نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
#ژاله_آموزگار :
آرِش داستانی، نمادی از من و شماست. #فردوسی آرش است و همه وجودش را در شاهنامه مینویسد و پرتاپش میکند تا سایهبان من و شما شود تا در زیر آن هویتمان را فراموش نکنیم. ما همه آرشیم. حافظ آرش است؛ او تفکر عمیق ایرانی را از لابهلای سرودهای آسمانیاش جای میدهد تا همه بدانند ما اهل تفکر بودهایم. سعدی، آرش است؛ جهان را در مینوردد و توشه برمیچیند، یاد میگیرد. داستانهای او مَثل میشود تا همه بدانند جوانمردی را نباید کشت. بیهقی آرش است؛ او وجودش را در داستان حسنک میریزد تا بدانیم و بخوانیم و عبرت بگیرم. دهخدا آرش است که از شهری کوچک برمیخیزد و در گوشه اتاقش مدادش را میتراشد، بر فیشهای خودبریده واژه مینویسد و این مجموعه افتخارآمیز ایجاد میشود.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
#میرجلال_الدین_کزازی :
شاهنامه سپاهی شگرف، شگفتیانگیز، بیمانند و ورجاوند را پدید آورد که دشمنان را، کسانی که میخواستند ایران را بپراکنند، بیاشوبند، راند و ناکارآمد کرد. این سپاه، سپاهی بود با هزار هزاران جنگاور، سپاهی از واژگان، هیچ نیرویی نمیتوانست در برابر این سپاه در ایستد و تاب بیاورد.شاهنامه، بیگمان برترین، بنیادینترین شاهکار ادبی در پیوند با ایران و ایرانی است. چرا چنین است؟ پاسخ ناگفته روشن است، زیرا در این شاهکار همواره سخن از ایران و ایرانیان رفته است. از همین روی بوده است که شاهنامه از همان آغاز پیدایی، جایی ویژه، بیهمانند، پایدار در دل ایرانیان یافته است. هنوز هم چنین است.
@shahnamehpajohan
🔸/channel/eshtadan
وطنپرستی و نوعدوستی
اگر مهر من نسبت به وطن تنها از آن سبب باشد که خود از آن مرز و بوم هستم و بخواهم این عنوان را وسیلۀ مغایرت خویش و بیگانه قرار داده و از اختلافات و نفاق بین مردم برای خود استفاده کنم این وطنپرستی نیست، خودپرستی است...
ولیکن یک وطنپرستی بیغرضانه هم هست که هر فردی چون پروردۀ آب و خاکی است به واسطۀ نعمتها و تمتعاتی که از وطن و ابنای وطن دریافت کرده نسبت به آنها در خود حقشناسی احساس میکند، چنانکه فرزند نسبت به پدر و مادر مهر میورزد. این حب وطن مستحسن است، بلکه هر فردی به آن مکلّف میباشد الا اینکه میتوان متذکر شد که این وطنپرستی با حبّ کلیۀ نوع بشر منافات ندارد و انسان همچنان که در درجۀ اول رهین منت پدر و مادر و در درجۀ دوم مدیون ابناء وطن است، در درجۀ سوم ذمهاش مشغول کلّیۀ نوع بشر میباشد و همه را باید دوست بدارد و خیر و سعادت همه را باید بخواهد که خیر و سعادت خود و قوم او هم در آن است. بعبارت اخری این قسم وطنپرستی جزء تعاون و همبستگی کل نوع بشر است.
[سیاستنامۀ ذکاءالملک: مقالهها، نامهها و سخنرانیهای سیاسی محمّدعلی فروغی، بهکوشش ایرج افشار، هرمز همایونپور، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۲۵۱]
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
#ایران
ایران عزیز خانۀ ماست
میهن، وطن، آشیانۀ ماست
این خانۀ شش هزار ساله
از ماست به موجب قباله
آن روز که خاک آن سرشتند
بر سنگ، قبالهاش نوشتند
وین کهنهقباله را گواهان
هستند مِهان و پادشاهان
از کورش و اردشیر و دارا
میراث رسیده است ما را
سنگی که درین بنا بهکارست
از خانهخدا بران نگارست
خشتی که فتاده بر زمینست
از خون دلاوری عجینست
دشتی نه، که نیست رزمگاهی
راهی نه، که نیست شاهراهی
از ساحل هیرمند تا وخش
رستمش سپرده با پی رخش
میجوی نشانهها به هر مرز
از خسرو و طوس و گیو و گودرز
میکاو زمین و بین به هر گام
شمشیر قباد و خُود بهرام
در هر قدمی و هر بدستی
پایی بفتاده است و دستی
آن کوه که بنگری به هامون
پرورده به دامن آفریدون
آن قلّه که برده سر به افلاک
آورده به بند پای ضحّاک
آن بحر مهیب بیکرانه
خوردهست ز شاه تازیانه
آن بارگه بلندبنیاد
از خسرو دادگر کند یاد
آن صفّه مقام شهریاریست
وان بُقعه مزار نامداریست
این ناموران و پاکجانان
بخشنده سر و جهانستانان
از کوشش و کار و دانش و داد
کردند چنین خجستهبنیاد
با نام نکو جهان سپردند
رفتند و به دیگران سپردند
پس دست به دست از پدرها
گردید و رسید با پسرها
امروز که ای ستودهفرزند
هستی تو برین سرا خداوند
«غافل منشین نه وقت بازیست
وقت هنرست و سرفرازیست»
از پا منشین و جا نگه دار
گر سر بدهی سرا نگه دار
این پند شنو ز خانهبردوش
ور خانه بود خراب مفروش
[حبیب یغمایی، یغما، مهر ۱۳۳۰، شمارهٔ ۴۱، ص ۳۲۶- ۳۲۷].
/channel/eshtadan
✍محمدعلی اسلامی ندوشن:
🔹 ایران از آزمایشها گذشته است، مانند سیاوش گذرنده بر آتش؛ سرزمین شگفت، خودآزار، رمزآلود، بارکشنده چون لوک، پای فشارنده مانند قیج. دیدیم که همه آمدند و رفتند: اسکندر رفت، عرب رفت، ترک و تاتار رفتند، و او، او را چه بنامیم؟ سیمرغ چارهگر، چنار پیر، آتش نمردنی؟ همانگونه بر جای است و چنین مینماید که سختجانی او ضربههای روزگار را از سر میگذراند.
ایران را از یاد نبریم، صص۳۲۰-۳۱۹
*لوک: شترِ نرِ نیرومند که پیشروندهٔ کاروانِ شترهاست.
*قیچ: درختچهای سخت در بیابانها.
@dr_eslaminodoushan
🔹/channel/eshtadan
🔸🔹طباطبایی در باب سرشت جنگ در باره ایران چه نوشته بود؟
استاد جواد طباطبایی در دفتر تأملی درباره ایران پیرامون جنگ چنین نوشته بود:
🔸تحول تاریخی هیچ قومی در شرایط آزمایشگاهی شکل نمیگیرد بلکه تاریخ، میدان پیکار پیوسته است و میزان داوری در تاریخ، دستاوردهای جنگ است نه نتیجه نبرد.
این نکته اساسی را نباید فراموش کرد که وضع بحران و جنگ همیشه نتیجه گزینش آزاد یک قوم نیست بلکه تحمیلی است. هیچ قومی نمیتواند به پیامدهای جایگاه جغرافیای سیاسی سرزمین خود تن در ندهد، اما میتواند با شناخت درست داده ها و با آگاهی از منطق آن خود را بر داده های «جغرافیای سیاسی» تحمیل کند. به دیگر سخن ایرانزمین با توجه به مکان خود در جغرافیای سیاسی نمیتوانسته است در معرض یورش اقوام بیگانه قرارنگیرد، اما با توجه به دائمی بودن تهدید و تجاوز میبایست اندیشه ای از «مدیریت بحران» پیدا می کرد که تا بتواند درد «ضعف طبیعی» خود را با آخرالدوای اراده معطوف به قدرت درمان کند.
@JavadTaba 🌲
🔹/channel/eshtadan
🌟 25 کانال خاص که نباید از دست بدی!
📖 اگه اهل مطالعه هستی و محتوای سطحی خستهت کرده، این لیست مال توئه!
📌 کلیک کن و وارد دنیای تازه شو:👇
🎁 /channel/addlist/noDqPtFLL6RkZmNk
📢فردوسی و شاهنامه در منظومههای پهلوانی، دینی و تاریخیِ پس از او / سجاد آیدنلو
🔸منظومههایی که پس از شاهنامه و غالباً به پیروی از آن، در زمینه های پهلوانی، دینی و تاریخی به نظم درآمدهاند، از مآخذِی هستند که کمتر مورد توجّه فردوسی شناسان است. حال آنکه سَرایندگانِ بیشترِ این آثار افزون بر تأثّرات فراوان زبانی، ادبی و اندیشگی از شاهنامه، به صورتهای گوناگون از فردوسی و شاهنامه نام بردهاند که گردآوری و بررسی مجموع این اشارات نکته های تازه و درخور بحثی درباره سرگذشت حکیم توس و نظم شاهنامه و نیز تلقیّات رایج نسبت به آن در فرهنگ ایران، پیشِ روی می نهد. نتیجه پژوهش در آن دسته از منظومه هایی که متن منقّحِ چاپی یا نسخه برگردان آنها قابل دسترسی است، زیر چند عنوان/ موضوع تقسیم بندی می شود.الف) ستایش و بزرگداشت فردوسی و شاهنامه که در اغلب این آثار دیده می شود و ویژگی عامّ فرهنگ و ادب ایران در همه ادوارِ پس از فردوسی است. ب) سرگذشت فردوسی و نظم شاهنامه که به پیروی از سنّت ادبی و تاریخی، ناظر بر برخی از افسانه های احوال فردوسی و چگونگی سَرایش شاهنامه است؛ ولی در این میان مواردی به سانِ نقش کرّامیان در شاهنامه سَرایی، داستان آمرزش و بهشتی شدن فردوسی به سبب بیتی توحیدی که به استناد دست نویسهای معتبر شاهنامه الحاقی است و انتساب عنوان/ صفت «مرد غازی» به فردوسی، از اشارات سزاوار توجّه است. ج) خرده گیری بر فردوسی و شاهنامه. در اینجا ایرادها و نقدها از چند منظر مختلف بیان شده است؛ از جمله: نشان دادن ضعفهای پهلوان اصلی شاهنامه رستم و برتری جهان پهلوان منظومه خویش بر او، ناخشنودی از سروده نشدنِ داستانی خاص از سوی فردوسی، اعتراض به انتقاد فردوسی بر سخن سست دقیقی، تعریض به مذهب و عقاید فردوسی، تاختن بر محتوای مغانه (ایران پیش از اسلامِ) شاهنامه در برابر منظومه های دینی و معرّفی فردوسی به عنوان ستاینده کافران و گبران) ادّعای برابری با فردوسی و برتری بر او.
@shahnamehpajohan
🔹/channel/eshtadan
✍ سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
🔹زبان یگانه وسیلۀ حفظ و بقای فکر مشترک است. ما ایرانیان به هیچ قیمتی نباید راضی شویم ملیت ما سست بشود، یا خدای ناخواسته در خطر بیفتد. باید همۀ همّ خود و مهمترین وظیفۀ ملی خود را حفظ زبان فارسی و توسعه و رواج آن بدانیم.
این موضوع حفظ و حراست و توسعه و تکمیل و رواج زبان فارسی که وظیفۀ فردفرد ما و بالاترین وظیفۀ ملی ماست راه بسیار ساده و روان و طبیعی دارد. ما پاسبان میوۀ هزار سال جانفشانیهای روانفرسای پدران بزرگوار خود هستیم.
🔹برگرفته از: سعید نفیسی، «حفظ زبان پارسی»، ای زبان پارسی، به کوشش میلاد عظیمی، ج ۱، انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۹۰، ص ۲۹۳-۳۰۰.
@theapll
🔹/channel/eshtadan
📣 ۳۴ کانال طلایی برای عاشقان تاریخ و فرهنگ و ادبیات!
📚دنبال محتوای خاص و مفید هستید؟
👇کلیک کنید: این لیست مخصوص شماست!
📌 /channel/addlist/VWuWQfzwpCFkOTU8
🔍 یه نمونه کانال عالی هم این پایین هست، همین حالا ببینش!👇
هجدهم خردادماه، زادروز سعید نفیسی (۱۲٧۴-۱۳۴۵)
فردوسی و روحیات ایرانیان
در هر جای این دیار که پای فرزند آدمی باز شده باشد پهلوانان فردوسی نیز راه یافتهاند. بر فراز دروازههای شهر، بر در گرمابههای روستا، بر در زورخانهها، بر فراز قلعهها و حصارها رستم و دیو سفید و یا رستم و سهراب و یا رستم و اسفندیار و یا رستم و اشکبوس را نقش بستهاند. روی قالیها و قلمکارها یا روی ظروف سیمین و مسین و زرّین همهجا فردوسی اثری از خویش گذاشته است.
در معماری، در حجاری، در نقاشی، در موسیقی ایران، فردوسی مانند پهلوان باستانی خویش یکهتازی و کشورستانی میکند. در هر خانهای اگر یک نسخه از شاهنامۀ او نباشد نقشی از پهلوانان او است.
از قدیمترین زمان همواره معمول بوده است که برای شهنامۀ او مجالس و تصاویر میساختهاند و این تصاویر چنان با روح ملّت ایران توأم شده است که هرجا لازم آید که چیزی را نقش کنند صورت رستم و دیگر پهلوانان فردوسی لازم آن است. به همین جهت است که فردوسی در میان ملّت ایران مقامی دارد که هنوز هیچ سرایندهای را در میان قوم خویش آن مقام فراهم نشده است و شاید فراهم نگردد. هیچ گویندهای نتوانسته است مانند وی روحیّات ملّتی را سخرۀ خویش کند و هیچ شاعری چون وی نتوانسته است تمام آرزوهای چندین هزار سالۀ ملتی را در میان سخنان خود بپروراند. فردوسی تنها شاعر نیست، بلکه هزار سال است که فرمانروای روح ایرانی است. هزار سال است که در دلهای مردم ایران از شهری و بیابانگرد، از پیر و از جوان، از زن و از مرد، از خردسال و سالخورده پادشاهی میکند.
(سعید نفیسی، تهران، ۲ شهریور ۱۳۱۳)
#سعید_نفیسی
#فردوسی
#شاهنامه
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
#دیک_دیویس:
🔸اگر نمیتوان با اتکا به جغرافیای شاهنامه به مفهومی روشن از هویت واحد ایرانی رسید باید ببینیم تلقی شاهنامه از نژاد و قومیت چیست زیرا چنانکه میدانیم یکی از دغدغه های اصلی شاهنامه که درباره آن بسیار سخن گفته اند مسألۀ «گوهر» و «نژاد» است. با وجود آنکه در سرتاسر شاهنامه گهگاه به اهمیت تبار و خاندان اشاره شده جزئیات داستانهای بخشهای اسطوره ای این منظومه به روشنی به ما می فهماند که هیچ مفهومی از خلوص نژادی وجود ندارد که بتوان آن را شرط لازم هویت ایرانی به شمار آورد.
🔸نگاهی به شاخص ترین شاهان و قهرمانان بخش اسطوره ای و داستانی شاهنامه برای اثبات این ادعا کافی است. کیخسرو شاخص ترین نمود شاه کامل در بخشهای ماقبل تاریخی شاهنامه یعنی پیش از حمله اسکندر از غرب به شمار میرود پدر کیخسرو سیاوش است و پدر سیاوش هم کیکاووس پادشاه ایران است اگر بخواهیم هویت ایرانی خالصی را دست کم در سلسله نسب پدری کیخسرو تا پدربزرگش جست و جو کنیم همه چیز خوب است اما سلسله نسب مادربزرگ پدری او به دختری می رسد که در اصل از توران گریخته و مدعی است که نسبش به گرسیوز و از آن طریق به افراسیاب پادشاه ،توران میرسد. اگر به سلسله نسب مادری کیخسرو نگاه کنیم به روشنی میبینیم که مادرش فرنگیس دختر افراسیاب است و با اینکه ما درباره مادر فرنگیس، یعنی مادربزرگ مادری کیخسرو، هیچ نمیدانیم به نظر میآید که او نیز از توران بوده است زیرا اگر ایرانی بود حتماً به صراحت بیان می شد. بدین سان کیخسرو که نمونۀ عالی و کامل شاه ایرانی در نیمه نخست شاهنامه محسوب می شود، تنها یکی از اجداد شناخته شده اش به طور مسلّم ایرانی است و سه تن دیگر از آنان تورانی هستند؛ یعنی از میان دشمنان دایمی ایران از زمان مرگ فریدون تا حملۀ اسکندر.
@shahnamehpajohan
🔸/channel/eshtadan
#دیک_دیویس:
در مواجهه با شاعری که در دوران کهن و در زمانه ای می زیسته که دین در زندگی اکثر مردم واقعیتی انکارناپذیر و فراگیر بوده و میتوان گفت همه جوانب زندگی انسان در محاصره امرونهی ها و شایست و ناشایستهای دینی قرار داشته است طبعا میتوان انتظار داشت شعرهایی بسراید که از پاداش و مجازات اخروی خبر دهند اما فردوسی با این که در چنین محیطی می زیسته به گونه ای شگفت به دین و مذهب به این معنا علاقه ای نشان نمیدهد. این دیدگاه ممکن است در نظر برخی خوانندگان بدعت آمیز جلوه کند زیرا فردوسی به حق به آن مشهور است که همواره در اشعارش با علاقه ای وسواس گونه به مسائل اخلاقی می پردازد و مکرراً به معضلات و تنگناهای مربوط به وظیفه صاحبان قدرت توجه میکند؛این دغدغه را به ویژه در داستان سیاوش و داستان اسفندیار به وضوح میتوان دید همچنین فردوسی شاعری است که سخت دلمشغول عدالت است؛ چنانکه یکی از مفسران نکته سنج شاهنامه را حماسه داد نامیده است. اما باید تأکید کنیم که دلمشغول بودن به مسائل اخلاقی و جست وجوی عدالت ضرورتاً مقتضی داشتن دیدگاهی دینی نیست. اخلاق و عدالت در اشعار فردوسی بیش از آنکه مرتبط با خدا باشد با انسان پیوند دارد.
🔸از کانال تلگرامی باشگاه شاهنامه پژوهان
/channel/eshtadan
📌بخشی از سخنان «چنگیز مولایی» در «بنیاد پژوهشی شهریار تبریز»
📎۱٠ خرداد ۱۴٠۴
🔹عدهای گاهی نمیتوانند به مسئلهای پاسخ دهند؛ بنابراین، بلافاصله آن را متوجه یکی از سلسلهها میکنند.
اگر به تاریخ نگاه کنیم، مسائل و اختلافات قومیتی در دورهی رضاشاه را همسایگان ایران به وجود آوردهاند! همان همسایه بود که برای ما فتنهی آذربایجان را به وجود آورد. بعدها هم که هیچ طَرفی از _فتنه انداختن و تفرقه انداختن بین ملت ایران _نبست، شروع کرد به ایجاد تقابل و #تفرقهی_زبانی و دم زدن از زبان مادری و از این قبیل مسائل!
🔹برای اینکه از این نفاقها به دور باشیم، بهتر است که هویت و #ملیت خودمان را بشناسیم.
🔹#زبان_فارسی، زبان مشترک همهی ما #ایرانیان است.
@Vatanyolii
/channel/eshtadan
یازدهم خرداد زادروز محمّدامین ریاحی
زبان ما و همسایگان ما
صاحباختیار زبان فارسی ما نیستیم. بلکه این زبان میراث مشترک همۀ اقوام فارسیزبان است. نیازی به گفتن نیست که تا یکی دو قرن پیش، یک زبان فارسی بیشتر وجود نداشت. زبان رودکی سمرقندی، عمعق بخارایی، مولوی بلخی، کسایی مروزی، سنایی غزنوی، مسعود سعد لاهوری، خسرو دهلوی، خاقانی شروانی، نظامی گنجهای، فضولی بغدادی، بیدل دهلوی با زبان فردوسی و سعدی و حافظ یکی بود و جز پارهای ویژگیهای سبکی که در سخن شاعران و نویسندگان همعصر در یک کشور هم مشاهده میشود، تفاوت مهمی میان زبان شعر آن جاودانگان نبود و نیست.
امروز هم شعر و ادب در سراسر این سرزمینها یکی است. اشکالی که هست در اصطلاحات علمی و فنی و اداری و تعبیرات مربوط به تمدن جدید است. در یکی دو قرن اخیر که رشتههای پیوند میان همزبانان ما گسسته بوده در هر منطقهای برای بیان مفاهیم جدید تعبیرات خاص دیگری از زبانهای فرنگی عاریه گرفتهاند یا از گنجینۀ لغات کهن انتخاب و معمول کردهاند و این چندگونگی اصطلاحات میان زبان برادران فاصله انداخته است و اگر این وضع ادامه یابد در آینده روزی خواهد رسید که فارسی و دری و تاجیکی واقعاً به صورت زبانهای جداگانه درخواهند آمد.
تا دیر نشده است برای بازبینی تعبیرات علمی و اداری و یکسان کردن آنها باید اقدام اساسی شود. راه کار تشکیل مجامع مشترک از دانشمندان و زبانشناسان کشورهای ذینفع است.
امروز ایران و افغانستان و تاجیکستان در تهیۀ کتابهای علمی مخصوصاً کتب مورد نیاز دانشگاهها در تنگنا هستند و عمدهترین مشکل فقر اصطلاحات علمی است. اگر روزی در مجامع مشترکی با شرکت دانشمندان افغانی و تاجیک وحدت اصطلاحات علمی تأمین گردد، این مشکل رفع خواهد شد. آن وقت کتابی که در هریک از این کشورها تألیف و چاپ میشود در تمام منطقه مورد استفاده خواهد بود.
امروز همۀ اقوام منطقه باید خود را مشترکاً وارث و مسئول حفظ و توسعۀ این زبان و فرهنگ بدانند و در تقویت بنیان آن بکوشند تا با همکاری همهجانبۀ آنها زبان فردوسی و رودکی و نظامی و مولوی جایگاه دیرین خود را در تمدن امروز جهان بازیابد. موفقیتهای معنوی بهدستآمده در این راه مقدمۀ دستاوردهای مادی و تقویت بنیان این جوامع و رفاه مردم آنها خواهد بود.
«زبان ما و زبان همسایگان»، محمّدامین ریاحی
[ای زبان پارسی...، به کوشش دکتر میلاد عظیمی، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم ، ج ۲، ص ۶۸۴-۶۸۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹/channel/eshtadan
🔰به مناسبت گرامیداشت روز تیرگان؛
جان ِخود در تیر کرد آرش
🔸شخصیت آرش به رغم تلاشهای گوناگونی که برای تغییر یا محو داستانش صورت گرفت، بار دیگر در عصر مدرن زنده میشود تا نقش قهرمانی ملی را بر عهده گیرد، قهرمانی که بابت فداکاری و جان دادنش در راه هدقی بزرگتر از خویش همچنان گرامی است.
🔸در کتابهای گوناگون دربارهی این جشن و آیینهای آن سخنان بسیاری رفته است. در تیشتریشت نبرد این ایزد با دیو اَپوش که دیو خشکسالی چنین آمده است: بهراستی که تیشتر زندگیبخش است و در آغاز آفرینش گیتی و به هنگام تازش اهریمن، جایگاه پخش آبها و دانهها در جهان بردوش اوست. او همچنین سرور همهی ستارگان و پشتیبان سرزمین آریایی است. او فرزند میبخشد و جادوگران را درهم میشکند.
🔸همچنین این ایزد با قهرمان اسطورهای ایران، آرش، پیوندی ناگسستنی دارد. در کردهی چهارم از تیریشت از کتاب اوستا میخوانیم: «تشتر ستارهی رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی دریای فراخکرت بتازد، چون آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز بهترین تیرانداز ایرانی از کوه ایریوخشوث به سوی کوه خوانونت بیانداخت. آنگاه آفریدگار اهورهمزدا بدان دمید، پس آنگاه ایزدان آب، گیاه و مهر فراخ چراگاه، آن تیر را راهی پدید آوردند.»
🔸کهنترین روایت آرش کمانگیر در نوشتههای اوستایی آمده است؛ روایتی که به هسته مرکزی گونههای مختلف این داستان شکل داده است. نخستینبار در یشت هشتم اوستا در سرودی در ستایش ستاره تشتر با آرش کمانگیر مواجه میشویم: تشتر ستاره رایومند فرهمند را میستاییم که تند به سوی دریای فراخکرت تازد مانند آن تیر در هوا پران که آرش تیرانداز بهترین تیرانداز آریایی از کوه ائیریوخشوث به سوی کوه خوانونت انداخت. آنگاه آفریدگار اهورامزدا به او نفخهای بدمید آنگاه آب و گیاه و مهر دارنده دشتهای فراخ از برای او گرداگرد راهی مهیا ساخت.
@ibna_official
🔸/channel/eshtadan
🔴 ایران چو باغیست خرّم بهار
✍️ #جلال_خالقی_مطلق
شاهنامهشناس
شاهنامه، چشمۀ درخت است و ریشۀ درختِ ملیّتِ ما از این چشمه، آب میخورد؛ آبی شیرین و گوارا.
در یک جایی خسرو پرویز برای پسرش، شیرویه پیامی میفرستد و به او میگوید:
که ایران چو باغیست خرّم بهار
شکفته همیشه گلِ کامگار
گل کامگار، رز بسیار زیبا و شادابی بود که یک تَن از خاندانِ کامگاریان که در مرو زندگی میکرد، به نام احمد کامگاری آن را پرورش داده بود.
پر از نرگس و نار و سیب و بهی
چو پالیز گردد زِ مردم تهی
سپرغم، یکایک زِ بُن بر کنند
همان شاخِ نار و بِهی بشکنند
سپرغم، ریحان است که یک نوع آن شاهاسپرغم بوده است.
اگر بفکنی خیره، دیوارِ باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا، چه راغ
اگر دیوار باغ را خراب کنی، دشتی بیش نیست و ویران خواهد شد.
نگر تا تو دیوارِ او نفکنی
دل و پشتِ ایرانیان نشکنی
کز آن پس بود غارت و تاختن
خروشِ سواران و کین آختن
زن و کودک و بومِ ایرانیان
به اندیشۀ بد منه در میان
چیزی را در میان نهادن، یعنی آن را تاخت زدن و وجهالمصالحه قرار دادن. مواظب باش سرنوشت این کشور را فدای آزمندیهای خود نکنی.
این شاهبیتی است که باید آن را با آبِ زر نوشت و در اتاق کار همۀ دولتمردان و حتی در مراکز پژوهشی و علمی و در همۀ خانهها آویخت که هر روز در مقابل چشم ما باشد.
🔴 بُنمایه: بخارا ۶۴، ر ۱۲۰
@IranDel_Channel
/channel/eshtadan
.
.
دلنگران میهن
دوم تیر ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
روزی که اسفندیار به آهنگ جنگ با رستم به زابلستان شد، رستم با پدرش زال رای زد تا از جنگ با شاهزاده جوان بپرهیزد.
سخن نغز زال به رستم آن بود که سفارش کرد تا به هر راهی که شده در جنگ را بربندد. با دادن مال و خواسته. با میهمان کردن پسر پادشاه به سرای خویش. با هر راهی که شده!
چرا؟
چون اگر جنگ درگیرد، دستکم یکی از فرجامهای آن کشتهشدن رستم بر دست اسفندیار خواهد بود!
فرجام دیگر آن که رستم اسفندیار را بکشد.
اما نگرانی زال چیزی دیگر است، بزرگتر از این هر دو:
زال جنگ را و پس از جنگ را میبیند.
میداند که اگر جنگ درگیرد آب و خاک و سرزمینش بر باد خواهد رفت. و آن بزرگترِ دردها خواهد بود.
به رستم میگوید:
به دست جوانی چو اسفندیار
اگر تو شوی کشته در کارزار
نماند به زابلستان آب و خاک
بلندی برین بوم گردد مغاک.
زال، نگران میهن است.
بر اوست که تا بتواند راه جنگ را بربندد.
او خوب آگاه است که آدمیان همه رفتنیاند.
آنچه باید بماند میهن است.
آنچه باید بماند میهن است.
میهن.
این خاک.
این خانه نیاکانی.
این گرامیتر از جان.
/channel/dejnepesht4000
@shafiei_kadkani
#ایران
مهیبترین نمود اهریمنی، هجوم اَنیران (غیر ایرانی) به سرزمین ایران، و والاترین و مقدّسترین وظیفۀ اهورایی، پایداری ایرانیان در برابر هجوم بیگانگان و نگاهبانی آزادی و استقلال سرزمین و مردم خویش است.
شاهنامه سرگذشت این پایداری ها و تجلّی روح ملی ایران و بیان آرمانهای جاودانی ایرانیان است. از اینجاست که در ضمیر ناخودآگاه ایرانیان جای گرفته و با گذشت هزار سال،
غبار کهنگی بر آن ننشسته است.
گردآوری داستان های ملی و تدوین شاهنامه در عصر انوشیروان، به نیت تقویت همبستگی ملی و رفع پراکنده اندیشهای درونی کشور و تقویت نیروی ملی در برابر خطرهای هجوم هپتالیان از شمال شرق و رومیان از غرب بود.
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
سِرّ برجای ماندن ایران چیست؟
[یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران]
✍محمد علی اسلامی ندوشن:
🔸ایران، از سه هزار سال پیش بدینسو هیچ زمان نبوده است که در صحنهٔ تاریخ جهان حاضر نباشد. یک ملّت چقدر میتواند پست و بلند و افت و خیز و رنج و آزمون داشته باشد، و باز بماند؟
از نفَس بیفتد، ولی از پا نیفتد؟ چون به حکم جغرافیا در قلب حوادث جهان بوده، از چهار سو فشار بر او وارد میشده، با اینحال، از میدان به در نمیرفته.
از کاخ آپادانا تا خانهٔ گِلی حافظ در شیراز، فاصلهٔ چندانی نیست؛ زمانی مُلکِ مرئی را در زیر سیطرهٔ خود داشته، زمانی مُلکِ معنی را.
.
یک نقطهٔ مرموز در کلّ تاریخ ایران است و آن سرّ بر جای ماندن اوست. چگونه بوده که وقتی همهٔ درها به رویَش بسته مینموده است، باز دریچهٔ نامنتظری باز میشده که او بتواند خود را از طریق آن برهاند؟ چنین مینماید که هرگاه لازم میشده، او ادامهٔ حیات ایرانیَش را به بهای گرانی میخریده.
این بها، «شکیبائی در مصائب» بوده است.
بدینگونه، آنچه را که «مشی ایران» میتوان خواند، به نیروی نو شدن و «باز آفرینی بر حسب مقتضیّات» تضمین میگردیده.
منظورم از «بازآفرینی بر حسب مقتضیّات» آن است که اقتضای اوضاع و احوال جدیدی که عارض گردیده، پاس داشته شود، بیآنکه اصلِ «مشی» تغییر یابد.
[اصل مشی ایرانی ماندن]
ظواهر تغییر میکرد، ولی او آن را مهم نمیدانست، پس از چندی و پس از یک انحنای مختصر، باز همان مسیر پیشین در پیش گرفته میشد.
سخنها را بشنویم، صص ۴۶-۴۵
#ایران
/channel/eshtadan
✍ دکتر محمد علی اسلامی:
🔸ایران از پای نمیاُفتد، میتپد و چون قُقنوس از خاکستر خود برمیخیزد؛ مانندِ دُلفین جَست میزند و پیدا میشود و نهان میشود، و باز از نو پدیدار. هر کجا که گمان کنید که نیست، درست همانجا هست، در هر لباس، هر سیما، چه در زربفت و چه در کرباس، چه گویا و چه خاموش. هزاران هزار صدا در خرابههایِ تو پیچید که: «دیوان آمد، دیوان آمد!» این صدا در خرابههایِ دیگر نیز پیچیده است و گوشِ روزگار با آن آشناست؛ ولی دیوان میآیند و میروند، غولان میآیند و میروند، دوالپایان پاورچین پاورچین میگذرند، و آن روندهٔ بزرگ که ایران نام دارد، میماند.
برگرفته از فصلنامهٔ هستی، تابستانِ ۱۳۷۲ خورشیدی، صص ۱۸۴–۱۸۳
/channel/eshtadan
✍#دکتر_محمد_اسلامی_ندوشن
🔹فردوسی سه قدرت را با خود طرف کرده بود: حاکم، متشرع و عوام. پس چگونه شد که جان به در بُرد و احترام او محفوظ ماند؟
جواب دیگری جز این به ذهن نمیرسد که پشتوانه نیرومندی داشت و آن «فرهنگ ایران» بود. این فرهنگ، در تاریخ هم پشتیبان بوده است و هم دشمنتراش؛ و در هر حال عده زیادی آماده بودند تا از آن دفاع کنند، و اینان در جناح فردوسی صف با اعتباری را تشکیل میدادند.
سرو سایهفکن
@dr_eslaminodoushan
🔹/channel/eshtadan
شبی داستانگستر و دیرپاى
به زیبنده آیین، فراگیر جاى
فروگسترانیده بر کوه و دشت
یکى پهن دامن به جاى نشست
از آن زایش فرخ دیرباز
به دیگر شبان سرفرازان به ناز
زِ زاییدنِ مهرِ گیتیفروز
شده نازْپیوند و فرخندهروز
فزونتر زِ شبهاى دیگر بلند
به پایان آذرمهِ سردْخند
من اندر یکى روستاى کهن
به شش سالگى شاهدِ انجمن
پدر بود و مادر فراخاسته
یکى خانگى بزم آراسته
به آیین «یلدا» زِ بهر شکون
به خوان چیده از میوهها گونهگون
من و دیگران از کسانِ حرم
زِ خوان بهرهور هر یکى بیش و کم
هم از شام کردن شده بهرهیاب
برفتیم در بستر از بهرِ خواب
چو در خوابِ خوش پاسی از شب گذشت
مرا حال یکسر دگرگونه گشت
به ناگه زِ آواى مردانهاى
زِ گلبانگ داناى فرزانهاى
دو چشمم زِ خواب گران باز شد
دلم محو آن طُرفه آواز شد
اگر چند چشمان من بسته بود
دو گوشم بر آن نغمه پیوسته بود
چو آن نغمهها در دلم جا گرفت
وجودم نوازش سراپا گرفت
چنانم زِ لذت دگر گشت حال
که گفتی برآوردهام پرّ و بال
که بود آن برآورده آواى خوش؟
برآورده آواى زیباى خوش
پدر بود کز پهلوانى سرود
به شهنامه خواندن دل من ربود
همانا که گاهِ جوانیش بود
گرایش به شهنامه خوانیش بود
به فردوسیَش بود بسیار مهر
زِ صهباى شعرش فروزنده چهره
به گُردانه آهنگ و بانگ بلند
همیخواند آن سرور ارجمند
«دلیرى که بُد نام او اشکبوس
همىبرخروشید بر سانِ کوس»
«بیآمد که جوید زِ ایران نبرد
سر همنبرد اندر آرد به گرد»
***
از آن شب که بشنیدم این داستان
شدم جذب آن نامهی باستان
به جان دوستار سرایندهاش
به دل حقگزار و ستایندهاش
چکد نام فردوسی از خامهام
دل آکنده از مهر شهنامهام
✍️ زندهیاد #ادیب_برومند
تهـران — آذرماه ۱۳۷۰
۲۱ خرداد زادروز #ادیب_برومند
گرامی باد یاد شاعر ملیگرای ایران
(۱۳۰۳ اصفهان — ۱۳۹۵ تهران)
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
.
دکتر جمال رضایی
بریده از گزارشی بلند
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۹ خرداد به سال ۱۳۸۰ ایران، زبان فارسی و فرهنگ ایران یکی از فرزندان شایسته و نیک خود را از دست داد. او کسی نبود مگر دکتر جمال رضایی.
زاده شهریور ۱۳۰۵ بود، در بیرجند. جدش صندوقدار دستگاه علم بود، و فرزندانش را به نام جدشان به «اولاده صندوقدار» میشناختند.
در بیرجند و مشهد و تهران درس خواند تا دکترای زبان و ادبیات فارسی گرفت. کتیبه سنگی «کال جنگال» را او شناسایی کرد. دکتر صادق کیا آن را خواند و معلوم شد که از دوره پارتهاست. از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۹ استاد زبان فارسی و معاون دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی در مشهد بود.
پس به تهران آمد. تدریس و تحقیق کرد. سرپرست موسسه زبانهای خارجی، سرپرست امور اداری دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، و معاون دانشکده شد. چندی رییس گروه آموزش فرهنگ و زبانهای باستانی بود و بازپسین سمتش معاونت دانشگاه تهران و معاونت وزارت علوم و آموزش عالی بود.
در میان یاران و دوستان امیر اسدالله علم بود. در آن زمانه که ایران سرشار از دانشمندان تراز یکم بود دکتر رضایی جایی و جاهی در میان آن دانشیان گزیده هم داشت. مردی متنفذ شده بود. نفوذ و جایگاهش صرف کمک به عموم میشد. نگران خودش نبود.
زمانی حزب رستاخیز به رای پادشاه در کشور تاسیس شد. حزب، برای کسب وجاهت، از حضور برخی شخصیتهای صاحب نام بهره میگرفت. پیوستن کسانی چون دکتر جمال رضایی به حزب، هم از سر همراهی با جریان حاکم بود، هم از سر آن باوری راستین که به آیین شهریاری ایرانی داشت. آیینی که بزرگانی چون دکتر ذبیحاله صفا و محمدعلی امام شوشتری دست به نگارش اندیشهها و نگرههای آن زدند تا پیکره نوشتاری آن در دسترس آید.
سال ۱۳۵۷ که تندبادها وزیدن گرفت، تاوان سختی بهر اندیشهورزی در راه میهن داد. خبر اخراج او و جمع استادانی نامدار از دانشگاه تهران روز ۲۹ اسفند آن سال در روزنامه اطلاعات انتشار یافت. زندگی را پس از آن در تنگناهایی گذراند که برازنده دانشی مردی چونان او نبود. . . . .
رنجهای گران را تاب آورد تا بهر گذران زندگی تن به کارهایی داد، فرود از ارج خویش. یکی از سرودههایش در همان سالها سخنی است رسا از دلتنگیهای جانکاه او. از آن که زندگانی را در بهار بر او پاییزی کردند:
«هر دم اندوهی گران، هر لحظه رنجی جانشکار
آید از نو نزد من بهر مبارکباد من
قصه کوته، جان فشاندم سالها در راه علم
عشق ورزیدم به ایران، کشور فرخار من
لیک جز اندوه و حرمان، جز مرارت هر چه بود
حاصل آن گشت، آذر ماه در خرداد من.»
در دوره خانهنشینی اجباری هم بیکار ننشست. دست در کار گردآوردن موادی از فرهنگ، زبان و تاریخ زادگاهش شد. چند کتاب نوشت. اما ناگاه آوای جرس برخاست، بار بربست و به راه جاودانگی شتافت. نماند تا انتشار کتابهایش را ببیند تا مگر بهری از آن اندوهان بزرگش کاسته شود.
«واژه نامه گویش بیرجند» و «بیرجند نامه» از کتابهای اوست. این کتابها گویش بیرجندی و هم گوشه و کنارهایی از تاریخ و فرهنگ بیرجند را ثبت کرده و آن را از نابودی رهانیده است. جا دارد دکتر رضایی را رهاننده گویش بیرجند از فراموشی و نابودی بشناسیم و نامش را بر جای آن امتاندیشانی بر هر کوی و برزن دیارمان بگذاریم که نه دیار میشناسند، نه میهن!
سازمان یونسکو برای ثبت گویشهای مردم دنیا خرجها میکند. دکتر رضایی چنان کاری بزرگ را در بیرجند یک تنه به انجام آورد.
روز ۱۹ خرداد ماه ۱۳۸۰ حدود ۷۵ سال داشت که در تهران درگذشت. در تنگنا و ناکامی. پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.
دکتر بهزاد اندوهجردی در مقدمه بر «بیرجندنامه» شعری را آورده، سزاوار دکتر جمال رضایی:
شیر را بر گردن اَر زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود.
دکتر جمال رضایی هنوز «میر» است.
میر ادب پارسی،
میر آزادگی،
میر بر زنجیرسازان. . . !
/channel/dejnepesht4000
هجدهم خردادماه، زادروز دکتر محمدجعفر یاحقی (۱۳۲۶، فردوس)
شاهنامه یک فرهنگ است
شاهنامه نه صرفا یک کتاب بلکه به معنای وسیع کلمه یک فرهنگ است. پس نباید آن را با کتابهای دیگر مقایسه کرد.
فردوسی پدیدآورنده شاهنامه و شاهنامه پشتیبان زبان فارسی است. در شاهنامه، به غیر از فرم و صورت، همهچیز متنوع است. یعنی آهنگ و طنین سخن که به اصطلاح در بحر متقارب قرار میگیرد. همچنین از نظر هدف و چشمانداز اثر که عبارت است از فرهنگ فاخر آریایی، برای ابراز هویت و آزادگی. در باقی زمینهها شاهنامه عرصه متنوعی است که میتواند روانهای گوناگون را سیراب کند و به این دلیل است که به هر جای آن توجه میکنیم، اگر چشم دل باز کنیم، موارد تازهای را مشاهده خواهیم کرد.
فردوسی در نقاشی جنبههای زندگی اقوام آریایی نقش و آنقدر توانایی داشته که بتواند به گوشه و کنار زندگی مردمان گذشته سر بکشد و ظرافتها و باریکنگریهای آنها را از نظر بگذراند. هنر برتر و فاخرتر آن است که توانسته است این ظرافتها را نه تنها برای روزگار خود بلکه برای مردمان دورههای پس از خود نیز هموار، ملموس و دلپذیر کند. به طوری که گویی مردمان این و آن روزگار، به تن خویش آن را آزموده و فراز و فرود آن را از سر گذارندهاند.
آنکه از دور به شاهنامه نگاه میکند، اگر تیزبین نباشد، آن را کتابی از سنخ باقی کتابها میبیند که چنانکه از نامش بر میآید، کتاب شاهان است و سرگذشت آنان. آنکه کمی نزدیکتر میآید و چشمان خود را اندکی میمالد، شاهنامه را سرگذشت جنگها و پهلوانی قهرمانان ملی میداند که در راه دفاع از وطن جانفشانیها کردهاند و آنکه خود را شاهنامهشناس میداند و سالها در زیر و بم کلمات دقت میکند و در تحقیق و پژوهش موشکافی میکند، شاهنامه را فاخر و پاشکوه میبیند که به عنوان میراثی گرانسنگ به یادگار برای ما برجای مانده و باید به مثابه پایه استوار زبان و فرهنگ و فارسی از کیان آن محافظت شود.
#دکتر_محمدجعفر_یاحقی
#فردوسی
#شاهنامه
#فرهنگ
@kheradsarayeferdowsi
🔹/channel/eshtadan
آیندهی علومانسانی در ایران
علومانسانی در ایران میگسترد و میبالد و پیش میرود. این پویش را سر ایستادن نیست. دیر و دور نیست روزی که در بسیاری از شهرهای ایران خانهی اندیشمندان علومانسانی برپا شود. خانههایی از آن مردم. خانههایی از آن ملت ایران. خانههایی آزاد و رها از بند نامردم. خانههایی برای پاسداری از ایران و تاریخ و فرهنگ و تمدن درخشان و بیمانند آن.
آن روز نزدیک است. آن روز میآید.
#داریوشـرحمانیان
هجدهم خردادماه هزار و چهارصد و چهار
/channel/dariush_rahmanian
🔹/channel/eshtadan
✍ #دکتر_محمدعلی_اسلامی_ندوشن
🔸چون زبان ما فارسی است و وضعِ شعر در زبان فارسی طوری است که "رفیعترین پایگاهِ کلامِ بشری" را ارائه کرده است، توقّعِ ما در شعر بسیار بالاست، و این درجهی توقّعِ، ما را نسبت به شعرِ زبانهای دیگر مشکلپسند کرده است. من اعتراف میکنم که چون فارسی زبان هستم و به پهنا و تنوّع شعرِ فارسی نگاه میکنم و حافظ و سعدی و مولوی را خواندهام، و حتّى رودكی و مسعود سعد و سنایی و فرّخی سیستانی و ناصر خسرو و نظامی را به نظر میآورم، شعرِ خارجی نمیتواند سیرابم کند، به نظرم کمرمق میآید و عمقِ کافی ندارد.
شعر فارسی به هستهی مرکزیِ ضمیرِ بشر راه یافته، به نقطهای که ورای آن، دیگر نقطهای نیست، امّا در زبانهای دیگر، اگر «هومر» و «شکسپیر» را استثنا کنم و در کمدی «مولیر» را، با شرمندگی اذعان میکنم که بهرهای را که باید از شعر بگیرم، نمیگیرم.
البتّه قبول دارم که یک تفاوت میتواند در آن باشد که زبانِ دیگری برای من، زبانِ مادری نیست، و همهی ظرائفِ آن را در نمییابم، و یا اگر در ترجمه بخوانم، شعر در ترجمه به صورتی درمیآید که گوئی به عارضهی کم خونی (anemia) دچار شده است. اینها را قبول دارم، این نیز درست است که ذوق من با اندیشهی غربی به اندازهی شرقی اُخت نیست، ولی خارج از این ملاحظات، گمان میکنم که کم ملّتی به اندازهی ایرانی به ستیغِ شعر راه یافته است.
#روزها_جلدسوم
🆔 @sarv_e_sokhangoo
🔹/channel/eshtadan
🔶ژاله آموزگار
🔸من خودم را گاهی در کسوت آن گنجشکی میبینم که چون جنگل آتش گرفته بود، با منقار کوچکش، جرعه جرعه از آبِ دریا میگرفت و به جنگل میپاشید. به او گفتند: جرعهی آب تو در برابر این شعلهها چه کارایی دارد؟ او گفت که: «به خودم میگویم من هم کاری انجام دادهام…». و من هم دلم را خوش میکنم که لااقل بیتفاوت نماندم…
🔸دهم خرداد هزار و چهارصد و چهار
خانه اندیشمندان علوم انسانی
/channel/eshtadan
دهیار کُنارصندل انتخاب کرد
ورزشگاه روی تمدن ۴ هزارساله
| فرزانه قبادی |
🔺دو دهه پیش، وقتی خواب کنارصندل آشفته شد و بخشی از حافظه تاریخیاش به یغما رفت، بودند کسانی که به دادش برسند و صدایش را به گوش دنیا برسانند. «حمیده چوبک» و «یوسف مجیدزاده» و بسیاری از کسانی که ایران و تمدن کهن آن برایشان ارزشمند بود، تمام تلاششان را برای شناسایی این محوطه باستانی بهکار گرفتند. جیرفت و کنارصندل شهرت جهانی پیدا کرد. آنها نمیدانستند کنارصندل قرار است دو دهه به حال خود رها شود و بعد هم دهیار روستا لودرها را راهی تپه باستانی کند. او با صراحت تمام میگوید: «برای من مردم مهم هستند، نه ثبت جهانی و محوطه باستانی.» او درباره کدام مردم حرف میزند؟
🔻 لودرها کارشان را شبانه پیش بردهاند، یکهفتهای میشود که مشغول کارند و مخالفتهای پایگاه میراث ملی جیرفت راه به جایی نبرده و مثل همیشه از مسئولان بالادستی وزارتخانه هم خبری نیست. حالا تپه کنارصندل پر از تکههای سفال شده و تخریبی سازمانیافته در قلب نشانههای تمدن «ارته» رخ داده است؛ بدون اینکه کسی کاری کند. جیرفت قرار بود جهانی شود، قرار بود تاریخ بینالنهرین را تغییر دهد، قرار بود از تمدنی ارزشمند بگوید؛ حالا اما لودرها کنارصندل را شخم زدهاند، همانطورکه دو دهه پیش حفاران غیرمجاز سوراخسوراخش کردند و همانطورکه ۲۰ سال به حال خود رها شد و همانطورکه امروز کسی دم نمیزند و به تخریب نشانههای یک تمدن بزرگ واکنشی نشان نمیدهد.
گزارش کامل را در سایت «پیام ما» بخوانید.
https://payamema.ir/payam/133344
#توسعه_پایدار #میراث_فرهنگی #کنارصندل #جیرفت #تمدن_هلیل #پیام_ما
@payamema
🎥 سخنان استاد ژاله آموزگار دربارۀ همشهری خود، استاد #محمد_امین_ریاحی_خویی
(به بهانه زادروز استاد - یازدهم خرداد ۱۳۰۲ - خوی)
ریاحی، مردی آزاده و ایراندوست بود. او در زمان پیشهوری و غائله فرقه دموکرات که آذربایجان رنجها کشید و برای بیرون راندن عوامل بیگانه از ایران، یک دم از پای ننشست و با سرودن اشعار پرشور و سخنرانیها در آزادسازی خطۀ آذربایجان سهم فراوان یافت.
«عشق میهن» نمونهای از سرودههای اوست که آن را در ۱۳۲۴ خورشیدی ساخت و در کنار «راه نجات آذربایجان» در اسفند ۱۳۲۵ خورشیدی منتشر کرد:
خسته شد جانِ من از درد وطن، درمان کجاست؟
مُلکِ ایران گشت ویران، رحمتِ یزدان کجاست؟
لشگر افراسیاب فتنه ایران را گرفت
بهر دفع این مصائب، رستمِ دستان کجاست؟
روزگار سفلهپرور، داد ایران را به باد
آن همه فرّ و شکوه و خرگه ایوان کجاست؟
دشمنان گویند با ما عهد و پیمان بستهاند
لیک در فرهنگ ایشان عهد کو، پیمان کجاست؟
اندر این ویرانه، میهندوستی دیوانگی است
من شدم دیوانه، یاران بند یا زندان کجاست؟
جان مشتاقان «ریاحی» سوخت از شوقِ وطن
تا فدا سازیم جان، بازگو میهن کجاست؟
🛫 @IranDel_Channel
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd