برشی از کتابهای معروف !🌱
@sabzbemannn
وای این تیکه کتابا جون میده واسه پروف !
تیکه کتاب یه خطی واسه بیو :)
@sabzbemannn
پاتوق هرچی کتاب خونِ.
دلی دیرُم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
-باباطاهر
به روی شانهات روزی، به جای شانههای من
به اشک و ناله تابوتی به سوی خاک خواهی برد
- طاها محمدی
قسم به عشق که دروازهی سپیدهدم است
قسم به دوست که با آفتابها، به هم است
قسم به عشق که زیتون باغهای شمال
قسم به دوست که خرمای نخلهای بم است
سپس قسم به جنون، این رهایی مطلق
که در طریقت عشّاق، اوّلین قدم است
که زیستن تهی از عشق، برزخی است عظیم
که زندگی است به نام ار چه، بدتر از عدم است
مگر نه ماه شب ماست عشق و خود نه مگر
محاق ماه به خیل ستارگان ستم است؟
ببین! که وقت جهانبینی است و جانبینی
کنون که آینهی چشم دوست، جامجم است
- حسین منزوی
گر مرا ترک کنی
من زِ غمت می سوزم ،
آسمان را به زمين
جان خودت می دوزم،
گر مرا ترک کنی
ترک نفس خواهم کرد،
بی وجود تو بدان
خانه قفس خواهم کرد..
ـ شهریار
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رَنگِ رُخَت زمانه زندان من است
- مولانا
باز آی دلبرا که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
- هوشنگ ابتهاج
چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه
چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست
- شهریار
با درد بساز چون دوای تو منم
در کس منگر که آشنای تو منم
- مولوی
ما روی کرده از همه عالم به روی او؛
وان سست عهد روی به دیوار میکند..!
- سعدی
هر آنچه دوست داشتم برای من نماند و رفت
امید آخرین اگر تویی برای من بمان!
- حسین منزوی
دوش گفتم: ساقیا! امشب چه داری؟ گفت: زهر
گفتمش: کج کن قدح را، دید مینوشم، نریخت...
- قادر طهماسبی
منم که پاک بوَد با فلک حساب مرا
وگرنه هرکه تو بینی ستارهای دارد
ز داغ من دل اهل حساب پرخون است
وگرنه ریگ بیابان شمارهای دارد
- صائب تبریزی
تویی که عزت ما میبری به کممحلی
وگرنه خواریِ عشقت هلاکِ صحبت ماست
ـ وحشی بافقی
غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال
- سعدی
گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد
بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد
-خیام
یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که میزد رقم خیر و قبول
بنده پیر ندانم ز چه آزاد نکرد
کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک
رهنمونیم به پای علم داد نکرد
دل به امید صدایی که مگر در تو رسد
نالهها کرد در این کوه که فرهاد نکرد
- حافظ
حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بیتیر و کمان میکند
گله ما را گله از گرگ نیست
این همه بیداد شبان میکند
آنکه زیان میرسد از وی به خلق
فهم ندارد که زیان میکند
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد، که ناطور همان میکند
ـ سعدی
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند
ما خیالِ یارِ خود را پیشِ خود بنشاندیم...!
- مولانا
تا تو بودی در شبم من ماه تابان داشتم
روبهروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگرچه هیچ نذری عهدهدار وصل نیست
یک زمان پیشامدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر میشد قریب پنج دیوان داشتم
بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود:
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟
ساده از "من بی تو میمیرم" گذشتی خوب من
من به این یک جملهی خود سخت ایمان داشتم
لحظهی تشییع من از دور بویت میرسید
تا دو ساعت بعد مرگم همچنان جان داشتم
ـ کاظم بهمنی
بعدِ دل کندنت از من دلت آرام گرفت؟
خوب شد زندگیات؟ یا که بدهکار شدی؟
- حمیدرضا گلشن
دعای گوشهنشینان بلا بگرداند
چرا به گوشهی چشمی به ما نمینگری؟
- حافظ
اوست نشسته در نظر، من به کجا نظر کنم؟
اوست گرفته شهر دل، من به کجا سفر برم؟
- مولانا
که نیکیست اندر جهان یادگار
نماند به کس جاودان روزگار
- فردوسی
ديوانه و دلبسته اقبال خودت باش،
سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!
يک لحظه نخور حسرت آن را که نداری،
راضی به همين چند قلم مال خودت باش!
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد،
اين گونه اگر نيست به دنبال خودت باش!
پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت،
منت نکش از غير و پر و بال خودت باش!
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی،
پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!
-اقبال لاهوری
من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
یا چه کردم که نگه باز به من مینکنی
دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
-سعدی
وعدهٔ وصل به فردا دهی و میدانی
هر که امروز تو را دید به فردا نرسد :)
-شاهدی نیشابوری