xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

ما را به دم پیر نگه نتوان داشت
در حجره‌ی دلگیر نگه نتوان داشت
آن را که سر زلف چو زنجیر بُوَد
در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

                             #بنت‌البخاریه

1⃣ این رباعی معروف نخستین بار در تاریخ گزیده بنام بنت‌البخاریه آمده و اصولا باید با توجه به قدمت و اعتبار اثر بنام همین شاعر ناشناخته که اطلاعات دیگری در مورد او ارائه نشده؛ پذیرفته شود.

2⃣ تقریبا ۲۰۰ سال بعد حکیمشاه در ترجمه مجالس‌النفائس این رباعی را بنام #عایشه_مقریه ثبت کرده است.

3⃣ حدود ۲۵۰ سال بعد آذر بیگدلی در آتشکده همین رباعی را این بار بنام #مهستی_گنجه‌ای آورده است.

4⃣ پس از آن تعدادی از تذکره نویسان که استفاده آنها از آتشکده بعنوان منبع مشهود است رباعی را به مهستی نسبت داده‌اند از جمله تذکره اسحاق بیگ ، نقل مجلس ، ریاض‌العارفین ، مجمع‌الفصحا ، خیرات حسان

5⃣ و بدین ترتیب در کتب و مقالات معاصر و با استناد بر منابع متاخر این رباعی بنام مهستی مشهور گشته است.

6⃣ رباعی در برخی نُسَخ قصه امیراحمد و مهستی آمده و چه بسا منبع آذر همین داستان بی‌تاریخ و نامعتبر بوده باشد! در هر حال انتساب این شعر به مهستی منتفی است.

7⃣ مولف تاریخ گزیده از بنت‌البخاریه و عایشه مقریه جداگانه نام برده و بنام هر کدام یک رباعی نقل کرده است؛ این مطلب نظر آقای محرابی مبنی بر یکی بودن این دو شخص را به چالش می‌کشد مگر اینکه دلایل مستند ارائه شود.

#مهدی_دهقان

@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

کتاب‌های نشر مسین را از پخش ققنوس تهیه بفرمایید.
https://qoqnoosp.com/search#!&Nvarchar19-%D9%85%D8%B3%DB%8C%D9%86

نشر مسین
/channel/mesinpub

Читать полностью…

چهار خطی

▫️رباعی‌نویسی بر نیمکت فصول

رباعی‌نویسی بر نیمکتِ فصول (نیم‌نگاهی به دفتر رباعیاتِ «بهار در پاییز»)، سیدعلی میرافضلی، یزدنامک، سال پانزدهم، شمارۀ ۶۳، فروردین و اردیبهشت ۱۴۰۲، ۶۹-۷۲
‏..
اسلامی ندوشن، بعد از آنکه در روزگار جوانی دو دفتر از شعرهای خود را با عنوان گناه (۱۳۲۹ ش) و چشمه (۱۳۳۵ ش) منتشر کرد، به مدّت نیم قرن از دنیای شاعری فاصله گرفت. آن‌گاه، پیرانه‌سر دفتری از رباعیات خود را با عنوان بهار در پاییز عرضه داشت (تهران، ۱۳۸۴ ش). به تعبیر من، این ۷۷ رباعی، سرمایۀ دانش و تجربۀ زندگیِ اندیشه‌ورزی است که شعر در ایستگاه هفتاد و هفت سالگی، بارِ دیگر به سراغ او آمده است.
‏..
نکته: این مقاله، در بهمن ۱۴۰۰ نگاشته شده و متأسفانه زمانی چاپ می‌شود که یک سال از مرگ استاد اسلامی ندوشن می‌گذرد. به دلیل نقص فنی در صفحه‌آرایی، ترتیب مصراع‌های رباعیات مورد استناد در مقاله به‌هم خورده است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️با ما تو چگونه‌ای؟

غم گر خورَدَم خون جگر، باکی نیست
درد اَر کُندَم زیر و زبر، باکی نیست
زین طرفه در این راه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای؟ دگر باکی نیست!
شاعر ناشناس
‏..
این رباعی، در اوراق واپسین دستنوشتۀ شمارۀ ۵۵۱ کتابخانۀ حکیم علی اوغلو پاشای ترکیه کتابت شده است. اصل نسخه، کتاب التبر المسبوك فی نصيحة الملوك است که گزارش عربیِ نصیحة الملوک امام محمد غزالی محسوب می‌شود. کتابت دستنویس را سنجر بن عبدالله الرومی الخازنی روز یکشنبه دوازدهم جمادی الاولی سال ۶۵۰ ق به پایان بُرده است. در دو ورق آخر نسخه، مقداری شعر فارسی در اواخر سدۀ هفتم و سدۀ هشتم به دو سه قلم مختلف ثبت شده است. رباعی بالا به اعتبار نوع خط، احتمالاً مربوط به سدۀ هشتم است. گویندۀ این رباعی زیبا را نتوانستم بشناسم. کاتبی که این رباعی را در ورق ۲۳۸پ نوشته، سه بیت از اشعار خودش را نیز قلمی کرده است.
در ورق بعدی، پنج بیت شعر فارسی به قلم «محمد بن عبدالله امامی» دیده می‌شود که احتمال دارد با امامی هروی (شاعر قرن هفتم) نسبت فرزندی داشته باشد.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 از سرِ پای!

دوش از سر پای یار با ما بنشست
باز از سر دست عهدم امروز شکست
نه دوش بُدم شاد و نه غمگین امروز
کان از سر پای بود و این از سر دست
                                      #مهستی

مهستی سخن خود را با صنعت تضاد آراسته ( دوش و امروز ، سر و پا ، دست و پا ، شاد و غمگین ) و با واژه‌های سر و دست و پا بازی کرده است. این رباعی زیبا که در دیوان و مجموعه‌های چاپ شده مهستی در سده اخیر نیامده، از دید ادبی و لغوی ارزشمند است.

#از_سر_پای را در لغت‌نامه‌ها نیافتم... گویا به معنی انجام کار بصورت گذری و در زمانی کوتاه یا سر زدن با عجله بی‌توقف باشد. در گویش مشهدی سرِ پا در همان مفهوم تُکِ پا ( در تداول عوام زمانی کوتاه ) بکار می‌رود. به عنوان مثال: یک سر پا ( تک پا ) رفتم دیدار فلانی...

نزاری قهستانی گوید:
دریاب که شد ز دست کارم
آخر گذری کن از سرِ پای..‌.

در جای دیگر:
دل شکسته‌ی ما را رعایتی فرمای
به پرسشی چه شود الله الله از سرِ پای

#مهدی_دهقان
@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

دو روایت از یک رباعی (بخش دوم)

تفاوت دو روایت در این است که در اولی شاعر به صراحت از زلف و چشم معشوق سخن گفته، ولی در روایت دوم، معادل استعاری آن‌ها را آورده است. زلف: عنبر تر، چشم: نرگس مست. ضمن اینکه روایت دوم، از توضیح اضافۀ «تلطّف و کرشمه» نیز خالی است و از جنبۀ هنری شاید کمال بیشتری برای آن بتوان قائل شد. روایت دوم، بیان صریح را تبدیل به بیان استعاری کرده و توضیح اضافه را نیز از میان بُرده و از این جهت، اجرای هنری‌تری دارد. در نسخۀ سفینۀ تبریز و برخی منابع دیگر، به جای عنبر در مصراع سوم، «سنبل» آمده که با «نرگس» در مصراع چهارم، تناسب بیشتری دارد؛ اما ربط عنبر به عطار قوی‌تر به نظر می‌رسد.
البته شاهدی در دست نیست که بگوییم همۀ تغییراتی که در یک متن صورت می‌گیرد، به کمال هنری آن منجر شده است. شاید این فقط فرض منتقدان و مصحّحان متون است که سیر اصلاحات یک شعر، صعودی است. به عبارت دیگر، ما می‌توانیم نظر خود را در مورد وجه قوی‌تر و کامل‌تر یک متن، با دلایلی، بیان کنیم. ولی نمی‌توانیم ثابت کنیم که پدیدآورنده نیز با ما در این سخن، همداستان است و تمام آنچه گفتیم، به همین ترتیب اتفاق افتاده است؛ نه بر عکس.

رباعی در نزهة المجالس (ص ۳۰۴) مطابق روایت دوم، به اسم مهستی گنجوی آمده است:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
آن عنبر تر، رونق عطاران بُرد
وآن نرگس مست، خون هشیاران ریخت.
ولی ابوالمجد تبریزی که منبع اصلی رباعی‌نامه‌اش، کتاب نزهة المجالس بوده، رباعی را به اسم ظهیرالدین فاریابی ثبت کرده است (خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ۶۲). ضبط رباعی در اینجا، دقیقاً با روایت دوم مطابق است. دو احتمال می‌توان داد. یا اینکه ابوالمجد به نسخۀ صحیح‌تری از نزهة المجالس دسترسی داشته و در نسخۀ اصل او نام شاعر به صورت صحیح ذکر شده بوده است و یا بر اساس دیوان ظهیر که در اختیارش بوده و در همین سفینۀ تبریز نسخه‌ای از آن را برای خودش نوشته، نام شاعر را اصلاح کرده است. در مورد احتمال اول، شواهدی در دست است که نسخۀ نزهةالمجالس مورد استفادۀ ابوالمجد، با نسخۀ موجود تفاوت‌هایی داشته است. احتمال دوم نیز دور از ذهن نیست. در هر صورت، انتساب رباعی به مهستی گنجوی، قوّت چندانی ندارد. خاصه آنکه در رباعیات سرگردان، دیوان شعرا حجّت محکم‌تری است. نام مهستی پای بسیاری از رباعیات شاعران دیگر به چشم می‌خورَد و وی کسی است که باید در انتساب هر رباعی به او، سختگیری زیادی به خرج داد.

رباعی به مولانا نیز منسوب است (کلیات شمس، جزو هشتم، ۲۱). در مقالات شمس نیز بی نام گوینده دیده می‌شود (ص ۲۵۵-۲۵۶). در هر دوجا، رباعی مطابق روایت دوم است. البته، نوعی تشتّت در ضبط هر دو منبع مشهود است. در کلیات شمس آمده: «از سنبل تر... آن نرگس مست». نسخه بدل آن، «زآن سنبل تر» است. شاید بهتر بود که مرحوم فروزانفر، به قرینه‌سازی شاعر بیشتر توجه می‌کرد. در مقالات شمس ضبط مصراع سوم و چهارم چنین است: آن سنبل و گل... وآن نرگس مست. آن سنبل و گل، ضبط بی ربطی است.
رباعی در پنج دستنویس کلیات شمس آمده است که همگی از نسخه‌های کهن است. اما نباید مرعوب این نسخه‌ها شد. بسیاری از رباعیات موجود در دستنویس‌های کهن کلیات شمس، سرودۀ دیگران است و همان‌طور که مرحوم فروزانفر در یادداشت اول کتاب متذکّر شده، «در این میان رباعیاتی می‌بینیم که پیش از روزگار مولانا در متون فارسی ... یاد شده است». به نظر من، آن دسته رباعیاتی که در نزهة المجالس آمده، سرودۀ هر کس می‌خواهد باشد، از مولانا نتواند بود. این کتاب، در ایّام جوانی مولانا گردآوری شده و شاهدی در دست نداریم که از گسترش و نشر اشعار مولانا در زمان جوانی‌اش خبری متقن به دست دهد. به نظر من در نقد انتسابات و پالایش رباعیات مولانا، نزهة المجالس، اثری سودمند و اثرگذار است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

دامن در کش

ای دوست! قلم بر سخن دشمن کش
و اندر شب تاریک، می روشن کش
دیوانگیا! خیز و سر از جیب برآر
عقلا! بنشین و پای در دامن کش!
ظهیر فاریابی

ای دوست! دل از جفای دشمن در کش
با روی نکو، شراب روشن در کش
با اهل هنر، گوی گریبان بگشای
وز نا اهلان، تمامْ دامن در کش!
حافظ

ای دوست! دم از وفای دشمن در کش
با دوست نشین و باده روشن در کش
آمیختنْ آفتی است، در گوشه نشین
وز نا اهلان، تمامْ دامن در کش!
خیالی بخارایی

منابع:
دیوان ظهیر فاریابی، تصحیح یزدگردی، ۲۶۸؛ دیوان حافظ، تصحیح قزوینی غنی، ۳۸۱؛ دیوان خیالی، تصحیح دولت‌آبادی، ۲۷۰
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فریاد که فریاد به جایی نرسید
(تبارشناسی یک رباعی، بخش نخست)

افسوس که دردم به دوایی نرسید
فریاد که هرگزم نوایی نرسید
افسوس که افسوس مرا سود نداشت
فریاد که فریاد به جایی نرسید!
هلالی جغتایی (د. ۹۳۶ ق)

رباعی بالا، جزو ۵۰ رباعی نویافتۀ هلالی است که به زودی مقالۀ آن منتشر خواهد شد. در مقدمۀ آن مقاله توضیح داده‌ام که شگرد اصلیِ هلالی و شاعران عصر او در رباعی‌سرایی، بازسراییِ رباعیات قدیم یا حتی رباعیات شاعران نسل پیش از خود بود. در آن مقاله، به دو مورد از سرچشمه‌های الهام یا الگوهای ذهنی هلالی در سرایش رباعی فوق اشاره کرده‌ام. به دلیل محدودیت مقاله، آن بحث را اینجا کامل‌تر عرضه می‌کنم.

همان‌طور که در مطلب قبل گفتم، هر متنی، انباشته از متن‌های پیشین و در حال مکالمۀ مداوم با آن‌هاست. هلالی جغتایی در جوانی از استرآباد به هرات رفت و در محافل ادبی آنجا برای خود اسم و رسمی پیدا کرد. یکی از محافل ادبی هرات که شاعران به آن رفت و آمد داشتند، خانۀ خواجه عبدالله مروارید کرمانی (د. ۹۲۲ ق) بود که از رجال طراز اول دربار سلطان حسین بایقرا به شمار می‌آمد. واصفی، توصیف جالبی از یکی از جلسات ادبی خانۀ مروارید کرمانی به دست داده و نام هلالی را نیز جزو حاضران در آن محفل بُرده است (رک. بدایع الوقایع، ۲: ۱۸۶). مروارید، دفتری از رباعیات دارد به نام مونس الاحباب که رباعی زیر هم در آن دیده می‌شود (ص ۸۱):
دیری است کز آن چمن نوایی نرسید
وز کلک نوازشت صدایی نرسید
گفتم که رسد ناله به آنجا که تویی
فریاد که ناله هم به جایی نرسید

شاید یکی از شعرهایی که در سرودن رباعی هلالی نقش داشته است، همین رباعی باشد. البته این طرح قافیه و ردیف، برای شاعران آن عصر آشنا بود و آصفی هروی (د. ۹۲۳ ق) نیز رباعیی در همین زمین دارد (دیوان آصفی، ۲۴۳):
دردا که دل من به دوایی نرسید
وز دانۀ خالت، به نوایی نرسید
هر چند شرار دلم امشب چو سپند
برجَست و فرو جَست، به جایی نرسید!

اینکه آدم احساس کند نه فردایی دارد و نه فریادش به جایی می‌رسد، حسّ مشترک بسیاری از انسان‌هاست. بهرام سقای بخارایی که از شاعران عهد اکبرشاه بود، نیز همین حس را داشت (دیوان، ۱۹۵):
دل ناله چو نی زد، به نوایی نرسید
جز درد بدین خسته دوایی نرسید
گفتم که مگر به داد صقّا برسد
فریاد بسی زدم، به جایی نرسید

همچنین است حزین لاهیجی که مثل هلالی بازسازی اشعار کهن شگرد مورد علاقۀ او بود (دیوان، ۵۰۸):
از رهگذر دوست، صبایی نرسید
چشمم به وصال خاک پایی نرسید
دردا که ز درد ما کس آگاه نشد
فریاد که فریاد به جایی نرسید!

اگر میراث رباعی فارسی را زیر و رو کنیم، ممکن است به رباعیات دیگری با همین طرح قافیه و ردیف برسیم. در شعر کهن، دو فقرۀ دیگر یافتم، ولی این‌ دو رباعی، فضای دهنی کاملاً متفاوتی دارد و نمی‌توان به رباعی هلالی ربطشان داد:
- از بی ادبی کسی به جایی نرسید (رباعیات خواجه عبدالله انصاری، ۳۲)
- چشمم به ادب به توتیایی نرسید (دیوان افضل کاشانی، ۷۶)
بنابراین، می‌توان گفت که هلالی جغتایی در فضای ادبی هرات (عبدالله مروارید و آصفی هروی)، با این طرح قافیه و ردیف و حال و هوای آن، مواجه بوده و آن را در ذهن داشته و هنگام سرایش رباعی، ناخودآگاه بدان گرایش یافته است. یکی دیگر از شاعران هم‌عصر او که احتمالاً در هرات به سر می‌بُرده و گویا خودش را خیلی قبول داشته، صدر ابهری بوده که امیرعلیشیر نوایی این مطلع زیبا را به نام او نقل کرده است (لطایف‌نامه، ۳۴۷):
دردا که درد ما به دوایی نمی‌رسد
فریاد می‌کنیم و به جایی نمی‌رسد
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

مثل الف در میان جان
(میرم سیاه، ضیاءالدین، ضیاءالدین میرم)

میرم سیاه، از شاعران معروف هزل‌گوی در هراتِ عصر تیموری بوده است. فخری هروی در وصف او آورده (مجلس‌آرای، ۱۲۳):«در این شیوه شهرت تمام دارد و غیر هجو چیزی دیگر کم گفته است و از نظم او که ملایمت دارد، این رباعی است:
هر سرو قدی که قدّ رعنا دارد
مانند الف میان جان جا دارد
بالای بتان بلای جان است مرا
جان باد فدای آنکه بالا دارد».

وی در ترجمۀ مجالس النفائس نیز رباعی مذکور را به نام میرم سیاه نقل کرده است (لطایف‌نامه، ۳۷۲). همین رباعی را اوحدی بلیانی جزو رباعیات شاه ضیاءالدین محمد کرمانی (د. ۹۸۴ ق) وزیر اصفهان در دورۀ سلطنت سلطان محمد صفوی آورده است (عرفات العاشقین، ۴: ۲۱۹۹).
بر خلاف آنچه فخری آورده، اشعار جدی میرم سیاه کم نیست. اما رباعی مورد اشاره در دو نسخه از دیوان این شاعر که در دسترس بود (دستنویس دانشگاه تهران و دستنویس خدابخش) موجود نیست. نکته‌ای که هنگام مرور این رباعی و مطالعۀ‌ تذکرۀ مجلس آرای به ذهنم رسید این است که در همان عصر تیموری، شاعری کرمانی بوده است به نام ضیاءالدین میرم که برادرش خواجه افضل‌الدین محمد کرمانی، در زمان سلطنت سلطان حسین بایقرا مدتی به امر وزارت مشغول بود (رک. رجال حبیب السیر، ۲۴۴). به نوشتۀ خواند میر، «اشعار آبدار خواجه میرم با سلاست الفاظ و دقت معانی» مشهور است. خواند میر قصیده‌ای از او در رثای سلطان حسین بایقرا نقل کرده است (همانجا، ۲۴۴، ۲۶۰-۲۶۲). وی در ابتدای کار شاعری، فغانی تخلّص می‌کرد. امیر علیشیر در مجالس النفائس آورده: «مولانا فغانی خویش نزدیک خواجه افضل است و طبع پاکیزه دارد». فخری هروی در تکمیل سخن امیر علیشیر آورده: «ذوفنون عالم است و اشعار خوب دارد. در ماده تاریخ پیدا کردن و گفتن، مثل او کم است، بلکه حالا نیست. اول تخلّص فغانی می‌کرد و در این اوقات ضیاء تخلّص می‌کند» (لطایف‌نامه، ۲۳۰).
فخری هروی، در مجلس‌آرای نیز به این شخص اشاره‌ای کرده، ولی به دلیل مخدوش بودن نسخۀ خطی، عبارات او دچار ابهام و دست‌انداز شده است. در شرح حال حیدر کلوچ گوید: «از برای خواجه میرم، [برادر] خواجه افضل دیوان که میرم کل شهرت دارد، هجو خوب گفته است و خواجه صله داده است» (ص ۱۳۷). کلمۀ برادر را ما افزودیم و بی آن، عبارت نویسنده مبهم می‌ماند. بنابراین، شهرت ضیاءالدین میرم کرمانی، در بین شاعران هرات «میرم کَل» بوده است و از هجو او دریغ نکرده‌اند. اما خواجۀ مذکور به واسطۀ وسعت مشرب، یا پرهیز از رویارویی با تیغ زبان شاعران، ایشان را صله نیز می‌داده است!

غرض از این همه مقدمات آن است که به حدس من، رباعی نه از میرم سیاه قزوینی است و نه از شاه ضیاء الدین محمد کرمانی. بلکه سرودۀ ضیاءالدین میرم کرمانی متخلّص به ضیاء است. به دلیل اشتراک لفظیِ برخی از اجزای نام او با شاعر مشهورتر، فخری هروی پنداشته که رباعی از میرم سیاه است. در حالی که در دیوان میرم سیاه چنین رباعیی نیست. اوحدی بلیانی هم رباعی را جایی به نام ضیاءالدین کرمانی دیده، و پنداشته وی همان شاه ضیاءالدین وزیر اصفهان است و اشعار او را به نام فرد مشهورِ دوران خود ثبت کرده است.

این نکته را نیز بیفزایم و بگذرم. مضمون مصراع دوم رباعی: «مانند الف میان جان جا دارد» از یک رباعی کهن اقتباس شده است:
از خط تو دیده را گهرسای کنم
وز لفظ تو نطق را شکرخای کنم
هر حرفی را ز نامۀ میمونت
مانند «الف» میان «جان» جای کنم!
رباعی را شمس قیس رازی در بحث سرقات شعری بی ذکر نام گوینده نقل کرده (رک. المعجم، ۴۷۵) و قاعدتاً از اشعار شاعران قرن ششم هجری است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

پیمان و پشت

پشت من بشکن و پیمان مشکن
خون من می‌خور و زنهار مخور!
کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان، تصحیح ضیاء، ۱۴۷)

در دست توام، به پای هجرم مفکن
مجروح توام، به تیغ دوریم مزن
جانم بگسل به تیر و مهرم مگسل
پشتم بشکن به گرز و عهدم مشکن!
مجد همگر
(دیوان، دستنویس بادلیان آکسفورد، برگ ۱۶۷پ)
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

با من در و دیوار به آواز آید / گزیده هشتصد سال رباعی اقلیم کرمان
به‌کوشش سیدعلی میرافضلی
چاپ اول ۱۴۰۱، نشر مسین
قطع رقعی، ۳۲۶صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۰۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/در-دیوار

Читать полностью…

چهار خطی

سفر شباهت‌ها

بر دیده خیال دوست بنگاشته‌ام
دیدار بر آن خیال بگماشته‌ام
هر مرحله‌ای که رَخت بر داشته‌ام
صد حوض به آب دیده بگذاشته‌ام
مسعود سعد سلمان (دیوان، ۷۹۹)

هر ناله که بر سر شتر می‌کردم
در پای شتر، نثار دُر می‌کردم
هر چاه که کاروان تهی کرد ز آب
من باز به آب دیده پُر می‌کردم!
مهستی گنجوی (نزهة المجالس، ۴۷۱)

رباعی منسوب به مهستی، در دو سفینۀ قدیمی به نام جمال الدینِ عبدالرزاق اصفهانی است: سفینۀ کهن رباعیات (ص ۲۶۳) و جُنگ اشعار و مراسلات کتابخانۀ لالا اسماعیل (برگ ۲۰۲پ)؛ بدین روایت:
از ناله که بر پشت شتر می‌کردم
در پای شتر، نثار دُر می‌کردم
هر چشمه که کاروان همی‌کرد تهی
از آب دو دیده باز پُر می‌کردم!

رباعی از هر کدام که باشد، گویندۀ آن، به رباعی مسعود سعد نظر داشته است. مرحله، در رباعی مسعود سعد، توقف‌گاه بین راهی است. نمی‌توانم دقیق بگویم که رباعی، تصویرگرِ اشتیاق مسافری است که دارد به محبوب خود می‌رسد یا بازتاب اندوه کسی است که از عزیزانِ خود جدا شده است. مصراع سوم رباعی مسعود سعد، به‌عینه در این رباعی انوری دیده می‌شود (دیوان انوری، مدرس رضوی، ۲: ۱۰۰۷):
هر مرحله‌ای که رخت برداشته‌ام
از خون جگر مرحله تر داشته‌ام
از تو خبر وصل مبادم هرگز
گر بی تو ز خویشتن خبر داشته‌ام

ملک مجدالدین محمود، عموی ابوالمجد تبریزی (گردآورندۀ سفینۀ تبریز)، رباعی زیر را تحت تأثیر رباعی انوری گفته است (خلاصةالاشعار فی الرباعیات، ۲۹):
در هجر تو دیده پُر گهر داشته‌ام
رخساره به خون دیده، تر داشته‌ام
از خویشتنم خبر مبادا هرگز
گر بی تو ز خویشتن خبر داشته‌ام!

می‌توان گفت که نقطۀ پایان هر شعر، آغاز عزیمت شعر دیگری است؛ ولو آنکه مراحل این پیوندها، ردّپای این گفت‌وگوها و نقطۀ شروع هر سفر، بر ما هویدا نباشد. ولی می‌دانیم که هر متنی، انباشته از متن‌های پیشین است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️«نقد انتساب رباعیات ناصر بخارایی»، سید علی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و سوم، شمارۀ دوم (پیاپی ۱۹۵)، مرداد و شهریور ۱۴۰۱، ۱۱۷-۱۳۵
‏..
ناصر بخارایی، از غزلسرایان سرشناس قرن هشتم هجری و از هم‌عصران حافظ و سلمان ساوجی است. او فردی درویش بود و سفرهای بسیار کرد. از نکات جالب زندگی ناصر، دیدارش با سلمان ساوجی در بغداد است که راه شاعر را به دربار سلطان اویس (حک. ۷۵۷-۷۷۶ ق) باز کرد. دیوان ناصر بخارایی مشتمل بر ۸۵۰۰ بیت شعر است که بخش عمدۀ آن را غزل‌ها و قصاید او تشکیل می‌دهد. مرحوم دکتر مهدی درخشان دیوان اشعار ناصر بخارایی را تصحیح و در سال ۱۳۵۳ شمسی منتشر کرد. این کتاب، دربردارندۀ ۲۴ رباعی کامل و یک رباعی ناقص است که اغلب آن‌ها در منابع معتبر به نام شاعران دیگر یافت می‌شود و به دلیل تقدّم زمانیِ منابع، نمی‌توان آن‌ها را سرودۀ ناصر دانست. موضوع مقالۀ حاضر، نقد و بررسی رباعیات منسوب به ناصر بخارایی است. در این نوشتار، رباعیات مشترک میان ناصر بخارایی و شرف‌الدین شفروه، نزهة الارواح امیر حسینی هروی و حافظ نقد و بررسی شده است.
‏..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رمضان در رباعی - ۱

مرور دواوین شعر فارسی به ما می‌گوید که کمتر شاعری را می‌شناسیم که از آمدن ماه رمضان اظهار خوشحالی کرده باشد! همۀ آن‌ها به نحوی، از خجالت این ماه در آمده‌اند. اگر حوصله‌ای باشد، شواهد آن را از رباعی فارسی، اینجا به تدریج خواهم گذاشت.
عجالتاً این دو رباعی آصفی هروی (درگذشتۀ ۹۲۳ ق) را بخوانید:

آمد رمضان، مرا ره توبه نمود
بیمار شدم که بادۀ ناب نبود
بگرفت طبیب حاذقی نبض مرا
می‌گفت: تو را شراب می‌دارد سود!

شاها! رمضان رسید و من در به‌درم
وز کشور بلخ است هوای سفرم
شد قحط امید و خوردنی چیزی نیست
باری، به بهانۀ سفر، روزه خورَم
‏..
منبع:
دیوان آصفی هروی، ۲۴۵، ۲۴۷
●●

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ترا خواهم خورد!

آمد رمضان، نه صاف داريم و نه دُرد
از چهرۀ ما، گرسنگی رنگ ببُرد
در خانۀ ما، ز خوردنی چيزی نيست
اي روزه! برو، ورنه ترا خواهم خورد!

عبدی شوشتری
سدۀ یازدهم ق.
‏..

در فیلم جویندگان طلا، ساخته چارلی چاپلین (۱۹۲۵م)، وقتی مک سوین و چارلی به کلبه کوهستانی می‌رسند و چیزی برای خوردن نمی‌یابند، مک سوین از شدت گرسنگی، چارلی را به شکل مرغ می‌بیند و به او حمله می‌کند تا بخوردش! این صحنه، یکی از خنده‌دارترین و دردناک‌ترین صحنه‌های فیلم است. کسانی که به سودای یافتن طلا و آرزوهای دور و دراز، راهی سرزمین‌های دور شده‌اند، نان‌پاره‌ای هم برای خوردن ندارند.
رباعی طنزآمیز عبدی شوشتری، یکی از نمونه‌های موفق طنز کلامی است. روزه‌داری و شاید هم روزه‌خواری شاعر، در عین طنزآمیز بودن، تراژیک هم هست. شاعر گرسنه، روزه را تهديد می‌کند که دور و بر او پيدايش نشود، وگرنه از شدت گرسنگي به روزه نيز رحم نخواهد کرد.
‏..

منبع:
عرفات العاشقين، ج ۴، ص ۲۵۷۹
●●


کانال "چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از ذیل خلاصة الاشعار

شيخ اوحد كرمانى


در عشق بتان كسى به دردم نرسد
جز خون جگر به روى زردم نرسد

با آنكه به راه عشق مجنون شده خاک
در وادى عاشقى به گردم نرسد


احمد غزالی

چون از تو به‌جز عشق نجويم به جهان
هجران و وصال تو مرا شد يكسان

در عشق تو بودنم ندارد سامان
خواهى تو وصال ‌جوى و خواهى هجران


شيخ ابوسعيد ابوالخير

آيى به ‌سر كوى و ز كو برنايى
اين است طريق و شيوۀ رعنايى

گر زآنكه تو بيم دارى از رسوايى
رسوا شده‌اى، گر آيى و گر نايى!


مولانا جلال‌الدين محمد دوانى

هر بوى كه از مشک و قرنفل شنوى
از سايۀ آن زلف چو سنبل شنوى

چون نالۀ بلبل از پى گل شنوى
گل گفته بود، گرچه ز بلبل شنوى

رباعیات ذیل خلاصة الاشعار، به انتخاب تقی‌الدین کاشانی، به کوشش سید علی میرافضلی

[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۵۹۶ - ۶۰۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

Читать полностью…

چهار خطی

وداع یاران

می‌رفت و ز دیده اشک‌ باران می‌کرد
گریان گریان، وداع یاران می‌کرد
آنجا به وصال، مُرده را جان می‌داد
اینجا به فراق، زنده بی‌جان می‌کرد

ابوشرف کرمانی
منبع: جُنگ اشعار، دستنویس ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، سدۀ یازدهم ق، ۳۰
..
شاعری به اسم «ابوشرف کرمانی» در تذکره‌های عمومی و محلی و تواریخ کرمان نیافتم. شاید منظور کاتب، شرف‌الدین مقبل بوده که در قرن هفتم می‌زیسته و در دستگاه اداری قراختائیان صاحب مقام بوده است. اصل منبع، در سدۀ یازدهم کتابت شده، ولی رباعی در هامش نسخه به خطی غیر از متن، نگاشته شده و من حدس می‌زنم این رباعی را باستانی راد مالک نسخه نوشته باشد. زیرا بسیار به خط او شباهت دارد.

در سفینۀ کهن رباعیات (ص ۲۶۵) رباعی به اسم «برهان اسلام» است و او، همان صدرالشریعه برهان الاسلام استاد عوفی است. اوحدی بلیانی، رباعی را هم به اسم شیخ نجم‌الدین یعقوب آورده و هم عبدالرحیم خان خانان (عرفات العاشقین، ۶، ۳۸۰۲؛ ۲: ۱۲۵۹). مسلما از این دومی نتواند بود. در نزهة المجالس (ص ۳۹۳) و روضةالناظر (برگ ۱۷۳پ) بی نام گوینده درج شده است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

تکمله‌ای بر یادداشت پیشین

دوست فاضل و نکته‌دان جناب طاهری (نژند)؛ یادآور شدند که مولانا رباعیی دارد که بیت دوم آن با بیت دوم رباعی یادداشت پیشین یکسان است (کلیات شمس، جزو هشتم، ۶۶):

ای آنکه درين‌ جهان چو تو پاکی نيست
زيبا و لطيف و چست و چالاکی نيست
زين طعنه در اين راه بسی خواهد بود
با ما تو چگونه‌ای؟ دگر باکی نيست!
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند کانال معتبر تلگرامی



بیاض-عاطفه طیّه
/channel/atefeh_tayyeh


چهار خطی- سیدعلی میرافضلی
/channel/Xatt4


حافظ‌خوانی-رضا ضیاء
/channel/hafezxany

اوراق پریشان-رضا ضیاء
/channel/oragheparishan


شعر، فرهنگ و ادبیات-محسن احمدوندی
/channel/mohsenahmadvandi


صراحی-منوچهر فروزنده
/channel/Sorahi_Forouzandeh


کتابخانهٔ تخصصی ادبیات-اسماعیل مهدوی راد
/channel/eliteraturebook


مجمع پریشانی-سهیل یاری
/channel/majmaeparishani


نخبهٔ شاهنامه با علی شاپوران
/channel/NokhbeyeShahnameh

فن ادبیات - یادداشت‌های علی شاپوران
/channel/fanneadab

Читать полностью…

چهار خطی

انصاف بده!

ای صاحب فتوا ز تو پرکارتریم
با این‌ همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون‌خوارتریم؟

(مذکِّرِ احباب، سیدحسن خواجه نقیب‌الاشراف بخاری، تصحیح نجیب مایل هروی، نشر مرکز، ۱۳۷۷، ص ۱٠۶)


در تذکرهٔ مذکِّرِ احباب، این رباعیِ مشهور منسوب است به «بابا عین‌الملک» شاعر سدهٔ دهم هجری که از مشایخ معروف ماوراءالنهر بوده، مردم به وى اعتقاد بسیار داشته‌اند و به قول صاحب مذکّرِ احباب «اهل حاجات به زیارت مرقدش می‌روند».
ولی بدیهی است که این رباعی به هیچ وجه نمی‌تواند از او باشد، حتی اگر معتقدان به او «روح پرفتوحش را سبب حصول مرادات» کنند؛ به این دلیل که محمد عوفی چند قرن قبل از آن که بابا عین‌الملک چشم بر جهان بگشاید، این رباعی را در جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات با اندکی اختلاف و بی ذکر نام گوینده نقل کرده است:

ای قاضی شهر از تو دین‌دارتریم
با این همه مستی ز تو هشیارتریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بده کدام خون‌خوارتریم؟

(نسخهٔ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی، شمارهٔ ثبت نسخه: ۲۰۸۲۲۵، شمارهٔ قفسه: ۱۷۰۶۰)

شعر نه از بابا عین‌الملک است که احتمالا این رباعی را جایی دیده، پسند کرده و برای کس یا کسانی خوانده است و مریدانش به این خیال که شعر از مرادشان است اینجا‌وآنجا به نام او نقل کرده‌اند. و نه از خیام است که این شعر در هیچ منبع معتبری به نام او ثبت نیست.
گویندهٔ رباعی یکی از «ما» هستیم. ما که شاید مثل بابا عین‌الملک «از مجذوبان معتبر و از بزرگان مقرّر» نباشیم ولی باهمیم و هشیاریم.

@atefeh_tayyeh

Читать полностью…

چهار خطی

دو روایت از یک رباعی (بخش اول)

توضیح فرایند آفرینش یک شعر، برای خودِ شاعر، کار آسانی نیست؛ چه برسد به دیگران. فقط خودِ شاعر می‌داند که چه کلمات و سطرهایی را حذف یا پس و پیش کرده تا به فُرم نهایی و مطلوب خودش دست یابد. این حذفیات و جابه‌جایی‌ها، معمولاً جایی ثبت نمی‌شوند و آنچه برای مخاطبان و منتقدان باقی می‌مانَد، صورت نهایی یک شعر است. گاهی، با اینکه شعری را منتشر کرده و به رؤیت دیگران رسانده، در اختیار کردنِ آنچه خط خورده و آنچه باقی گذاشته، همچنان دو دل است و با خودش کلنجار می‌رود که باز هم در شعرش دست ببرد و آن را بهتر کند. گاهی دوستان و نزدیکان معتمد یک شاعر، پیشنهادهایی برای اصلاح و تغییر می‌دهند که بر این دو دلی‌ها می‌افزاید و باعث می‌شود روایت دومی از یک شعر شکل بگیرد. اغلب کسانی که دستی در شعر گفتن دارند، با این تردیدها آشنایی کافی دارند. هر روایتی برای خودش، ظرفیت‌هایی دارد که از آن حمایت می‌کند. بحث نسخه بدل‌ها در دواوین شعرای قدیم، همه‌اش به دستکاری کاتبان اهل ذوق یا بدخوانی‌ آن‌ها مربوط نیست. بلکه بخشی از آن‌ها، اثر قلم خود شاعر است. دکتر شفیعی کدکنی معتقد است که حافظ، در طول زمان، دستکاری‌هایی در شعرش می‌کرده که منجر به پدید آمدنِ روایت متفاوتی از مصراع‌ها یا ابیات و یا حتی کلمات یک غزل شده است و آن را نموداری از سیر تکامل هنری او دانسته است. نسخه‌هایی از این روایات مختلف، در دست خواهندگان و علاقه‌مندان بوده و در برخی از دستنویس‌های دیوان حافظ انعکاس یافته است. این امر در مورد اغلب شاعران صادق است. اما چون مخاطبان حساسیت خاصی در مورد شعر شاعران درجه دوم تاریخ شعر فارسی ندارند، این روایات، مورد بحث و بررسی قرار نمی‌گیرد.
در دیوان ظهیر فاریابی، رباعیی وجود دارد که بیت دوم آن، در نسخه‌های دیوان او به دو گونۀ مختلف آمده است. مرحوم دکتر یزدگردی یکی از این دو روایت را با عیب تکرار قافیه در متن قرار داده و به تفاوت بیت دوم در سایر نسخه‌های مورد استفاده اشاره‌ای نکرده است (دیوان ظهیر، ۲۶۰). بنابراین، ما این دو روایت را بر اساس چند دستنویس‌ کهن اینجا می‌آوریم. اول یا دوم بودن روایت، جنبۀ فرضی دارد.

روایت نخست:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
زلفش، به تلطّف، آب عطاران بُرد
چشمش، به کرشمه، خون هشیاران ریخت
این همان روایتی است که دکتر یزدگردی برگزیده، جز آنکه در مصراع چهارم به جای «هشیاران»، «می‌خواران» ثبت شده که عیب تکرار قافیه را پدید آورده است. این روایت در دستنویس اسعد افندی که در ۷۱۷ ق کتابت و نسخۀ اساس کار در تصحیح مرحوم یزدگردی بوده، با عیب تکرار قافیه آمده است (برگ ۷۷ر). روایت اول، در دستنویس نورعثمانیه (مورخ ۸۴۴ ق، برگ ۱۸۰ر)، دانشگاه استانبول (مورخ ۸۴۰ ق، صفحۀ ۱۶۶) و کتابخانۀ ملی پاریس (مورخ ۸۴۸ ق، برگ ۷۷ر) نیز دیده می‌شود. در نورعثمانیه و پاریس به جای «تلطّف»، «تطاول» آمده است.

روایت دوم:
باد آمد و گل بر سر می‌خواران ریخت
یار آمد و مَی در قدح یاران ریخت
از عنبر تر، رونق عطاران بُرد
وز نرگس مست، خون هشیاران ریخت
این روایت، مبتنی بر دستنویس حکیم اوغلو (سدۀ هفتم یا هشتم ق، برگ ۱۲۶ر)، سفینۀ تبریز (کتابت ۷۲۱ ق، چاپ عکسی، ۴۸۸)، کتابخانۀ ملک (سدۀ هشتم ق، صفحۀ ۲۰۷) و دو نسخۀ کهن مجلس (احتمالاً هر دو از اوایل سدۀ هشتم ق) است (شمارۀ ۲۴۶۰، برگ ۸۰ر؛ شمارۀ ۱۴۳۳۸، برگ ۲۱۳ر) است. در دستنویس نخست مجلس، «آن عنبر تر... وین نرگس مست» ضبط شده است که در برخی منابع دیگر هم می‌بینیم. به نظر من، تبدیل از به آن یا زآن، ویرایش متأخّر برای کم کردن غرابت زبان و مأنوس شدن آن به ذهن مخاطبان دوره‌های بعد، بوده است.
رباعی در برخی دستنویس‌های کهن مثل نسخۀ شمارۀ ۴۹۶ دانشگاه استانبول (مورخ ۷۵۹ ق) نیامده است. این دو روایت، در نسخه‌های خطی قرن دهم به بعد نیز قابل رهگیری است، اما همین چند نسخه برای بحث ما کافی است و نشان می‌دهد هر دو روایت، از پشتوانۀ دستنویس‌های کهن و معتبر دیوان ظهیر برخوردار است. بنابراین، احتمال آنکه هر دو روایت، اثر طبع خودِ شاعر باشد، کم نیست.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
(تبارشناسی یک رباعی، بخش دوم)

در یادداشت قبل به زمین مشترک رباعی هلالی و دو تن از شاعران هم‌عصرش و احتمال متأثر شدن او از آن‌ها اشاره کردیم. اگر بخواهیم از فُرم رباعی هلالی سخن بگوییم، علاوه بر شکل بیرونی و طرح ردیف و قافیۀ آن، از تقارن و توازن مصراع سوم و چهارم هم باید یاد کنیم که در شکل‌گیری فرم رباعی او بسیار مؤثر بوده است. البته این هم یک شگرد رایج بین رباعی‌سرایان قدیم بوده و جنبۀ ابتکاری ندارد: افسوس که افسوس/ فریاد که فریاد.
همچنین اگر مصراع سوم رباعی هلالی را مجزّا در نظر بگیریم: «افسوس که افسوس مرا سود نداشت»؛ شاید این رباعی جامی به عنوان یکی از الگوهای ذهنی هلالی قابل ذکر باشد (دیوان، ۱: ۸۵۷):
با طبل اجل، کوس نمی‌دارد سود
صیت کی و کاوس نمی‌دارد سود
زین غم همه انفاس من افسوس شده‌ست
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
اما به نظر می‌رسد که هلالی بیش از همه، وام‌دار این رباعی سلطان مسعود میرزا بوده باشد (لطایف‌نامه، ۳۸۳):
نوری که عیار دیدۀ روشن بود
چشم بد ایّام ز چشمم بربود
فریاد که فریاد به جایی نرسید
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
یعنی هم الفاظ را از او گرفته، و هم شگرد موازنه را. کاری که هلالی کرده، جابه‌جایی دو مصراع بوده است و بس! این سلطان مسعود، برادرزادۀ سلطان حسین بایقرا بود و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می‌گفت. تخلّص او در شعر ترکی «شاهی» بود و در شعر فارسی، «غازی». رباعی مذکور را «بعد از آنکه امیر خسروشاه نیشتر به چشم او آورده گفته» است. به احتمال زیاد، هنگامی که هلالی از استرآباد به هرات آمده بود، رباعی سلطان مسعود در محافل ادبی هرات، بر سر زبان‌ها بود. در یکی‌ از جُنگ‌های عصر صفوی (مجموعۀ اشعار، نسخۀ ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، ۷۴۰) رباعی را به شیخ نجم‌الدین کبری (د. ۶۱۸ ق) نسبت داده‌اند، بی آنکه ربطی به احوالات شخصی او داشته باشد.
شگفت آنکه رباعی سلطان مسعود نیز بی شباهت به یکی از رباعیات علاءالدولۀ سمنانی (د. ۷۳۶ ق) نیست (دیوان اشعار، ۳۴۷):
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
فریاد که فریاد مرا ره ننمود
گر می‌خواهی که تا برآید مقصود
بر آتش غم گداز خود را چون عود
از متوسط بودن رباعی سمنانی و عدم مهارت او در ایجاد تعلیق مناسب در رباعی که بگذریم، می‌توان به شباهت دو رباعی حکم داد. اما بیشتر از شباهت کلمات، فُرم رباعی است که در شکل‌گیری متن اثرگذار است. اگر به این رباعی عاشقانۀ زیر که مربوط به سدۀ ششم یا هفتم هجری است توجه شود (نزهة المجالس، ۵۸۸):
بر درگه او بار نمی‌یارم خواست
بوسی ز لب یار نمی‌یارم خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌یارم خواست
می‌بینیم که در چنین فُرم آماده‌ای، راحت می‌شود جای کلمات را عوض کرد و به جای «زنهار» گذاشت «افسوس» و به جای «نمی‌یارم خواست» گذاشت «نمی‌دارد سود». اینجاست که فُرم تبدیل به فرمول می‌شود و طبق این فرمول، می‌توان متن‌های متعدد تولید کرد. در نزهة المجالس، قبل از رباعی مورد اشاره، این رباعی آمده است:
بی یاد تو دل شاد نمی‌یارم کرد
وز بیم، تو را یاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌شاید خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
هرکه رباعی بالا را سروده، مایۀ کار خود را از سید حسن غزنوی گرفته است (دیوان، ۳۳۸):
دل را به دمی یاد نمی‌یارم کرد
چون خاک شدم، باد نمی‌یارم کرد
دارم سخنان، یاد نمی‌یارم کرد
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
به رغم شباهت دو رباعی و روشن بودن امر اقتباس، به نظر من، فُرم دو رباعی متفاوت است و اصولاً رباعیات چهار قافیه‌ای جایی برای موازنه مصراع سوم و چهارم ندارد و این از موهبات حذف قافیۀ سوم رباعی است که امکان ایجاد فرم‌های تازه‌تر و از همه مهم‌تر امکان تعلیق را به شاعر رباعی‌سرای عطا کرده است.

باری، با واکاوی یک رباعی هلالی، دیدیم که در پوشۀ رباعی او، چه پیشینۀ پُر برگی نهفته است. و البته، از این نکته هم نباید غافل بود که فرم‌هایی که تبدیل به فرمول می‌شوند، همان قدر که دست شاعر را برای سخنوری باز می‌گذارند، امکان خلاقیت و ابتکار را از او می‌ستانند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

یادداشت آقای هادی بیدکی
دوست فاضل جناب هادی بیدکی مصحّح دانشور تذکره‌های لطایف‌نامه، هشت بهشت و مجلس‌آرای، نکاتی را در مورد یادداشت پیشین یادآور شدند که با اجازۀ ایشان، برای بهره‌مندی مخاطبان کانال، درج می‌شود:

عرض اول اینکه علاوه بر فخری در مجلس آرای و لطایف نامه، سام میرزا نیز رباعی مذکور را به میرم سیاه نسبت داده است و اگر تذکره های بعدی دیده شوند، بعید نیست که چنین انتسابی تکرار شده باشد. همچنین، از دیوان میرم سیاه غیر از دو نسخه مذکور، چندنسخه دیگر هم وجود دارد و چه بسا این رباعی در آن‌ها ثبت شده باشد خصوصاً که نسخۀ تهران مورخ ۹۱۱ است و تا زمان مرگ میرم قطعا اشعار دیگری سروده و در نسخ دیگر ثبت شده است؛ آن هم قالب رباعی که شما در آن تخصص دارید و بیان کرده‌اید که کمتر قالبی مثل آن در انتساب بین شاعران و استنساخ در نسخ متفاوت سراغ داریم. سوای این، انتساب کننده‌ای از قدما را هم سراغ نداریم که رباعی را به خواجه میرم نسبت داده باشد و کفۀ انتساب رباعی به میرم سیاه فعلاً نسبت به خواجه میرم سنگین‌تر است.

عرض دوم اینکه، در نسخه خطی بین دو کلمه میرم و خواجه هیچ فاصله‌ای نیست که بیاض مانده باشد، یا کلمه‌ای مخدوش شده باشد و هر دو کلمه مذکور هم بدون هیچ دستکاری‌ای کتابت شده‌اند. پس از یادداشت شما بنده به این شک افتادم که این خواجه میرم خواجه افضل دیوان (میرم بن خواجه افضل) ممکن است هیچ‌کدام از همنام‌هایی که ذکر کردید، نباشند. خصوصاً که طبق منابعی که قبلاً دیدم و الان دقیقا خاطرم نیست، خواجه میرم و خواجه افضل دیوان دیگری هم داریم که اتفاقاً در سند بوده‌اند، یعنی دقیقاً همانجایی که فخری زمان تالیف مجلس آرای در آنجا بوده و تصادفاً حیدر کلوچ هم زمان کوچ از هرات گذرش به آنجا افتاده است! البته این موضوع در حد گمان است و نگارش یک مقاله دقیق درباره این میرم ها و خواجه افضل ها قطعاً نتایج خوبی در پی خواهد داشت.

ناگفته نماند که طبق گفته خواندمیر در حبیب السیر (۴/۳۶۰) ضیاءالدین میرم پسر خواجه علاءالدین است که این خواجه علاء برادر بزرگتر خواجه افضل کرمانی بوده. یا اینکه خواجه میرم، برادرزاده خواجه افضل بوده، نه اینکه خواجه میرم و خواجه افضل برادر باشند: «خواجه ضیا ءالدین میرم پدر عالی گهرش خواجه علاءالدین برادر بزرگتر خواجه افضل الدین محمد کرمانی بود». همان‌طورکه نوایی و فخری نیز به برادری آنها اشاره نکرده‌اند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

خوش‌است/ چو شست

(تذکّری به‌جا و ارزشمند از دانشور گرامی، جناب آقای میرافضلی، دربارهٔ خوانش درست بیتی از عطّار که در مقالهٔ نگارنده، «بررسی آوایی زبان عطار در مختارنامه»، به خطا به عنوان شاهد تلفّظ «اَست» آمده است و باید به صورتی که فرموده‌اند، اصلاح شود)

•••••••••••••
«...در رباعیِ «تا کی شوم از زمانه پست ای ساقی/ زین پس من و آن زلف خوش است ای ساقی» که از جهت حرکت «اَست» مورد استناد قرار گرفته، یادم هست که سال ۷۵ که چاپ جدید مختارنامه استاد شفیعی کدکنی را خریداری کردم، هنگام مرور و مطالعۀ کتاب، به ذهنم رسید که «خوش‌است» اینجا درست نیست و به احتمال زیاد «چو شست» درست است. صفت شست برای زلف، جزو تشبیهات رایج است. طرز نگارش خوشست/چوشست هم یکسان است و احتمال اشتباه گرفتنِ آن‌ها وجود دارد. این احتمال را از همان موقع برای خودم نگه داشتم و در حاشیۀ کتاب یادداشت کردم. امروز که مقالۀ شما را خواندم، یاد آن حدس افتادم و به ذهنم رسید که نسخه‌های خطی را وارسی کنم.
دستنویس کتابخانۀ دانشگاه استانبول مورخ  ۸۲۶ ق که نسخۀ اساس تصحیح دکتر شفیعی کدکنی است (برگ ۴۴۶ ر) صراحتاً در این موضع «جوشست» آورده و می‌دانیم که ج همان چ  است. دستنویس کتابخانۀ سلطنتی که در حال حاضر قدیمی‌ترین نسخۀ مختارنامه محسوب می‌شود و در ۷۳۱ ق کتابت شده است، مصراع مذکور را چنین ضبط کرده: «زین پس من و زلف همچو شست ای ساقی» (صفحۀ ۶۰۵ عکسی). متأسفانه، با اینکه نسخۀ مذکور دومین نسخۀ مورد استفادۀ مصحح دانشمند کتاب بوده، اختلاف ضبط آن در بخش گزارش نسخه‌بدل‌های کتاب ثبت نشده است. فکر می‌کنم همین دو مورد برای آنکه از ضبط درست مصراع یقین حاصل کنیم، کافی باشد. با این حال، چند نسخۀ دیگر مختارنامه را نیز وارسی کردم و همۀ آن‌ها یکی از این دو ضبط را دارند. و کلمات «چو» و«شست» در آن‌ها قطعی است  و حتی یکی از نسخ کتاب، از صورت «شصت» استفاده کرده که صورتِ دیگرِ شست به معنای دام است. در هر صورت، ضبط «خوش است» برای تأیید تلفظ «اَست» کمکی نمی‌کند و بلکه می‌تواند باعث برداشت خطا شود...»
(علی میرافضلی)

@vahididgah

Читать полностью…

چهار خطی

مقالهٔ «بررسی آوایی زبان عطّار در مختارنامه»، وحید عیدگاه طرقبه‌ای، کهن‌نامهٔ ادب پارسی، پاییز و زمستان ۱۴۰۱.

◽️ وحید عیدگاه

#مقاله
#عطار

@vahididgah

Читать полностью…

چهار خطی

یادداشت آقای محسن شریفی صحی

فاضل گرانمایه جناب آقای محسن شریفی صحی، در پیامی، یادداشت زیر را در تکمیل یادداشت قبلی مرحمت فرمودند. با اجازۀ ایشان یادداشت‌تان را برای استفادۀ دوستان در اینجا درج می‌کنم.
به نظر بنده چنین می‌رسد که ملک مجدالدین محمود، رباعی خویش را متأثر از رشید وطواط سروده باشد؛ البته اگر بتوانیم اصالت رباعی منسوب به وی را که در دیوان شعر او به تصحیح نفیسی آمده (دیوان رشیدالدین وطواط، ۶۱۶)، بپذیریم:
بس شب به دعا دو دست برداشته‌ام
بس روز به راه تو نظر داشته‌ام
از خویشتنم خیر (خبر؟) مبادا همه عمر
گر بی تو ز خویشتن خبر داشته‌ام
بیت دوم رباعی بالا، در رباعی ملک مجدالدین محمود، رونویسی شده است.
به زعم حقیر، وطواط و انوری، متأثر از یکدیگر (کدام یک مقدم است؟) به سرودن رباعی پرداخته‌اند و ملک مجدالدین محمود به پیروی از وطواط، رباعی خویش را منظوم کرده است. عرض می‌کنم که رباعی انوری، در نزهة‌المجالس (چاپ دوم، ۵۳۳) ذیل لغیره آمده و مصحح محترم در پانویس به دیوان انوری ارجاع داده‌اند.
‏..

توضیح نگارنده:
دیوانی که مرحوم نفیسی مرتب ساخته، بر اساس نسخه‌های متأخر است. از نسخه‌های قدیمی دیوان او که نفیسی بدان دسترسی نداشته، یکی مجموعه دواوین مورّخ ۶۹۹ ق کتابخانۀ چستربیتی است، و دیگر مجموعۀ منشآت و اشعار رشید متعلّق به کتابخانۀ توپقاپوسرای ترکیه (احمد ثالث) که در ۷۲۸ ق کتابت شده و عکس آن در کتابخانۀ مینوی موجود است. در این دو نسخه، رباعی مذکور نبود. با این حال، نمی‌توان به قطع گفت که رباعی از رشید وطواط نیست. تقی کاشانی رباعی را جزو منتخب اشعار رشید وطواط آورده (تذکرۀ خلاصة الاشعار، دستنویس فیروز، ۳۸۸ر) و من حدس می‌زنم که منشأ انتساب رباعی به رشید وطواط، تذکرۀ کاشانی باشد.

رباعی انوری، همان طور که فرموده‌اند بی ذکر نام گوینده در نزهة المجالس نقل شده است. ولی ابوالمجد تبریزی که نسخه‌ای از نزهة المجالس را در اختیار داشته که غیر از نسخۀ موجود فعلی است، نام گوینده را «اوحدالدین انوری» ذکر کرده است (خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ۵۰). همان طور که در تعلیقات آن کتاب آمده (ص ۱۳۸)، رباعی انوری در دیوان اشرفی سمرقندی هم دیده می‌شود (ص ۲۶۷) و همانجا توضیح داده‌ام که چندین رباعی انوری، در دیوان اشرفی هم هست و بر عکس آن را نیز می‌توان گفت. تنها تفاوتش این است که رباعیات انوری مستند به چندین نسخۀ خطی کهن است و از دیوان اشرفی سمرقندی، آنچه در دست داریم اغلب متکی به تذکرۀ خلاصة الاشعار تقی‌الدین کاشانی است.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

ایّام بر آن است

ایّام بر آن است که تا بتواند
یک روز مرا به کام دل ننشاند
عهدی دارد جهان که تا گرد جهان
خود می‌گردد، مرا همی‌گرداند

کمال اسماعیل اصفهانی
(دیوان کمال، محمدرضا ضیاء، ۳۲۹)
رباعی کمال در ده نویس دیوان او نقل شده است: دستنویس چستربیتی، ۶۹۹ ق؛ دو دستنویس کاخ گلستان، ۷۲۲ ق و ۷۳۲ ق؛ دو دستنویس مجلس، ۷۲۱ ق، ۷۲۵ ق؛ دستنویس دانشگاه (نفیسی)، سدۀ هفتم و هشتم ق؛ دستنویس ملک، سدۀ هشتم ق؛ و چهار دستنویس دیگر از قرن دهم و یازدهم.
‏..

عهدی دارد جهان که تا بتواند
در دور فلک مرا به جان رنجاند
نذری دارد فلک که در گرد جهان
تا می‌گردد، مرا همی‌گرداند
مجدالدین همگر
(دیوان مجد همگر، ۷۴۲)
رباعی را اسحاق بن قوام بن همگر (نوۀ شاعر) به سال ۶۹۷ هجری قمری جزو رباعیات جدّش نوشته (دستنویس موزۀ بریتانیا، برگ ۱۲۵ر) و در آنکه مجد همگر سرایندۀ آن است، تردیدی نیست. به نظر می‌رسد مجد همگر رباعی کمال اسماعیل را در ذهنش داشته و بر مبنای آن، با تغییراتی، رباعی جدیدی ساخته است. در رباعیات او، چنین مواردی کم نیست.
‏..

آذر بیگدلی، رباعی کمال اسماعیل را به عین عبارت به مهستی گنجوی بخشیده و تقریباً همۀ مهستی‌پژوهان آن را به نقل از آذر در کتاب‌های خود آورده‌اند: مهدی دهقان (رباعیات مهستی دبیر گنجوی، ۱۱۷)؛ احمد سهیلی خوانساری (رباعیات حکیمه مهستی دبیر، ۹۱)؛ فریدون نوزاد (مهستی‌نامه، ۱۰۱)؛ معین‌الدین محرابی (مسهتی گنجه‌ای، ۱۵۲). نقل آذر در برابر نسخه‌های کهن دیوان کمال هیچ وزنی ندارد.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چراغ برق!

موسی! دگرت کار به دیدن افتاد
جانت، به کنار آرمیدن افتاد
تا چند بر این نیمْ نفس می‌لرزی؟
انگار نسیمی ز وزیدن افتاد!
‏..

ای‌خواجه! بکوش هر دَم از بیش‌ و‌ کمی
تا برداری ز خاطری بار غمی
تو می‌روی از غرور و، ممکن نبود
رفتن به چراغ برق، بیش از قدمی!

موسی رضای نقّاش همدانی
کشته شده در ۱۰۱۳ ق.
‏..

چراغ برق در رباعی دوم، کژتابی دارد و ممکن است باعث این توهّم شود که منظور شاعر، همین چراغ‌های امروزی است. چراغ برق گویا همان «چراغ صاعقه» شعر حافظ است و شاعر می‌گوید چراغ صاعقه فقط می‌تواند پیش پای آدم را روشن کند؛ غرور هم همین حالت را دارد.
‏..

منبع:
جُنگ اشعار، دستنویس ش ۹۵۵۹ مجلس، برگ ۱۰۵؛ عرفات العاشقین، ج ۶، ص ۳۷۵۴
‏..


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

روزه گرفتن گل و سرو

در مورد نحوۀ انعکاس ماه رمضان در شعر فارسی، پرونده قطوری می‌توان ترتیب داد. اما مجال این یادداشت‌، به اندازۀ نقل چند رباعی طنزآمیز از شاعران قدیم بیش نیست.
راغب اصفهانی در محاضرات خود آورده است: گبری بر زبان نام اسلام آورد و ماه رمضان برسید. به گوشه‌ای تاریک پنهان شد و روزه می‌خورد. یکی از یارانش او را بدید، گفت: آری در چه کاری؟ گفت: کسی را این روز مباد که مراست؛ از شومی و بدبختی، نان خود پنهان می‌خورم (نوادر، ۳۴۸). حکایت این تازه مسلمان، مرا به یاد رباعیی از سراج‌الدین قمری شاعر خوش‌مشرب آملی، متوفی ۶۲۵ هجری، انداخت (دیوان سراج‌الدین قمری، ۵۸۰):
خیل رمضان گرفت پیرامَن ما
و افکند کمند روزه در گردن ما
می خوردن ما بُد آشکارا دیروز
و امروز، نهان شده‌ست نان خوردن ما!

ازرقی هروی، شاعر قرن پنجم هجری (۴۶۵ ق)، به معشوق خود توصیه کرده که روزه نگیرد. زیرا روزه بر گُل و سرو واجب نیست (دیوان ازرقی، ۲۶۷):
ای گل‌رخ سرو قامت، ای مایۀ ناز
بر تو ز نماز و روزه، رنجی است دراز
چندین به نماز و روزه تن را مگداز
بر گُل نبود روزه و بر سرو نماز!

فتوای شاعرانه ازرقی، فاقد وجاهت شرعی است. فلذا، شاعر ناشناسی که هم نگران روزه گرفتن معشوق خود بوده و هم معتقد به مبانی شرع، کفاره روزه نگرفتن معشوق را بر گردن گرفته است (سفینۀ کهن رباعیات، ۱۴۹):
شرح غم تو به صد عبارت بدهم
ور جان خواهی، به یک اشارت بدهم
از روزه اگر تن ترا رنج رسد
تو روزه بخور که من کفارت بدهم!

اما روزه علاوه بر همه دستاوردهای معنوی برای مؤمنین، باعث تناسب اندام و حُسن مهتابی پری‌رویان هم می‌شود. به همین خاطر، یکی از شاعران قدیم ما، بر خلاف اغلب هم‌صنفان خود، سپاسگزار ماه رمضان هم هست (نزهة المجالس، ۴۴۲):
رخ را ز برای دل‌فروزی داری
غمزه ز برای سینه‌سوزی داری
تا روزه گرفته‌ای، نکوتر شده‌ای
ای ماه! ز روزه نیز روزی داری!

البته، دست و دلبازی شاعران در روزه گرفتن، بیشتر شامل حال دیگران می‌شود تا خودشان. میزان اشتیاق شاعران را به روزه‌داری، از این رباعی شمس گنجه‌ای می‌توان دانست (سفینۀ کهن رباعیات، ۱۴۹):
ای روزه! اگر عمر عزیزی، به سر آی
وی قدر! اگر مرگ تویی، زودتر آی
گر خود اجلی مرا، تو ای عید برس
ور جان تویی، ای هلال شوّال، بر آی!

این یادداشت را با مطایبَ دیگری از راغب اصفهانی به پایان می‌بریم: روز دوم شوّال، قلندری را دیدند دلتنگ نشسته. گفتند: چرا دلتنگی؟ گفت: اینک به ماه رمضان آینده، یک روز نزدیک شدیم! (نوادر، ۳۴۶).

●●


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

گویند که ماه روزه نزدیک رسید
مِنْ بَعد، به گرد باده نتوان گردید
در آخر شعبان، بخورم چندان می
کاندر رمضان، مَست بخُسبم تا عید!

جلال عضد یزدی
درگذشته ۷۳۹ ق
..

این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکه‌های اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخه‌های خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال ۸۱۱ ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری می‌شود و دستنویس مورخ ۸۲۳ ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو دستنویس‌ هست.
در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (تألیف در ۸۶۷ ق)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعه‌ها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعه‌ها، بعد از دستنویس‌هایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمده‌اند.
مرحوم همایی، با اینکه گوینده اصلی رباعی را نمی‌شناخته، در حاشیه این رباعی نوشته‌ است: «این رباعی در اکثر نسخ طربخانه درج شده و به اعتقاد نگارنده جزو رباعی‌های مشکوک بلکه مطرود است. برای اینکه غیر از دعوی افراط در شراب‌خواری هیچ مضمون لطیف و فکر حکیمانه‌ای که متناسب با حکیم خیام باشد، در آن وجود ندارد. قاعده قافیه دال و ذال فارسی و عربی هم در آن رعایت نشده است؛ اگرچه کلمه عید را بعض اساتید جایز الوجهین شمرده و آن را با دال عربی و ذال فارسی هر دو قافیه کرده‌اند».
..

جلال عضد یزدی شاعری غزل‌سراست و در دیوانش ۴۷ رباعی هم هست که اغلب آنها رباعیاتی متوسط و فاقد شور و حال و حادثه و هیجان است.
..

منبع:
جُنگ رباعی، ۴۸۸، ۴۹۴؛ طربخانه، ۱۰۵
●●


"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel