taravat_iman | Unsorted

Telegram-канал taravat_iman - ✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

3484

●•❁﷽❁•● Velcom 🤍تفسیر قرآن کریم 🖊متن‌هاودلنوشته‌های‌زیبا 🤍نابترین‌پروفایلهاواستوری‌های‌اسلامی🕋⭐ 💌داستان های کوتاه وآموزنده♡♡♡ #تکست وبیوهای مذهبی🪴 سال تاسیس/2024میلادی 💫

Subscribe to a channel

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

برای عضویت در کانال های کاملا اسلامی و اخلاقی با نظم و قوانین خاص خود لطفا روی اسم شان کلیک نمائید.
برای شرکت در این لیست ها👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

@Nikravesh2024

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیست  و چهارم : [ تفسیر آیت 30 سوره بقره , خلقت آدم و نقد نظریه داروین ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 56:52 دقیقه

🔸 حجم 11 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

وقتۍ °|خـ✨ـدا|°
بِهِتــ یھ‌ شرو؏ دوبارھ میدھ...
اشتباهاتــ قدیمۍ رو ...
تڪــرار نڪن☺️♥️

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

.
ثبت نام آموزش تجوید و روخوانی قرآن کریم(از صفرتاصد)بااساتیدمجرب وخـبره
🍇‌‌‏‌‏‌‌‏‌‌‏
@tolo_haq_persian

🍇کتابخانه اسلامی نور
‌‌‏
@EslahLib_ISLAMI_noor

🍇فن بیان وگویندگی
‌‌‏
@bekhodat1Aeman1d

🍇آیا عاشق یادگیری زبان عربی هستید؟؟
‌‌‏
@arabimobin1

🍇خود درمانی با قرآن در منزل بدون راقی
‌‌‏‌‏‌‏
@QoRaaNDaRmAni

🍇اشـ؏ـارناب؛مولانا،حافــظ،شهریار
‌‌‏
@ASHAAR_Nabb

🍇بنیان خانواده وتربیت اسلامی
‌‌‏
@fashionpanahi45

🍇بهتـرین ســرودهای اسلامــی
‌‏‌‏
@iSLamSrOodha

🍇صفر تا صـــد دروس تجویدتخصصی قرآن کریم 
‌‏‌‌‏
@dros_tajweed

🍇عاشـــقانه های زن وشوهری
‌‏‌‌‏
@Goles_taan

🍇آرامــش باصدای قرآن
‌‏‌‌‏
@Ava_Quran

🍇عکس هاے اسلامے جذاب و دیدنی
‌‌‏
@naweshtaha321

🍇دانستنیها و معلومات اسلامی
‌‌‏
@Malomateislami1441

🍇انواع لوازم حجاب/بدلیجات/وخیاطی بادوخت تمیز
‌‌‏‌‌‏
@eaktaz

🍇ثَقَّـل مَوازینڪ|ڪفه‌حسناتت‌راسنگین‌ڪن
‌‌‏
@Saqqil_Mavazinak

🍇راحِه‌القَلـب‌بذِکْـرِالله
‌‌‏
@rahea_galbi1

🍇تفسیر جامع مولانا بدری
‌‏‌‏‌‏
@tafsirostadbadry

🍇آمپول مکالمه عربی کاملا رایگان
‌‌‏
@Arabic200

🍇صحیح بخاری ومسلم
‌‏‌‏
@sahyh_albukhariy

🍇دنیای زیباترین اســتوࢪی‌های🅘🅢🅛🅐🅜🅘
‌‌‏
@Islamicstory00000

🍇نشــــــیدهای محمــــــدی/اســــــلامی
‌‌‏
@Nashidhaimuhamadi

🍇داسـتان و رُمـان های اسـلامـے
‌‌‏
@dastan_roman_aslame

🍇گنجی از مناجات عارفان وحکایات اولیاء خدا
‌‌‏
@Ganjineye_doa_tv

🍇حضور شيطان رجیم هنگام مرگ
‌‌‏
@allah_1000

🍇ســــــیره و سنــت نبـــــــــوی ﷺ
‌‌‏
@Dangi_Minbar

🍇¹⁰⁰ خصلت رسول اکرم ﷺ
‌‏‌‏
@muttqin_100

🍇دنیای سوال و جواب
‌‌‏
@Saeld2050

🍇حجابسرای تبســم
‌‌‏
@hejabe_tabassom

🍇حرف های منوخدایم
‌‌‏
@Rabiol_Qolob

🍇کانال رسمی مولانا ابراهیم رودینی
‌‌‏
@ebrahim_roudini

🍇طراوت ایمان
‌‌‏
@TARAVAT_Iman

🍇رۅزۍ یک صفحه قـــــــرآن
‌‌‏
@roozyeksafheQuran

🍇تلاوت های زیبــا باصدای قاری هایی که میخوای
‌‌‏
@beiadeallah

🍇کانال اناشیداسلامی
‌‌‏
@Anashid_islami0

🍇سوالات آزمــون مخـــزن و الاسرار
‌‌‏
@brain_drain2024

🍇فروشــگاه قرآن | ذکرشمار | تسبیح | کتاب
‌‌‏
@quran_zekrr

🍇حامیــــان فلسطین
‌‌‏
@hamyanfelestin

🍇فــــــراز بهشت
‌‌‏
@barfarazebehesht

🍇مسیـرجـنـت
‌‌‏
@MUSLEMIN_7

🍇دختـــر مسلــمــان
‌‌‏
@Madaram_ayeshee111

🍇سخنرانی های علمای بزرگ
‌‌‏
@Allah_rabiy1

🍇ئــیـســلامـه‌کـه‌م
‌‌‏
@delagheh

🍇أقوالِ علما، سخنرانی،مطالب زیبا
‌‌‏
@daneshmandan_islam

🍇نیــــــــــــــهان
‌‌‏
@Alhosna_99

🍇فـرشــته‌هـاے چـادرے
‌‌‏
@Freshta_Chadori

🍇آموزش تجويد و لحن قرآن کریم
‌‌‏
@ostad_sediqi

🍇به سوی نور
‌‌‏
@beesoyenoor

🍇عربی را روان صحبت کن
‌‌‏
@Arabi_AlTayyeb

🍇استوری های خاص وجذاب
‌‌‏
@Ch_Rahaii

🍇مکتــب‌دخترانـه‌و‌پسران‍ـه‌رسول‌اللّٰـــه
‌‌‏
@mohebanersolallah

🍇اجتماع دختران باایمان
‌‌‏
@GOLASTAN_HJAB_8

🍇نُـکـات هـمـسرداری
‌‌‏
@nokat_hamsaranh

🍇پـــــــرسش 🅐&🅐 پـــــــاســــخ !؟•
‌‌‏
@Quiz_quran

🍇سخنان ناب ودلنشین زیبا
‌‌‏
@marenmkl

🍇تلاوت القرآن الکریم
‌‌‏
@Quran_Holy2

🍇«حافظ" فروغ" مولانا" خیام"»
‌‌‏
@Ashaarmolana

🍇حقوق مرد بر زن در اسلام
‌‌‏
@DOKHTARAN00

🍇باطل کردن سحروجادووطلسم به اذن الله قرآن درمانی
‌‌‏
@ghoran_darmane

🍇ملیـــــــون ها کتاب اســـلامی
‌‏‌‏‌‏
@Library_5

🍇کـانـال  روانشناسی اسلامی  کــودک 
‌‌‏
@tarbiytf

🍇اناشید شاد،نشید جهادی، نشید غمگین
‌‌‏
@anashidi

🍇بزرگترین کانال تـلاوت قـرآن كریم
‌‌‏
@telavat_rozaneh

.
🍇

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیست  و چهارم : [ تفسیر آیت 30 سوره بقره , خلقت آدم و نقد نظریه داروین ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 56:52 دقیقه

🔸 حجم 11 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۴ - شادمانیِ کوچک

فعلاً پيامبرِ حضرت محمد ﷺ و یک راز بود. به جز افراد معتمدش این راز را با کسی در میان نمی‌گذاشت، چون هنوز فرمانِ تبلیغ را از سوی الله دریافت نکرده بود.
نخستین کسی که پیامبر ﷺ این راز را با او در میان گذاشت حضرت خدیجه بود. خدیجه مدت‌ها بود که او را باور داشت. بی‌درنگ، کلمه شهادتین را بر زبان آورد. به این ترتیب، خدیجه نخسین بانوی مسلمان شد. این حمایت از سوی خدیجه، پیامبرمان ﷺ را خوشحال کرد.
روزی محمد ﷺ و جبرئیل بر بالای تپه‌ای در مکه بودند. جبرئیل در شکلِ انسان ظاهر شده بود و نماز را به محمد ﷺ آموزش می‌داد. نخست پاشنه‌اش را بر زمین کویید. آبی زلال و پاکیزه از زمین جوشید. جبرئیل و پیامبرمان ﷺ با این آب وضو گرفتند. برای نماز خواندن نظافت و پاکیزگی بسیار مهم است. بعد، جبرئیل نحوه صحیح نماز خواندن را به پیامبر ﷺ یاد داد. آن دو با هم نماز به جا آوردند. سپس، فرشته از آنجا رفت.
پیامبرمان ﷺ خشنود بود. به همان شکلی که الله می‌خواست، نماز را آموخته بود. با هیجان به خانه بازگشت. چیزهایی را که یاد گرفته بود، به حضرت خدیجه هم یاد داد. آن دو، با هم اولین نمازشان را خواندند. هر دو خوشحالی وصف ناپذیری داشتند؛ زیرا نماز خواندن عبادت خیلی
زیبایی بود.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیست  و دوم  : [ تفسیر آیات 24_25 سوره بقره ]


00:00 فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ ۖ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ ﴿٢٤﴾ 

18:05 وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۖ كُلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقًا ۙ قَالُوا هَٰذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا ۖ وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ ۖ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٢٥﴾ 


🕰 مدت ارائه 60 دقیقه

🔸 حجم 14 MB

▶️ مشاهده در یوتوب

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

و آدم با دیدن این حد از گرسنگی حاکم بر غزه حس میکند هر لقمه‌ای که برمیدارد خیانت است...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیست  و یکم  : [ تفسیر آیات 21 _ 23 سوره بقره ]


00:00 يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ ﴿٢١﴾ 

16:08 الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَكُمْ ۖ فَلَا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٢﴾ 

28:08 وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ ﴿٢٣﴾ 


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 46:52

🔸 حجم 10 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

آنکِه بودَنَش بِدونِ مِنَت و اَبَدیست ‘خداست’🤍🌱 ‌‌‌‌ 🖤’🔥 ꜄️

◇○○🦋○○◇
@kalideiman

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

دانشگـاه مـجـازی عــلوم شـرعـی طلـوع حـق بـر منـهج اهـل سـنـت و جـمـاعت بـرای اولـیـن بـار در سـه سطـح لیسانـس ،فـوق لیسانـس ،دکـتـرا

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

🌷نور دلِ مؤمنین بُوَد در صلوات🌸
🌷اندوخته ی یقین بُوَد در صلوات🌸

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیستم  : [ تفسیر آیات 17 _ 20 سوره بقره ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕑 مدت ارائه 54:15 دقیقه

🔸 حجم 13 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

ایمانی که با عمل نباشد ؛
ایمان نیست وِرد زبان است!📿

#تکست
🎍🌺

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

قال رسول اللهﷺ :
« احفظَ اللَّهَ تَجِدْهُ أَمَامَک، تَعَرَّفْ إِلَی اللَّهِ فی الرَّخَاءِ یعرِفْکَ فی الشِّدةِ ، واعْلَمْ أَنّ مَا أَخْطَأَکَ لَمْ یَکُنْ لِیُصیبَک، وَمَا أَصَابَکَ لمْ یَکُن لِیُخْطِئَکَ واعْلَمْ أنّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْر، وأَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْب، وأَنَّ مَعَ الْعُسرِ یُسْراً »

" بیاد خدا باش، او را در برابر خود می یابی، در هنگام فراخی خدا را بشناس تا در سختی ها ترا بشناسد، و بدان آنچه که باید بتو نرسد، نمی رسد و آنچه که باید بتو برسد حتماً رسیدنی است، و بدان که یاری و مدد با صبر و پایداری، گشادگی با سختی و دشواری با آسانی است ".
(روایت ترمذی)

#بدر_المشاري 🎤

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

خواب عجیب مادر، بعد از مرگ پسرش‼️
کلیک کنید روی لینک و داستان رو از زبان مادر این پسر بشنوید👇🏻

مادری بعد از مرگ پسرش خواب دید که…🚫
.


/channel/addlist/NUWgVMgAarQ0YzU0

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۶ - دو کودکِ خوشحال

علی (رض) و زید از خوش شانس‌ترین کودکانِ دنیا بودند؛ زیرا در خانه انسانی ستوده در آسمان و زمین، در خانه پیامبر ﷺ، زندگی می‌کردند. این افتخار نصیبِ هر کسی نمی‌شد. پس از علی (رض)، زید هم اسلام آورد. آن دو از اینکه اولین کودکان مؤمن بودند در پوست خود نمی‌گنجیدند؛ به همین دلیل، با ذوق و اشتیاق اسلام را به زیباترین وجه در محضرِ پیامبرمان ﷺ می‌آموختند.
على (رض) حتى لحظه‌ای پیامبرمان ﷺ را تنها نمی‌گذاشت. در کوه و بیابان با او بود و با هم نماز می‌خواندند. علی (رض) از این امر بسیار لذت می‌برد.
به گوشِ مادرِ علی (رض) رسیده بود که علی (رض) پیامبر ﷺ را اصلاً تنها نمی‌گذارد و به شکلی جدید که پیش‌تر سابقه نداشته است الله را عبادت می‌کنند. مادرِ علی چون نمی‌دانست اسلام چگونه دینی است خیلی نگران فرزندش بود. روزی به همسرش ابوطالب گفت:
"خیلی نگران علی و محمد هستم. آن دو عبادت‌هایی انجام می‌دهند که کسِ دیگری نظیر آن را انجام نداده است. می‌ترسم بلایی سرشان بیاورند."
ابوطالب انسانِ عاقل و فهمیده‌ای بود. برای فهمیدنِ چند و چونِ ماجرا نزد پسر و برادرزاده‌اش رفت. پیامبرمان ﷺ و علی (رض)، در جایی بیرون از مکه نماز می‌خواندند. ابو‌طالب مدتی طولانی ایشان را تماشا کرد. پس از پایان یافتنِ نماز نزدیک شد و پرسید:
"محمدِ عزیزم! این دین جدید چه دینی‌ست؟"
پیامبر ﷺ مثلِ همیشه صادقانه پاسخ داد:
"عموجان! این زیباترین دین، اسلام است. تو هم در رأس کسانی هستی که به این راه دعوت خواهم کرد. تو بیش از همه سزاوارِ این امری. از عبادت بت‌ها دست بکش‌. الله واحد و احد را عبادت کن."
ابوطالب می‌دانست که برادرزاده عزیزش هرگز دروغ نمی‌گوید. مدتی فکر کرد. اگر برادرزاده‌ام حرف‌هایش را عملی کند، اطرافیان چه خواهند گفت؟! ابوطالب که از این مسئله واهمه داشت، چنین جواب داد:
"من از دین قدیمم دست نخواهم کشید؛ اما تو دین تازه‌ات را ادامه بده. سوگند می‌خورم تا وقتی زنده‌ام؛ با تمام توان از تو حمایت میکنم." سپس به پسرش، علی (رض) رو کرد و پرسید:
"پسر عزیزم! نظر تو چیست؟"
علی (رض) گفت:
"پدرجان! من به الله و رسولش ایمان آورده‌ام، پیرو او شده‌ام و با او نماز می‌خوانم."
ابوطالب گفت:
"همین زیبنده توست، او تو را به نیکی دعوت می‌کند. هرچه او می‌گوید انجام بده و هیچ وقت ترکش مکن."
علی (رض) از حرف‌های پدرش خیلی خوشحال شد. حالا خیالش راحت‌تر‌ بود.

اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב

ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

#پست_جدید 💫

ای ضیاء به رسول اللهﷺ بگو که ...💔

سخنان دردناک یکی از اهالی غزه هنگام تدفین شهداء😢

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

کجا هست صلاح الدین
عمر بیدار شو که دیگه عمری وجود ندارد
رسول الله تو به داد مردم غزه برس
الٰها تو به میدان بیا

#غزه #فلسطين #کشتار

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۵ - علی رضی الله عنه نخستین کودکِ مسلمان

علی (رض) که کودکی بسیار دوست‌داشتنی بود؛ در خانه پیامبر و در محضرِ ایشان بزرگ می‌شد. او با فرزندانِ محمد ﷺ و زید زندگیِ شادمانه‌ای داشت.
در آن روزها، علی (رض) هیجانی خوشایند را در خانه احساس می‌کرد. شادیِ وصف ناپذیری در درون خدیجه موج می‌زد. در چشم‌های پسر عمویش محمد ﷺ هم که از جانش بیشتر دوستش داشت، درخششِ متفاوتی بود، و بیش از همیشه فکر می‌کرد و کمتر از همیشه می‌خوابید. علی (رض) دوست داشت علت این حالِ شیرین را بفهمد.
روزی علی (رض) چیزهایی دید که پیشتر اصلاً ندیده بود. پسر عمو و همسرش، محمد ﷺ و خدیجه، نماز می‌خواندند. مدتی ایشان را تماشا کرد. چه زیبا بود! از حالشان معلوم بود که خیلی خوشحال هستند. به حالشان غبطه خورد. صبر کرد و بعد از نمازشان پرسید: "این چیست؟"
زیبایِ زیبایان، محمد ﷺ، علی (رض) را با مهربانی نگاه کرد. بعد از خدیجه، دومین دعوت را با على (رض) انجام می‌داد. گفت:
"ببین علی جان! این کاری که ما انجام می‌دادیم؛ نماز نام دارد. ما با ادایِ نماز، الله را عبادت می‌کنیم. من پیامبری از سوی الله هستم.‌ تو را هم به عبادت اللهِ یگانه
دعوت می‌کنم."
علی (رض) کمی فکر کرد و پاسخ داد:
"این چیزی‌ست که من هرگز ندیده و نشنیده‌ام؛ اما قبل از اینکه از پدرم بپرسم، چیزی نمی‌توانم بگویم."
پیامبرمان ﷺ چون هنوز فرمان تبلیغِ آشکارای دین را از الله دریافت نکرده بود، به علی (رض) گفت:
"علی! خواه به حرف‌هایم عمل کنی یا نه، آنچه دیدی و شنیدی را پیش خود نگاه دار و به کسی چیزی نگو."
على (رض) کودکِ رازداری بود. قول داد که راز پیامبر ﷺ را به هیچ کس نخواهد گفت. تمامِ آن شب به دین تازه فکر کرد و سرانجام تصمیمش را گرفت. صبح که شد، با هیجان نزد پیامبرمان ﷺ رفت و گفت:
"الله هنگام آفریدنِ من از کسی سؤال نکرد. من چرا برای عبادت کردن یا نکردنِ او از دیگری سؤال کنم؟" و کلمه شهادتین را بر زبان آورد. محمد ﷺ خیلی خشنود بود. به این ترتیب، على (رض) نخستین کودکِ مسلمان شد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس بیست  و سوم  : [ تفسیر آیات 26 _ 29 سوره بقره ]


00:00 إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ يُضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيَهْدِي بِهِ كَثِيرًا ۚ وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ ﴿٢٦﴾ 

22:30 الَّذِينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ ۖ أُولَٰئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿٢٧﴾ 

29:50 كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْيَاكُمْ ۖ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿٢٨﴾ 

37:22 هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَىٰ إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ ۚ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿٢٩﴾ 

🕑 مدت ارائه 50 دقیقه

🔸 حجم 10 MB

▶️ مشاهده در یوتوب

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۳ - بازگشت دوباره‌ی جبرئیل

آقایمان برای مبارزه با بی‌عدالتی‌ها و بدی‌ها مأموریت یافته بود. برای همین، باید شب و روزش را به هم می‌پیوست. اگر می‌خواست می‌توانست زندگیِ مرفه و شاهانه‌ای داشته باشد، شغل خوب و همسری نیکو داشت که او را یاری می‌کرد. صاحبِ ثروت، اعتبار و خِرَد بود. او می‌خواست همه این ها را در راهِ الله استفاده کند.
در نخستین روزهای پیامبری‌اش، پیامبر عزیزمان ﷺ از راهی می‌گذشت که ناگاه صدایی شنید. صدا از آسمان می‌آمد. صدایی بسیار زیبا. به سمتی که صدا می‌آمد نگاه کرد.
شگفتا! جبرئیل پیشِ رویش ایستاده بود. چنان زیبا و باشکوه بود که پیامبرمان ﷺ با دیدنِ او لرزید و در جای خود نشست. بعدتر، از زمین برخاست و به خانه رفت. دوباره مثل وقتی که در کوه بود، تنش به لرزه افتاد. به محض رسیدن به خانه، حضرتِ خدیجه را صدا زد و فرمود:
"مرا بپوشانید! مرا بپوشانید!"

همان لحظه الله به وسیله فرشته اوامرش را فرستاد و فرمود:
يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ ۝١ قُمۡ فَأَنذِرۡ ۝٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ ۝٣ وَثِيَابَكَ فَطَهِّرۡ ۝٤ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ ۝٥
(المدثر_۵-۱)
ای جامه بر سر کشیده! برخیز و بیم ده. و پروردگارت را بزرگ و گرامی بدار. و جامه ات را پاکیزه و از پلیدی دوری کن.

فرشته پیوسته به دیدنِ او می‌آمد. حالا دیگر پیامبرمان به دیدنِ او عادت کرده بود. لرزیدنش کم شده و ترسش فروکش کرده بود. وقتی جبرئیل اوامرِ الله را به او می‌رساند؛ پیامبرمان آرامش می یافت.
نورِ پیامبریِ چهره‌اش هر روز درخشان‌تر می‌شد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

خدایا
قربونت برم
خودت بساز
تو بسازی قشنگه❤

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۲ - دیریست که خورشید برآمده

در مکه، بشارت، شادی، امید و هیجان حاکم بود. لحظه‌ای فرارسیده بود که حضرت خدیجه سال‌ها انتظارش را می‌کشید. او می‌دانست که همسرش پیامبر خواهد شد. با خود فکر کرد که این خبر را ابتدا به چه کسی بگوید. در آن لحظه، فامیلِ دانشمندش، ورقه، به ذهنش آمد. ورقه پیر شده بود و چشم هایش نمیدید؛ اما هنوز تواناییِ فراوانی در تحلیل رویدادها داشت. با پیامبرمان ﷺ به دیدارِ او رفتند. چنین رازِ بزرگی را تنها با دانشمندی چون او می‌توانستند در میان بگذارند. پیامبرمان ماجرا را برای ورقه بازگو فرمود. وقتی او تعریف می‌کرد،  شادمانیِ عمیقی در چهرۀ ورقه پدیدار شده بود. پس از پایانِ سخنان پیامبرمان ﷺ، ورقه چنین گفت:
"کسی که دیده‌ای جبرئیل است، و تو پیامبرِ موعود هستی."
سخنان دانای سالخورده، به ایشان آرامش بخشید. ورقه بر اساس اطلاعاتی
که در کتابها خوانده بود سخن می‌گفت:
"آه!..... ای کاش! در روزهای دعوتِ مردم به دینِ تازه، من هم جوان بودم. ای کاش! وقتی مردم از مکه اخراجت می‌کنند، زنده باشم و بتوانم یاری ات کنم."
پیامبرمان ﷺ با تعجب پرسید:
"چرا من را از مکه اخراج خواهند کرد؟"
ورقه عالمانه پاسخ داد:
"انسان‌های بد همیشه و همه جا هستند. آنها با تو بدرفتاری خواهند کرد. تو را جادوگر می‌نامند، و از مکه اخراجت خواهند کرد. اگر آن موقع زنده باشم، کمکت می‌کنم‌"
تا آن روز پیامبرانِ زیادی آمده بودند، و دربارۀ وجودِ الله و یگانگی‌اش با مردم سخن گفته، و آن‌ها را از بدکاری نهی کرده و به نیکوکاری فرا خوانده بودند. همه پیامبران، آمدنِ حضرتِ محمد ﷺ را مژده داده بودند. حالا او آمده بود. ورقه بسیار خشنود بود. خم شد و پیشانیِ پیامبرمان ﷺ را بوسید. از چهره‌اش شادمانیِ یافتنِ آخرین پیامبر خوانده می‌شد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

چہ بسیارند ڪسانی ڪہ مشهورند و با انگشت بہ آنان اشاره می‌شود در حالی ڪہ نزد اللّٰــہ متعال ارزش بال پشه‌ای را ندارند و چہ افرادی ڪہ از سوی مردم مورد طعنہ و تحقیر قرار می‌گیرند در حالی ڪہ از بزرگان اهل زمین استند.

-شیخ سلیمان العلوان

◇○○🦋○○◇
@kalideiman

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵١ - سلامِ موجودات به او

درحالی که مکه با پرتوهای خورشید روشن میشد؛ محمد ﷺ از غار بیرون آمد. لرزشی شیرین سراسر وجودش را فرا گرفته بود. از هیجان، ترس و شادی می‌لرزید. وقتی از کوه به سمتِ مکه پایین می‌آمد، موجودات به او سلام دادند. کوه سنگ، درخت و چوب همگی در آن روز به سخن
آمده بودند:
"سلام خدا بر پیامبر! سلام بر تو ای فرستاده الله!"
این دیگر چه بود؟! همه موجودات حرف می‌زدند، و پیامبریِ او را تبریک می‌گفتند.  پیامبرمان ﷺ در مقابل دیده‌ها و شنیده هایش حیرت زده بود. ناگهان، صدایی از آسمان شنید. سرش را بلند کرد و به آن سمت نگاه کرد. این بار جبرئیل در شمایل فرشته بر او ظاهر شده بود. درخشش و زیباییِ فرشته وحی افق را پُر کرده بود، پیامبرمان ﷺ را صدا کرد:
"محمد ﷺ! تو پیامبرِ الله هستی، و من جبرئیل - فرشته وحی - هستم."
محمد ﷺ با گام‌های بلند و سریع از کوه پایین آمد. بی‌درنگ، به خانه رفت. خدیجه در آن ساعت منتظرِ همسرش نبود. وقتی او را چنان نگران و ترسان دید، خیلی تعجب کرد. خواست دلیلش را بداند؛ اما محمد ﷺ توانِ حرف زدن نداشت. پیوسته می‌لرزید. نخواست با پرسیدن سؤالات او را اذیت کند. پیامبر محبوبمان ﷺ به تکرار می‌کرد:
"مرا بپوشانید! مرا بپوشانید!"
حضرت خدیجه او را در بستر خواباند. چیزی رویش انداخت. پیامبرمان ﷺ مدتی استراحت کرد. به خودش که آمد؛ از جایش بلند شد. همه ماجرا را برای خدیجه تعریف کرد. سپس، گفت:
"خدیجه میترسم! میترسم که بلایی سرم آمده باشد!"
خدیجه، آن بانوی مهربان به پیامبرمان ﷺ آرامش داد:
"چه دلیلی برای ترس وجود دارد؟ این قدر خودت را ناراحت نکن. الله هرگز بنده‌ای چون تو را شرمنده و خوار نخواهد کرد."
محمد ﷺ وظیفه بسیار مهمی را عهده دار شده بود. برای همین، چنین ترسی طبیعی بود. خدیجه که نگرانیِ او را می‌دید، این طور سخنش را ادامه داد:
"تو همیشه سخن راست می‌گویی. به اقوام و خویشاوندانت توجه و محبت داری. همه به تو اعتماد دارند. با همسایگانت به ادب و احترام رفتار می‌کنی. فقرا را یاری می‌دهی. از یتیمان مراقبت می‌نمایی. به همه نیکی می‌کنی. امید دارم که تو همان پیامبر موعود باشی."
سرور دو گیتی، با شنیدن سخنان خدیجه آرام یافت. با حمایتی که از همسرش دریافت می‌نمود، خودش و مسئولیت جدیدش را بهتر حس می‌کرد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۵۰ - خورشیدِ برآمده در شبِ تاریک


محمد ﷺ حالا چهل ساله بود. خیلی چیزها دیده و تجربه کرده بود. حال و روزِ مردم او را بسیار نگران می‌کرد. بی‌عدالتی ها، باورهای غلط و دشمنی ها او را رنج می‌داد. از همه چیز دست کشیده و ترجیح می‌داد در انزوا باشد. به کوهِ نور می‌رفت و در غارِ حرا به فکر عمیق فرو می‌رفت. فکرِ کردن به الله و با او بودن. راحتی و آرامشش بود. همسرش، خدیجه، گاهی نزد او می‌رفت و برایش خوراکی و نوشیدنی می‌برد.
چند روز بود که محمد ﷺ در غار می‌ماند. به تنهایی و در آرامش الله را عبادت می‌کرد. آن شب با شب‌های دیگر فرق داشت. همه جا ساکت بود. پرنده ها و همه موجودات نفسهایشان را حبس کرده بودند. حتی باد نمی‌وزید و گیاهان تکان نمی‌خوردند. گویی همه آنچه که قرار بود رخ دهد حس کرده بودند. روز دوشنبه حوالیِ صبح بود.
یک‌باره، نوری در غار پدیدار شد. نوری همچون برق. همه جای غار با آن نور روشن شد. همه جا بویِ خوشِ مشک پراکنده بود. درست در همان لحظه، فرشته‌ای در شمایل انسان ظاهر گردید. او جبرئیل بود؛ یکی از چهار فرشته بزرگ. در درخششی خیره‌کننده به محمد ﷺ گفت:
"بخوان."
محمد ﷺ نمی‌دانست با چه روبرو شده است. شگفت زده بود. حیرت... ترس...لرز... و سراسیمگی وجودش را فرا گرفته بود. فقط توانست بگوید:
"من خواندن نمی‌دانم."
فرشته با تمامِ توانش محمد ﷺ را در آغوش گرفت، او را به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
"بخوان!"
محمد ﷺ گفت:
"من خواندن نمی‌دانم."
فرشته دیگر بار با عشق و محبت او را در آغوش گرفت، به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
"بخوان!"
محمد ﷺ گفت:
"من خواندن نمی‌دانم. بگو چه بخوانم؟"

جیرئیل آیاتی را که از جانب الله آورده بود، بر او خواند:
[ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ۝١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ۝٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ۝٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ۝٤]
(العلق_۴-۱)
"بخوان به نام پروردگارت. او که انسان را از خونی لخته آفرید. بخوان که پروردگارت صاحب گرم و بخشش فراوان است. اوست که با قلم به انسان علم آموزد."
محمد ﷺ غرقِ لرز و هیجان بود. آیات قرآن بر او نازل می‌شد. هر چه فرشته می‌گفت، او عیناً تکرار می‌کرد. آیات را در ذهن و ضمیر و زبانش جای می‌داد. اینک، مأموریت دشوار پیامبری به او سپرده شده بود.
پیشوایی که مردم منتظرش بودند، مأموریتش را دریافت کرد. از این پس بی‌عدالتی‌ها پایان می‌یافت. او راهِ شادمانیِ بی‌پایان را به انسان‌ها نشان می‌داد.
حالا محمد ﷺ یک پیامبر بود. همه نشانه‌ها تا آن روز به واقعیت پیوسته بود. در آن لحظات، همه هستی لبریز از شادمانی و طراوت بود. انگار هر موجودی به زبان خود می‌گفت:
"سلام بر تو ای محمد ﷺ! سلام بر تو ای جبرئیل! سلام بر آیاتِ قرآن."

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۹ - سنگ بهشتی

هیجانِ فراوانی در مکه حاکم بود. تعمیراتِ کعبه داشت به اتمام می‌رسید. نوبتِ جایگذاری حجر الأسود - سنگی که می‌گفتند از بهشت فرو افتاده است - بود. هر قبیله‌ای می‌خواست رئیس خودشان این کار را انجام دهد؛ تا افتخار آن نصیب آنان شود. در این موضوع به توافق نمی‌رسیدند. یک باره دعوای بزرگی در گرفت. دعوا بر سرِ اینکه کدام گروه این کار را بکند.
پیرمردی خردمند که دانست فرجامِ این دعوا تلخ خواهد شد، به افرادِ حاضر در کعبه گفت:
"گوش کنید! بیائید برای حلِ این موضوع از میان خود حَکَمی را برگزینیم. هر کس را که او انتخاب کرد، سنگ را در جایش بگذارد. به نظرِ من اولین کسی را که وارد مسجد الحرام شد حَکَم قرار دهیم."
همه این پیشنهاد را پذیرفتند. هیجان به اوج خود رسیده بود. با نزدیک شدنِ حَکَم لبخندی بر لب ها نقش بست؛ چون آن فرد، محمد امین بود، که همه بسیار دوستش داشتند. الله او را فرستاده بود. همه خوشحال شدند، و یک صدا فریاد زدند:
"محمد امین می‌آيد. او امین‌ترین فرد است، هر تصمیمی بگیرد همه بدان عمل خواهیم کرد."
محمد ﷺ آمد و با چهره‌ای خندان به آنها سلام داد. چون چند روزی در سفر بود و تازه به مکه رسیده بود. از اوضاع خبر نداشت. ماجرا را برایش بازگو کردند. محمد ﷺ به آنها گفت:
"برای من چادری بیاورید."
فوراً چادری آوردند. آن را پهن کرد. همه با کنجکاوی او را تماشا می‌کردند.
محمد ﷺ گفت:
"حالا هر کدام از رؤسایِ قبایل گوشه‌ای از چادر را بگیرند."
سرانِ قبایل گوشه‌های چادر را گرفتند. همه با هم سنگ را بلند کردند. بعد محمد ﷺ، خودش آن را در جایش قرار داد. به این ترتیب همه با هم سنگ مقدس را در جایش نهادند. مشکل حل شد، و همه راضی بودند.
از آن روز به بعد، حجر الأسود، آن سنگ بهشتی در همان جایی است که پیامبرمان ﷺ قرار داده بود. کسانی که آن را بوییده و بوسیده اند، می‌گویند هنوز بوی خیلی خوشی از آن به مشام می‌رسد.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

📖 ترجمه و تفسیر قرآن کریم

🤩استاد عبدالرحمن احراری

🔹دوره سوم [ دوره جدید ]

🎙درس نوزدهم  : [ تفسیر آیات 10 _ 16 سوره بقره ]


▶️ مشاهده در یوتوب

🕰 مدت ارائه 43:44 دقیقه

🔸حجم 10 MB

#سوره‌‌بقره
#ترجمه‌وتفسیر‌قران‌کریم

Читать полностью…

✿ 𒆜 طــ🌿ــراوت‌ایــمـان 𒆜 ✿

365 روز با پیامبرﷺ

روز ۴۸ - عقابی که مار را ربود

کعبه برای مردم خیلی مهم بود. از حضرت آدم به بعد، تمامِ پیامبران در آنجا عبادت کرده بودند. همه دعاها در کعبه قبول می‌شد. مردم از این بنای مقدس مثلِ چشمانشان مراقبت می‌کردند و هر وقت لازم می‌شد آن را مرمت و بازسازی می‌کردند.
باز کعبه نیاز به تعمیر داشت. سیل به داخلش نفوذ کرده بود. سقف نداشت.
دیوارها تَرَک برداشته بود، و در اثر آتش‌سوزی پرده‌اش سوخته بود.
آن روزها یک کشتی یونانی در نزدیکی‌های جده به گِل نشسته بود. بارِ کشتی مصالح ساختمانی بود. مکیان تصمیم گرفتند با این مصالح، کعبه را بازسازی کنند. مصالح را خریدند و با معماران خیلی خوبی قرارداد بستند؛ اما جرأتِ آغاز این تعمیرات را نداشتند؛ زیرا زیرِ دیوارِ کعبه ماری لانه کرده بود. با دیدنِ کسانی که به قصدِ تعمیرِ کعبه می‌آمدند، عصبانی می‌شد و سرش را بلند می‌کرد و زبانش را برای زهر پاشیدن بیرون می‌آورد. همه از آن مار می‌ترسیدند. مردم چاره ای نداشتند و مدت‌ها مانده بودند که چه باید بکنند.
البته که الله این بنای مقدس را از مار و هر دشمنی محافظت می‌کرد. روزی مار بیرون آمده و آفتاب می‌گرفت. یکباره، بر بالای کعبه عقاب چالاکی پیدا شد. عقاب با بالهای بزرگ و بلندش بالای کعبه پرسه میزد. ناگهان به سرعت پایین آمده و مار را برداشت و با خود به آسمان برد. به این ترتیب، به فرمان الله مار از کعبه دور شد. مردم خوشحال و متحیر بودند و می‌گفتند:
"الله ما را از مار نجات داد. حالا به راحتی می‌توانیم به تعمیر و بازسازیِ کعبه بپردازیم. معماران هم که آماده اند، چرا معطلیم؟ زود باشید کار را شروع و کعبه را به بهترین شکل تعمیر کنیم."
اهل مکه با اشتیاق آستین بالا زدند و با خوشحالی کار را آغاز کردند.

 اللهـمَّ صّـل وسلـم علىٰ نَبينّا םבםב
ادامه‌ دارد ان شاءالله...

Читать полностью…
Subscribe to a channel