chehel_salegi | Unsorted

Telegram-канал chehel_salegi - آرامش (چهلسالگي)...

32081

بفرمایید چن جرعه عشق و آرامش! کانالی برای رسیدن به خودمون جایی برای شنیدن حرف دل، عاشقانه هایی که بر دل آویزونن کپی با ذکر منبع،نوش جان @ghasemhalajian @safar_chehelsalegi کانال سفرنامه های من https://instagram.com/ghasem_hallajian?igshid=YmMyMTA

Subscribe to a channel

آرامش (چهلسالگي)...

دوستان و همراهان عزیزم!

عرض ادب🙏
جهت تامین ودیعه مسکن یک خانم سالمند و از کار افتاده نیاز داریم به فراهم کردن ۵۰ میلیون تومان در قالب مساعدت بلاعوض و یا قرض ۳۰ روزه .
ایشان؛ آبرومند و مورد تایید می‌باشند.

از کلیه دوستانی که تمایل به کمک‌رسانی و مشارکت و همراهی در این امر خیر رو دارن، خواهشمندم از طریق شماره کارت زیر یاری رسان باشن.
6104
3389
1875
6426

بانک ملت ؛ حلاجیان🌹

در این شرایط خطیر؛ دستگیر همدیگه باشیم.


سپاسگزار مهرتون هستم🙏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬پادکست اکنون میهمانان : تینا پاکروان - احسان عبدی پور !

کتاب و سایر انتشارات: دیشب حوالی انار گم شدم ، دیشب خدا را عاشق کردم ( تینا پاکروان ) ، شش درو بستی نمکی، یه درو نبستی نمکی (مجید پارسا) ،تن تن (هرژه) ، مکبث ، تراژدی ریچارد دوم (شکسپیر ) ، ماهی سیاه کوچولو (صمد بهرنگی )
@chehel_salegi
100 سال تنهایی (گاربریل گارسیا مارکز ) ، ابدیت ایران (تقی نصر )، نغمه های آب و آتش (جرجآر آر مارتین ) و...

مصاحبه ای الهام بخش و محشر با خانم تینا پاکروان که خودم دو بار شنیدمش. گوش بدیم و هدیه اش کنیم به رفقا و دپستانمون 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬چهل سالگی من مبارک !

امروز به چهلسالگی قدم گذاشتم در تلاقی ۳۹و۴۰ یک مورد انقباض زیاد تجربه کردم: درست مثل یک پوست اندازی یا مرگ در حین حیات ...
یادمه در ابتدای سی سالگی؛ کلی لیست دلخواسته با لایف کوچ‌ام در آوردم ،اینجا هم خالی میذارم تا بیام در وقت مناسب بنویسم در این یک دهه چه شد؟ ...................

#سلام-بر-چهلسالگی

معلم مسافر 🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬اندر فواید سیستم گزینش و بلای کشور😭

تسبیحات اربعه را بخون!
🔺دو سال پیش، وقتی از پست اجرایی‌ام در بانک مرکزی خداحافظی کردم و به‌عنوان مشاور ادامه دادم، برنامه‌ام سبک‌تر شد. بعد از هجده سال کار شبانه‌روزی، فرصتی پیش آمده بود که بیشتر مطالعه کنم، کمی به کارهای عقب‌افتاده برسم، نفس بکشم. در همین دوران بود که یکی از دوستان قدیمی تماس گرفت. با لحنی دوستانه گفت: «الان که سرت خلوت شده، چرا به مرکز امور حقوقی بین‌المللی ریاست‌جمهوری مشورت نمی‌دی؟ دنبال یکی هستن که حقوق بین‌الملل خونده باشه، ولی از نظام بانکی هم سر دربیاره. تو که سال‌ها تو بانک مرکزی بودی، چه کسی بهتر از تو؟»

🔺حرفش بی‌راه نبود. من نه دنبال سمت بودم، نه عنوان، نه پول. گفتم حالا که وقت دارم و بار اجرایی‌ام سبک شده، اگر کاری از دستم برمیاد برای مملکتم انجام بدم، چرا نه؟ قبول کردم. کمی بعد، با رئیس مرکز صحبت کردم. گفت: «چند پرونده خارجی داریم در حوزه بانک‌ها. لایحه‌نویسی و کارهای حقوقی رو وکلای خارجی انجام می‌دن، اما ما یه نفر ایرانی می‌خوایم که هم حقوق بلد باشه، هم بانک رو بشناسه، که پرونده‌ها رو بخونه، مطمئن بشه جایی اشتباه نکردن، کم نگذاشتن، و منافع ما حفظ شده.»

🔺کار کاملاً فنی بود. نه منصب داشت، نه اعتبار، نه درآمد آن‌چنانی. فقط دل‌مشغولی من بود برای ایران. برای اینکه سهمی هرچند کوچک داشته باشم در دفاع از منافع کشورم در یک دعوای بین‌المللی. روند معمول اداری این بود که برای همکاری، باید مراحل گزینش نهاد ریاست جمهوری را هم طی می‌کردم. گفتم باشد.
@chehel_salegi
🔺یک روز زنگ زدند که برای مصاحبه گزینش بیایید. رفتم؛ خیابان پاستور، ساختمانی رسمی، اتاقی ساده. مردی پشت میز نشسته بود. چند فرم داد تا پر کنم. شروع کرد به سؤال‌وجواب. مشخصات، سوابق، درس‌هایی که خوانده‌ام، تجربه‌ها. بعد ناگهان گفت: «تسبیحات اربعه را بخون.»
سکوت کردم. پرسید: «انواع غسل‌ها را بگو.» بعد گفت: «غسل‌های مخصوص بانوان را هم توضیح بده.»
همان‌جا درونم فرو ریخت. حس کردم هجده سال تلاش بی‌وقفه، همه دقت و وسواس در حفظ منافع بانک مرکزی، همه ساعت‌های پرتنش تحریم و مذاکره و نامه‌نگاری، ناگهان به هیچ تبدیل شد. من را، با «تسبیحات اربعه» می‌سنجیدند. نه با تعهدم. نه با تخصصم. نه با کارنامه‌ام. با دانستن غسل‌های بانوان.
من آمده بودم برای وطنم کاری بکنم. برای پرونده‌هایی که اگر اشتباهی در آن‌ها می‌رفت، شاید میلیون‌ها دلار خسارت روی دست کشور می‌گذاشت. اما معیار سنجش من نه صداقت بود، نه توان، نه شناخت حقوق بین‌الملل، نه تجربه بانکی. معیار، میزان آشنایی من با جزئیات مناسک بود.
در آن لحظه فهمیدم درد این کشور فقط تحریم و بحران اقتصادی نیست؛ درد این کشور آن است که آن‌کس که از کار دزدی نکرده، اما تسبیحات اربعه را از حفظ نیست، در معرض طرد است. و آن‌کس که نماز جمعه را درست می‌رود اما در کار خیانت می‌کند، با افتخار می‌ماند. این همان ساختاری‌ست که باعث شده متخصصان شریف یکی‌یکی مهاجرت کنند. نه چون نمی‌خواستند بمانند، بلکه چون این کشور نتوانست قدرشان را بداند. چون وقتی آمده بودند که خدمت کنند، در برابرشان فرمی گذاشتند و گفتند: «غسل بانوان را توضیح بده.»
🔺بعد گفت: «معرفت کیه؟» نوشتم: احمد عراقچی.
نگاهی کرد و گفت: «همون عراقچی که پرونده داره؟» گفتم: «آره، همون.»
با تعجب گفت: «آخه نمی‌شه که!»
گفتم: «همینه که هست. اون آدمی بود که اومد برای این مملکت کار کنه و بهش ظلم شد. اگر اون از نظر شما مردوده، منم همونم. از نظر من، آدم درستیه.»
رفتم. آرام، بی‌عصبانیت، اما محکم. و پشت سرم را هم نگاه نکردم....در آن لحظه، شاید آن شخص نفهمید چرا دارم می‌روم. اما من می‌دانستم. می‌دانستم که تدوام این سیستم گزینش، فقط مساوی است با تأیید همین سنجه‌های ریاکارانه‌ای که کشور را به این نقطه رسانده‌اند. همین گزینش‌ها، همین معیارهای ظاهربین و مقلد، ریشه‌ی پوسیدگی‌اند. ریشه‌ی کوچ آدم‌ها، ریشه‌ی فرسایش سرمایه انسانی، ریشه‌ی فربه شدن ظاهرسازان و بی‌اثر شدن با‌کفایت‌ها.

واقعیت این است:وقتی پای وطن در میان است، وقتی کشوری در بزنگاه نیاز به کسی دارد که پشتش بایستد، تسبیحات اربعه به کارش نمی‌آید.آن‌چه به کار می‌آید، قلبی‌ست که برای ایران بتپد و پایی‌ست که در لحظه‌ی خطر عقب نکشد.🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله ! (۱۸۷)

برای بیمارم که یه خانم مسن بود داشتم روال عمل سنگینی که قرار بود براش انجام بدم توضیح می‌دادم که یه دفعه اشکاش سرازیر شد، پا شدم بغلش کردم و سرش رو بوسیدم و بهش اطمینان دادم که اوضاع خوب پیش خواهد رفت و آرومش کردم.

بعد از عمل که برای ویزیت اومده بود مطب بهش گفتم: دیدی، اونقدرها هم ترسناک نبود.
جواب داد: دکتر، بوخودا اگه بوسم نمی‌کردی نمی‌اومدم برای عمل. 😐🙂

@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

⁨ ⁨ ⁨ ⁨ ⁨ ⁨ ⁨ ⁨ ⁨ این ویدیو را که در استاتوس یکی از دوستانم دیدم،باعث شد فشاری که در وجودم این روزها آوار شده بود،بیرون بریزد و بدون وقفه ساعتها گریه کنم. گریه‌ای از اعماق وجودم.در کوچه‌ای خلوت مردی که امیر نام دارد با غم زیاد ولی در عین حال آرام ویولون مینوازد.
زنی در این تاریکی شب با گریه از او و کوچه‌ی خلوت فیلم میگیرد و این بین زنی دیگر از طبقه‌ی بالا از پشت پنجره با بغض این دو نفر را نگاه میکند و این تصاویر بی‌نظیر را از کوچه و سازی که از غم ناله میکند و بمبها و پدافندهایی که در آسمان معلوم نیست قرار است کجا فرود بیایند را ثبت میکند.
این ویدیو به نظرم یک فیلم کوتاه تمام عیار است که اگر در هر جشنواره‌ی خارجی برود میتواند جوایز بین المللی را از آن خودش کند:تصویری از بغض، غم و استرس .
@chehel_salegi
در عین حال یک چیزی دارد که انگار امید به زندگی و درست شدن همه چیز را به رخ همه‌ ما می کشد!این مرد هنرمند یادم انداخت که ما ایرانی‌ها انگار در وجودمان چیزی داریم، ذوق عجیبی که هر چقدر هم اسید پایش ریخته بشود خشک نمیشود!!چیزی که اگر دنیا هم جلوی چشمانمان تاریک بشود،دلمان میخواهد باهمین ذوق بزند.🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬خودت چی پس؟ (۷۲)

لجاجت یا انعطاف پذیری ؟
باور کنی یا نه دنیا انقدر برای عده‌ای ساده و فهمیدنیه که ازت می‌پرسن چرا برای خودت کاری نمی‌کنی.
@chehel_salegi
یعنی اونقدر زندگی براشون شفاف و اونقدر خواستن توانستنه که احتمال میدن تو می‌تونی کلی خودت‌ رو خوشبخت کنی و فعلا دست نگه داشتی، خوش‌به‌حال هر کی که بلد بود تقدیرش‌ رو سفارش بده،

سبیدو 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬همسایه ی خوب اینطوریه!

باید پناه برد به عاشقانه‌های هم،
آغوشِ هم، به هم، به دست‌ها
و به شانه‌های هم
دنیا همیشه همین است، صلح و جنگ!
جز عشق راه گریزی نبود و نیست!
جز عشق کار عزیزی نبود و نیست!
با عشق سر کنید…
@chehel_salegi
فیلم : وسط جنگ خودش نتونسته تهرانو ترک کنه، هر روز عصر گلدونای همسایه رو که رفتن اینطوری آب میده🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬رها ؛ رها ؛ رها من ! (۱۸۵)

▪️این کلیپ خیلی در شبکه‌های اجتماعی خارجی ارسال شده.  مرد ایرانی فارغ از دنیا در حال تخمه خوردن؛ داره درگیری جنگی در آسمان رو نگاه میکنه😁

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 او جنگ را شکست نمی‌دهد، فقط با آن سازگار می‌شود!

خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی می‌گوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست می‌کرد. صدای قل‌قل آب،صبح‌ها در کابل، حس امنیت می‌داد...حتی وقتی بمب‌ها صدا می‌کردند، باز هم آن صدا بود.»
برای داشتن سلامت روان در این روزها؛ احتمالا ما هم نیاز داریم به آوای قوری چای گوش بسپاریم .

وضعیت فعلی ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم،لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانه‌ای تاریک، با دو شمع،سوپ چغندر می‌پزد. او جنگ را شکست نمی‌دهد، فقط با آن سازگار می‌شود.»

علی مرسلی🍏

@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬چه کاری این روزها از دستم برمیاد : در حال حاضر امیدواری !

دیروز رفتم باشگاه. داشتم افسردگی می‌گرفتم. دو جلسه نرفته بودم. به خاطر هورمون‌های شادی که در اثر ورزش تولید می‌شوند و بدن اعتیادی مثبت به ورزش پیدا می‌کند و اگر یکباره روتین‌ات را به هم بزنی، کرختی و افسردگی می‌آید سراغت.

مربی می‌گفت: «چند نفر پیام داده‌اند، با این وضعیت چرا استوری ورزش گذاشته‌ای. یکی‌شان کسی بوده که اصلن ایران زندگی نمی‌کند و تندترین حرف‌ها را به من زده. دوست دارند فقط از وحشت و مرگ و جنگ حرف بزنیم. من هم حق دارم زندگی کنم و از کجا باید نان بخورم.»
من گفتم: «پس آدم چطور باید تاب بیاورد. هر کس به فراخور زندگی‌اش باید راهی پیدا کند برای تاب‌آوری. با هر نوع سرگرمی یا کاری که می‌تواند.»

من این روزها بیشتر از همیشه می‌خوانم. مارتین ایدن را سه روزه خواندم و کلیدر آخرهای جلد ۸ هستم. قطعی اینترنت کمک حالم شده. می‌فهمم چه وقت‌هایی که می‌شده به خواندن بگذرد و من اول رفته‌ام سراغ چک کردن شبکه‌های مجازی.

ساختمان پزشکان به نسبت همیشه خلوت است اما باز تا ده شب بیمار اورژانسی دارم. بیمارانی که درد دندان کلافه‌شان کرده و یا برخی که می‌آیند چون نمی‌دانند بعد چه می‌شود و دندان را هم هر چه زودتر درست کنی سود کرده‌ای.

با وجود ضعف نت، تمام اخبار مهم می‌رسد. از ورود ناوهای آمریکا به جنگ. بمباران صدا و سیما. نفوذی‌های اسراییل و خائنین در خاک وطن. عملیاتهایی که بازی روانی راه انداخته‌اند برای تضعیف روحیه مردم. فردی ایرانی ساکن آمریکا که سامانه پدافندی اسراییل را حک کرده و موساد برای سرش جایزه تعیین کرده. موشک‌هایی که ایران بر سر اسراییل می‌بارد و می‌گوید هنوز کجایش را دیده‌اید.

با این همه می‌پرسم چه کاری از دستم برمی‌آید. در حال حاضر امیدواری، حفظ روحیه. اینکه می‌روم مطب و دردی دوا می‌شود. اگر زمانی هم لازم بود جای دیگری برای خدمت‌رسانی بروم، می‌روم. من پزشکم و این مسیر من است. از مردن نمی‌ترسم.

ریلکه می‌گوید: «ما را گریزی از آموختن مرگ نیست. همه‌ی زندگی همین است؛ خلق تدریجی مرگی شاهکار، غرورآفرین و شکوهمند. رد همه‌ی تجربه‌های ماندنی ما، بر همه چیز باقی می‌ماند و در همه چیز، در زندگی و مرگ رخنه می‌کند. و ما باید در هر دو، در زندگی و در مرگ، زنده بمانیم و باید به هر دو چون خانه خو بگیریم.»

خیلی‌ها تهران را ترک کرده‌اند. برخی هم که جایی نداشته‌اند یا به میل شخصی مانده‌اند در خانه‌شان. آقایی می‌گفت همه‌ی ساکنان آپارتمانمان رفته‌اند. من با توجه به شلوغی جاده‌ها تصمیم گرفتم بمانم. بلاخره کسی باید اینجا مراقب اموال همسایه‌ها باشند.

دوستان شمالی و یزدی و جاهایی که آسیب بمباران ندیده پیام می‌دهند که میزبان شما هستیم.

اسرائیل چه فکری در مورد ایران کرده؟ مجری شبکه بی‌بی سی میگفت اشتباه اسرائیل این است که ندانسته ایران قدیمی ‌ترین تمدن جهان است و بارها از دل جنگ و غارت و بیماری و مرگ برخاسته : مثل ققنوسی از دل خاکستر.

۳۱ خرداد ۱۴۰۴ زهرادادآفرید🍏

@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬رفت.... بدون بوسه و آغوش و مراقب خودت باش!

بعد ، زن قرآن را برداشت و ایستاد در چارچوب در: دیرت میشه. بند ساک چرمی توی دست عرق‌کرده‌ی پسر هزار کیلو بود. آهسته قرآن را بوسید. ایستاد: بیا بریم مامان این چارتا چوب نگهبان نمی‌خواد..... زن قرآن را چسباند به پیشانی او. پسر رد شد و رفت. بدون بوسه و آغوش و مراقب خودت باش.

زن رفت کنار پنجره و رفتن او را نگاه کرد. روی دیوار روبروی خانه با اسپری سیاه نوشته بودند کلنگی قابل سکونت. آفتاب افتاده‌بود روی شاخه‌های ارغوان بالای در. زن زیر لب گفت خداحافظ. برگشت به خانه نگاه کرد. روی مبل‌های کهنه، مهمانان زیادی نشسته بودند. فکر کرد خوب است که اموات پذیرایی لازم ندارند.

چراغ را خاموش کرد.
#حمیدسلیمی 🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬این روزا تعریف خانواده برام عوض شده !

دیگه خانواده فقط پدرم مادرم خواهرم همسرم برادرم نیست یه خانواده ام تهرانن، یکیشون اصفهان، یکیشون شیراز، یکیشون مشهد، یکیشونم تبریز و ‌یزد و همه شهرای دیگه....
@chehel_salegi
دیگه خانواده به معنی هم خون بودن نیست برام... اگه هم خاک منی؛ خانواده هستی ! خدا پشت و پناهت🍏 🙏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬معتقدم بوسیدن از جنگیدن مهمتر است!

یک/ این حرف‌ها را از این‌جا، تهران، منطقه سه می‌نویسم. منطقه‌ای که جناب نتانیاهوی مهربان دیروز دستور داد تخلیه کنیم... این حرف‌ها را از خانه‌ام می‌نویسم، کنار تنها چیز باارزشی که دارم: کتاب‌هایم. و با دردی وسیع در بدنم، یادگار بیماری قدیمی که حکومت کشورم به من تحمیل کرد. از این‌جا می‌نویسم، از میانه‌ی جنگ حریصان خون.

دو/ آن که از شهر رفته دلایلی داشته. دلایلی واضح. باید یک‌بار صدای درگیری‌های آسمان و زمین را بی‌واسطه و از نزدیک بشنوید تا درک کنید مردم چرا برای رفتن از تهران عجله داشتند. چه کسی ممکن است از آواره‌بودن خوشش بیاید؟ فقط مساله این است غالب آدم‌ها از قربانی‌شدن هم خوششان نمی‌آیند. چرا باید در شهر بی‌دفاع بمانند؟ آن دهانی که به سرزنش رفتگان باز می‌شود، به یاوه‌گویی عادت کرده.

سه/ آن‌ها که مانده‌اند هم دلیلی دارند. دنبال قهرمان نگرد، نه. ما مانده‌ایم و این فقط انتخاب ما بوده. یکی مثل من با روان و تن رنجور برای گریختن زیادی خسته بوده، یکی با خودش فکر کرده اگر قرار است بمیرد بهتر است روی تخت خودش باشد، یکی کلا معتقد است این‌ها همه شایعه است، و ... ما مانده‌ایم و این هم فقط یک انتخاب است. من نتوانستم از تهران دل بکنم، و این مرا بدل به "چیز" خاصی نمی‌کند.
@chehel_salegi
چهار/ پنج روز است نرفته‌ام کوه. تحلیل رفته‌ام و آستانه‌ی تحمل اعصابم زیر صفر است. از دیروز ۳۹ رفیق نادیده دعوتم کرده‌اند و فهمیده‌ام عمرم برای نوشتن هدر نرفته. اما صادقانه بگویم وقتی خواهرزاده‌ام توی بغلم از ترس انفجار و ضدهوایی گریه کرد، چیزی در قلبم برای همیشه مرد. هیچ حس تعلقی ندارم، و مثل قوطی فلزی در جوی اصفهان در ظهر تابستان بچگی، فقط سروصدا تولید می‌کنم.

پنج/ غمگینم. مستأصلم. تمام بیماری‌هایم برگشته‌اند. اما به مرگ فکر نمی‌کنم. مرگ هنوز دور و بی‌معنی است. به پسرم فکر می‌کنم و لحظه‌ی دیدار. در جایی امن منتظر روزهای آرام می‌مانم، سبک و مأیوس. راستش از رویای ایران آزاد هم دست برداشته‌ام چون دیدم مردم کشورم غالبا با یک فاشیست مشخص مشکل دارند نه مفهوم فاشیسم. قلاده نمی‌بندم و سگ هیچ مرامی نمی‌شوم و باز در کوه‌ها برای خودم می‌گردم و می‌گذارم موزیک و آفتاب و رودخانه و سگ‌ها و گربه‌ها و اسب‌ها و الاغ‌ها و قاطرها و گوسفندها برادرانم باشند. زنده‌ام و می‌خواهم زنده بمانم. لقمه‌ی سیاست برای من زیادی کثیف است.

شش/ خیلی چیزها عوض شده اما نه همه‌چیز. هنوز آدم برایم مهمتر از همه‌چیز است، وطنم را دوست دارم، معتقدم بوسیدن از جنگیدن مهمتر است، و محاسبه‌ی شرف بقیه کار من نیست. اما این را هم فهمیدم که برای همه‌ی بحثها پیر شده‌ام. چهل و پنج سال است شکنجه می‌شوم، و حالا در این چند روز دارم اثرش را روی روان و بدنم می‌بینم. پس حق با شماست. حق همیشه با شماست.

هفت/ گربه‌ی حیاط در سایه خوابیده. شهر گرم و ساکت است. به خانواده‌ام فکر می‌کنم، و می‌گذارم صورتم باز هم خیس شود. از این‌جا برایتان می‌نویسم، وسط گریه‌ی مردی که فقط می‌خواست زندگی کند، بدون این که مبارز تمام‌وقت جنگ‌هایی باشد که به او ربطی ندارند.
همین🍏
@hamid59salimi
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬این را برای آن‌هایی می‌نویسم که جگرگوشه‌ای در جاهایی غیر از ایران دارند:

وقتی برادرم می‌نویسد فاطی‌جون خوبید؟ می‌فهمم که حالا در آلمان، دارد چه اضطرابی را متحمل می‌شود. او حالا نگرانِ خانواده، دوستانش و همهٔ مردمان وطن است. اضطرابِ کُشنده برای میلیون‌ها نفر.
دو روز پیش برایش یک فیلم ضبط کردم از خیابان‌های تهران. و گفتم ببین! اینجا تهران است. هیچ‌کس توی هیچ صفی نیست و حتی یک آقا با شلوارک هم دارد از میوه‌فروشی، یک هندوانه خوب، جدا می‌کند.
فکر می‌کنم، آن‌هایی که بیرون از ایران هستند، احتمالا یا خبرها را با اغراق زیاد می‌شوند که مثلا تهران در آتشِ بزرگی درحالِ سوختن است، یا خبرها را به‌شکل تقلیل‌یافته.
ما مورد حمله اسرائیل قرار گرفته‌ایم و در این شکی نیست. اما داریم زندگی می‌کنیم؛ و همین ادامه‌دادن روزمرگی، شکلِ دیگری از دوام‌آوردن با این سطح از اضطراب است.
خودِ من دو ساعت در جلسه آنلاین بودم، با چندنفر درباره این‌که الان چطور برای مخاطب میلیونی کودک‌ونوجوان‌مان در رسانه‌ای که داریم، صحبت کردم. در کنارش یک کوله برای وقت ضروری آماده کردم و تعداد زیادی از روسری‌هایم را توی یک کیسه پارچه‌ای جای دادم، چون فکر ‌کردم این‌طور چیزها شاید برای بستن زخم و شرایطی که خودم هم ازش خبر ندارم، مناسب باشند.

بیرونِ ایران، همه‌چیز احتمالا در یک فضایِ مه‌آلود خبری باشد. وقتی در ایران، همچنان تشخیص خبر درست از خبر غیرواقعی سخت شده، معلوم نیست پروپاگاندای رسانه‌های استعماری، دارند آنجا چه روایت‌هایی می‌سازند.

بنابراین شاید روایتِ واقعی ما از آنچه که در تهران و بقیه شهرها می‌گذرد، آدم‌های عزیزِ دور از ما را کمی آسوده‌تر کند.

فاطمه بهروز فخر 🍏

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬همه همینیم !

هنوز چیزی در روانم این واقعیت را که "جنگ شده" پس می‌زند. جنگ همیشه سینما بود، خبر بود یا تاریخ بود. جنگ همیشه چیزی بود که ما بیرونش بودیم؛ اما حالا مثل پینوکیو در شکم این هیولا هستیم. گویا هنوز به‌طوررسمی اعلان جنگ نشده، اما من هم پیش خودم و برای خودم جنگ را رسما نپذیرفته‌ام. روان آدمیزاد وقتی با واقعیتی شدیدا رنج‌آور روبرو می‌شود، آن را موقتا "انکار" می‌کند تا کم‌کم‌ زمینه‌های پذیرش فراهم شود. صدای جت‌ها و پدافند و انفجارها، به‌هرحال قانعت می‌کند که وارد مرحله‌ای شده‌ای یا وارد "فضایی دیگر" شده‌ای.

بعضی عواطف انسان "نام‌ناپذیرند". زبان ما توان محدودی برای بیان چیزهایی دارد که در تجربه‌ی عاطفی ما هستند. جنگ، وقتی وارد زندگی فرد می‌شود، در ابتدا بی‌نام و بی‌قیافه است. ما نمی‌دانیم چگونه آن را حتی در زبانمان، تحمل کنیم.

صدای امیر علی . ق رو می‌شنویم 🍏
@Amiralichannel
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

امیدوارم یه روزی اونقدر حالت خوب باشه که سخت حال بد الانت رو به یاد بیاری، امیدوارم چند سال بعد اونقدر آگاه تر بشی که به فکرای الانت خندت بگیره!
@chehel_salegi
امیدوارم اینقدر آرامش داشته باشی که برای یادآوری آخرین بار که استرس داشتی کلی فکر کنی، امیدوارم یه روز اونقدر کرامت انسانیت حفظ شه که تحقیرهای امروز زندگیت برات بعید و نشدنی باشه. یه روز که از ته دل بخندی و از سر شوق گریه کنی.

کانالی برای عاشقان سفر 👇

🆔
@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

امروز رفتم مراسم استقبال دخترعموم که از حج اومدن. صبح بود. وسط کارام نیم ساعت پاس گرفتم رفتم. موقع برگشتن دم در عموی خودم رو دیدم. آلزایمر داره. از نوع پیشرفته. رفتم جلو بوسیدمش. گفتم عمو فلانی ام. شناختین؟
@chehel_salegi

با نگاهی تهی و آشفته و کمی ترسیده به صورتم نگاه کرد و آروم گفت بله بله اون که میشناسم. اما مطمئنم نشناخته بود و چیزی یادش نمیومد.
با دیدن چهره اش یاد بابای مهربونِ آروم ِ خودم افتادم. برگشتم تو ماشین، سرمو گذاشتم رو فرمون و برای جای خالی بابام و اینهمه پریشونی عموم گریه کردم.
از کانال خانم بانکدار 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بدن ما تحمل سرکوب و نگه داشتن احساسات توی خودش رو نداره اما اغلب این کار رو انجام میدیم !

یکی از بی‌نظیرترین مطالبی که خوندم نوشته Yolanda Renteria تراپیست و استاد روانشناسی دانشگاه آریزونا بود که می گفت اگه بخوام به عنوان یه روانشناس فقط یه توصیه به شما داشته باشم، اینه که بدونید، بدن ما طوری طراحی شده که باید حتما ابراز احساسات کنیم و احساسات تخلیه بشه.بدن ما تحمل سرکوب و نگه داشتن احساسات توی خودش رو نداره اما اغلب این کار رو انجام میدن.

وقتی اجازه نداشته باشیم احساساتمون رو بیان کنیم، بدن ما یاد میگیره که اونها رو مخفی کنه یا به شکل های دیگه ابراز کنه که مهم ترین اونها دردهای روان تنیه، شما اغلب این درد ها رو موقع عصبانیت یا اضطراب بصورت سر درد یا کمر درد و معده درد حس می کنید...معمولا از بچگی به ما یاد داده میشه که احساسات خودمون رو پنهان کنیم یا حتی بخاطرش تنبیه میشیم.
@chehel_salegi
همه‌ی ما کم و بیش توی دوران کودکی موقع گریه کردن جای درک شدن و همدلی، تنبیه شدیم تا دیگه گریه نکنیم.این رفتار‌ها و این طرز فکر رو خیلی‌هامون با خودمون به بزرگسالی هم می‌بریم....لطفا بدونید "سرد و یخ بودن" یا " پوست کلفتی" و "بی تفاوتی" نشونه قوی بودن نیستن، انسان باید عواطف و احساسات خودش رو تجربه کنه.ما جوری تکامل یافتیم که چه بخوایم و چه نخوایم، بقیه برامون مهم‌اَند

رابطه و ارتباط با بقیه برای ما التیام بخشه، گاهی اوقات به تنهایی نمی تونیم لحظات سخت زندگی رو پشت سربذاریم و باید ابرازش کنیم این هیچ چیز بد یا به معنای ضعیف بودن نیست.بدن ما نیاز به ابراز احساسات داره.ما نیاز داریم گریه کنیم تا هورمون های تسلی بخشی توی بدن ترشح بشه، ما نیاز داریم در آغوش گرفته بشیم و صحبت کنیم!
خلاصه اینکه : احساسات ما اگه ابراز نشن به شیوه های زشتی خودشون رو نمایان میکنن، و تبدیل به درد میشن. در واقع: احساسات داشتن و احساساتی بودن زیبا و انسانیه

دکتر امید امانی🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬آدم‌ها یک‌باره بیمار نمی‌شوند، یک‌باره از پا نمی‌افتند و یک‌باره طاقت‌شان طاق نمی‌شود!

آدم‌ها آرام‌آرام و در سکوت، سختی‌های زیادی را تاب می‌آورند اما نهایتاً با یک اتفاقِ به مراتب کوچک‌تر از پا می‌افتند. خیلی‌ وقت‌ها اما توجه ما معطوف به همان اتفاق آخر می‌شود و می‌پرسیم: چراچنین اتفاق کوچکی چنین واکنش بزرگی داشته؟ می گوییم چه آدم کم‌طاقتی، چقدر شکننده!
@chehel_salegi
اما آدم‌ها یک‌باره بیمار نمی‌شوند، یک‌باره از پا نمی‌افتند و یک‌باره طاقت‌شان طاق نمی‌شود. آن ضربه یا اتفاق آخر، خیلی وقت‌ها علت بیماری یا از پا افتادن نیست. آن اتفاق، فقط آخرین است و نه مهم‌ترین. وقتی کسی از پا می‌افتد، قصّه تدریجی از پا افتادن است که اهمیت دارد...
#محمود_مقدسی 🍏

اگه خاطره ای در همین زمینه دارین با این بات ناشناس برام بفرستین 👇
/channel/HarfBeManBOT?start=NTAzNDEzNjE

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬رها ؛ رها ؛ رها من ! (۱۸۶)

هر جوری که هستی خودتو دوست داشته باش🌸

کانالهایی برای درک حس آرامش👇🏻
@chehel_salegi
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌@safar_chehelsalegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬هیچ جنگی تمام نمیشود!

جنگها فقط شروع میشوند. تا وقتی فقط یک نفر با صدای به هم خوردنِ در، قلبش به تپش بیفتد، یعنی هنوز جنگ ادامه دارد... تمام نشده. فقط چشمهایمان از دیدنش خسته شده و سرمان را سوی دیگری چرخانده‌ایم. "پایان" دروغی است که آدمها به خودشان میگویند تا راحتتر بخوابند. قصه‌ی ما به سر نرسیده. کلاغه به خانه‌اش نرسیده. ترجیح میدهیم فکر کنیم تمام شده چون ظرفیتِ اینهمه ناتمامی را نداریم.

حمید باقرلو🍏
@RadioLoo
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 پیامک صبح شمبه (۲۵۲)

بعد از جنگ، تو با چشمانت مرا بِنواز!
من با چوبدستم ‏انجیر‌های تازه را برای تو خواهم چید؛‏با تو خواهم ماند؛ ‏با تو خواهم خواند و تو را در بهت آفتابی‌ات خواهم بوسید،💋 ‏اگر ابر‌ها بگذارند..

#محمد‌ابراهیم_جعفری🍏
@chehel_salegi
.............................................
امیدوارم روزای آروم بیان و بمونن..🙏

آرامش روح و سلامت جون شما ؛ خونواده و هموطنانم رو از خدا میخوام ....

حلاجیان 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬چرا بعد از تموم شدن جنگ؛ حالمون هنوز رو به راه نشده؟!

‏هانس سلیه از بزرگان حوزه استرس میگه وقتی بحران، فشار یا مصیبتی میاد بدن سه مرحله رو پشت سر میذاره.

مرحله اول هشداره، تو این مرحله بدن میره تو فاز بقا و با ترشح کورتیزول و آدرنالین فرد رو آماده مقابله با تهدید می‌کنه...

‏مرحله دوم مقاومته؛ تو این مرحله اگه محرک استرس‌زا ادامه داشته باشه، بدن با تمام قوا جلوش وایمیسته و زورش رو میزنه فرد رو سرپا نگه داره.

و مرحله سوم فرسودگیه؛ وقتی استرس طول بکشه!، بدن هرچی داره میذاره پای اون و وقتی انرژيش ته بکشه، خالی می‌کنه و وارد مرحله فرسودگی میشه. پس؛

‏اگه الان بی‌حوصله، خسته و غمگینی، نشونه ضعیف بودنت نیست! بدن داره بهای مقاومت سخت این چند روز دردناک رو پس میده و وقتشه که ریکاوری روانی رو شروع کنی🍏

@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬"ما " این روزها بیشتر از "من" کار می‌کند!

باید ظرف به ظرف کنیم تا این روزها بگذرد.گاهی من جا دارم و گاهی تو....وقتی تو لبریزی به من بگو و از استیصال بیرون بیا و وقتی من کم آوردم و تو جا داشتی، پُری‌ام را می‌آورم پیش تو تا کمی خالی و سبک شوم و به زندگی برگردم.

واقعیت بیرونی یکسان است امّا آسیب‌پذیری‌های ما یکسان نیست. برای همین گاهی من سِرِپاترم و گاهی تو. پس می‌توانیم به هم کمک کنیم:
می‌دانیم چه می‌شود؟ نه.
می‌دانیم کی تمام می‌شود؟ نه.
در وضعیت تازه‌ای هستیم که باید یادش بگیریم.... تنها هم نمی‌شود. باید در مورد آن حرف بزنیم تا بتوانیم هضمش کنیم. باید برایش کلمه بسازیم، فکر بسازیم، خیال و امید بسازیم و باید در کنار هم باورش کنیم تا تابش بیاوریم.

در همه این‌ها این "در کنار هم" مهمترین چیز است. نمی‌خواهم حرف قشنگ بزنم یا شعار بدهم. آدم را بیش از هر چیز آدم امن می‌کند. فکر را آدم‌ها با هم می‌سازند و تاب‌آوردن آدم در کنار دیگری ممکن می‌شود..... ما امروز به راه های تازه برای در کنار هم بودن و با هم ماندن نیاز داریم. امروز ما بیشتر کار می‌کند و من در سایه ما تاب می‌آورد.

محمودمقدسی🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬بغل ؛ مغل ؛ بوغاله ! (۱۸۶)

دلم می‌خواهد شغلم دوست داشتن و بغل کردن آدم‌ها باشد. توی رزومه‌ام می‌نویسم که از امیدوار بودن بُریده‌ام؛ اما به دوست داشتن باور دارم هنوز و در این هنوز هزاران جوانه کوچک عاطفه روییده باشد. بروم آدم‌ها را بغل بگیرم و توی گوششان بگویم که جاودانگی رازش را با من در میان گذاشته.
@chehel_salegi
می‌خواهم کاهنده غم‌هایی باشم که از میان بازوهای گره خورده فرو می‌ریزد و گم می‌شود و شریک شادی‌های یک نفره‌ای که در تنهایی آدم‌ها محصور شده‌اند و بی‌صدا کوچ می‌کنند از قصه‌هایمان. می‌خواهم تمام این سکوت‌های سنگین و طولانی را به بغل‌های امن و آبی تبدیل کنم. در این آغوش‌ گرفتن‌ها گشایشی هست، برای دیگران و برای من. می‌دانم.

بیاییم تو این لحظه های پر از آشوب و دلهره یکم شادی ببینیم، ما به جز همدیگه کسی رو نداریم.♥️

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬حکایت این روزهای ما (۵)


۲۵ تا نان بود وما ۱۰ نفر آدم که یهویی اتفاق عجیبی افتاد 🍏

لینک حکایت های قشنگ قبلی 👇
/channel/safar_chehelsalegi/48196

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬کاش دنیا را می‌دادند دست فرید تا با نگاه کمدی خودش ؛ مدیریتش کند!

خانواده ما دو بار تا حالا جنگ را تجربه کرده‌اند. بار اولش که چهل سال پیش بود و روزهایی که دزفول را زیادتر می‌زدند و مجبور شدیم جمع کنیم و بپریم پشت رنو و برویم اهواز. از بار دوم هم که پنج روز گذشته است. توی این پنج روز خیلی دوست داشتم که بلد بودم و تحلیل‌های سیاسی می‌نوشتم و آینده را پیش‌بینی می‌کردم و از بایدها و نبایدها می‌نوشتم. اما بلد نیستم. من فقط بلدم خاطره‌تعریف کنم. اما در این هاگیر و واگیر خاطره چه دردی را درمان می‌کند؟ هیچ.

حکم یک نجات غریق را دارم که کنار استخر اشتباهی که آب و آدم در آن نیست دارم کشیک می‌دهم و بلد نیستم آدم‌های اقیانوس بغلی را نجات بدهم. تازه داشت خاطراتم از جنگ اول تمام می‌شد که دومی شروع شد. که البته از این یکی جسمم دور است. آنچه می‌گذرد را از خانواده‌ام و دوستانم می‌شنوم. امروز که به برادرم-فرید- زنگ زدیم، توی ماشین بودند و داشتند از تهران خارج می‌شدند. پدرم هم بود. بچه‌ها هم بودند. همه چیز را ریخته بودند توی ماشین و از شهر خارج می‌شدند. فرید استاد کمدی کردن شرایط بحرانی است. اگر فیلم‌نامه‌ی آخرالزمان را بدهند به فرید که بنویسد، خودِ خدا هم روز واقعه از خنده روی فرش می‌افتد و همه‌ی گناهان را می‌بخشد و همه می‌رویم بهشت.

فرید که وسط ماجرا است نگرانی‌های ما را که دوریم مدیریت می‌کند. همه چیز را کمدی می‌کند. این‌که یک‌هو فهمیده‌اند که منطقه سه را می‌خواهند بمباران کنند و چطور با عجله پدرم را مجبور کرده تا سوار ماشین بشوند و حتی اجازه پوشیدن جوراب هم بهش نداده. چطور در کسری از ثانیه وسایل را جمع کرده‌اند و بچه‌ها را ریخته توی ماشین. چهار ساعت توی ترافیک بودند. این که هر نیم ساعت بهشان زنگ می‌زدیم که کجایید و چه کار می‌کنید و چقدر دیگر می‌رسید. اعصابشان را شخم زدیم سابیدیم. همه را کمدی کرد برایمان. گفت که سیمبا را هم با خودشان برده‌اند. گربه‌ی نگار. هزار بار می‌خواستم ازشان بپرسم که گربه را که با خودتان بردید؟ ترسیدم بگویند دلت خوشه عامو توی این بلبشو. یا بگویند یادشان رفته همان جا توی منطقه سه جا مانده. اما فرید خودش گفت که سیمبا قبل از همه پریده توی ماشین و نشسته پشت فرمان. گفت هر دو دقیقه یک بار هم پدرم با سیمبا درگیر می‌شود. فرید سکانس‌های ترسناک را ترمیم و تلطیف و مدیریت می‌کند و می‌دهد دست ما که بودن‌مان هیچ با نبودن‌مان در این پنج روز فرقی نداشته است.

کاش دنیا را می‌دادند دست فرید که مدیریتش کند. وضعیت خیلی بهتر می‌شد. من الان مستاصلم و نمی‌دانم چطور این دو پاراگراف را بنویسم و تمام کنم؟ شد مثل جگر زلیخا. من واقعا دیگر از خاطره تعریف کردن خسته شده‌ام. دوست دارم بدانم به کجا داریم می‌رویم؟ دوست داشتم قدرت تحلیل داشتم و می‌فهمیدم توی سر این پیرمردان خشمگین چی می‌گذرد؟ علم پزشکی به هیچ درمانی نرسیده است؟ اما خب. الان حوصله و زمان سانتیمانتالیسم نیست. الان فقط من مستاصلم. توان ساخته شدن خاطرات جدید را ندارم. توان از دور دیدن این ماجراها را ندارم. این‌که نوار چسب‌ها ضربدر می‌شوند روی شیشه‌ها. بالا رفتن دانش نظامی آدم‌ها. توان شنیدن پروپاگاندا و دروغ‌های دو طرف نزاع را ندارم. ولی باید بود و باید داشت. این مرز جغرافیایی همین را طلب می‌کند. مهم هم نیست کجا باشید. مرز با تو می‌آید. یا جسمت را می‌کشد یا روحت را. به امید یک روز نزدیک که این‌جا بنویسم که خاطرات تمام شد و به زندگی خوش آمدید.

#فهیم_عطار🍏
@fahimattar
@chehel_salegi

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

🔴‏رفیق و‌همکار قدیمی ام زنده یاد دکتر حمیدرضا صدر یه نامه‌ی خداحافظی با تهران داره که اشک آدم رو درمیاره. قبل از رفتن دوباره خوندمش:
“تهران عزیزم! تو شهر غول‌آسایی هستی و شاهد بزرگ شدنت بوده‌ام. می‌دانم شهرداری‌ها و سوداگران نابودت کرده‌اند… تهران عزیز دوستت دارم و کاری از دستم برنمی‌آید.”🍏
@chehel_salegi
...............
بعد از ۱۴ ساعت رانندگی در مسیر ۴ ساعته کندوان به رامسر ؛ با خانواده ام که ۲۸ سال تجربه همنفسی و زندگی زیر یک سقف در تهران رو داریم ؛ پایتخت رو ترک کردیم : یکجور دیگه . با هدفی متفاوت و البته خیلی امیدوار که برگردیم!
ارادتمند: قاسم حلاجیان 🍏

Читать полностью…

آرامش (چهلسالگي)...

💬 چرا طولانی شدن جنگ به ضرر اسرائیل است؟


🔹 اسرائیل به دلایل متعدد علاقه‌ای به جنگ طولانی با ایران نخواهد داشت و به مانند عموم جنگ‌هایی که داشته هدف، ضربهٔ آنی و ویرانگر و ترور است.

🔹 اسرائیل دلایل بسیاری برای این رویکرد خود دارد که مهم‌ترین آنها:

ـ عموم ساکنان اسرائیل مهاجران کشورهای مختلف هستند و زندگی در زیر بمباران و آژیر و صدای موشک‌ها را تحمل نخواهند کرد. اما ایران سرزمین تاریخی این ملت است و وطنی جز ایران ندارند و برای حفظ آن حاضر به پذیرش فشار و سختی‌های فراوانی هستند.

- اسرائیل نیروی ایدئولوژیک چندانی ندارد اما ایران نیروهای ایدئولوژیک بسیاری دارد که شهادت در جنگ را به یکدیگر تبریک می‌گویند و برای هم آرزوی شهادت دارند.
@chehel_salegi
- وسعت ایران چیزی حدود هشتاد برابر اسرائیل است. حملات اسرائیل به این جغرافیای وسیع بار روانی چندانی ایجاد نکرده و مردم زندگی عادی خود را دارند، اما صدای هر موشکی که به اسرائیل شلیک می‌شود را همه ساکنان این منطقه می‌شنوند و با وحشت راهی پناهگاه می‌شوند. (هر چند اسرائیل برای مقابله با این مسئله سالهاست که از میان تجزیه‌طلبان و خودفروخته‌ها نیرو جذب کرده است و آنها امروز وظیفه دارند که هر شب با پرتاب ریزپرنده و مواد انفجاری، باعث فعال شدن پدافند و ایجاد وحشت در میان مردم شوند)

- جامعه ایران به‌واسطه سالها جنگ و فشار اقتصادی و تحریم و تبلیغات رسانه‌ای، تاب‌آوری بالایی دارد اما ساکنان نازپروده سرزمین‌های اشغالی مطلقأ چنین تاب‌آوری‌ای را ندارند.

فرهاد قنبری🍏
@chehel_salegi

Читать полностью…
Subscribe to a channel