xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

دوبیت لطیف عربی وترجمهٔ فارسی آن

دَعَوتُ بِماءِِ فی اِناءِِ فَجائَني
غلامٌ بِهِ خمرِاً  فَأسْقَیتُهُ زَجْرا

فقالَ هِیَ ماءُ القِراحِ وإنَّما
تَجَلّیٰ بِها خَدّی فَاوهَمَکَ الخَمْرا¹

در جنگ لالا اسماعیل رباعیی هست از شاعری گمنام به نام عزّالدّین الکیشی که دقیقاً ترجمهٔ این دوبیت است وبه نیکی ازعهدهٔ آن برآمده وبراین مضمون، لباسی از پرند پارسی پوشانیده.

عزّالدّین الکیشی²


آری³ به من آورد بُتِ فرخاری
گفتم که به عاشق میِ گلگون آری

گفتا زرخم عکس برآب افتاده است
وز ساده دلی تو باده می پنداری⁴

____

1_این دوبیت را در نسخ خطّی ملاحظه کرده ام ودریکی ازمجلّدات نهایة الارب فی فنون الادب شهاب الدّین نویری دیده ام که اکنون دسترسم نیست تا ارجاع دهم.
2_این کلمه را بنده الکیشی خواندم .وبا توجّه به اینکه در صدر صفحه نیز از شاعری به نام شمس الدّین الکیشی شعری نقل کرده و کتابت آن واضح وکیشی است یقین حاصل می شود که درست خوانده ام وخود حائز اهمّیّت است که ازدوتن از شعرای جزیرهٔ کیش نام برده شده است.
3_این کلمه را آری نوشته وبه یقین آبی صحیح است .وشاید از کااب فاضل این جنگ سهوالقلم رخ داده است که :إنّ الجواد یکبو وإنّ الصّارم ینبو.
4_جنگ لالا اسماعیل ،نسخهٔ خطّی ،برگ ۱۵۵


🌾🍃🍃@adabvahekmat

Читать полностью…

چهار خطی

‏چند رباعی کهن پارسی (۱۰)

در کتابخانۀ داماد ابراهیم پاشا نسخه‌ای از کتاب المنتخب فی اصول المذهب اثر محمد بن محمد اخسیکتی (د. ۶۴۴ ق) موجود است (شمارۀ ۴۸۴) که تاریخ کتابت ندارد، اما به نظر می‌رسد در نیمۀ دوم قرن هفتم کتابت شده باشد. نسخه گویا در اختیار خواننده‌ای فارسی زبان بوده و او در اوراق اول و آخر نسخه، شعرها و نوشته‌هایی به زبان فارسی یادداشت کرده است. هیچ کدام از این شعرها جز یک رباعی، نام گوینده ندارد. از روی شیوۀ کتابت و سیاق گزینش اشعار حدس می‌زنم که کتابت این یادداشت‌ها، در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم صورت گرفته باشد. مُهر مالک نسخه روی اشعار فارسی الصاق شده است و به همین خاطر، برخی کلمات رباعیات خوانده نمی‌شود.

‏(۱)
فخرالدین رازی رحمه الله
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم بود ز اسرار که مفهوم نشد
چون عاقبت کار بدیدم به یقین
معلومم شد که هیچ معلوم نشد
(برگ ۱پ)

‏(۲)
گل را به مجاز، خار نتوان گفتن
یک بلبل را هزار نتوان گفتن
ده نُه باشد اگر نکو در نگری
..... بود و چهار نتوان گفتن

‏(۳)
از‌آمدنم نبود گردون را سود
و رفتن من جاه و جلالش نفزود
من آن دانم که از در چرخ [کبود]
چون باد در آمدم، برون رفت چو دود

‏(۴)
ای گشته وجود من همه یکتا تو
این غم‌کده پس منم ندانم یا تو
عشقت در دل بکوفت، جان گفت درآی
بیگانگیی نیست، تو مایی ما تو
(برگ ۲ر)

‏(۵)
زوجات نبی که پاک بودند همه
بُد عایشه و خدیجۀ محترمه
با اُم حبیبه، حفصه بود و زینب
میمونه، صفیه، زمعه، اُمّ سلمه

‏(۶)
فرزند نبی،‌ قاسم‌ و ابراهيم‌ است‌
بس‌ طيب‌ و طاهر از در تعظيم‌ است‌
با فاطمه‌ و رقيه‌،اُمّ‌ كلثوم‌
زينب‌ شمر اَرْ تو را سر تعلیم است‌
(برگ ۱۸۷ر)

توضیحات
رباعی ۱. به حکیم عمر خیام، ابن سینا، خواجه نصیر طوسی و افضل کاشانی هم منسوب است (رک. رباعیات خیام و خیامانه‌های پارسی، ۲۴۹-۲۵۰). با سنجش منابع، به نظر می‌رسد که کفۀ انتساب به حکیم عمر خیّام سنگین‌تر باشد.

رباعی ۲. بخشی از مصراع چهارم رباعی به دلیل الصاق مُهر وقف، قابل خواندن نیست. رباعی را در هیچ منبع دیگری نیانفتیم و گویندۀ آن شناسایی نشد.

رباعی ۳. از جمله رباعیات مشهور منسوب به خیام است. بیت دوم رباعی، خاص همین منبع است و در منابع دیگر، به گونۀ دیگری آمده است: وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود/ کآوردن و بُردن من از بهر چه بود (رک. همانجا، ۱۸۵). احتمال دارد، کاتب بیت دوم رباعی دیگری را به جهت تشابه قافیه و موضوع به این رباعی الحاق کرده باشد. زیرا روایت مشهور، از انسجام درونیِ بیشتری برخوردار است. کلمۀ «کبود» در مصراع سوم، افزودۀ ماست و در اصل نسخه به دلیل الصاق مهر وقف، خوانا نیست.

رباعی ۴. گویندۀ رباعی شناسایی نشد. جوینی آن را بی نام سراینده نقل کرده و مصراع سوم در اثر او چنین است: غم حلقۀ دل گرفت، دل گفت درآی» (رک. تاریخ جهانگشای، ۲: ۱۹۰).

رباعی ۵. رباعی، سرودۀ ابونصر فراهی (زنده در ۶۴۰ ق) مؤلف نصاب الصبیان است (رک. نصاب الصبیان، چاپ مشکور، ۴۹). در منبع مذکور، به جای «زمعه»، «سوده» آمده و درست همین است. زیرا همسر پیامبر سوده دختر زمعه بوده، نه خودِ زمعه.

رباعی ۶. این رباعی نیز از گفته‌های ابونصر فراهی است (رک. همانجا، ۴۸). نقل دو رباعی فراهی در منبعی نزدیک به دوران حیات او، از روایی و مقبولیت کتاب نصاب الصبیان خبر می‌دهد.
‏..


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

🟣 با خانه‌یِ نیم‌دار می‌باید ساخت!

گر گُل نبُوَد، به خار می‌باید ساخت
یعنی که به روزگار می‌باید ساخت
از تَنگیِ جا شکْوه نمی‌باید کرد
با خانه‌یِ نیم‌دار می‌باید ساخت!

#حسن_غیور_کرمانی ( سده‌ی ۱۲)

(با من دَر و دیوار به آواز آید / گُزیده‌ی هشتصد سال رُباعیِ اقلیمِ کِرمان، سَیِّد علیِ میراَفضَلی، چ: ۱، رفسنجان: نشرِ مِسین، ۱۴۰۱، ص ۱۶۹).



* یادآوَری:

در کاربُردِ این تَعبیرِ "نیم‌دار" / "نیمدار"، نکته‌ی نَغزی هَست که توجّه بدان بَرکَران از لُطف نیست.

از یک‌سو، "نیم‌دار" / "نیمدار"، به معنایِ مُستَعمَل و کارکَرده و شَیءِ رو به کُهنگی و فَرسودگی است. از دیگرسو، خودِ واژه‌ی "دار" (البتّه در زبانِ عَرَبی) به معنایِ خانه است و بالطَّبع و بالتَّبَع، خانه‌یِ "نیم‌دار"، خانه‌ای است که کامِل نیست و فَقَط نصفِ خانه است!

#سور_سخن
@talar_ayne

Читать полностью…

چهار خطی

یادداشت تکمیلی

در یادداشت قبلی، گفته شد که رباعیات بنایی هروی با چند نسخۀ خطی دیوان او مقابله شده است. در اینجا، چند دستنویس از اشعار بنایی را برای کسانی که مایل به تحقیق بیشتر در اشعار این شاعر هستند، معرفی می‌کنم. هیچ کدام از این نسخه‌ها در تصحیح دیوان بنایی به کار گرفته نشده است.
ـ دستنویس شمارۀ ۲۶۸۰ کتابخانۀ مغنیسا، ۱۰۵ برگ، بدون رقم، گویا از سدۀ یازدهم ق است.
ـ دستنویس شمارۀ ۱۵۳۱ کتابخانۀ مراد ملا، ۴۱ برگ، بدون رقم، نزدیک به زمان حیات شاعر است و فقط غزل‌های او را در بر دارد.
ـ دستنویس شمارۀ ۳۴۲۲ کتابخانۀ اسعد افندی، بدون رقم. مجموعه‌ای از دواوین شعرای قرن نهم و دهم است و احتمالاً در اواسط قرن دهم کتابت شده است.
ـ دستنویس شمارۀ ۲۶۸۴ کتابخانۀ اسعد افندی، بدون رقم. به همراه دیوان مانی شیرازی.
ـ دستنویس شمارۀ ۳۸۷۹ مکرر کتابخانۀ نورعثمانیه، بدون رقم، مجموعه دواوین چهار شاعر عصر تیموری است و به نظر می‌رسد در نیمۀ اول قرن دهم هجری کتابت شده است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

تعلیقه بر رباعیات بنایی هروی
(بخش نخست)

دیوان بنایی هروی، تصحیح سید عباس رستاخیز، قم، انتشارات پژوهش متون، ۱۴۰۰ ش
‏..
جناب سید عباس رستاخیز، در این چند سال‌ اهتمام ویژه‌ای در احیای آثار سخنوران دورۀ تیموری و اوایل عهد صفوی داشته است. دیوان بنایی هروی، از تازه‌ترین تصحیحات ایشان است که نخستین‌بار در هرات، و سپس در قم منتشر شده است.
کمال‌الدین بنایی هروی از شاعران مشهور هرات در نیمۀ دوم قرن نهم و اوایل قرن دهم است که به دلیل مشکلاتی که با امیرعلیشیر نوایی پیدا کرد، مجبور شد زادگاه خود را ترک کند و به آذربایجان و سمرقند برود. پیمانۀ او دور از وطن در ماوراءالنهر لبریز شد و به سال ۹۱۸ ق به دست سپاهیان قزلباش به قتل رسید. از وی دو دیوان شعر باقی مانده که در یکی «بنایی» تخلّص کرده و در دیگری که به اقتفای غزلیات سعدی و حافظ گفته، تخلّصش «حالی» است. جناب رستاخیز، دیوان بنایی را بر مبنای شش دستنویس اصلی و چهار نسخۀ تکمیلی تصحیح کرده است. یکی از این نسخه‌های تکمیلی، تذکرۀ خلاصةالاشعار تقی کاشانی است که شرح حال و منتخب اشعار بنایی، فقط در یکی از مسوّدات آن موجود است (دستنویس ۱۰۴ دانشگاه تهران).
این تصحیح مشتمل بر ۱۵ قصیده، ترجیع‌بند در مرثیۀ سلطان یعقوب، ۷۲۴ غزل، ۲۴ قطعه، ۱۵ رباعی، معمیات و مفردات و ملحقات است. در بین مقطعات، یک رباعی هزل نیز جای گرفته است. طبق روش معمول تصحیحات جناب رستاخیز، در کتاب خبری از ذکر منابع هر شعر و نسخه‌ بدل‌های اشعار نیست و این امر، میزان اعتماد پژوهشگران را به این قبیل متون کاهش می‌دهد.
‏..
تعداد رباعیات بنایی در تصحیح حاضر، ۲۳ رباعی است: یک رباعی در مقطعات، پانزده رباعی در بخش رباعیات، پنج رباعی معمایی در معمیات و دو رباعی معمایی دیگر در بخش ملحقات. بنایی شاعری غزلسرا محسوب می‌شود و رباعیات او نه در تاریخ رباعی فارسی، جایگاه ویژه‌ای دارد؛ و نه در شعر دورۀ تیموری. ما در این گفتار مختصر، نکته‌هایی که در مورد رباعیات بنایی و شیوۀ تصحیح آن‌ها به ذهن‌مان می‌رسد، ذکر می‌کنیم. در حد امکان رباعیات را با چند دستنویس دیوان شاعر که در اختیار داشتیم، مقابله کردیم.
‏..
تقی کاشانی در مسوّدۀ خود، ۱۳ رباعی به اسم بنایی ثبت و ضبط کرده (برگ ۳۲۶پ) که در کمال شگفتی، شش رباعی آن از نگاه مصحح دور مانده است. به احتمال زیاد، هفت رباعی دیگر را نیز جناب رستاخیز ندیده و از نسخه‌های دیگر به دیوان افزوده است. این شش رباعی از قلم افتاده را ما برای اطلاع علاقه‌مندان اینجا درج می‌کنیم. به دلیل فرسودگی نسخه و قرار گرفتن رباعیات در حاشیۀ کاغذ، قرائت کلمات انتهای ابیات رباعی چهارم، به حدس و احتمال صورت گرفته است.
هر چند برون ز حد گناهی دارم
وز خجلت او، حال تباهی دارم
با این همه، نومید نگردم، زیراک
همچون کرم تو عذرخواهی دارم

وحشی صفت از خلق گریزان می‌باش
وز صحبت دیو و درد هراسان می‌باش
خواهی که دلت چو شمع روشن باشد
فانوس‌صفت، سر به گریبان می‌باش

چشمم که سرشک لاله‌گون آورده
بر هر مژه، قطره‌های خون آورده
نی نی، به نظاره‌اش، دل خون‌شده‌ام
از روزن دیده سر برون آورده

در ناله و یارب آیدم روز به شب
روز و شب کس چنین مبادا [یارب]
تا کی چو فلک ز بهر خورشید رخت
شب خون خورَم و روز فشانم [کوکب]

از آتش هجران دل من می‌سوزی
در سینۀ من شعله همی‌افروزی
در سینه فتاده شعله، آتش در دل
هان ای اجل! از بهر کدامین روزی

این جام که از ساغر مهر است فزون
از حسرت آن، طاس سپهر است نگون
بر دست گهرفشانت این جام مراد
مانند حباب آمده از بحر برون
ازشش رباعی بالا، رباعی سوم به ابوسعید ابوالخیر (سخنان منظوم، ۸۷) و شیخ احمد جام (هفت اقلیم، ۲: ۶۹۳؛ عرفات العاشقین، ۱: ۲۶۳) نیز منسوب است.
‏..
در دستنویسی از دیوان بنایی هروی که در کتابخانۀ اسعد افندی ترکیه موجود است (ش ۲۶۸۴)، این رباعی ملمّع نیز ذکر شده (برگ ۶۱ر) که در دیوان چاپی نیست. بنایی تعدادی غزل ملمّع نیز دارد:
جان را می کهنه می‌کند مرآتی
فاطلب عنها مشارع اللذات
روح است می کهن، مگو جسم او را
لا یوصف بالجسم قدیم الذات.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

آیا این رباعی هم سرگردان است؟

هم بادیهٔ عشق تو بی‌پایان است
هم درد محبّتِ تو بی‌درمان است
آن کیست که در راه تو سرگردان نیست
هر کو ره تو نیافت سرگردان است

این رباعی در باب بیست و نهم مختارنامه عطار آمده است. رباعی مضمونی عاشقانه یا حتی عارفانه دارد و گویا نباید هیچ ارتباطی با رباعیات خیام داشته باشد. اما من گمان می‌کنم آنچه باعث انتقاد تند شمس تبریزی از خیام شده است بی‌ارتباط با این رباعی نیست.

در مقالات شمس چنین آمده است: «خیّام در شعر گفته است که کسی به سر عشق نرسید و آن کس که رسید، سرگردان است. شیخ ابراهیم، بر سخن خیّام اشکال آورد که چون رسید، سرگردان چون باشد؟ گفتم: آری، صفت حال خود می‌کند هر گوینده. او سرگردان بود، باری بر فلک می‌نهد تهمت را، باری بر روزگار، باری بر بخت، باری به حضرت حق، باری نفی می‌کند و انکار می‌کند، باری اثبات می‌کند، باری اگر می‌گوید. سخن‌هایی درهم و بی اندازه و تاریک می‌گوید. مومن سرگردان نیست».

تا جایی که ما سراغ داریم خیام در رباعیات خود به مضامین عاشقانه نپرداخته است اما نزد اطرافیان شمس تبریزی مانند شیخ ابراهیم که گویا از مریدان مولانا بوده، این عقیده به جد وجود داشته و حتی از سر شکوه و شکایت، داوری به شمس تبریزی برده‌اند که چرا خیام چنین گفته است.

گرچه نمی‌توان سخن شیخ ابراهیم را به قطع با رباعی فوق پیوند داد اما مولفه‌های زیادی در تقویت این گمان وجود دارد. این سخن شیخ ابراهیم که «خیام در شعر گفته است که کسی به سر عشق نرسید» با مصرع نخست رباعی «هم بادیهٔ عشق تو بی‌پایان است» بسیار نزدیک است. بیت دوم هم که پیوندی آشکار با سخنان وی و پاسخ شمس دارد. این را هم نباید از نظر دور داشت که ضبط رباعی به شکلی که در اختیار شیخ ابراهیم بوده است می‌تواند به مضامین طرح شده در مقالات شمس بسیار نزدیک‌تر هم بوده باشد. با این اوصاف باید به این موضوع اندیشید که پس این رباعی در مختارنامه عطار چه می‌کند.

گمان نخست آنکه این رباعی منسوب به خیام و عطار هر دو بوده و در زمره رباعیات سرگردان است. شاید هم این رباعی را بتوان پاسخ عطار به رباعی مورد اشاره شیخ ابراهیم دانست؛ گرچه که این گمانی ضعیف است.

محمد پورابراهیم

#عمر_خیام #پورابراهیم

/channel/khayyam_v_rubaiyat

Читать полностью…

چهار خطی

.
این رباعی به مولانا نیز منسوب است استاد میرافضلی در این خصوص به نکته در خور ذکری اشاره فرمودند:

"مولانا این رباعی را در مجالس سبعۀ خود بر زبان یا به قلم آورده است (ص ۱۱۸) و طبق قاعدۀ مولوی دوستان، هر شعری که مولانا بر زبان آورده باشد، سرودۀ خود او تلقی می‌شود. از این رو، در کلیات شمس هم رباعی بر اساس چهار نسخۀ کهن آمده است (جزو هشتم، ص ۶۷).
گو اینکه مضمون رباعی هیچ تناسبی با اینکه گویندۀ آن یک مرد باشد، ندارد."

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از ذیل خلاصة الاشعار

شيخ اوحد كرمانى


در عشق بتان كسى به دردم نرسد
جز خون جگر به روى زردم نرسد

با آنكه به راه عشق مجنون شده خاک
در وادى عاشقى به گردم نرسد


احمد غزالی

چون از تو به‌جز عشق نجويم به جهان
هجران و وصال تو مرا شد يكسان

در عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهى تو وصال ‌جوى و خواهى هجران


شيخ ابوسعيد ابوالخير

آيى به ‌سر كوى و ز كو برنايى
اين است طريق و شيوۀ رعنايى

گر زآنكه تو بيم دارى از رسوايى
رسوا شده‌اى، گر آيى و گر نايى!


مولانا جلال‌الدين محمد دوانى

هر بوى كه از مشک و قرنفل شنوى
از سايۀ آن زلف چو سنبل شنوى

چون نالۀ بلبل از پى گل شنوى
گل گفته بود، گرچه ز بلبل شنوى

رباعیات ذیل خلاصة الاشعار، به انتخاب تقی‌الدین کاشانی، به کوشش سید علی میرافضلی

[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۵۹۶ - ۶۰۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…

چهار خطی

وداع یاران

می‌رفت و ز دیده اشک‌ باران می‌کرد
گریان گریان، وداع یاران می‌کرد
آنجا به وصال، مُرده را جان می‌داد
اینجا به فراق، زنده بی‌جان می‌کرد

ابوشرف کرمانی
منبع: جُنگ اشعار، دستنویس ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، سدۀ یازدهم ق، ۳۰
..
شاعری به اسم «ابوشرف کرمانی» در تذکره‌های عمومی و محلی و تواریخ کرمان نیافتم. شاید منظور کاتب، شرف‌الدین مقبل بوده که در قرن هفتم می‌زیسته و در دستگاه اداری قراختائیان صاحب مقام بوده است. اصل منبع، در سدۀ یازدهم کتابت شده، ولی رباعی در هامش نسخه به خطی غیر از متن، نگاشته شده و من حدس می‌زنم این رباعی را باستانی راد مالک نسخه نوشته باشد. زیرا بسیار به خط او شباهت دارد.

در سفینۀ کهن رباعیات (ص ۲۶۵) رباعی به اسم «برهان اسلام» است و او، همان صدرالشریعه برهان الاسلام استاد عوفی است. اوحدی بلیانی، رباعی را هم به اسم شیخ نجم‌الدین یعقوب آورده و هم عبدالرحیم خان خانان (عرفات العاشقین، ۶، ۳۸۰۲؛ ۲: ۱۲۵۹). مسلما از این دومی نتواند بود. در نزهة المجالس (ص ۳۹۳) و روضةالناظر (برگ ۱۷۳پ) بی نام گوینده درج شده است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

تکمله‌ای بر یادداشت پیشین

دوست فاضل و نکته‌دان جناب طاهری (نژند)؛ یادآور شدند که مولانا رباعیی دارد که بیت دوم آن با بیت دوم رباعی یادداشت پیشین یکسان است (کلیات شمس، جزو هشتم، ۶۶):

ای آنکه درين‌ جهان چو تو پاکی نيست
زيبا و لطيف و چست و چالاکی نيست
زين طعنه در اين راه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای؟ دگر باکی نيست!
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند کانال معتبر تلگرامی



بیاض-عاطفه طیّه
/channel/atefeh_tayyeh


چهار خطی- سیدعلی میرافضلی
/channel/Xatt4


حافظ‌خوانی-رضا ضیاء
/channel/hafezxany

اوراق پریشان-رضا ضیاء
/channel/oragheparishan


شعر، فرهنگ و ادبیات-محسن احمدوندی
/channel/mohsenahmadvandi


صراحی-منوچهر فروزنده
/channel/Sorahi_Forouzandeh


کتابخانهٔ تخصصی ادبیات-اسماعیل مهدوی راد
/channel/eliteraturebook


مجمع پریشانی-سهیل یاری
/channel/majmaeparishani


نخبهٔ شاهنامه با علی شاپوران
/channel/NokhbeyeShahnameh

فن ادبیات - یادداشت‌های علی شاپوران
/channel/fanneadab

Читать полностью…

چهار خطی

انصاف بده!

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این‌ همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون‌خوارتریم؟

(مذکِّرِ احباب، سیدحسن خواجه نقیب‌الاشراف بخاری، تصحیح نجیب مایل هروی، نشر مرکز، ۱۳۷۷، ص ۱٠۶)


در تذکرهٔ مذکِّرِ احباب، این رباعیِ مشهور منسوب است به «بابا عین‌الملک» شاعر سدهٔ دهم هجری که از مشایخ معروف ماوراءالنهر بوده، مردم به وى اعتقاد بسیار داشته‌اند و به قول صاحب مذکّرِ احباب «اهل حاجات به زیارت مرقدش می‌روند».
ولی بدیهی است که این رباعی به هیچ وجه نمی‌تواند از او باشد، حتی اگر معتقدان به او «روح پرفتوحش را سبب حصول مرادات» کنند؛ به این دلیل که محمد عوفی چند قرن قبل از آن که بابا عین‌الملک چشم بر جهان بگشاید، این رباعی را در جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات با اندکی اختلاف و بی ذکر نام گوینده نقل کرده است:

ای قاضی شهر از تو دین‌دارتریم
با این همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون‌خوارتریم؟

(نسخهٔ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی، شمارهٔ ثبت نسخه: ۲۰۸۲۲۵، شمارهٔ قفسه: ۱۷۰۶۰)

شعر نه از بابا عین‌الملک است که احتمالا این رباعی را جایی دیده، پسند کرده و برای کس یا کسانی خوانده است و مریدانش به این خیال که شعر از مرادشان است اینجا‌وآنجا به نام او نقل کرده‌اند. و نه از خیام است که این شعر در هیچ منبع معتبری به نام او ثبت نیست.
گویندهٔ رباعی یکی از «ما» هستیم. ما که شاید مثل بابا عین‌الملک «از مجذوبان معتبر و از بزرگان مقرّر» نباشیم ولی باهمیم و هشیاریم.

@atefeh_tayyeh

Читать полностью…

چهار خطی

دو روایت از یک رباعی (بخش اول)

توضیح فرایند آفرینش یک شعر، برای خودِ شاعر، کار آسانی نیست؛ چه برسد به دیگران. فقط خودِ شاعر می‌داند که چه کلمات و سطرهایی را حذف یا پس و پیش کرده تا به فُرم نهایی و مطلوب خودش دست یابد. این حذفیات و جابه‌جایی‌ها، معمولاً جایی ثبت نمی‌شوند و آنچه برای مخاطبان و منتقدان باقی می‌مانَد، صورت نهایی یک شعر است. گاهی، با اینکه شعری را منتشر کرده و به رؤیت دیگران رسانده، در اختیار کردنِ آنچه خط خورده و آنچه باقی گذاشته، همچنان دو دل است و با خودش کلنجار می‌رود که باز هم در شعرش دست ببرد و آن را بهتر کند. گاهی دوستان و نزدیکان معتمد یک شاعر، پیشنهادهایی برای اصلاح و تغییر می‌دهند که بر این دو دلی‌ها می‌افزاید و باعث می‌شود روایت دومی از یک شعر شکل بگیرد. اغلب کسانی که دستی در شعر گفتن دارند، با این تردیدها آشنایی کافی دارند. هر روایتی برای خودش، ظرفیت‌هایی دارد که از آن حمایت می‌کند. بحث نسخه بدل‌ها در دواوین شعرای قدیم، همه‌اش به دستکاری کاتبان اهل ذوق یا بدخوانی‌ آن‌ها مربوط نیست. بلکه بخشی از آن‌ها، اثر قلم خود شاعر است. دکتر شفیعی کدکنی معتقد است که حافظ، در طول زمان، دستکاری‌هایی در شعرش می‌کرده که منجر به پدید آمدنِ روایت متفاوتی از مصراع‌ها یا ابیات و یا حتی کلمات یک غزل شده است و آن را نموداری از سیر تکامل هنری او دانسته است. نسخه‌هایی از این روایات مختلف، در دست خواهندگان و علاقه‌مندان بوده و در برخی از دستنویس‌های دیوان حافظ انعکاس یافته است. این امر در مورد اغلب شاعران صادق است. اما چون مخاطبان حساسیت خاصی در مورد شعر شاعران درجه دوم تاریخ شعر فارسی ندارند، این روایات، مورد بحث و بررسی قرار نمی‌گیرد.
در دیوان ظهیر فاریابی، رباعیی وجود دارد که بیت دوم آن، در نسخه‌های دیوان او به دو گونۀ مختلف آمده است. مرحوم دکتر یزدگردی یکی از این دو روایت را با عیب تکرار قافیه در متن قرار داده و به تفاوت بیت دوم در سایر نسخه‌های مورد استفاده اشاره‌ای نکرده است (دیوان ظهیر، ۲۶۰). بنابراین، ما این دو روایت را بر اساس چند دستنویس‌ کهن اینجا می‌آوریم. اول یا دوم بودن روایت، جنبۀ فرضی دارد.

روایت نخست:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
زلفش، به تلطّف، آب عطاران بُرد
چشمش، به کرشمه، خون هشیاران ریخت
این همان روایتی است که دکتر یزدگردی برگزیده، جز آنکه در مصراع چهارم به جای «هشیاران»، «می‌خواران» ثبت شده که عیب تکرار قافیه را پدید آورده است. این روایت در دستنویس اسعد افندی که در ۷۱۷ ق کتابت و نسخۀ اساس کار در تصحیح مرحوم یزدگردی بوده، با عیب تکرار قافیه آمده است (برگ ۷۷ر). روایت اول، در دستنویس نورعثمانیه (مورخ ۸۴۴ ق، برگ ۱۸۰ر)، دانشگاه استانبول (مورخ ۸۴۰ ق، صفحۀ ۱۶۶) و کتابخانۀ ملی پاریس (مورخ ۸۴۸ ق، برگ ۷۷ر) نیز دیده می‌شود. در نورعثمانیه و پاریس به جای «تلطّف»، «تطاول» آمده است.

روایت دوم:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
از عنبر تر، رونق عطاران بُرد
وز نرگس مست، خون هشیاران ریخت
این روایت، مبتنی بر دستنویس حکیم اوغلو (سدۀ هفتم یا هشتم ق، برگ ۱۲۶ر)، سفینۀ تبریز (کتابت ۷۲۱ ق، چاپ عکسی، ۴۸۸)، کتابخانۀ ملک (سدۀ هشتم ق، صفحۀ ۲۰۷) و دو نسخۀ کهن مجلس (احتمالاً هر دو از اوایل سدۀ هشتم ق) است (شمارۀ ۲۴۶۰، برگ ۸۰ر؛ شمارۀ ۱۴۳۳۸، برگ ۲۱۳ر) است. در دستنویس نخست مجلس، «آن عنبر تر... وین نرگس مست» ضبط شده است که در برخی منابع دیگر هم می‌بینیم. به نظر من، تبدیل از به آن یا زآن، ویرایش متأخّر برای کم کردن غرابت زبان و مأنوس شدن آن به ذهن مخاطبان دوره‌های بعد، بوده است.
رباعی در برخی دستنویس‌های کهن مثل نسخۀ شمارۀ ۴۹۶ دانشگاه استانبول (مورخ ۷۵۹ ق) نیامده است. این دو روایت، در نسخه‌های خطی قرن دهم به بعد نیز قابل رهگیری است، اما همین چند نسخه برای بحث ما کافی است و نشان می‌دهد هر دو روایت، از پشتوانۀ دستنویس‌های کهن و معتبر دیوان ظهیر برخوردار است. بنابراین، احتمال آنکه هر دو روایت، اثر طبع خودِ شاعر باشد، کم نیست.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
(تبارشناسی یک رباعی، بخش دوم)

در یادداشت قبل به زمین مشترک رباعی هلالی و دو تن از شاعران هم‌عصرش و احتمال متأثر شدن او از آن‌ها اشاره کردیم. اگر بخواهیم از فُرم رباعی هلالی سخن بگوییم، علاوه بر شکل بیرونی و طرح ردیف و قافیۀ آن، از تقارن و توازن مصراع سوم و چهارم هم باید یاد کنیم که در شکل‌گیری فرم رباعی او بسیار مؤثر بوده است. البته این هم یک شگرد رایج بین رباعی‌سرایان قدیم بوده و جنبۀ ابتکاری ندارد: افسوس که افسوس/ فریاد که فریاد.
همچنین اگر مصراع سوم رباعی هلالی را مجزّا در نظر بگیریم: «افسوس که افسوس مرا سود نداشت»؛ شاید این رباعی جامی به عنوان یکی از الگوهای ذهنی هلالی قابل ذکر باشد (دیوان، ۱: ۸۵۷):
با طبل اجل، کوس نمی‌دارد سود
صیت کی و کاوس نمی‌دارد سود
زین غم همه انفاس من افسوس شده‌ست
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
اما به نظر می‌رسد که هلالی بیش از همه، وام‌دار این رباعی سلطان مسعود میرزا بوده باشد (لطایف‌نامه، ۳۸۳):
نوری که عیار دیدۀ روشن بود
چشم بد ایّام ز چشمم بربود
فریاد که فریاد به جایی نرسید
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
یعنی هم الفاظ را از او گرفته، و هم شگرد موازنه را. کاری که هلالی کرده، جابه‌جایی دو مصراع بوده است و بس! این سلطان مسعود، برادرزادۀ سلطان حسین بایقرا بود و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می‌گفت. تخلّص او در شعر ترکی «شاهی» بود و در شعر فارسی، «غازی». رباعی مذکور را «بعد از آنکه امیر خسروشاه نیشتر به چشم او آورده گفته» است. به احتمال زیاد، هنگامی که هلالی از استرآباد به هرات آمده بود، رباعی سلطان مسعود در محافل ادبی هرات، بر سر زبان‌ها بود. در یکی‌ از جُنگ‌های عصر صفوی (مجموعۀ اشعار، نسخۀ ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، ۷۴۰) رباعی را به شیخ نجم‌الدین کبری (د. ۶۱۸ ق) نسبت داده‌اند، بی آنکه ربطی به احوالات شخصی او داشته باشد.
شگفت آنکه رباعی سلطان مسعود نیز بی شباهت به یکی از رباعیات علاءالدولۀ سمنانی (د. ۷۳۶ ق) نیست (دیوان اشعار، ۳۴۷):
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
فریاد که فریاد مرا ره ننمود
گر می‌خواهی که تا برآید مقصود
بر آتش غم گداز خود را چون عود
از متوسط بودن رباعی سمنانی و عدم مهارت او در ایجاد تعلیق مناسب در رباعی که بگذریم، می‌توان به شباهت دو رباعی حکم داد. اما بیشتر از شباهت کلمات، فُرم رباعی است که در شکل‌گیری متن اثرگذار است. اگر به این رباعی عاشقانۀ زیر که مربوط به سدۀ ششم یا هفتم هجری است توجه شود (نزهة المجالس، ۵۸۸):
بر درگه او بار نمی‌یارم خواست
بوسی ز لب یار نمی‌یارم خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌یارم خواست
می‌بینیم که در چنین فُرم آماده‌ای، راحت می‌شود جای کلمات را عوض کرد و به جای «زنهار» گذاشت «افسوس» و به جای «نمی‌یارم خواست» گذاشت «نمی‌دارد سود». اینجاست که فُرم تبدیل به فرمول می‌شود و طبق این فرمول، می‌توان متن‌های متعدد تولید کرد. در نزهة المجالس، قبل از رباعی مورد اشاره، این رباعی آمده است:
بی یاد تو دل شاد نمی‌یارم کرد
وز بیم، تو را یاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌شاید خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
هرکه رباعی بالا را سروده، مایۀ کار خود را از سید حسن غزنوی گرفته است (دیوان، ۳۳۸):
دل را به دمی یاد نمی‌یارم کرد
چون خاک شدم، باد نمی‌یارم کرد
دارم سخنان، یاد نمی‌یارم کرد
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
به رغم شباهت دو رباعی و روشن بودن امر اقتباس، به نظر من، فُرم دو رباعی متفاوت است و اصولاً رباعیات چهار قافیه‌ای جایی برای موازنه مصراع سوم و چهارم ندارد و این از موهبات حذف قافیۀ سوم رباعی است که امکان ایجاد فرم‌های تازه‌تر و از همه مهم‌تر امکان تعلیق را به شاعر رباعی‌سرای عطا کرده است.

باری، با واکاوی یک رباعی هلالی، دیدیم که در پوشۀ رباعی او، چه پیشینۀ پُر برگی نهفته است. و البته، از این نکته هم نباید غافل بود که فرم‌هایی که تبدیل به فرمول می‌شوند، همان قدر که دست شاعر را برای سخنوری باز می‌گذارند، امکان خلاقیت و ابتکار را از او می‌ستانند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

یادداشت آقای هادی بیدکی
دوست فاضل جناب هادی بیدکی مصحّح دانشور تذکره‌های لطایف‌نامه، هشت بهشت و مجلس‌آرای، نکاتی را در مورد یادداشت پیشین یادآور شدند که با اجازۀ ایشان، برای بهره‌مندی مخاطبان کانال، درج می‌شود:

عرض اول اینکه علاوه بر فخری در مجلس آرای و لطایف نامه، سام میرزا نیز رباعی مذکور را به میرم سیاه نسبت داده است و اگر تذکره های بعدی دیده شوند، بعید نیست که چنین انتسابی تکرار شده باشد. همچنین، از دیوان میرم سیاه غیر از دو نسخه مذکور، چندنسخه دیگر هم وجود دارد و چه بسا این رباعی در آن‌ها ثبت شده باشد خصوصاً که نسخۀ تهران مورخ ۹۱۱ است و تا زمان مرگ میرم قطعا اشعار دیگری سروده و در نسخ دیگر ثبت شده است؛ آن هم قالب رباعی که شما در آن تخصص دارید و بیان کرده‌اید که کمتر قالبی مثل آن در انتساب بین شاعران و استنساخ در نسخ متفاوت سراغ داریم. سوای این، انتساب کننده‌ای از قدما را هم سراغ نداریم که رباعی را به خواجه میرم نسبت داده باشد و کفۀ انتساب رباعی به میرم سیاه فعلاً نسبت به خواجه میرم سنگین‌تر است.

عرض دوم اینکه، در نسخه خطی بین دو کلمه میرم و خواجه هیچ فاصله‌ای نیست که بیاض مانده باشد، یا کلمه‌ای مخدوش شده باشد و هر دو کلمه مذکور هم بدون هیچ دستکاری‌ای کتابت شده‌اند. پس از یادداشت شما بنده به این شک افتادم که این خواجه میرم خواجه افضل دیوان (میرم بن خواجه افضل) ممکن است هیچ‌کدام از همنام‌هایی که ذکر کردید، نباشند. خصوصاً که طبق منابعی که قبلاً دیدم و الان دقیقا خاطرم نیست، خواجه میرم و خواجه افضل دیوان دیگری هم داریم که اتفاقاً در سند بوده‌اند، یعنی دقیقاً همانجایی که فخری زمان تالیف مجلس آرای در آنجا بوده و تصادفاً حیدر کلوچ هم زمان کوچ از هرات گذرش به آنجا افتاده است! البته این موضوع در حد گمان است و نگارش یک مقاله دقیق درباره این میرم ها و خواجه افضل ها قطعاً نتایج خوبی در پی خواهد داشت.

ناگفته نماند که طبق گفته خواندمیر در حبیب السیر (۴/۳۶۰) ضیاءالدین میرم پسر خواجه علاءالدین است که این خواجه علاء برادر بزرگتر خواجه افضل کرمانی بوده. یا اینکه خواجه میرم، برادرزاده خواجه افضل بوده، نه اینکه خواجه میرم و خواجه افضل برادر باشند: «خواجه ضیا ءالدین میرم پدر عالی گهرش خواجه علاءالدین برادر بزرگتر خواجه افضل الدین محمد کرمانی بود». همان‌طورکه نوایی و فخری نیز به برادری آنها اشاره نکرده‌اند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️تصاویر دستنویس شمارۀ ۴۸۴ کتابخانۀ داماد ابراهیم پاشای ترکیه (رک. یادداشت پیشین)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

خیّام در آسیای صغیر

یادداشتی از دکتر فریبا
شکوهی

🔸شهرت حکیم عمر خیّام نیشابوری (۴۴۰- ۵۱۷ق) در منابع کهن بیشتر در مقام فیلسوف، حکیم، طبیب، عالم جبر و هندسه، ریاضی‌دان و منجمی پُرآوازه مطرح بوده است. اگرچه در برخی منابع سدۀ ششم تا هشتم هجری رباعیاتی از خیّام به عربی و فارسی نقل شده، آوازۀ او در مقام شاعری رباعی‌گوی از اوایل سدۀ ۱۳ق/ ۱۹م با ترجمۀ فیتزجرالدِ انگلیسی آغاز می‌شود و به دنبال آن موجی از ستایش و استقبال از شعر و اندیشۀ خیّام در ایران و جهان غرب به راه می‌افتد. ترجمۀ فیتزجرالد، بسیاری از شاعران و نویسندگان غرب و شرق و به‌­ویژه ایرانیان را به پژوهش دربارۀ خیّام و انتشار رباعیّات او و غیرفارسی‌زبانان را به ترجمۀ رباعیّات او به زبان­‌های گوناگون ترغیب کرد.

🔴برای دیدن متن کامل یادداشت به نشانی زیر در وبگاه فرهنگستان مراجعه کنید:
🌐https://apll.ir/?p=12354

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 رباعیات خیام، نسخه کتابخانه اسعد افندی کتابت سال ۸۷۶ هجری قمری

دستنویس شماره ۲۸۸۲ کتابخانه اسعد افندی ترکیه مشتمل بر دو اثر: لمعات عراقی و رباعیات خیام است.
بخش اول دستنویس: لمعات عراقی در سال ۸۷۷ توسط کاتبی به نام درویش یوسف جیلانی نوشته شده؛
و بخش دوم: رباعیات خیام دارای مقدمه‌ای کوتاه و ۳۳۶ رباعی به نام خیام در سال ۸۷۶ کتابت یافته است.
نام کاتب در بخش رباعیات خیام ذکر نشده اما با توجه به رسم‌الخط به نظر می‌رسد کاتب هر دو بخش یک نفر باشد.

@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

تعلیقه بر رباعیات بنایی هروی
(بخش دوم و آخر)

رباعی اول دیوان بنایی عیب تکرار قافیه دارد (ص ۴۳۳):
چرخ فلک از وطن جدا کرد مرا
با غربت و هجر، مبتلا کرد مرا
یارب که ز جان جدا شود آن ظالم
کز جان و جهان خود جدا کرد مرا
خواجه عبدالله مروارید کرمانی، شاعر هم‌عصر بنایی، رباعیی با این ردیف و قافیه دارد (مونس الاحباب، 89):
یک چند غم تو مبتلا کرد مرا
هجر تو گرفتار بلا کرد مرا
اکنون که رسیدم به وصالی از تو
چشم بد ایّام جدا کرد مرا
‏..
در رباعی زیر (ص ۴۳۳):
در هجر تو مانده ناتوانم برجا
افتاده چو مشت استخوانم برجا
گویند که یار می‌رسد و می‌ترسم
تا آمدن یار نمانم برجا
مصراع سوم رباعی، سکتۀ وزنی دارد. در دستنویس پاریس، واو ندارد. در خلاصةالاشعار و دستنویس مغنیسا چنین است: گویند اجلت می‌رسد و می‌ترسم. نورعثمانیه: گویند اجل می‌رسد و می‌ترسم. در خلاصةالاشعار و مغنیسا، در مصراع چهارم نیز به جای «یار»، «اجل» ضبط شده است. شاید ضبط درست بیت دوم رباعی چنین باشد:
گویند: اجلت می‌رسد و می‌ترسم
تا ‌آمدن دوست، نمانم برجا
البته ضبط «تا آمدن اجل نمانم برجا» نیز در خور توجه است و اغراقی زیبا دارد. یعنی وضعیت من به گونه‌ای است که پیش از رسیدن اجل، خواهم مُرد. شاید هر دو روایت، سرودۀ خود شاعر باشد.
‏..
در رباعی (ص ۴۳۳):
از نفس بدم جدایی ده یارب
وز قید خودم رهایی ده یارب
بیگانه ز خویش و آشنایم گردان
یعنی که به خود آشنایی ده یارب
وزن آشفته است. قافیۀ رباعیی چنان که در اغلب دستنویس‌ها آمده، جدایئی، رهایئی و آشنایئی است. در مصراع چهارم نیز حرف «که» زائد است. رباعی را بنایی از روی بیت مشهور نظامی گنجوی در منظومۀ لیلی و مجنون برگرفته است: از ظلمت خود رهایی‌ام ده/ با نور خود آشنایی‌ام ده.
‏..
رباعی زیر (ص ۴۳۳):
ای دل اگرت با غم او خو باشد
ور تو غم او خوری چه نیکو باشد
هان ای دل بی‌غم! غم او در بر گیر
تا درنگری، خود غم او او باشد
نمی‌تواند سرودۀ بنایی هروی باشد. چرا که در رباعیات اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۲۶۸) و مولانا (کلیات شمس، جزو هشتم، ۱۰۱) آمده و نسخه‌های آن، متعلق به سدۀ هفتم و هشتم هجری است. ضبط رباعی مطابق دستنویس رباعیات اوحد به قرار زیر است:
خواهم که مرا با غم او خو باشد
گر دست دهد غمش، چه نیکو باشد
هان ای دل سر‌کش، غم او در برگیر
چون درنگری، خود غم او او باشد.
رباعی در مرصاد العباد نجم رازی (ص ۴۲۴)، ترجمۀ عوارف المعارف (ص ۱۳۷) و مناهج الطالبین (ص ۸۰) نیز بی نام گوینده دیده می‌شود. با توجه به درج رباعی در مرصاد العباد، احتمال آنکه از مولانا باشد، بسیار ناچیز است.
‏..
در رباعی زیر (ص ۴۳۴):
خوش آنکه می غالیه‌بو می‌گیرد
در پای خم، دست سبو می‌گیرد
آن دسته به گردن سبو نیست که او
از بهر یکی جرعه، گلو می‌گیرد
مصراع دوم، صحیح ضبط نشده و و «در پای خُمی» درست است.
‏..
در رباعی زیر (ص ۴۳۴):
شب‌ها نه کواکب است بر برج نگون
وآن نیست شفق کز او افق شد گلگون
(یا) درد من غریب دارد گردون
رخساره پُر از سرشک و دامن پُر خون
در مصراع لول، «برج» خطاست و «چرخ» صحیح است. در مصراع سوم نیز کلمه‌ای که (یا) حدس زده شده، مطابق ضبط خلاصةالاشعار و نسخۀ مغنیسا، «از» یا «کز» است.
‏..
در رباعی زیر (ص ۴۳۴):
گر جرعه‌کش و مست خواهی رفتن
ور زاهد و حق‌پرست خواهی رفتن
از دست مده ساغر می کآخر کار
چون ساغر می ز دست خواهی رفتن
در مصراع اول، «جرعه‌کشی» درست است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

#اختصاصی

◻️هرکس سخنی از سرِ سودا گفتند:

🔻چند و چونی در آوازۀ جهانی رباعیات خیّام

✍️سیدعلی میرافضلی
شاعر و پژوهشگر ادبیات

🔷ادوارد فیتزجرالد، شاعر انگلیسی عصر ویکتوریا، به سال ۱۸۵۹ میلادی ترجمۀ آزادی از رباعیات منسوب به خیّام عرضه داشت که هم موجب شهرت جهانی خیّام شد و هم نام فیتزجرالد را در شعر انگلیسی جاودانه کرد و پیامد آن، چاپ میلیون‌ها نسخه از ترجمۀ رباعیات خیّام به زبان‌های گوناگون بود. شهرت جهانی ترجمۀ رباعیات خیّام، این گمان را در ذهن برخی از محققان پدید آورد که ایرانیان، خود نیز خیّام را به واسطۀ این ترجمه شناختند و پیش از آن، خیّام در ایران شاعری گمنام بود.

🔷باید بدانیم که مکتب خیّام در رباعی، در اواسط قرن هفتم هجری، یعنی حدود هشتصد سال پیش، مورد شناسایی ادبای پارسی زبان قرار گرفت و جمال خلیل شروانی، اولین کسی بود که صدای متفاوت رباعیات حکیم خیّام و جریان متمایز رباعی خیّامانه را شناسایی کرد. او در «نزهة المجالس» که دفتری از چهار هزار رباعی کهن پارسی است، بابی را به «معانی حکیم عمر خیّام» اختصاص داد.

🔷چند دهۀ بعد، گردآورندۀ ناشناس «سفینۀ کهن رباعیات»، کتاب خود را با رباعیات خیّام آغاز نهاد. این رباعی‌نامه، به احتمال بسیار، در اواخر قرن هفتم هجری گرد آمده است. در اوایل قرن هشتم هجری، محمد بن یغمور در شهر ترمد در منطقۀ ماوراء النهر، سفینه‌ای از اشعار کهن فراهم کرد که قسم هفتم آن در قالب رباعی است. شروع این قسم، با رباعی «خواجه عمر خیّام» است. این مجموعه به «سفینۀ ترمد» شهرت دارد.

🔷در همین روزگار (به سال ۷۴۱ ق)، ادیبی به نام محمد بن بدر جاجرمی که در عراق عجم (مناطق مرکزی ایران) می‌زیست، به تدوین «مونس الاحرار فی دقائق الاشعار» در سی باب پرداخت. باب بیست و هشتم این کتاب در رباعیات است و یک فصلش، در «رباعیات ملک الحکماء عمر خیّام» است. همزمان با او، چهار کاتب ایرانی که در مصر به‌سر می‌بُردند، مجموعه‌ای از اشعار و مراسلات فارسی را کتابت کردند که سهم خیّام در آن، ۳۳رباعی است.

🔷بنابراین، طی سده‌های هفتم و هشتم هجری، در نقاط مختلفی از اقلیم پهناور زبان فارسی، ادیبان و کاتبانی بودند که توجه ویژه‌ای به رباعیات منسوب به خیّام داشتند و آن‌ها را در اختیار مخاطبان خود قرار می‌دادند. اولین مجموعه‌های مستقل رباعیات خیّام، در اواسط قرن نهم هجری گردآوری شد و خیلی زود، این کار چنان رونقی گرفت که بسیاری از بزرگان زمانه، خوشنویسان و تذهیب‌کنندگان و نگارگرانِ بنام را به خدمت گرفتند و نسخه‌ای از رباعیات خیّام را برای کتابخانه‌های خود فراهم کردند.

🔷قدیم‌ترین نسخۀ مُدَوّنِ رباعیات خیّام، نسخه‌ای است که شیخ محمود پیربوداقی، خوشنویس نامدار دربار پیربوداق قراقوینلو، در دهۀ آخر ماه صفر سال ۸۶۵ ق در دارالملک شیراز کتابت کرد.
🔷از آن زمان تا امروز، خیّام همواره به عنوان یکی از مهم‌ترین رباعی‌سرایان زبان فارسی مطرح بوده است و بسیاری از ادبای قدیم، او را مَثَل اَعلایِ رباعی‌سرایی، و رباعیاتش را متر و معیار قالب رباعی می‌دانسته‌اند. ژان باپتیست نیکلا، مترجم ارشد سفارت فرانسه، طی ده سال اقامت در ایران (از ۱۸۵۴تا ۱۸۶۳م)، با رباعیات خیّام آشنا شد و دانست که او در ایران «شاعری برجسته» محسوب می‌شود. نیکلا، هم‌عصر فیتزجرالد بود و هم‌زمان با او، به ترجمۀ رباعیات خیّام اهتمام گماشت.

🔷شاید گفته شود که خیّام را طبقۀ فرهیخته و علاقه‌مندان به شعر می‌شناخته‌اند و مردم عادی سر و کاری با اشعار او نداشته‌اند. این حرف، با واقعیت نفوذ شعر در دنیای قدیم و در همۀ شؤون زندگی مردم مشرقْ زمین همخوانی ندارد. بر اساس شواهد و اشارات موجود، می‌توان گفت که از چندین سدۀ پیش تا کنون، رباعیّات منسوب به خیّام نه فقط در ایران، بلکه در کلّ سرزمین‌های پارسی‌زبان و ملل علاقه‌مند به شعر فارسی، شایع و پُر شهرت بوده است. نسخه‌های خطی فراوان و چاپ‌های متعدد دیوان او در هند و مصر و ترکیه (از ۱۲۱۱ ق به این سو) نشان‌دهندۀ اقبال مخاطبان به اشعار اوست.

🔷اما نباید فراموش کرد که دفتر رباعیات خیّام از حدود هشتصد سال پیش، جایگاه خود را در کتابخانۀ روح مردم ایران یافته بود و چنان نبود که شهرت خیّام در ایران و سرزمین‌های مجاور، در گروِ اهتمام مترجمان و محققان غربی باشد. اکنون رباعیات خیّام، به متنی فراملّی تبدیل شده و جزو میراث همۀ ملل جهان است. چنین منزلتی، ایجاب می‌کند که رباعیات او نه فقط به اغلب زبان‌های زنده بارها و بارها ترجمه شود، بلکه تحقیقات متعددی نیز در همۀ پهنۀ گیتی در مورد این رباعیات شکل گیرد. /#پیام_ما

#خیام
@payamema

Читать полностью…

چهار خطی

مکافات ستم

از نورِ خرد هرکه سعادتمند است
داند که مکافاتِ ستم تا چند است
زنجیر، ز محبوس گرفتارتر است
هر حلقۀ او از دو طرف در بند است!
آقا رضی قزوینی (مسرور)
‏..
رباعی، سرودۀ یکی از شاعران دورۀ صفوی است که در نیمۀ دوم قرن یازدهم می‌زیست. نصرآبادی، شرح حال کلیی از او آورده که از وارستگی این شخص خبر می‌دهد (رک. تذکرۀ نصرآبادی، ۱: ۲۴۷). نصرآبادی در منتخب اشعار او متذکّر هیچ رباعیی نشده و به تخلّص او نیز اشارتی نکرده است. رباعی بالا را محمد صالح رضوی به نام او آورده است (جواهر الخیال، ۱۰۰). در منبع مذکور، رباعی زیر هم به اسم «آقا رضی مسرور» است (همانجا، ۶۷):

بحری است خموشی که گهرها دارد
نخلی که به هر فصل، ثمرها دارد
از صحبت هرزه‌گو حذر کن زنهار
دندان ز زبان بسی خطرها دارد!
‏..
در سفینۀ نظم و نثر شمارۀ ۱۱۱۴۳ کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران که در اواخر سدۀ یازدهم فراهم آمده، در منتخب اشعار «آقا رضی قزوینی» چهار رباعی درج شده که یکی، همان رباعی اول گفتار است و سه تای دیگر، به قرار زیر است (برگ ۱۷۰ر):

از هر بد و نیک بگسل ای دل پیوند
دیدنْ رخ این ندیدنی‌ها تا چند؟
آن چشم که پوشیده نباشد دائم
چون جامۀ عاریه‌ست، می‌باید کند!

از بهر معیشت، تک‌وپو نتوان کرد
با خلق زمانه گفت‌وگو نتوان کرد
گر خانه پُر از دُرّ و گهر خواهد شد
غوّاصیِ بحرِ آبرو نتوان کرد!

با کِشتیِ این بحر به ساحل نرسی
تا جان ندهی، به عالم دل نرسی
راهی‌است نفَس راستْ به سرمنزل دوست
تا ره نشود قطع، به منزل نرسی!
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجره‌ی دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجیر بُوَد
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

                             #بنت‌البخاریه

1⃣ این رباعی معروف نخستین بار در تاریخ گزیده بنام بنت‌البخاریه آمده و اصولا باید با توجه به قدمت و اعتبار اثر بنام همین شاعر ناشناخته که اطلاعات دیگری در مورد او ارائه نشده؛ پذیرفته شود.

2⃣ تقریبا ۲۰۰ سال بعد حکیمشاه در ترجمه مجالس‌النفائس این رباعی را بنام #عایشه_مقریه ثبت کرده است.

3⃣ حدود ۲۵۰ سال بعد آذر بیگدلی در آتشکده همین رباعی را این بار بنام #مهستی_گنجه‌ای آورده است.

4⃣ پس از آن تعدادی از تذکره نویسان که استفاده آنها از آتشکده بعنوان منبع مشهود است رباعی را به مهستی نسبت داده‌اند از جمله تذکره اسحاق بیگ ، نقل مجلس ، ریاض‌العارفین ، مجمع‌الفصحا ، خیرات حسان

5⃣ و بدین ترتیب در کتب و مقالات معاصر و با استناد بر منابع متاخر این رباعی بنام مهستی مشهور گشته است.

6⃣ رباعی در برخی نُسَخ قصه امیراحمد و مهستی آمده و چه بسا منبع آذر همین داستان بی‌تاریخ و نامعتبر بوده باشد! در هر حال انتساب این شعر به مهستی منتفی است.

7⃣ مولف تاریخ گزیده از بنت‌البخاریه و عایشه مقریه جداگانه نام برده و بنام هر کدام یک رباعی نقل کرده است؛ این مطلب نظر آقای محرابی مبنی بر یکی بودن این دو شخص را به چالش می‌کشد مگر اینکه دلایل مستند ارائه شود.

#مهدی_دهقان

@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب‌های نشر مسین را از پخش ققنوس تهیه بفرمایید.
https://qoqnoosp.com/search#!&Nvarchar19-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D9%86

نشر مسین
/channel/mesinpub

Читать полностью…

چهار خطی

▫️رباعی‌نویسی بر نیمکت فصول

رباعی‌نویسی بر نیمکتِ فصول (نیم‌نگاهی به دفتر رباعیاتِ «بهار در پاییز»)، سیدعلی میرافضلی، یزدنامک، سال پانزدهم، شمارۀ ۶۳، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۲، ۶۹-۷۲
‏..
اسلامی ندوشن، بعد از آنکه در روزگار جوانی دو دفتر از شعرهای خود را با عنوان گناه (۱۳۲۹ ش) و چشمه (۱۳۳۵ ش) منتشر کرد، به مدّت نیم قرن از دنیای شاعری فاصله گرفت. آن‌گاه، پیرانه‌سر دفتری از رباعیات خود را با عنوان بهار در پاییز عرضه داشت (تهران، ۱۳۸۴ ش). به تعبیر من، این ۷۷ رباعی، سرمایۀ دانش و تجربۀ زندگیِ اندیشه‌ورزی است که شعر در ایستگاه هفتاد و هفت سالگی، بارِ دیگر به سراغ او آمده است.
‏..
نکته: این مقاله، در بهمن ۱۴۰۰ نگاشته شده و متأسفانه زمانی چاپ می‌شود که یک سال از مرگ استاد اسلامی ندوشن می‌گذرد. به دلیل نقص فنی در صفحه‌آرایی، ترتیب مصراع‌های رباعیات مورد استناد در مقاله به‌هم خورده است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️با ما تو چگونه‌ای؟

غم گر خورَدَم خون جگر، باکی نیست
درد اَر کُندَم زیر و زبر، باکی نیست
زین طرفه در این راه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای؟ دگر باکی نیست!
شاعر ناشناس
‏..
این رباعی، در اوراق واپسین دستنوشتۀ شمارۀ ۵۵۱ کتابخانۀ حکیم علی اوغلو پاشای ترکیه کتابت شده است. اصل نسخه، کتاب التبر المسبوك فی نصيحة الملوك است که گزارش عربیِ نصیحة الملوک امام محمد غزالی محسوب می‌شود. کتابت دستنویس را سنجر بن عبدالله الرومی الخازنی روز یکشنبه دوازدهم جمادی الاولی سال ۶۵۰ ق به پایان بُرده است. در دو ورق آخر نسخه، مقداری شعر فارسی در اواخر سدۀ هفتم و سدۀ هشتم به دو سه قلم مختلف ثبت شده است. رباعی بالا به اعتبار نوع خط، احتمالاً مربوط به سدۀ هشتم است. گویندۀ این رباعی زیبا را نتوانستم بشناسم. کاتبی که این رباعی را در ورق ۲۳۸پ نوشته، سه بیت از اشعار خودش را نیز قلمی کرده است.
در ورق بعدی، پنج بیت شعر فارسی به قلم «محمد بن عبدالله امامی» دیده می‌شود که احتمال دارد با امامی هروی (شاعر قرن هفتم) نسبت فرزندی داشته باشد.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 از سرِ پای!

دوش از سر پای یار با ما بنشست
باز از سر دست عهدم امروز شکست
نه دوش بُدم شاد و نه غمگین امروز
کان از سر پای بود و این از سر دست
                                      #مهستی

مهستی سخن خود را با صنعت تضاد آراسته ( دوش و امروز ، سر و پا ، دست و پا ، شاد و غمگین ) و با واژه‌های سر و دست و پا بازی کرده است. این رباعی زیبا که در دیوان و مجموعه‌های چاپ شده مهستی در سده اخیر نیامده، از دید ادبی و لغوی ارزشمند است.

#از_سر_پای را در لغت‌نامه‌ها نیافتم... گویا به معنی انجام کار بصورت گذری و در زمانی کوتاه یا سر زدن با عجله بی‌توقف باشد. در گویش مشهدی سرِ پا در همان مفهوم تُکِ پا ( در تداول عوام زمانی کوتاه ) بکار می‌رود. به عنوان مثال: یک سر پا ( تک پا ) رفتم دیدار فلانی...

نزاری قهستانی گوید:
دریاب که شد ز دست کارم
آخر گذری کن از سرِ پای..‌.

در جای دیگر:
دل شکسته‌ی ما را رعایتی فرمای
به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

دو روایت از یک رباعی (بخش دوم)

تفاوت دو روایت در این است که در اولی شاعر به صراحت از زلف و چشم معشوق سخن گفته، ولی در روایت دوم، معادل استعاری آن‌ها را آورده است. زلف: عنبر تر، چشم: نرگس مست. ضمن اینکه روایت دوم، از توضیح اضافۀ «تلطّف و کرشمه» نیز خالی است و از جنبۀ هنری شاید کمال بیشتری برای آن بتوان قائل شد. روایت دوم، بیان صریح را تبدیل به بیان استعاری کرده و توضیح اضافه را نیز از میان بُرده و از این جهت، اجرای هنری‌تری دارد. در نسخۀ سفینۀ تبریز و برخی منابع دیگر، به جای عنبر در مصراع سوم، «سنبل» آمده که با «نرگس» در مصراع چهارم، تناسب بیشتری دارد؛ اما ربط عنبر به عطار قوی‌تر به نظر می‌رسد.
البته شاهدی در دست نیست که بگوییم همۀ تغییراتی که در یک متن صورت می‌گیرد، به کمال هنری آن منجر شده است. شاید این فقط فرض منتقدان و مصحّحان متون است که سیر اصلاحات یک شعر، صعودی است. به عبارت دیگر، ما می‌توانیم نظر خود را در مورد وجه قوی‌تر و کامل‌تر یک متن، با دلایلی، بیان کنیم. ولی نمی‌توانیم ثابت کنیم که پدیدآورنده نیز با ما در این سخن، همداستان است و تمام آنچه گفتیم، به همین ترتیب اتفاق افتاده است؛ نه بر عکس.

رباعی در نزهة المجالس (ص ۳۰۴) مطابق روایت دوم، به اسم مهستی گنجوی آمده است:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
آن عنبر تر، رونق عطاران بُرد
وآن نرگس مست، خون هشیاران ریخت.
ولی ابوالمجد تبریزی که منبع اصلی رباعی‌نامه‌اش، کتاب نزهة المجالس بوده، رباعی را به اسم ظهیرالدین فاریابی ثبت کرده است (خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ۶۲). ضبط رباعی در اینجا، دقیقاً با روایت دوم مطابق است. دو احتمال می‌توان داد. یا اینکه ابوالمجد به نسخۀ صحیح‌تری از نزهة المجالس دسترسی داشته و در نسخۀ اصل او نام شاعر به صورت صحیح ذکر شده بوده است و یا بر اساس دیوان ظهیر که در اختیارش بوده و در همین سفینۀ تبریز نسخه‌ای از آن را برای خودش نوشته، نام شاعر را اصلاح کرده است. در مورد احتمال اول، شواهدی در دست است که نسخۀ نزهةالمجالس مورد استفادۀ ابوالمجد، با نسخۀ موجود تفاوت‌هایی داشته است. احتمال دوم نیز دور از ذهن نیست. در هر صورت، انتساب رباعی به مهستی گنجوی، قوّت چندانی ندارد. خاصه آنکه در رباعیات سرگردان، دیوان شعرا حجّت محکم‌تری است. نام مهستی پای بسیاری از رباعیات شاعران دیگر به چشم می‌خورَد و وی کسی است که باید در انتساب هر رباعی به او، سختگیری زیادی به خرج داد.

رباعی به مولانا نیز منسوب است (کلیات شمس، جزو هشتم، ۲۱). در مقالات شمس نیز بی نام گوینده دیده می‌شود (ص ۲۵۵-۲۵۶). در هر دوجا، رباعی مطابق روایت دوم است. البته، نوعی تشتّت در ضبط هر دو منبع مشهود است. در کلیات شمس آمده: «از سنبل تر... آن نرگس مست». نسخه بدل آن، «زآن سنبل تر» است. شاید بهتر بود که مرحوم فروزانفر، به قرینه‌سازی شاعر بیشتر توجه می‌کرد. در مقالات شمس ضبط مصراع سوم و چهارم چنین است: آن سنبل و گل... وآن نرگس مست. آن سنبل و گل، ضبط بی ربطی است.
رباعی در پنج دستنویس کلیات شمس آمده است که همگی از نسخه‌های کهن است. اما نباید مرعوب این نسخه‌ها شد. بسیاری از رباعیات موجود در دستنویس‌های کهن کلیات شمس، سرودۀ دیگران است و همان‌طور که مرحوم فروزانفر در یادداشت اول کتاب متذکّر شده، «در این میان رباعیاتی می‌بینیم که پیش از روزگار مولانا در متون فارسی ... یاد شده است». به نظر من، آن دسته رباعیاتی که در نزهة المجالس آمده، سرودۀ هر کس می‌خواهد باشد، از مولانا نتواند بود. این کتاب، در ایّام جوانی مولانا گردآوری شده و شاهدی در دست نداریم که از گسترش و نشر اشعار مولانا در زمان جوانی‌اش خبری متقن به دست دهد. به نظر من در نقد انتسابات و پالایش رباعیات مولانا، نزهة المجالس، اثری سودمند و اثرگذار است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

دامن در کش

ای دوست! قلم بر سخن دشمن کش
و اندر شب تاریک، می روشن کش
دیوانگیا! خیز و سر از جیب برآر
عقلا! بنشین و پای در دامن کش!
ظهیر فاریابی

ای دوست! دل از جفای دشمن در کش
با روی نکو، شراب روشن در کش
با اهل هنر، گوی گریبان بگشای
وز نا اهلان، تمامْ دامن در کش!
حافظ

ای دوست! دم از وفای دشمن در کش
با دوست نشین و باده روشن در کش
آمیختنْ آفتی است، در گوشه نشین
وز نا اهلان، تمامْ دامن در کش!
خیالی بخارایی

منابع:
دیوان ظهیر فاریابی، تصحیح یزدگردی، ۲۶۸؛ دیوان حافظ، تصحیح قزوینی غنی، ۳۸۱؛ دیوان خیالی، تصحیح دولت‌آبادی، ۲۷۰
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فریاد که فریاد به جایی نرسید
(تبارشناسی یک رباعی، بخش نخست)

افسوس که دردم به دوایی نرسید
فریاد که هرگزم نوایی نرسید
افسوس که افسوس مرا سود نداشت
فریاد که فریاد به جایی نرسید!
هلالی جغتایی (د. ۹۳۶ ق)

رباعی بالا، جزو ۵۰ رباعی نویافتۀ هلالی است که به زودی مقالۀ آن منتشر خواهد شد. در مقدمۀ آن مقاله توضیح داده‌ام که شگرد اصلیِ هلالی و شاعران عصر او در رباعی‌سرایی، بازسراییِ رباعیات قدیم یا حتی رباعیات شاعران نسل پیش از خود بود. در آن مقاله، به دو مورد از سرچشمه‌های الهام یا الگوهای ذهنی هلالی در سرایش رباعی فوق اشاره کرده‌ام. به دلیل محدودیت مقاله، آن بحث را اینجا کامل‌تر عرضه می‌کنم.

همان‌طور که در مطلب قبل گفتم، هر متنی، انباشته از متن‌های پیشین و در حال مکالمۀ مداوم با آن‌هاست. هلالی جغتایی در جوانی از استرآباد به هرات رفت و در محافل ادبی آنجا برای خود اسم و رسمی پیدا کرد. یکی از محافل ادبی هرات که شاعران به آن رفت و آمد داشتند، خانۀ خواجه عبدالله مروارید کرمانی (د. ۹۲۲ ق) بود که از رجال طراز اول دربار سلطان حسین بایقرا به شمار می‌آمد. واصفی، توصیف جالبی از یکی از جلسات ادبی خانۀ مروارید کرمانی به دست داده و نام هلالی را نیز جزو حاضران در آن محفل بُرده است (رک. بدایع الوقایع، ۲: ۱۸۶). مروارید، دفتری از رباعیات دارد به نام مونس الاحباب که رباعی زیر هم در آن دیده می‌شود (ص ۸۱):
دیری است کز آن چمن نوایی نرسید
وز کلک نوازشت صدایی نرسید
گفتم که رسد ناله به آنجا که تویی
فریاد که ناله هم به جایی نرسید

شاید یکی از شعرهایی که در سرودن رباعی هلالی نقش داشته است، همین رباعی باشد. البته این طرح قافیه و ردیف، برای شاعران آن عصر آشنا بود و آصفی هروی (د. ۹۲۳ ق) نیز رباعیی در همین زمین دارد (دیوان آصفی، ۲۴۳):
دردا که دل من به دوایی نرسید
وز دانۀ خالت، به نوایی نرسید
هر چند شرار دلم امشب چو سپند
برجَست و فرو جَست، به جایی نرسید!

اینکه آدم احساس کند نه فردایی دارد و نه فریادش به جایی می‌رسد، حسّ مشترک بسیاری از انسان‌هاست. بهرام سقای بخارایی که از شاعران عهد اکبرشاه بود، نیز همین حس را داشت (دیوان، ۱۹۵):
دل ناله چو نی زد، به نوایی نرسید
جز درد بدین خسته دوایی نرسید
گفتم که مگر به داد صقّا برسد
فریاد بسی زدم، به جایی نرسید

همچنین است حزین لاهیجی که مثل هلالی بازسازی اشعار کهن شگرد مورد علاقۀ او بود (دیوان، ۵۰۸):
از رهگذر دوست، صبایی نرسید
چشمم به وصال خاک پایی نرسید
دردا که ز درد ما کس آگاه نشد
فریاد که فریاد به جایی نرسید!

اگر میراث رباعی فارسی را زیر و رو کنیم، ممکن است به رباعیات دیگری با همین طرح قافیه و ردیف برسیم. در شعر کهن، دو فقرۀ دیگر یافتم، ولی این‌ دو رباعی، فضای دهنی کاملاً متفاوتی دارد و نمی‌توان به رباعی هلالی ربطشان داد:
- از بی ادبی کسی به جایی نرسید (رباعیات خواجه عبدالله انصاری، ۳۲)
- چشمم به ادب به توتیایی نرسید (دیوان افضل کاشانی، ۷۶)
بنابراین، می‌توان گفت که هلالی جغتایی در فضای ادبی هرات (عبدالله مروارید و آصفی هروی)، با این طرح قافیه و ردیف و حال و هوای آن، مواجه بوده و آن را در ذهن داشته و هنگام سرایش رباعی، ناخودآگاه بدان گرایش یافته است. یکی دیگر از شاعران هم‌عصر او که احتمالاً در هرات به سر می‌بُرده و گویا خودش را خیلی قبول داشته، صدر ابهری بوده که امیرعلیشیر نوایی این مطلع زیبا را به نام او نقل کرده است (لطایف‌نامه، ۳۴۷):
دردا که درد ما به دوایی نمی‌رسد
فریاد می‌کنیم و به جایی نمی‌رسد
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

مثل الف در میان جان
(میرم سیاه، ضیاءالدین، ضیاءالدین میرم)

میرم سیاه، از شاعران معروف هزل‌گوی در هراتِ عصر تیموری بوده است. فخری هروی در وصف او آورده (مجلس‌آرای، ۱۲۳):«در این شیوه شهرت تمام دارد و غیر هجو چیزی دیگر کم گفته است و از نظم او که ملایمت دارد، این رباعی است:
هر سرو قدی که قدّ رعنا دارد
مانند الف میان جان جا دارد
بالای بتان بلای جان است مرا
جان باد فدای آنکه بالا دارد».

وی در ترجمۀ مجالس النفائس نیز رباعی مذکور را به نام میرم سیاه نقل کرده است (لطایف‌نامه، ۳۷۲). همین رباعی را اوحدی بلیانی جزو رباعیات شاه ضیاءالدین محمد کرمانی (د. ۹۸۴ ق) وزیر اصفهان در دورۀ سلطنت سلطان محمد صفوی آورده است (عرفات العاشقین، ۴: ۲۱۹۹).
بر خلاف آنچه فخری آورده، اشعار جدی میرم سیاه کم نیست. اما رباعی مورد اشاره در دو نسخه از دیوان این شاعر که در دسترس بود (دستنویس دانشگاه تهران و دستنویس خدابخش) موجود نیست. نکته‌ای که هنگام مرور این رباعی و مطالعۀ‌ تذکرۀ مجلس آرای به ذهنم رسید این است که در همان عصر تیموری، شاعری کرمانی بوده است به نام ضیاءالدین میرم که برادرش خواجه افضل‌الدین محمد کرمانی، در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا مدتی به امر وزارت مشغول بود (رک. رجال حبیب السیر، ۲۴۴). به نوشتۀ خواند میر، «اشعار آبدار خواجه میرم با سلاست الفاظ و دقت معانی» مشهور است. خواند میر قصیده‌ای از او در رثای سلطان حسین بایقرا نقل کرده است (همانجا، ۲۴۴، ۲۶۰-۲۶۲). وی در ابتدای کار شاعری، فغانی تخلّص می‌کرد. امیر علیشیر در مجالس النفائس آورده: «مولانا فغانی خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد». فخری هروی در تکمیل سخن امیر علیشیر آورده: «ذوفنون عالم است و اشعار خوب دارد. در ماده تاریخ پیدا کردن و گفتن، مثل او کم است، بلکه حالا نیست. اول تخلّص فغانی می‌کرد و در این اوقات ضیاء تخلّص می‌کند» (لطایف‌نامه، ۲۳۰).
فخری هروی، در مجلس‌آرای نیز به این شخص اشاره‌ای کرده، ولی به دلیل مخدوش بودن نسخۀ خطی، عبارات او دچار ابهام و دست‌انداز شده است. در شرح حال حیدر کلوچ گوید: «از برای خواجه میرم، [برادر] خواجه افضل دیوان که میرم کل شهرت دارد، هجو خوب گفته است و خواجه صله داده است» (ص ۱۳۷). کلمۀ برادر را ما افزودیم و بی آن، عبارت نویسنده مبهم می‌ماند. بنابراین، شهرت ضیاءالدین میرم کرمانی، در بین شاعران هرات «میرم کَل» بوده است و از هجو او دریغ نکرده‌اند. اما خواجۀ مذکور به واسطۀ وسعت مشرب، یا پرهیز از رویارویی با تیغ زبان شاعران، ایشان را صله نیز می‌داده است!

غرض از این همه مقدمات آن است که به حدس من، رباعی نه از میرم سیاه قزوینی است و نه از شاه ضیاء الدین محمد کرمانی. بلکه سرودۀ ضیاءالدین میرم کرمانی متخلّص به ضیاء است. به دلیل اشتراک لفظیِ برخی از اجزای نام او با شاعر مشهورتر، فخری هروی پنداشته که رباعی از میرم سیاه است. در حالی که در دیوان میرم سیاه چنین رباعیی نیست. اوحدی بلیانی هم رباعی را جایی به نام ضیاءالدین کرمانی دیده، و پنداشته وی همان شاه ضیاءالدین وزیر اصفهان است و اشعار او را به نام فرد مشهورِ دوران خود ثبت کرده است.

این نکته را نیز بیفزایم و بگذرم. مضمون مصراع دوم رباعی: «مانند الف میان جان جا دارد» از یک رباعی کهن اقتباس شده است:
از خط تو دیده را گهرسای کنم
وز لفظ تو نطق را شکرخای کنم
هر حرفی را ز نامۀ میمونت
مانند «الف» میان «جان» جای کنم!
رباعی را شمس قیس رازی در بحث سرقات شعری بی ذکر نام گوینده نقل کرده (رک. المعجم، ۴۷۵) و قاعدتاً از اشعار شاعران قرن ششم هجری است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel