفت و بعد هم برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد و در رشته زبانشناسی دانشگاه پنسیلوانیا و مطالعه زبانهای ایرانی، در حوزه ادبیات پارسی میانه و باستان ادامه تحصیل داد. او در محضر مارک دِرسْدِن، زبان سُغدی آموخت و پیش پروفسور نورمن براون و پروفسور والدز و جرج کامرون و پروفسور هنینگ، زبان سانسکریت و آواشناسی و زبانشناسی هندواروپایی را فراگرفت. او در سال ۱۳۴۴ در دانشگاه پنسیلوانیا، با راهنمایی پروفسور مارک دِرسْدِن، از رساله دکتری خود با عنوان «تحلیل ساختاری نظام فعل در زبان سُغدی» دفاع کرد. در سال ۱۳۴۴ به ایران بازگشت و شروع به تدریس در دانشگاه شیراز کرد. قریب تدریس خود را در دانشگاه تهران در سال ۱۳۵۰ شروع کرد و در همان سال به مقام استادی رسید. او همچنین به عنوان استاد مدعو از سوی دانشگاه هاروارد و یوتای آمریکا دعوت شد.
بدرالزمان قریب پس از بازنشستگی به عضویت پیوسته و مدیریت گروه زبانهای ایرانی در…
🔸نقل از کانال تلگرامی جهان ایرانی
/channel/eshtadan
🔸🔸دکتر جلال خالقی مطلق از رعایت کپی رایت در شاهنامه می گوید:
امانتداري داراي دو بخش است؛ يكي آنكه هر جا كه مربوط به گزارشات مأخذ خودش بوده، تغييرشان نداده و با رعايت امانت در يك سخن رفيع و والا پرورانده است و ما امروز ميتوانيم از اين صفت بالاي شاعر ملي خود بياموزيم كه آنچه از ديگران ميگيريم، با امانت نقل كنيم. ديگر آنكه وقتي در جايي از جهان سخني به اثبات ميرسد، به سادگي نميتوان در آن تغيير داد؛ بلكه ما بايد داراي دلايل محكم باشيم.
فردوسي هم ميتوانست بيتهاي دقيقي را عوض كند؛ اما نكرد. وجه دوم امانتداري او، رفتار فردوسي با دقيقي است، كه آغاز شاهنامه با اوست و اگر او از هزار بيت دقيقي نام نبرده بود، ما نميفهميديم و فكر ميكرديم اين بيتها متعلق به زمان جواني شاعر است، و فردوسي اين كار را انجام ميدهد.
حالا ميبينيم در زماني كه كپيرايت هست، در ميان ما كساني هستند كه اثر ديگري را، به نام خود درميآورند و اين بزرگداشتهايي كه ما ميگيريم، اگر بدون آموختن از سجاياي شاعر بزرگ مليمان باشند، به هيچ كجا نميرسد.
/channel/ghotbeelmiferdowsi
🔹/channel/eshtadan
«زبان فارسی و هویت ایرانی»
زبان فارسی جزو بسیار مهمی از هویت ایرانی است.
زبان فارسی وسیلهٔ تفاهم و گفتوگو بین اقوام مختلف ایرانی است. یک گیلک با یک کرد و یک آذربایجانی با یک بلوچ به زبان فارسی صحبت میکند.
در دنیا کمتر زبانی را میشناسیم که در آن آثاری چون شاهنامهٔ فردوسی، رباعیات خیام و غزلیات سعدی و حافظ و مولوی به وجود آمده باشد. در صدر این آثار شاهنامه قرار دارد که بزرگترین یادگار ادبی ماست. محمدعلی فروغی مینویسد اگر بر من ایراد نمیگرفتند میگفتم شاهنامه بزرگترین یادگار ادبی نوع بشر است.
زبان فارسی که در حال حاضر زبان رسمی سه کشور است، در قرون گذشته زبان بینالمللی به شمار میرفته و از اقصای هندوستان تا جنوب شرقی اروپا زبان ادب و زبان فرهیختگان بوده است.
پادشاهان گورکانی هند به زبان فارسی صحبت میکردند و معروفترین کتاب لغت فارسی بهوسیلهٔ یک تبریزی در هند تألیف شده است.
سلیمان قانونی معروفترین پادشاه عثمانی به فارسی غزل میسرود و محبی تخلص میکرد.
در بالکان زبان فارسی آنقدر مورد توجه بود که برای آثار فارسی مثل بوستان، گلستان، مثنوی و غزلیات حافظ به زبان ترکی شرح نوشتهاند.
ابن بطوطه جهانگرد معروف مراکشی که به چین سفر کرده بود مینویسد در چین شعر سعدی را به آواز میخواندند.
اهمیت دیگر زبان فارسی، تداوم آن در طول تاریخ است و به قول دکتر معین تداوم زبان فارسی تداوم فرهنگ را میسر میسازد. خوشآوایی و لطافت زبان فارسی دلیلی دیگر برای اهمیت زبان فارسی است.
دکتر حسن انوری
#زبان_فارسی
#هویت_ایرانی
#دکتر_حسن_انوری
#خردسرای_فردوسی
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
امردادگان خجسته باد
جشن #امردادگان هر سال در روز هفتم امرداد در گاهشماری کهن ایران و سوم امرداد در سالنامه کنونی، برگزار میشود.
در بندهش پهلوی میخوانیم:
امُردادِ بیمرگ، سَروَرِ گیاهانِ بیشمارست؛ زیرا او را به گیتی، گیاه، خویش است. گیاهان را رویانَد و رَمهِ گوسفندان را افزاید؛ زیرا همهِ دامها از او خورند و زیستکنند. به فِرَشکردِ [/ نوگردانیی ِ جهان و زندگی در پایان ِ کار ِ جهان به سالاریی ِ سوشیانت، رهانندهای از تبار ِ زرتشت]، نیز «انوش» [/ خوراک ِ بیمرگی] را از امرداد آرایند. اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آن گاه
امُرداد [از او] آسوده یا آزَرده بُوَد…
هریک از فروزههای دوازدهگانه که جشنهای همنامی روز و ماه برایِ گرامیداشتِ آنها برگزارمیشود، گلِ ویژهای دارد. گلِ ویژهِ امُرداد، سوسن آزاد (= زنبق) است.
بنمایه:
گزارشِ دکتر مهرداد بهار در پژوهشی در اساطیرِ ایران، چاپ یکم، ص ۱۱۷).
فرهنگ دهخدا.
🛫 @historyandmyths
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔸/channel/eshtadan
🔸🔸زبان پیش از آنکه "هویت" باشد، "فرایند" ودر بستر زمان و مکان جامعه، نیاز و تماس زبانی شکل میگیرد و دگرگون میشود.
🔸 یکی از آسیبزنندهترین رویههای سالهای گذشته در فضای عمومی و مجازی، فروکاستن زبانشناسی به ابزاری برای روایتسازیهای قوممحور، جعل هویتهای زبانی و تلاش برای اثبات ادعاهایی است که هیچ ریشهای در واقعیت ندارند.
🔸در این روایتها، زبان، نه یک پدیدهٔ تاریخی-اجتماعی ریشهدار و همراه با تحولات پیچیده، بلکه شناسنامهای ثابت، تمامیتخواه و همیشگی فرض میشود که باید آن را به همهچیز و همهجا، از تمدنهای چند هزارساله گرفته تا ملتهای گمشده یا سرزمینهای دور، تعمیم داد؛ با این رویکرد، زبانشناسی تنها در صورتی پذیرفتنی میشود که روایت قوممحور مطلوب را تأیید کند و اگر نکند، به آن بیاعتماد میشوند یا حتی با آن دشمنی میورزند.
🔸اما حقیقت این است که زبانشناسی نه ابزار هویتسازی است و نه مأمور حفظ غرور قومی. زبانها، مانند گونههای زیستی، دگرگون میشوند، از هم میگسلند، در هم میآمیزند و در گذر زمان، چنان تغییر میکنند که گاه پیوندهای دیرینهشان فقط از خلال بررسیهای دقیق علمی شناساییشدنی است.
🔸🔸همسانیهای سطحی میان زبانها، بهویژه در واژگان یا آرایش واژگان، هرگز بهتنهایی نمیتوانند نشانهٔ خویشاوندی زبانها باشند. دانش زبانشناسی بر نظامی از تطابقهای آوایی سامانمند، قواعد ریشهیابی و تحلیل تاریخی ساختارها استوار است؛ چیزی بسیار فراتر از چند واژهٔ همسان یا ساختار نحوی مشترک، استوار است.
🔸زبان، پیش از آنکه "هویت" باشد، "فرایند" است و در بستر زمان، مکان، جامعه، نیاز و تماس زبانی شکل میگیرد و دگرگون میشود. آنچه امروز «زبان ما» نامیده میشود، برآمده از هزاران سال دگرگونی و آمیختگیست، نه اثری یکنواخت، خالص و بیتغییر.
🔸زبانها نه برتر از هم هستند، نه نجیبتر و نه اصیلتر. چنین توصیفهایی نه علمی هستند و نه بیطرفانه. همهٔ زبانها بهیکاندازه پیچیده، توانمند و سزاوار شناخت هستند، چه زبان جهانی باشد و چه زبان گروهی کوچک با چند ده گویشور.
🔸با اینهمه، برخی جریانها میکوشند با روایتسازیهای ساختگی، زبانهای باستانی را به هویت امروزی خود منسوب کنند؛ زبانهایی مانند سومری، ایلامی، اتروسکی، سکایی، اورارتویی یا حتی زبانهای چین باستان. هدف این روایتها، نه کشف حقیقت علمی، بلکه ساخت نوعی شکوه خیالیست؛ تلاشی برای جا زدن یک هویت بهعنوان ریشهٔ همهٔ تمدنها و زبانها.
🔸این روایتها، اگرچه در ظاهر «هویتمدار» بهنظر میرسند، اما در واقعیت، با تحریف تاریخ و علم، به هویتهای واقعی آسیب میزنند. آنکه از زبان مادری (!) خود دفاع میکند، باید آن را آنچنان که هست بشناسد و دوست بدارد، نه آنچنان که میخواهد باشد.
🔸زبانشناسی با همهٔ ابزارهای دقیق و نظریههای در حال تحولش، تلاشی است برای درک مسیرهای مهاجرت، تماسهای فرهنگی و دگرگونیهای زبانی، نه برای اثبات برتری و نه برای تصاحب گذشته.
🔸🔸شناختِ علمی، تنها راهیست که ما را از استورههای قوممحور و تخیلات هویتی گذر میدهد و به حقیقت پُررنگتر، انسانیتر و چندصداترِ زبانها میرساند.
#خورشید_صبوری
@beyondlinguistics
🔸/channel/eshtadan
.
مدیریت آب
و شبکه بزرگ و فنی آبیاری در ایران باستان
۲۹ تیر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
به این زمانه که اداره آب در ایران ناکام شده و کمبود آب و دیو خشکسالی میهن و مردم را در چنبره خود گرفته جا دارد یادی شود از مدیریت آب در ایران باستان که زمینهای پهناور خشک را در میانرودان آباد کرد. نوشتار زیر از این باره سخن میگوید:
ایرانیان از روزگاران کهن، شاید از هفت سده پیش از ساسانیان و تا انجام آن سلسله، در کشاورزی و آبیاری زمینها کارهای شگرف کرده بودند. آنان از روی آزمودگی پی به نهاد سرزمین میانرودان برده و دریافته بودند که آن سرزمین شیبی از شمال به جنوب و از باختر به خاور دارد. دریافته بودند که هر بار آب در این سرزمین برآید زمینهای بسیاری به زیر آب رفته و کشت و برز و زمینهای بارور نابود میشود.
به روزگار ساسانیان چون تیسپون، نشستگاه شاهنشاهی، در آن سرزمین بود بندها و آبراههها یا کالهای زیادی کشیده بودند که شبکه آبیاری بزرگ و پیچیدهای بود که، به نوشته دانایان روزگار، چنان شبکه آبیاری در دنیا دیده نشده است.
چنان بود که در زمان برآمدن آب، آن را به زمینهای خشک برگرداند تا هم جلو زیانهای آن گرفته شود و هم زمینهای خشک سیراب و بارور شود. ریزگان آن شبکه بزرگ آبیاری که دستاورد فکر مهندسی، ریاضی و ستارهشناسی ایرانیان بود نیاز به نوشتن کتابی دارد.
آنچه از آن شبکه بزرگ و فنی آبیاری گفتنی است یکی این که نهری بزرگ ساخته بودند که در خاور میانرودان و موازی دجله از زیر تکریت آغاز میشد و پس از پیمودن مسیری بلند به شاخاب پارس میریخت.
هم به فرمان شاپور، شاهنشاه ساسانی، کالی بزرگ کندند که زیادی آب در مسیر هیت تا شاخاب پارس به آن میریخت و در انجام به شاخاب پارس میپیوست. شاهنشاه فرموده بود تا در کران کال، دزها و پادگانهایی ساخته بودند و سربازانی در آن نشیمن داشتند تا هر بار که قومهای وحشی آهنگ تاخت و تاز به سرزمینهای ایرانی کنند جلو ایشان بایستند.
هم هر ماه که آب دریای پارس برمیآمد و آب رودها را پس میزد، آن کال و آن شبکه آبیاری نمیگذاشت که آب رودها سر برود و کشت و برزها نابود شود.
ماموران اداره آبیاری دولت ساسانی از حساب گردش ماه آگاه بودند و میدانستند که چه زمان فشار آب را در جویها و در پشت بندها مهار کنند تا به کشتزارها نریزد و زیانکاری نکند.
چرخاب و دولاب از ابزارهایی بود که ماموران آبیاری دولت ایران ساخته بودند.
ایرانیان در آن دوران جابهجای سرزمین میانرودان را نامگذاری هم کرده بودند. هنوز هم نامهای پارسی ایرانی شهرها، رستاکها، رودها و نهرها برجاست. نام اروند، دجله یا تیگریس، که تیزرو و شتابان است از همین نامهاست. نهروان که نهربان، نگهدارنده نهر است هم یکی دیگر از این دسته نامهاست. شهر آبادان را هم از آغاز اُوپاتان نامیده بودند که اُوبانان، نگهبانان آب است.
شبکه بزرگ و شگرف آبیاری ایرانیان در میانرودان از زمان انجام ساسانیان و تازش عربها از میان رفت. پس از آن دیگر نه کسی و نه دولتی پیدا شد که آرامشی بیابد و در پی نوسازی آن شبکه آبیاری برآید. آنچه به نام هورها در جنوب باختری ایران تا عراق است زمینهایی است که روزگارانی با شبکه آبیاری فنی ایرانیان گردانده میشد و کانون پیدایش تمدن شد.
ـ با بهره از:
ایرانویج. بهرام فرهوشی.
دوازده مقاله تاریخی. محمدعلی امام شوشتری.
/channel/dejnepesht4000
🔹/channel/eshtadan
🔰 20 کانال طلایی برای عاشقان تاریخ و فرهنگ و ادبیات!
📚دنبال محتوای خاص و مفید هستید؟
👇کلیک کنید: این لیست مخصوص شماست!
📌 /channel/addlist/LrDRikn_H2M2NDE0
🔍 یه کانال عالی پایینه، همین حالا ببین!👇
▪️بیست و نهم تیرماه سالروز درگذشت زنده نام: استاد جلال الدین همایی
🔹جلالالدین همایی (۱۳ دی ۱۲۷۸،اصفهان – ۲۹ تیر ۱۳۵۹،تهران)، نویسنده، ادیب، شاعر، ریاضیدان، تاریخنگار معاصر ایرانی، و استاد دانشگاه تهران بود. استاد همایی قرآن و الفیه را از حفظ داشت و در شعر تخلصش «سنا» بود. او با جفر، اسطرلاب و نجوم قدیم نیز آشنا بود. وی یکی از حروف (مجلدات) لغتنامه دهخدا را نیز تدوین کرده است.
🔹فردوسی و شاهنامه در سخنان استاد جلالالدین همایی 🔻
🥀پژوهشهایاصفهانشناسی
تاریخ اصفهان
/channel/eshtadan
🔸بیست و هشتم تیرماه زاد روز زنده یاد دکتر منوچهر ستوده گرامی باد.
🔸دکتر منوچهر ستوده متولد ۲۸ تیر ۱۲۹۲ در تهران است. او ایرانشناس، جغرافیدان، استاد دانشگاه تهران و پژوهشگر ایرانی است. از تالیفات دکتر ستوده به ۵۲ جلد کتاب و ۲۸۶ مقاله میتوان اشاره کرد. کتابها و مقالههای استاد نشانهٔ دلبستگی ژرف و عمیق ایشان به تاریخ و دامنه و پیشینهٔ فرهنگ ایرانی است. برخی از کتابهای استاد ستوده عبارتند از: جغرافیای تاریخی شمیران، سفرنامهٔ گیلان ناصرالدین شاه قاجار، تاریخ بنادر و جزایر خلیج فارس، تاریخ بدخشان، فرهنگ نائینی، فرهنگ گیلکی با مقدمهٔ استاد ابراهیم پورداود، فرهنگ کرمانی، فرهنگ بهدینان با مقدمهٔ ابراهیم پورداود، حدود العالم من المشرق الی المغرب، مهمان نامه بخارا، جغرافیای اصفهان، فرهنگ سمنانی سرخهای لاسگردی سنگسری شهمیرزادی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، قلاع اسماعیلیه در رشتهکوههای البرز، تاریخ گیلان و دیلمستان، از آستارا تا استارباد در ده جلد شامل آثار و بناهای تاریخی گیلان و مازندران و گلستان که هر کدام قریب به هشتصد صفحه است.
🔸برگرفته از کانال تلگرامی ایران بوم
/channel/eshtadan
«...و حقیقت بدان که در عالم هیچ شرّی و بلایی و فتنهای و وبایی را آن اثرِ فساد نیست که فرومایه به مرتبهی بزرگان رسد.»
#نامه_تنسر
منبع:
نامهی تنسر به گشنسب (مقدمهٔ ابنمقفع)، تصحیح مجتبی مینوی، تهران، انتشارات دنیای کتاب، چاپ سوم، ۱۳۹۷، ص ۴۴.
🛫 @shahnamehferdowsiii
سر تخت شاهان بپیچد سه کار،
نخستین ز بیــدادگـر شهـریار!
دگر آن که بیمایه را برکَشَد؛
ز مردِ هنـرمنـد برتر کَشَـد!
سهدیگر که با گنج خویشی کند؛
به دینار کـوشد که بیشی کند!
«اندرز اردشیر به شاپور»
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔸/channel/eshtadan
.
نگاه ایرانی در مطالعه شاهنامه
گذری بر داستان داستانها
۲۶ تیر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
"داستان داستانها" کتابی است نایاب. دور است که توان در بازار کتاب به دستش آورد. من نسخهای را از کتابخانهای گرفتم و خواندم و بهتر دیدم تا چند خط در باره این کتاب بنویسم تا بماند.
یکی نام کتاب است که دستاورد نگاه نویسنده است. او بر رزم رستم و اسفندیار چنین نامی نهاده، درخور؛ که راستی هم داستان داستانهاست. وقتی این داستان به آخر برسد خواننده در آن بلندای اندیشه و درد و شور و دریغ درمیماند. درمیماند که چرا چنین شد؟ دیگر پس از خواندن چنین داستانی چه چیزی ارزش خواندن دارد!
یکی نگاه نویسنده است به این داستان. آقای اسلامی ندوشن چیزهایی باریکتر از مو در حالات و سخنان و کردارهای اشخاص داستان دیده و بازگو کرده که شگفتآور است. من که چند بار این داستان را دور کردهام به یکی از این دست نکته های باریکتر از مو برنخورده بودم. نمونه، شرحی است که از منش بهمن اسفندیار برگفته و چهر او را نقش زده است. من بهمن را در نوشتار آقای اسلامی ندوشن دیدم.
کتاب از این باریکنگریها بسیار دارد و این فقط نمونهای بود. در فصلی که اشخاص داستان را بررسیده، یکایک آنان را در برابر خواننده مجسم میکند که آنها را خوب بشناسد.
یکی هم فصلهایی از کتاب است که مربوط به شناختن آن چیزهایی است که نویسنده آن را تیرههای فکری نامیده: تیره فکر رستمی. تیره فکر اسفندیاری و تیره فکر گشتاسپی. در هر یک از این پارهها همان چیزی را که تیره فکر نامیده خوب وارسیده، تا چنان که خواننده تواند هر یک از این سه منش را خوب بشناسد. بماند که در بررسیدن تیره گشتاسپی آن روشنا و استواری را ندارد که در دو تیره دیگر پیداست. گمان کنم یکی از این بوده که نویسنده نتوانسته در مرام و منش پادشاهی درست بیندیشد و دچار دستاندازهای فکری شده. یکی هم آن که کتاب، نخست در سال ۱۳۵۱ چاپ شده. توان دریافت که نویسنده دل زده که تیره فکر یک پادشاه را به آسودگی و آسانی دیگر تیرهها وارسد و پیش خودش نگران نباشد که نوشتارش به جایی برخورد! گو که حاکمیت وقت کاری به این کارها نداشت و همان بود که صاحبان اندیشه بالیدند و نویسندگان و صاحبنظران از هر مرام پیدا شدند. اما راستی را که آنچه نویسنده در بررسی تیره فکر رستمی و اسفندیاری نوشته روشن است و آموزنده و راهگشا در مطالعه این داستان.
یکی هم آن که نویسنده پا به بررسیدن پارهای مسایل گذاشته که بیتعارف، چیزی از آن باره نداشته است. نمونه، سخنانش در باره راز رویینتنی اسفندیار است. دانیم که اسفندیار در گزارش اوستا از دست زرتشت، پیامبر ایرانی، انار گرفته و خورده و از این راه رویینتن شده. اما این کتاب در چونی و چرایی پیوند انار با رویینتنی سخنی روشن نیاورده. من پیشتر در این باره جستوجوهایی کرده بودم و به این فصل که رسیدم آن را با شوری دوچندان خواندم تا مگر به بهرهای برسم. اما نرسیدم به آنچه میخواستم: انار چه میوهای است و در استورههای ما چه جایگاهی داشته که خورنده آن رویینتن شده. از شماری از آنان که هنوز هستند و با افسانههای قدیم آشنایی دارند هم پرسوجوهایی کردهام. چیزی روشن نشده.
باز از همین دست است جاودانگی پشوتن، برادر خردمند اسفندیار. او هم از دست پیامبر ایرانی شیر خورد و جاودانه شد. شیر چه پیوندی با جاودانگی دارد؟ بسا که پاسخ این دو پرسش ساده و در دسترس باشد. اما من به آن نرسیدهام.
و انجام سخن این که آقای اسلامی ندوشن بارها گوشههایی از این داستان را با داستانهای قدیم یونانی برسنجیده و همانندیهای آن را نشان داده. اما چیزی که بهتر از آن آشنایی ایشان با افسانههای باخترزمینیان است، آن است که قلمرو سخنش در اندرون فرهنگ ایرانی است و از افکار جهانوطنی و انیرانی برکنار مانده. اسلامی ندوشن در برههای نامدار شده بود که جهانوطنی و اشتغال به مکتبهای انیرانی سربلندی میآورد. هر کس نوشتار یا گفتارش را با سخنی از مارکسیستها یا با تورات و انجیل یا ... میآراست تا معتبر شود. چیزی که امروز دانستهایم اسباب فروافتادن ما در چالههای تاریخی شد.
اسلامی ندوشن از این کجیها و کجفکریها برکنار مانده و بر موضوع کارش ایرانی نگریسته و در کارش ایرانی مانده است. همین نگاه او و نوشتارش در نزد من ارجی ویژه دارد که در پی ایران و ایرانیت میگردم.
.
داستان داستانها
رستم و اسفندیار در شاهنامه.
محمدعلی اسلامی ندوشن.
چ سوم. ۳۰۴ برگ.
تهران. دستان. ۱۳۶۹.
/channel/dejnepesht4000
🔹/channel/eshtadan
📚بازهم ایران
دکترژاله آموزگاردر کتاب جدید خود [بازهم ایران] به ساختار هفتگانه و هفتمرحلهای موجود در شاهنامه اشاره دارد. مراحل پهلوانی در ایناثر بزرگ ادبیات فارسی معمولا با عدد ۷ همراه هستند؛ مثل هفتخان رستم یا هفتخان اسفندیار. این هفتخوانها نماد گذار قهرمان داستان از مسیر سختیها بهسمت تکامل و رشد انسانی هستند.
آموزگار میگوید اینساختار هفتمرحلهای، در آیینهای دینی مانند مزدیسنا نیز وجود دارد و سالک باید از هفت آسمان عبور کند تا به روشنی و حقیقت برسد. مشابهتهایی هم با اسطورههای تمدنهای دیگر مانند یونان و هند نیز دارد.ازدیگر موضوعاتی که مولف در کتاب «باز هم ایران و گوشههایی از فرهنگ آن» به آنها اشاره میکند، آزمایشهای سخت و نمادین قهرمانهاست که باید برای رسیدن به هدفی والا پشت سر گذاشته شوند.
@bookcitycc
🔹/channel/eshtadan
📚 معرفی کتاب:
«از روزگارِ خُسروان»: دریچهای به سپهر شاهنامهپژوهی
#دکتر_زاگرس_زند
کتاب تازهمنتشرشدهٔ «از روزگارِ خُسروان: دَوازدَه جُستار در شاهنامهشناسی» اثر دکتر زاگرس زند، مجموعهای از تأملات انتقادی است که به تحلیل بنیانهای مفهومی و ساختاری شاهنامه فردوسی میپردازد. این اثر، فراتر از یک بررسی صرفاً ادبی، به واکاوی ابعاد گوناگون این منظومه حماسی در بسترهای تاریخنگاری، جهانبینی، فرهنگشناسی و نقد متن اختصاص دارد.
بازخوانی بنیادهای فکری و روایی:
یکی از محورهای اصلی کتاب، تحلیل چگونگی تاریخنگاری فردوسی و تمایز آن با روایتهای پیشین است. نویسنده نشان میدهد که شاهنامه صرفاً گردآوری وقایع نیست، بلکه تبیینی است از تاریخ با رویکردی خاص که از فلسفه و حکمت آن دوران نشأت میگیرد. در پیوند با این رویکرد، کتاب به جهانبینی حاکم بر شاهنامه میپردازد و ابعاد فکری و اخلاقی آن را آشکار میسازد. این تحلیلها، به فهم عمیقتر از جایگاه خرد و حکمت در اندیشه فردوسی و فرهنگ ایران باستان کمک میکند و نشان میدهد که چگونه این مفاهیم در تاروپود حماسه تنیده شدهاند.
درنگ بر وجوه اجتماعی و بینافرهنگی:
«از روزگار خسروان» به مسائل اجتماعی و فرهنگی مطرح در شاهنامه نیز نظر دارد. جایگاه زن در شاهنامه، با بررسی ابعاد پیچیدهٔ زنستایی و زنستیزی، یکی از موضوعات مورد توجه است که به فهم دقیقتر ساختارهای اجتماعی و ارزشی بازتابیافته در متن یاری میرساند. افزون بر این، کتاب به بازتاب فرهنگهای دیگر در شاهنامه، به ویژه فرهنگ هند، میپردازد. این کاوش، نشاندهنده آن است که شاهنامه اثری صرفا بومی نیست، بلکه در تعامل با تمدنهای همعصر خود بوده و عناصری از فرهنگهای دیگر را در خود جذب کرده است.
نقد متن و مسائل روششناختی:
بخش دیگری از پژوهشهای این مجموعه به ابعاد متنی و ویرایشی شاهنامه اختصاص دارد. علل ورود خطاها به دستنویسها و اهمیت روشهای تصحیح متن، و بررسی اهمیت ویرایشهای علمی همچون ویرایش استاد خالقی مطلق، مورد بحث قرار میگیرد. این مباحث، ضرورت دقت و شناخت عمیق از فرآیند انتقال متن را برجسته میسازد. همچنین، کتاب به رویکردهای اسطورهشناختی میپردازد و با بررسی نقش شخصیتهای اساطیری چون سیمرغ و تحلیل واژگان کلیدی، به آسیبشناسی مطالعات اساطیری در ایران نیز نظر دارد. این رویکرد، به فهم صحیحتر از مبانی نظری و کاربردی اسطورهپژوهی کمک میکند.
اهمیت پژوهشی و جایگاه علمی:
در مجموع، «از روزگار خسروان» با نگاهی تحلیلی و مبنایی، به ارزش علمی شاهنامه و جایگاه آن در مطالعات آکادمیک جهانی میپردازد. این اثر، تنها به توصیف بسنده نمیکند، بلکه مسائل کلان و ابهامات بنیادین شاهنامهشناسی را طرح و مورد بحث قرار میدهد. این رویکرد انتقادی و پژوهشمحور، نه تنها به غنای ادبیات شاهنامهپژوهی خواهد افزود، بلکه برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات فارسی، اسطورهشناسی و تاریخ ایران، منبعی ارزشمند به شمار میرود. زاگرس زند، با تأکید بر تحلیلهای عمیق و طرح پرسشهای نو، به فهمی جامعتر و پیچیدهتر از شاهنامه فردوسی یاری میرساند.
✍ دکتر حامد مهراد
@kheradsarayeferdowsi
🔸/channel/eshtadan
۲۲ تیر زادروز #عباس_زریاب_خویی
(۲۲ تیر ۱۲۹۸ خوی -- ۱۴ بهمن ۱۳۷۳ تهران) ادیب، نویسنده، مترجم، مورخ و نسخهشناس
عباس زریاب خویی سال ۱۲۹۸ در شهرستان خوی استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. تحصیل را در سن هفت سالگی در حجرههای «مسجد خان» خوی آغاز کرد و بعد از گرفتن دیپلم، برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه به قم رفت. عباس جوان سال ۱۳۲۲ به خوی برگشت و حدود دو سال در دبیرستانی در آن شهر تدریس کرد. اما سال ۱۳۲۴ بود که به تهران آمد و در کتابخانه مجلس شورای ملی استخدام شد. او همزمان مشغول تحصیل در دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران شد و توانست مدرک لیسانس را بگیرد. شایستگی او در کار باعث شد به کتابخانه مجلس سنا منتقل شود و بعد از مدتی مدیریت این کتابخانه را برعهده بگیرد.
سال ۱۳۳۴ بورس مطالعاتی اوقاف هومبولت آلمان غربی به زریاب خویی رسید. او پنج سال در شهرهای ماینتس، فرانکفورت و مونیخ آلمان در رشتههای تاریخ، علوم و معارف اسلامی، فلسفه و فرهنگ تطبیقی تحصیل کرد و مدرک دکترایش را گرفت. خویی بعدها برای تدریس زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه برکلی کالیفرنیا رفت؛ جایی که پس از مدتی کرسی استادی این دانشگاه به او اعطا شد.
این دانشمند ایرانی که به زبان های ترکی آذربایجانی، عربی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود، سال ۱۳۴۱ به ایران بازگشت در گروه تاریخ دانشکده ادبیات دانشکده تهران مشغول تدریس شد. دورانی پربار که دانشجویان این دانشکده توانستند از حضور پربار او در حوزههای ادبیات فارسی، ادبیات عرب، فلسفه، زبان شناسی و معارف اسلامی استفاده کنند. او بعد از تاسیس «بنیاد دایرهالمعارف بزرگ اسلامی» در این مرکز هم مشغول کار شد.
یکی از مهمترین کارهای دکتر خویی علاوه بر کتابها و مقالاتش، تصحیح متون تاریخی از پیش از اسلام تا پس از اسلام است. او عضو انجمن بینالمللی شرقشناسی در آلمان، مجمع بینالمللی کتیبههای ایرانی در انگلیس، انجمن فلسفه ایران، هیات امنای بنیاد فرهنگ ایران، فرهنگستان تاریخ و بنیاد شاهنامه فردوسی بود.
اطلس تاریخی ایران، کتاب تاریخ ساسانیان و کتاب سیره رسول الله(ص) از مهمترین آثار تالیفی او، کتابهای «اب الصیدنه فی الطب» از ابوریحان بیرونی و «روضه الصفا» نوشته محمد پسر خاوندشاه بلخی از مهمترین آثار ویرایشی او و ترجمه «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» از ویل دورانت، «تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان» نوشته تئودور نولدکه و «دریای جان» نوشته هلموت ریتر از مهمترین آثار ترجمه او هستند.
دکتر عباس زریاب خویی بهمن ماه سال ۱۳۷۳ از دنیا رفت.
روانش شاد - یاد و نامش جاوید
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
🔸/channel/eshtadan
برتری شاهنامه در مقایسه با دیگر حماسههای جهان
✍ #یونس_پیرزاده
#شاهنامه نه تنها یک اثر ادبی، بلکه گنجینهای بیهمتا از فرهنگ، تاریخ و هویت ایرانی است که در مقایسه با سایر حماسههای بزرگ جهان دارای امتیازات منحصر به فردی است. در ادامه به مهمترین این برتریها اشاره میشود:
🔹۱. گستردگی تاریخی و محتوایی
- تنوع دورهها: #شاهنامه تنها حماسهای است که سه دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی را به طور کامل پوشش میدهد، در حالی که:
- ایلیاد و ادیسه فقط بر یک جنگ یا سفر متمرکزند.
- رامایانا و مهابهاراتا بیشتر جنبههای اساطیری و فلسفی دارند.
- آنهاید تنها به مهاجرت ترواییها به ایتالیا میپردازد.
- تاریخ چند هزارساله: از آفرینش جهان تا پایان ساسانیان را دربرمیگیرد، در حالی که دیگر حماسهها محدود به یک دوره کوتاه هستند.
🔹۲. نقش زندهنگاهدارنده زبان و هویت ملی
- نجات زبان فارسی: #شاهنامه در بحبوحه سلطه زبان عربی، زبان فارسی را احیا کرد و آن را جاودانه ساخت. این ویژگی در هیچ یک از حماسههای دیگر دیده نمیشود.
- مثلاً زبان لاتین آنهاید یا سانسکریت مهابهاراتا دیگر زنده نیستند، اما فارسی #شاهنامه هنوز پویاست و به جرات میتوان گفت که اگر شاهنامه نبود، زبان فارسی هرگز نمی توانست به این شکوه و بالندگی خود برسد.
- تقویت هویت ایرانی:
#شاهنامه در شرایطی سروده شد که ایران تحت سلطه اعراب بود و توانست حس #ملیت_ایرانی را زنده نگه دارد. هیچ حماسهای چنین نقشی در تاریخ یک ملت نداشته است.
🔹۳. غنای شخصیتپردازی و روایت
- چهرههای ماندگار: شخصیتهایی مانند رستم، سهراب، سیاوش، کاوه آهنگر و ضحاک به حدی زنده و تاثیرگذارند که در فرهنگ ایرانی جاودانه شدهاند.
- در مقایسه، شخصیتهای ایلیاد یا رامایانا تک بعدی بوده و بیشتر نمادین هستند و کمتر به عمق روانشناختی #شاهنامه میرسند.
- تراژدیهای انسانی: داستانهایی مانند رستم و سهراب یا سیاوش از نظر تراژدی و عمق احساسی، حتی از تراژدیهای یونانی مانند ادیپوس هم قویترند.
🔹۴. پیامهای اخلاقی و انسانی
- عدالت و مبارزه با ستم: #شاهنامه پر از درسهای اخلاقی مانند قیام کاوه علیه ضحاک یا پایداری رستم در برابر ناجوانمردی است.
- در حالی که مثلاً در ایلیاد، خشونت و خشم محور اصلی است یا در مهابهاراتا، جنگهای خانوادگی موضوع اصلی هستند.
- تعادل بین تقدیر و اراده: برخلاف حماسههای یونانی که سرنوشت انسانها کاملاً در دست خدایان است، در #شاهنامه انسانها با انتخابهای خود سرنوشت را میسازند (مثل انتخاب رستم در نبرد با سهراب).
🔹۵. تأثیر ادبی و جهانی
- تأثیر بر ادبیات جهان: #شاهنامه بر ادبیات ترکی، هندی و حتی اروپایی تأثیر گذاشته است.
- منبع الهام هنرها: از نگارگری تا فیلم و تئاتر، #شاهنامه الهامبخش هنرمندان در سراسر جهان بوده است.
✅در یک کلام:
#شاهنامه تنها یک کتاب شعر نیست، میراث زنده یک تمدن است که پس از هزار سال، هنوز خون در رگهای فرهنگ ایرانی جاری میکند. هیچ حماسهای در جهان چنین نقش زنده و ماندگاری در هویت یک ملت نداشته است.
💎
🆔 @maneshparsi
🔹/channel/eshtadan