نقل متن های معتبرعلمی, فرهنگی,انتقادی از درگاه ها و گروه های تلگرامی با درج شناسه اشتادان در زمینه ایرانشناسی,فرهنگ و زبان های ایرانی ,میراث فرهنگیی* @Tabaa24
جلالالدین همایی
جغرافیای اصفهان، پژوهشگاه علوم انسانی، ۱۳۹۸: ۲۸۱
پدرم در حوالی سنۀ ۱۳۲۸ که به نوشتن کتابههای مسجد ملاحسین کرمانی اشتغال داشت، از ملا عبدالكريم صحاف مرکب میخرید. روزی به این قصد به بازار می رود. صحّاف را به نماز رفته و پارچۀ علامت را انداخته میبیند. تکیه به عصا داده در انتظار میایستد. در این حال میبیند زنی با چادر سیاه و روبند به رسم قدیم زنان اصفهان نزدیک دکان پابهپا میکند، پیداست که او هم منتظر صحاف است. از زن میپرسد: با صحاف چه کار داری؟
ــ مقداری کاغذ و کتاب کهنه دارم بهتدریج میآورم به او میفروشم. او بهقول خودش با این کاغذها جلد کتاب و مقوا میسازد و خردهخرده به من پول میدهد.
ــ اکنون با خود از آن کاغذها آوردهای؟
ــ آری.
زن دستمالی را جلو چشم مرد باز میکند، دو سه کتاب و چند قطعه خط در آن بوده است. یکی از کتابها را بر میدارد چون آن را میگشاید چندان مستغرق میشود که گفتی از هوش رفته است!
ــ این کتاب را به چند از تو میخرید؟
ــ به یکی دو سه قران که تدریجاً وجه آن را میداد و میگفت این کاغذکهنهها به درد مقوا هم نمیخورد!
یکی از قطعات را میبیند بهترین خط "درویش" است.
ــ این قطعهها را به چند میفروختی؟
ــ آقا اینها قیمتی ندارد. بقچهبقچه باید فروخت. ــ دیگر ازین جنس کتاب و قطعه داری؟
ــ آری
ــ برو برویم. من بیشتر از صحاف به تو پول میدهم.
زن دعا میکند و همراه پدرم به راه میافتد. اما کتاب، خمسۀ نظامیِ مذهّب و منقّش بوده است، از بهترین آثار عهد تیموری با جلد سوخت زرافشان که بهقول صحاف اسقاط شده است!
در بین راه حوائج زن را از نان و گوشت و زغال و قند و چای میخرد و با خود میبرد. بعد از طی مسافتی بعید به خانهٔ زن میرسد. خانهای ویرانه، سقفها در هم شکسته و در و دیوارش سر به هم نهاده. چند طفل یتیم پسر و دختر روی پلاسی مندرس نشسته، چشم بهراه مادرند. به محض اینکه مادرشان وارد منزل شد مانند جوجههای مرغ زیر بال مادر دویدند و به دیدن نان شادی کردند. حکایت را خلاصه میکنم که:
ز دست اشک حکایت نمیتوانم کرد
که مینویسم و برفور میشود مغسول
پدرم ایشان را نوازش میکند و صندوق کتاب و قطعه را یکجا به دوتومان خریده، نقد میپردازد و در صندوق را قفل میکند که از آنِ من است، روز دیگر حمّال میآورم و آن را میبرم. محض نمونه دو سه کتاب و چند قطعه با خود برداشته، از خانه بیرون میآید. دعا و ثنای زن و فرزندانش تا در منزل بدرقه اوست که ما را از گرسنگی و صد بار رفتوآمد نزد صحاف و تحویل گرفتن ترشرویی و تلخگوشتیهای او نجات دادی.
پدرم از آنجا یکسر به خانهٔ رکنالملک میشتابد که: ها رنجوریِ من از حد گذشته و پایان حیاتم نزدیک است فرزندان من بالغ و رشید نیستند، قدر و قیمت کتابخانهٔ مرا نمیشناسند، میخواهم همه را یکجا به تو بفروشم و برای آنها ضیاع و عقاری بگذارم که سرمایۀ معیشت ایشان باشد.
رکنالملک هرگز به خاطرش خطور نمیکرد که میرزای طرب و فروختن کتاب خطی و قطعات خطوط اساتید؟! کسی که شیرازهٔ حیاتش به شیرازهٔ کتاب بسته و رگ جانش به عروق تشعیر و تحریر پیوسته تا بالمرّه از جان و جهان چشم نپوشیده و کارد به استخوانش نرسیده باشد به فروش کتاب و قطعه و مرقع تن در نمیدهد. رکنالملک پیشنهاد را با کمال شوق میپذیرد و پدرم صندوق کتاب و قطعه را با نمونهها که اولبار تسلیم کرده بود یکجا به مبلغ دوازده هزار و پانصد تومان به رکنالملک میفروشد و تمام این مبلغ را به همان زن و بچهها بر میگرداند. به این طریق که برای ایشان خانه و دکان و حمام و ملک و اثاثالبیت میخرد، بهطوریکه مرفه و آبادان زندگانی میکنند و بالجمله ایشان را از حضیض مذلّت به اوج عزّت میرساند. پدرم از آن همه کتاب و قطعه و مرقع یک ورق و از آن مبلغ یک دینار تصرف نکرد و در این معامله چندان بزرگواری و جوانمردی به خرج داد که عقل ابناء دنیا از آن قاصر است. اطفال يتيم را به مدرسه فرستاد و تا زنده بود در حق آنها پدری کرد. حتی از درس و مشق ایشان شخصاً مواظبت میفرمود. آن اطفال اکنون همه برومند و صاحب مال و جاه و اعتبار و عزّت شدهاند.
🔹گزینش متن، فرسته استاد محمود میرزادی
/channel/eshtadan
#علیرضا_قیامتی :
بیت «زن و اژدها هر دو در خاک به...» این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است
این بیت از بیتهایی است که در هیچیک از نسخههای اصلی و کهن «شاهنامه» وجود ندارد. اگر در یکی از نسخههای شاهنامه میبود شاید نمیشد به صراحت و آشکار و صددرصد بگوییم از فردوسی نیست اما زمانی که بیتی در ۲۰ نسخه معتبری که آقای خالقی مطلق آنها را برکاویده و بررسیدهاند وجود ندارد، یعنی اینکه این بیت به طور قطع الحاقی و جعلی است و به هیچ روی از فردوسی نیست. فکر میکنم این بیت در یکی از نسخههای چاپ سنگی که در هند منتشر شده آمده و بعد هم وارد برخی از شاهنامههای غیرمعتبر شده است که کاملا غیرعلمی عمل کردهاند.
@shahnamehpajohan
#ابوالفضل_خطیبی:
«« زن و اژدها هر دو در خاک به ...»» از فردوسی نیست
برخی این بیت را به فردوسی نسبت میدهند و او را برای سرودن این بیت موهن سرزنش میکنند. این بیت واقعا موهن و زنستیرانه است. ما که با شاهنامه کار میکنیم، میبینیم این بیت در هیچ یک از ۱۵ نسخۀ قدیمی و معتبر شاهنامه که مبنای تصحیح انتقادی خالقی مطلق از شاهنامه است، وجود ندارد. در چاپهای ژول مول و مسکو و حتی چاپ کماعتبار بروخیم نیز نیست. این بیت در برخی از چاپهای کماعتبار شاهنامه مانند ترنر ماکان و بمبئی ۱۲۷۶ قمری که اساس آنها نسخههای کماعتبار و متأخّر شاهنامه بوده، آمده است. طبعاً این بیت جعلی و ساخته و پرداخته دیگران است و سروده فردوسی نیست. اینجا میتوانیم نگاه صددرصدی داشته باشیم و قاطعانه براساس نسخهشناسی و سبکشناسی بگوییم این بیت از فردوسی نیست، در ذهنیت فردوسی هم نیست که چنین بیتهایی را بگوید. فردوسی زنستیز نیست و آن دسته از بیتهایی که در آنها زنان نکوهش شدهاند یا الحاقیاند و یا دیدگاه و نظرگاه قهرمانان شاهنامه است نه خودِ شاعر.
@shahnamehpajohan
/channel/eshtadan
🔹به مناسبت یازدهم دی سالروز درگذشت مرتضی ثاقبفر
(زاده ۹ امرداد ۱۳۲۱ تهران -- درگذشته ۱۱ دی ۱۳۹۱ تهران) جامعهشناس، نویسنده، مترجم، شاهنامهشناس و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران
✍مرتضی ثاقبفر
کشور ایران به تحقیق یگانه کشوری است که در مقام یک فرمانروایی بزرگ، به تنهایی کوبهی همگی یورشها را بر دوش خویش احساس کرده است و هنوز هم میکند. با این همه روح قوم ایرانی در هیچ یک از این پورشها به اندازهی هنگام حمله مسلمانان دستخوش دگرگونی نشده و خودآگاهی و آگاهی این ملت این چنین در همه زمینههای گوناگون نظامی، سیاسی، دینی و فرهنگی .... به جنبش در نیامده است.
چهارصد سالی که از نابودی دودمان ساسانیان تا پیدایش حماسه فردوسی به دیر میانجامد سرشار است از جنبشها، پایداریها، حماسهها و استقلالخواهیها به یک سو، و نیز پذیرشها و باوریها و حتى تعصب ورزیدن در اعتقاد و ایمان نوین به دیگر سو، و سرانجام پیدایش آزاداندیشی و چنان گسترشی ژرف در فلسفه و دانشها و هنرها که شاید تنها دوره نوزایی اروپا و نیز سدههای هفده تا نوزده آن دیار را از نگر رشد اندیشه و دانش بتوان با آن سنجید. آن چنان که میتوان این دوران را براستی دورهی زرین اندیشه و هنر در تاریخ ایران دانست. از این رو اگر ما نیز فردوسی را فرزند دوران آفرینش بخوانیم سخنی به گزاف نگفتهایم.
@jamshid_foundation
/channel/eshtadan
🔸فردوسی ، اوج جریانی بود که با مقاومت ایرانیان در مقابل اعراب شکل گرفت/ #فتح_الله_مجتبایی
#سخن
💬اگر فردوسی و یکی دو چهره دیگر نبودند ما هم مثل برخی اقوام دیگر هویت ملی و فرهنگی خود را از دست می دادیم. شاهنامه که از ابتدای خلقت – بنا به اندیشه ما ایرانی ها – شروع می شود و تا پایان حیات یزدگرد ادامه می یابد، تداوم فکری و معنوی ما را به هم ربط می دهد و یک واحد فرهنگی از ما می سازد. اگر فردوسی نبود من گمان می کنم ما هم مثل مصر می شدیم.
#ابوالفضل_خطیبی :
🔹در زمانی که شاهنامه سروده شد نشانی از ایرانشهر با مرکزیت واحد وجود نداشت و هر گوشه ای از ایران در دست حکومتی مستقل بود. در چنین زمانی که ایرانشهر در دست دولت های متعدد بود ، فردوسی سنگ بنایی گذاشت که باعث ماندگاری ایران شد . این که می گویند فردوسی ایران را زنده کرد ، اشاره به همین معنا دارد .
@shahnamehpajohan
/channel/eshtadan
🔴 «فدرالیسم و یک خطای نظری»
✍️ مهدی تدینی
در مباحثی که دربارۀ فدرالیسم در فضای عمومی میشنوم، ایرادی اساسی وجود دارد که لازم است تا دیر نشده به آن اشاره کنم. این ایراد در ظاهر صرفاً مسئلهای «اصطلاحشناختی» است، اما از آن نوع ایرادهای اصطلاحی است که تأثیری تعیینکننده و عمیق روی بحث میگذارد.
در بحثهای فدرالیسم دوگانهای میان حکمرانی «فدرال» و «مرکزگرا» تعریف میکنند و موافقان و مخالفان درون این دوگانه مزایا یا معایب فدرالیسم را برای ایران برمیشمرند. کسانی که گرایشی به فدرالیسم دارند دائم به تعابیر «مرکز» و «مرکزگرایی» متوسل میشوند و معایب «مرکزگرایی» را برمیشمرند. طرف مقابل هم ناخودآگاه در پس ذهنش مفهوم «مرکزگرایی» را پذیرفته و فقط میخواهد اثبات کند چه مخاطراتی در ایدۀ فدرال وجود دارد ــ یعنی بدون اینکه به مفهوم «مرکز» دقت کند، «مرکزگرایی» را راه نجات از آن مخاطرات میداند.
البته همینجا باید اذعان کنم که من از زاویۀ دیدِ لیبرالیسم کلاسیک با فدرالیسم مخالفم و دلایل لیبرال برای این مخالفت دارم. در نوشتارهای دیگری باید دربارۀ آن صحبت کنم، اما چکیدهاش این است که فرد لیبرال باید مدافعِ کاستن از حجمِ دولت باشد، نه اینکه لایهای جدید به لایۀ دولت بیفزاید. در برابر تصدیگری دولتی (که خار چشم لیبرالیسم است)، جامعۀ مدنی و بخش خصوصی است، نه یک دولت کوچکتر محلی! نمیتوان در مقام لیبرال شعار سلبِ اختیارات از دولت سر داد و همزمان از واگذاری اختیارات به دولتهایی دیگر ــ یعنی دولت ایالتی ــ دم زد. این نه کمینهسازی، بلکه بیشینهسازی دولت است و با روح لیبرالیسم در تضاد است. بهتر است به جای آن، بسطِ یدِ حداکثری به شهروندان در برابر دولت داده شود. بخش خصوصیِ قدرتمند هم از کیان ملی بهتر دفاع میکند و هم هویتها و نیازهای محلی را بهتر تأمین میکند. اما بحث ما در این نوشتار نه این، بلکه ایرادی بود که در اصطلاحشناسی مباحث فدرالیسم وجود دارد.
مسئله این است که مفهوم «مرکزگرایی» از پایه نادرست است. فدرالیسم در برابر سانترالیسم (مرکزگرایی) نیست. مفهوم «مرکزگرایی» از قضا ــ البته بهتر است بگویم «از عمد» ــ مملو از تداعیات و دلالتهای منفی است. «مرکزگرایی» تداعیکنندۀ سرکوب و خودکامگی است. بُعدی جغرافیایی و مکانی به بحث میبخشد؛ دو طرفِ نیرومند و ضعیف تعریف میکند که از هم بیگانهاند: طرف قدرتمند در نقطۀ مرکزی نشسته است، و طرف ضعیف، اجحافدیده و سرکوبشده، در «حاشیه» چشم به عنایت «مرکزنشینانی» دارد که قدرت را بهناحق تسخیر کردهاند ــ ادبیات چپ هم که مملو از دوگانۀ «مرکز و حاشیه» است و تا میتواند بذر کینه و حسرت در دل «حاشیهنشینان» نسبت به مرکزنشینان میکارد. اما وقتی به آنچه «مرکز» نامیده میشود مینگرید، میبینید «مرکز» ترکیبی از «کل» است؛ ترکیبی از تمام «حاشیهها»ست؛ و جالب اینکه با کمی دقت متوجه میشوید خود «مرکز» در مرکز در اقلیتِ محض است!
بگذارید با مثالی معنا را روشنتر کنم. مردم پایتخت (که لابد «مرکز» است) درست با همان تفکراتِ ایدئولوژیِ مرکز ـ حاشیه میتوانند خود را ستمدیدهتر از همۀ حاشیهها قلمداد کنند؛ میتوانند گلایهمند بگوید: «کسانی از اقصانقاط کشور آمدهاند و برای ما تصمیم میگیرند!» میتوانند بگویند «به داد ما برسید! حاشیهها آمدهاند و اختیارات ما را دزدیدهاند!» اما چنین انگارههایی همانقدر بیراه و گمراهکننده است که وقتی حاشیهنشینان خود را در برابر یک «مرکزِ بیگانه و خودخواه» تصور میکنند. جالبتر اینکه هر حاشیهای هم به هر حال برای خودش «مرکزی» دارد و «حاشیۀ حاشیه» میتواند همین اتهامات را علیه «مرکزِ حاشیه» مطرح کند.
بنابراین، مقابل «فدرالیسم» اصلاً «مرکز» قرار ندارد، بلکه «وحدت» قرار دارد. مرکز «ماهیت و هویت مستقل» ندارد؛ در واقع اصلاً مرکزی مستقل از تمام حاشیهها وجود ندارد. در برابر فدرالیسم، «مرکزگرایی» نیست، بلکه «وحدتگرایی» (اونیتاریسم؛ فرانسه: unitarisme) است. در ادبیات حقوقیِ فدرالیسم نیز همواره در برابر فدرالیسم از اونیتاریسم سخت گفته میشود، نه سانترالیسم. «وحدتگرایی» هم تعبیر درست است و واقعیت را بازتاب میدهد (زیرا در حاکمیت دموکراتیکِ غیرفدرال، «کل» به صورت متحد و برابر دربارۀ امور تصمیم میگیرد ــ «کل»، نه «مرکز»!)، و هم آن تداعیات منفی را ندارد.
اهمیت این اصلاحِ اصطلاحشناختی در این است که مدافعان فدرالیسم اتفاقاً عمدۀ بحث خود را پیرامون تعبیر نادرست «مرکزگرایی» متمرکز کردهاند و به جای برشمردن مزایای احتمالی فدرالیسم، دائم از بدیهای «مرکزگرایی» میگویند و در این میان به جای توجه به واقعیتِ «وحدتگرایی»، به همان تداعیاتِ منفیِ مفهوم «مرکزگرایی» متوسل میشوند. بنابراین، توصیه میکنم در بحث از تعبیر «اونیتاریسم» استفاده کنید تا پیشاپیش در این تلۀ مفهومی نیفتید.
@IranDel_Channel
💢
عباس رسولی املشی
به بهانهی زادروز فروغ فرخزاد.
تحلیل و زیباییشناسی شعری سپید از سرودههای فروغ فرخزاد
دلم گرفتهاست
دلم گرفتهاست
به ایوان میروم و انگشتانم را
بر پوست کشیدهی شب میکشم
چراغهای رابطه تاریکاند
چراغهای رابطه تاریکاند
کسی مرا به آفتاب معرّفی نخواهدکرد
کسی مرا به میهمانیِ گنجشکها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مُردنیست.
فروغ فرخزاد در هشتم دی ۱۳۱۳ شمسی در تهران متولّد شد و در بیست و چهارم بهمن ۱۳۴۵ در سی و دو سالگی در اثر سانحه رانندگی درگذشت. از این شاعر برجسته معاصر پنج مجموعه شعر با نام های: اسیر، دیوار، عصیان، تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد به یادگار مانده است.
فروغ با انتشار دفتر شعر « تولدی دیگر» جایگاه خود را به عنوان شاعری ممتاز در ادب معاصر تثبیت کرد. آثار وی به چند زبان از جمله: انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی و... ترجمه شدهاند.
شعر زیبای « پرنده مُردنی ست» از فروغ مانند انشایی است که از سه بخش مقدمه، بدنه و نتیجه گیری تشکیل شدهاست. این سروده با مصراع « دلم گرفته است» آغاز میشود و آزردگی خاطر شاعر را از بابت موضوعی به نمایش میگذارد که در ادامه شاهد آن هستیم. تکرار این مصراع و نیز سطر« چراغ های رابطه تاریکند» برای تأکید روی موضوعی است که شاعر از مخاطب خود انتظار دارد تا پیگیر آن باشد.
تکرار مصراع در شعر شاعران برای تأکید یا زیبایی است و اگر جز این باشد، حشو ( تکرار زاید) محسوب میشود.
شاعرِ تنها، آزردگی خاطر و اندوه خود را با حضور در ایوان خانه با شب در میان میگذارد و از آنجا که شب تداعی گر تنهایی و دلتنگی است، خود را صاحب دردی مشترک با شب میداند و با او احساس قرابت دارد.
او از اینکه میبیند در جامعه، رابطه و ارتباط بین افراد کمرنگ و حتی بیرنگ است، رنج میبرد. شاعر رابطه را به چراغی تشبیه کردهاست که روشن بودن آن به معنای وجود ارتباط بین افراد و خاموش بودن آن بیانگر قطع ارتباط یا کمرنگ بودن رابطه میان انسانها است. ناراحتی شاعر در این است که این رابطه و صمیمیّت در بین آدمها برقرار نیست و با تکرار مصراع ضمن تأکید آن، اوج دلگیری و آزردگی خود را نسبت به این موضوع نشان میدهد و اینکه چرا انسانها همدیگر را به آفتاب یعنی روشنی، آگاهی، حقیقت، گرمی و صمیمیّت و معرفت معرفی و دعوت نمیکنند.
تناسب واژگان« انگشتان» و « پوست» از یک سو و « شب»، « تاریکی»، « چراغ» و « آفتاب» از سویی دیگر با چاشنی تضاد چشم نواز است. شاعر با جان بخشی به شب و با کشیدن انگشتان خود بر پوست شب با او چون انسانی ارتباط برقرار میکند. در ضمن تکرار صامت « ش» در« انگشتانم را بر پوست کشیدهی شب میکشم» نغمه حروف ( واج آرایی) زیبایی ایجاد کرده و انگار پژواک واژه شب در گوش طنین انداز میشود.
در ادامه شاعر به حال گنجشک ها غبطه میخورد که با هیاهوی فراوان و جیک جیکهای کر کننده شان، دائم با یکدیگر گفت و گو و رابطه دارند. او ضمن گِله از دوری و عدم ارتباط بین انسانها، خواهان رابطهای گنجشک گونه میان افراد جامعه است و میخواهد کسی او را به میهمانی گنجشکها دعوت کند.
اوج کار شاعر را در بند پایانی شعر نظارهگر هستیم. شاعر پس از مقدمه و توضیح دل نگرانی خود از تاریکی چراغهای رابطه، نتیجه.گیری زیبایی را انجام میدهد که به عنوان ضربالمثل وردِ زبانها است.
در سه سطر پایانی شعر، مراعات نظیر در کلمات گنجشکها، پرواز و پرنده چشمگیر است.
او از ما میخواهد که پرواز را به خاطر بسپاریم، چرا که پرنده مُردنی است. پرندهای که در آسمان در حال پرواز است، بیش از این که خودش توجه ما را جلب کند، پروازش برای ما چشم نواز و به خاطر ماندنی است.
انسانها به دنیا میآیند و پس از دورهای کوتاه از این سرا رخت برمیبندند، امّا آن چیزی که از انسانها به خاطر و به یادگار میماند، پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیکشان است.
برخورداری از مضامین والا، تناسب و هماهنگی در حروف و کلمات، تکرار بجای برخی از مصراعها، بهرهگیری از عناصر خیال چون: مراعات نظیر، واج آرایی، تشخیص، تشبیه و ...، سبب شده است تا این سروده فروغ به عنوان یکی از زیباترین اشعار سپید معاصر به حساب آید.
کانال ادبی ویر
@vir486
/channel/eshtadan
چرا نه به فدرالیسم؟
خطابهٔ مرکز ایرانشناسی نیمروز به جناب آقای دکتر محمدرضا عارف
هفت سال پس از سخنان تأملبرانگیز آقای دکتر سید محمد خاتمی، رئیسجمهور پیشین، اینبار آقای دکتر محمدرضا عارف، معاون اول رئیسجمهور، مجدداً ایدهٔ «فدرالیسم» را بهعنوان راهحلی برای کشور عزیزمان ایران مطرح کردهاند؛ ایدهای که ظاهری فریبنده دارد اما در تطبیق با تاریخ، فرهنگ، تمدن ایران زمین و شرایط سیاسی داخلی و منطقهای، هیچ سنخیتی ندارد.
این طرح، نه تنها از نظر علم سیاست قابل دفاع نیست، بلکه در عمل نیز میتواند به سوءاستفادهٔ جریانهای تجزیهطلب چپ و راست منجر شود؛ جریانهایی که رؤیایی جز تکهتکه کردن ایران به واحدهای کوچکتر تحت عناوین جعلی «ملتهای مستقل» در سر ندارند.
اجرای فدرالیسم در کشوری مانند ایران که بهلحاظ جغرافیایی گسترده و از نظر ساختار دولتی، بوروکراتیک و متمرکز است، تنها به افزایش حجم دستگاههای دولتی، پیچیدگی بیشتر نظام اداری و تحمیل هزینههای سنگین اقتصادی منجر خواهد شد. این در حالی است که ساختار اقتصادی کنونی کشور نیز با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم میکند. چنین تغییراتی نهتنها گرهی از مشکلات باز نمیکند، بلکه گرههای جدیدی بر مشکلات قدیمی خواهد افزود.
افزون بر این، فدرالیسم میتواند به توسعهٔ نامتوازن کشور دامن بزند. نمونههای چنین توسعهٔ نامتوازنی را همین امروز نیز در نقاط مختلف کشور مشاهده میکنیم و اجرای این طرح صرفاً این روند را تشدید خواهد کرد. پیامد آن، ایجاد موانع جدی در مسیر توسعهٔ ملی و دامن زدن به اختلافات داخلی خواهد بود.
از بُعد اجتماعی و فرهنگی نیز، فدرالیسم بهجای حل مسائل، به تشدید اختلافات فرهنگی و زبانی دامن میزند و حتی اختلافات جدیدی میان استانها و مناطق مختلف کشور ایجاد خواهد کرد. این امر میتواند انسجام ملی و وحدت کشور را به خطر انداخته و ضربهای سهمگین به حاکمیت ملی ایران وارد کند.
در نهایت، فدرالیسم در شرایط کنونی ایران چیزی جز اسم رمزی برای تجزیه و تشدید مشکلات نخواهد بود. از جناب آقای دکتر عارف و سایر مسئولان مرتبط انتظار داریم که با تجدیدنظر در چنین اظهارات و طرحهایی، به جای پاک کردن صورت مسئله، به دنبال راهحلهایی واقعبینانه و عاقلانه برای عبور از مشکلات کشور باشند.
ایران، این میراث مشترک، به تدبیر، خرد و وحدت نیاز دارد، نه آزمودن نسخههای بیپایه و غیرعلمی.
@nimruz_ir
/channel/eshtadan
🔸پنجم دیماه زادروز بهرام بیضایی، بزرگ استاد ادبیات نمایشی فرخنده باد
ما با آنچه مىسازيم ايرانى هستيم نه با آنچه كه از دست مىدهيم.
@shahnamehpajohan
/channel/eshtadan
.
سالروز شهادت زرتشت پیامبر
۵ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
زرتشت تنها پیامبر ایرانی است.
این نوشتار بهر گرامیداشت او در سالروز شهادتش آورده میشود که پنجم دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش از امروز:
زرتشت پسر پوروشسپ، نسب به اورمزد میرساند. مادرش دوغدو، نسب به گیومرث میرساند، نخستین شهریار جهان و انسان نخستین، پدر آدمیان جهان در اندیشه ایرانی.
سپیدهدم ششم فروردین در روستای راگ خراسان از مادر بزاد. برخی هم گفتهاند اندر آتروپاتکان بزاد، آذربایگان امروز ایران.
پدرش او را زرتشت نامید.
او ببالید. از ۳۰ تا ۴۰ سالگی هفت بار با اورمَزد دیدار کرد. بر فراز کوه اُشیدر بود که نخستین بار پیام آسمانی بدو آمد. پس از آن به بلخ، به دربار گشتاسپ، شاهنشاه ایران، شد و او را به دین بخواند. گشتاسپ بپذیرفت و به زرتشت گروید. آیین او از دربار پادشاه ایران برخاست و پراکنده شد. بدین روی آیینی است که پا بر مدنیت، دارایی و بزرگی دارد، و چیزی از خوی وحشیان و دوری از راه آدمی در آن نیست.
نخستین کس که بدو گروید میدیوماه بود، پسر عموی او. پس هوتوس، زن گشتاسپشاه، بدو بگروید.
آگاهی به ارجاسپ، پادشاه توران رسید که گشتاسپ دین دیگر پذیرفته، و او بر جای و جاه خویش بیمناک شد. پس با سپاهیانش به ایران تاخت. جنگی درگرفت که گزارشی از آن در کتاب یادگار زریران بمانده. تورانیان در آن جنگ بشکستند. زان پس شاهزاده اسفندیار، به گرد جهان بگشت و دین را اندر دنیا بگسترد.
آموزه بنیادین آیین زرتشت سه پایه است:
گفتار نیک، کردار نیک، و پندار نیک.
به این سه پایه «سه نیک» گفتهاند. گمان میرود که تثلیث مسیحیان از این بنیاد برگرفته شده باشد. کتاب او «اوستا» نام دارد.
پیروان زرتشت را، به نیرنگ، آتشپرستان خواندهاند. این سخن به نزد عامه، دستمایه تازش بر زرتشتیان شده. این سخن بی پایه را خصوصا در فرمانروایی صفویان و قاجاران در میان مردم پراگندند و ایرانیان بیشماری را بدین نام بکشتند. تا چنان شد که زرتشتیان ترک زادبوم خویش گفتند و به هندوستان شدند.
بیشتری از زرتشتیان تا آن سدهها در خاور ایران بودوباش داشتند. خاور ایران، از شمال تا میانهاش که قاینات و بیرجند باشد، هم تا زمان قجران زرتشتینشین بود. داستان ستم بر زرتشتیان و خونریری قجران در خاور ایران داستانی است پر آب چشم!
زرتشت ۷۷ سال بزیست تا در تازش دوم ارجاسپ تورانی به ایران، در زمان نیایش در شهر بلخ بر دست یکی تورانی به نام «برادریش» شهید شد. نام کشنده زرتشت را «توربراتور» هم گفتهاند. روز پنجم ماه دی بود، به ۳۷۶۳ سال پیش.
آیین او از پس شهادتش در ایران بزرگ بپراکند. به روزگار ساسانیان آیین حکومت شد.
پس از ساسانیان، نماد و نشان ایرانیگری ماند. و هست.
/channel/dejnepesht4000
چهارم دی - زادروز رودکی سمرقندی
پدر شعر فارسی - زاده ۲۵۰ - درگذشته ۳۱۹
رودکی سمرقندی، شاعر نابغه و بنیانگذار شعر فارسی، در سده چهارم ه.ق. میزیست. با سرودههای زیبایش، به زبان فارسی هویت و شکوه تازه بخشید و پدر شعر فارسی نام گرفت.
درباره زندگی رودکی آگاهی دقیق نیست. برخی منابع او را نابینا میدانند؛ این ثابت نشده است. آنچه مسلم است، رودکی در دربار سامانیان، به ویژه در زمان نصر بن احمد سامانی، جایگاه والایی داشت و مورد حمایت و تشویق این پادشاه قرار گرفت.
رودکی در قالبهای گوناگون مهارت داشت و در مدح، غزل، قصیده، قطعه و رباعی سرود. از ویژگیهای شعر رودکی میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
زبان شیرین و روان: رودکی با زبانی ساده و روان، شعر فارسی را به زبان مردم نزدیک کرد.
عشق و طبیعت: عشق به طبیعت و وصف زیباییهای آن از ویژگیهای بارز شعر رودکی است.
اندیشههای عمیق: رودکی شاعری اندیشمند بود و در اشعارش به مسائل فلسفی و اخلاقی پرداخته است.
رودکی پس از قرنها، همچنان یکی از بزرگترین شاعران فارسیزبان شناخته میشود.
پیوست : فیلم سینمایی «رودکی - سرگذشت یک شاعر» ساخت تاجیکستان
🆔 @XeradsarayeFerdosiYazd
/channel/eshtadan
سوم دیماه زادروز محمدابراهیم باستانی پاریزی
دکتر ژاله آموزگار
«باستانی پاریزی باستانی پاریزی است. خودش است. سبکی دارد منحصر به خود که شاید در زیرمجموعۀ هیچکدام از تئوریهای علم تاریخ قرار نگیرد. کششی در آثارش هست که نه تقلید از دیگران است و نه تصنع و تکلفی میتوان در آن دید. شیرین و صمیمانه مینویسد، سهل ممتنع. چنان ماهرانه از امروز به دیروز و سدههای پیشین میرود و بازمیگردد که شما هیچ دستاندازی احساس نمیکنید. آساننویس است، ولی نوشتههایش سطحی نیست. در همۀ آنها نشانی از مطالعات گستردۀ تاریخی و ادبی نگارنده را میتوان دید. نوشتههای دکتر باستانی در سبک خاص خود او نوشتههایی است تحلیلی و تطبیقی. شاید بتوان استاد باستانی پاریزی را با روش خود او، بهترین متخصص تاریخ روایی ایران در قرن حاضر دانست. در همۀ نوشتههای او رگههای واقعیات را در قالب روایتهای شیرین و طنزهایی بجا لمس میکنیم. او تاریخ را همگانی کرد و به میان مردم برد. مجموعه کتابهای باستانی پاریزی به نظر من آیینۀ تمامنمایی از تاریخ اجتماعی ایران معاصر است البته با تکیه بر حوادث پیشین تاریخی».
پنجشنبه، ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
مراسم بزرگداشت دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی، کانون زبان پارسی
🔹از کانال تلگرامی: ایران ورجاوند
/channel/eshtadan
جایگاه ویژه #انار در شاهنامه فردوسی:
« انار » میوهای مقدس و با ارزش در شاهنامه است و فردوسی بارها در سرودههای خود، به آن اشاره میکند. فردوسی در جایی « #ایران » را به باغی خرمبهار تشبیه کرده، و انار را یکی از میوههای این باغ دانسته :
که ایران چو باغیست خرم بهار
شـکـفـتـه هـمـیشـه گـــل کـامـگار
پر از نرگس و #نار و سیب و بهی
چـو پـالـیــز گــردد ز مــردم تــهـی
سـپــرغـم یکـایــک ز بــن بــرکنـنـد
هـمــه شـــاخ #نار و بهـی بشـکنـند
بفرمود تا « آب نار » آورند
همان ترهی جویبار آورند
رخانش چو گلنار و لب ناردان
ز سیمین برش رسته دو ناروان
سه من تافته بادهی سالخورده
به رنگ « گل نار » و با رنگ زرد
یکی مشک نام و دگر سیسنک
یکی نام #نار و دگر سوسنک
سوی راست پستان چو آن زنان
بسان یکی #نار بر پرنیان
کنون بر گل و نار و سیب و بهی
ز می جام زرین ندارم تهی
به خانه درون بود با یک رهی
نهاده برش #نار و سیب و بهی
می آورد و #نار و ترنج و بهی
زدوده یکی جام شاهنشهی
دو بودی به مثقال هر یک به سنگ
چو یک دانهی #نار بودی به رنگ
خم اندر خم و مار بر مار بر
بران غبغبش نار بر نار بر
🔹برگرفته از کانال تلگرامی فرهنگ و منش پارسی
/channel/eshtadan
☀️ بازنمایی امید، بنیادیترین ویژگی ایرانیان در شب یلدا
#میرجلال_الدین_کزازی
به نام یزدان دادار و روشن کردگار
شبی که در پیش است شبی باستانی و آیینی و گرانارج است. زیرا شبی است که مایهی امید و نوید است همهی ایرانیان را. این شبِ آیینی مانند دیگر شبها و روزهای ویژه در فرهنگ و سرگذشت ایرانیان شبی است که بر پایهی امید استوار شده است. یکی از بنیادینترین ویژگیها در فرهنگ و منش ایرانی امید است: امید به آیندهای بهتر. آیین شبِ زایش مهر نیز بر این امید بنیاد گرفته است. در این سامانهی نمادشناختی، شبِ پایان پاییز در پی آن شب آغاز زمستان درازترین و دیریازترین شب سال است. از سوی دیگر تیرهترین شب نیز. زیرا که در آن تاریکی دیرتر از هر شب دیگر سال به فرجام میرسد. از دیگرسوی، این شب شبی است که سرما و زمستان با آن آغاز میگیرد. در باورهای باستانی ایرانی، تیرگی و شب و سرما پدیدههاییاند اهریمنی. زیرا زیانباراند و دلازار. سترونی، خاموشی، پژمردگی را به همراه میآورند. ولی چرا ایرانیان در این شب خوانی ویژه و نمادین میگسترند و میکوشند که این شب را تا دمیدن خورشید و آغاز روز زنده بدارند. پاسخ بدین پرسش بازمیگردد به ارزش و کارکرد بسیارِ امید نزد ایرانیان. در درازترین و تیرهترین شب سال نیاز و امید هر ایرانی به دمیدن خورشید و برآمدن روز دلافروز و برخورداری جهان از فروغِ فرورینه بیش از هر زمانی است دیگر. آنان بدینسان آشکار میدارند و استوار که چیرگیِ تیرگی را که اهریمنی است برنمیتابند. مردمانِ فر و فروغ با شب و تاریکی پیوندی نمیتوانند داشت.
#چله #یلدا
☀️@AdabSar
🔸/channel/eshtadan
☀️ انار ارزش آیینی دارد و نشانهی خورشید است
شما هیچ خوانی از خوانهای شب یلدا را در هیچ جای ایران نمییابید که میوهی انار در آن نباشد. زیرا این میوه ارزشی آیینی دارد. این میوه به شیوهای رازورانه نشانهی خورشید است. در میان میوهها نزدیکترین میوه از دید نمادشناختی به خورشید انار است. ولی در روزگاری در ایران که چندان کهن نیز نیست میوهی دیگری هم بر این خوان افزوده شده است؛ هندوانه. این میوه همچنان که از نام آن هم پیداست میوهی بومی ایران نیست. چرا هندوانه را هم در این روزگار بر این خوان مینهند؟ به پاس رنگ سرخ آن که یادآور یکی از رنگهای بنیادین خورشید است. مانند ماهی سرخ که بر خوان نوروزی جایی یافته است ولی به گمان در شمار نمادهای کهن این خوان نیست. بیگمان هر یک از این نمادها قصه و فلسفهای دارند. هنگامی که ما آنها را نماد مینامیم بر همین نکتهی باریک انگشت مینهیم. نماد پیشینهای بسیار دیرینه در تاریخ دارد. نمادها به صدها سال و حتی هزاران سال پیش برمیگردند. گاهی پیشینه نماد را ما میدانیم یا با پژوهش و رسیدن بر آن آگاه میشویم.
#میرجلال_الدین_کزازی
#یلدا #چله
☀️ @AdabSar
🔹/channel/eshtadan
به فراخور سیزدهم دی ماه زاد روز (۱۲۷۸اصفهان) زنده نام استاد جلالالدّین همایی
✍دکتر عبدالله نصری
استاد همایی یکی ازنوادر روزگار ما بودکه در زمینههای گوناگون علمی اهل نظر بود. مطالعات و تحقیقات وسیع او در زمینههای فقه و اصول، کلام و فلسفه، هیات و ریاضیات و طب قدیم ، عرفان و تاریخ، ادب فارسی و عربی.. از او یک چهره کمنظیر و نادر ساخته بود. به نظر بسیاری از شاگردان استاد همایی و محققان، استاد همایی همیشه نمودار پرهیزکارترین، متواضعترین، مهربانترین، مودبترین، باحوصلهترین و بالاخره سخاوتمندترین استادان دانشگاه بوده است. از همایی کارنامهی پر برگ و باری به یادگار مانده است که بایسته است استادان و دانشجویان و اهل فرهنگ بیشتر از آثار این مرد بزرگ بهرهمند شوند.
🥀پژوهشهایاصفهانشناسی
/channel/ALI4asS
/channel/eshtadan
یازدهم دیماه سالروز وقف دکتر محمود افشار
سبب بنیاد نهادن این موقوفات
«من در سهم خود معتقدات و آرزوهایی دارم و میخواهم در حدود امکان مالی و حالی خود آنها را انجام دهم. از نیاز فراوانی که وطن عزیز و جامعۀ نیازمند ما به توسعۀ امور پزشکی و فرهنگی به معنی عام کلمه دارد غافل نیستم.
خوشبختانه چندی است که دولت و مردم بهطور کلی و تا اندازهای توجه به این مسائل دارند... در این میان توجه مستقیم و خاص به مسائل اساسی دیگر، مانند ترویج و تعمیم زبان فارسی در نقاط حسّاس مملکت، تکمیل و تحکیم وحدت ملی، پیشرفت قسمتهای خوب تمدن جدید و جلوگیری از مفاسد آن، اصلاح اوضاع اجتماعی ملت، حفظ اخلاق جوانان و تزریق مایۀ وطنپرستی کافی در افکار آنان، که با وجود این اقدامها میتوان ملتی شایسته، متّحد، مترقی و کشوری آباد و بزرگ داشت، نشده است.
برای اینکه ملتِ بزرگی مانند ملت ما بزرگ بماند و کشور پهناوری مانند ایران کوچک نشود- چیزی که آرزوی همۀ ماست- باید از همۀ جهاتی که برای متحد بودن همیشگی ملتی لازم است با هم یگانگی داشته باشند نه پراکندگی، و چنان ملت یگانهای کوشش کند که خود را همسطح ملتهای دیگر از حیث پیشرفتهای دانش، صنعت و تمدن قرار دهد.
یک ملت گرسنه، بیتمدن، پراکنده، نادان، ناتوان و پرمدعا محکوم به زوال است. هرقدر مردمی دارای این عیبها و نقصها باشند و در عوض بر تجمّل و شوکت ظاهری و رسمی خود بیفزایند و تصوّر نمایند کسی را گول میزنند خود را گول زدهاند.
برای منظورهای یاد شده این موقوفات بنیاد یافته است. اگر عمری بماند و توفیق دستیار شود امیدوارم بتوانم بر آنها بیفزایم.»
دکتر محمود افشار
کلینیک گلان (سوئیس)، دسامبر ۱۹۵۹= دیماه ۱۳۳۸
به نقل از:
[پنج وقفنامه، دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۳، ص ۱۵-۱۶]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
/channel/eshtadan
✍بدیع الزمان فروزانفر
اگر که حشمتْ جویند شاعران ز ملوک
فزون ز جاه ملوک است جاه فردوسی
خرد که پایۀ مردان درست سنجد و راست
فراز عرش نهد پایگاه فردوسی
نگشت دستخوش پایمال ترک و عرب
زبان پارسی اندر پناه فردوسی
بدی نجست و به بد نیز هیچ نگرایید
روان پاک و دل نیک خواه فردوسی
نیافت ره برِ محمود غزنوی پیِ آنکْ
نَبُد ستایش بیگانه راه فردوسی
نبرد آب هنر در مدیح بی هنران
جز این نبود همانا گناه فردوسی
🔹باسپاس از استاد محمود میرزادی، برای این فرسته
/channel/eshtadan
نهم دیماه سالروز درگذشت خسرو فرشیدورد
خسرو فرشیدورد (۱۳۰۸-۱۳۸۸) پژوهشگر، شاعر و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. او در زمینۀ دستور و نگارش زبان فارسی و نقد ادبی آثار ارزشمندی تأليف کرد که از آن جمله میتوان به فعل و گروه فعلی و تحول آن در زبان فارسی، جمله و تحول آن در زبان فارسی، دستور مفصل امروز و در گلستان خیال حافظ اشاره کرد. مجموعۀ اشعار دکتر فرشیدورد نیز با نام صلای عشق به چاپ رسیده است.
🔹برگرفته از کانال تلگرامی: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
/channel/eshtadan
#این_دفتر_بی_معنی
✍زنده نام: ایرج افشار
در سال [۱۳۶۴] قانونی جدید بر مطبوعات گذشت در آن آمده بود که نسبت به امتیازهای گذشته تجدیدنظر و به مصطلح همان قانون آن امتیازها تنفیذ بشوند. پس آینده هم میبایست از معبر تنفیذ گذر .کند تقاضا نوشتم و فرستادم پس از چندی برای ادای توضیحات احضارم .کردند .رفتم رئیس ادارۀ مطبوعات خودش سؤال و جواب می.کرد گاه به یادداشتی مینگریست که دستش بود ابتدا گفت سوابق شما در رژیم گذشته حکایت از وابستگیهای شما به آن دستگاه دارد و عکس شما با فرح در پرونده شماست (طوری گفت که معلوم شد که فردی ناخشنود از مجله برای آنها فرستاده بود.) گفتم موقع درخواست امتیاز در ۱۳۵۷ هم چنین سخنانی عنوان شده بود و من جواب داده ام حتماً در پرونده مضبوط است و به تکرار نیازی نیست پس از آن پرسید به چه مناسبت نام مجلهٔ شما آینده است؟ در این مجله مطالبی دیده نشده که با آینده مرتبط باشد. گفتم اگر مجله ای نامش ستاره باشد آیا الزاماً باید به موضوع نجوم و احکام آن بپردازد؟ نامگذاری یک نشریه از دیگری برای تمایز میان آنهاست. پرسید شما که امتیاز مجلۀ تاریخی دارید چرا تاکنون از تاریخ انقلاب و جنگ در مجله خود مطلبی چاپ نکرده اید؟ هیچ گویای آن نیست که در این روزگار چاپ می شود. گفتم تاریخ علمی است که طبق عرف و سنت و بر اساس تعریف واقعی آن مربوط میشود به حوادثی که حداقل سی چهل سالی یعنی یک نسل از آن گذشته باشد تا حب و بغض در آن اعمال نشود. به همین ملاحظه است که در غالب ممالک اسناد رسمی خود را پس از سی سال آزاد میکنند و در اختیار مورخ قرار میگیرد. تصور من این است که اگر مجله آینده وارد این مقولات بشود اداره شما می بایست آن را بر حذر دارد..
پرسید چرا شما از افراد ضد انقلاب نوشته چاپ میکنید؟ گفتم دوائر دولتی اند که چنین افرادی را می شناسند به علاوه نوشته های مندرج در مجله همه در مباحث ادبی و تاریخی است
این دفتر بی معنی
یادگار نمای فرهنگی
استاد ایرج افشار
🥀پژوهشهایاصفهانشناسی
/channel/ALI4asS
/channel/eshtadan
بنیاد تداوم سیاسی ایرانشهر وامدار تداوم فرهنگی آن است و همین امر موجب شده است که ایرانشهر دچار بسیاری از آفتهایی که اروپا و خلافت عثمانی و اقوام ناشی از فروپاشی آن دو را دستخوش تنشها و بحرانها کرد، دور بماند. در ایرانشهر، ارمنیان قتلعام نشدند و کردها را «ترکهای کوهی» ننامیدند اما ایرانیان با شیوههای فرهنگی توانستند از تازیان تا ترکان و مغولان را به ادب و آداب خود درآورند.
بدینسان، ایرانیان، با توجه فرهنگی پیچیده، و با تکیه بر آن، که موضوع بحث کنونی من نیست، توانستند کثرت نوع قومی، زبانی و آئینی خود را به وحدت ملی تبدیل کنند. اگرچه این وحدت ملی دورههای پرمخاطرهای را از سر گذرانده اما تا دهههای اخیر این وحدت حفظ شده بوده است.
دلِ ایرانشهر، سید جواد طباطبایی
مجله سیاستنامه_شماره دهم
#ایرانشهر
#جواد_طباطبایی
🏠 @maktabetabriz
/channel/eshtadan
.
تمامیت ارضی ایران
۶ دی ۱۴۰۳
#محمود_فاضلی_بیرجندی
شگفتا، شگفتا از احوال و کار این سرزمین که هر گاه تیشهها بر ریشهاش خورده به دست یکی از زادگان همین سرزمین بوده.
سلطانهای قجر از کران گرگانرود برآمدند. از بیرون نیامده بودند. به روزگار آنان تمامیت ارضی میهن گرامی بازیچه شد. تا پیش از فرمانروایی آن طایفه، نگهبانی ایران مایه نازش و سربلندی بود. قجران از این باره چیزی نمیدانستند و خاک و داراییهای این سرزمین را به هر بیگانه وامیگذاردند تا پول بستانند. نوهای از همان خاندان ایرانسوز، سی سال پس از برافتادن آنان، آهنگ بازگرداندن حاکمیت به خاندانش کرد. بخت ایران و ایرانی بلند بود و آن پیرسال، زمان نیافت تا برگهایی بیشتر بر کارنامه حجیم میهنفروشی خاندانش بیفزاید.
پرونده تباه و سیاه واگذاردن خاک میهن، یک سده خاک میخورد. اما به روزگار کنونی کسانی این پرونده را به روی میزها بازآوردند. آنان هم شناسنامه ایرانی داشتند.
یاد داریم آن روزی که وزیر داخله در مجلس خودشان استیضاح شد. او در دفاع از خویش به آنان که استیضاحش کرده بودند آشکارا گفت که اگر کوتاه نیایند، به آگاهی همگان خواهد رساند که حزب استیضاحگر بر آن شدهاند تا ایران را تجزیه کنند. او با این تهدید از استیضاح برَست و وزیر ماند. اما گویا آن حزب همچنان دست از آهنگِ بدآهنگ خویش نکشیدهاند.
از ناسزایان جز این چه شاید؟
فردوسی فرمود:
سر ناسزایان برافراشتن
وز ایشان امید بهی داشتن
سر مایه خویش گم کردن است
به جیب اندرون مار پروردن است.
کاش در این مملکت آن اندازه که بر سر دیانت کسان سخت میگیرند بر سر میهندوستی هم اندکی سخت میگرفتند تا هر ناسزایی بر کرسیهای حکمرانی ننشیند.
ناسزا، یکی است همانند قجران، و به وعده پولی یا برگه اقامتی در سرزمینی دیگر، یا از ترسی، میهن را به بیگانه میسپارد. شرم هم نمیکند و در مثل، واگذاری قدرت به استانداران را دستاویز اجزای نیات بیگانه وامینماید.
من تاریخ میخوانم و از تاریخ مینویسم. رد و نفی هر سخن یا کردار ضدمیهنی، سخن از تاریخ ایران است و همسو با آن.
مردی که درس فنی یا ... خوانده را با سیاست چه؟ او را شاید که با سر همان کاری شود که به رشتهاش پیوند دارد؛ و کار حکمرانی را به اهلش واگذارد. بداند که تمامیت ارضی میهن جای سخن ندارد، و نه چیزی است که کسی اجازه داشته باشد بر سر آن معامله کند. عارف باشد، یا عامی!
به روزگار قجران تطمیع آن فرومایگان، کارسازی میکرد. اما شما که دیگر سالهاست بار بسته و از گرسنگی رَستهاید. مبادا زوری مهیب در کار آمده که وادادهاید؟ نقشههای قدیم دشمنان ایران را به شما نشان دادهاند. و رَمیدهاید.
چنین هم که باشد پیداست، پیداتر است، که میدان سیاست و حکومت جای شما نیست. سیاست جای مردانی چون فروغی و قوام و تقیزاده و ... است. آنان، جز قوام، تنگدست بودند و در عین تنگدستی بر نگهبانی میهن کوشیدند.
کاش جای امید بود که یک برگ تاریخ و سیاست بخوانید تا شما را به این نرسانند که در برابر پول یا زور از موجودیت میهن دست بکشید.
کاش رادمردی داشتید که نه فریب پول بخورید، نه از زور بترسید.
کاش دستکم در چنین بزنگاهی ترک منصب کنید. در این سالها یکی از همین جنس شما درس خواندگان رشتههای فنی بود که نام بازرگان داشت. اما چون زمانش رسید خوی بازرگانی را واهشت. ترک نخستوزیری کرد و نشان داد که کار میهن را برتر از دلدادگی به نام و نشان مینهد.
اما شما .... .
این گستاخان که شمایید!
نخواندهاید. نمیدانید. این مملکت تاریخی و فرهنگی دارد که دار و دسته چنگیز و هلاکو و تیمور را بر سر خوی آدمی آورده است.
شما که در سنجش با آن درندگان در شمار نیایید.
/channel/dejnepesht4000
.
🔴 نام بیستون را از روی خیابانها برداشتید؟ باکی نیست، چون بیستون در خیابانهای رگ ما جاری است ...
هنوز صدای داریوش بزرگ از سنگهای آن به گوش میرسد، آری بزرگترین کتیبه سنگی جهان را میگویم، سخنان پدرمان داریوش هخامنشی : من داریوش هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس، فرمانروای سرزمینها پسر ویشتاسپ ...
♦️ بیستون کوهی مقدس برای ایرانیان بود، و شاعران ایرانزمین دهها بار، با صفات نیکو از این کوه یاد کردهاند. فردوسی بزرگ ۱۰ بار از این کوه یاد کرده است :
درفش همایون به دست اندرون
تو گفتی بجنبد کُه بیستون
پس پشت لشکر کُه بیستون
حصاری ز شمشیر پیش اندرون
همچو سپهر برین بلند ببالا
همچو که بیستون درست به بنیاد
قطران تبریزی
بود بنیاد عزمش را ز چرخ بیستون کوشش
سزد کشتی حزمش را ز کوه بیستون لنگر
مسعود سعد
ستونِ بیستون آمد پدیدار
به خنده گفت با یاران دلافروز
علم بر بیستون خواهم زد امروز
نظامی گنجوی
مراد خسرو از شیرین کناری بود و آغوشی
محبت کار فرهاد است و کوه بیستون سفتن
سعدی
در فَلاخَن میگذارد بیستون را تیشهام
کارفرمایی اگر چون کوهکن باشد مرا
صائب تبریزی
🆔 @iranzamin777
📚 Admin @f777kim
./channel/eshtadan
✍دکتر محمد علی اسلامی ندوشن
🔹 اگر زبان برای کشورهای دیگر وسیلهی تفهیم و تفهّم است، یعنی ارتباط اجتماعی را تأمین میکند، در مورد ما چیزی بسیار افزونتر در بر دارد؛ و آن، این است که پشتوانهی «حیات ملّی» بوده است.
واقعیّت آن است که اگر زبان فارسیِ دَری پای نفشرده بود، ایران نیز مانند کشورهای فتح شدهی دیگر، در دنیای عربزبان مستهلک میشد، و بدینگونه رابطهاش با پیشینههای پُربارِ گذشتهاش قطع میگردید، همانگونه که مثلاً مصر و جاهای دیگر شدند.
البتّه این اندیشه و عزمِ ایرانی بود که آن را بارآور کرد، و بر اثر آن بیدرنگ در دورهی سامانی سِیل شعر و نوشته جاری گردید. در کمتر تمدّنی دیده شده است که در مدّتی بدین کوتاهی، یک زبانِ نوپا بتواند یک چنین محصولِ سرشاری از خود بیرون دهد.
با شکلگیری فارسیِ دَری، ایران از دری دیگر به عظمت گذشتهی خود پیوست. زیرا فرهنگی در آن پدید آمد که وسعت قلمروئش با قلمروی حکومت هخامنشی برابری میکرد، یا از آن درمیگذشت؛ و چون بیدرنگ، در فاصلهی یک نسل، شاهنامه از آن سر برآورد، ایران دیگر خیالش قرص شد که برقرار خواهد ماند. فاصله آنقدر کوتاه بود که کسانی که پیریِ رودکی را به یاد داشتند، جوانیِ فردوسی را هم دیدند.
#بازتابها
🆔 @sarv_e_sokhangoo
/channel/eshtadan
ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۴ دی ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹، پنجکنت) از شاعران نامی ایران در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری است.
یادش گرامی باد.
بزرگداشت رودکی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/7631-salroz-bzorgdasht-rodaki.html
منبعی مجهول درباره شمار ابیات رودکی
http://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/7945-1391-07-28-06-58-25.html
رودکی و خنیاگری
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/9128-rodaki-va-khonyagari.html
بوی جوی مولیان آید همی
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/13810-joye-molian.html
به زیارت زادگاه رودکی (سفرنامه تاجیکستان)
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/2471-be-ziarat-zadgah-rodaki.html
_
کانال تلگرامی ایرانبوم
/channel/iranboom_ir
/channel/eshtadan
#ژاله_آموزگار:
جوانهای ما که از کشور می روند، از نفت ما مهمتر هستند، از مس ما مهمتر هستند،
از طلای ما مهمتر هستند، اینها مغزهای درجه یک ما هستند، ما آنها را به این درجه رساندیم؛ اما از دستشان می دهیم ...
@shahnamehpajohan
/channel/eshtadan
🔷 قانون اساسی ایران پیش از انقلاب اسلامی که در عصر مشروطه تنظیم شده بود در خصوص زبان ساکت بود. به نظر میرسد رسمیت زبان فارسی برای تدوینکنندگان قانون اساسی مشروطه به قدری بدیهی بود که نیازی به ذکر و تأکید بر آن ندیده بودند. البتّه تعیین زبان رسمی در قوانین اساسی کشورها امری پذیرفته است و اکثر قوانین اساسی جدید زبان یا زبانهای رسمی کشورها را تعیین کردهاند. به عنوان مثال، قانون اساسی فرانسه در مادّۀ ۲ مقرّر میدارد «زبان رسمی این جمهوری فرانسوی است»، و مادّۀ ۳ قانون اساسی ترکیه مقرّر میدارد که زبان ترکی زبان رسمی مردم ترکیه است.
زبان فارسی بسیار پیش از ایجاد دولتهایی که بعد از اسلام در ایران بزرگ پدید آمدند، کاملاً تثبیت شده بوده است و تاریخ تشکیل و اشاعۀ زبان و ادب فارسی که حامل سنن حماسی ایران است با تاریخ تشکیل و اشاعۀ السنۀ اروپایی، مِنجمله زبان انگلیسی کاملاً تفاوت دارد. زبان فارسی محاورهای کمابیش از قرن پنجم میلادی در کلّ ایران نقش یک زبان عام را داشته است. بعد از فتوحات اسلامی، صورت کتبی این زبان در کسوت الفبای عربی در مقام یک زبان مشترک ادبی در این کشور ریشه دواند، زیرا اندکی پس از فتح ایران زبان فارسی در عرض زبان عربی برای استفادههای دیوانی دولتهای گوناگونی که در ایران بر سر کار آمدند آماده شده بود. بنابراین، سلسلههای حاکم بر ایران از زمان سامانیان به بعد از نظر زبان رسمی در مقابل یک «عمل انجامشده» قرار گرفته بودند و در ایران، برخلاف ممالک اروپایی، هیچگاه نیازی نبوده که زبان فارسی ادبی/ دیوانی «ترویج» شود زیرا این زبانی بوده که اکثر مردم باسواد، از خواصّ و عوام، با آن آشنایی داشته و آن را ترجیح میدادهاند.
«تأمّلات تطبیقی در باب زمینههای فرهنگی و تاریخی شاهنامه و حماسه در انگلستان: "بِئووُلْف" و "داستان آرتورشاه"»، دکتر محمود امیدسالار
[به یاد ایرج افشار (دفتر دوم)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۳، ص ۱۵۲-۱۵۳]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
/channel/eshtadan
☀️❄️ اینک یلدا
اینک باید به #یلدا و آغاز زمستان نگریست. روز نخست زمستان در دیدگاه پرستندگان باستانی خورشید روز ارجمندی بود. از این روز که کوتاهترین روز سال است هر چه به پیش یا پس برویم روزها بلندتر میشوند.
از سوی دیگر خورشید با رسیدن به #چله تابستان به بیشترین نیروی خود رسیده و پس از آن هر روز زمان دیدارش کوتاه و کوتاهتر میشود. خورشید در پاییز نیرویش فروکش میکند تا به پایان راه خود برسد. پس از شب یلدا باری دیگر زندگی و جوانی از سر میگیرد و هر روز نیرومندتر میشود.
در دیدگاه مردمان باستان که همهی پدیدههای جهان را دارای جان انگاشته و به مرگ سددرسد باور نداشتند، خورشید نیز جان داشت و هر سال کودکی، جوانی، بزرگسالی و پیری را میپیمود. همچنین به یاری جادوی آدمیان بار دیگر زاده و جوان میشد. هرچند که شاید فرو نمیمرد.
پس اگر نخستین روز زمستان را زایشی دیگر و اگر نه زایش، که توان و جوانی دوباره برای خورشید بدانیم پس سال کهن، خورشید کهن و هر چیز کهنی با آغاز زمستان بهسر میرسد و سال و خورشید و جهانی نو آغاز میشود.
✍ جستاری چند در فرهنگ ایران #مهرداد_بهار
بازنویسی شده به پارسی
☀️❄️ @AdabSar
🔹/channel/eshtadan
بیست و هشتم آذرماه سالروز درگذشت دکتر محمود افشار
وحدت ملّی به معنای این است که مردم استانهای یک کشور دارای هر زبان، هر نژاد، هر مذهب و هر مسلک باشند باید همیشه و در هر حال در امور اساسی، خصوصاً سیاست خارجی در برابر بیگانه، متحد بوده و وطن را حفظ نمایند. در اختلافات بزرگ یا کوچکی که دارند بیگانه را دخالت ندهند و حل و فصل آنها را به خردمندان ملّت خود واگذار نمایند.
تمامیت ارضی به معنای این است که هیچگاه نباید پارهای از کشور از وطن جدا شود. پس باید موجباتی که ممکن است این وحدت و این تمامیت را به مخاطره اندازد از میان برداشت و موجبات دیگری را که باعث تکمیل وحدت میشود فراهم ساخت.
حفظ وطن و آبادی و استقلال آن و آزادی و ترقی ملّت ایران باید هدف و ایدهآل همۀ ایرانیان باشد. دانشمندان مبانی مختلفی را برای ملّیت و تحکیم وحدت ملّی در نظر گرفتهاند که اهم آنها مذهب، زبان، نژاد، اشتراک تاریخ و غیر آنها میباشد.
ما ایرانیان که از خراسان و بلوچستان تا خوزستان و کردستان و آذربایجان قرنها با هم زندگانی کرده و میخواهیم با هم باشیم راضی نمیشویم که یک جزء بزرگ یا کوچک کشورمان تجزیه شود یا دیگران ببرند. حفظ تمامیت کشور را باید نخستین وظیفۀ خود بدانیم.
[افغاننامه، تألیف دکتر محمود افشار، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۴۰۰، ج ۳، ص ۲۴۳-۲۴۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی و تحکیم وحدت ملی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
🔹 /channel/eshtadan