ketabkhaneadabi1398 | Unsorted

Telegram-канал ketabkhaneadabi1398 - کتابخانه ادبی

3632

کتابخانه ادبی 🔰🔰🔰🔰🔰 کانال کتابخانه ادبی دارای متنوع ترین کتاب های #ادبی #رمان #صوتی است. شما می توانید با جستجو کتاب مورد نیازخود را پیدا کنید

Subscribe to a channel

کتابخانه ادبی

نیچه در جایی گفته بود:

"وقتی برای بار اول شخصی را ملاقات می‌کنید، همه‌چیز را درباره او می‌فهمید. در ملاقات‌های بعدی، خودتان را نسبت به عقل خودتان به نفهمی می‌زنید."
نیچه اهمیت زیادی نزد من دارد و این نقل‌قول مرا به فکر فرو برد. شاید در اولین ملاقات، نگهبان‌ها خوابیده‌اند. شاید شخص هنوز تصمیم نگرفته چه نقابی به چهره بزند. شاید اولین نشانه‌ها، دقیق‌تر از دومین یا سومین نشانه‌ها باشند.

#اروین_د_یالوم [ 📓 دژخیم عشق ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝐆𝐎𝐎𝐃 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝓖𝓸𝓸𝓭 𝓕𝓮𝓮𝓵𝓲𝓷𝓰 𝓫𝔂 𝓦𝓸𝓻𝓴𝓲𝓷𝓰
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

#کتاب #خلاصه_داستان_خسرو_و_شیرین_با_شرح_لغات_و_عبارات_و_توضیح_نکات_ادبی
به کوشش‌ #دکتر_برات_زنجانی

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

#کتاب #خسرو_شیرین #نظامی_گنجه_ای #حسن_وحید_دستگردی چاپ1333

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

📕در یتیم (شرح خسرو و شیرین نظامی گنجوی)
✍سیروس نیرو
"مقدمه کتاب"

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

- چقدر از پیرشدن متنفرم، چقدر از مرگ می‌ترسم. شاید روزی درباره کابوس‌های شبانه‌ام برای شما صحبت کنم.
- دِیو، تو تنها کسی نیستی که از این‌ چیزها می‌ترسی، شاید اگر بدانی که همه در یک قایق هستیم، مفید باشد.
- نه، تو در قایق خودت تنها هستی، این وحشتناک‌ترین بخش درباره مردن است. شما باید به تنهایی بمیرید.
یکی دیگر از اعضای گروه گفت:
- حتی اگر در قایق خودت تنها باشی، همیشه دیدن نور قایق‌های دیگری که در همان نزديکي بالا و پایین می‌روند، آرامش‌بخش است.

#اروین_د_یالوم [ 📓 دژخیم عشق ]

📖 داستان ششم : نرو، ای مهربان

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝐆𝐎𝐎𝐃 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌼🍃
𝓖𝓸𝓸𝓭 𝓕𝓮𝓮𝓵𝓲𝓷𝓰
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

خط سرنوشت سالك مبارز تغییرناپذیر است. بحث در این است كه او چقدر می تواند در این محدوده سخت پیش برود و تا چه حد می تواند بی عیب و نقص باشد. اگر مانعی بر سر طریقت او باشد، آنگاه سالك مبارز كوششِ بی عیب و نقص ِ خود را برای پیروزی بر آن آغاز می كند.
اگر مشكلات تحمل ناپذیر و درد و رنج در راه خود بیابد، می گرید، ولی حتی تمام اشك های او نیز نمی تواند خط سرنوشت او را به اندازه سر مویی عوض كند.

#کارلوس_کاستاندا [ 📓 هدیه عقاب ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

سرقت همه چیز را تغییر داد. آرامش رفته بود، عطوفت از زندگی‌اش رفته بود.
امنیت رفته بود. در خانه‌اش همیشه به پُشتی‌ها، باغ، رختخواب‌ها و قالی‌های گرانش اشاره می‌کرد. حالا به قفل‌ها، درها، دزدگیرها و تلفن‌ها نگاه می‌کرد. هر روز صبح ساعت شش با سگش به پیاده‌روی می‌رفت. صبح‌ها هنوز تهدیدآمیز به نظر می‌آیند. او و سگش لحظه به لحظه می‌ایستند و به صدای خطر گوش می‌دهند.
هیچ‌یک از این موضوع‌ها قابل توجه نیست. الوا آسیب دیده بود و حالا از فشار روانی بعد از آسیب رنج می‌برد. بیش‌تر مردم پس از یک حادثه یا اذیت و آزار احساس ناامنی می‌کنند، تا این‌که آستانه وحشت افزایش یابد و هوشیاری کافی به دست آید. سرانجام زمان اثر حادثه را کم‌رنگ می‌کند و قربانی‌ها به تدریج به حالت خوش‌بینی قبلی‌شان باز می‌گردند.
اما این حادثه برای الوا بیش از یک اذیت و آزار ساده بود. جهان‌بینی‌اش آسیب دیده بود. او اغلب آرام بود. "تا وقتی شخص چشم، گوش و دهان دارد، می‌توانم دوستی با او را گسترش دهم." اما حالا دیگر نه. اعتقادش به خیراندیشی، به آسیب‌ناپذیری شخصی‌اش را از دست داده بود. احساس می‌کرد امنیتش از بین رفته است. خیلی عادی بی‌پناه شده است. اثر واقعی این سرقت، فروپاشیدن این توهّم بود و در حالتی بی‌رحمانه، تأییدی بر مرگ شوهرش بود.

البته او می‌فهمید که آلبرت مرده است. بیش از یک سال و نیم قبل مرده و دفن شده بود. او تمام مراسمی که از یک بیوه انتظار می‌رفت، از تشخیص سرطان، شیمی‌درمانی سمی ترسناک شکم و معده، آخرین دیدارهایشان همراه هم از کارمل، آخرین رانندگی‌اش در ال‌کامینو ریل، مراقبت‌های بیمارستانی در منزل، مراسم تدفین، تمام کارهای دفتری، دعوت به شام برای یادبود متوفی، باشگاه مردان و زنان بیوه و تحمل شب‌های طولانی تنهایی را انجام داده بود. کل مصیبت ترسناک بود.
با وجود همه این‌ها، الوا احساساتش درباره ادامه حیات آلبرت و بدین وسیله تداوم امنیت و شهرت خودش را حفظ کرده بود. او به گونه‌ای به زندگی ادامه می‌داد "مثل این‌که" دنیا امن بود و "مثل این‌که" آلبرت هنوز آن‌جا، در کارگاه پشت گاراژ کار می‌کرد.

توجه داشته باشید، من از توهّم حرف نمی‌زنم، او به طور منطقی می‌دانست که آلبرت در گذشته است، اما الوا هنوز طبق روال قبل زندگی می‌کرد؛ زندگی روزمره پشت لفافی از توّهم درد را تسکین می‌دهد و نور خیره‌کننده دانستن را ملایم می‌کرد. بیش از چهل سال قبل، او قراردادی با زندگی بست که منشا و شرایط آن با زمان فرسوده شده بود اما طبیعت اساسی آن واضح بود: آلبرت تا ابد از الوا مراقبت خواهد کرد. بر اساس این قول ناآگاهانه، الوا تمام دنیای فرضی‌اش را بنا کرده بود، دنیایی که امنیت و نیک‌خواهی پدرمآبانه را نمایان می‌کرد.



#اروین_د_یالوم [ 📓 دژخیم عشق ]

📖 داستان پنجم : هرگز فکر نمی‌کردم این بلا سر من هم بیاید.



@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝓖𝓸𝓸𝓭 𝓕𝓮𝓮𝓵𝓲𝓷𝓰
--‐-----‐--------
--‐--------------


وقتی یک پسربچه بودم،
خداوندگاری همواره نجات بخشِ من بود،
از تندی‌ها و خشونت‌های آدمیان.
زان پس، ایمن و سرزنده،
با گل‌های مرغزار به بازی مشغول می‌شدم،
و نسیم‌های آسمانی با من
گرم بازی می‌گشتند.

#فریدریش_هولدرین [ 📓 آتش‌های خدایان ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

«به آغاز بازمی‌گردم. به سه سالگی بازمی‌گردم. کودکان سه ساله را دوست می‌دارم. آنان را به چشم دیوانگان یا ماجراجویان آخر زمان می‌بینم. بر این زمین چیزی جز کودکی وجود ندارد...

چهل سال دلم را بر دل کودکی سه ساله تکیه دادم. هرگز از پای نیفتاد. افکار و احساسات با تکیه بر این نقطه‌ٔ اتکای سه سالگی، قدرت خویش را می‌آزمودند... ما هرگز به این کودکی که در وجود ماست به اندازهٔ کافی اعتماد نمی‌کنیم. آنجا که واژه‌ها درمی‌مانند، زبان به سخن می‌گشاید. آنجا که دیگر بازمی‌مانیم، راه می‌گشاید.»(ص۲۱)

«هنرمند به‌سان کسی است که از او می‌خواهیم در نبود ما، خانه را نگاه دارد. کار او این است که کاری نکند و از سهم کودکانهٔ زندگی که هیچ‌گاه نمی‌تواند با هیچ‌ چیز منفعت‌طلبانه‌ای بیامیزد، پاسداری کند.»(ص۴۰ و ۴۱)

#کریستین_بوبن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ [ 📓 فرسودگی ]


🆔 :
@sedigh_63
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

گزین بیت های فارسی
@Takbeitfarsi
/channel/+S-l6dGQNP-ViYWU8

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

- می‌دانم که این‌کار بی‌معنی است. اما من با کالیفرنیا هم همین احساس را دارم. نیویورک را دوست دارم و نمی‌خواهم کالیفرنیا را دوست داشته باشم. می‌ترسم این‌جا با کسی دوست شوم و سپس این‌جا را دوست داشته باشم. بعد ممکن است نخواهم از این‌جا بروم. موضوع دیگر این است که فکر می‌کنم چرا برای خودم دردسر درست کنم؟ من فقط برای زمان کوتاهی این‌جا هستم. چه کسی خواهان دوستی موقتی است؟

- مشکل این نگرش این است که تو یک زندگی بی‌محتوا را به آخر می‌رسانی. شاید این بخشی از علت آن است که تو درونت را خالی حس می‌کنی. به هر حال، هر رابطه روزی به پایان می‌رسد. چیزی وجود ندارد که برای تمام عمر تضمین شود. مثال این است که حاضر نیستی از تماشای طلوع خورشید لذت ببری، چون از غروب آن متنفری.

- این‌طور عمل‌کردن دیوانگی به نظر می‌رسد، اما این همان کاری است که من انجام می‌دهم. وقتی با فرد جدیدی که از او خوشم می‌آید، ملاقات می‌کنم، درست همان لحظه مجسم می‌کنم که خداحافظی با او چگونه خواهد بود.


می‌دانستم این مسئله مهم است و باید به آن بازگردیم.
اُتو رنک این طرز تلقی از زندگی را با عبارتی عالی و بی‌نظیر توصیف می‌کند: "خودداری از قرض گرفتن از زندگی برای اجتناب از بدهکار شدن به مرگ."


#اروین_د_یالوم [ 📓 دژخیم عشق ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

زندگی را می‌توان به تکه پارچه‌ای گلدوزی‌شده تشبیه کرد، هر کس در نیمه‌ی نخست عمر، به تماشای رویه‌ی آن می‌نشیند و در نیمه‌ی دوم، پشت آن را می‌نگرد. پشتش چندان زیبا نیست ولی آموزنده‌تر است زیرا بیننده را قادر می‌سازد ببیند که چگونه رشته‌های نخ به هم پیوسته‌اند.

#اروین_د_یالوم [ 📓 درمان شوپنهاور ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

باید کار کرد، اگر نگوییم از سر علاقه، دست‌کم از سر ناامیدی؛ زیرا از هر جهت که نگاه کنیم، کار کردن از وقت تلف کردن کم‌تر ملال‌آور است.

" دفتر خاطرات شارل بودلر "



@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

روز گشاده و باز، رخشان و روشن است،
با تصویری مهیّا برای هر کس،
آن‌هنگام که دشت‌های سبز در گستره‌های دوردست پدیدار می‌گردند،
پیش از آنکه روشنای عصرگاه، مقهور سایه‌روشن‌های شامگاه گردد،
و همهمه‌های روزانه در دلِ انعکاس‌های نور فرو بنشیند.

هستیِ درونیِ جهان اغلب ابرآلوده و پنهان پدیدار می‌گردد،
و اندیشه مردمان مملو از شک و ملال است،
لیک طبیعتِ پُرشکوه روزگار آنان را نشاط می‌بخشد،
و پرسش‌های تیره تردید دور می‌گردد.


#اسکار_دانلی | از نامه ها
[ 📓 آتش‌های خدایان ]



@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

#کتاب #خلاصه_خسرو_و_شیرین_لیلی_و_مجنون #نظامی_گنجوی #سعیدی_سیرجانی سیمای دوزن چاپ قبل از انقلاب1353

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

#کتاب_خسرو_شیرین #نظامی_گنجه_ای #بهروز_ثروتیان

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

زندگی پُربرکت

یکی از دوستان برایم نوشته بود: «امیدوارم به این اتفاق شگفت، زندگی، عادت نکنی و الکی بزرگ نشی. چون تا ابد این دنیا و این بودن عجیبه و ما کودکیم.»

کلماتش را بارها خواندم و هر بار بیشتر به درک ژرفای آن رسیدم. نفسِ بودن، نفسِ زندگی، و نه شیوه‌‌ای از بودن، حقیقتاً شگفت‌آور است. ما شاید در برابر طیف گسترده‌ای از مسائل، بزرگ شده باشیم، اما انگار در برابر رازِ بودن، هنوز و همچنان کودکیم. خوشا آنان که از یاد نمی‌برند در برابر راز زندگی، کودک باشند.
«عادت کردن» به راز و رمز زندگی، شیوه‌ی بزرگ‌سالان است و «حیرت» در برابر هستی، شیوه‌ی کودکان. عادت یا حیرت، مسأله این است.

گمگشتگان کسانی‌اند که با چشمی از عادت، تنها قِدمت و دیرسالی هستی را می‌بینند و به تعبیر سهراب جیب‌های‌شان پر از عادت است(جیب‌شان را پُر عادت کردیم). کودکی، درکِ تازگی پرسش زندگی است. پرسش یا راز زندگی همیشه تازه است، اما از درک تازگی آن، چشم‌های عادت‌آلود، محرومند.

«صبح است و آفتاب پس از بارش سحر
بر یال كوه می‌روم از بین بوته‌ها
گویم: «ببین که از پس چل سال، و بیشتر
باز این همان بهار و همان كوه و بازه است»
بر شاخسار شورگز پیر، مرغكی
گوید: «نگاه تازه بیاور كه بنگری
در زیر آفتاب همه چیز تازه است»
(دکتر شفیعی كدكنی)

شاید این فراز از کتاب جامعه که یکی از کتاب‌های عهد عتیق است، به خوبی بیانگر نگاه عادت‌آلود باشد: «آیا چیزی هست که در باب آن بتوان گفت: «آنک چیزی نو!»؟ که هر آنچه در پیش روی خود می‌بینیم، دیرزمانی در این‌جا بوده است.»(باب نخست: ۱۰)

اما پرسش این است که چگونه می‌توان نگاه حیرت آورد و از گزندِ عادت، به سلامت بود؟ شاید پاسخ این باشد: نگریستن با دل و نه از تنگنای ذهن. یا به تعبیر تازه‌تری: مواجهه فرامفهومی با جهان به جای مواجهه‌ی مفهومی.

ساده‌ترش احتمالا این است: وقتی با یک گل روبرو می‌شوی، تحلیل ذهنی را کنار بگذار. نام‌ها را نادیده بگیر. تنها با حس‌گرهای زیبایی‌شناسانه‌ات با گل مرتبط شو. بکوش با هستیِ گل و نه مشخصه‌های عینی و قابل روایتِ گل، ارتباط بگیری. یعنی یک جوری که انگار گل بیرون از تو نیست. حس بودنِ گل را به درون خودت بیاور. به تعبیر پرویز شاپور قلبت را با قلب گل میزان کن. جوری که انگار کانون هستی گل را لمس کرده‌ای.

به نظرم می‌رسد برکت زندگی مرهونِ حیرت ماست.

✍️
#صدیق_قطبی

🆔 :
@sedigh_63
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

هرگز واژگانِ آدمیان را در نیافتم.
سمفونیِ آوای بادها در میانه مرغزار،
آموزگارِ من بود؛
من در میانه گل‌ها
عاشقی کردن را آموختم.

من، آرمیده در آغوشِ خدایان، بالیدم.


#فریدریش_هولدرین [ 📓 آتش‌های خدایان ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

𝐋𝐞𝐭𝐭𝐫𝐞 𝐃'𝐚𝐦𝐨𝐮𝐫
𝐂𝐡𝐫𝐢𝐬𝐭𝐢𝐚𝐧 𝐍𝐚𝐝𝐞𝐚𝐮
🎹🍃🍃

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

وقتی سرقت واقع شد، احساس کرد همه چیز باید از نو شروع شود. سرقت بیش از همه چیز به او فهمانده بود که او هم فردی معمولی است، عبارت "هرگز فکر نمی‌کردم که این بلا سر من هم بیاید." واکنش او برای از دست دادن باور شخصیت استثنایی‌اش بود. البته او هنوز هم در این‌که کیفیت‌ها و استعدادهای خاصی دارد، این‌که پیشینه زندگی منحصر به فردی داشته است، این‌که هیچ‌کس تا به حال مثل او زندگی نکرده است، خود را شخصیتی خاص می‌دانست. این تفکر وجه منطقی درباره استثنایی بودن است. اما همه (بعضی‌ها بیشتر از دیگران) حس غیرمنطقی از استثنایی بودن دارند. یکی از افکار عمده غیرمنطقی، انکار مرگ است و وظیفه اصلی بخشی از ذهن ما آرام کردن ترس از مرگ است که باوری غیرمنطقی ایجاد می‌کند که ما آسیب‌ناپذیریم، که چیزهای ناخوشایند مثل پیر شدن و مرگ ممکن است برای دیگران روی دهد و ما از آن مبرّا هستیم، که ما فراسوی قانون، فراسوی بشریت و تقدیر بیولوژیکی زندگی می‌کنیم.

#اروین_د_یالوم [ 📓 دژخیم عشق ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝐆𝐎𝐎𝐃 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

𝐂𝐡𝐢𝐥𝐝𝐡𝐨𝐨𝐝
𝐏𝐞𝐝𝐫𝐚𝐦 𝐄𝐦𝐚𝐦𝐢
🎼🍃
🎶 کودکی


تکرار کن
لحظه های باز نیافتنی را ...

#منوچهر_آتشی


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

✅شبیه ساز و سوالات آزمون آیلتس (کاملا رایگان)
👇👇👇
/channel/+RT9NkzcfOY5iMGQ0


😍این فولدر کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی.زبان و ادبیات داره و کلی اطلاعات مفید و فرصت‌های شغلی بهتون میده

😍فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنید:
👇👇👇

/channel/addlist/r0zAjt5_QLwxZTA0

#پست_موقت
#پیشنهاد_عضویت_فوری👏

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

آنجا که روان‌درمانگر هم به تته‌پته می‌افتد!!!👆


-------------------------------------

- می‌دانی، روان‌درمانگرها معمولا با بیماران‌شان...
- اجازه بدهید قبل از این‌که چند دروغ دیگر هم به هم ببافید و بینی‌تان مثل پینوکیو دراز و درازتر شود، حرفتان را قطع کنم.
مثل این‌که بتی از شرمساری من خوشش آمده بود.

#اروین_د_یالوم
[ 📓 دژخیم عشق ]
📖 داستان چهارم : خانم چاق


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…
Subscribe to a channel