eradatybenama | Unsorted

Telegram-канал eradatybenama - ارادتی بنما تا سعادتی ببری

26

طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری 🌺 با اندیشه های اصیل همراه ما باشید

Subscribe to a channel

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

ما یکی از نخستین خانواده‌هایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.
آن موقع من هشت،نه‌ساله بودم،
یادم می‌آید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشی‌اش به پهلوی قاب آویزان بود.
من قدم به تلفن نمی‌رسید،
اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت می‌کرد با شیفتگی به حرف‌هایش گوش می‌کردم.
بعد من پی بردم که یک‌جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفت‌انگیزی زندگی می‌کند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه‌ کس می‌داند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.

نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایه‌مان رفته بود.

من در زیر زمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی می‌کردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم.
درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند.

انگشتم را در دهانم می‌مکیدم و دور خانه راه می‌رفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد.
به سرعت یک چهار پایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.

و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی‌که اشک از چشمانم می‌آمد گفتم «انگشتم درد می‌کند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچ‌کس بجز من خانه نیست

«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد می‌کند»
«آیا می‌توانی درِ جا یخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، میتونم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن‌روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه می‌کردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درس‌های جغرافی و ریاضی به من کمک می‌کرد.

یکروز که قناری‌مان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرف‌هایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرنده‌ای که چنین زیبا می‌خواند و همۀ اهل خانه را شاد می‌کند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند.

یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانه‌مان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.

من کم‌کم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم می‌افتادم.

راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت می‌گذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.

من ۱۵دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی می‌کرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آنکه فکر کنم چه‌کار دارم می‌کنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم و گفتم «اطلاعات لطفاً».

به طرز معجزه‌آسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آنکه از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم
«کلمۀ fix را چطور هجّی می‌کنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر می‌کنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمی‌دانم می‌دانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم می‌دانی که تلفن‌هایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»

من به او گفتم که در تمام این سال‌ها بارها به یادش بوده‌ام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است»
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«می‌توانم با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما می‌گویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمه‌وقت کار می‌کرد زیرا بیمار بود. او پنج‌هفته پیش درگذشت»
قبل از اینکه تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمی‌اش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را می‌فهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.

"هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید."


📚 سوپ جوجه برای روح
👤 جک کنفیلد

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

مولانا :

به طبیبش چه حواله کنی ای آب حیات
از همان جا که رسد درد همان جاست دوا

@Banafshiat

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

خدایا!
قرار ده ما را از آنان که
خَلق را به سوی تو دعوت می کنند.

#صحیفه_سجادیه
#دعای_۵

@zhikangraphic | 🌨️

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

🔷 جامعه‌ی بی‌چِرا!

✅ امام علی (ع) علم را اصل همه‌ی خوبی‌ها می‌دانند و کلید آن را پرسش. هایدگر، فیلسوف آلمانی، پرسیدن را "تقوای فکر" می‌نامد؛ زیرا که اندیشه را از افتادن در وادی ناراستی‌ها باز می‌دارد. پرسش تیری است بر اندام عادت‌ها و باورهای نیآزموده‌ای که ناخواسته و نادانسته، در گذر زمان در ذهن و زندگی ما خانه گزیده‌اند. با پرسیدن می‌توان جزمیّت‌های ساختگی را شکست و گام در راه حقیقت گذاشت. با آن می‌توان، به قول هوسرل، "جهانِ داده شده" را به چالش کشید و "امر من" را بازسازی کرد و این‌گونه به اصالت زیستن بازگشت.
✅ انسانِ پرسش‌گر در بندِ وضع موجود نیست، حتّی اگر ریشه‌ای چند هزارساله داشته باشد. جامعه‌ای که کنش‌گران‌اش پرسیدن بلد نباشند دیگران جهان آن را خواهند ساخت‌؛ حتّی اگر به ظاهر شهروندانش برگه‌ی رأیی هم به صندوق بریزند. برای جامعه‌ی ناپرسش‌گر دموکراسیِ روزگار جدید چیزی جز یک نمایش برای توجیه وضع موجود نیست.
✅ "چرا؟" مفهوم مقدسی است. اسباب پرهیزکاری و جلوگیری از خطاست؛ کلید رهایی از غل و زنجیرهایی است که به پای یک ملّت بسته شده است. "چرا؟" نشانه‌ی مسئولیّت‌پذیری شهروندان است. جامعه‌ی بی‌چِرا فیلسوف‌اش ساقی مواد مخدّر است و عارف‌اش به بهانه‌ی استغنا، ناسامانی‌ها و بی‌هنجاری پیرامون‌اش را " بادِ بی‌نیازی خدا" معنا می‌کند و خموشی پیشه می‌سازد.

مهراب صادق‌نیا
۱۳۹۹/۱۱/۲۳
@sadeghniamehrab

/channel/sadeghniamehrab

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

روزی یکی به نزدیک شیخ ما، قَدَّسَ اللهُ روحَهُ العَزیز آمد و گفت: ای شیخ! آمده‌ام تا از اسرار حق چیزی با من بگویی.
شیخ گفت: بازگرد تا فردا بازآیی.
آن مرد برفت. شیخ بفرمود تا آن روز موشی بگرفتند و در حُقّه‌ای کردند و سر آن حقه محکم کردند. دیگر روز آن مرد باز آمد. گفت: ای شیخ! آنچ دی وعده کرده‌ای بگوی.
شیخ بفرمود تا آن حقه به وی دادند و گفت: زنهار تا سر این حقه باز نکنی!.
آن مرد بست و برفت. چون با خانه شد، سودای آنش بگرفت که آیا در این حُقه چه سرّ است؟
بسیار جهت کرد که خویشتن را نگاه دارد. صبرش نبود. سَرِ حقه باز کرد. موش بیرون جست و برفت. آن مرد پیش آمد و گفت: ای شیخ! من از تو سرِّ خدای تعالی خواستم، تو موشی در حقه‌ای به من دادی.
شیخ گفت: ای درویش! ما موشی در حقه به تو دادیم، تو پنهان نتوانستی داشت، سرِّ حق سبحانه و تعالی را بگوییم چگونه نگاه توانی داشت؟.

#اسرار_التوحید
#حکایت
پ. ن:
۱. حُقّه: محفظه‌ای کوچک برای نگهداری اشیاء گران‌بها.

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

با تو همه برگ‌ها مهیاست
بی تو همه هیچ حاصل من

#سعدی
@chaame

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما
سایهٔ دولت بر این کنج خراب انداختی

#حافظ
@chaame 🍊📏

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

از بهترین خوابهای که داشتم اونایی بود که خسته دراز کشیده بودم و مادرم چادرش رو میکشید روم تا بخوابم...
از عطر چادرش مست میشدم
انگار یه واحد مورفین به آدم تزریق کردن !

مادرهای ما از نسل مادرهایی هستند که تخت دونفره نداشتن اما شب سرشون رو با شریک زندگیشون روی یک متکا میذاشتن ،
عاشقانه هاشون رو جااااار نمیزدن ،
مادرهای ما از نسل مادرهایی بودن که به ترویج قناعت وقانع بودن افتخار میکردن ،
مادرهای ما یک میز پر از عطر ولاک و سرخاب وماتیک نداشتن اما بعد از حمام لپهاشون گل می انداخت و لباسهاشون بوی عطرِحنا و گلاب میداد ،
مادرهای ما با کم وزیادِ زندگی ساختن و دَم نزدن ، صبور بودن...
کیک تولدو کادو ولنتاین وسالگرد ازدواج نداشتن اما خنده هاشون عمیق واز ته دل بود ،
مادرهای ما هود و ماکروفرو ظرفشویی نداشتن اما خونه هاشون همیشه بوی تمیزی میداد ،
عطر ِغذاشون تا سر کوچه میومد ،
سبزی و نون تازشون همیشه تو سفره بود ،
شیشه های ترشیشون روی طاقچه چیده بود ،
نگران مانیکور پدیکور ناخنهاشون نبودند با دستهاشون کتلت درست میکردند اونقدر خوشمزه که انگشتامون رو هم باهاش میخوردیم ،
مادرهای ما واقعی بودند ...

زنده هاشون موندگار
و رفته هاشون بهشتی
@chehelsal

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

سکوت...
چه مطهر است سکوت
...
خاصه در جهان یاوه‌باف‌ها

#محمود درویش

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

🎥 مثالی از آموزش مهارت های عاطفی به کودکان

🦋 که شاید بتوان در این شعر خلاصه اش کرد:

شد بدل هجران به وصل و داغِ غم دارم هنوز
زخم به گردد ولی ماند نشانش سالها

📌 با سپاس از دکتر نوری زاده، عضو محترم کانال، برای ارسال این مطلب.

🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

حکایت می آورند که حق تعالی می فرماید که ای بندهء من، حاجت تو را در حالت دعا و ناله زود برآوردمی، اما در اجابت جهت آن تاخیر می افتد تا بسیار بنالی که آواز و نالهء تو مرا خوش می آید.
مثلاً، دو گدا بر در شخصی آمدند؛ یکی مطلوب و محبوب است و آن دیگر عظیم مبغوض است.
خداوند خانه به غلامش گويد که زود، بی تاخیر، به آن مبغوض نان پاره بده تا از در ما زود آواره شود؛ و آن دیگر را که محبوب است وعده دهد که هنوز نان نپخته اند، صبر کن تا نان برسد...

#مولانا

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

دلم رمیده شد و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات
چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش

بنازم آن مژه شوخ عافیت کش را
که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش

ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم
چرا که شرم همی‌آیدم ز حاصل خویش

نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش

#حافظ

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

@miraseorafa

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

لمس بعضی آدمها بر دستانم زخم‌هایی ماندگار گذاشته است.

🔸امروز سالگرد درگذشت «سلینجر» خالق شاهکار « ناطور دشت» است.
(سلینجر علاقه ای به مصاحبه نداشت در این عکس خشم او از عکاسی که دزدکی تلاش داشت از او عکس بگیرد، ثبت شده است)
@sahandiranmehr

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

📜سند تک برگ خانه لاکچری‼️

✅شريحِ قاضي، خانه‌اي را به قیمت هنگفت هشتاد دينار خريد.
وقتی خبرش به اميرالمؤمنين امام علی عليه‌السلام رسيد، شریح را احضار كرد و فرمود:
((اي شريح! شنيده‌ام خانه‌اي به هشتاد دينار خريده‌اي و بر آن قباله نوشته‌ای و چند نفر گواه گرفته‌اي!؟))

شریح گفتم:
((آري، درست است.))

امام علی عليه السلام فرمودند:
((به زودي كسي (عزرائيل) به سوي تو خواهد آمد که نه به قباله‌ات نگاه مي‌كند و نه به امضاي آن گواهان اهميت مي‌دهد. آن‌گاه تو را از آن خانه، حيران و سرگردان، خارج مي‌كند و در گودال قبر مي‌گذارد.
اي شريح! مبادا اين خانه را از مال ديگران خريده باشي و بهاي آن را از مال حرام پرداخته باشي كه در اين صورت، در دنيا و آخرت خويشتن را بدبخت ساخته‌اي.
اگر وقت خريد خانه نزد من آمده بودي براي تو اين چنين قباله مي نوشتم:
اين خانه‌اي است كه بنده‌ی خوار و ذليل، از شخص مُرده‌اي كه آماده كوچ به عالم آخرت است، خريداري كرده كه در سراي فريب، در محله فاني شوندگان و در كوچه هلاك‌شدگان قرار دارد، كه داراي چهار حد است:
حد اول آن؛ به پيشامدهاي ناگوار منتهي مي‌شود.
و حد دوم؛ به مصيبت‌ها متصل است.
و حد سوم؛ به هوس‌هاي نفساني و آرزوهاي تباه‌كننده اتصال دارد.
و حد چهارمش؛ شيطان گمراه كننده است.
و درب اين خانه از حد چهارم باز مي‌گردد!
اين خانه را شخص فريفته آرزوها از كسي كه پس از مدت كوتاهي مي‌ميرد به مبلغ خارج شدن از عزت قناعت و داخل شدن در پستي دنياپرستي خريده است.))

📚نهج البلاغه، نامه شماره ۳

@saqaleyn

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

همه ما نابینائیم،
هر کداممان به نوعی
آدم‌های خسیس نابینا هستند چون فقط طلا را می بینند،
آدم های ولخرج نابینا هستند چون امروزشان را می بینند، آدم‌های کلاهبردار نابینا هستند، چون خدا را نمی بینند،
آدم‌های شرافتمند نابینا هستند، چون کلاهبردارها را نمی بینند، خود من هم نابینا هستم چون حرف می زنم اما نمی بینم که شما گوش‌هایی شنوا ندارید.

📚ویکتور‌ هوگو در مردی که میخندد

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

اما آنگاه كه پیمانهٔ روزیِ او پُر شد و مدت زندگی اش کامل گشت، تیر های مرگ، از کمانِ فناء به سوی او پرتاب شد و دار و دیار از او خالی گردید!

#نهج_البلاغه
خطبه ١٨٢
@chaame 📻

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

#حافظ
پ ن: تیر برق سوخته در یک آتش سوزی
@chaame 🎈

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

حافظ :

در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا
ما همه بنده و این قوم خداوندانند

مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم
آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

چون تو جانان منی جان بی‌تو خرم کی شود؟
چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود؟

گر جمال جان‌فزای خویش بنمایی به ما
جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود؟

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای؟
این چنین طراریت با من مسلم کی شود؟

عهد کردی تا من دل‌خسته را مرهم کنی
چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود؟

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست
این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود؟

غم از آن دارم که بی‌تو همچو حلقه بر درم
تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود؟

خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال
ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود؟

نیستی عطار مرد او که هر تَر‌دامنی
گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود؟

#عطار

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

⛔️فحاشی به بَرده ی کافر⛔️

✅امام صادق علیه السلام، رفیقی
داشتند که همیشه با هم بودند. یک روز که امام به محلی به نام "حذائین" می‌رفتند، دوست ایشان و غلامش نیز دنبال حضرت می‌آمدند.
آن شخص در راه متوجه شد که غلامش نیست. سه بار غلام را صدا زد ولی او را نیافت. وقتی غلام با تاخیر حاضر شد، با عصبانیت گفت:
«ای پسر زن بدکاره کجا بودی؟»

امام صادق علیه‌السلام با شنیدن این جمله، دست خود را بر پیشانی‌اش زد و فرمود:
«سبحان الله! به مادرش نسبت بدکاره بودن می‌دهی؟! گمان می‌کردم تو انسان با تقوایی هستی.»
آن شخص گفت:
«فدایت شوم! مادر این غلام، کافر است و نسبت زناکار دادن به مشرکین مانعی ندارد!»
امام صادق فرمود:
«آیا نمی‌دانی که هر اُمّتی را نکاحی مخصوص به خودشان هست و حتی اگر مشرک هم باشند نمی‌شود به آنها دشنام داد؟!»

📚اصول کافی، جلد ۴، صفحه ۱۶
📚تنبیه الخواطر ، صفحه ۵۲۶

#امام_صادق #اجتماعی

@saqaleyn

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

پیوند عمر بسته به مویی ست هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست؟
#حافظ

آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
تار: محمدرضا #لطفی
آواز ابوعطا

اجرا در تلویزیون ملی ایران
اسفند ۱۳۵۵

🔗 نسخه‌ی کامل این اجرا:
/channel/shajarian_home/964

❄️ «خانه‌ی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

" بويزيد بسطامي، قدس الله روحه در راهي مي رفت، آواز جمعي به گوش وي رسيد. خواست آن حال بازداند؛ فراز رسيد. كودكي ديد در لژن سياه افتاده و خلقي به نظاره ايستاده؛ همي ناگاه مادر آن كودك از گوشه اي در دويد و خود را در ميان لژن افكند و آن كودك را برگرفت و برفت.
بويزيد چون آن بديد وقتش خوش گشت. نعره اي بزد، ايستاده و مي گفت: "شفقت بيامد ، آلايش ببُرد! محبت بيامد، معصيت ببُرد! عنايت بيامد، جنايت ببُرد!...

"كشف الاسرار،رشيد الدين ميبدي

#مادر
@sahandiranmehr

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

✅حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله:

«اسلام، غریبانه آغاز شد و به زودی غریب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غریبان.»
یکی از اصحاب پرسید:
«ای رسول خدا! غریبان کیستند؟»
رسول الله فرمودند:
«کسانی که وقتی مردم فاسد می‌شوند، نیکوکار و صالح باقی می‌مانند.»

📚میزان الحکمه ، جلد ۵ ، صفحه ۳۷۵

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

🖋 تربیتِ فراتر از ظرفیت‌

🔸 گزیده ای از یادداشت های سفر به آمریکا:
کارگاه‌های پرورشی در مدارس

«برای ثبت نام دخترم، رفتیم مدرسه ابتدایی گرییر(Greer). قبل از ثبت نام، باید مربی پرورشیِ مدرسه با دخترم گفتگو می‌کرد. خانم مربی بعد از گفتگوی با فرزندم، برگشت به من گفت «دخترتان روحیه خجالتی دارند، من دو ماهه این روحیه را عوض می‌کنم». این جمله برای من که یک عمر خجالتی بودن را هم تجربه کرده بودم، شوخی به نظر می‌رسید. بعد از دو ماه دیدم که حرف مربی واقعا شوخی نبود بلکه یک برنامه بود. این بخاطر کارگاه‌های پرورشی در مدارس بود. بچه‌ها مدرسه هر هفته دو روز کارگاه پرورشی داشتند که درآن مهارت‌های مختلفی را یاد می‌گرفتند.

نکته بسیار مهمی که بعدها متوجه شدم «تربیت بچه‌ها بیش از ظرفیت‌ بچه‌ها» بود. این نکته اندکی اغراق‌آمیز است ولی نکته بسیار مهمی بود. آنچه در کارگاه‌های پرورشی در مدارس رخ می‌داد، فعال‌سازی اراده‌های کودکان، هرچند در مسیر نظام سرمایه‌داری، بود. فکر می‌کنم یکی از ریشه‌های آزادی‌ (به هر معنایی که هست) در جهان غرب، نه ضرورتا قوانین و نظام اجتماعی آن، بلکه نوعی پرورش اراده‌ها است که موجب می‌شود افراد در سن بزرگسالی هم احساس آزادی، حس جرأت و امکان تغییر را داشته باشند.

در کلاس‌های دکتری دانشگاه ویرجینیا به مرّات دانشجویانی را ‌دیدم که شاید اصلا نشانه‌های نخبگی (در ظاهر) نداشتند، تعجب می‌کردم و از خود سئوال می‌کردم که اینها اینجا چه می‌کنند؟ بعد از آشنایی با برخی از این دانشجوها دیدم که برخی از اینها بیش از هفت زبان می‌دانند. دوباره به این نتیجه رسیدم که افراد در نظام آموزشی و پرورشی بیش از ظرفیت خودشان آموزش و پرورش داده می‌شوند.

یکی از اساتید برجسته دانشگاه ویرجینیا جناب لری بوشارد بود که واقعا هم به لحاظ علمی و هم به لحاظ اخلاقی فرد فرهیخته و فهمیده بود (او یکی از بهترین‌های تجربه من در آمریکا بود). ایشان فردی معلول و ناتوان به لحاظ جسمی بود، به گونه‌ای که نمی‌توانست درست حرف بزنه، تایپ بکنه، راه بره، و یا کاری را انجام بده. با این حال، نظام پرورشی از این معلول، فرهیخته‌ای ساخته بود که نه فقط محل مراجعه دانشجویان، بلکه محل رجوع اساتید بود. بوشارد هم از جمله نمونه‌های زندگی من بود که در آن اراده انسانی را غالب بر شرایط محیطی و محدودیت‌های فیزیکی می‌دیدم. یکی از مسلمانان درمورد لری بوشارد جمله تلخی به من گفت. گفت بوشارد اگر در جامعه ما بود گدا می‌شد. یک معنا از جمله ایشان این بود که فقدان تربیت و پرورش اراده‌های کودکان در مدارس ما، آنها را نوعا وابسته و نیازمند به دیگران قرار می‌دهد. سخن‌اش هر چند تلخ ولی بسیار تأمل برانگیز بود.»

#حبیب_الله_بابایی
#بین_الملل #آمریکا
#پرورشی #استعدادیابی
#هدایت_تحصیلی

منبع:
@Habibollah_Babai

🔻🔻🔻
یادگیرنده مادام العمر باشیم:
@TeacherasLLL

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

بیا ای شیخ و از خمخانه ما
شرابی خور که در کوثر نباشد

بشوی اوراق اگر هم‌درس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد

#حافظ
#تابلو_نوشت
🎨 تابلوی برباد اثر استاد محمود فرشچیان
@chaame 📖

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

‏مرد آن باشد که در ناخوشی خوش باشد. در غم شاد باشد. زیرا داند که آن مراد در بی‌مرادی همچنان در پیچیده است. در آن بی‌مرادی امید مراد است، و در آن مراد غصه‌ی رسیدن بی‌مرادی.

#مقالات_شمس

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

"حصول شهرت آدمی‌زاد در جهان، منحصر به این نیست که کاری افسانه‌آمیز انجام دهد و از آمل به مرو تیر بیندازد.
هزار کار پیش می‌توان گرفت که موجب شهرت تواند شد، ولی ای خوشا روز کناره‌گیری و خاموشی و گمنامی.."

🔸امروز سالروز درگذشت #مجتبی_مینوی ،مصحح مترجم و مورخ برجسته کشورمان است.
@sahandiranmehr

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

ما خیلی خیلی نمی فهمیم!

Exitomag
Silverfox @Kafiha

Читать полностью…

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

⚡️ "آقای درخشانی! یه دشتی هم برای ما کوک کن!"

اجرای استاد شجریان در کارگاه‌های آواز
فرهنگستان هنر سال ۱۳۸۶

🔻 خاطره‌ی #حبیب_حسینی (از شاگردان استاد) از این اجرا:
«انتهای جلسه اول کارگاه آواز بود و استاد شجریان داشت صدای متقاضیان رو با همراهی تار استاد #مجید_درخشانی تست میکرد که یک مرتبه استاد به جناب درخشانی گفت: « حالا یه دشتی هم برای ما کوک کن!» و هیجان و تشویق سالن رو منفجر کرد. یاد استاد و اون ایام هرگز فراموش نخواهد شد.»

ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
دودم به سر برآمد زین آتش نهانی
ای بر در سرایت غوغای عشقبازان
همچون بر آب شیرین آشوب کاروانی
#سعدی

❄️ «خانه‌ی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home

Читать полностью…
Subscribe to a channel