molanay_gan | Unsorted

Telegram-канал molanay_gan - 🌼مولانای جان🌼

4414

امشب همه شب نشسته اندر حزنم فردا بروم مناره را کارد زنم خشم آلودست اگرچه با ماست صنم در چاه رسیده‌ام ولی بی‌رسنم #مولانا 🌼❤با ما همراه باشید ❤🌼

Subscribe to a channel

🌼مولانای جان🌼

پی ام نده با بیوت دلتنگش کن♥️ :)
      @Booghz_shabaneh
         @Booghz_shabaneh
قول میدم همین الان بهت پی ام میده !☝️🏾

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

عشقِ واقعی از تصمیم و حساب‌گری می‌گریزد. به‌همین‌دلیل است که ما همیشه نسبت به وقوع عشق امیدواریم. امید به اینکه روزی ما را در بر خواهد گرفت و ناگهان درخواهیم یافت وسط یک رابطه عاطفی هستیم و یک شخصِ سابقاً ناآشنا چه‌اندازه برای ما اهمیت پیدا کرده است. تصادفی بودن عشق زیباست، چون دو عامل جدا و مستقل را غیرمترقبه به‌هم می‌چسباند و در هم فرو می‌برد.

- در عشق آرامش و وقاری وجود دارد که گویا در بهشت هستی.


#آلن_بدیو
📒 در ستایش عشق

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

محبوب من پیدا است
در خنده بازارهای شام
در لرزش پرواز پروانه
در مرغ‌زار و در میان موج
در بانگِ هر بلبل که میخواند
در هق هق و در اشک باران زمستانی
در شرشر باران رگباری

اگر جویی اش
معشوق من پیداست

وصفش نمی‌گنجد درون صد کتاب شعر
قلم‌های سخنورزان فرسوده است در وصفش

هرگز مپرسیدم که نامش چیست
این‌ها که گفتم بس
هرگز نخواهم گفت نامش چیست

#نزار_قبانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

چون جنگلی خاموش و سحرانگیز
با عطر کاجی که رها در باد می‌رقصد
در سرزمینی خسته و تلخ و ملال‌انگیز،

با عطرِ شیرین تنت آرامِ جانم باش
ای یادگارِ روحِ دریا و نم پاییز ...

#مرضیه_طبیب

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

✨✨✨


مستانه مستم میکنی، دل را زدستم میکنی
گه باده نوشم ای صنم،گه می پرستم میکنی
در سوزوتابم میکنی، هردم خرابم میکنی
گه می نوازی ماه من،گاهی ز هستم میکنی
حیران شدم در کار تو،درمانده از رفتار تو
هم می گشایی پای را،هم قفل و بستم میکنی
با من نگویی چیستی، اهل کجا یا کیستی
گاهی بلندم میکنی، گاهی تو پستم میکنی
آتش زدی کاشانه را،بردی دل دیوانه را
هم شاد شادم ای صنم،هم غم پرستم میکنی
بگرفته ای جان مرا،کردی به زندانت مرا
می بخشیم عالم به من، گه ورشکستم میکنی
دل را به زاری می بری،اندرخماری می بری
خوبم که آزردی مرا،آنگه تو مستم میکنی.


✍#نسرین_نبئی

🎙#رضا_ماد

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

صبح آمد
و به بن بست رسید
تمام کابوس های شبانه
صبح آمد
سپیده سر زد
تو از راه رسیدی
رویاهایم یک به یک
در کوچه های تنت
جولان داد
خانه ی قلبم
از وجودت نورا شد
هزاردستانی از دهانم آواز خواند
و روی گونه هایم
گل از گل شکفت
صبح آمد
چشمانت خورشید شد
و دنیایم رنگ آفتاب را دید

#فریبا_غلامیان
#صبح_بخیر

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

بر گِرد گل می‌گشت دی، نقشِ خیالِ یارِ من
گفتم درآ، پرنور کن از شمعِ رخ، اسرارِ من

ای از بهارِ روی تو، سرسبز گشته عمر من
جانِ‌من و جانِ‌همه حیران‌ شده در کار من

تا نوبهارِ رحمتت، درتافت اندر باغِ جان
یا خار در گل یاوه‌ شد یا جمله‌ گل‌ شد خارِ من

#مولانا


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

دل من
شکیلا

شاعر:مولانا


قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
وا دل من وا دل من وا دل وا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از آن خسته شود یا دل تو یا دل من
واله و شیدا دل من بی سر و بی پا دل من
وقت سحر ها دل من رفته به هر جا دل من
مرده و زنده دل من گریه و خنده دل من
خواجه و بنده دل من از تو چو دریا دل من
قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من
وانگه از آن خسته شود یا دل تو یا دل من
واله و مجنون دل من شیشه پر خون دل من
طایفه گردون دل من فوق ثریا دل من



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼


✦ تارنوازی استاد «حسین علیزاده»


تاری بزن با ساز دل، آتش بزن بر رازِ دل
وانگه همین پیمانه را لبریز کن با ناز دل

#مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گفت: عجب دارم از آن بنده که عمر عزیز را به کران آورده باشد به مرگ ایمان آورده باشد و وی را برگ ناساخته
به سؤال گور اقرار می‌کند
و جواب مهیا ناکرده، چگونه شادی می‌کند؟

گفت: عجب دارم از بنده‌ای که او ایمان
آورده است که ذره ذره فعل و گفت او را
حساب است که:
«فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره»
و ترازوی عدل آویخته‌اند،
چگونه گزاف‌کاری می‌کند؟

و گفت عجب دارم از آن بنده که بی‌وفایی
دنیا را می‌بیند
و عزیزان خود را به خاک می‌نهد و از مقریان، «کل نفس ذائقة الموت» می‌شنود
به چندین مهر و محبت و حرص و رغبت،
دنیا را چون جمع می‌کند؟
و دل بر آن می‌نهد
و گور و کفن مردگان می‌بیند
فراق دوستان می‌چشد

اما آنچه دوستانش چشیده‌اند
از تلخی فراق او یک شب نچشیده است،
قدر وصال چه داند؟
آن درد را ندیده است، قدر مرهم چه شناسد

📖مجالس سبعه
#مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

از اول امروز چو آشفته و مستیم
آشفته بگوییم که آشفته شدستیم

رندان خرابات بخوردند و برفت اند
ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم

خاموش که تا هستی او کرد تجلی
هستیم بدان سان که ندانیم که هستیم

هر چند پرستیدن بت مایه کفر است
ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم

#مـــولانا
#صبح_بخير
#امروز_با_مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گفت: بدان که خوف ِآتش در جنب خوف ِفراق، به منزلت یک قطره آب است که در دریای اعظم اندازند و من نمی‌دانم چیزی دل گیرنده‌تر از خوف ِفراق .
اگر به دست من افتد، فراق را بکُشم!

#تذکره‌_الاولیا #عطار_نیشابوری

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

ای کاش که چون موی اَبَر روی تو افتم
چون پیچ‌وشکن در خم گیسوی تو افتم

تو باده خوری مست به پهلوی من افتی
من باده خورم مست به پهلوی تو افتم

گاهی تو از این‌سوی بدان‌سوی من افتی
گاهی من از این‌سوی بدان‌سوی تو افتم

آهوی تو بی دام شود رام به یک جام
من شیر شوم در پی آهوی تو افتم

این‌ها طمع خام و خیالات محال است
این بس که به دنبال سگ کوی تو افتم

#حبیب_خراسانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

💢سریعترین راه برای از پا در آوردن یک نفر ....

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گل باغ آشنایی

گل من، پرنده‌یی باش و به باغ باد بگذر.
مه من، شکوفه‌ای باش و به دشت آب بنشین.

گل باغ آشنایی، گل من، کجا شکفتی
که نه سرو می شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه کبوتری که پیغام تو آورد به بامی
نه به دست باد مستی گل آتشینِ جامی.
نه بنفشه‌یی،
                 نه جویی.
نه نسیم گفت و گویی.
نه کبوتران پیغام
نه باغ‌های روشن!


گل من، میان گلهای کدام دشت خفتی
به کدام راه خواندی
به کدام راه رفتی؟

گل من
تو راز ما را به کدام دیو گفتی؟
که بریده ریشۀ مهر، شکسته شیشۀ دل.

منم این گیاه تنها
                      به گلی امید بسته.
همه شاخه‌ها شکسته.
به امیدها نشستیم و به یادها شکفتیم.
در آن سیاه منزل،
                       به هزار وعده ماندیم
                       به یک فریب خفتیم...

 
#محمود_مشرف_آزاد_تهرانی (م.آزاد)]
#م_آزاد

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

گاه ما هم چون نهنگ خسته ای جا می زنیم
او به خشکی می زند ،ما دل به دریا می زنیم

یا شبیه عقربي افتاده در دام بلا
با غروری بیش از اندازه خود را می زنیم

مار بر می آید از هر دست جای کار خیر
آستین ها را به محض اینکه بالا می زنیم

غرق در کار ریا ،محض رضای عده ای
صبح تا شب روی چهره صورتک ها می زنیم

زیر پاهامان زمین می چرخد و ما این وسط
مثل دلقک ها تمام عمر در جا می زنیم


#جواد_منفرد

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

سیاوش قمیشی
پروانه


من از تو دورم و میدونم اینو نمی گیره
کسی جا تو تو قلبم اگه بودی
کنارم آرزوم بود بشم
پروانه و دورت بگردم



‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

مارِ بر گنج زده چنبره را می‌بینی؟!
گرگِ در حالِ دریدن بره را می‌بینی؟!

#باران_نيكراه

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

نه از رحم است اگر نخجیر من بسمل نمی گردد
به خون من زبان خنجر قاتل نمی گردد

مرا نتوان به ناز و سر گرانی صید خود کردن
نگردم گرد معشوقی که گرد دل نمی گردد

غبار خاطر خلوت سرای او چرا گردم؟
میان دوستان دیوار و در حایل نمی گردد

به هر جانب که رو آرم، نظر بر چشم او دارم
که صید زخمی از صیاد خود غافل نمی گردد

گزیری نیست از خاشاک عصیان بحر رحمت را
کریمان را دکان جود بی سایل نمی گردد

به یک طالع مگر با ناخن از صلب قضا زادم؟
که رزق من بغیر از عقده مشکل نمی گردد

تو از شوریدگی بر خود جهان شوریده می بینی
کدامین موج در بحر رضا ساحل نمی گردد؟

نرفت از می غبار زهد خشک از جبهه زاهد
به سعی ابر رحمت این زمین قابل نمی گردد

شراب تلخ از انگور شیرین خوب می آید
نباشد تا خرد کامل، جنون کامل نمی گردد

چه دولت خوشتر از خشنودی خصم است عارف را؟
چرا صائب به جرم خویشتن قایل نمی گردد؟


✍صائب تبریزی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

فردا ز بوی عطر تو لبریز میشوم
مبهوت روی ماه دلانگیز میشوم

کم کم میان ابر طلوع میکنی و من
کم‌ کم بر آفتاب تو تب ریز میشوم

تو لحظه لحظه عرش نشین میشوی و من
چون  برکه رفته رفته چه ناچیز میشوم

یکجا به چشم، اینهمه زیبائی ات مریز
من ظرفیت ندارم و سرریز میشوم

ازبس زلال عشق تو درسینه جاری است
با یک نشاءِ شوق تو جالیز میشوم

تا کام دل به دیدن رویت روا شود
هرشب بخاطرِ، تو سخرخیز میشوم

چون سایه پشت سر نسزد سرسپردگی
مثل دعا ؛ به گردنت آویز میشوم !

تقویم را ورق مزن ای بادخیره سر
من بی بهار،  یکدفه پائیز میشوم

#نادرشفیعی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

چهار روز ببودم به پیش تو مهمان
سه روز دیگر خواهم بدن یقین می‌دان

به حق این سه و آن چار رو ترش نکنی
که تا نیفتد این دل به صد هزار گمان

به هر طعام خوشم من جز این یکی ترشی
که سخت این ترشی کند می‌کند دندان

که جمله ترشی‌ها بدان گوار شود
که تو ترش نکنی روی ای گل خندان

گشای آن لب خندان که آن گوارش ماست
که تعبیه‌ست دو صد گلشکر در آن احسان

ترش مکن که نخواهد ترش شدن آن رو
که می‌دهد مدد قند هر دمش رحمان

چه جای این که اگر صد هزار تلخ و ترش
به نزد روی تو افتد شود خوش و شادان

مگر به روز قیامت نهان شود رویت
وگر نه دوزخ خوشتر شود ز صدر جنان

اگر میان زمستان بهار نو خواهی
درآ به باغ جمالت درخت‌ها بفشان

به روز جمعه چو خواهی که عیدها بینند
برآی بر سر منبر صفات خود برخوان

غلط شدم که تو گر برروی به منبر بر
پری برآرد منبر چو دل شود پران

مرا به قند و شکرهای خویش مهمان کن
علف میاور پیشم منه نیم حیوان

فرشته از چه خورد از جمال حضرت حق
غذای ماه و ستاره ز آفتاب جهان

غذای خلق در آن قحط حسن یوسف بود
که اهل مصر رهیده بدند از غم نان

خمش کنم که دگربار یار می‌خواهد
که درروم به سخن او برون جهد ز میان

غلط که او چو بخواهد که از خرم فکند
حذر چه سود کند یا گرفتن پالان

مگر همو بنماید ره حذر کردن
همو بدوزد انبان همو درد انبان

مرا سخن همه با او است گر چه در ظاهر
عتاب و صلح کنم گرم با فلان و فلان

خمش که تا نزند بر چنین حدیث هوا
از آنک باد هوا نیست محرم ایشان

#مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

کسی که عاشق است
باید این اجزا را در روح خوداحساس کند

صبر و بردباری:
عشق صبور و بردبار است

مهربانی:
عشق مهربان است

بخشندگی و سخاوت:
با حضور عشق حسادت
و غبطه خوردن بی‌معناست

فروتنی:
عشق به دور از خودستایی و خودبینی است

ادب و تواضع:
عاشق گستاخ و بی‌ادب نیست

خوش اخلاق:
عشق به دور از زودرنجی و کج خلقی است

صادق و بی تزویر:
عاشق به دور از رنگ و ریاست

📖عشق ورای ایمان
#پائولو_كوئيلو

و اما حضرت -مولانا چه می فرماید

کم گویْ زِ عشق و عشق می‌خور
گفتن نَبُوَد چنانکه خورده

#مولانا

در مورد« عشق »کمتر صحبت کن زیرا فقط کسانی که طعم واقعی عشق را چشیده‌اند می‌دانند که شرح آن با کلمات ممکن نیست.

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا

رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم
صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زوتر بیا

از مه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری
گه شیرخواره می‌بری گه می‌کشانی دایه را

دارم دلی همچون جهان تا می‌کشد کوه گران
من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا

گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد
من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا

در آسیا گندم رود کز سنبله زادست او
زاده مهم نی سنبله در آسیا باشم چرا

نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی
زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا

با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی
خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا

#مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

هزار گونه ادب جان ز عشق آموزد
که آن ادب نتوان یافتن ز مکتب‌ها

خِرَد نداند و حیران شود ز مذهبِ عشق
اگر چه واقف باشد ز جمله مذهب‌ها

#مـــولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

من بی‌خود و تو بی‌خود ما را که بَرَد خانه؟
من چند تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه؟

در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هریک بَتَر از دیگر شوریده و دیوانه

جانا به خرابات آ تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد بی‌صحبتِ جانانه؟

هر گوشه یکی مستی دستی ز بَرِ دستی
وان ساقیِ هر هستی با ساغرِ شاهانه

تو وقفِ خراباتی دَخلت مِی و خَرجت مِی
زین وقف به هُشیاران مَسپار یکی دانه

ای لولیِ بَربَط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیشِ چو تو مستی افسونِ من افسانه

از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مُضمَر صد گلشن و کاشانه

چون کشتیِ بی‌لنگر کَژ می‌شد و مَژ می‌شد
وز حَسرتِ او مُرده صد عاقل و فرزانه

گفتم: ز کجایی تو؟ تَسخر زد و گفت: ای جان
نیمیم ز تُرکستان نیمیم ز فَرغانه

نیمیم ز آب و گِل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لبِ دریا نیمی همه دُردانه

گفتم که: رفیقی کن با من که منم خویشت
گفتا که: بِنَشْناسَم منْ خویشْ ز بیگانه

من بی‌دل و دستارم در خانهٔ خَمّارم
یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نِه؟

در حلقهٔ لنگانی می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی از خواجه عُلَیّانه

سرمستِ چنان خوبیْ کِی کم بُوَد از چوبی؟
برخاست فَغان آخر از اُستُن حَنّانه

شمس‌ُالحقِ تبریزیْ از خلق چه پرهیزی؟
اکنون که درافکندی صد فتنهٔ فَتّانه

#مولانا

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

دل غم دیده‌ی من خواب ندارد دیگر
شب من بی تو که مهتاب ندارد دیگر

برکه ها یخ زده احساس دلم کور شده
مرده شعرم غزل ناب ندارد دیگر

مطلع شعر من از چشم غزل خیز تو بود
که به جز چشم تو محراب ندارد دیگر

دست تقدیر چنان چنگ زده بر تن من
تن فرسوده‌ی من تاب ندارد دیگر

در عزایت همه شب تا به سحر باریدم
چشمه‌ خشکیده شده آب ندارد دیگر

#نقی_لاله_زاری

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

علیرضا قربانی

‌‌‌‌‌
رد پایت بر سنگ فرش
دلم حڪ شدہ است هیچ‌ بارانی
نخواهد شست این نقش زرین را

#باران‌شیدایی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

دلم می‌خواست‌ در عصر دیگری دوستت‌ می‌داشتم‌
در عصری مهربان‌تر و شاعرانه‌تر
عصری که‌ عطر کتاب‌
عطر یاس‌ و عطر آزادی را بیشتر حس‌ می‌کرد
دلم‌ می‌خواست‌ تو را
در عصر شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌
در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های اسپانیایی
و نامه‌های نوشته‌ شده‌ با پر
و پیراهن‌های تافته‌ی رنگارنگ‌ ؛
نه‌ در عصر دیسکو
ماشین‌های فراری و شلوارهای جین‌
دلم‌ می‌خواست‌ تو را در عصر دیگری می‌دیدم‌
عصری که‌ در آن‌
گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ دریایی حاکم‌ بودند
عصری که‌ از آنِ نقاشان‌ بود
از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها
عاشقان‌
شاعران‌
کودکان‌
و دیوانگان‌
دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی
در عصری که‌ بر گل‌ و شعر و بوریا و زن‌ ستم‌ نبود
ولی‌ افسوس‌
ما دیر رسیدیم‌
ما گل عشق‌ را جستجو می‌کنیم‌
در عصری که‌ با عشق بیگانه‌ است‌

#نزار_قبانی

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

نگو که با غم و اندوه هم‌زبان هستی
خبر گرفتم و گفتند: شادمان هستی


اگر مسابقه باشد میان سنگدلان
به احتمال فراوان تو قهرمان هستی


چقدر سخت که آسان‌ مرا رها کردی
چقدر تلخ که شیرینِ دیگران هستی

اگر تو را به صدایی شبیه باید کرد
صدای خُردشدن‌های استخوان هستی


در این زمانه که از راستی نشانی نیست
اگر دروغ بگوییم مهربان هستی


هزار بار تو را از دلم بُرون کردم
نگاه کردم و دیدم که همچنان هستی

#سجاد_نجاری


‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌┄✨❊🌼❊✨┄‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌

Читать полностью…

🌼مولانای جان🌼

/channel/rahman_kazemi62

Читать полностью…
Subscribe to a channel