chehel_salegi | Unsorted

Telegram-канал chehel_salegi - آرامش (چهلسالگي)...

32081

بفرمایید چن جرعه عشق و آرامش! کانالی برای رسیدن به خودمون جایی برای شنیدن حرف دل، عاشقانه هایی که بر دل آویزونن کپی با ذکر منبع،نوش جان @ghasemhalajian @safar_chehelsalegi کانال سفرنامه های من https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA

Subscribe to a channel

آرامش (چهلسالگي)...

💬 یاد مرگ (۱۱۵)

مدتهاست یه مساله ای عین یه خوره افتاده به جونم . مایک خانواده پرجمعیتیم و(من ۴تاخواهر دارم وسه تابرادر ) مامان قشنگم سالهاست زندگی ابدیشو آغاز کرده وما به شدت دلتنگشیم. من آخری ام ولی زودتر از خواهر سومیم ازدواج کردم واون این شانس رو داشت که بیشترکنارمامانم باشه ولذت ببره!
@chehel_salegi
حالا ماجرا چیه؟ : همه ی ماشکر خدا زندگیامون خوبه و مشکلی نداریم تازگیا پدرم به یک مشکل برخورده وماهابهش گفتیم چیزهایی که ازمادرم هست رو بفروش وخرج خودت کن . الان بعداز۱۲سال تازه یادش افتاده میگه یکی ازبچه ها برده ودیگه پس نمیده...
عجیب نیست ؟ وقتی من ازمامان فقط همین دو تا یادگاری رو دارم ( همین ملاقه وموگیرقدیمی که با احترام خاصی نگهداری میکنم ) واقعاجالب نیست بین اینهمه فرزند یکنفربرای خودش همه چی رو بخواد وحاضرنشه برای مشکلات اون خونه خرجشون کنه؟ به نظرتون این عشقه یاخودخواهی؟؟؟

کانالی برای عاشقان سفر و گردشگری 👇
🆔
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 «فقط آن روزی طلوع می‌کند که وقت طلوعش بیداریم»!

ساعت ده شب، توی راه برگشت، دو خانم را می‌بینم که شراب سفیدهایشان را روی میز جلویشان گذاشته‌اند و حرف می‌زنند. این دو نفر را دیده بودم. درست سه ساعت و نیم پیش. به سمت اسکله‌ی وابان که می‌رفتم‌ توی همین حالت نشسته بودند و دو تا گیلاس شراب سفید جلویشان بود. سه ساعت و نیم گذشته. شدنیست که بعد از این همه زمان اینها همان آدمها باشند؟ چرا از صدها آدمی که امشب دیدم این دو نفر یادم مانده؟ توی ذهنم یک جرقه می‌زند: یکیشان پشت لباسش باز بود و وقتی به سمت بندر می‌رفتم‌،‌‌ متوجه یک تتوی درخت کوچک پشت شانه راست شده بودم. سرم را برگرداندم و تتوی درخت کوچک را دیدم. همان دو نفر بودند که همانجا نشسته بودند. حداقل پانصد نفر توی حیاط ده دوازده رستوران آن قسمت نشسته بودند و حواسم می‌توانست به هر کدام از این آدمها برود، ولی به خاطر یک درخت کوچک متوجه این دو نفر شده بودم. می‌شد هیچکدام آن پانصد نفر را واقعا «نبینم»، یا دوازده سیزده‌تایشان‌ را ببینم. اما انتخاب «حواس» این دو نفر بود. 

به چند ساعت گذشته فکر می‌کنم. یکی از کارهای بعدازظهر آن روز قرار بود سر زدن به خانه قدیمی آقای نیکوس کازانتزاکیس عزیز باشد و چند دقیقه مداقه در «زوربای یونانی» و «آخرین وسوسه مسیح» و الی آخر. چرا از همه‌جا عکس گرفتم ولی کلا خانه آقای کازانتزاکیس را فراموش کردم؟ یادم افتاد که درست سر آن کوچه یک مرد و زن آمریکایی پشت سرم راه می‌رفتند و مرد تعریف می‌کرد که فلانی داشت ورشکست می‌شد اما شانسی که آورده بود این بود که قیمت فلان سهامی که خریده بود بالا رفته بود و در نتیجه حداقل فعلا از ورشکستگی نجات پیدا کرده بود. خانم در جوابش گفت که گاهی فکر می‌کند که آیا واقعا نوع بشر بعد از این همه سال بهترین مکانیسم برخوردش با زندگی آدمها باید بالا و پایین رفتن قیمت سهام باشد؟ و فکرم رفته بود توی سیستم بانکی و اینکه چطور تجار هلندی قرن چهاردهم با تقسیم سهام کشتی بین مردم ریسکشان را کمتر کرده و بازار سهام را درست کرده بودند و توی این فکرها، از سر خیابان کازانتزاکیس اینها عکس گرفته بودم و برگشته بودم. 
@chehel_salegi
می‌گویند «آدمیزاد باید در لحظه زندگی کند»، اما آدمیزاد کلا انتخابی به جز زندگی در لحظه ندارد. مساله لحظه نیست، مسیر حواس آدمی در آن لحظه خاص است. توی پروفایل تلگرام دو سال است که جمله آقای هنری دیوید تورو را نوشته‌ام: «فقط آن روزی طلوع می‌کند که وقت طلوعش بیداریم». آن لحظه‌ای که حواسمان به آن هست، آن روزی که به روز بودنش «توجه» داریم. لحظه را مسیر حواس آدمیزاد رقم می‌زند، گاهی ناآگاهانه، مثل دیدن تتوی درخت کوچک، گاهی آگاهانه، مثل جاودانه کردن آن لحظه با نوشتن از آن. گاهی آگاهانه مثل بیرون رفتن به قصد عکاسی، گاهی ناآگاهانه مثل برگشتن از سر کوچه آقای کازانتزاکیس. هر کدام که باشد، مسیر حواس آدمیزاد در آن لحظه زندگیش را تعیین می‌کند، بعد «زندگی» آدمیزاد مجموع تمام این توجهاتِ لحظه‌ای در بازه‌ی زمان است. در هر لحظه هزاران انتخاب آگاهانه و ناآگاهانه داریم. انتخاب این لحظه کدام است؟
علی فوادیان 🍏

ژوئن ۲۰۲۵ - دیروقت شب، شهر قدیم آنتیب

@Farnoudian
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 « چه چه » میزنم. یعنی زاده شدم تا دوستت بدارم !

هم اکنون : ۱۳ خرداد ۱۴۰۴


دل و قلوه دادنهای « سینه سرخ » نر و ماده درهوای ۱۲ درجه سرد و مه گرفته جواهرده


تقدیم به روح و جان و گوش و هوش مون🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

خانمی که کنار من نشسته ، بچه اش را صدا می زند : سپنتا !
از ارامگاه حضرت فردوسی ، مرغ سحر می خواند .
حالم خوب می شود ازینهمه ایران جانم❤️

#محبوبه_احمدی @mahmadi_b

♦️ چرا شاهنامه بخوانیم؟👇
/channel/safar_chehelsalegi/47725

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬هر انسانی را رنجی است: زیبا مثل زندگی، زشت مثل زندگی!

🌏 دنیا بیشتر با رنج و حسرت و از دست دادن رفیق است اما گاهی هم شکلات‌های شیرینی می‌دهد تا طاقت بیاوریم، کم نیاوریم … و شاید همین باعث شده که آدمی علیرغم رنج‌ها هنوز ادامه بدهد …
@chehel_salegi
#لوئیز_انریکه سرمربی اسپانیایی پاریسن‌ژرمن دیشب قهرمان اروپا شد، خیلی‌ها دوباره یاد دخترش افتادند🍏

@ehsanmohammadi95
🆔 @safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

.
💬سوغاتی من از فرنگ : دوای ناب وصال و اولین جراحیم، دوختن بوسهایم به لبهایت💋!

جوابیه سید محمود به نامه دیروز پریدخت!

پری دخت ماهم!
خطِّ محبت اندودت رسید و نور دیده گریان مرا بیفزود و مانند شمع، فروغ چشم جانم شد و صیقل مرآت دل و جان. چه خط حیرت افزا و روح بخشی که راغب مفهوم چون دُرّ مکنونش دل و جانم است و طالب بکر مضمونش روح خردنواز و جان شیدای من.
هزار آفرین بر رشحه قلمت و جلوه ناوک احساست که محرک سلسله اذواق شد و مسکّن التهاب خاطر مشتاق؛ که غربت است و هزار قصه پر غصه اشتیاقُ و فراقِ سیدمحمود.
باد صبا که مبشر مشتاقان است و پیغامبر عاشقان، از برایِ تطییب خاطر محزون بیت الاحزان من غریب آمد و بوی دلجوی یاد یار را در قامت رقعه جان فزایت آورد. کزو دماغ دلم معنبر گشت و مشام جانم معطر. خاطر سیدمحمودِ مغموم را از قید غم انفس و آفاق برهانید.
@chehel_salegi
پری دخت جانِ جانم؛ نیاز مهجوری پرسوز و گداز آن است که این غربت زده را گاه گاهی از گوشه خاطر مودت ذخایر محو و سهو نساخته به دعای سحری یاد آور باشید تا مس وجود خاک آلود این عاشق زار را با نظر کیمیا اثر خویش نرم گردانده و گاه گاهی این مشتاق دیدار را بالتفات نامه ای خرسند و به سلام و پیامی دلارام سازید.

از الهه بیگم نقل کرده بودی که واگویه کرده بود: "یَحتَمل سید محمود تنبان دوتا کرده ودلبری نو اختیارنموده وایخاطرا برنگشته" او نمی داند که در مدرسه طب فاکولته پاریس مشق فراق از بر می کنم و لحظه ها را به امید موقف وصال برمی شمارم. حاشا که «در ضمیر ما نمی گنجد بغیر از دوست کس».
چله نشین صبورم، زیبا گُلَک جانم!
قیطان زری های کمان ابروانت، خاطره بازی های دلخوشکنک من است و روی پریچهرهِ دلربایت چه حاجت به وسمه و سرخاب و سفید آب که تو خورشید خاوری در باخترستان پاریس‌.
طبیب که گشتم،سوغاتیم از فرنگ، دوای ناب وصال و اولین جراحیم، دوختن بوسهایم به لبهایت برای همیشه دوران خواهد بود.
مبتلایت سیّد محمود.

محسن اویسی🍏
لینک نامه دیروز :
/channel/chehel_salegi/32733

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬یادمرگ (۱۱۳)

چهارماه قبل فوت بابا رفتیم نمک آبرود. سرطان ریه داشت. با تلکابین رفتیم بالا؛ مشغول عکاسی شدیم یک دفعه دیدم بابا نیست؛ دنبالش گشتیم که تو کافه پیداش کردم برای خودش چای و آش سفارش داده بود.
@chehel_salegi
گفتم همه دنبالت هستند دیر شده، عجله عجله‌ای بلند شد و یک حسرت همیشگی برای من. چرا یه چایی نگرفتم بشینم کنارش باهم بخوریم و من بگم بابا بذار همه ی دنیا منتظرمون باشند. نبودنت؛ ۹ سال شد بابا و من در حسرت اون چایی دو نفره آخر که باهات نخوردم.
نویسنده‌ :؟ 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

تمام لحظه‌های "نمانده در دلم دگر توان دوری" داشتم به تنهایی‌ام می‌رسیدم تا مثل یک بذرکوچک قد بکشد. و تو، تویِ همیشه‌محبوبِ این روزها، همان‌طور، دور ایستاده بودی به تماشاکردن. و تو خودت نمی‌دانی که وقت‌های تماشا، چقدر تماشاکردنی می‌شوی.

و من همه این لحظه‌ها سپاسگزار و منت‌دارت بودم که به‌انتظار و صبر می‌ایستادی، تا زنی مثلِ من حواس‌جمع تنها دارایی‌اش -تنهایی‌اش- باشد. چراکه بین من و تو، آن‌که توقعِ انتظار و صبر بیشتری دارد، منم. منی که هنوز مثلِ تو، با تنهایی ذاتی و خودخواسته‌اش عجین نشده . تو آدم بالغ‌ترِ این باهم‌بودنی که تنهایی‌ات حالا ثمردار شده و از آن، هزار کلمه می‌چکد که دلم را قرص می‌کند.

آدم‌ها خیال‌شان اینست که آمده‌اند همدیگر را از تنهایی دربیاورند و کدامشان جز ما دونفر میتواند چنین باهم‌بودنی را در اوج تنهایی تجربه کنند. برای همین است که برایت گفتم نمی‌خواهم نگاه کسی به ما بیفتد. برای این‌که آدمها عادت دارند به کج‌فهمی و قضاوت‌کردن دیگری. گفتم بیا پناه بگیریم کنارِ هم و اجازه ندهیم این لحظه‌ها، حواسِ کسی را پرتِ ما کند. چراکه گفتن‌های مکرر و صداهای بلند، مرامِ من و تو نیست!

فاطمه بهروز فخر 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 به لطف شما دیگه از جهنم نمی‌ترسیم!!


بالاخره وعده فرمانده یکی از نهادهای نظامی در شمال کشور محقق شد و از جهنم وعده داده شده همراه با گذر از پل صراط و شب اول قبر رونمایی گردید. واقعیت اما این است که ویدئوهای منتشر شده از این سازه در روزهای اخیر اسباب استهزاء بسیاری از ایرانیان را فراهم آورده تا جایی که حتی عبورکنندگان از پل صراط هم به جای هراس از دیدن صحنه‌های جهنم آشکارا خنده و شوخی می‌کنند. حال با این اوصاف شایسته است بپرسیم که چرا با هجوم ایده‌های مسخره روبرو شده‌ایم؟

✅ نگاه اغراق شده به نقش رسانه‌ها: در جمهوری اسلامی با نگرشی نسبت به رسانه‌ها روبرو هستیم که آن‌را بیش از توانایی خود ارزیابی می‌کند. نگاهی که معتقد است رسانه می‌تواند روز را شب و شب را روز به مخاطب خود معرفی کند. دیدگاهی که باور دارد روایت‌ها می‌توانند واقعیت‌ها را بر خلاف ماهیت خود به مخاطبان بفروشند. این در حالی‌است که دلایلی از جمله شکل‌گیری مخاطب فعال، تکثر رسانه‌های مختلف، و نقش آفرینی هر چه بیشتر مخاطبان در دیالوگ با رسانه‌ها این باور را سست کرده است. اکنون روشن است که بدون هم‌سویی واقعیت‌ها با روایت‌ها، رسانه‌ها قادر نیستند تاثیرگذاری زیادی داشته باشند. به نظر می‌رسد نهادهای دست‌اندرکار در بازآفرینی جهنم هم‌چنان در کمند این نگاه اغراق‌شده به رسانه‌ها گرفتار‌اند.

✅ غفلت از تحولات دین‌داری: به باور جامعه‌شناسان‌دین ایران در ۴۶ سال گذشته با تغییرات جدی در عرصه دین‌داری مواجه شده است به طوری که با وجود فربه شدن ابعاد مناسکی آن مانند برگزاری اعتکاف، راه‌پیمایی اربعین، زیارت اماکن مقدس، و نوآوری‌هایی مانند تجمعات جاماندگان، اکنون ما شاهد کاهش ابعاد اعتقادی دین‌داری به‌ویژه در میان نوجوانان هستیم. برخی از جامعه‌شناسان‌دین حتی آشکارا از ورود ایران به عصرپسادینی سخن می‌گویند و این واقعیت را بر شواهد تجربی مبتنی می‌سازند. بر همین اساس به جرئت می‌توان ادعا کرد که بانیان جهنم‌ساز در پروژه مذکور از این تحولات مطالعه شده اخیر در عرصه‌دین‌داری آگاه نبوده‌اند.

✅ عدم آشنایی با ویژگی‌های نسل زد: پروژه بازنمایی جهنم به احتمال زیاد برای ایجاد هراس در نوجوانانی طراحی شده است که به نسل زد شهره بوده و از سال ۱۴۰۱ نقش پررنگی در تحولات فرهنگی جامعه ایفا نموده‌اند. نسلی که قائل به پرسش‌گری‌های رادیکال در عرصه‌های دین‌داری بوده و این برنامه‌ها را عمدتا به صورت فان تلقی می‌کند. از همین رو به جرئت می‌توان ادعا کرد که هدف‌‌گذاری این پروژه قطعا با ناکامی مواجه شده و بر تشکیک هر‌چه بیشتر این نسل درباره برخی از باورهای دینی خواهد افزود. امری که باعث می‌شود تا انبان مبلغان دینی در مواجهه با این نسل و اقناع ایشان از گذشته هم خالی‌تر شود.

🔹 نکته پایانی: به نظر می‌رسد هراس از مجازات دنیوی یا اخروی زمانی موثر است که زندگی برای انسان‌ها از فرط شیرینی صبغه غافلانه به خود گرفته باشد (هراس از جهنم بر مخاطبانی تاثیر دارد که با بهشت بر روی زمین سروکار داشته باشند). حال فارغ از کژسلیقه‌گی های فراوان در این پروژه که آن را بیشتر به یک فانتزی شبیه ساخته است با دو پرسش جدی مواجهیم که طراحان این برنامه باید به آن‌ها پاسخ دهند؛ یکم: چرا ایشان به جای جهنم به بازآرایی بهشت نپرداخته‌اند؟ و دوم: زیست روزمره ایرانیان چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با پروژه ساخته شده از سوی آن‌ها دارد؟

مهران صولتی🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬هر چیز زیبا می‌شود اگر تو به همراه من باشی حتّی اندوهم...!

چاوشی می‌خوند.
آقای راننده گفت زندان که بودم همیشه به صدای زنم فکر می‌کردم وقتی که برام چاوشی می‌خوند.
گفتم واسه چی زندون بودی؟
گفت مهریه.

بعدش دیگه چاوشی خوند و ما ساکت به ترافیک تهران نگاه کردیم... 🍏

@hamid59salimi
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬سلام به تو که گاهی توی سینه من ؛ تکون میخوری !

عزیز من، مهم نیست که در آخر چه می‌شود. من به دوست داشتنِ تو ادامه می‌دهم.❤️

واکنش این خانم به قدردانی جهانی شد!چقدر خوبه که آدما هوای همو داشته باشن...

#خستگی_روانی
#قدردانی
#زن_بودن🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬مهربانی ؛ تزیین لحظه های زندگی هست ❤️

هر انسانی
برای زنده ماندن
نیازمند این است که دستی را بگیرد


#سابیر_هاکا🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬مامان پروانه عزیز !

امروز فیلم گریه‌داری دیدم از دختری که داشت به مادر پیرش غذا می‌داد. مادره اول‌های فیلم، بی‌‌حواس بود. خالی خالی. انگار هیچ چیزی یادش نمی‌آمد. بعد، یک‌هو، نگاه کرد به صورت دختر و دقیق شد توی جزئیات چهره‌اش. معجزه شد یک آن. فهمید که او دخترش است. و در آن لحظه کوتاه، شاید خواست مهم‌ترین حرف زندگی‌ش را به جگر گوشه‌اش بزند. به دختر گفت دوستت دارم. بعد بغض کرد. من همان‌جا با دختره گریه کردم و گفتم منم دوستت‌دارم.

مامان پروانه عزیز

ایکاش حرف بابا را گوش می‌دادی و یخچال روشن را دستمال خیس نمی‌کشیدی، و برق نمی‌گرفت تو را که آن طور بیفتی توی تراس خانه. من هم خیال نمی‌کردم که داری سرم را گول می‌مالی و کف‌پاهات را قلقلک نمی‌دادم که بخندی. که نخندیدی و به جاش، برق کوفتی، من را پرت کرد و خوردم توی دیوار. آن وقت همسایه‌ها از صدای جیغ آخرت نمی‌ریختند توی خانه‌مان، تو را نمی‌پیچیدند لای پتوی سبز یک نفره که رویش عکس پلنگ داشت.

و من بابا را نمی‌دیدم که چند نفری دست‌هاش را گرفته بودند که توی سر خودش نکوبد و وادارش نمی‌کردند جلوی درمسجد بایستد و کمتر گریه کند و من، مجبور نمی‌شدم توی مراسم سوم و هفتم و چهلم و سالت، بیسم الله عبدالباسطی بگویم و اذالشمس کورت بخوانم، و حالم بد بشود از ماچ خیس آدم‌ها و خودم را بزنم به آن راه وقتی بهم می‌گفتند حیوونکی یا طفلی یا مادر مرده.
@chehel_salegi
مامان پروانه عزیز!
نوشتن این حرف‌ها سخت است. اما ایکاش من جای دختره بودم و تو زنده بودی. زنده بودی و بی‌حواس. هی خانه‌ات را گم می‌کردی و اشتباهی می‌امدی خانه ما. مثل مامان بهمن خان. و من ازت می‌پرسیدم مامان جان، اینجا چیکار می‌کنی؟ و ‌می‌گفتی خودت اینجا چیکار می‌کنی؟ آن وقت بغلت می‌کردم. سفت. و می‌گذاشتم بوی نارنگی‌ دست‌هات و بوی کرم صورتت بریزد توی تنم. بعد، منتظر می‌شدم تا مرا بشناسی. حتا شده یک‌بار. و بعد تو نگاهم می‌کردی و می‌گفتی دوستت دارم، مُتی.

من بغض می‌کردم و می‌گفتم منم دوستت دارم مامان. و هی ماچت می‌کردم. ماچ های محکم. بعد می‌آمدم اینجا و برای رفیق‌هام می‌نوشتم که امروز مامان پروانه، من را شناخت. اما حالا که نیستی، نمی دانم  باید چه کنم. نمی‌دانم باید چطور اشک‌هام را قورت بد‌هم و یک‌جوری وانمود کنم که انگار سرما خورده‌ام. ایکاش نمی‌رفتی یک‌جای دور و خوابت نمی‌گرفت به این زودی. اصلا دلت برای ما تنگ می‌شود؟

پی‌نوشت: این کلمات غمگین، برای گریستن نیست. برای این است که قدر آدم‌های عزیز زندگی‌تان بدانید...

#مرتضی_برزگر🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬یه سورپرایز عالی برای پدرها و دخترها!

بالاخره تو دنیا باید یه چیزی باشه که حالتو خوب کنه مثلا ؛ دارویی؛
قرصی؛
تویی؛
تویی؛
تووووییی...❤️🍏

روح‌ پدر و مادرهایی که آسمونی شدن ؛ سبکبال باشه الهی 🙏

لینک چن مطلب که در مورد پدر نوشتم‌👇
/channel/chehel_salegi/29750

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 شادمانی چیست؟

استاد کزازی؛ خیلی خیلی کوتاه اما بسیار ساده و روان ؛ خوشبختی و شادمانی رو توضیح میدن : اگه از خودت رضایت داری؛ تو خوشنودی 👏👏🍏🍏


کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬این تفکر که عاشق بشیم و بعد ازدواج کنیم، تضمین کننده ی هیچ زندگی ای نیست!

راستش رو بخواید اون روزی که بچه به دنیا اومد و نوزاد رو گذاشتن روی صورتم که بلافاصله تماس پوستی با مادر داشته باشه، من مثل خیلی‌ها که گریه‌شون میگیره، هیچ حس خاصی بهم منتقل نشد. 👀
در اضطراب بودم و فکر دنیای ناشناخته ای که روبروم قرار داشت، نذاشت لطافت پوست نوزاد رو حس کنم.

اما به مرور فهمیدمش.
حتی نه روزهای اول، که بنظرم اون روزهاهم بر اثر حس غریزه ی مادری و لطافت های خدادادی به زن، بچه‌م رو دوست داشتم. طوری که امروز دوستش دارم با وقتی که پا به این دنیا گذاشت خیلی متفاوته.

عشق وقتی پدیدار میشه که براش زحمت بکشی، براش بی خوابی بکشی، هرچی بیشتر زحمت بکشی، بیشتر طعم عاشقی رو حس می‌کنی.
ازدواج هم همینه. این تفکر که عاشق بشیم و بعد ازدواج کنیم، تضمین کننده ی هیچ زندگی ای نیست، هرچند دوست داشتن لازمه ولی کافی نیست.
اساسا عشق حقیقی بعد از چند سال و بعد از سروکله زدن های متعدد و بعد از شناخت چاله چوله های روحی و اخلاقی طرف مقابل شکل می‌گیره. اون احساسی که قبل ازدواج یا سال‌های اولیه ی زندگی هست، حسی که باعث میشه حتی نعنای روی ماست رو هم تزئین کنی براش! بر اثر شور و هیجانه، بر اثر هورمون ها و غریزه ی انسانیه.

برای عشق باید زحمت‌ها کشید.
مثل این پیرمرد پیرزن‌هایی که بعد سالها خوشی و ناخوشی کنار هم زندگی کردن، خیلی شبیه هم شدن و بدون هم نمیتونن زندگی کنن دیگه. وقتی یکی‌شون از این دنیا میره، اون یکی هم بعد مدت کوتاهی میره پیشش. 🥲🍏


@worldofmywords
🆔 @safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله! (۱۸۵)

در یکی از قسمتهای سریال کمدیِ "شلدون"، کودک به خانم کتابدار میگوید ترس از لمس شدن دارد و آیا کتابی هست که کمکش کند؟ خانم کتابدار یک کتاب به او میدهد و میگوید من هم همین مشکل را داشتم و این کتاب را خواندم. کودک میپرسد فایده‌ای هم داشت؟... خانم کتابدار کمی سکوت میکند و بعد میگوید: هروقت کسی لمسم کرد بهت میگم.
@chehel_salegi
به‌نظرم حرفِ ساده ولی خیلی عمیقی است. یعنی جهتِ بُردار اینجوری نیست که چون ترس از لمس شدن دارد، پس کسی لمسش نمیکند. بلکه قضیه کاملا برعکس است. ترس از لمس شدن دارد، چون به‌اندازه‌ی کافی لمس نشده است... و البته که منظور فقط لمس جسمی نیست... شاید اگر میتوانستیم فقط یک صبح تا شب جای همدیگر باشیم، آن دلیلِ غم‌انگیزِ پنهان‌شده پشت خیلی از ضعفهای همدیگر را میدیدیم و دنیا کمی قابل‌تحمل‌تر میشد، برای همه‌ی ما که هرکداممان خانم کتابدار غمگینی درونمان داریم...
حمید باقرلو🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬مدام باید «مست» بود!

تنها همین!
باید مست بودتا سنگینیِ رِقت‌بار «زمان» که تو را می‌شکند و شانه‌هایت را «خمیده» می‌کند را احساس نکنی؛
مدام باید مست بود، اما مستی از چه؟
از «شراب»...از «شعر» ...یا از «پرهیزکاری»؟
اما من می‌گویم :آن‌طور که دلتان می‌خواهد همواره مست باشید...

#شارل_بودلر🍏
رقص، روحِ مردان #گرجستانی

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬به حرفهای این دختربچه که موهاش رو پسرونه زده گوش کنیم!

🔹به کل حرفهای کلی مدعی استادی دوره موفقیت و بلاگر و...می ارزه

🔹اونجا که میگه: "هرچی آدم خودشو ضعیف نشون بده به چشم گدا بهش نگاه میکنن قوی نشون بده بهش احترام میذارن" با طلا باید نوشت...

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬یاد مرگ(۱۱۴)

سال ۸۸ شب دوم مهر، دختر ۴ ساله ام رو پدرم برده بود خونه شون . شب تماس گرفتم بیارش گفت حال ندارم آژانس بگیر بیا دنبالش !
گاهی وقتها واسه اینکه نوه اش پیشش بمونه کلک سوار میکرد و شیطنتهایی داشت که باعث شد بگم خب باشه منم باور کردم الان میام دنبالش .

تو خونه اش جلو رواق، کلی شوخی کردم باهاش و سربه سر هم گذاشتیم و خندیدیم و موقع بستن در ، در رو بستم اما دوباره یه حس عجیبی گفت بازش کنم و اونو رو رواق خونه لبخند به لب دیدم گفتم تو یه بچه آخری لوسی و شکلک دراوردم براش و خندید .(همیشه بهش اینو میگفتم میخندید)
ساعت ۷ صبح سوم مهر لبخندش رو برای همیشه از دست دادیم .

از اون به بعد هر بار به خودم میگم برگرد دوباره ببین شاید این آخرین بار باشه ...
خوب شد که به خودم فرصت تماشای دوباره رو دادم با اینکه عجله داشتم و آژانس دم در بود.🌷

دختر زنده‌ یاد حسن پورمهدی راد🍏

لینک‌ مرتبط 👇
/channel/chehel_salegi/32734
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬چقدر زود میگذره !

این تصویر بی‌نظیره .میون اون دو نفر در ظاهر دو متر فاصله‌ هست ولی در اصل ؛ هفتاد یا هشتاد سال فاصله وجود داره!!!

انگار کودک به آینده‌اش نگاه می‌کنه و مادر سالخورده به گذشته‌اش نگاه میکنه . زندگی چیزی جز شمارش چند عدد نیست.🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 پیامک صبح شمبه (۲۴۹)

تصدقت بگردم! دیری است از سلامتی وجود مبارک خبری ندارم. امیدوارم انشالله وجود عزیزت در کمال صحت بوده باشد، اگر از حال من بخواهید الحمدلله سلامت هستم ولی چه سلامتی؟ از دوری جان عزیزم تمام مرض‌های دنیا را دارم، نمی‌دانید شبانه روز چه بر من می‌گذرد از عشق تو؛
به قربان چشم‌های قشنگت! عکسی که وعده فرموده بودید التفات بفرمایید، دلم را به عکست خوش کنم دستم که از دامن خودت کوتاه است . .
بوسه به پیوست هست💋

از کتاب نامه های پریدخت 🍏
@chehel_salegi
......................................................
باشد که روزگار بچرخد به کام دل ؛ باشد که غم خجل شود از صبر قلب ما🙏

ارادتمند: حلاجیان 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله! (۱۸۴)

از متن سریال سووشون:
یک )میگه چرا چراغ و خاموش میکنی
از جای بخیه هات خجالت نکش
اونها جغرافیای زندگی منه
@chehel_salegi
(چون اون زمان سزارین شده بوده و هنوز جاافتاده نبوده این عمل خانومه خجالت میکشید) 🍏

دو ) میگه پاشو لباست رو عوض کن
دلم هوا تو کرده🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬رها ؛ رها ؛ رها من ! (۱۸۴)

به یکی از دوستام یک پیشنهاد کاری فوق العاده شد.
اون قبول نکرد و من در دلم تحسینش کردم.

چون نمیخواست این عمر کوتاه و اونقدر کوتاهو ؛ بیشترشو کنار آدمهایی که دوست نداره تو محیطی که دوست نداره منتظر باشه که فقط نصف روزش تموم شه تا تازه زندگی شروع بشه.

آفرین بهت علی جون🥰🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

نوشته که:به جایی توی فیلمی، مرد رو به زن میگه: "می‌بخشمت چون کامل نیستی"
توقعات ما از دیگران و خودمان همیشه در حد غایت است. چه در انجام کارهای مورد نظرمان و چه برای خطا نکردن و همیشه درست‌ترین بودن!
انتظار داریم همیشه، همه‌چیزمان بسیار خوب و عالی باشد. من از عالی‌هایی که زیر برگه دانش‌آموزهایم می‌نوشتم، ناراضی‌ام. کمال‌گرایش می‌کرد. باید خوب و بسیار خوب می‌گذاشتم! اینطوری می‌فهمید که بی‌نقص نیست.
در مورد اشتباهات خودمان هم؛ چرا کنار نیامده‌ایم با خودمان؟! چون خودمان را کامل و بدون نقص تصور داریم و این غلط است.

#محبوبه_احمدی🍏
@mahmadi_b
🆔 @safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬رسم وفا (۱۲۴)

🇪🇸 یامال: بدون مادربزرگم عکس تمدید قرارداد نمی‌گیرم!
لامین یامال که دیروز قراردادش را تا ٢٠٣١ با بارسلونا تمدید کرد اما از لحظه امضای قرارداد او هیچ تصویری نیست. دلیل این اتفاق هم عدم حضور مادربزرگ او در روز تمدید قرارداد بود. در واقع یامال گفت اگر مادربزرگش هم به مانند دیگر اعضای خانواده کنارش نباشند، عکسی نخواهد گرفت🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

چرخِ گردون خیلی منو گردونده اما توی تمام این دوران و گردش‌، هیچوقت از آدم‌ها بدم نیومده.
من آدم‌ها رو دوست دارم.

اما در معاشرت با آدم‌های نزدیکِ جهانم، عبارتی دارم تحت عنوانِ «تو می‌دونی!».تو می‌دونی، یعنی تمام چیزهایی که حتا اگه من زیاد توضیح ندم خودت می‌دونی!تو می‌دونی، یعنی من بگم «ف» تو رفتی فرحزاد و قلیونت هم سفارش دادی.تو می‌دونی، یعنی نمی‌خوام زیاد از این درد حرف بزنم و خوبه که خودت می‌دونی.تو می‌دونی، یعنی نه تنها به قلبم نشستی بلکه مغز و احساسم رو توی مشتت داری و‌ من از اینکه دستم برات روعه، نمی‌ترسم و خوشحالم.
@chehel_salegi
عاشقِ معدود آدم‌های «تو می‌دونی» ِ زندگی‌مَم!
و دوست‌شون دارم بخاطر لحظه‌های خوب و خنده‌ها و آغوشی که ازشون داشتم.دوست‌شون دارم بخاطر اینکه می‌تونم کنارشون خودم باشم و ازشون یاد بگیرم و باهاشون زندگی‌م رو زندگی کنم.
همین.🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بودن در میان آدم‌ها" یا به‌دنبال "بودن با خویش"!

کسی نوشت و خوب هم نوشت: دیگر انرژی لازم برای دوستی‌های بی‌معنی،  تعاملات اجباری و مکالمه‌های غیرضروری را ندارم.‌این جمله، بازتاب لحظه‌ای‌ست که انسان دیگر به‌جای "بودن در میان آدم‌ها"، به‌دنبال "بودن با خویش" است. نه از سر قهر و تنهایی، بلکه از سر انتخاب و آگاهی. ما گاهی در وضعیتی به‌سر می‌بریم که «دیگران» ما را تعریف می‌کنند. ما در «آن‌ها» و انتظاراتشان حل می‌شویم و از خود دور می‌افتیم. این نقل‌قول ساده، یک شورش نجیب و آرام علیه همین حل‌شدگی‌ست.
‌@chehel_salegi
[آدمیزاد به روابط سطحی و معاشرت‌های گذرا و سرگرمی‌های کوچک هم نیاز دارد اما نه به‌عنوان جایگزینی بر روابط عمیق و اصیل، بلکه به‌عنوان مکمل روانی_اجتماعی. ما برای کاهش اضطراب‌ها و حفظ پایداری روان، به درجات مختلفی از رابطه‌ها احتیاج داریم. بجای حذف، بهتر است پالایش کنیم و فاصله‌ها را تنظیم کنیم.]

معین دهاز 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬اصلی‌ترین ملاک سلامت یه رابطه عاطفی چیه؟

. به زبون خیلی ساده : احساس امنیتی که به هم میدیم و از هم می‌گیریم....یه رابطه خوب رابطه‌ایه که با احساس امنیتی که بهت میده؛ احساس ارزشمندیت رو ببره بالا و حس خوب زندگی کردن رو بهت هدیه بده؛
@chehel_salegi
رابطه‌ای که همه‌ش با خودت بگی؛ نکنه زشتم، نکنه بدهیکلم، نکنه صدام بده، نکنه خیلی حرف میزنم، نکنه ولم کنه، نکنه بره با یکی دیگه! و مدام در معرض قضاوت‌ها و احساس بد ناکافی بودن‌ها باشی که رابطه نیست! منبع نا امنیه و در بلند مدت آدم رو فرسوده می‌کن.

جان گاتمن استاد دانشگاه واشنگتن . کتاب "عشق پایدار"🍏

کانالی برای دوستداران سفر 👇
🆔
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬حالا که دو تا دست بیشتر نداریم....!

اول: یک بار یک آدم پولدار که دو دستی به پولهایش چسبیده بود آهی کشید و گفت پول آدم را تنها می‌کند. پول آدم را منزوی می‌کند.

دوم: یک بار یک دوست تحصیلکرده و موفق و "آبرودار" که دو دستی چسبده بود به آبرو  تعریف کرد که چطور همسرش کتکش می‌زند. بعد هم گفت تو خبرنداری آبرو داری آدم را تنها می‌کند. آبروداری آدم را بیچاره می‌کند.

سوم : یک بار یک همکار که تازه استخدام شده بود با اولین کسی که ایمیل زد و به جای دکتر فلانی نام کوچکش را استفاده کرد کلی دعوا راه انداخت که باید احترامم را نگه دارید.  آن همکار دودستی چسبیده بود به احترامش.  آن همکار حالا سالهاست احترام فراوان دارد ولی دوستان زیادی ندارد. اصرار به احترام، آدم را تنها می‌کند.
@chehel_salegi
آخر:  من آدم پولدار، آبرودار، و احترام دار زیاد دیده‌ام که اتفاقا تنها هم نبوده‌اند. فرقشان با بالایی ها این بود که هیچکدام به پول، آبرو و احترام دو دستی نچسبیده بودند.
دو تا دست که بیشتر نداریم. یکی از دو دست را بگذاریم برای گرفتن دست دیگری. دو دستی چسبیدن آدم ها را تنها می‌کند.

#امیر_علی_بنی_اسدی🍏

Читать полностью…
Subscribe to a channel