ketabkhaneadabi1398 | Unsorted

Telegram-канал ketabkhaneadabi1398 - کتابخانه ادبی

3632

کتابخانه ادبی 🔰🔰🔰🔰🔰 کانال کتابخانه ادبی دارای متنوع ترین کتاب های #ادبی #رمان #صوتی است. شما می توانید با جستجو کتاب مورد نیازخود را پیدا کنید

Subscribe to a channel

کتابخانه ادبی

یکی از شخصیت‌های واترز، هایکویی از میزوتا ماساهید، یک سامورائی و سراینده مشهور هایکوهای قرن هفدهم نقل می‌کند:


"از وقتی خانه‌ام سوخت
چشم‌انداز بهتری دارم
از برآمدن ماه"


چشم‌اندازی بهتر: این چیزی بود که دلم می‌خواست بچه‌هایم داشته باشند. اینکه در پیشامدهای زندگی فقط بدترین‌ها را نبینند. بلکه بهترین‌ها را ببینند، انعطاف‌پذیری در برابر ناامیدی.


#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

𝐌𝐨𝐨𝐧𝐟𝐥𝐨𝐰𝐞𝐫
𝐌𝐢𝐜𝐡𝐚𝐞𝐥 𝐇𝐨𝐩𝐩𝐞
🎹🎻🌖

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

شب به پایان راه‌اش نزدیک می‌شود
ما را
هرگز خوابی نیست
بیدار می‌مانیم تا سپیده‌دمان
منتظر می‌مانیم
تا خورشید چکش‌اش را
بر تارک خانه‌ها بکوبد
منتظر می‌مانیم
تا خورشید
چکش‌اش را
بر پیشانی‌های‌مان بکوبد
بر قلب‌های‌مان بکوبد
آن‌قدر بکوبد
تا صدا شود
آن‌قدر تا صدا شنیده شود
صدایی دیگرگونه
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله‌هایی‌ست
که نمی‌دانیم از کجا شلیک می‌شوند.

🖋
#یانیس_ریتسوس | یونان ، ۱۹۹۰–۱۹۰۹
🔁 بابک زمانی



@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

نمایش رادیویی
منطق الطیر | از سی‌ مرغ تا سیمرغ
فریدالدین عطار نیشابوری
جلد اول | قسمت ۸
راوی : مریم شیرزاد
کارگردان : امیرمحمد صمصامی

🆔 :
@isfahanbooks
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

آن‌ماری انرژی بی‌حدومرز و کنجکاوی پایان‌ناپذیری برای ایده‌های جدید و شیوه‌های تازه نگاه کردن به مسائل داشت. اشتیاق او را به سمت کار و روابطش سوق می‌داد، گرچه آن‌ روی دیگرش_دلزدگی‌اش از کلیشه‌های قدیمی درباره موضوعات تکراری_ گاهی گذر زمان را با او اعصاب خُردکن می‌کرد. من در طول میهمانی‌های شام می‌نشستم، اما او دلزده از گفتگو‌های راکد در جستجوی موضوعی جالب‌تر برای گفت‌وگو، از پشت میز بلند می‌شد. برای ما که خوب او را می‌شناختیم، پیامش واضح بود: موضوع را عوض کن وگرنه... پیدا کردن موضوع جدید کار سختی نبود. آن‌ماری همیشه برای ایده‌های جدید مشتاق و آماده بود و از اینکه سر میز برگردد خوشحال می‌شد. من دلم می‌خواهد بچه‌هایم در میهمانی‌های شام کمی بیشتر سیاست داشته باشند، اما همیشه مثل خاله‌شان و مثل مادام دواستال پذیرای ایده‌ها، دیدگاه‌ها و اهداف متفاوت و جدید باشند.

#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

بیا که شاهد بستان ز رخ نقاب انداخت
نسیم در سر زلف بنفشه تاب انداخت

صبا شمیم گل و بوی یار گلرخ داد
مرا و مرغ چمن را در اضطراب انداخت

پی نثار قدوم گل از شکوفه نسیم
به صحن باغ درمهای سیم ناب انداخت

ز شبنم سحری غنچه بامداد پگاه
گشاد پیرهن از هم بر آفتاب انداخت

توان بر ابر خروشنده طعنه زد به جنون
ز سنگ ژاله که بر شیشه حباب انداخت

درون ساغر لاله چراست مشک آلود
اگر نه مشک پی طیب در شراب انداخت

چکید نم ز هوا یا ز نظم تر جامی
به گوش شاهد گل لؤلؤ خوشاب انداخت

- جامی 🍃



@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

صبح
تکه تکه های آفتاب است
که به در و دیوار شهر
نقاشی شده
نور است که تقلا می‌کند
از شکاف پنجره میهمان
سفره صبحانه‌ات باشد
و دست مهربانی که برایت
چای می‌ریزد
دریاب
صبح،
همین لحظهٔ شیرین کردن چای است...🍃☕️

#غلامرضا_صمدی


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

داستان بارنز را درباره کافری که بعد از مرگ، سر از دروازه بهشت درآورده و حسابی از این بابت کفری‌ست، دوست دارم: "خشم کافرِ دوباره زنده شده را ببین."
من یکی که از یافتن دروازه‌های مروارید‌نشان و ابرهای بی‌پایان و چهره دوستان و اقوامی که سال‌ها پیش از دنیا رفته‌اند اصلا کفری نخواهم شد‌. می‌دانم که در حد دیوانه‌واری آسوده و از هیجان سرخوش خواهم شد. من این استدلال را می‌پذیرم که بُعدهای دیگری هم وجود دارند که ما نمی‌توانیم به عمق آنها پی ببریم و اینکه روح کسانی که از دنیا رفته‌اند در این بُعدها به سر می‌برند و به شکل به خاطر آوردن یا احساسی آشنا (دژاوو) که همگی با آنها آشناییم، ظاهر می‌شوند. می‌دانم که خواهرم در خواب‌هایم به دیدنم می‌آید. فقط آرزو می‌کنم به صورت شبحی کاملا واضح دربیاید. قول می‌دهم فریاد نزنم. او را خواهم گرفت، ذره‌های رقیق هوا را یا هرچه که هست و محکم در آغوشش خواهم کشید.

#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🎬 𝐓𝐡𝐞 𝐒𝐢𝐱𝐭𝐡 𝐒𝐞𝐧𝐬𝐞 | 𝟏𝟗𝟗𝟗

باور به بقای روح و این‌که روح عزیزان ما می‌تواند بدون جسم و از راه‌های دیگر با ما ارتباط برقرار کند مهم‌ترین یا شاید آخرین تمهید روانی ما برای هضم واقعیت بی‌رحم و کنار آمدن با فقدان ابدی باشد. اما فرم دراماتیک این موقعیت در فیلم «حس ششم» با قدرت و اثرگذاری فراوان روایت می‌شود، طوری که نمی‌توان با رویکرد فیلم همراه نشد.


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🔰امشب جمعه کانال VIP خاص رو معرفی میکنم ، که ظرفیتش برای اضافه شدن
به تعداد افرادی که
میخوان رشد کنند

🎁 اینم لینکش برای آخرین بار👇

/channel/addlist/e0zFQn-Md7s3NzE0

👑 پیشنهاد فوق العاده
👇
@lifepoodcast🎁

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

✅گروه مجله ی طنز ، سرگرمی و ...

لینک و فوروارد بلامانع می باشد .

/channel/+ZrSFBOxEm3IzOTI0

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

دعوتید به گروه ادبی فرهیختگان کشوری⤵️

/channel/+DKUQQ3iZ7PJiZGNk

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

برای آنتون جنگ گواهی بر خشونت ذاتی بشر بود. برای ناتان، همسر دوم هانا کولتر، آن گواه با آنچه از خانواده و جایگاه آرام خودش در جهان می‌دانست تعدیل می‌شد. پدر من هم مثل آنتون طی اقدامی بی‌رحمانه در جنگ، رنج از دست دادن خانواده را متحمل شد. اما تجربه‌اش از جنگ را به بدبینی دائمی نسبت به ذات بشر تبدیل نکرد. او بیشتر شبیه ناتان بود، هم شاهد ویرانی جنگ بود و هم بعد از جنگ به درون خزید، خانواده و شغلی ایجاد کرد تا از او محافظت کنند. همان‌طور که هانا آن را توصیف می‌کند: "زندگی در خانه برایش برکت بود، اما همیشه آن را در حلقه‌ای از آتش می‌دید که هر لحظه ممکن بود همه جا را فرا بگیرد."

#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

شخصیت اصلی کتاب هانا کولتر، نوشته وِندِل بِری برای درک جنگ به کتاب‌ها رو می‌آورد. شوهر اولش در سال ۱۹۴۲ به اروپا فرستاده و کشته شد. هانا دوباره ازدواج می‌کند و همسر دومش ناتان به خدمت احضار و به اقیانوس آرام فرستاده شد. او که در اوکیناوا می‌جنگید بار دیگر به خانه برمی‌گردد و هرگز با هانا یا هیچ‌کس دیگری درباره آنچه در آنجا شاهد بوده صحبت نمی‌کند. وقتی چند دهه بعد، از دنیا می‌رود، هانا احساس می‌کند که شدیدا نیاز دارد از آن نبرد چیزهایی بداند و در کتاب‌ها به دنبال پاسخ می‌گردد: "باید می‌دانستم، اما حالا از دانستنش خوشحال نیستم."


در خلال خواندن درمی‌یابد که هراس‌هایی که شوهرش با آنها زندگی کرده حقایق اجتناب ناپذیر جنگ هستند.

جنگ "طوفانی بشری از انفجارها، لرزه‌ها و آتش‌ها، بلاهای طبیعیِ ساخته بشر که حاصل مدت‌های مدید جهالت و نفرت، غرور و طمع، خودخواهی و عشق احمقانه به قدرت است... چون آتشی گذرا که باد آن را بر سرزمین‌های آرام و مردمان مهربان می‌گستراند."

هانا پیامدهای جنگ را نه فقط به خاطر شوهرش، بلکه به خاطر خود و بچه‌هایش دنبال می‌کند. باید بداند تجربه جنگ برای شوهرش چطور بوده تا بتواند عملکردش را بعد از جنگ به عنوان همسر و پدر درک کند. هانا به این نتیجه می‌رسد که شوهرش به آرامش زادگاهشان، حلقه خانواده و عشق او نیاز داشته تا آنچه از جنگ می‌دانسته، از خود دور نگه دارد: "نیاز داشت بداند که اینجاست و من اینجا با او هستم، اینکه بار دیگر از دنیای جنگ بازگشته است. خاطر جمع شود که دوباره خواهد خوابید و من هم به خواب خواهم رفت."


#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

یک روز‌، یک جایی‌، ناگهان‌، این اتفاق برایِ ما می‌‌افتد
کتاب‌مان را می‌‌بندیم‌، عینکمان را از چشم بر میداریم
شماره‌ای را که گرفته‌ایم قطع می‌کنیم و گوشی را روی میز می‌گذاریم، ماشین را کنار جاده پارک می‌‌کنیم و دستمان را از رویِ فرمان بر میداریم، اشک‌هایمان را پاک می‌کنیم و خودمان را در آینه نگاه می‌کنیم، همانطور که در خیابان راه می‌رویم، همانطور که خرید می‌کنیم، همانطور که دوش میگیریم، ناگهان می‌‌ایستیم، می‌گذاریم دنیا برای چند لحظه بایستد و بعد همانطور که دوباره راه می‌رویمو خرید می‌کنیم و شماره می‌‌گیریم و رانندگی‌ می‌کنیم و کتاب می‌خوانیم، از خودمان سوال می‌کنیم :

واقعا از زندگی‌ چه می‌خواهم؟؟؟

به احتمالِ قوی از آن روز به بعد اجازه نمی‌‌دهیم‌، هیچ کسی‌، هیچ حرفی‌، هیچ نگاهی‌ ، زندگی‌ را از ما پس بگیرد.


📙 به همین سادگی
✍ نشر نازلی

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

نمایش رادیویی
منطق الطیر | از سی‌ مرغ تا سیمرغ
فریدالدین عطار نیشابوری
جلد اول | قسمت ۹
راوی : مریم شیرزاد
کارگردان : امیرمحمد صمصامی

🆔 :
@isfahanbooks
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

نمایش رادیویی
منطق الطیر | از سی‌ مرغ تا سیمرغ
فریدالدین عطار نیشابوری
جلد اول | قسمت ۷
راوی : مریم شیرزاد
کارگردان : امیرمحمد صمصامی

🆔 :
@isfahanbooks
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🎧🌞🍃
چهارمضراب پگاه
دستگاه سه‌گاه
سنتور: استاد پرویز مشکاتیان
تنبک: استاد ناصر فرهنگفر


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🌞🍃
𝐆𝐎𝐎𝐃 𝐍𝐄𝐖 𝐃𝐀𝐘
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

از ناتاشا پرسیدم: "تا حالا پیش آمده که حس کنی آن‌ماری هنوز همین دوروبرهاست؟"
او سریع پاسخ داد: "بله، البته." قبل از ادامه دادن، لحظه‌‌ای ساکت ماند.‌ "می دانم وقتی درباره‌اش حرف می‌زنیم اینجاست."

#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

برنج‌زاران

خانه‌ی ما در همسایگی برنج‌زار است. برنج‌زار، در تصاحب تمام‌وقتِ قورباغه‌هاست. تمامِ طول شب، قورباغه‌ها قور قور می‌کنند. پیدا نیست غُر می‌زنند یا غزل می‌خوانند. شاید سرگرمِ کارزاری سخت با زمان کشدار شب‌اند یا سر به دیوارهای تارِ تنهایی می‌کوبند.

حوصله‌شان سر می‌رود و بی‌هوا قیل و قال می‌کنند یا می‌خوانند تا در برابر نادیده گرفته‌شدن، مقاومت کنند؟ شاید هم راز و نیاز شبانه است که با سوز و گداز‌ها آمیخته و به سر حدّ ناله رسیده است.

شاید هم هیچ نیست جز عادتی بی‌هدف و معمول. اقتضای تن و لازمه‌‌ی بقا.

شاعران نمی‌خواهند بپذیرند که رازی نیست. حتا اگر رازی نباشد، آنها قادرند که زیر پوستِ جهان، رازی جاری کنند.
دانستنِ چرایی قورقورِ یکریز قورباغه‌ها در شالیزارِ مجاور، کمکی نمی‌کند. همین که هستند، یاریگر است. همین که هستند و قورقور می‌کنند. کافی است چرا که صدای‌شان گواه بر جنبندگی است. ما بیش از آنکه به دانایی محتاج باشیم، به سوخت‌گیری نیازمندیم. چیزی در اطراف می‌تپد. چیزی در حرکت و جنبش است. صداهایی هست و صداها نشان از تپیدن چیزی دارند. تراویدن چیزی در چاکراه‌های شب. همین صداهای زنده، بی‌آنکه چرایی خود را فاش سازند، شب را چراغان می‌کنند.

صدای هستی‌مندان، بیداران، پاسداران زاری‌های رازناک... آری، همین‌ها.
نمی‌دانیم چه می‌گویند، چه می‌خواهند، چه در سر دارند، اما می‌دانیم که هستند و به زمزمه کردن دل بسته‌اند و شب را تنها نمی‌گذارند. قورباغه‌ها، از حریم کدامین واژه‌ی پاک، محافظت می‌کنند؟ نمی‌دانیم.
آن‌ها نیز چون ما زنده هستند. آن‌ها نیز پیِ چیزی می‌گردند. آن‌ها نیز خیالی و هوایی دارند.

شاید هم هیچ نیست، و تنها پندار عبث شاعران ضعیف است. در نگاه شاعران، جهان هرگز خالی از رازناکی نبوده است. اما از کجا می‌دانند؟ از خیالِ شعبده‌بازی که یک‌دم رهایشان نمی‌کند و دمادم در حال سررفتن است؟ به مدد خیال است که می‌توان به ساحتِ رازآلود چیزها راه یافت؟ به مددِ خیال؟

در روزگار ما، افرادی معدودی هستند که با خیال، به سر وقتِ‌ چیزها می‌روند.
همه‌ی کودکان جهان، قادر به تجربه‌ی خیال‌آمیز چیزها هستند. خیال‌ورزی موهبتی است که با هر نوزادی، متولد می‌شود و به مرور رو به افول می‌نهد. خرد، خوب است. بسیار خوب. اما تنها به سطوحی از واقعیت چیزها دسترسی دارد. شاعران به ما می‌گویند آن‌سوتر ساحتی است که تنها با خیالِ تو مکشوف می‌شود.

آن‌وقت‌ها که کودک بودی می‌توانستی بر آن سطحِ بی‌واژه و شاعرانه دست بکشی. آن‌وقت‌ها می‌توانستی، چرا که «شهرِ خیالات سبُک» را ترک نکرده بودی.

✍️
#صدیق_قطبی

🆔 :
@sedigh_63
@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

𝐈𝐧𝐟𝐢𝐧𝐢𝐭𝐞 𝐂𝐚𝐥𝐦
𝐃𝐚𝐧 𝐆𝐢𝐛𝐬𝐨𝐧
🎹🌙🍃

و آن صداهای پس زمینه را دریابید!


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

گروه کوچه باغ

/channel/+GFNpufrx90A2ODQ0

لینک و فوروارد بلامانع می باشد .

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

🪕🍃
□ 𝐈𝐫𝐚𝐧𝐢𝐚𝐧 𝐓𝐚𝐫
□ 𝐓𝐚𝐫 : 𝐀𝐥𝐢 𝐆𝐡𝐚𝐦𝐬𝐚𝐫𝐢
□ 𝐊𝐚𝐧𝐮𝐧 : 𝐅𝐚𝐫𝐚𝐡 𝐅𝐞𝐫𝐬𝐢



از پروژه شهر به شهر با تار ایرانی علی قمصری


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

با خواندن کتاب‌های ترور و هانا کولتر، جنگ را_بله، درست است که آنها را در امنیت خواندم، اما همچنان با اشک و مشقت_تجربه کردم. درست همان‌طور که در کتاب‌های دیگر، مثل آلیس خارق‌العاده و خوشبختی خانوادگی، عشق و لذت را تجربه کردم.‌ با این تفاوت که من رغبت نداشتم کتاب‌هایی را بخوانم که درباره جنگ و تجربه‌هایی ترسناک، آزاردهنده و ناراحت کننده بودند. اما حالا درک کردم چرا خواندن چنین کتاب‌هایی مهم بود، چون برای درک جهان و برای درک خویشتن مهم است که شاهد همه تجربه‌های بشری باشم تا معلوم شود چه چیزی و چه کسی برایم مهم است و چرا.

#نینا_سنکویچ [ 📓 تولستوی و مبل بنفش ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…

کتابخانه ادبی

حالا که درد را به جان خریده بودم تا چیزی درباره‌اش یاد بگیرم، بهتر بود بپرسم آیا واقعا میلی به دانستنش داشتم‌. بله داشتم. باید می‌دانستم، اما حالا از دانستنش خوشحال نیستم.

#وندل_بری [ 📓 هانا کولتر ]


@ketabkhaneadabi1398

Читать полностью…
Subscribe to a channel