همسخنی با خردمندان بیان نقد و نظرها: @Poodeh
📖
کلماتی از #میشل_دو_مونتنی (۱۵۳۳-۱۵۹۲)
به انتخاب مسعود زنجانی
▫️همهی ما چهلتکّه هستیم، و از حیثِ ساختمان چنان بیشکل و گوناگونیم که هر تکّه، در هر لحظه، نقشِ خاصِ خود را ایفا میکند.
▫️همیشه تنها بودن قابلِ تحملتر از هیچگاه تنها نبودن است.
▫️کسی که به حق می رسد، می تواند احمق هم باشد.
▫️انسانِ احمق چون کسبِ دانش کند، دانشمندِ احمق میشود.
▫️غمهایِ کوچک پُرحرفاند؛ غمهایِ بزرگ لال.
🌱
📖
نقشِ کارهایی را که نیاکانِ آدمی از همه بیش دوست میداشتهاند و از همه بیش میکردهاند؛ از روانِ کسی نمیتوان زدود، خواه آن نیاکان، بمثل، مالاندوزانی کوشا بوده باشند و چسبیده به یک میز و یک دخل، با آرزوهایی فروتنانه و بورژوامآب، و نیز دارایِ فضایلی فروتنانه؛ یا آنکه چنان کسانی باشند از بام تا شام خو کرده با فرماندهی و دوستارِ سرگرمیهایِ خشن و چه بسا وظیفهها و مسؤولیتهایِ خشنتر: یا آنکه کسانی باشند که سرانجام، روزی تمامِ حقوقِ ارثی و دار و ندارِ خویش را فدا کرده باشند تا یکسره در راهِ ایمانِ خویش -«خدا»ی خویش- زیسته باشند، یعنی مردمانی با وجدانی سختگیر و حساس که از هر گونه سازشکاریِ احساس شرم میکنند. به هیچ روی ممکن نیست که کسی صفات و هواهایِ پدر-مادر و پیشینیانش را در تنِ خویش نداشته باشد: هرچند که ظاهرش خلافِ آن حکایت کند. اینجا مسئله، مسئلهی نژاد است.
کسی که از پدر-مادر چیزی بداند، حق دارد دربارهی فرزند نتیجهگیری کند: بیبندوباریهایِ زننده، حسدهایِ تنگنظرانه، حق به جانبنماییهایِ بیشرمانه – این سه صفت با هم همواره ویژگیهایِ انسانِ غوغاگون را ساختهاند – چنین چیزی بیگمان میباید همچون خونی فاسد از پدر-مادر به فرزند برسد؛ و به یاریِ بهترین آموزش و پرورش تنها میتوان لایهای فریبنده بر چنین میراثی کشید. و امروزه آموزش و پرورش جز این چه هدفی دارد؟! در روزگارِ مردمپرور، یعنی غوغازدهی ما، کارِ «آموزش» و «پرورش» میباید از بنیاد، آموزشِ فنِ فریبکاری باشد – فریبکاری دربارهی اصلِ غوغازدگان در تن و روان. آموزگاری که امروزه بالاتر از هر چیز راستی را اندرز میگوید و پیوسته بر سرِ شاگردانش فریاد میزند که «راستگو باشید! طبیعی باشید! خود را همانگونه بنمایید که هستید!» - حتی همین خرِ سادهدلِ اخلاقی نیز پس از چندی خواهد آموخت که دست به چنگکِ معروفِ هوراس ببرد تا «طبیعت» را از در «بیرون اندازد»: اما چه سود؟ که «غوغا» دوباره از دیوار بر میگردد.
#فردریش_نیچه
#فراسوی_نیک_و_بد
🌿🌿
@bar_bal_andisheha
📃
بطالتی که در محافل میدیدم، حضور در آنها را برایم تحمل ناپذیر میکرد، و اینک خود در جستجوی تنهاییام، صرفاً برای اینکه در آن تسلیم بطالت شوم. با وجود این، من چنینم. اگر تناقضی هست، ناشی از طبیعت است و نه از من. اما تناقض در این امر به قدری ناچیز است که درست به علت وجود آن، من همیشه همانم که هستم. بیکاری رایج در محافل، طاقت فرساست چون الزامی است، اما بیکاری در تنهایی دلپذیر است. چون آزادانه و دلبخواه است.
#ژان_ژاک_روسو
#اعترافات
🍃
@babakrezaii
سخن گفتن مرا می ترساند، زیرا با آنکه همیشه به قدر کافی نمی گویم، همیشه نیز بیش از اندازه می گویم.
#ژاک_دریدا
- فیلسوف الجزایری تبار فرانسوی
🍃
@bar_bal_andisheha
🍃🍃
اگر ۵۲۰ میلیون سال نوری از زمین دور شوید یک شبکهٔ باورنکردنی از ۱۰۰ هزار کهکشان را مشاهده میکنید که مانند رشتههای عصبی درهم تنیده شدهاند.
اینجا ابرخوشه #لانیاکیا یا در زبان هاوایی آسمانِ بیکران است و آن نقطه قرمزِ کوچک، کهکشان راه شیری و منزلگاه بیش از ۲۰۰ میلیارد ستاره است!
هر نقطهٔ سفید در این تصویر نه یک ستاره، بلکه یک کهکشان است و #زمین ما تنها یک سیارهٔ ناچیز در بین تریلیونها سیاره در آن نقطهٔ قرمز رنگ است !
براستی ما در این هستی بیکران چه جایگاهی داریم؟!
🌱
🎬ویدیوی اسلاوی ژیژک خطاب به مردم ایران
♻️ترجمهی نوید گرگین
ژیژک: بدون هیچگونه مبالغه باید بگویم مبارزه شما به معنای واقعی کلمه در تاریخ جهانی اهمیت دارد.
از شما می آموزم...
جنایت به نام دین و اجتماع، تفاوتی با جنایت به نام شیطان و اهریمن ندارد.
از جنایت بیزاری بجوییم.
از جنایت دست بردارید.
⚫️⚫️⚫️
یادمان باشد بالادستی ها نه به کانون اعتقاد دارند و نه به کتابخانه ها ،اصلا به هرچیزی که به آموزش و پرورش ربط داشته باشد اعتقادندارند.(طبق قانون انتصاب مدیران کانون و کتابخانه ها با امضای وزیر آپ صورت می گیرد) هدف نهایی بالادستی ها زدن تیر خلاصی بر پیکر نیمه جان آموزش و پرورش است چرا که اطمینان دارم از نظر آقایان هیچ پایگاه فرهنگی نباید آنقدر بزرگ باشد که پایگاه های ناکارآمد با هزینه های گزافشان به چشم نیاید،بالادستی ها ،با موسسات هزینه بر و نامبارک فرهنگی شان ،دستگاه هایی مثل کانون،کتابخانه ها و نهایتا آموزش و پرورش را رقیب می دانند و نهایت تلاششان را می کنند تا آن ها را از دور خارج کنند،آن ها به هیچ مدرسه ای جز از نوع علمیه اش اعتقاد ندارند....
Читать полностью…فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم
با هفتهزارسالگان سربهسریم
سایه در سایهسار مرگ
قراری با یاران رفته داشت...
@persian_mytholohy
آدم حساسی نيستم. وقتی خانهٔ والدينم را ترک كردم گريه نكردم؛ وقتی گربهام مُرد گريه نكردم؛ وقتی در ناسا كار پيدا كردم، گريه نكردم. حتی وقتی روی ماه قدم گذاشتم گريه نكردم.
اما وقتی از روی ماه به زمين نگاه كردم بغضم گرفت، با ترديد با پرچمی كه بنا بود روی ماه نصب كنم بازی میکردم از آن فاصله، رنگ و نژاد و مليتی نبود ما بوديم و یک خانهٔ گرد آبی. با خودم گفتم انسانها برای چه میجنگند؟ انگشت شصتم را به سمت زمین گرفتم و کرهٔ زمین با آن عظمت پشت انگشت شصتم پنهان شد و من با تمام وجود اشک ریختم.
نيــل آرمستـرانـگ،
از خاطرات اولین فضانوردان تاریخ
ـــــــــــــــــ
•• اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید، لطفاً شناسهٔ کانال را در اختیارشان قرار دهید:
@andiiishe
#تیکه_کتاب
همانطور که جان استوارت میل مینویسد: برای انسان خوب نیست که همیشه و در همهٔ اوقات بهزور در برابر انظار همنوعانش قرار گیرد. جهانی که خلوت از آن حذف شده باشد، جهانی دوستداشتنی نیست. خلوت و انزوا، در معنای تنها ماندن در غالب اوقات، برای عمق بخشیدن به تفکر و به شخصیت ضروری است؛ و خلوتی در حضور زیبایی و عظمت طبیعی گهوارهٔ زادن اندیشهها و آرزوهایی است که نهتنها برای افراد خوب است بلکه جامعه بیآن نمیتواند سرکند.
📕 #فلسفه_تنهایی
✍🏽 #لارس_اسوندسن
📚 @bar_bal_andisheha
🌷
به نام رب لطیف
یادمان استاد عبدالرحمان عمادی (پرام)
استاد عبدالرحمان عمادی (زاده ۴ بهمن 1304 در روستای اینی اشکور - درگذشته ۲۵ اردیبهشت 1398 در رودسر) از پژوهشگران خستگی ناپذیر زبان، ادبیات و فرهنگ ایران و گیلان است. استاد عمادی اگر چه در رشته حقوق تحصیل کرده بود و سالهای سال نیز در زمینه فعالیتهای حقوقی مشغول به کار بود، اما همزمان شیفته زبان و فرهنگ ایران و گیلان بود، و آنچه امروزه نام و یاد او را برای ما بیشتر جلوه و اعتبار می بخشد، پژوهشهای فرهنگی، قومی و زبانی اوست که استاد مجموع آنها و روش مطالعاتی و تحقیقاتی خود را، ایرانشناسی نام واژهای، نامگذاری کرده است. بر پایه این عشق و علاقه استاد عمادی، ما امروز دارای آثار پژوهشی گرانسنگی در ایرانشناسی و گیلانشناسی هستیم که هر یک مثل گوهر تابناکی می درخشند: آثار استاد عمادی شامل دو کتاب: فرهگان، بی/بیه از انتشارات گیلکان و کتابهای: خوزستان در نامواژه های آن، حمزه آذرک و هارون الرشید، دوازده گل بهاری، لامداد، آسمانکت، چند صد نام دریای خزر، دماوند یا گبآوند و دیلمون پارسی، دیلمون از نشر آموت هستند.
آثار در دست انتشار استاد عمادی:
آقای علیخانی، مدیر نشر آموت، ناشر آثار استاد عمادی، اعلام کرده است که پنج کتاب دیگر استاد به نامهای : هون اوستا (یا نام های آلات موسیقی در ایران باستان)، ورتک (یا نام های کتاب از آغاز تا اکنون)، دو بیتی های پهلوی دیلمی، عمادی های پرام کوه و لغات دیلمی در تحفه المومنین میرمومن تنکابنی در مراحل حروفچینی و نمونه خوانی است. و مجموعه 36 هزار بیت شعر در وصف کتیبه بیستون و ایران باستان، نامواژه های دماوند، قصه های مردم دیلمستان و ده ها کتاب دیگر از این پژوهشگر نیز در آینده روانه بازار کتاب خواهد شد.
امید است که آثار چاپ نشده استاد عمادی نیز هرچه زودتر به دست مشتاقان فرهنگ ایران برسد زیرا هر اثر استاد عمادی، دری به سوی «ایران، سرای من» به روی مشتاقان و دوستاران این سرزمین سپند میگشاید. پژوهشهای عمادی چه از گیلان یا خوزستان یا کردستان شروع شوند، در نهایت به کلیت فرهنگ ایران و وحدت ملی پیوند میخورند. عمادی خود را «خدمتگزار فرهنگ ایران» می دانست و بنابراین بیش از 50 سال از زندگی خود را صرف خدمت به فرهنگ ایران و شرح و شناخت آن کرد.
به خاطر ارجگذاری نام و یاد و پژوهشهای این استاد ارجمند در مورد ایران، گیلان، دیلمان و اشکور، یادمان استاد عمادی در روز یکشنبه اول خرداد 1401 در موزه میراث روستایی گیلان، برگزار میگردد و چشم به راه همه فرهیختگان و دوستاران گیلان هستیم.
هیأت برگزاری یادمان استاد عمادی
۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت حکیم فردوسی، خجسته باد!
@persian_mythology
🌺🌺🌺
⭕️ کارزار "درخواست ارائه درس محیطزیست در مدارس و دانشگاهها"
✅بخشی از متن این درخواست:
«عدم آموزش کافی از دوران مدرسه تا بالاترین مراحل تحصیل، ما را نسبت به محیطزیستمان بیتفاوت نموده و از اثر منفی عملکرد خود بر روی محیط زیست اطرافمان، آگاهی کافی نداریم و مراکز فرهنگی و بهخصوص رادیو و تلویزیون ملی نیز توجه لازم به این موضوع مهم ننمودهاند.
برای جلوگیری از تخریب بیشتر محیط زیست، آموزش از دوران کودکی مؤثرترین راه کار است، که این مهم از طریق تدریس این موارد در تمام مقاطع تحصیلی، حاصل خواهد شد.
مواردی چون استفاده بهینه از آب، عدم تخریب جنگلها، نحوه جمعآوری زبالههای قابل بازیافت و تبدیل زبالههای تر به کود، عدم استفاده افراطی از بستهبندیهای پلاستیکی و بسیاری موارد دیگر ، باید مورد توجه قرار گیرد...»
📌 برای مطالعه متن کامل و امضای این درخواست به لینک زیر مراجعه فرمایید:
👉 https://www.karzar.net/39143?utm_source=telegram
#منفعل_نباشیم
https://chat.whatsapp.com/CvdhX0hxkPN1Q7YzfLIDdf
🌷
درباره «زندگی و مرگ»
✏️ مارسل کونوش فیلسوف فرانسوی
«طرز تلقی من از «سوژه مرگ» همچون رویکرد اپیکور و مونتنی است. اپیکور میگوید: «مرگ برای ما چیزی نیست». این چیزی نبودن تعبیر محسوسی دارد که ما پس از مرگ هیچ و در غیاب خواهیم بود. پس در واقع من نیازی به آماده شدن و یا پذیرایی یا مهمان نوازی از مرگ ندارم. چنانکه انگاری بخواهم برای خوابیدن خودم را آماده کنم، البته ممکن است با فکر کردن به اینکه چگونه بمیرم، اندوهی احساس کنم اما هیچگاه دوست نداشتم در حالت تاسف باری بمیرم.
شاید بخاطر همین هست که من طرفدار «اتانازی» (مرگ خود خواسته) هستم و امیدوارم تشخیص مناسبی بدهم که این لحظه مرگ را چگونه برای خودم تعیین کنم، آنهم به مراتبی که که دیگر واقعاً خودم نباشم و هوشیاری نداشته نباشم. با این وصف، آیا میتوان در خواب خوش مرگ یا مرگ شادمانه به پایان دادن زندگی نیز اندیشید؟ مطمئن نیستم. پیری برایم چنین زمانی را القا میکند. چنانکه برای چشیدن طعم زنده بودن به مثابه یک گنجینه گرانبها به من اهدا میشود و وقتی واقعاً به مرگ نزدیکتر میشوم، طعم زندگی را به طرزی میچشم که هرگز و هیچگاه آنرا چنین نچشیدهام.»
@bar_bal_andisheha
📄
▪️آدمی و اضطراب
✍️ #بابک_رضایی
زمان، امری درون-ذهنی ست.چنان که در نظام فکریِ هایدگر می بینیم؛ زمان، چون مکان، ظرفی نیست که دازاین بسانِ مظروفی در آن باشد. زمان، خط نیست. زمان، طول نیست. زمان، فی نفسه غایتمند نیست. آدمی در زیستِ روزمره ی خود، بهایِ عُمر را به اعتبارِ مدتِ زمان آن می سنجد، که البته به لحاظ کمّی؛ این سنجش معتبر است.
اما زمان، فاقدِ حیثِ بیرونی ست. از این رو با مرگِ وجود، بی اعتبار می گردد. به مثابه عدم. چون نبودنِ چیزی که هرگز نبوده است! شاید بتوان در میان شاعرانِ ایرانی، از دلِ رباعیاتِ خیام؛ قرابتِ بیشتر و ملموس تری با درون-ذهنی بودنِ زمان و محصور شدگیِ وجود در گیرودارِ دو عدم یافت.
"چون عاقبتِ کارِ جهان نیستی هست"
اما میانِ تعدّدِ عوامل، یک عاملِ اصلی، تشدیدکننده ی وهمِ انسانیِ ماست. پیش فرضی که موجبِ خطایِ ادراکیِ ما نسبت به زمان می شود.
وجودِ انسانیِ ما، تجربه ی مرگ را در سایر موجودات و همنوعانِ خویش، از سَر می گذارند، که این تجربه، [ تجربه ی تجربه نکردن ] است! موهوم است. اما آدمی میلِ به فریبِ خویشتن را پاس تر از حقیقت می دارد.
این خطا در سرشتِ خود، خطی بودن و کَمّی بودنِ زمان را برای ذهن به همراه دارد. اما زمان، درون-ذهنی است. همین لحظه است. هم اکنون است. ابژه هایِ بیرونی و محرکِ میل، همواره آدمی را می فریبند. ذهن تقلا می کند تا با بودنِ در "گذشته" به دام افتد و با رفتن به "آینده" تباهی به بار آورد.
منِ ما، در تجربه ی مرگ، به غایت تنهاست.
انسان هر اندازه که بیشتر متوجه ی این تنها-بودگی و سرگشتگی بشود، مضطرب تر خواهد شد.
آنچه جامعیّت دارد، گریزِ توده ها از این اضطراب و پناه بردن شان به سرگرمی ها و بلعیده شان، به زورِ روزمرگی هاست. بی خبر از آنکه، هزار سال عُمر دیگر نیز، این اضطرابِ نهفته را؛ مضمحل نکرده
و هماره "زمان" چون عنصری بیرونی؛ بر ایشان فرافکن می شود.
" گیرم که به کام دل بماندی صد سال
صد سال دگر بمانده گیر، آخر چه؟! "
و چون اینهمانیِ [ من و زمان ] رُخ نمی نمایند، از اینرو کوتاهی و بلندیِ عمر، افاقه ای در رفعِ محرومیت او در این جهان، نمی کند.
با نزدیک تر شدنِ به مرگ، "آگاهی" که ریشه در فقدان دارد، بر او چیره و "حسرت" چون دیوماری غول پیکر، گِرداگردش؛ چنبره خواهد زد. اژدهایی که از خون و پوستِ گریزهایِ وی؛ چالاک و متمرّد گشته است!
پس چگونه می توان، ماهیِ لغزنده را از کف نداد؟
حال، نه گریز از اضطراب پس از ادراک*، که رویارویی و در هم-تنیدنِ با اوست که وَرزیده می کند و نیرو می بخشد. زیرا با چشمان بسته و گوش های کَر، نه می توان دید و نه می شود شنید!
و باز آغازِ راهی نو، مسیری دیگر سان. دشواری ای یگانه و زایشی فرح بخش.
پرداختنِ به حسانیّت و خردمندی، و وجودیتِ خویش را پاس داشتن است که "زمان" می بخشد.
آدمی بدین نحوِ مواجهه با بحرانِ اضطراب، توانمندانه تر به طیفِ درون-زمانیِ زمان می پیوندد و با هستیِ خود، دستِ دوستی می دهد.
از این رو هستی اش، گرانبها ترین و در آنِ واحد، پوچ ترین دارایی های او هستند!
او به هوش است!
---
* شاید ادراکِ آدمی از اضطراب، به موجبِ وجوهِ تجربی و زیستیِ متکثر، منحصر به فرد باشد. اما آنچه مهم است تجربه ی انسانی ما در درک ماهیّت وجودیِ اضطراب است.
🌐🌱
@bar_bal_andisheha
📖
تا کجا زور میزنیم برهانهایمان را اصلاح کنیم؟
بسا کسان هستند که اندکی از خصوصیاتِ شخصیتیِ خویش را در برهانِ بدِ خود زورچپان میکنند، انگار که با این کار میتوانند تغییری در برهان ایجاد کنند و مسیرِ کجِ آن را راست گردانند.
این اتفاق مشابهِ وقتی است که مثلاً در بازیِ اسکیتلز، پس از آنکه مهرهی چرخان پرتاب شد، سعی میکنیم با چرخشِ بدن و ژست گرفتن مسیرِ مهره را تغییر دهیم!
#فردریش_نیچه
#آواره_و_سایه_اش
🌿🌿
@bar_bal_andisheha
📗
وقتی ما در جستجوی ساختارها هستیم از متغیرها بی خبر می مانیم. فرهنگ و شیوه های قومی هر لحظه تغییر می کند،پس روش ساختارگراها نمی تواند درست باشد و یک متن هرگز مفهوم حقیقی خودش را آشکار نمی کند، زیرا مؤلف آن متن حضور ندارد و هر بیننده و یا هرکس که آن متن را قرائت کند، می تواند دریافتی متفاوت از قصد و هدف مؤلف داشته باشد.
#ژاک_دریدا
@bar_bal_andisheha
یکی از جملات معروف پیاژه، سخن وی در رابطه با نظم طبیعی در پژوهش، نگارش و مطالعه است.نظم ظاهری، ربط زیادی به پژوهش ندارد.نظم در پژوهش، غیر از نظم در ظواهر است و بسیاری از پژوهشگران در زمینه ی ظواهر چندان منظم نبوده، ولی در شکار صیدهای علمی خود موفق بودهاند. چیزی شبیه به نظم طبیعیِ پیاژه.
میگویند: روزی شخصی از دیدنِ اتاق کار ژان پیاژه و ظاهر نامرتب و بی نظم آن در شگفت شد. برای رفع تعجب گفت: آقای دکتر! در اتاقی بدین شکل بی نظم و در هم ریخته، چگونه چیزهایی را که میخواهید پیدا میکنید؟
پیاژه گفت: دو گونه نظم داریم. یک نظم هندسی و دیگری نظم طبیعی. وسایل و کتب اتاق من به صورت طبیعی، منظم است، ولی از لحاظ هندسی؛ خیر. و مهم همان نظم طبیعی است که من هر چه را که بخواهم، خواهم یافت.
#ژان_پیاژه (۱۸۹۶-۱۹۸۰)
🍃
@bar_bal_andisheha
هنگامی که جامعهای به دروغ گوییِ سازمان یافته روی آورد و دروغ گفتن تبدیل به اصل کلّی شود و به دروغ گفتن در موارد استثنایی و جزئی اکتفا نکند؛
"صداقت" به خودی خود تبدیل به یک عمل سیاسی می شود و گوینده حقیقت، حتی اگر به دنبال کسب قدرت یا هیچ منفعتی دیگر هم نباشد، یک «کنشگر سیاسی» محسوب می شود!
در چنین شرایطی شما نمی توانید از سیاست کناره بگیرید و راه خود را بروید. شما ناچارید یکی از این دو راه را انتخاب کنید:
یا به تشکیلات دروغ می پیوندید
یا یک مخالف سیاسی محسوب می شوید!
✍️ #هانا_آرنت
📗 حقیقت و سیاست
#زن، زندگی، آزادی
@bar_bal_andishehs
🌹
امكان "سیاستورزی"
امیر مازیار
شاهد روزهایی تلخ و دردناک در زندگی جمعی ایرانیان هستیم؛ روزهایی تلخ که در این سالها نمونههای دور و نزدیک متعددی داشتهاست. پرسش من از هیاتحاکمه و نهادهای دارای قدرت این است که آیا راه مواجهه با این اعتراضها به کار بردن قوه قهریه است؟ آیا امکان وارد کردن این مساله در سرزمین سیاست و قلمرو سیاستورزی نیست؟ آیا رفتارهای گذشته و مشابه مشکلات را حل کردند یا فقط آنها را به عقب راندند تا بر اثر حادثهها و جرقهها تندتر و گستردهتر باز گردند؟ آیا نمیتوان این اعتراضها و حضور معترضان در خیابان را با هر شعار و خواسته و جمعیتی به رسمیت شناخت؟ آیا نمیتوان با معترضان گفتوگو کرد؟ به آنها امنیت و تریبون و رسانه داد تا مطالبات خود را هر چند رادیکال بگویند؟ نمیتوان برای این اعتراضها و مطالبات راهی باز کرد تا اگر به حق اند به نتیجه خود برسند و اگر فاقد پذیرش و اقبال عمومی اند کنار نهادهشوند؟ اگر مردم اند که در نهایت در هر مساله و دعوایی باید تصمیم بگیرند و قضاوت کنند راههایی برای رجوع خردورزانه ، سیاسی و واقعی به مردم و قضاوت آنها وجود ندارد؟ آیا دانش حقوق و سیاست عبث اند؟ آیا این همه متخصص در جامعهشناسی و حقوق و علوم سیاسی که در خود این مملکت پرورش پیدا کردهاند راهکاری برای چنین مشکلاتی ندارند؟ سخنان آنان کی باید جدی گرفته شود و علم آنان کجا باید نقش ایفا کند؟
اگر قرار باشد مشکلات جامعه ما را نیروهای نظامی و امنیتی حل کنند پس علم و دانشگاه و سیاستورزی برای چه گسترش یافتهاند ؟ برای رادیکالترین خواستهها هم راه حل سیاسی وجود دارد. برای سختترین موقعیتها هم تدابیر عقلی و سیاسی وجود دارد . راه را برای سیاستورزی واقعی و اقناعگر بازکنیم .
@amirmaziar1
✅ما خودمان را به خواب زده ایم در برابر این ظلم بی پایان/ ما شریک این جنایتیم
✍ اصغر فرهادی:
مهسا، دختر عزیزم، مسافر شهر خفتگان. گمان دارم پیش از سفرت، گوشه دل پاک و پر رؤیایت یا گوشه ای در دفترچه یادداشتت نوشته بودی که به تهران خواهی رفت و شاید لابه لای کارهای روزمره ات به جاهای دیدنی هم سری خواهی زد.این بود دیدنی های این شهر، همین و نه بیش.
از دیروز که خبرت راخوانده ام بیقرارم. بیزارم، این بار از خودم. تو روی تختی در بیمارستان خوابیده ای اما از همه بیدارتری و ما همه در اغماء. ما خودمان را به خواب زده ایم در برابر این ظلم بی پایان. ما شریک این جنایتیم.
@Sahamnewsorg
مثل خیلی از دوستداران کانون من هم می خواستم بنویسم به کانون و بچه های کانون رحم کنید ،اما یادم آمد هرگز از یک سرباز نمی شود انتظار داشت که به دستور مافوق بی اعتنا باشد،این آقایان تصمیم گیر در اتفاقاتی چنین سربازی بیش نیستند،اصلا تصمیم گیر نیستند،فقط جانبرکفانه تصمیمات بالادست را اجرا می کنند و بالادستی ها هم که هیچ اعتقادی به علایق و دلبستگی های ما ندارند و می دانند برای نابودی نهادهای فرهنگی، اول باید با بهانه هایی آن ها را ناکارآمد نشان داد ،مثل همین کاری که با انتصاب مدیران کوتوله و صرفا سیاسی طی سال ها با کانون کردند تا چنین لاغر،مردنی و زیان ده به نظر بیاید
Читать полностью…سایه بزرگ شعر و غزل ایران استاد هوشنگ ابتهاج به غزلستان ابدیت کوچید...
انتظار:
آهنگساز: استاد: #عباس_خوشدل
خواننده: #عزیز_قاسم_زاده
شعر: استاد #هوشنگ_ابتهاج
/channel/azizghasemzademusic
خاطره ی #سهراب_سپهری در مورد کار در اداره کشاورزی برای «مأمور مبارزه با ملخ!»
«نمیدانم تابستان چه سالی، ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مأمور مبارزه با ملخ در یکی از آبادیها شدم. راستش را بخواهید، حتی برای کشتن یک ملخ هم نقشه نکشیدم! وقتی میان مزارع راه میرفتم، سعی میکردم پا روی ملخها نگذارم. اگر محصول را میخوردند پیدا بود که گرسنهاند. منطق من ساده و هموار بود. روزها در آبادی زیر درختی دراز میکشیدم و پرواز ملخها را در هوا دنبال میکردم. اداره کشاورزی مزد مرا میپرداخت.»
🌿
@bar_bal_andisheha
این روزها از اتفاقاتِ تلخِ فزاینده در این سرزمین؛ اندوهگین ام. خبر ناگوار و هولناکِ ریزشِ ساختمان چندین طبقه ی در حال ساخت؛ در آبادان، که تیتر درشتِ خبرهاست و البته وقوعِ صدها اتفاق ناروایِ روزانه ی دیگر، که بدلیلجزئی بودن و بدیهی انگاشته شدن ها؛ رسانه ای نمی شود!
آنچه بیش از هر چیزی، مسکوت ام باقی می گذارد، این است که؛ به توجه و باریک بینی،می دانم؛ ویژگیِ های ناشایست و رذیلانه ای که در بسیاری از مسئولین می بینیم و آنها را مورد شماتت قرار می دهیم، در خودِ من، تو و ما نیز بالقوه موجود است.
خروجیِ سال های سال آموزش های نادرست، برخوردهای سلبیِ نابخردانه و ساز و کارهای اخلاقیِ فرودستانه؛ اکنون مردان و زنانی هستند، از خودِ ما... از جنسِ ما... در همین اجتماع.
کافی ست سری بچرخانید و به عملکردِ روزانه ی خودتان در مقیاس های بسیار خُرد و اخلاقی دقت کنید.
به شغل تان...به شیوه های امرار معاش تان... به منش و طینتِ اخلاقی تان جهتِ برآورده سازیِ منفعت های شخصی.
اپورتونیست، شترگاوپلنگِ شاخدار نیست که شبیه آدمی نباشد! او آدم است. با همین چشم ها و گوش ها...
راه می رود. نقاب می زند. حرف می زند. گریه می کند.
و...و...
آری! علف های هرزه در خاک هایی می رویند، که موادِ مغذی شان به وفور یافت می شود.
این مسئولینی که می گوییم از کجا آمده اند؟!
آیا همه زاییده ی یک مادرند؟ یا صرفاً محصولِ یک گونه ایدئولوژی اند؟
به خانواده هاتان، اقوام تان، با تیزبینی و فارغِ از تعصب بنگرید.
آری رفیق من، که فریادهای اخلاقیِ فرودستانه سر می دهی، گاه در کالبدِ یک کارگر و گاه در کالبدِ یک ژورنالیست و یا شاعر... فرقی نمی کند. با تو در این درد، همدردم.
مگر می شود دردی جانکاه نبُرد از همزادپنداری با گونه ای از نیایِ خودت، وقتی زیر خروارها خاک؛ هنوز زنده است... دریغ و دردا...
لیکن به خودت نیز دقت کن. به کثرت، در جهان بینی ها و فردگرایی ها؛ به مثابه یکدیگریم، اما صرفاً سرخورده با طینت هایِ فرودستانه، لیک؛ بالقوه!
"خانه از پای بست ویران است"
✍️ بابک رضایی
🌷💥🌷
فردوسی برای ما چه کرد؟
بهمن نامور مطلق، اسطورهشناس، معتقد است: فردوسی با نوشتن اسطورهها در خیال خودش، دوباره ما را شکل داد. به عبارتی فردوسی ما را دوباره متولد و هویتمان را بازسازی کرد.
اگر دقت کنید، میبینید فردوسی شعر نمیگوید، اسطوره نمیسازد، او پشت شعر و اسطوره، یک ملت را دوباره میسازد. در خیال او، اسطورهها نبودند که شکل گرفتند، بلکه ما بودیم که شکل میگرفتیم. به همین دلیل، #شاهنامه آیینه ماست.
ما برای دیدن خودمان به شاهنامه نیاز داریم، همانطور که به آیینه نیاز داریم. ما برای دیدن هویت فرهنگیمان به آیینه شاهنامه نیاز داریم. به بیان دیگر، ما با کلمات فردوسی دوباره روییدن گرفتیم، رشد کردیم و زاییده شدیم. ما برای اینکه هویت ملی و اجتماعیمان را بشناسیم، باید مدام به دیوان حافظ، گلستان سعدی و بویژه شاهنامه فردوسی مراجعه کنیم.
ما باید فردوسی را آنطور که خودش خواسته است، بازخوانی کنیم. فردوسی در عین حال که تاریخ ما را نوشته، اسطورهها و افسانههای ما را نیز یادآوری میکند. تاریخ و روایتهای یک قوم، مهمترین عنصر هویتی آن قوم است و حافظهی جمعی یک قوم بهترین شکل هویت و علت همبستگی آن است. فردوسی ملتی را که هویتش در خطر بود و برای همیشه داشت آن را از دست میداد، هوشمندانه نجات داد و با یادآوری روایتهایش، آن را بهروز کرد.
در واقع شاهنامه، نامه همهی نامههاست.
شعر «#فریدون فرخ فرشته نبود / ز مشگ و ز عنبر سرشته نبود / به داد و دهش یافت آن نیکویی / تو داد و دهش کن، فریدون تویی» من را منقلب کرد، تا جایی که مقالهای با عنوان «فریدون منم» نوشتم.
در واقع این شخصیتها نمادهایی هستند که ما خود را بشناسیم. ما میتوانیم فریدون، #ضحاک، #کیکاووس، #افراسیاب یا #رستم باشیم. صحبتهایی که فردوسی نقل کرده، برای این است که خودمان را بشناسیم و ببینیم کدامیک از شخصیتهای فراوان شاهنامه هستیم و با شناخت شاهنامه به شناخت خودمان برسیم. آنجا بود که احساس کردم فردوسی تا چه اندازه عمیق سخن گفته است.
بهمن نامور مطلق
🌺
@persian_mythology
نابودیِ یک رابطه ی عاطفی، از زمانی آغاز می گردد که یکی از طرفینِ رابطه، می خواهد، برای خوشایند دیگری، دروغی مصلحت آمیز بگوید و این بدان دلیل صورت می پذیرد که یکی از آن دو [و گاه هر دوی شان] می خواهد خصوصیتی از خویش بنمایانَد که از آنِ خود او نیست.
منی که برای تو می خواهد، آنی باشد که نیست، یا آنی نباشد که هست. از این رو در روابط زناشویی، نه تنها عشقی به بار نمی نشیند بلکه آن اندک احترامِ آغازِ یک رابطه نیز به تمامی افول می کند.
مواردی که زن و مردِ یک رابطه، بر سر آن لحظه های شان را می بازَند، عموماً به حدی اجتماعی، عُرفی و بدیهی پنداشته می شوند که اگر آن ویژگی های مبتذلِ اخلاقی را پیش روی شان بشکافیم، با خشمی زهرآسا مواجه خواهیم شد، مگر بدان شرط که هر کدام شان، خطراتِ جان بخشِ میل به آگاهی را پذیرفته باشند.
و این اساسی ترین علّتی ست که جمله ی #آلبر_کامو را مُهرِ تصدیق می نشاند:
عشق حقیقی امریاست استثنایی؛ بهاحتمال؛ دو یا سه مورد طی یک قرن. بقیهی عشقها یا از روی خودخواهیاست یاملال.
✍ #بابک_رضایی
ستیز با هیولا به خودی خود مشکلی ندارد.
وقتی در ستیز با هیولا راهی را برگزینی که هیولا را هیولا کرده است؛ هیولایی با حرکتی سایه وار در لایه های پنهان روانت رسوب میکند؛ بی آنکه تغییری در چهره ی حق به جانبت دیده شود. حتی خودت هم نمیدانی که در برآورده کردن هدفی که در ابتدا مقدسش میخواندی در چه ورطه هولناکی افتاده ای.
نمونه های فراوانی در تاریخ ملل و در افراد مختلف وجود دارد که بازنمایی این صحبت حکیمانه پیامبر مبعوث نشده مغرب زمین را تایید میکند.
رفتار انقلابیون فرانسه و قرینه های تاریخی و امروزی آن را به کرات دیده ایم.
#آرمان_اسدی
نام استاد علی رضاقلی (۱۳۲۶_۱۴۰۱)، استاد و پژوهشگر جامعهشناسی، جاودانه باد!
جامعهشناسی خودکامگی: تحلیل جامعهشناختی ضحاک ماردوش، تهران: نشر نی، ۱۳۶۷.
جامعهشناسی نخبهکشی قائممقام، امیرکبیر، مصدق: تحلیل جامعهشناختی برخی از ریشههای تاریخی استبداد و عقبماندگی در ایران، تهران: نشر نی، ۱۳۷۷ (تا اردیبهشت ۱۳۹۸ به چاپ ۴۴ رسیده بود)[۴]
اگر نورث ایرانی بود، تهران: مؤسسه غیرانتفاعی مطالعات دین و اقتصاد، نهادگرا، ۱۳۹۸.
@bar_bal_andisheha