✍تصاویر گلها، گیاهان، ستارگان، ابزار جنگی، شخصیتهای ادبی و ... همرا با توضیحات و نمونههای از شعر و نثر. ✍فیلمها و کلیپهای ادبی https://t.me/joinchat/AAAAAE_PKsBjBFtvmZ9XNg ارتباط با ادمین جهت ارسال تصاویر: @MaryamBehvandi
مملکت اجارهای
فروردین ۱۳۹۸ که سیل بخش عمدهای از ایران از جمله خوزستان را در خود فروبرده بود، مستند «تالان» را دیدم و همان موقع (۷ فروردینماه ۱۳۹۸) این یادداشت را نوشتم و با برخی از دوستانم به اشتراک گذاشتم.
این روزها که همه دربارهٔ بحران بیآبی هشدار میدهند و از رسیدن به نقطهٔ بیبازگشت سخن میگویند، یاد این مستند و حسرت و اندوه نهفته در زبان و چشم کارشناسان حاضر در آن افتادم.
از این رو تصمیم گرفتم تا این یادداشت را به اشتراک بگذارم.
***
بالاخره مستند «تالان» را ديدم؛ آن هم چه زمانی، وقتی كه مملكت را سيل در كام خود فروبرده و در هر ساعت، از گوشهاى از اين كشور خبر خسارت و جراحت و مرگ به گوش مىرسد.
بارها قصد كرده بودم كه اين مستند را ببينم امّا بخت يارى نكرده بود. سرانجام امروز ظهر در سينما فرهنگ تهران به ديدن اين مستند شتافتم.
«تالان» كه معنای «تاراج، غارت و يغما»دارد، مستندی است حدوداً يکساعته دربارهٔ بحران آب در ايران و بويژه شرق كشور، با تصاويرى به شدت تأثيرگذار و روايتی حزنانگيز و غمبار.
در اين مستند بهخوبی بیتدبيری و بیخردی مسئولان كشور در دورههای مختلف به نمايش درآمده و با آمار و ارقام دقيق، فاجعهٔ محيط زیستی در ايران به تصوير كشيده شده است.
در طول فيلم چهار پنج كارشناس زبده و دلسوخته، با لحنی آكنده از غم و اندوه و حسرت و متأسفانه نااميدی، پيشينه و دلايل بحران آب، بويژه بحران آبهاى زيرزمينی در ايران را توضيح مىدهند، و آنچه از سخن و بويژه چشمان ايشان برمىآيد تنها كورسوى اميدى است به شنوايى مردم و زنده كردن حس مطالبهگرى در آنان، وگرنه مستقيم و غيرمستقيم ابراز مىكنند كه ديگر به مسئولان اميدى ندارند.
اين مستند را بايد ديد و همهٔ مردم ايران را بايد به ديدن آن فراخواند؛ حتی به نظر من بايد براى بيشتر ديده شدنش هركارى كه لازم است انجام داد.
حرف و سخن و نوشته مدتهاست كه تأثیری روى ايرانيان ندارد، امّا فيلم و نماهنگ و مستند و توليداتى از اين دست هنوز تا حدى مؤثر است، پس همهٔ اطرافيان خود را به ديدن اين مستند دعوت كنيد.
امّا سخنی با مسئولان و دولتمردان
اگر از اين فاجعه بیخبريد، خود نشانهٔ آن است كه از اصول اوّليهٔ مملكتداری ناآگاهيد، و اگر خبر داريد، گويی سنگ شدهايد و حساسيت خود را بهكلّى از دست دادهايد، وگرنه خواب به چشمانتان نمىآمد و چنين آسوده از مديريت جهانى و روزهای خوش آينده سخن نمىگفتيد.
سرزمين ايران با تمدن چند هزارسالهاش در حال نابودى است، در مستند هم دو سه بارى گفته مىشود كه بحران آب به نابودی تمدن ايران مىانجامد؛ گيرم كه دغدغهٔ ايران نداريد، دست كم به گفتهٔ خودتان دغدغهٔ اسلام كه داريد، اسلام و بويژه اسلام شيعی بدون اين خاک و بدون اين سرزمين و بدون اين تمدن، محكوم به نابودى است، گويى مملكت شمايان نيست و اين سرزمين را اجاره كردهايد و حس تعلق و دلبستگی بدان نداريد!
پس قبل از اينكه زمان از دست برود براى اين فاجعه فكرى بينديشيد.
***
سالها متخصصان و دلسوزان از این هشدارها میدادند امّا گوش شنوایی نبود!
امروز هم بهترین کار این است که همهٔ متخصصانِ دلسوزِ پاکدست را به یاری بطلبند تا شاید بشود از بروز فاجعه تا حدی جلوگیری کرد.
دکتر سلمان ساکت
۳۱ تیرماه ۱۴۰۴
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
بایادی از :
کاظم برگ نیسی، پژوهشگر و مترجم
چشم افعی چو زمرد نگرد، کور شود
(امیرخسرو دهلوی)
حکایت تأثیر زمرد بر بینایی افعی بحثی دیرینه است. ابوریحان، در کتابش، از زمرد چنین میگوید: ... «قوت دل میدهد... و بسیار در او نگریستن نورِ بصر زیادت کند...». و در پایان همین بخش به روایت کوریِ افعی و زمرد اشاره کرده و مینویسد: «مشهور و معروف شدهاست که چون زمرد خالص را در برابر چشم افعی دارند کور شود یا بترکد». ابوریحان آورده که چند نوع زمرد بر چند نوع مار افعی تجربه کردم، هم هیچ اثر نکرد. بعد از آن زمرد را بسودم و در چشم افعی کشیدم، هیچ اثر نکرد. محقَّق شد که آن خاصیت، هرچند که مشهور شدهاست، اصلی ندارد».
منابع: شرح و تفسیر پارسیگردان ادویهٔ قلبیِ بوعلیسینا دربارهٔ فلسفهٔ شادمانی و داروهای شادیآور. ویراستهٔ کاظم بَرگنیسی. تهران: نشر نی، ۱۳۸۷، ص ۲۹۹ و ۳۰۰؛ دیوان امیرخسرو دهلوی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🔴 ادب فارسی
✍️ جواد طباطبایی، فیلسوف سیاسی ایران
دلیل اینکه ادب فارسی در فاصلهی آغاز سدهی هفتم تا آغاز سدهی نهم، به چنان مرتبهای رسید که فراتر رفتن از آن تا کنون نه تنها در زبان فارسی، بلکه کموبیش در هیچیک از زبانهای بزرگ ممکن نشدهاست، ازینروست که شعر فارسی، نظم و ناحیهای در ادب نیست، بیان «خاطرهی قومی» مردمانی است که جان و روح قومی خود را در زبانِ ملّی دمیدهاند.
به این اعتبار، نه شعر فارسی صِرف شعر است، نه زبان فارسی صِرف یک زبان، آنچه این هر دو را از بسیاری از زبانها و ادبیاتهای دیگر متمایز میکند، ساحتی از «خاطرهی قومی» ایرانیان است که در کالبد آن دو دمیده شده است، آنچه در زبان عرفانی - فلسفی از آن به «تروّح جسم و تجسّم روح» تعبیر کردهاند.
پیشتر با حکیم ابوالقاسم فردوسی، زبان فارسی به زبان حماسهی ظاهری ایران تبدیل شدهبود، اما شیخ شهابالدین سهروردی، با انتقال آن حماسه به مرتبهی عالم مثال، در نظام «حکمت خسروانی» خود به تعبیر هانری کُربن آن را به «حماسهی باطنی» تبدیل کرد تا نه تنها از آب و باد گزند نیابد، بلکه آنگاه نیز که در «معرض وزیدن باد بینیازی خداوند» قرار میگیرد، و بهویژه آنگاه که «سامان سخن گفتن نیست» از آسیب دور بماند.
من در نسخهی دوم درآمدی بر تاریخ اندیشهی سیاسی در ایران به وجوهی از ادب فارسی اشاره کرده و در واپسین فصل نسخهی دوم زوال اندیشهی سیاسی در ایران نیز با تفصیل بیشتری از خواجه شمسالدین محمد حافظ شیرازی بحث کردهام تا نشان دهم که گذار از حماسهی ظاهری به حماسهی باطنی، که با یورش مغولان به قلمرو شعر انتقال پیدا کرد، چه اهمیّتی برای فهم تاریخ ایران و تداوم آگاهی (ملی) ایرانیان داشته است.
به این اعتبار، شعر حافظ - که هر تفسیری از آن داشته باشیم، اما به هر حال نمیتوان آن را عارفانه خواند - صورتی دیگر از همان «حکمت خسروانی» است که شیخ مقتول در راه احیای آن جان باخت.
از دیدگاه تاریخ آگاهی (ملّی) ایرانیان، یعنی تداوم خاطرهی قومی ما، جانشینِ راستین شیخ مقتول، اشراقیانِ (رسمی) تاریخ فلسفه نیستند، که [شمسالدین] شهرزوری، تاریخ آنان را نوشته بود، بلکه خواجه شمسالدین [محمد حافظ شیرازی] است و رشتهای که آن دو را در پیوندی نامرئی اما ناگسستنی به هم ربط میدهد، دریافتی از دیدگاه تاریخِ باطنی از دورهی باستانی ایران و اندیشیدن آن است.
در نخستین نگاه، این نکته شگفت مینماید که اگرچه شیخ شهابالدین [سهروردی] آوازهای درخور مقام او در تاریخ فلسفهی ایرانی نیافت، اما عارفی مانند نجمالدین رازی در مرموزات اسدی و مرصادالعباد، همزمان با یورش مغولان، با تفسیر عرفانی خود از اندیشهی ایرانشهری راه او را دنبال کرد، همچنانکه حافظ در دیوان خود در راهی قدم گذاشت که شیخ مقتول هموار کرده بود.
بدینسان، بهرغم بسطی که فلسفهی یونانی در ایران پیدا کرد، اما هرگز به جریان مهمی در اندیشیدن ایرانیان تبدیل نشد، در حالیکه آن «حکمت خسروانی» که شیخ مقتول آن را تجدید کرد، «آن آتش نهفته در دل» حافظ که «خورشید جز شعله ای از آن نبود که در آسمان» گرفته بود، در شرایطی که با زوال تدریجی اندیشیدن خردگرای فهم ایران در «حافظهی ایرانی» غیرممکن شده بود، بهنوعی به فلسفهی تداوم آگاهی «ملْی» در «خاطرهی ایرانیان» تبدیل شد.
این امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، که هانس بلومنبرگ به مناسبت دیگری از آن به Unbegrifflichkeit تعبیر کرده است، یکی از ویژگیهای ناشناختهی تاریخ ایران است و تا کنون از اهل نظر مغفول مانده است. من گمان میکنم که بحث بلومنبرگ، که او آن را Metaphorology نامیده، افقهای ناشناختهی جدیدی را در برابر فیلسوفِ تاریخِ تداومِ آگاهی «ملّی» ایران باز میکند.
اگر شعر فارسی را ناحیهای در ادب فارسی بدانیم، یا دیوانهای مهمترین نمایندگان آن را فصلی در تاریخ بسط عرفان بدانیم، فهم تاریخ بسط آگاهی «ملّی» ایرانیان، تدوام فرهنگی ایران و بقای بومی مردم آن بهگونهای که من کوشش میکنم طرحی از آن را عرضه کنم، قابل فهم نخواهد بود.
امتناع تبیین تاریخ ایران در نظام مفاهیم اندیشهی تاریخی، اگر نمیتوانست به قول بلومنبرگ بیانی در استعارهها یا Metaphoren پیدا کند، ایران به پایان میرسید، یعنی به انبوه اقوامی میپیوست که هویت قومی باستانی خود را از دست دادهاند، یا هرگز به قومی تاریخی تبدیل نشدهاند.
به نظر من ناحیههایی از ایرانبزرگ، مانند افغانستان، ایالتهای قفقاز و ... که از ممالک محروسهی ایران جدا شدهاند، ازین حیث نتوانستهاند به کشورهایی مستقل تبدیل شوند که تاریخ آن ایالتها با جداسری از ایران، این ایران سیاسی کنونی که «دل ایرانشهر» سدههای فروپاشی است، به پایان رسیده، در حالی که تاریخ ایران در استعارههای ادب فارسی ادامه پیدا کردهاست.
[سیاستنامه]
.
ج-
علّامه همایی "زنده کننده نام هاو راهگشای تازه در عرصه ادب فارسی" است
شاید هیچ کدام از بزرگان ادب فارسی قبل وبعد استاد همایی به گواهی آثارشان به این مرتبه وسعت از نوآفرینی ها نرسیده اند:
۱-کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی، که قدیم ترین واصیل ترین آثارعلمی فارسی است استادهمایی درسال ۱۳۱۸ ش به طبع رسانید ومقام ابوریحان را در ریاضی قدیم چون حساب وهندسه وجبر ومقابله وهیات واستطرلاب واحکام نجوم، به مردم ایران وجهان نشان داد.
۲- کتاب " معیارالعقول" منسوب به ابوعلی سینا در موضوع مکانیک و جرّ اثقال، طبع ۱۳۳۱ ش. اولین بار استادهمایی زنده کرد
( پروفسور فضل الله رضا درکتاب دیدها وشنیده هایش درباره مقام ومنش علمی استاد همایی ، به مناسبت دانش ریاضی و هندسه وفیزیکی قدیم که در این دو کتاب مطرح شده، باشگفتی سخن گفته است)
۳- تصحیح کتاب مصباح الهدایه و.. اثر عزالدین محمود، جامع ترین کتاب تصوف به زبان فارسی است با مقدمه ای مفصل درتاریخ تصوف، که استادهمایی درسال ۱۳۲۵ به طبع رسانید
۴- تصحیح دیوان اشعار عثمان مختاری غزنوی ،شاعر گم نام عهد سنایی ،همراه با تعلیقات وحواشی معتبر و مقدمه ای ممتع. که به اهتمام این استاد بی نظیر، از تاریک جای فراموشی، بیرون آمد.
ودر زمانه ما مردم بانامش آشناشدند
۵- تاریخ اصفهان، که مفصل ترین تالیفات استاد همایی است در ۱۰ مجلد بزرگ، متضمن تاریخ، جغرافیا و رجال اصفهان و آداب ورسوم وزبان مردم آن، از قدیمترین دوره های تاریخی، که تالیف آن از سال۱۳۰۰ شمسی شروع شده است وهمواره برحجم کتاب افزوده شده است. وعلامه قزوینی ،وقتی وسعت کار استادهمایی را در این تالیف دید آن را دایره المعارف زمانه خواند
۶- غزالی نامه، شرح حال امام محمد غزالی بابحث انتقادی درتاریخ علمی وادبی ومذهبی قرن پنجم وششم هجری. این کتاب که درسال ۱۳۱۸ شمسی درتهران چاپ شد اولین کتابی بود که به نقد وبررسی احوال وآثار غزالی پرداخته می شد
در مقدمه رساله شعوبیه استاد همایی، استاد منوچهر قدسی از ۴۴ اثر علامه همایی نام برده است. که برخی این آثار هنوز چاپ نشده است.
د-
منش شاعری استاد همایی
با آن که اجدادش شاعران معروف بودند وخود استاد همایی درجوانی دراصفهان به شاعری معروف بود، اما مقام والای علمی استاد برشاعری او سایه افکنده بااین نکته ، هنوز اشعاری از این استاد هست که در اقتفای شاعران بزرگ قدیم سروده است . دختر استاد همایی قسمتی از اشعار پدر بزرگوار خویش را یکی دوسال پس ازمرگ پدر توسط انتشارات هما چاپ کرد.
مثنوی معروف و بسیارشیوای آن استاد با نام" پایان شب سخن سرایی،، آخرین سروده استاد. و نیز قطعه شعر" حسود یا پیچک" و غزلیات عرفانی ،اخلاقی دیگر ایشان
درپیش اهل ادب معتبر ومحترم است
شعر زیر، ازشمار اشعاراجتماعی اوست :
* * *
وضع ایران دیگر و رای وزیران دیگر است
آنچه در فکر وزیران نیست هرگز کشور است
حالت کرسی نشینان بهارستان مپرس
کاین گُرُه را کار از کار وزیران بدتر است
کشک چه؟ پشم چه؟ ایران چیست؟ کشور خود کجاست؟
گر بوَد راهی مر اینان را به سوی دیگر است
آنکه بفروشد غرور وخواجگی بر آشنا
در بر بیگانگان، عبد وذلیل و احقر است
در حضور دشمنان لرزان چوپیش گربه، موش
در مصاف دوستان غُرّنده چون شیر نر است
راه تاریک وخطر نزدیک و دزدان در کمین
ای دریغا رهروی، کش غول رهزن ، رهبر است
هرچه بینی عیب در ماضی و استقبال و حال
جملگی افعال مشتقّ اند ومجلس مصدر است
مصدر ار ناقص بود،فعل صحیح از وی مجوی
اصل چون ابتر بوَد هرفعل ناقص ابتر است
نیک چون آید از آن مردم که سر تا پا بد است
خیر چون زاید از آن گوهر که سرتا پا شر است؟...
ماخذ: دولت دیدار
مجموعه اشعار و نوشته منوچهر قدسی۱۳۷۷. ص۲۳۶
پژوهشگران معاصر ایران،
هوشنگ اتحاد و...
به کوشش استاد مسعود تاکی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
سیمین بهبهانی در کنار استاد بهاء الدین خرمشاهی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«ناتل» ناحیهای است در شهرستان نور از استان مازندران. چنان که در ایران، بهویژه در قسمتهای شمالی، مرسوم است، بسیاری از اهالی این منطقه هم نام ناحیهی خود را در کنار نام خانوادگیشان دارند.
شاید نامبردارترین اهل ناتل دانشمند بزرگ زندهیاد دکتر پرویز ناتلخانلری باشد. ایشان نیز نام ناحیهی اجدادیشان را در فامیلیشان دارند، منتها بهجای آنکه این جاینام بهشکل متداولتر، یعنی «خانلریِ ناتل» آمده باشد، بهشکل اضافهی مقلوب ضبط شده، یعنی «ناتلْخانلری». این نام خانوادگی و نامهای خانوادگی با ساختهای مشابه باید با نیمفاصله ضبط شوند، نه با فاصلهی کامل.
اندککسانی هم، شگفتا، گمان کردهاند «پرویز ناتل» نام این استاد است و «خانلری» نام خانوادگی ایشان!
کوتاهسخن، گمان میکنم دیگر روشن است که ضبط درست نام این دانشمند فقید چنین است:
«پرویز ناتلخانلری»
در کتابنامه و نمایه و ارجاع درونمتنی هم باید همین ضبط را به کار برد.
✍حسین جاوید
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
داستایوفسکی و حکایت اعدام ناتمامی که زندگیاش را دگرگون کرد!
▪️در سال ۱۸۴۹، داستایوفسکی جوان به دلیل عضویت در گروهی روشنفکری، محکوم به اعدام شد. در لحظات آخر، وقتی او و دیگر زندانیان برای تیرباران آماده شدند، فرمان عفو تزار رسید! این تجربه مرگ موهوم، چنان بر او تاثیر گذاشت که در رمان "ابله" به تفصیل شرح داده است. جالب اینکه پزشکان معتقدند همین حادثه، باعث تشدید بیماری صرع او شد که بعدها به عنصری کلیدی در شخصیتپردازی آثارش تبدیل گشت.
- منبع: کتاب "زندگی داستایوفسکی" اثر ژوزف فرانک
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🏛 شاهنامه در یک نگاه
در نمودار بالا سیر تدریجی شاهنامه از دوران اساطیری به عصر پهلوانی و تاریخی نشان داده شده است.
اینکه هر داستان در کجا و در دورهٔ کدام پادشاه اتفاق میافتد.
آمار از پارسا یارمحمدلو
بر مبنای تصحیح دکتر #جلال_خالقیمطلق
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
«مرغ ِ سحر» را نخستینبار چه کسی خواند؟
از زبان ِ تاج اصفهانی بشنوید.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
آیا فردوسی برای سرودن بیتی در تنور رفت ؟ / ابوالفضل خطیبی | باشگاه شاهنامه پژوهان
https://shahnamehpajohan.ir/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%AF%D9%86-%D8%A8%DB%8C%D8%AA%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%86%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%81%D8%AA-%D8%9F/
«پناه بر حافظ»* (اثرِ اسماعیل فصیح)
یاد کردی از اسماعیل فصیح
#دکتراحمدرضابهرامپورعمران
حوادث رمانِ پناه بر حافظ در شیراز سال هفتصدوهشتادوهفت، یعنی حدوداً پنجسال پیش از درگذشتِ حافظ، روی میدهد. در این داستان شیرازِ روزگارِ حافظ در قالبِ زندگیِ کاتبی پریشانخاطر اما عاشقپیشه و البته درادامه درویشمسلک، بهتصویر کشیدهشدهاست. خطاطی (سیدخداداد زریننگار) از ابرکوه به شیراز میآید تا غزلهایی را که در استقبال از غزلیات حافظ سروده به خواجه پیشکشکند. او باخبر میشود حافظ به سفر رفتهاست. مولانا قوامالدین که از دوستان خواجه است پذیرای او میشود و درمییابد سیدخداداد زمانی از خطاطان و کاتبان دربار شاهشجاع بوده و بهسبب بدگویی بدخواهان به ابرکوه تبعیدشدهاست.
در ادامهٔ داستان سیدخداداد دچار تب و هذیان میشود و گوشههایی از زندگیاش را برملا میسازد. او درجوانی به بندر گامبرون (بندر عباس) میرود و درسایهٔ حمایت داییاش زندگی آرامی دارد تا اینکه به دختر (آنزلیکو بلّا) یکی از دوستانِ داییاش دلمیبندد. این دلدادگی بهسرعت به ازدواج میانجامد. اما شوربختانه این خوشیها دیری نمیپاید و همسرش هنگامِ وضعِ حمل ازدنیامیرود.
سیدخداداد برای فراموشکردنِ یادِ محبوب به شیراز بازمیگردد و خطّاطی پیشهمیکند. وی در ازدواجهای دوم و سوم روی خوشی از زندگی نمیبیند. پیشهاش را نیز در دربار شاهشجاع ازدستمیدهد و اگر پایمردیهای دوستانش نبود از عقوبتِ حکومت جانبهدرنمیبُرد.
اما دنبالهٔ ماجرای او با حافظ: حافظ از سفر بازمیگردد. سیدخداداد با شوقِ فراوان دستنویس غزلها را بهبیاض میرساند و به حضور خواجه میرود. در این غزلها او ابیاتی از خویش را در میانِ ابیاتِ حافظ گنجانده و با خطی خوش نگاشتهاست. حافظ که روشنمیشود ازپیش خطاط را میشناخته، بهگرمی پذیرای او میشود. اما دستِ اجل به خطاطِ درویشمسلکِ داستان مهلتنمیدهد. او درست در شامگاهِ نخستین روزِ دیدارِ خود با خواجهٔ شیراز، جان میسپارد.
میدانیم که در اغلب داستانهای فصیح گوشههایی از زندگیِ نویسنده در قالبِ شخصیتِ جلال آریان و خانوادهاش بازتابمییابد. درست است که در این داستان بهسببِ فاصلهٔ تاریخی اثری از جلالِ آریان (که شخصیتی معاصر با ماست) نیست، اما نویسنده در این رمان نیز ردّپایی از زندگیِ خویش را در ماجرا برجا نهادهاست:
اسماعیل فصیح که برای تحصیل به آمریکا رفتهبود، در سانفرانسیسکو با دختری نروژی (آنابل کمپل) ازدواج کرد، اما همسر و نوزاد هنگام وضع حمل درگذشتند. او پس از این حادثه، ازشدتِ اندوه به ایران بازگشت.
در داستان «درد سیاوشِ» فصیح نیز همسر جلال آریان «سرِ زا میرود».
* پناه بر حافظ، نشر پیکان، ۱۳۸۷.
توضیح: این یادداشت تلخیصی است از مدخل «پناه بر حافظ» که پیشتر نوشتهام: دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی، سرویراستار: استاد بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات نخستان پارسی، ۱۳۹۷، ج۱، صص۴۷۹_۴۷۸.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🎥 مستند کامیار شاپور
سالروز درگذشت کامیار شاپور
تنها فرزند فروغ فرخزاد
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
امیر ِ ملک ِ بلاغت
با آنکه نمیتوان منکر عظمت بهار در شاعری شد، نمیتوان پوشیده داشت که حمیدی بر بهار بسی ترجیح دارد و آن که از بهار برتر است، همه فرود ِ مرتبهی اویند و عیال و ریزهخوار خوان طبع پرقدرت و صلابت او.
همهی قدرت بهار در شیوهی قصیدهسرایی اوست. اگرچه در گونههای دیگر شعر فارسی بیقدرت نیست و همهجا استادی و پختگی از سخن او آشکار است اما حمیدی در همین قصیدهسرایی بارها اوجی برتر و فراتر از بهار داشته و معراج او در همین یک زمینهی شعر از او بیشتر است.
بر سر این، دست بهار هرگز به کارهای بدیع و شیوههای تازهی کار حمیدی نرسیده است... .
از من بشنوید روان بهار شاد و یاد بهار به خیر باد.
اکنون حمیدی را گرامی بدارید که او شاعر فحل و بیهمتا و نقاد نکتهسنج و وقاد این روزگار و ضابطه و میزان و مدار شعر پاک پارسی دری است.
مظاهر مصفا
از مقدمهی دکتر مصفا بر دفتر شعر «دهفرمان» سرودهی حمیدی شیرازی
عکس، ردیف جلو: حمیدی شیرازی، امیری فیروزکوهی
ردیف عقب: مسعود امیری فیروزکوهی، غلامعلی رعدی آذرخشی
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس، بیگناهان نمیتوانند حتی یکلحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همهچیز هستند. اگر غیر از این بود، بیگناه نمیشدند.
رومن گاری | زندگی در پیش ِ رو
ترجمهی لیلی گلستان، نشر بازتاب نگار، ص ۳۴
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
.
همراهان عزیز🌹
به اشتراکگذاشتن مطالب،
گاه
بهمنزله مهر تایید گذاشتن بر آن مطلب نیست
هدف صرفا آشنایی با نظرات و دیدگاههای مختلف است
مدیران کانال در اغلب موارد
کاملا بیطرف هستند
🌹🙏🌹
شعری نو از شمس لنگرودی:
اشتباه آمدهاید برگردید
صور اسرافیل ندمیده جهنمتان را برپا کردهاید
تمنا داریم برگردید.
پلک میزنید و غبار مژههایتان
دلمان را تاریک میکند.
چه نصیب میبرید
از اینهمه اندوه که نصیبمان میکنید
تمنا داریم که به غارهایتان برگردید
به همزیستی با ماموتها
و کشتی ارواح و میهمانی شبانهشان
تمنا داریم که به جنگل استخوانها برگردید
و به عکسهای یادگاریتان با شبپرهها خیره باشید.
بمب اتم بازیچه بچهها نیست
با اسبهای بنزینیتان
با قاطرهای برقی تِسلا
به کنسولهای سنگیتان برگردید
و هر از چندگاهی بیائید
از دور روشنایی شهر را ببیند
که چگونه بیحضور شما چون پلنگی آرام خواب رفته است.
اشتباه آمدهاید
برگردید
پیش از ان
که در آتش شهرها خاکستر شو
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
مادر فروغ فرخزاد: فروغ گفت مامان عمر من خیلی کوتاهه بهزودی میمیرم...
خورشید مرده بود
خورشید مرده بود، و فردا
در ذهن کودکان
مفهوم گنگِ گمشدهای داشت...
فروغ فرخزاد
از شعر «آیههای زمینی»
دفتر «تولدی دیگر».
وقتی اخوان ثالث را به عنوان مدرس به دانشگاه تهران آوردند یکی از چهرههای تندروی اسلامی در کلاس اخوان، قیصر امینپور بود که کلاس را به حاشیههای ایدئولوژیک میبرد. قیصر کم کم راه خود را بدون اینکه ایمانش را از دست دهد تغییر داد. او به جایی رسید که در شعرش فروغ فرخزاد را «خواهرم» قلمداد کرد. این تعبیر با همهی سادگی خود نشان از تغییر اساسی در اخلاق وجودی قیصر داشت. قیصر شاید تنها شاعر آیینی و مذهبی بود که توانست به شعر روشنفکری راه یابد. این حرکت پیچیده و وجودی قیصر دیگر هرگز بین شاعران حکومتی اتفاق نیفتاد. قیصر اکنون یک شاعر دو جایگاهی است. آیا فاضل نظری میتواند چنین جایگاهی را در شعر معاصر بدست آورد؟ یا اینکه شعرش به دلیل جاذبههای رمانتیک در همان سطح جوانپسند باقی خواهد ماند؟
#دکترسیناجهاندیده
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
با یاد استاد علّامه جلال الدین همایی ( سنا) به مناسبت وفات ایشان ۲۹ تیر ماه ۱۳۵۹ش برابر با ۶ رمضان ۱۴۰۰ ه. ق
همایی، علی التحقیق، از نوادر ذی فنون روزگار بود از چهارسالگی که با قلم وکتاب آشنایی یافت تا سن هشتاد و سه سالگی که پایان عمر پربرکت اوست،هیچ گاه از کتاب وقلم وتعلیم وتعلّم و اندیشه علمی خارج نشد، دربرابر هیچ مقام ومنصبی، سر به کرنش فرو نیاورد، از دنیاداران و صاحبان جاه ومقام کناره گرفت چنانکه ازهجوو تفتین وتهمت یک عمر دوری جست.
از خانواده ای اهل زهدو علم و شعر آمده بود درجوانی از محضر بزرگانی که خود" عیون زمانه" بودند چون: آقا سید محمد باقر دُرچه ای، آقا شیخ محمد حکیم خراسانی، حاج آقا رحیم ارباب، علم و فقه و ادب فارسی وعربی، حکمت و عرفان، ریاضیات و تنجیم و هیات،و خط وخوش نویسی و... آموخت، بیش از شصت سال،همه شب تاصبح بیدار نشست و آموخت وتنهاپس از نماز صبح مدت محدودی استراحت می کردو باز برمی خاست تاکار تعلیم وتعلم و تحقیق وتالیف را ازسر بگیرد، جمله ای دارد:
" من با این ستاره ها واختران شبگرد راز ها دارم، آخرما یاران قدیم ایم" درشعرش این مضمون رانیز آورده است
استاد همایی به مرتبه از علم وفقاهت رسیده بود که:
از آیت الله آقاشیخ مرتضی آشتیانی اجازه روایت داشت و از
آیت الله محمدحسین فشارکی هم اجازه روایت وهم اجازه اجتهاد داشت.
و نیز از مجتهد فقیه بزرگ، آقا میر
سیدمحمد نجف آبادی ونیز از آیت الله سیدالعراقین،از هردو بزرگ زمانه، اجازه اجتهاد گرفته بود.
ب- استاد همایی حلقه زرینی دیگر از سلسله الذَهَب استادان نخست دانشگاه تهران.
جز همکاری ای که به مناسبت دوستی دیرین که باعلامه دهخدا داشت و درتدوین لغت نامه همکاری می کرد به استناد دیوان اشعارش و گواهی بسیاری از شاگردانش، با
مرحومان سیدمحمد فرزان، ملک الشعرای بهار، حسین بهزاد،محمد قزوینی،بدیع الزمان فروزانفر،عباس اقبال دکتر صورتگر، دکتر محمد معین، نظام وفا ، حسین مسرور، پروفسور پوپ، دوستی صمیمانه داشته
و به مناسبت رحلت آنان ،ماده تاریخی هنرمندانه منظوم کرده است
البته جز این معاریف، باید به مصادقت استاد همایی با مشاهیری چون: صغیر اصفهانی،معلم حبیب آبادی،
محمد باقر الفت( فرزند دانشمند آقانجفی)تاج اصفهانی، عبدالحسین سپنتا، استادجلیل شهناز ، محمدعلی فروغی ،صبحی مهتدی و... رحمت الله علیهم اجمعین
اشاره کرد.
با اکثر این پاکدلان صبح ومسائی داشته است و به گفته یکی از معاشران او از همه آنان خاطراتی خوش، باز می گفت. اشاره شد:
استاد همایی شاعربود ودربیان ماده تاریخ منظوم و شایسته،بی بدیل بود.
برای نمونه ای از ماده تاریخ های هنرمندانه او، وقتی محمدحسین صغیر اصفهانی( شاعر مرثیه سرای آیینی)در سال ۱۳۹۰ ه.ق برابر با ۱۳۵۰ شمسی درگذشت استاد همایی ماده تاریخ فوتش را چنین سرود:
(خرد گوید صغیر ازما
"سنا،،گویدصغیر من)
که مصراع نخست سال شمسی است
و مصراع دوم سال قمری است.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲۸ تیر، زادروز استاد منوچهر ستوده، گرامی باد!
«بنیاد هستی تو چو زیر و بر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
این شعر از صد تا قرص مسکن و استامینوفن برایم بهتر است. حافظ میگه مواظب باش ته دلت نلرزه ...»
دکتر منوچهر ستوده
باسپاس از:
استاد سید جواد میرهاشمی
کارگردان مستند
«خون است دلم برای ایران»
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲۸ تیرماه، سالروز درگذشت استاد جلالالدین همایی
یادش گرامی!
«شاهنامهی فردوسی از هرجهت حافظ و نگاهبان بنیان ملیت ایران است و اساس قومیت ایرانیان یعنی زبان فارسی و ادبیات و تاریخ ملی را فردوسی در نظم شاهنامه بر جایی استوار کرد که هنوز محکم و پابرجاست.»
جلال الدین همایی، نمیرم از این پس که من زندهام، مجلهی مهر، سال دوم، ۱۳۱۳، ص ۵۵۰
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**سالگرد درگذشت
کارو (کاراپت دِردِریان)
(۱۶ آبان ۱۳۰۶، همدان - ۲۷ تیر ۱۳۸۶، کالیفرنیا)
نویسنده و شاعر
🎥 مصاحبه با کارو
(نویسنده و شاعر ایرانی ارمنیتبار، برادر ویگن)
در واپسین روزهای عمر (لسآنجلس)
مصاحبهکننده: مرتضی قمصری
*فیلم از روی صفحهی تلویزیون ضبط شده است.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
" آخر غم هجران تو چند اندر چند ؟ "
منوچهری
یادِ عزیزانِ رفته به خیر🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
🔹عمیقتر از شنیتسلر
به یاد دکتر صدر عزیز
#دکترسیناجهاندیده
مدتی پیش از من خواسته بودند تا داستان بلند «مردن» اثر آرتور شنیتسلر را نقد کنم. داستان را خواندم اما در زمان خواندن این ناول مدام به روایت دکتر صدر از مرگ محتوم در کتاب «از قیطریه تا اورنج کانتی» فکر میکردم. همان قدر که فلیکس قهرمان داستان مردن، از مرگ قریبالوقوع میترسد، همانقدر دکترصدر شجاعانه از رنج انسان در زمانی که قرار است به زودی بمیرد حرف میزند. فروید داستانهای آرتور شنیتسلر را میستود. چنانکه میگفت: «آرتور دستپرورده خود من است.» اگر فروید روایت حمیدرضا صدر را میخواند چه میگفت؟ به نظر من دکتر صدر بسیار عمیقتر از شنیتسلر به روایت وجودی از مرگ میرسد. روایت صدر فراتر از گزارش روانشناختی است. هراس اگزیستانسیالیستی در روایت صدر آنچنان عمیق و وجودی است که کمتر خوانندهای پیدا میشود تا صدای تراژیک هستی را از این کتاب نشنود. دکتر صدر در واقع با این اثر قهرمانانه ژانری را خلق کرده است.
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
**یادمان
#اسماعیلفصیح
داستان نویس و مترجم
اسماعیل فصیح را باید نویسندهای صاحبسبک دانست، و این ویژگیِ سبْکی را در کلیهٔ عناصر شکلدهندهٔ آثارش، از زبان طنزآمیز و هزل شیرین گرفته تا شخصیتپردازی و مضامین و ساختار، میتوان بازشناخت. افزون بر این، پیوستگیِ گاه مشهود و گاه نهچندان مخصوصِ داستانهای او نیز، کلیت و انسجامی انکارناپذیر به آثار او میبخشد. ... اغلبِ آثار او را، که خود موضوعی مستقل دارند، فصلهایی از یک رمان طویل میتوان شمرد. بیتردید، یکی از عناصر جذابیت آثار فصیح، بیان داستانی کامل در متن قصهای است ناتمام که فصلهای ناگفتهٔ آن را باید در سایر آثار او جستجو کرد.
(آناهید اُجاکیانْس. نقد مجموعهآثار داستانی اسماعیل فصیح. تهران: #فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۶، ص ۱۴ و ۱۰۵)
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲۴تیر ماه زاد روز مردیست از تبار عشق...
زادروزت خجسته باد سراینده دل ها با آرزوی سلامتی و طول عمر برای استاد اردلان همیشه سرفراز
به یاد سالار ترانه هایم، پدرم و هق هق شبانه مادرم
نیاز به گفتن نیست که ترانه های《چشم من》و《دستای تو》چرا و چگونه ساخته شدند.
هر دو این مرثیه ها، در سوگ رستم قصه هایم، پدرم، سروده شده اند که حتی مصیبت نداشتنش را نتوانستم سیر گریه کنم و این دریغ، مرا تا آخر عمر شکنجه می دهد که چرا در آخرین لحظه ها با او نبودم.
اردلان سرفراز
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
مرثیه
مرگِ او، زندگیِ دوّم او بود،
که گردید آغاز.
شیشهٔ عطری،
سربسته،
سرانجام شکست.
همگان بو بُردند،
که چه چیزی را دادند از دست.
دکترمحمدرضاشفیعیکدکنی
مریممیرزاخانی
[۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶]
به مینو روانش همی شاد باد🖤
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
۲۳ تیر، زادروز لیلی گلستان
عکس: لیلی گلستان در کنار مادرش (فخری گلستان)
🪷🪷
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
شعر روایتی (خطی و غیر خطی) یا تعلیق دراماتیک ندارد. همه چیز در همان دو بیت اول تمام میشود: عاشقِ گرفتار → توصیف معشوق → حسرت → عرفان → تمثیل → پایان. هیچ اوج یا گرهگشاییای صورت نمیگیرد
🟥زبان ابزاری ست (نه خلاقانه)
در این شعر زبان بیش از آنکه «خلقکننده» معنا باشد، صرفاً ابزاری برای بیان احساس است. زبان نه بازی میکند، نه میشکند، نه جسارت دارد. ترکیبها، واژگان و تصاویر همه آشنا، محافظهکار و مصرفشدهاند.
🟥⬛🟥
جمعبندی
۱🟥زبان 👈 کهنه فاقد نوآوری تصویری و زبانی
نبود «زبان امروز»
*شعر امروز، زبانی میطلبد که به زبان مردم نزدیک باشد—نه لزوماً محاورهای، بلکه «درگیر زندگی معاصر»*
در این شعر اما با واژگانی مانند:
«قلب مرا برده به تاراج»
«دریای خروشان»
«یک عمر دویدیم و...»
«کشتهٔ سوزانده بر باد سپرده»
«قصهی حلاج»
ما با زبانی مواجهایم که در بهترین حالت، ادامهدهندهی شعر تغزلی قرون هفتم و هشت تا اوایل قرن ۱۴ است. این زبان،زبان زمان و زمانه ی ما نیست؛ زبان ادبیات گذشته است. در شعر امروز، حتی اگر از مضامین کهن استفاده شود، باید با زبانی بازآفرینی صورت بپذیرد که امروزی و منحصر به فرد باشد
۲🟥 نبود «نگاه شخصی و جهانبینی مشخص»
شعر امروز، بیش از هر چیز، «جهان شاعر» را میطلبد—نه صرفاً بیان یک احساس عمومی.
در این شعر ، ما با یک «عاشق معمولی» مواجهیم که:
دلباخته است
معشوق را دریایی میبیند
از رسیدن ناتوان است
نگاهی عرفانی و نمادین دارد
اما این ویژگیها در صدها شعر مشابه قابل ردیابی است. شعر امروز باید نشانهای از «چشمانداز ویژه» شاعر باشد اما در این شعر، «نگاه شخصی» محو شده و «ذائقهی جمعی» کلاسیک جای آن را گرفته.
۳🟥 کلیشهزدگی در تصویر و مضمون
شعر امروز نیازمند تصویرهای «غافلگیرکننده» یا حداقل «نوسازیشده» است. تصویرهایی
نمونه؛
«موی تو دریای خروشان است»
«صندوقچهای در امواج»
«دویدن بیثمر»
«رسیدن به معراج با آه»
که همگی نه تنها در شعر کلاسیک ما، که حتی در ترانههای عامهپسند هم به کرات تکرار شدهاند.
*در کل شعر امروز، یا این تصاویر کهنه را با چرخشی تازه بازمیآفریند، یا رهایشان میکند.*
۴🟥بیزمانی و بیمکانی شعر
در شعر امروز، حتی عاشقانهترین شعرها نیز معمولاً نشانههایی از جهان معاصر در خود دارند: تکنولوژی، زندگی شهری، بحرانهای زیستی، اقتصاد، رسانه، تنهایی مدرن و...
اما نه تنها این شعر میتواند در قرنها پیش گفته شده باشدبلکه عاشقی آن هم در همان دوره اتفاق افتاده ، چون هیچ نشانهای از «اکنون» ندارد. نه مکان دارد، نه زمان. *شعر معاصر باید در «حال» نفس بکشد.*
عشق امروز و در نتیجه شعر زاییده شده از آن، عشق همزمانی خود است نه صرفا درزمانی خود
۵🟥قالب و فرم سنتی
این شعر به لحاظ فرمی نیز کاملاً وفادار به ساختار سنتی غزل وتغزل کهن است—با قافیهی مشخص مستعمل(بدون نقش آفرینی نو)، موسیقی درونی خسته کننده،پایانبندی بسته.
شعر امروز، حتی اگر وزندار باشد، غالباً در فرم، آزادتر، چندصدا، بریدهبریده، یا حتی گرافیکی رخ میدهد. این شعر در فرم و قالب خود، بیش از آنکه حامل تجربهی امروز باشد، نبش قبر شعرهای کلاسیک چاپیِ دهه ۳۰ تا ۵۰ است.
۶🟥شخصیتپردازی ضعیف
«تو» کلیشهای، «من» بیهویت
و در کل آنقدر این شعر از این جهت ضعیف است که نمی شود در اینباره در مورد این شعر و اکثر شعرهای فاضل نظری بیشتر از این نوشت.
۷🟥 عدم انسجام ابیات، پراکندگی صرف کلاسیک
این استقلال بیش از حد ،که یکی از مشخصه های بارز شعر کلاسیک پارسی ست با این فاکتورهای ساختاری/محتوایی این شعر دیگر جایگاهی در شعر امروز ما ندارد
۸🟥 و در آخر پایانبندی ضعیف فاقد فرود معنایی و ضربه نهایی
------------------------------------------------
به جرات می توان گفت تمامی نقدهای بالا در مورد تمام شعرهای فاضل نظری صادق است گرچه در چند شعر فاضل ما شاهد قدرت بیشتر شعری و شاعرانگی درخور تری هستیم (با همان نگاه کهنه وکهن به شعر)
اما با همین نگاه هم شعر کهنه ی فاصل نظری در جهت غلیظ تر کردن شربت شیرین ادبیات کلاسیک ما نیست که در جهت رفیق کردن آن و آب بستن به شعر کلاسیک ماست تا جایی که به جرات می توان گفت: اگر از شاعری فاضل نظری و شعر فاضل نظری چند بیت خاص را بگیریم از او و شعر او چیزی باقی نمی ماند.
🟥⬛🟥⬛🟥⬛🟥⬛🟥⬛🟥
✍️داریوش-برزو
۲۲تیرماه ۱۴۰۴
♧▬▬▬❄️
• @GaleryeTasavireAdabi
♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧