این جا شعرها،اتفاقی انتخاب و گذاشته می شوند اما دوستِ من، تو اتفاقی اینجا نیستی! ✨🕊️
بزم وصلت دیده ام، آن زهر در جام است و بس
می شنیدم شربت لطفی، همین نام است و بس
دانه می ریزد، تغافل می کن و می بین نهان
شیوهٔ صیاد پی افکندن دام است و بس
جلوهٔ ناز از هزاران شیوهٔ خوبی یکیست
خوبی قامت نه رعنایی اندام ست و بس
تا نیابی رهبری گام طلب در ره منه
کز در دیر مغان تا کعبه یک گام است و بس
شرم دار ای مدعی، بشناس گوهر از سفال
لب فروبندیم اگر مقصود ابرام است و بس
عالم مهر و محبت را طلوع مهر نیست
کس نشان ندهد ز صبح آن جا، همین شام است و بس
در غمت هر ذره ام صد غوطه در لذت زند
زین ثمر نی صاحب لذت همین کام است و بس
عرفی انجام غمت از رهروان دل مجوی
آن چه در این ره نخواهی دید سرانجام است و بس
#عرفی_شیرازی
نفس مینیارم زد از شکر دوست
که شکری ندانم که در خورد اوست
عطائی است هر موی از او بر تنم
چگونه به هر موی شکری کنم؟
ستایش خداوند بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را
که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست
بدیعی که شخص آفریند ز گل
روان و خرد بخشد و هوش و دل
ز پشت پدر تا به پایان شیب
نگر تا چه تشریف دادت ز غیب
چو پاک آفریدت بهش باش و پاک
که ننگ است ناپاک رفتن به خاک
پیاپی بیفشان از آیینه گرد
که مصقل نگیرد چو زنگار خورد
نه در ابتدا بودی آب منی؟
اگر مردی از سر بدر کن منی
چو روزی به سعی آوری سوی خویش
مکن تکیه بر زور بازوی خویش
چرا حق نمیبینی ای خودپرست
که بازو بگردش درآورد و دست؟
چو آید به کوشیدنت خیر پیش
به توفیق حق دان نه از سعی خویش
تو قائم به خود نیستی یک قدم
ز غیبت مدد میرسد دم به دم
نه طفل زبان بسته بودی ز لاف؟
همی روزی آمد به جوفش ز ناف
چو نافش بریدند روزی گسست
به پستان مادر در آویخت دست
غریبی که رنج آردش دهر پیش
بدار و دهند آبش از شهر خویش
پس او در شکم پرورش یافتهست
ز انبوب معده خورش یافتهست
دو پستان که امروز دلخواه اوست
دو چشمه هم از پرورشگاه اوست
کنار و بر مادر دلپذیر
بهشتست و پستان در او جوی شیر
درختی است بلای جان پرورش
ولد میوه نازنین بر برش
نه رگهای پستان درون دل است؟
پس ار بنگری شیر خون دل است
به خونش فرو برده دندان چو نیش
سرشته در او مهر خونخوار خویش
چو بازو قوی کرد و دندان ستبر
بر اندایدش دایه پستان به صبر
چنان صبرش از شیر خامش کند
که پستان شیرین فرامش کند
تو نیز ای که در توبهای طفل راه
به صبرت فراموش گردد گناه
#سعدی
بوستان, باب هشتم در شکر بر عافیت
چشم مستش اگر از خواب گران برخیزد
ای بسا فتنه که در دور زمان برخیزد
از پی جلوه گر آن سرو روان برخیزد
دل به عذر قدمش از سر جان برخیزد
عجبی نیست که در صحبت آن تازه جوان
پیر بنشیند و آن گاه جوان برخیزد
ضعفم از پای درانداخت خدایا مپسند
که ز کویش تن بی تاب و توان برخیزد
ترسم افزونی صیدی که در این صیدگه است
نگذارد که خدنگش ز کمان برخیزد
خون به پیمانه کشی مغبچگان بنشینند
کس نیارد ز در دیر مغان برخیزد
با کمان خانهٔ ابرو گذر انداز به شهر
کز دم تیر تو شهری به امان برخیزد
گر بدین پستهٔ خندان به چمن بنشینی
غنچه از شاخ به صد آه و فغان برخیزد
گر پس از مرگ قدم بر سر خاکم بنهی
استخوانم ز لحد رقصکنان برخیزد
آخر ای سرو خرامنده، فروغی تا چند
از سر راه تو حسرت نگران برخیزد
#فروغی_بسطامی
یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان
دیدهها در طلب لعل یمانی خون شد
یا رب آن کوکب رخشان به یمن بازرسان
برو ای طایر میمون همایون آثار
پیش عنقا سخن زاغ و زغن بازرسان
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات
بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان
آن که بودی وطنش دیده حافظ یا رب
به مرادش ز غریبی به وطن بازرسان
#حافظ
معشوق کی زاهل هوس یاد می کند
شکر کجا ز مور ومگس یاد می کند
مرغی که شد زکاهلی از دست دانه خوار
در آشیان ز کنج قفس یاد می کند
همت ز عاجزان طلبد ظلم وقت عزل
چون شعله شد ضعیف زخس یاد می کند
پیچد به دست وپای چو زنجیر ناقه را
از بازماندگان چو جرس یاد می کند
شاخ گلی که می کند از سایه سرکشی
صائب کی از اسیر قفس یاد می کند
#صائب_تبریزی
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم
درختی را که سرما سوخت، دودش بر نمیآید
#صائب_تبریزی
🌸🍃🌸🍃
در این ناتمامی زندگی تنها چیزی
که منجی آدمی است عشق است
#شمس_لنگرودی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
به سانِ رود
که در نشیب درّه سر به سنگ می زند
رونده باش
امید هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش . . .
#هوشنگ_ابتهاج
@kateb_bashishearЧитать полностью…
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
#عطار
@kateb_bashishearЧитать полностью…
اول اردیبهشت/ روز بزرگداشت سعدی گرامی باد✨
هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
الا بر آن که دارد با دلبری وصالی
#سعدی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
زین لا و لم به عالم توحید راه تو
وقتی بری، که سامع و قایل یکی شود
#اوحدی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
ای بیخبر بکوش که صاحبخبر شوی
تا راهرو نباشی، کی راهبر شوی؟
در راه عشق، مرحلهٔ قرب و بعد نیست
میباش با حقیقت، اگر همسفر شوی
#عطار
@kateb_bashishearЧитать полностью…
آهنست سقف فلک گویا که نیست
تیر دعای خسته دلانرا گذار ازان
#محتشم_کاشانی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
تو مگو ما را بدان شَه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
چون در این دل
برق مهر دوست جَست
اندر آن دل دوستی
میدان که هست
هیچ عاشق خود نباشد وصلجو
که نه معشوقش بُوَد جویای او
در دل تو مهر حق چون گشته نو
هست حق را بیگمان مهری به تو
#مولانا
@kateb_bashishearЧитать полностью…
جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
زنگیان سجده برند آن زلف جان آویز را
توبه و پرهیز کردم ننگرم زین بیش من
زلف جان آویز را یا چشم رنگ آمیز را
گر لب شیرین آن بت بر لب شیرین بدی
جان مانی سجده کردی صورت پرویز را
با چنان زلف و چنان چشم دلاویز ای عجب
جای کی ماند درین دل توبه و پرهیز را
جان ما می را و قالب خاک را و دل ترا
وین سر طناز پر وسواس تیغ تیز را
شربت وصل تو ماند نوبهار تازه را
ضربت هجر تو ماند ذوالفقار تیز را
گر شب وصلت نماید مر شب معراج را
نیک ماند روز هجرت روز رستاخیز را
اهل دعوی را مسلم باد جنات النعیم
رطل میباید دمادم مست بیگه خیز را
آتش عشق سنایی تیز کن ای ساقیا
در دهیدش آب انگور نشاطانگیز را
#سنایی
در هر دشتی که لالهزاری بودهست
از سرخی خون شهریاری بودهست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
#خیام
آن کس که ز جان خود نترسد
از کشتن نیک و بد نترسد
وان کس که بدید حسن یوسف
از حاسد و از حسد نترسد
آن کس که هوای شاه دارد
از لشکر بیعدد نترسد
آخر حیوان ز ذوق صحبت
از جفته و از لگد نترسد
آن کس که سعادت ازل دید
از عاقبت ابد نترسد
چون کوه احد دلی بباید
تا او ز جز احد نترسد
مرغی که ز دام نفس خود رست
هر جای که برپرد نترسد
هر جای که هست گنج گنجست
کشته احد از لحد نترسد
هر جانوری کز اصل آبست
گر غرقه شود عمد نترسد
هر تن که سرشته بهشتست
بر دوزخ برزند نترسد
وان را که مدد از اندرونست
زین عالم بیمدد نترسد
از ابلهیست نی شجاعت
گر جاهل از خرد نترسد
خود سر نبدست آن خسی را
کز عشق تو پا کشد نترسد
این مایه لعنتست کابله
دلهای شهان خلد نترسد
هم پرده خویش میدرد کو
پرده من و تو درد نترسد
پازهر چو نیستش چرا او
زهر دنیا خورد نترسد
در حضرت آن چنان رقیبی
در شاهد بنگرد نترسد
زنهار به سر برو بدان ره
کان جا دلت از رصد نترسد
صراف کمین درست و آن دزد
از کیسه درم برد نترسد
آن جا گرگان همه شبانند
آن جا مردی ز صد نترسد
آن جا من و تو و او نباشد
چون وام ز خود ستد نترسد
هرگز دل تو ز تو نرنجد
هرگز ذقنت ز خد نترسد
گلشن ز بهار و باغ سوسن
وز سرو لطیف قد نترسد
چون گل بشکفت و روی خود دید
زان پس ز قبول و رد نترسد
بس کن هر چند تا قیامت
این بحر گهر دهد نترسد
#مولولانا
دیوان شمس
عاشقان را مژدهای از سرفراز راستین
مژده مر دل را هزار از دلنواز راستین
مژده مر کانهای زر را از برای خالصیش
هست نقاد بصیر و هست گاز راستین
مژده مر کسوه بقا را کز پی عمر ابد
هستش از اقبال و دولتها طراز راستین
فرخا زاغی که در زاغی نماند بعد از این
پیش شمس الدین درآید گشت باز راستین
حبذا دستی که او بستم درازی کم کند
دست در فتراک او زد شد دراز راستین
شد دراز آن دست او تا بگذرید او را ختن
تا گرفت از جیب معشوقی طراز راستین
بعد از آن خوب طرازی چون شود همدست او
دو به دو چون مست گشته گفته راز راستین
چشم بگشاید ببیند از ورای وهم و روح
آنک بر ترک طرازی کرد ناز راستین
شاه تبریزی کریمی روح بخشی کاملی
در فرازی در وصال و ملک باز راستین
ملک جانیها نه ملک فانیی جسمانیی
تا شود جانها ز ملکش چشم باز راستین
مرحبا ای شاه جانها مرحبا ای فر و حسن
ملک بخش بندگان و کارساز راستین
#مولانا
دیوان شمس
خوش درآ در بحر ما ما را بجو
آبرو جوئی درین دریا بجو
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر چه می خواهی بیا ازما بجو
قاب قوسین از میانه طرح کن
مخزن اسرار او ادنی بجو
در خرابات فنا افتاده ایم
جای ما جوئی بیا این جا بجو
از بلا چون کار ما بالا گرفت
منصب عالی از آن بالا بجو
غیر او نقش خیالی بیش نیست
بگذر از نقش خیال او را بجو
سید ما را ز یاسین می طلب
صورتش از معنی طه بجو
#شاه_نعمت_الله_ولی
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
#رودکی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
⚠️توجه توجه⚠️
🎁یک فرصت ویژه برای هموطنان کتابخوانم🎁
💥 امشب ساعت ۲۰ از بین کتابهای کمیاب و چاپ قدیم مون « یک حراج ویژه» داریم‼️
توصیه میکنم چشم از کانال برندارید و به دوستانتون هم بگید که قراره حسابی بترکونیم!🫵🏼✨
لینک کانال 👇
@katebbashi_book
✧ ✧ ✧
در نگنجد عشق در گفت و شنید
عشق، دریایست قعرش ناپدید ...
#مـــولانـــا
@kateb_bashishear
نشاط این بهارم بیگل رویت چهکار آید
توگرآیی طرب آید بهشت آید بهارآید
ز استقبال نازتگر چمن را رخصتی باشد
به صد طاووس بندد نخل ویک آیینهوار آید
#بیدل_دهلوی
@kateb_bashishear
خورشید رخی و یک جهان خلق
چون سایه ترا فتاده در پی
#سیف_فرغانی
@kateb_bashishearЧитать полностью…
#سالروز
از این دوستهابراتون آرزو دارم
روز سعدی مباااارک😍💕
@kateb_bashishear
ای جان و ای دودیده بینا چگونهای
وی رشک ماه و گنبد مینا چگونهای
ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
ما بیتو خستهایم تو بیما چگونهای
#مولانا
@kateb_bashishearЧитать полностью…
#سالروز
امروز، روز بزرگداشت عطار نیشابوری است
شاعری که با کلمات، پرواز را آموخت...
خالق «منطقالطیر» و «تذکرهالاولیا»؛ عارفی که با قصههایش، دلها را به سفر حقیقت برد.
در دنیای او، سیمرغ نماد روحِ جویای کمال است و هر واژهاش، پلی به سوی معنا.
بیایید امروز، چند لحظه با شعر و اندیشهاش همقدم شویم...
شاید ما هم در این مسیر، نشانی از خودِ گمشدهمان پیدا کنیم.
#عطار #عطار_نیشابوری #ادب_پارسی #بزرگداشت_عطار
@kateb_bashishearЧитать полностью…
هر آنچه داشته از عقل و دانش و دل و دین
ز دست داده و سر در سر هوی کرده
#عبید_زاکانی
@kateb_bashishear
مانده ام،لحظه ی پیچیدن ِ عطر ِ تو به شهر
ملک الموت پی ِ چند نفر می آید...!
#کاظم_بهمنی
@kateb_bashishearЧитать полностью…