جامعه شناسی ادبیات، سینما مسایل اجتماعی و مباحث روزمره @Saeed_Maadani سعید معدنی (هیات علمی گروه جامعه شناسی تهران مرکز) ارتباط: @SaeedMaadani
دید و بازدید، جلال آل احمد.
سلام به دوستان عزیز
سال نو را به همه همراهان فهیم و وفادار کانال هفت اقلیم تبریک عرض میکنم.
امیدوارم سال آینده سالی نیکو همراه با صلح و آرامش برای همه مردمان جهان و سال رونق اقتصادی و پیشرفت برای ایرانیان باشد.
****
اگر می خواهید گوشه ای از نحوهی دید و بازدید عید ۸۰ سال پیش تهران را بدانید و اینکه در آن زمان نه تلفن همراه بود و نه تلفن خانگی فراگیر بود و وسایل ارتباط جمعی هم بسیار محدود. مردم چگونه در ایام نوروز به دیدن یکدیگر می رفتند؟ قصه کوتاه "دیدو باز دید" جلال آل احمد تقدیم شما خوبان میشود.
کتاب " دید و بازدید" که مجموعه چند داستان کوتاه و اولین اثر آل احمد است، در سال ۱۳۲۴ و ۲۲ سالگی نویسنده منتشر شده است. اگر چه آغاز راه این نویسنده مشهور است و داستان ها ساده و سطحی و خام می باشند اما این قصه دست خواننده را میگیرد و با خود به دید و بازدید طبقه متوسط شهری در عید نوروز سالیان دور تهران میبرد.
این قصه زیاد وقت شما را نمی گیرد ولی برشهایی از عید دیدنی آن سالها را به نمایش میگذارد.
عیدتان مبارک.
@Saeed_Maadani
✍️ محمد فاضلی
🖊 آی حذفکنندگان محذوف
یکی از واقعیتهای تاریخی چند دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، حضور پررنگ «حذفکنندگان» است. اینها کسانی هستند که در دورانهای مختلف، خودشان کمر به حذف دیگران از سپهر سیاست بستهاند، یا حذف کردن را همراهی کرده یا در مقابل آن سکوت توأم با رضایت داشتهاند. بگذارید مصداقیتر بنویسم.
وقتی ملی-مذهبیها و نهضت آزادی از جریان سیاست ایران حذف شدند، بسیاری همراهی کردند. بعدها وقتی جریان اصلاحطلب از سپهر سیاست حذف شد، بسیاری یاری و همرانی کردند. و حالا کار به حذف بخش جریانهایی از اصولگرایی انجامیده است. افرادی نظیر اکبر هاشمی رفسنجانی، علیاکثر ناطق نوری، حسن روحانی، علی لاریجانی، صادق لاریجانی، محمود احمدینژاد، باقر قالیباف و اشخاصی در میان اصلاحطلبان در دورههای مختلف با حذف کردن سایر افراد و جریانها، به شیوههای مختلف همراهی کردهاند. دست آخر، همه خود در زمره حذفشدهها یا در معرض حذف قرار گرفتهاند. اینها «حذفکنندگان محذوف» شدهاند.
@sokhanranihaa
اگر این واقعیت را به زبان نظریه «خشونت و نظمهای اجتماعی» نورث، والیس و وینگاست بیان کنم، میتوان آنرا مرحله توسعهنیافته «نظم دسترسی محدود پایه» دانست که در آن هنوز فرادستان بین خود درباره «حاکمیت قانون بین خودشان» (نه حتی تعمیم حاکمیت قانون به غیرفرادستان) توافق نکردهاند. فرادستان چهار دهه است برای حذف یکدیگر تلاش میکنند. عبارت «پیاده شدن از قطار انقلاب» دقیقاً همین روند را نشان میدهد.
وضعیت به گونهای شده که کمیت و کیفیت «حذفکنندگان محذوف» که زمانی خود در شمار سینهچاکان حذف کردن بودند و اکنون در لشکر محذوفان قرار گرفتهاند، خیلی زیاد شده است. این منطق «حکومت طبیعی نظم دسترسی محدود» است که دسترسی افراد و گروههای بیرون از «ائتلاف مسلط» به سازمان سیاسی و اقتصادی را دائم محدود میکند. این آسیاب به نوبت است و حذفکنندگان فعلی نیز دیری نمیگذرد که به شمار محذوفان درمیآیند.
کشورهایی که بالاخره توانستهاند از نظم دسترسی محدود حکومت طبیعی گذر کنند، به توافق نخبگان برای دست کشیدن از این روند حذفی دست یافتهاند و توافقی (ابتدا بین فرادستان) برای تن دادن به قاعده بازی مبتنی بر قانونی که حقوق برابر همگان را لحاظ کند، به دست آمده است.
آی «فرادستان محذوف»! شما همین دو سه دهه یا چند سال قبل، خودتان در شمار حذفکنندگان بودید و امروز حذف شدهاید. امروز آرزو میکنید کاش هیچگاه روند حذف را یاری و همراهی نکرده بودید. آرزو میکنید کاش به رقابت مبتنی بر قانون بدون سازوکار حذف تن داده بودید. حسرتی جانسوز برای شماست و حتماً حرصتان درآمده است اما این آشی است که خود پختهاید.
گذشتهتان تباه شده و به واسطه گذشته تباهتان، امروز و آینده میلیونها ایرانی را تباه کردهاید. اما تا عمر باقی است و نفسی میآید و میرود، تلاش کنید تا توافقی میان فرادستان شکل دهید که رویه تباه و کشورسوز حذف و رقابتگریزی را پایان دهید. اگر رقابتی غیرحذف، در سیاست و به تبع آن در اقتصاد، جریان داشته باشد، گاه رقیبان میبرند و گاه میبازند، اما حذف نمیشوند. در رقابت عادلانه، بازندگان نیز خشنود نیستند اما باخت را عادلانه میدانند. رویه حذف کردن، خشم، استیصال و تحقیر به بار میآورد.
نیک در چهرههای یکدیگر بنگرید. هر کدام زمانی کمر به حذف دیگری بسته بودید و اکنون همه در شمار حذفشدگان، مستأصل و تحقیرشده، به نظاره سیاست پوچشده نشستهاید. شما در تنور رویه حذفی پوچکننده دمیدید و اکنون بادی که کاشتید، طوفان به بار آورده است.
بارها با خود زمزمه کردهاید «ملک را سیاستی دیگر باید.» آن سیاست دیگر، سیاستورزی برای ساختن توافقی است که رقابت را به جای حذف بنشاند. به این دستور کار بیندیشید، همه تلاشهای خود برای حذف کردن دیگران و تکثر را به یاد آورید، و به سهم خویش در این تباهی نظاره کنید. شاید آن «سیاست دیگر» از میانه این چشم دوختن در پوچی حاضر، سر برآوَرَد.
آی «حذفکنندگان محذوف» به سهمتان در تهی ساختن زمین سیاست از مغز و سخنان نغز، بیندیشید و برای جبران مافات کاری کنید: ساختن توافقی برای نشاندن رقابت به جای حذف کردن.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @fazeli_mohammad
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
عباس عبدی:
بر اساس گزارش سازمان ثبت احوال کشور در آخر بهمن 1402، تعداد 975 هزار و 568 رویداد ولادت به ثبت رسیده است.
پس علیرغم اجرای قانون فرزندآوری که بسیار پرهزینه و تورمزا بود تعداد متولدین امسال حدود ۱/۵ درصد کمتر از سال پیش است. این محصول قانونگذاری در مجلس استصوابی است.
@Saeed_Maadani
🔻مسلمانان ژاپن و معضل دفن مردگان؛ «نمیخواهم جنازهام را بسوزانند»
🖋سوامیناتان ناتاراجان
اجساد ۹۹ درصد از شهروندان ژاپن طبق سنت بودایی یا شینتو سوزانده میشوند، بنابراین مسلمانان در تنگنا قرار دارند. سوزاندن مرده در اسلام ممنوع است و مسلمانان معمولاً مردگان خود را ظرف ۲۴ ساعت پس از مرگ دفن میکنند.
برخی از خانواده ها مجبور میشوند مردگان خود را صدها کیلومتر جا به جا کنند تا مراسم تدفین اسلامی مناسبی برای آنها برگزار کنند.
طاهر عباس خان که برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ برای گرفتن مدرک دکترا به ژاپن رفته، با حالتی احساساتی میگوید: «حتی از فکر این که ممکن است مجبور شوم یکی از نزدیکانم را بسوزانم، شبها خوابم نمیبرد».
اولین مسجد در استان اویتا در جزیره کیوشو جنوبی در سال ۲۰۰۹ تأسیس شد، اما گورستان هنوز در همان مرحله طراحی و برنامهریزی برای جامعه ۲۰۰۰ نفری مسلمانان متوقف شده است.
انجمن دکتر خان یک قطعه زمین در کنار قبرستان مسیحیان در بپو خرید. افرادی که مالک زمین در کنار آن بودند «گواهی عدم اعتراض» به این انجمن دادند اما نزدیکترین گروه ساکن در ۳ کیلومتری با آن مخالفت کرد.
دکتر خان میگوید: «آنها گفتند دفن اجساد باعث آلودگی آبهای زیرزمینی و همچنین آب دریاچه میشود که برای آبیاری به کار میرود.»
ادامه مطلب در لینک زیر:
https://bbc.in/4ck0lqM
@BBCPersian
25 اسفند ماه زاد روز شاعر بزرگ گمنام، خانم #پروین_اعتصامی گرامی باد؛ بانوی حکیم عاقل و فاضلی که پختگی و سختگی شعرش بر هیچ شعرشناسی پوشیده نیست...
یادش سبز و جاودانی باد🌸
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کاین خطاکاری چه بود؟
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بدکردار را بد کیفر است
گفت، بدکار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، میدانیم و میدانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا، کار تست
مال دزدی، جمله در انبار تست
تو قلم بر حکم داور میبری~
من ز دیوار و تو از در میبری
حد بگردن داری و حد میزنی
گر یکی باید زدن، صد میزنی
میزنم گر من ره خلق، ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
میبرم من جامهٔ درویش عور
تو ربا و رشوه میگیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سیهدل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل، گر یکی ابریق برد
دزد عارف، دفتر تحقیق برد
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من براه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
میزدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران میخواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیرهدستان میربایند آنچه هست
میبرند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب، گرم یغما کردنست
دزدی حکام، روز روشن است!
#پروین_اعتصامی
و
خاطرهی #سیمین_دانشور از #پروین_اعتصامی:
در دانشکده ادبیات، پشت میز کتابداری میدیدمش. چشمهای درشتش کمی تاب داشت و روسری سر میکرد. بیشترِ دانشجویان «خانم کتابدار» صدایش میکردند و من «خانم». مرحوم فروزانفر، مرا «دوشیزۀ مشکین شیرازی» مینامید تا اشارتی باشد به پوست آفتابخوردۀ جنوبیام. اما او یک روز گفت: «دانشور! کلیّاتِ او. هِنری را به امانت بردهای و پس نیاوردهای. جریمه میشوی.»
آن روزگار، ویرِ او.هِنری داشتم و از پایان غافلگیرکنندۀ داستانهای کوتاهش خوشم میآمد.
گفتم: «تمامش نکردهام.»
گفت: «تو بیاور، دوباره امانت بگیر!»
دانشجوی پسری که بعدها شناختمش، دکتر معین –معینِ فرهنگ و ادبیات ایران– در کنارم، به انتظارِ گرفتنِ کتاب، بیتاب مینمود.
گفت: «خانم پروین اعتصامی گزارش نمیدهد. هوای دخترها را دارد.»
خودِ خودش بود. غافلگیر شدم. وقتی آدم جوان است، انتظار دارد که هر آن اتفاقِ خوشی برایش بیفتد و اتفاقِ خوش افتاده بود. میدانستم که بایستی میشناختمش. میدانستم که این خانم خانمها را در ذهنم، در قلبم، در کلِ وجودم، جایی دیدهام، یا باید دیده باشم، ویا شنیده باشم. سیر نگاهش کردم. کمی چاق، اما غمگین مینمود و مثل شعرش بلندبالا نبود. سرش که خلوت شد، به اشارهاش به مخزن کتابخانه رفتم. خواستم دستش را ببوسم، که نگذاشت. چای که میخوردیم، دوتا از بهترین شعرهایش «سفر اشک» و «مست و هوشیار» را از زبان من شنید. اما نتوانستم لبخندی به لبهای بستهاش اهداء کنم. حتی حیرت نکرد که «قند پارسی»اش تا شیرزا رفته و برگشته.
آن روز، هیچ کداممان نمیدانستیم که پایان غافلگیرکننده، سال بعد (و ۱۵ فروردین ۱۳۲۰) است.
📚 "شناخت و تحسین هنر"
مجموعه مقالات #سیمین_دانشور
#پاییزخوانی
/channel/paeizrahimi
♦️مقاومت در برابر نقد از راه شخصی جلوه دادن آن: «دانشمند سالک» و منتقدان اش /۵
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
بار دیگر یادآوری میکنم که بهعنوان یک محقق جامعهشناسی و بهعنوان یک دانشپژوه، وظیفهی خود میدانم که به سهم خویش از ساحت علم و ساحت دانشپژوهی و بهویژه از ساحت رشتهی علمیی خود دفاع کنم و آن را از آلودهگیهای ناشی از ورود معرفتهایی نظیر معرفت دینی و معرفت عرفانی که در جای خود محترم و قابل بحث هستند، حفاظت کنم.
پس، نقادیی هر نوع کنش و اندیشهی کژ و کوژ که در قلمروی وسیع دانشپژوهی و بهتبع آن، قلمروی علم تحقق مییابد، از وظایف ذاتیی یکایک کنشگران این حوزهها است و حق نقد -آن هم نقد بدون ملاحظه و تعارف در قبال دیگرانی که در این حوزهها ورود میکنند- برای همهی ما بهطور بالقوه محفوظ است و با اتهام زدنها و انواع پروندهسازیها این حق از کسی ستانده نمیشود.
کسی حق ندارد برای منتقد شرط و شروط بگذارد و برای نقد چیزی مثل "شورای نگهبان" علم کند و به دنبال "احراز صلاحیت" منتقدان باشد. چنین اقدامی بیش و پیش از هر چیز نشانهی عدم پایبندی به قواعد و ارزشهای سلوک دانشپژوهانه است و حاکی از درونی کردن الگوهای رفتاریی ضد نقد و منشهای برآمده از فرهنگ ضد نقد است. کسانی که فقط به تجلیل و تمجید اعتنا میکنند و خوشآمد میگویند و به نقد و ناقدان رو ترش میکنند و به نظرات کارشناسان و صاحبنظران بیاعتنایی میکنند، دستپرورده و نیز مقوم فرهنگ تزویر اند. وقتی فرهنگ نقد وارد میشود، فرهنگ تزویر رخت برمیبندد.
پایان
#نقد
#دکتر_تنهایی
#فرهنگ_نقد
#فرهنگ_تزویر
#جامعهشناسی_ایران
@NewHasanMohaddesi
♦️مقاومت در برابر نقد از راه شخصی جلوه دادن آن: «دانشمند سالک» و منتقدان اش /۳
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
«تولید فرهنگ مرید-مرادی یا و بازتولید منش و نگرش حامیگرایی و قشونسازی در فضای نقد علمی بر تباهی دامن و مامن علم میافزاید. اینگونه تقلیدگرایی سرانجامی جز سقوط اخلاقی در فضای علمی کنشگران آن نداشته و همزمان سببساز سقوط امر نظریهپردازی میگردد که فقط در پرتو نقد، تجربهگرایی، انصافعلمی و شهامت در پذیرش نقد زمینه رشد مییابد.
فرهنگ بزرگداشت پیشکسوتان علوم و عرصه فرهنگ فقط با تجلیل بدون تحلیل، زمینههای نقد و توسعه علم و فرهنگ را مسدود میکند. چنین روشی عمدتا در ساختار قدرتی ریشه دارد که در آن رهبران سنتی خواه در نهاد خانواده، سیاست، دولت و خواه در علم و فرهنگ رخنه کرده و به بازتولید خردهفرهنگهای یک منش بنیانسوزی منجر میشود که در نگاهی کلان، فرهنگ رمه-شبانی را احیا میکند.»
/channel/alitayefi1/4547
🔻دکتر سیدجواد طباطبایی (با ارجاعی طولانی به نوشتهای از دکتر تنهایی در کتاب «نظریههای علوم اجتماعی»، کرمان، ۱۳۶۳): «در اینجا، با استفاده از فرصت، اشارهای به اثر نویسندة دیگری میکنیم که التقاطی سخت بیبنیاد میان فلسفة فارابی و جامعهشناسی هضمنشده فراهم آورده و به نتیجهگیریهایی پرداخته است که در طبلة هیچ عطاری نمیتوان یافت» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۱۳۵-۱۳۴؛ کتاب «ابن خلدون و علوم اجتماعی: گفتار در شرایط امتناع علوم اجتماعی در تمدن اسلامی».)
🔻محمدحسن محقق معین: «تنهایی و تنهاییها و ساختارِ تنهاییپرور در سراسر ایران سرمایهی اجتماعیی منحط بار آورده است.»
«تنهایی در آثارش جامعهشناسی را محصول ادیان و اسطورهها معرفی کرده است که هر کدام روشهای تحصیل و حوزههای نظریاش را از دینِ مربوطه اخذ مینماید. و مفاهیم و اصطلاحاتی همچون: جامعهشناسی اسلامی، جامعهشناسی علوی، جامعهشناسی عرفانی را علمی حاصل از محتوای دینی و مکتبی ادیان و گرایشهای نامبرده میداند. بدین ترتیب دامنهی تفسیرگراییی دکتر حسین ابوالحسن تنهایی چیزی به نام علمِ جامعهشناسی که در شرایط اقتصادی اجتماعی پس از انقلاب صنعتی در اروپا به خصوص فرانسه ابداع شد را اولین به معنی دقیق کلمه نمیشناسد.»
/channel/MHMohaqeqMoein/15264?comment=34014
🔻دکتر سعید معدنی: «جدای از مسئولیتهای اجرایی، دکتر تنهایی دارای آثار قلمی و شاگردان بسیاری است که قدردان ایشان هستند اما متاسفانه این شاگردان از دریچه نقد به آثار استادشان نگاه نمیکنند. در همین همایش هم بیشتر تقدیر کردند تا نقد. شاید ماهیت چنین مراسمی در حضور دوستان و خانواده و همکاران میطلبد که بیشتر رنگ مایه تشکر و تقدیر داشته باشد. اما شاگردان ایشان تا به حال کتابهای ایشان را بهطور جدی نقد نکرده اند. در حالی که طبق تجربه علمی در تاریخ غرب، این نقد است که موجب ماندگاری نام بزرگان میشود و راههای جدیدی در میراث علمی بوجود می آورد. مثلا از خلال نقد یونگ به استادش زیگموند فروید، رواندرمانگری پیشرفت کرد. شاگردان منتقد ضمن ابداعات تازه، بر روی شانهی استادان خود ایستادهاند و باعث شهرت معلمانشان نیز میشوند.»
/channel/Saeed_Maadani/4451
🔻دکتر علیاکبر مهدی (بهواسطهی نوشتهی بازرگانی): «او [تنهایی] به خاطر دیدگاههایش تا به امروز از سوی بسیاری جامعهشناسان مورد انتقاد، اعتراض، و بیتوجهی توأمان قرار گرفته است. فیالمثل علیاکبر مهدی (جامعهشناس) در نقد دیدگاههای او دربارة جامعهشناسی علوی و نوشتههایی از این دست، از صفت «فقر شدید متدلوژیک» استفاده میکند» (مهدی، ۲۰۳۳ به نقل از بازرگانی، ۱۳۹۴: ۱۶؛ مقالهی «جامعهشناسی در منظومة عرفانی تنهایی»).
ادامه دارد. 👇👇👇
#نقد
#دکتر_تنهایی
#جامعهشناسی_ایران
@NewHasanMohaddesi
♦️مقاومت در برابر نقد از راه شخصی جلوه دادن آن: «دانشمند سالک» و منتقدان اش /۱
✍️حسن محدثی
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
شاگردان خاص دکتر تنهایی میکوشند نقد مرا به دکتر تنهایی، ناشی از انگیزههای شخصی و نوعی کینهتوزی جلوه دهند. لابد نقدهای من به دکتر غلامعباس توسلی (که ده سال شاگرد او بوده ام و دو رسالهی کارشناسیی ارشد و دکتری ام را زیر نظر او نوشته ام) و نقد ام به استاد سابق ام در دانشگاه تهران دکتر محمد توکل، و نقد ام به دکتر فرامرز رفیعپور و نقد ام به بسیاری دیگر هم ناشی از مسايل شخصی و کینهتوزی ام بوده! آنها حتا اصطلاحات مرادشان را دائماً تقلید میکنند و بر سبیل مقاومت در برابر نقد، به مرادشان تأسی میکنند: «بهاصطلاح نقد»، و «بهاصطلاح ناقد» و ...!
دکتر سیدمحمود نجاتیی ارجمند از "نبود سنت حسنه استاد-شاگردی و در عوض سنت سیئه مرید-مرادی" میگوید و میپرسد:
"چرا در نوشته مفصل آن بانوی گرامی علوم اجتماعی خوانده و دیگر دوستان و همفکران و هم گروهیهای ایشان در باره جناب دکتر تنهایی شرح مصائب! میآید اما دریغ از یک نقد! توصیف و تحسین آرا و آثار ایشان هست، اما دریغ از یک اپسیلون تحلیل انتقادی! تحسین و تجلیل و تعظیم مراد هست! اما نقد استاد نیست!؟" (نجاتیی حسینی، ۱۴۰۲، /channel/smnejatihosseini/8056).
در مقام توضیح باید بگویم که اولاً، آن «مصیبت»های مورد بحث ظاهرا وارد شده به دکتر تنهایی که مریدان در آن مبالغهها کرده اند، هیچیک ناشی از کار علمیی ایشان یا فعالیت سیاسیی ایشان نبوده، بلکه ناشی از عضویت ایشان در یک فرقهی درویشانه است؛ فرقهی نعمتاللهی. اینکه حکومت دینی با دراویش مشکل دارد و بر آنها سخت میگیرد، مورد تأیید من نیست. اما بدانیم که آن سختگیریها و مشکلات ایجاد شده بر ایشان، به این خاطر بوده است و نه به خاطر کارهای علمیی ایشان یا نقدها و فعالیت سیاسیشان. رسانههای متعلق به این فرقه او را «دانشمند سالک» معرفی کرده اند (بنگرید به /channel/sufismlibrary/26240) و در بارهی او نوشته اند:
«دكتر تنهايی همچنين در محضر اساتيد عرفان شيعی تلمذ موشكافانهای نموده و از طرف حضرت آقای حاج دكتر نورعلی تابنده "مجذوبعلیشاه" ارواحنافداه، مجاز در تدريس اين رشته نيز گرديده است. او با كشف رابطههای چندجانبه ميان نظريههای عرفانی و جامعهشناسی به بازپروری و گسترش جامعهشناسی دينی و عرفانی همت گمارده است» (کانال کتابخانه تصوف و عرفان، /channel/sufismlibrary/26240).
وانگهی، بهرغم این مسائل، ایشان چند بار به مقام مدیریت دانشکده رسیده اند، در حالی که بسیاری از اعضای هیأت علمی حتا امکان این را ندارند که به مقام مدیریت گروه نائل شوند!
ثانیاً، دِین مریدان به مرادشان و نیز درونی کردن فرهنگ مرید-مرادی، مانع از ورود آنان به نقّادی میشود. برخی از این مریدان در زمان ریاست دکتر تنهایی بر دانشکدهی علوم اجتماعی واحد تهران مرکزی از رانت استادشان استفاده کرده و به مقام مدرّسی در دانشکده نائل شده اند (هم همکاران ام در گروه جامعهشناسی و هم دانشجویان آن دوره میتوانند در بارهی تدریس دانشجویان دکتر تنهایی در آن دوره شهادت بدهند). بگذارید فقط یک نمونه را ذکر کنم: درس یک استاد جامعهشناسی را از او گرفتند و به یکی از همین مریدان دادند و آن مرید با کتاب همان استاد بر سر کلاس رفت (نقل از استاد مربوطه). در همان دوره بود که من به این نوع مدیریت دکتر تنهایی بر دانشکده، اعتراض کردم و اعتراض ام را به گروه علوم اجتماعی به صورت مکتوب ارسال کردم، اما به جایی نرسید (بنگرید به /channel/NewHasanMohaddesi/5329).
بیشک یکی از وظایف دشوار ما کنشگران جامعهشناسی در ایران و در این سالها این بوده است که رشتهی جامعهشناسی را از هجوم و تطاول افکار دینی و عرفانی حفاظت کنیم . اجازه ندهیم کسانی از درون و بیرون با این گرایشها به جامعهشناسی آسیب بزنند.
از این توضیحات ضروری که بگذریم، من در مقام پاسخ به این نوع مقاومت در برابر نقد و شخصی جلوه دادن آن و تبدیل کردن فضیلت نقادیی مسؤولانه به یک اتّهام، مناسب میدانم نقدهای صاحبنظران دیگر به دکتر تنهایی را در اینجا ذکر کنم و ضمن یادآوریی اینکه نقد در دنیای دانشپژوهی یک تعهًد رشتهای است و من فقط وظیفه ام را در نقد همرشتهایهایم انجام میدهم، بپرسم که آیا همهی افراد زیر با دکتر تنهایی مشکل شخصی داشته اند و کینهورزیی خود را نسبت به او نمایان ساخته اند؟! آیا این نوع داوری در بارهی این افراد موجه است؟ آیا آنها «بهاصطلاح ناقد» هستند؟!
محض اطلاع ذکر میگردد که این مطالب در رسانههای مختلف منتشر شده اند و سخنان ناقدان محترم به ترتیب حروف الفبا (با ذکر منبع) دستهبندی شده اند تا بار دیگر، متهم به اغراض شخصی و کینهتوزی نشوم:
ادامه دارد. 👇👇👇
#نقد
#تنهایی
@NewHasanMohaddesi
آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری
✍️سعید معدنی
روزی یکی از دانشجویان در مقام دفاع از پایان نامهاش که در بارهی قومیت و زبان مادری بود از رضاشاه انتقاد کرد که چرا مثلا مثل کشور هند عمل نکرده و اجازه تدریس دروس به زبان هر منطقه و یا استان ایران را برنامه ریزی نکرده است.....
ادامهی یادداشت👇👇👇
#سعید_معدنی
#زبان_مادری
#فارسی
#سرزمین
#گویش
@Saeed_Maadani.
هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره ۱۰۷۷
@Saeed_Maadani
بخش چهارم، بخش پایانی در ۲ صفحه
10-در نگاه من، سنت پیشرفت است که حائز اهمیت است، نه افراد. همچنانکه بلومر از استاد خود جرج هربرت مید ایده اصلی را میگیرد و شیوه تولیدی را به کارهای مید اضافه میکند، دکتر تنهایی نیز از بلومر میآموزد و بنابر استقرائات تاریخی خود از بوم ایرانی نظریه تفسیری پرگمتیستی خود را در قشربندی اجتماعی صورت بندی میکند.
جان دیویی هم شاگرد پیرس، و مید پیرو وونت و پیرس بوده، استراوس شاگرد بلومر بوده و نظریه زمینهای او برگرفته از آموزه های بلومرین اوست؛ شیبوتانی نیز از شیکاگوی اول بُن مایههای فکری خود را گرفته و کتابی ارزشمند به افتخار استادش هربرت بلومر تنظیم کرده است. آرلی راسل هکشایلد از پیروی همین دبستان فکری است که به نظریه کار عاطفی میرسد. چه اشکالی دارد که آدمی #پیرو_پارادایمی در رشته جامعهشناسی باشد و در کنار آن تأملات میان رشتهای خود را هم دوام و قوام بخشد؟ من نیز کوشیده و میکوشم تا رنگ خود را به تابلوی پارادایمی بلومر و اندیشمندان بلومرین بزنم و رهیافتی فمینیستی به نظریه تفسیری پرگمتیستی را برای بوم ایرانی از دل نظریه تفسیری پرگمتیستی ح.ا. تنهایی و دستگاههای نظری سایر اندیشمندان تفسیری استخراج کنم و گامی هرچند کوچک برای حل و فصل مسائل اجتماعی زنان جامعه اینجایی و اکنونی بردارم. همچنانکه در تازهترین کوششم در پنلهای تفسیری سوم و چهارم اسفندماه 1402، از نُه کوشش پژوهشی ح.ا. تنهایی در فرانظریه تفسیری پرگمتیستی، در سه مورد این واکاوی نظری صورت گرفت و گزارش شد. در عین حال و از دیگر سوی، در دستگاههای نظری جامعهشناسان تفسیری نیز به دنبال رهیافت تفسیری از نظریات فمینیستی نیز هستم. بازشناسی تحلیلی جنبش زنان در بستر جامعهشناسی تفسیری، مشخصا در دستگاه نظری بلومر، کوششی در این راستا بود که انجام و در همایش علوم اجتماعی ارائه شد. نگاهم به دیالکتیک تفسیری و مطالعات زنان است.
سخن از #مرید_پروری در چنین فضای فکری که خود و همیارانم در حلقه های مطالعاتی تفسیری راهها و اهداف یک پارادایم علمی و رسمی جامعهشناسی را دنبال میکنیم، تهی از معنا و بیهوده و در نتیجه فاقد ارزش پاسخگویی است. اینجا سخن از #پیروی_پارادایمی است که سبب بالندگی و شکوفایی میشود؛ ورنه در باتلاق مرید و مرادی صرفا در خوانش و پیروی چشم و گوش بسته از مراد غوطه ور می شدیم و تا عمق اضمحلال دست و پا میزدیم. حال آنکه آموزههای تفسیری دست کم مستلزم روششناسی استقرائی و اَبداکتیو است و مسیری جدا از تفکر قیاسی دارد. به همین سبب در کُنه فکر تفسیری، اساسا تفکر مرید و مرادی یا کیش شخصگرایی محلی از اعراب ندارد. برآیند تفوق خرد جمعی بر این دوره فعالیتهای گروه جامعهشناسی تفسیری مشارکت فعالانه گروه تفسیری در همایش علوم اجتماعی اسفندماه 1402، با ارائه سه پنل پژوهشی است که به لحاظ کمی و کیفی منحصر به فرد بوده، برونداد آن در کتاب همایش منتشر شد. سالنامه تفسیری نیز به همت اعضای گروه تفسیری درحال تدوین و گردآوری است. همچنین اثری مشترک توسط هموَندان گروه تفسیری به زودی منتشر خواهد شد که حاصل ترجمه پژوهی داوطلبانه یاران و علاقه مندان به گروه تفسیری از ایران و حتی سایر کشورهای دنیاست. در حلقه آموزش تفسیری خوانش و ارائه محتوای تفسیری انجام می شود و به نوعی تربیت مدرس تفسیری صورت می گیرد. برنامه نشستهای مستقل و مشترک با سایر گروههای تخصصی نیز مداومت دارد. به این ترتیب در هم تنیدگی کنش در جمع جامعهشناسی تفسیری، فراسوی مدل هرمی شکل پدر-جامعهشناس بر رأس هرم، بر مبنای مدل خطی فارغ از سلسله مراتب و بر مبنای تصمیمات گروه، به پیش میرود.
11-در فهم من #نقد_پارادایمی هر یک از مکاتب جامعه شناختی (مثلا تضادی یا تفسیری) مستلزم آنست که ابتدا دستگاههای نظری ذیل همان مکتب فکری (تضادی یا تفسیری) مطالعه، واکاوی و سپس بازشناسی شود. در این معنا #نقد یعنی آنکه تناقضات و ناهمسازی های پارادایمی از درون همان دستگاه فکری بیرون کشیده شود؛ وفق #قواعد_نقد_علمی مردود دانسته شود یا عناصر تحلیلی آن برای ویرایش و تلفیق مقبول و کاربردی واقع شود. از این رو نقد هر یک از مفاهیم مکتبی تفسیرگرایی بایستی برآمده از بررسی جستارهای هستیشناختی، روششناختی، ایستاییشناختی و پویاییشناختی پارادایم تفسیری باشد. ایراداتی که از سکوی معرفت شناختی پوزیتیویسم یا رویکردهای عواملگرایانه وارد می شود، کج راههای به سوی #باصطلاح_نقدهایی است که به گفته بلومر بر مبنای سازمان روانشناختی است. در این معنا، گفتار و جستار آن منتقدی مورد مداقه قرار گرفته و سزاوار پاسخگویی می شود که این مهم را لحاظ کند و در چنته نقد خود، استناد به نکات، و ارجاع به منابع و مآخذ جامعهشناسی تفسیری را داشته باشد.
هر مضمونی بیرون از این دایره، حشو و زوایدی بیش نیست، در #قلمروی_علم نیست، و انگیزه یا التزامی هم به پاسخ ایجاد نمیکند.
بخش سوم در ۲ صفحه
7-طی سالی که رو به پایان است، تیم تاریخ شفاهی تفسیری به گردآوری دقیق داده هایی پرداخته که شامل جزئیاتی می شود که از خلال مصاحبه با دکتر تنهایی نیز گردآوری شده است. به عنوان عضوی از این تیم مدتی پیش که در جریان گفتگو پیرامون مارکس، سخن از پنج مرحلهای مارکس به میان آمد، دریافتم که بحث اصلی درباره #باصطلاح_نقد وارده در خصوص نسبت مارکس با دین از نگاه دکتر تنهایی، ابدا بر سر نسبت مارکس با دین نبوده است و یا طوری که عنوان شده "تنهایی مارکس را دین دار معرفی میکند" (و در نتیجه او جامعهشناسی است که باورهای عرفانی خود را با متفکرینی چون مارکس یا بلومر در هم آمیخته، وارد حیطه جامعهشناسی میکند) و قس علیهذا. درست برخلاف آنچه به غلط و ناروا مطرح شده، موضوع اصلی بر سر این بوده که دکتر ح.ا. تنهایی درخصوص تعمیم بخشی پنج مرحلهای مارکس از اروپای غربی به کلیه جوامع بشری، یک فرمول فراتاریخی و جهان شمول از مارکس را برنمی تافته و در کلاس درس خود در واحد علوم و تحقیقات و دیگر دانشگاهها و در کتابها و درسگفتارهایشان، بر این مهم تأکید داشتهاند. دکتر تنهایی همچنین یادآور شدند که نه تنها خود مارکس هم چنین چیزی نگفته (مستندا) بلکه درست برعکس، چنین مسئلهای را به وضوح نفی هم کرده است(مستندا). ایشان در پاسخ به دانشجویانی که تحت تأثیر گفتهها و شنیدهها در کلاس درس استاد محترم دیگری دچار شک و شبهه شده بودند، آنها را به کتابی از مجموعه چند جلدی مکاتبات مارکس و انگلس ارجاع داده، هفته بعد کتاب را سر کلاس می برند و به شاگردان خود نشان میدهند. سپس از روی متن، پاسخ مارکس به میخالوفسکی را عینا قرائت میکنند. البته قبل از تنهایی، زایتلین هم بر این مهم تأکید کرده که مارکس هیچگاه فرمول جهان شمول و تعمیم یافتهای برای مراحل سیر تکامل تاریخی نداده است. ایشان هفته بعد در دانشگاه تهران مرکزی این نکته را به همکار گرامی خود یادآور می شوند و ایشان را به مکاتبات مارکس و انگلس ارجاع می دهند؛ منبعی که همکار محترم از وجودش اظهار بی اطلاعی میکنند. ایشان حتی از دکتر تنهایی میخواهند که اگر چنین کتابی وجود دارد، در اختیارشان قرار دهند اما دکتر تنهایی کتاب را نمیدهند و می گویند شما باید خودتان کتاب را پیدا کنید تا به دانشجویان چیزی را که ندیدید، نگوئید که نیست چراکه "ندیدن دلیل بر نبودن نیست". دکتر تنهایی این مورد را در دو اثر خود یعنی کتاب درآمدی بر مکاتب جامعهشناسی و دستگاه نظری مارکس به تفصیل شرح داده است. البته ما طی جلسات تاریخ شفاهی از ایشان همچنین آموختیم که به جای مطرح کردن نام همکار یا دامن زدن به جدلهای بیهوده با همکار یا دانشجو، بر #اخلاق_نقد صحه بگذاریم و خود را ملزم به رعایت #تعهد_علمی بدانیم تا بتوانیم دانشجویان خود را متوجه واقعیت علمی کنیم و بر نادانستهها پای نفشاریم.
با این وجود دکتر تنهایی هربار که اثر تازهای می نویسند، آن را ناسخ چاپ قبلی دانسته همواره بر بازنگری و عنداللزوم تصحیح یا تکمیل گزاره های قبلی تأکید می ورزند. #تعهد_علمی نیز جز این ایجاب نمیکند. به عنوان مثال خود ایشان از چاپ چهارم به بعد کتاب جامعهشناسی نظری را توصیه میکنند و چاپهای قبلی را منسوخ می دانند، به همین ترتیب جامعه شناسی علوی را. اما بر ادعای خویش بر همزمانی آغاز علم (شناخت قوانین حیات) با آغاز بشریت، استوار هستند. ذکر دو نکته در این خصوص حائز اهمیت است:
یکم اینکه ایده آغاز علم با بشریت تنها سخن ح.ا. تنهایی نیست بلکه متفکرین بزرگی چون کاپلستون(در شرح ارسطو)، ویل دورانت(در تاریخ تمدن) و کارل پوپر (در جامعه باز و دشمنانش) نیز بر همین باورند. مستندات و ارجاعات مربوطه در کتاب جامعهشناسی در غرب باستان و همچنین جامعهشناسی نظری ایشان موجود است.
دوم اینکه این نظریه بر مبنای یک رویکرد برآیشی است، نه رویکردی اثبات گرایانه یا پوزیتیویستی. پر پیداست که نقد برخی منتقدین با نگاه مکتبی به یک مسئله فرامکتبی وارد شدنی و پذیرفتنی نیست و بلکه جای شگفتی دارد که چگونه برخی #باصطلاح_منتقدین با لنز پوزیتیویسم به نظریهای برآیشی در باب چیستی و آغاز علم می نگرند و خود را محق نیز میدانند! علی رغم اینکه پوزیتیویسم آغاز علم را قرن نوزدهم می داند، نه تنها آغاز علم با آغاز بشریت تؤامان میباشد، بلکه دکتر تنهایی بر این باورند که همان علم هم تکامل نیافته و هنوز فرایند سیال و مستمر برآیشی خود را طی میکند. اگر علم شناخت قوانین حیات باشد، در اینصورت اگر شناخت آتش، مهار و کنترل آن، مدیریت و ابزار سازی انسان با آتش برای توسعه فن شکار و پخت غذا... علم نیست، پس چیست؟
مگر نه آنست که ابوریحان بیرونی یادآور شده اولین طراح و مهندس چاه آرتزین پیش از قرن نوزدهم می زیسته؟ آیا گالیله بعد از قرن نوزدهم جهان علم را با نظریه خود زیر و رو کرد؟
افزون بر این در تجربه زیستهام در مسیر پارادایم تفسیری #نقد را حق مسلم خود دانسته و همواره از این حق استفاده کرده و میکنم. یاران و همکارانم گواه پرسشگری و نقدهایم به نکات علمی و پارادایمی، و چالش های مدیریتی درون گروهی بوده و هستند. اما این یک امر درون سازمانی است که نیاز به واگویی ندارد بلکه نقد با هدف توسعه پارادایم و تحقق راهها و اهداف آن صورت میپذیرد. همکاری گروهی به طور عام، و همکاری با دکتر تنهایی به طور خاص، زیر و بمی از چالشها، دشواری ها و بعضا تنش های گروهی را داشته و دارد. گاهی نقدهای درون گروهی و درون سازمانی طعم تلخ و چاشنی تندی هم پیدا کرده و میکند، اما همچنان که هربرت بلومر نیز بیان می دارد مادامی که تضاد منافع یا مصالح بین افراد یا سازمانهای ذینفع وجود دارد، بروز تنش گروهی امری بدیهی است که در فضای تضادی مثبت می تواند به حاکمیت خرد جمعی بیانجامد. #اخلاق_حرفهای و الزامات پویایی گروهی این ضرورت را نیز گوشزد میکند که بروز تنش های گروهی به صحنه بیرونی، تهی از فایده و بلکه فاقد معنای مشترک با بیرون نشستگان از گود مناسبات درون گروهی است. اما هنگامی می توان سخن از #نقد _علمی به میان آورد که مفهوم "نقد" در فهم مشترک حداقلیِ گفتگوگران آید. تا مراد از "نقد" چه باشد و چه نباشد؛ نقدِ مفاهیم تحلیلی باشد یا نقدِ مفاهیم پارادایمی و مکتبی؛ نقد درونی باشد، یا بیرونی؛ نقدی به عملکرد افراد مثلا در موقعیتی خاص چون مراسم نکوداشت مطرح شود یا نقدی بر اندیشه افراد صاحب مکتب و دبستان فکری از طرف کسانی مطرح گردد که حداقل مطالعاتی بسنده در آثار و اندیشه های مورد نقد داشته باشند تا توش و توان آنان در نقد پارادایمی به دیالکتیک گفتگو شکل دهد و این نشود که #باصطلاح_منتقد به جای #نقد، نعل وارونه بزند.
بی شک مراسم #نکوداشت اساتید صاحب اندیشه و قلم ایجاب میکند تا از خدمات آنها تقدیر شود، به ویژه آنکه از آدمی به عنوان پیرو پارادایمی دعوت شده باشد. من نیز منطقا در 28 بهمن ماه 1402 و در خانهاندیشمندان علوم انسانی کوشیدم آنگونه که مطمح نظرم بود و اقتضای چنین مراسمی ایجاب میکند، صرفا به عنوان دانش آموخته جامعهشناسی با گرایش پارادایمی #جامعهشناسی_تفسیری، جایگاه و نقش استادی را که از سویی برای توسعه و شناساندن صحیح و دقیق آن پارادایم کوشیده، و از سوی دیگر برای تقویت بنیانهای ناپارادایمی #جامعهشناسی_نظری، همچنین برای تشکیل گروه فراپارادایمی #جامعهشناسی_درمانی هم مویی سپید کرده و آثاری از خود بر جای گذاشته، در جغرافیای جامعهشناسی کشور، تبیین کنم. گرچه بین نکوداشت و تکریم استاد در یک مراسم با نقد او در فضای دیگری از همکنشی منافاتی نمی بینم اما "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد". بنابر آنچه ذکر شد، عبارت «مُزد اگر می طلبی طاعت استاد ببر»، را مناسب ترین گزاره برای نکوداشت چون اویی دانسته و می فهمم تنها گزارهای نیست که به مصداق و معنا می توان بیان داشت. به فراخور موقعیت، مناسبت یا راهها و اهداف، گزاره یا قطعه ادبی دیگری شایسته و بایسته می گردد. ضمن اینکه بزرگداشت دکتر تنهایی را در عین حال بزرگداشت پارادایم تفسیری در جامعهشناسی هم می دانم، همچنانکه خود ایشان هم در آن مراسم متذکر شدند.
2-با جناب دکتر معدنی موافقم که بن مایه های فرهنگی شرقی-ایرانی ما بر بسترهایی معرفت شناختی بنا شده که "قدر استاد نکو دانستن" پیش فرض مناسبات محترمانه است؛ محترمانه اما منطقی، به فاصله اما صمیمی، فروتنانه اما اخلاق محور. به همین دلیل نمی توان الزاما رابطه معناداری بین شیوه کنش شاگرد و ویژگیهای شخصی اساتید چون کریسما یا سلوک عرفانی آنان قائل شد یا نشد بلکه این امر اغلب دیالکتیکی و دوسویه و در عین حال متأثر از همان بسترهای فرهنگی "ما" (و نه صرفا شاگردان خاص یک استاد خاص) است. شاگردان طباطبایی، فراستخواه، آریانپور، آزاد ارمکی، توسلی، ازکیا و بسیاری دیگر از جامعهشناسان یا سایر رشتههای علمی نیز "طاعت استاد" برده و "قدر استاد" نکو می دارند، خاصه در مراسم رسمی و مناسبتهایی اینچنین. در عین حال خرده گرفتن جناب دکتر معدنی را نسبت به توضیحاتم در خصوص نقش بی بدیل و جایگزین ناشدنی استاد تنهایی در ترویج و شناساندن #پارادایم_تفسیری روا نمی دانم. این تمجید نبود بلکه گزارشی مروری جهت بازنمایی نقش و جایگاه ح.ا. تنهایی در نقشه جامعهشناسی کشور بود. من نقدی را وارد می دانم که بگوید جایگاهی که بی بدیل خواندم، بی بدیل نیست و بدیل دارد. پس لطفا آن بدیل را معرفی نموده و مستندا چون من بفرمایند چه کسی و چگونه می تواند بر ستیغ #جامعهشناسی_تفسیری، #جامعهشناسی_نظری، و #جامعهشناسی_درمانی معتبرتر و موثق تر از او بایستد؟
پایان بخش نخست
✍️ جواد کاشی
🖊او خود یک قربانی است
خدا یک هستی نامرئی است. مومن نیز به اعتبار خداوند یک ساحت نامرئی پیدا میکند. فرد از یک خلوت بهرهمند میشود که هیچکس در آن راه ندارد. خدا یک هستی سنگین بار است. خلوت مومن به اعتبار وجود خداوند سنگین بارتر از جلوت اوست. اما دوران مدرن جلوت مردمان را سنگین بار میکند چندانکه خلوتها را هم به اشغال درآورد و فرد یکسره به همین جلوت و سویه مرئیاش منحصر شود. شاید ترجمان ایده خدا مرده است، همین هستی بیخلوت انسان مدرن باشد. انسان بیخلوت، بیلنگرگاه است. در جهان مدرن گاهی عشق، هنر و فلسفه خلوتگاههایی برای آدمیان تدارک کردهاند. اینها تا حدی عارضه زندگی در جهان جدید را جبران کردهاند.
@sokhanranihaa
عارضه ما اما سنگینتر از این حرفهاست. عارضه از زمانی آغاز شد که افراد برای احراز شغل و کسب درآمد، باید به گزینش میرفتند و به این پرسشها پاسخ میدادند: نماز میخوانید؟ روزه میگیرید؟ مسائل شرعی را بلدید؟ دعا و راز و نیاز شبانه دارید؟ جلوتگاه به شرط وجود خلوتگاه امکان زندگی و کسب معاش را فراهم میکرد. یک اردوگاه ساختند و کدهای دستوری برای زندگی خلوتگاهی صادر کردند. خلوتگاهی که روزی لنگرگاه رهایی شخص از هیاهوی روزگار بود، به بخشی از زندگی پرهیاهوی یک اردوگاه بزرگ تبدیل شد. ما بیخلوت نشدیم، خلوتگاه حلقهای شد که به گردنمان آویختند. بی ایمان نشدیم، ایمان به ما هجوم آورد.
همانقدر که انسان نیازمند حیات خلوتگاهی است. شهر نیز نیازمند خلوتگاه است تا روح و روان مردمان در آن بیاساید. مساجد و زیارتگاهها قلمروهای خلوتگاهی شهر بودند. در فضای پرآشوب و سر و صدای شهر، مساجد خاموش و ساکت، روح ناآرام فرد را درآغوش میکشیدند. آخوند آن روزگار بخشی از قلمرو خلوتگاهی شهر بود. هنگامی که از پیچ یک خیابان پای به مسجد مینهادیم، چهره عزلتگزین یک روحانی دلمان را آرام میکرد.
طلبهای که در یک درمانگاه دوربین گوشی خود را به سوی مادری روشن میکند که بیتابانه به کودک خود میاندیشد، خود یک قربانی است. قربانی دورانی که خلوتگاههای یک شهر و ساکنان روحانیاش، به اشغال درآمدهاند و آنکه باید لنگرگاه و پناه مردمان بیتاب باشد، تیغ در دست گرفته روح و جسم مردمان را میآزارد.
همه چیز به سویه مرئی تقلیل یافته است. حیا، شرم، عزت، شکوه، معنویت، عدالت، آزادی و حتی مقاومت و ستیز در شوهای رسانهای ظهور پیدا میکنند بیآنکه عمقی در میان باشد. ابتذال فراگیر مثل گرگی است که هر روز گلویی را میدرد.
به قول آن فیلسوف، فقط خدایی میتواند ما را نجات دهد. خدایی که دوباره خلوتگاه را در هستی فردیمان سنگین بار کند و خلوتگاههای شهر را از دست تطاول قدرت نجات دهد.
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @javadkashi
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
هفت گناه اجتماعی
گريگوري يكم كه در «تاريخ عمومي» عنوان پاپ بزرگ دارد 12 مارس سال 604 ميلادي درگذشت. وي كه از سوم سپتامبر سال 590 و در پنجاه سالگي به سمت پاپ انتخاب شده بود به دليل پژوهش هايش و بحث با پيروان اديان ديگر به «ديالوگوسDialogus» هم معروف است.
گريگوري يكم ـ متولد ايتاليا ـ برپايه تعاليم مسيح و نقل قولهاي حواريون، هفت عمل را گناه بزرگ (كاردينال وايس Cardinal Vices = گناه كبيره) اعلام داشت و به كليساها ابلاغ كرد تا ارتكاب آنها را نهي كنند. اين هفت گناه عبارتند از: تكّبر ـ -بخل و حسد ـ شكم پرستي ـ لاسيدن (لاستLust ـ نظر شهواني داشتن) ـ خشم ـ آزمندي و طمع به مال ديگران ـ تنبلي و مفتخوري.
واتيكان 12 مارس 2008 به مناسبت سالگشت فوت گريگوري قدّيس (پاپ كبير)، برپايه مطالعات وي و تفسير آنها و تطبيق با دنياي معاصر (قرن 21) هفت گناه تازه بر آن «كاردينال وايس» ها اضافه كرد و عنوان آنها را «گناهان اجتماعي = Social Sins) گذارد كه مي توان «مصرف مواد مخدر و اشتغال به آنها» را در صدر اين گناهان تازه قرار داد. اين نخستين بار است كه كليساي كاتوليك مواد مخدر را رسما گناه اعلام مي دارد و جريان را به كليساهاي سراسر جهان بخشنامه مي كند تا روي آن موعظه كنند.
گناه تازه ديگر كه از اين پس كاتوليكها نبايد وارد آن شوند «جمع مال بيش از نياز» و حرص زدن براي مال دنيويExcessive Wealth
است. مي دانيم كه همانند اسلام، مذهب كاتوليك «كاپيتاليسم» را هيچگاه تاييد نكرده است. كاپيتاليسم در غرب با پروتستانيسم به وجود آمد و با آن همزاد است.
آلوده ساختن محيط زيست نيز از جمله گناهان تازه است كه كاتوليكها نه تنها از ارتكاب آن نهي شده اند بلكه بايد ديگران را هم تشويق به محافظت از محيط زيست كنند.
گناه تازه ديگر؛ دست زدن به اقدامي است كه فاصله (شكاف) انسانها از لحاظ ثروت را افزايش دهد و فاصله دارا از نادار را بيشتر كند Contributing to widening divide between rich and poor كه خلاف خواست خدا است.
همچنين، طبق اعلاميه جديد واتيكان كه اخلاقا براي هر كاتوليك لازم الرعايه است، يك كاتوليك اعم از اينكه تبعه معمولي باشد و يا رئيس دولت نبايد در محيط خود و ميان ملل ديگر دست بكاري زند كه فقر عمومي به وجود آورد و يا آن را افزايش دهدCreating poverty. اینها از جمله گناهان جدید هستند.
منبع:iranianshistoryonthisday.com
The seven social sins are:
1. "Bioethical” violations such as birth control
2. "Morally dubious" experiments such as stem cell research
3. Drug abuse
4. Polluting the environment
5. Contributing to widening divide between rich and poor
6. Excessive wealth
7. Creating poverty
@Saeed_Maadani
*فراخوان ویژه تهیه بسته های غذایی شب عید یکی از محروم ترین نقاط کشور*
(کودکان و دانش آموزان یتیم و زنان سرپرست خانوار و سالمندان را در روزهای پایانی سال دریابیم و سبب خوشحالی آنها شویم)
برآورد تهیه هر بسته غذایی ۲ میلیون تومان است.
*در این آشفته بازار گرانی ها این خانواده ها محتاج نان شب هستند،عید نوروز برای آنها شادی بیاوریم هر چند کوچک و اندک*
شماره کارت نزد بانک کشاورزی به نام موسسه پایکار آدلان تاراز:
*۶۰۳۷۷۰۷۰۰۰۳۷۴۶۴۹*
*شبا:ir۹۷۰۱۶۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۹۹۹۵۱۸۳۸۹*
*شماره حساب*
*۹ ' ۹۹۵۱۸۳۸ ' ۹*
شماره تماس جهت دریافت اطلاعات بیشتر و ارسال فیش واریزی:۰۹۹۳۹۴۳۳۹۵۰
آدرس دفتر:
خوزستان-شهرستان اندیکا-قلعه خواجه-روبروی اداره شیلات
لطفا فراخوان را در گروه ها و فضای مجازی که در اختیار دارید انتشار دهید.
ایرج افشار و «نه»هایش
«این دفتر بیمعنی»، دفتر خاطرات استاد ایرج افشار منتشر شد. ایرج افشار در یادداشتی که آغاز کتاب آمده گفته است:
«این دفتر برنوشت دیگری است از دفتری که در نوامبر و دسامبر ۱۹۹۵ به هنگام بیماری سخت همسرم شایسته از روی یادداشتهای گذشته جمع کرده بودم، به قصد آن که روزی روزگاری بتوانم یادگارهای فرهنگی خود را بر آن اساس بنویسم.
اینک ژوئن ۲٠٠۳ از روی آن دفتر، این دفتر فراهم شده است. این بار دفتر را به نظم الفبایی عناوین مختار خود درآوردم که یافتن آنها آسانتر است.»
ایرج افشار چنان که در خودزیستنامهها مرسوم است از خانه و خانواده گفته. از روند تحصیلاتش، جوانیاش، سفرهایش، علاقهمندیهایش، کاروبارش و از رجال فرهنگی و سیاسی زمانهاش. ولی کتاب فصلی خاص دارد که در نظرم بسیار جلوه کرد. فهرست «نه»گفتنهای ایرج افشار! این فصل با نقل قولی از تقیزاده آغاز میشود:
«به عقیدهٔ قاصر من آزادی به معنی حقیقی آن بی وجود شهامت افراد و مردانگی و مردی و استقلال فکر و سرافرازی و شجاعت اخلاقی و استقامت و استواری و مقاومت در مقابل ارباب قدرت و جرأت و صراحت که این همه را میتوان در یک کلمه خودمانی «صفت» و لفظ فرنگی «کاراکتر» خلاصه کرد وجود پیدا نمیکند. و آن همان است که شانفور با اسناد به اسپارتیها گفته که شخص بتواند «نه» بگوید و اهل تسلیم و زبونی و باز به قول خودمان بیصفت نباشد.
بدبختانه در مملکت ما حتی سران قوم از این خصلتِ لازمهٔ آزادی که به حقیقت حیثیت انسانی است کمبهره بودهاند.»(ص۴٠۵)
در این فهرست بلند انوع و اقسام «نه» هست. از نه گفتن به پدر ارجمندشان تا نه گفتن به پیشنهاد کار، قبول مسئولیت و پذیرش جوایز مختلف. خلاصهای از «نه»های ایرج افشار را بخوانیم:
«نخستین باری که «نه» گفتم به پدرم بود. او میگفت به کار دولتی نرو و بیا آب و ملکی را که داریم سر و سامان بده. من به کار دولتی رفتم و خیری ندیدم.
دومین باری که «نه» گفتم به علی اصغر حکمت بود مرحوم علی اصغر حکمت خواست که من مجلۀ شیر و خورشید را اداره کنم.
پس از آن به سعید نفیسی «نه» گفتم و مدیریت مجلۀ پیام نوین را نپذیرفتم.
پس از آن به تقیزاده «نه» گفتم. تمایلی نشان میداد که من به مجلس سنا بروم و به امور تحریری او کمک کنم.
پس از آن به مجتبی مینوی «نه» گفتم. وقتی در ترکیه بود فرمود که برای پیشرفت کارهای مربوط به تهیه میکروفیلم از دانشگاه بخواهد که مرا مأمور آن بلاد کنند.
پس از آن بار دیگر به علی اصغر حکمت «نه» گفتم. وقتی وزیر امور خارجه شد علاقه داشت مرا به آن وزارتخانه منتقل کند و میگفت به کتابخانه و اسناد آنجا باید سر و سامان داد.
پس از آن به آورندهٔ پیشنهاد قبول رایزنی فرهنگی در افغانستان «نه» گفتم.
پس از آن به دهندگان نخستین جایزهٔ فروغ فرخزاد «نه» گفتم.
پس از آن به مهرداد پهلبد وزیر فرهنگ و هنر «نه» گفتم. در اواخر دوران پهلوی (۱۳۵۶) بی آنکه قبلاً پرسشی از من شده باشد حکمی برایم فرستاد که به عضویت [...] نصب میشوید.
پس از آن به دکتر حسین نصر «نه» گفتم. در پاریس بودم (۱۳۵۷) و قصد رفتن به امریکا داشتم. از تهران به من تلفن کرد و گفت چون کارمندان کتابخانه پهلوی اعتصاب کردهاند ضرورت دارد که فوری به طهران بیایی و تصدی امور آنجا را به عهده بگیری.
پس از آن به دکتر احسان یارشاطر «نه» گفتم. میخواست که عضویت شورای وقفی ایرانیکا را بپذیرم.
پس از آن به انجمن آثار و مفاخر فرهنگی «نه» گفتم قصدشان بر آن بود که مجلس بزرگداشت برایم بگیرند.
پس از آن به سید کاظم بجنوردی «نه» گفتم. ایشان در سمت ریاست کتابخانه ملی مرا به مراسم چهره های ماندگار معرفی کرده بود.»(ص ۴٠۶ تا ۴٠۸)
مشخصات کتاب:
این دفتر بیمعنی، به کوشش بهرام و کوشیار و آرش افشار، نشر سخن، ۱۴٠۲، ۷٠۳ صفحه.
#عاطفه_طیه
@mosighi_andisje
طرح نظام جمهوری از سوی سردار سپه رضاخان
"تظاهرات به حمايت از برقراري نظام جمهوري در ايران كه پرچمدار آن ژنرال رضاخان رئيس الوزراء و سردار سپه وقت بود در آخرين روزهاي سال 1302 (مارس 1924) به اوج خود رسيده و همه امور كشور را تحت الشعاع خود قرارداده بود.
تظاهرات كه از تهران و ميدان توپخانه آغاز شده بود به سراسر ايران گسترش يافته بود و سيل تلگرام به پشتيباني از فكر برقراري جمهوريت از شهرستانها به تهران سرازير بود، حتي در آخرين جلسه عمومي مجلس شوراي ملي در سال 1302 كه 28 اسفند برگزار شده بود گروهي از افسران ارتش وارد جلسه شده و خواستار حذف قاجاريه و سلطنت، و برقراري جمهوري شدند و گفتند كه از حكومت «دوله ها» و «سلطنه ها كه ازدستشان كاري جز بي عرضگي ساخته نيست خسته شده اند. به اشاره سردار سپه، در اين روز و روز بعد ادارات دولتي نيز تعطيل كردند و كارمندان به تظاهر كنندگان پيوستند. در برابر، گروهي هم در مسجد شاه (واقع در بازار تهران) اجتماع كرده و با جمهوريت دست به مخالفت زده بودند.
در همين روز رضاخان از محمد حسن ميرزا وليعهد خواست كه كناره گيري كند. احمد شاه در اروپا بود. اين وضعيت سبب شده بود كه مجلس شوراي ملي جلسه خصوصي تشكيل دهد و به موضوع رسيدگي كند كه در اين جلسه چند نماينده به حمايت و مدرّس و چند نماينده ديگر به مخالفت با برقراري نظام جمهوري سخن گفتند و قرار شد كه سي ام اسفند، مجلس يك جلسه فوق العاده تشكيل دهد كه در اين جلسه طرح تبديل نظام مشروطه سلطنتي به جمهوري مطرح شد. چون موضوع مهم بود تعطيلات نوروزي مجلس جز روز نوروز لغو شد. مجلس دوم فروردين ماه به بحث در اين باره ادامه داد.
در اين ميان بيشتر روحانيون و كسبه در تهران و شهرهاي ديگر به ضديت با جمهوري بپاخاستند و تظاهرات آنان در ميدان بهارستان مانع اتخاذ تصميم فوري در مجلس شد.
چند روز بعد ژنرال رضاخان براي مذاكره در اين باره با روحانيون قم به اين شهر رفت و چون مخالفت آنان را با نظام جمهوري مشاهده كرد در بازگشت به تهران ضمن صدور اعلاميه اي انصراف خود را از حمايت از برقراري نظام جمهوري در ايران اعلام داشت."
منبع:iranianshistoryonthisday.com
[ لازم به ذکر است که مخالفت برخی مثل مدرس در میان روحانیون و میرزاده عشقی در میان غیر روحانیون این بود که در آن شرایط آنها به سردار سپه رضاخان ( بعدها رضا شاه) مشکوک بودند و فکر میکردند که طرح جمهوری از سوی وی نوعی انحراف افکار بوده و هدف سرنگونی قاجار، و ایجاد سلسه جدید است و اینکه خودش میخواهد پادشاه شود.]
@Saeed_Maadani
🔴یک زن مسن در اعتراض به انتخابات نمایشی روسیه جوهر را روی صندوق ریخت
@iran_times
🔹قرار افشین با مرگ در هشتگرد
دکتر افشین یداللهی (زاده ۲۱ دی ۱۳۴۷ در اصفهان - مرگ ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ در ساوجبلاغ) ترانه سرا و از پزشکان متخصص اعصاب و روان بود. او بر اثر تصادفی دردناک و در حالی که از شهرستان ساوجبلاغ به تهران بازمیگشت مجروح شده و پس از چند ساعت، در بیمارستان امام صادق علیه السلام شهر هشتگرد از این عالم خاکی رفت. این شاعر و ترانهسرای محبوب، دو روز پیش از مرگ با اشاره به مرگ مرحوم علی معلم (سینماگر) در اینستاگرامش نوشته بود:
هر سال
یک بار
از لحظهی مرگم
بیتفاوت گذشتهام
بی آنکه
بفهمم یک روز
در چنین لحظهای
خواهم مرد...
از افشین یداللهی پنج مجموعه شعر به نامهای «روزشمار یک عشق»، «امشب کنار غزلهای من بخواب»، «جنون منطقی»، «حرفهایی که باید میگفتم و… تو باید میشنیدی» و «مشتری میکدهای بسته» به یادگار مانده است. چند روز مانده به نوروز، در چهار سالگی کوچش، روانش شاد و قرین رحمت الهی باد.
حسین عسکری
🎥 ویدئوی اول: شعرخوانی شادروان افشین یداللهی
🎥 ویدئوی دوم: شعری از شادروان افشین یداللهی با آواز همایون شجریان
🎧 ترانه ایران: شعری از شادروان افشین یداللهی و صدای سالار عقیلی
🔗 البرز پژوهی @alborzology
▫️وبلاگ ۱▫️وبلاگ ۲▫️اینستاگرام▫️آپارات
♦️مقاومت در برابر نقد از راه شخصی جلوه دادن آن: «دانشمند سالک» و منتقدان اش /۴
✍️حسن محدثی
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
🔻دکتر سید محمود نجاتیی حسینی: «چرا دانشجویان از نظر دانشگاهی و فکری نزدیک به دکتر تنهایی هیچ گاه کتاب های ایشان را نقد نکردند!؟ و چرا اکنون در انجمن جامعه شناسی ایران کتابهای نظریه جامعه شناسی دیگران را نقد می کنند! اما سراغ کتابهای نظریه نویسی دکتر تنهایی نمی روند؟! اتفاقا وظیفه نقد در درجه اول بر عهده دانشجویان ایشان در دانشگاه آزاد تهران مرکزی است که دکتر تنهایی حق استادی به گردن دانشجویان این دانشگاه دارد (چون در دانشگاههای دولتی کتابهای دکتر تنهایی نه معرفی میشود و نه خوانده میشود تا جایی که از نزدیک مطلعم) ... .نکته دیگر اینست که حلقه گرداگرد دکتر تنهایی بنا به هر دلیلی حلقه گفتگویی انتقادی آزادانه نیست که دیگران و مخالفان و منتقدان دکتر تنهایی را دعوت به حضور کنند جهت نقد کارهای حجیم ایشان! (من به سهم خود در مقاله مفصل ارایه شده به همایش انجمن و پانل دین آن در سال ۹۵ و در بحث از مرور ادبیات تاریخ تفکر اجتماعی در ایران بحث مفصلی در نقد کتاب مرتبط دکتر تنهایی داشتم: کتاب جامعهشناسی تاریخی نظریههای متفکرین مسلمان/ نشر بهمن برنا ۱۳۹۸ که خلاصه آن موجود است و در کتاب در دست نشر خودم این فصل با ویراست جدید نیز آمده است. این کتاب واقعا از لحاظ تئوریک و متدلوژیک بسیار قابل نقد جدی است و بسیار فاقد نظم فکری از لحاظ منطق پژوهش اجتماعی آن هم در باره تفکر اجتماعی در اسلام است! مابقی کتابهای ایشان را تورق کرده ولی چون نخوانده ام! قضاوتی ندارم.)»
/channel/smnejatihosseini/7907
اینها برخی از اظهار نظرهایی اند که از سوی صاحبنظران مختلف از طیفهای فکریی گوناگون، در بارهی دکتر تنهایی منتشر شده اند. آیا میتوانیم همهی آنان را متهم به کینهجویی و موضعگیریی شخصی بکنیم و از اغراض شخصیشان صحبت بکنیم؟ آیا این همه نقد از افراد جایگرفته در مواضع فکریی مختلف، نشان نمیدهد که مشکلی در اندیشه و عمل ایشان و گروه پیروان خاص ایشان وجود دارد؟
نکتهی مهمی که نمیتوان از آن بهسادهگی گذشت، این است که اغلب افرادی که در بارهی وی سخن گفته اند، بر آن اند که ایشان در مسیرشان تنها مانده اند و آثار او مورد اعتنای جامعهی دانشگاهی و علمی قرار نگرفته است. مهدی بازرگانی از «سلوک یک جامعهشناس تنها» سخن گفته است (بازرگانی، ۱۳۹۴: ۲۲). دکتر نجاتی نوشته است: «در دانشگاههای دولتی کتابهای دکتر تنهایی نه معرفی میشود و نه خوانده میشود» (نجاتی، ۱۴۰۲، /channel/smnejatihosseini/7907). دکتر رئوفی نوشته است: «شدیدا، تکرو هستند، گویا اعتقادی به اجماع عالمان و نقد عالمانه ندارند، دانش را همچون نامششان، در تنهایی، دنبال میکنند، اما دانش و معرفت باید مورد اجماع نسبی متخصصان هر حوزه باشد و گر نه دانش و معرفت نیست. علم تکنفره، اتوبان یکنفره است» (رئوفی، /channel/smnejatihosseini/8072). سیدجواد طباطبایی نیز از غرابت برخی نوشتههای دکتر تنهایی نوشته است: «به نتیجهگیریهایی پرداخته است که در طبلة هیچ عطاری نمیتوان یافت» (طباطبایی، ۱۳۹۰: ۱۳۵).
آیا این همه تأکید بر اینکه آثار او مورد اعتنا قرار نگرفته و وی تنها مانده است، نشان از رهروی در مسیر خطا و مسألهدار نیست؟
وقتی هم استاد جامعهشناسی و هم برخی از دانشجویان جامعهشناسی میگویند، کتابهای او را نمیفهمند، چه اصراری است در اینکه این شیوهی نامطلوب و مضر را ادامه بدهید؟! آیا این همه کژشناسی و کژآموزی و هدررفت نیروهای دانشجویان، طیی قریب سی سال تدریس در دانشگاههای مختلف کافی نیست؟ چرا به نقدهای مشابه این همه کارشناس بیاعتنا هستید؟ چرا اصرار دارید جامعهی دانشگاهی و علمیی کشور را نادیده بگیرید و همچنان افکار و اندیشههای نامعتبر عرضه کنید؟ چه کسی یا کسانی باید وقت بگذارند و این همه دانشجوی تازهوارد به رشتهی جامعهشناسی را مطلع سازند تا در مصرف خوراک آموزشیی مشکلدار و مسالهدار احتیاط لازم را بکنند؟
مورد دیگری که صاحبنظران متعدد بر آن تأکید و تمرکز دارند، شکلدهیی یک حلقهی مرید و مرادی توسط ایشان و شکلگیریی چنین حلقهای در اطراف ایشان است و میدانیم که رابطهی مرید و مرادی در فرقههای عرفانی و صوفیانه پدید آمده است و از محصولات فرهنگی عرفانی و صوفیانهی ما است و وارد کردن چنین عنصر فرهنگی مضری به درون قلمروی علمی غیر قابل قبول و غیر قابل تحمل است. تنهایی هم اندیشهی دینی و اندیشهی عرفانی و هم منش و روش صوفیانه را وارد دانشگاه و جامعهشناسی کرده است و این غیر قابل قبول است. حتا دوست و همفرقهای او دکتر شهرام پازوکی نیز -البته در مقام تایید- از سلوک عرفانی تنهایی در جامعهشناسی سخن گفته است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#نقد
#دکتر_تنهایی
@NewHasanMohaddesi
♦️مقاومت در برابر نقد از راه شخصی جلوه دادن آن: «دانشمند سالک» و منتقدان اش /۲
✍️حسن محدثی
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
🔻دکتر تقیی آزاد ارمکی: «تنهایی در جامعهشناسی بحث جامعهشناسی علوی را مطرح میکند، اما از جامعهشناسی علوی چیزی تولید نشده است» (آزاد ارمکی، ۱۳۹۳ به نقل از بازرگانی، ۱۳۹۴: ۱۶؛ مقالهی «جامعهشناسی در منظومة عرفانی تنهایی». فصلنامهی نقد کتاب علوم اجتماعی، سال دوم، شمارهی ۵ و ۶، بهار و تابستان).
🔻دکتر منوچهر ثابتی: «نکته اصلی همان است که بیان فرمودید: "...حلقه گرداگرد دکتر تنهایی حلقه گفتگویی انتقادی آزادانه نیست..." و البته خودشان هم با نقد و منتقدین میانه خوبی ندارند».
/channel/smnejatihosseini/7903
«البته خود دکتر تنهایی هم برخلاف آنچه که در روز نکوداشت فرمودند خیلی نقدپذیر نیستند، سال ۸۵ دکتر محدثی نقدی برایشان نوشتند و با رعایت احترام قبل از نشر به دکتر دادند به جای پاسخ آن رابه یکی از دانشجوهایشان دادند تا پاسخ دهد!!! این نگرش هم یکی از دلایلی است که راه نقد آثار ایشان را مسدود کرده است....».
/channel/smnejatihosseini/7911
«خوب ایشان علایق عرفانی و تصوف دارند قطعا در رویکرد علمیشان تاثیرگذار بوده و هست، من گروه ایشان را بیشتر در شکل یک communion میبینم، یعنی یک گروه مرام و مسلکی که تمایل به ارتباط باخارج از گروه ندارند.»
/channel/smnejatihosseini/7912
🔻حسین حجتپناه: «تنهایی و گروهش از نمادهای ابتذال در جامعهشناسی ایران هستند. خوب است که درباره این مفاهیم در گروه بحث گردد.»
/channel/smnejatihosseini/7901
«البته که با نامهربانیهایی که درباره دکتر تنهایی شده است مخالفم. من فعلا در ساحت "بینش" صحبت میکنم، خوب است که این مباحث تیوریک در گروه طرح شود. بحثی که من از ابتذال دارم، عدم هارمونی آنتولوژی و معرفتشناسی است. فعلا یک پرسش را طرح میکنم، آیا میتوان هم اخلاق خالده و پراگماتیسم را با یکدیگر پذیرفت؟ نسبت این دو با یکدیگر چیست؟»
/channel/smnejatihosseini/7906
«ارتباط همین علایق عرفانی با نگاه تیوریک ایشان بسیار مغشوش است. این تذبذب تیوریک وجود دارد، و البته حلقه مریدان هم اصولا نگاه انتقادی ندارد. دوستان دکتر تنهایی یک بار بر اساس تفسیرگرایی کنش متقابل نمادین، روابط و مناسبات گروههای مرتبط با دکتر تنهایی را در فضای واقعی یا مجازی تفسیر نمایند.»
/channel/smnejatihosseini/7913
🔻دکتر رئوفی: «جناب دکتر ابوالحسن تنهایی در شعله ور نمودن آتش مرید و مرادی هم بسیار تآثیر گذاشته است، وی روحیه صوفیمنشانه و درویشی دارد؛ صوفیان و دراویش، علاقه خاص به مریدپروری و نه دلیرپروری دارند؛ زمانی بنده عضو گروه اساتید مصاحبهکننده برای جذب هیآت علمی دانشگاه های آزاد هرمزگان داشتم، فارغ التحصیلان دکتری دانشگاه آزاد که جناب دکتر تنهایی استاد راهنمای آنان بود، عموما، ارجاعات رسالهشان به نوشتههای دکتر تنهایی بود، پرسیدم: این همه ارجاع به نوشتههای استاد راهنما، معمول و معقول نیست، گفتند: اگر چنین نکنیم، ایشان ناراحت و دلگیر میشوند و حتی گفته اند: اگر جایی حضور داشتید، مرا نقد کردند، باید دفاع کنید.»
/channel/smnejatihosseini/8068
«بنده از نوشتههای جناب دکتر تنهایی -البته تا آنجا که خوانده ام- هیچ نفهمیدم، قلم ایشان؛ قلم خاصی است، هر چند متفکر پرتلاش و زحمت کش و مستقلی است، اتفاقا شدیدا، تکرو هستند، گویا اعتقادی به اجماع عالمان و نقد عالمانه ندارند، دانش را همچون نامششان، در تنهایی، دنبال میکنند، اما دانش و معرفت باید مورد اجماع نسبی متخصصان هر حوزه باشد و گر نه دانش و معرفت نیست، علم تک نفره، اتوبان یکطرفه است.»
/channel/smnejatihosseini/8072
🔻علیی طایفی: «حامیپروری در نظام قبیلگی دانشگاهی نیز رسوخ کرده است. ساختار استاد-شاگردی گویا همچنان از متن سنت وارد متن نهادهای علمی و دانشگاهی شده است بطوریکه مدرسان دانشگاهی (نظیر تنهایی، طباطبایی تا اباذری و دیگران) از یکسو و دانشجویان تربیت یافته در این ساختار از سوی دیگر سبب ساز بازتولید چنین ساختاری میگردند. ساختار کهنه رمه شبانی، استاد-شاگردی و حاکمیت کهنه قدرت در قالب والی و مولی چنان است که نظام قبیلگی در ساختارهای دانشگاهی نیز نمود مییابد. مناسبات شاگردی مبتنی بر ساختار پدرسالاری هژمونیک و سلسله مراتبی است که در آن کنشگری مخصوص مدرّس بوده و شیخوخیت سنی جای خود را به شیخوخیت علمی/تحصیلی میدهد و دانشجو در کسوت شاگرد در همان صف حامیگرایی در میافتد که توده ها در پس رهبران فکری خود می روند. چنین ساختاری حتی در وجوه منتقد خود، نهادهای سست، بسته، ایستا و آسیبپذیری را فراهم میسازند که در متن ساختار بزرگ استبداد زده قابل تعریف و البته فروپاشی است.»
/channel/alitayefi1/2657
ادامه دارد. 👇👇
#نقد
#تنهایی
@NewHasanMohaddesi
آموزش زبان مادری یا آموزش به زبان مادری
✍️سعید معدنی
روزی یکی از دانشجویان در مقام دفاع از پایان نامهاش که در بارهی قومیت و زبان مادری بود از رضاشاه انتقاد کرد که چرا مثلا مثل کشور هند عمل نکرده و اجازه تدریس دروس به زبان هر منطقه و یا استان ایران را برنامه ریزی نکرده است.
در مقام ارزیابی به این دانشجو گفتم در زمان رضا شاه امکان چنین کاری نبود، به این دلیل که آن زمان می بایست برای یک جامعه ۸ میلیون نفری به ۸ زبان مختلف کتاب جغرافی و تاریخ و فیزیک و شیمی و زیست شناسی و.... چاپ می کردند. اگر الگوی شما هند است در آن زمان هر ایالت هند بیش از جمعیت ایران جمعیت داشت. اما در ایران که کل جمعیت اش اندازه یک ایالت هند هم نمی شد چنین امکانی نبود.
دوم اینکه در بسیاری از شهرهای ما مردمانی با چند زبان و گویش حضور دارند و زندگی می کردند و زندگی میکنند. آنگاه در چنین اجتماعی کدام زبان تدریس می شد. شاید در شهری مثل تبریز و یا سنندج چنین امری تا حدودی ممکن بود. اما از شهرهای مرکزی که فاصله می گیریم کم کم شاهد حضور گویشوران چند زبانی هستیم. آنجاها چه سیاستی به کار میرفت. الان هم همین مشکل را داریم. مثلا در بسیاری از شهرهای خوزستان که لر و فارس و عرب زندگی می کنند در کلاس به چه زبانی تدریس شود؟ و یا در شهری مثل تکاب ترکی تدریس شود یا کردی؟ و یا در قوچان و بجنورد و...که بلوچ و کرد و فارس و ترک باهم هستند کدام زبان برای تدریس در اولویت قرار گیرد؟
لذا به دانشجو گفتم آموزش به همهی زبانهای مادری در میدان عمل کار غیر ممکن بود و هنوز هم عملی کردن آن دشوار است. به عبارتی در حرف، صحبت از آموزش به زبان مادری زیبا و جذاب است اما عملیاتی کردن آن در بسیاری از مناطق ایران که در هم تنیدگی قومی و زبانی شدید داریم دشوار، و حتی ممکن است تنشزا هم باشد.
دانشجوی ما در مقام گله و شکایت گفت استاد شما نمی دانید در مدرسه به زبان غیر زبان مادری درس خواندن چقدر سخت است. گفتم می دانم. و با تمام وجود این را احساس کرده ام. به دانشجو گفتم اگر نسل شما و نسل امروز از طریق رسانهها و شبکههای اجتماعی مجازی و... قبل از رفتن به مدرسه با زبان فارسی و یا هر زبان دیگری آشنا می شوند، اما بیش از ۵۰ سال قبل واقعا برای ما و من تُرک زبان محلی که کمتر رسانهی ارتباطی در اختیار داشتیم، رفتن به مدرسه و یادگیری زبان دیگر بسیار سخت بود. یادم هست تابستان سالی که میخواستیم به مدرسه برویم بزرگترها با ما فارسی صحبت می کردند تا در مدرسه مشکل یادگیری کمتر شود.
برگردیم به بحث اصلی مان. به باورمن آموزش به زبان محلی -مادری- در مدارس و دانشگاههای ایران در عمل دشوار و حتی در بسیاری مناطق چند زبانه غیر ممکن به نظر می رسد. اما می ماند آموزش زبان مادری. اینکه در مدارس در کنار دروس مختلف درس زبان بومی هم تدریس شود، ایده خوبی است اما به نظر چندان استقبال نمی شود و نخواهد شد. زیرا یک گویشور، زبان مادری را مثل شیر مادر در جانش نشسته و نیازی به یادگیری ندارد. اما یک کار می توان کرد تا باعث احیا و توسعه زبانهای درون سرزمینی شود. میتوان در دانشگاههای مراکز استانها گروه آموزشی غیر زبان محلی تأسیس کرد. مثلا در اهواز گروه زبان ترکی و کردی و... دایر شود ( بستگی به میزان تقاضا) و یا مثلا در سنندج گروه زبان آذربایجانی و بلوچی، و در تبریز گروه زبان کردی و لری و بلوچی و.... تا در صورت تمایل، مردمان ایران با زبانهای مختلف کشور و ظرایف و دقایق انها آشنا شوند. وگر نه آموزش رشته زبان در همان منطقه که به همان زبان صحبت می کنند استقبال چندانی نمی شود. دوستی می گفت در دانشگاه آزاد اردبیل - اگر شهر را اشتباه نکنم چون زمان زیادی گذشته - رشته زبان ترکی آذربایجانی تأسیس شد اما چندان استقبال نشد و لاجرم مسکوت ماند.
نکته بسیار مهم دیگر اینکه امروزه زبان علم جهانی، در مراحل پیشرفته، زبان انگلیسی است. لذا مثلا اگر کسی فقط کتابهای ترجمه شده و تالیف شده جامعهشناسی به فارسی را مطالعه کند جامعه شناس نمیشود و باید زبان خارجی و بویژه انگلیسی یاد بگیرد. لذا زبان فارسی برای ما در ایران در جهت مراحل مقدماتی آموزش دانش است اما در مراحل پیشرفته جهت کسب تخصص عالی حتما باید یک زبان علمی خارجی بویژه انگلیسی را هم بیاموزیم. بدین ترتیب علاوه بر آنکه زبان فارسی قرنها زبان رسمی کشور در دربار پادشاهان بوده در ایران کنونی نقش زبان آموزشی و میانجی بازی کرده و وحدت سرزمینی را بوجود آورده است. ما مردمان عرب زبان، کرد ، ترک ، گیلک، بلوچ و... با زبان فارسی توانستیم باهم ارتباط برقرار کرده و وحدت سرزمینی داشته باشیم.
بی شک در مورد مبحث این یادداشت بسیار میتوان گفت و نوشت. یادآور می شود در این متن ما گویش و زبان را عجالتا یکسان در نظر گرفته ایم.
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
#سعید_معدنی
#زبان_مادری
#فارسی
#سرزمین
@Saeed_Maadani.
نسخه الکترونیکی
*هفته نامه نسیم جنوب*
سال بیست و ششم
شماره ۱۰۷۷
🌺🌺🌺🌺
*نسیم جنوب، دیرپاترین نشریه تاریخ بوشهر*
زبادِ جنوبی در آمد نسیم
دل رهروان رست زاندوه و بیم (نظامی)
تلفن تماس و ارسال مطلب از طریق واتساب:
۰۹۱۷۷۷۲۳۹۰۹
@Saeed_Maadani
12-شاید یکی دیگر از ویژگیهای فرهنگی شرقی ما ایرانیان آنست که #باصطلاح_منتقدین، پیروی از یک پارادایم جامعهشناختی را چونان انگ و داغ ننگی بر پیشانی کوشندگان آن می زنیم. در زیست جهان معانی امروزین، پیروی از یک دبستان فکری در سایر فضاهای فکری آکادمیک دنیا، نه تنها عیب و عار نیست بلکه بیانگر گونهای اصالت اندیشه است.
چه بسا پارادایمی بودن دقت موشکافانه و حساسیت جامعهشناس را در بستری از تخیل جامعه شناختی بیشتر متبلور کند.
بدین قرار دکتر حسین تنهایی مفاهیمی چون تخیل جامعه شناختی نظری را از مفهوم تخیل(بینش) جامعه شناختی یا sociological imagination سی رایت میلز برگرفته و در جعبه ابزار شناخت، واکاوی، نقد و تلفیق دستگاههای نظری گنجانده اند البته که مفاهیمی چون "دین شناسنامهای"، "خرید طبقاتی"، "جوامع درونساخت/ برونساخت"، را هم خودشان ساختهاند و صد البته که گونه های معرفتشناسی را نیز بر مبنای مطالعات و پژوهشهای خویش بازشناسی کرده و برمی شمرند. این مفاهیم و تبیینهای آنها برساختههای استاد تنهایی است که سند و مرجع آن آثار او و حاصل سالها کوشش این جامعهشناس ایرانی است. سند میخواهند؟ این مفاهبم برساخته های خود اوست و سند و مرجعش نیز هم اوست، نه کتاب شفر یا ریتزر یا ...
آیا #باصطلاح_نقد یعنی "برسازی مفهوم ممنوع؟!" آیا ایشان حق ندارند مفاهیم و تبیین های خود را بدون هماهنگی #باصطلاح_منتقدین شرح و بسط دهند؟ در اینصورت آیا این حق برای سایرین محفوظ است که فرضا "دکانی" از مکاتب من درآوردی بی پشتوانه علمی استقرائی جامعهشناختی باز کنند و آنجا همین #باصطلاح_منتقدین سکوت اختیار کنند؟ پس بفرمایند "مکتب خراسانی" در جامعهشناسی به راستی حاصل کدام استقرای تاریخی در قلمروی جامعهشناسی است؟ آیا آن هم پیروانی پاسخگو دارد؟ و در کدام کتاب جامعهشناسی روز دنیا منابعی برای مطالعع چیزی به نام "مکتب خراسانی" می توان یافت؟
به هر روی چالش اصلی در این خصوص پیش روی فرد پارادایمی نیست، بل پیش روی #باصطلاح_منتقد است؛ او که بایستی در دیالکتیک خود با خود، منصفانه خویشتنِ خویش را بازنگری کرده صادقانه بگوید اگر توسلی، تنهایی، آزاد ارمکی، بلومر، مارکس، شریعتی، رفیع پور، طباطبایی، رئیس دانا، آریانپور و ... همگی به ایراداتی رفع ناشدنی و مشکلاتی حل ناشدنی دچارند، پس بالاخره چه کسی مقبول است؟ و مباد که خود را یکه تاز فهم دین، اقتصاد، سیاست و ... بدانیم! مهم تر اینکه در نقشه جامعهشناسی ایران، مسیر کنش علمی "خود" را بالاخره از کدام کانون فکری و پارادایمی برگرفته یا بدان منتهی میدانیم؟ در واقع خودمان فارغ از هر #نقد و بحثی چه هستیم؟
13- مرا خوشتر آنست که آنچه در پندار، گفتار و کردارم مُرعاست، تعریف و تمجید تلقی شود تا اینکه از"نقد" دستاویزی بسازم برای حقد و کین توزی، و دوری از #اخلاق_حرفهای یا #قواعد_علمی_نقد. ضمن تجدید احترام به جناب دکتر تنهایی و جناب دکتر معدنی، برای هر دو استاد بزرگوارم، آرزوی تندرستی و استواری در مسیر اعتلای جامعهشناسی و همافزایی "خود جمعی" پویندگان و کوشندگان جامعهشناسی در پرتو نقدی پویا، سازنده و اخلاقی دارم: سپاس تان!
اسفندماه یکهزار و چهارصد و دو
#ح_ا_تنهایی
#سعید_معدنی
#بیتا_مدنی
#جامعهشناسی_تفسیری #جامعهشناسی_نظری #جامعهشناسی_درمانی
#شیکاگوی_ایرانی #نکوداشت_تنهایی
#نقد_علمی #نقد_پارادایمی #باصطلاح_نقد #باصطلاح_منتقد
#اخلاق_حرفهای #اخلاق_نقد #قواعد_نقد #فرهنگ_تخریب
#hatanhai
مگر ویل دورانت در تاریخ تمدن تأکیدی مستمر و مداوم نکرده که علومی چون فیزیک، جغرافیا، نجوم، یا صنایع مرتبط با آن چون ذوب فلزات پیشینهای به درازنای تاریخ بشریت دارند؟
آیا کارل پوپر در کتاب جامعه باز و دشمنانش همان قدری که فرنسیس بیکن و آگوست کنت را پیشگام علم جدید می داند، بر نقش افلاطون نیز در این رابطه صحه نگذاشته است؟
و مگر کاپلستون اولین زیست شناس جهان را ارسطو نمی داند؟
آیا اینگونه بوده که آدمی از آغازین شب تاریخ حیات به خواب رفته و صبح اولین روز قرن نوزدهم که از خواب برخاسته، علم پدید آمده است؟
باری، تنهایی برآنست که علم روندی تکاملی و برآیشی دارد و در این معنا کافی است که انسان آن را فهم کرده و عملا از مفهومی چون جرم حجمی برای عبور دادن قایقی استفاده کند که از چوب ساخته و آن را از رودخانه گذرانده است. آیا کشتیرانی یونانیان و ایرانیان باستان دستاوردی علمی نیست؟!
8-از نظر من نسل امروزین دانش آموختگان جامعهشناسی چندان خوشامدگوی ادبیات منقضی و تاریخ گذشته دکتر شریعتی نیست؛ همچنانکه توجه و تمرکزش عمدتا معطوف به بسترهای معرفت شناختی رهایی بخشی است که برای نیروهای اجتماعی اکنونی روزآمد و کارآمد باشد و به همان نسبت ادبیاتی هم فراخوان را برمی تابد. بدین سبب کاربرد اصطلاحات مستعمل و متعارف شادروان دکتر شریعتی را، حتی برای نقد دشمنان خود زیبنده نمیداند. کاربرد اصطلاحاتی ناهمساز و خارج از #قواعد_نقد_علمی چون "زر و زور و تزویر"، هشتگسازی و مجاورت دادن آن با نام همکار جامعهشناس، در جایی که دکتر شریعتی در مورد خصم ریاکار و زورمدار و فاسد به کار میبرد، و آن را جوهر اندیشه خود میدانست، خارج از #اخلاق_حرفهای است و مقبولیت چندانی هم برای کاربر این اصطلاح به ارمغان نمی آورد. #نقد، چارچوب خاص خود را میطلبد و "نه هر که سر بتراشد" قلندری داند. یک چنین منش و ادبیاتی از سوی #باصطلاح_منتقد نشان از بد کوک کردن ساز نوابخش نقد و ناشیانه نوازی آهنگی است که به جای هم افزایی و گوش نوازیِ طنین "نقد"، در نبود "دال"، صدای گوشخراش "نق" میدهد. در حالی که هدف همیشگی جامعهشناسان بایستی طرح مشکلات جامعهشناسی باشد، نه برخوردهای شخصی بر مبنای سازمان روانشناختی. آن #باصطلاح_منتقدینی که عبارت "فرهنگ تزویر" و ذیل آن نام همکار جامعهشناس خود را هشتگ زدند، توجه داشته باشند: براستی اگر دکتر تنهایی تزویر داشتند، سلوک عرفانی خود را در برابر دین حاکمیتی پنهان میکردند تا سبب سوءاستفاده زر و زور مداران مزوری نشوند که سال به سال و دانشگاه به دانشگاه او را اخراج و آواره کردند و هر از گاهی که به سِمت و مسئولیتی هم منتخب یا منتصب می شدند، دائما در صدد عزل او برمیآمدند.
روایت شهامت و تدبیر همکاران در رابطه با توطئه علیه دکتر تنهایی در دوره ریاست دانشکده البته ارزشمند و هم افزاست و در عین حال نقیضی بر همان مدعا. لختی درنگ کنیم تا روی دیگر سکه را هم ببینیم و دست کم یک بار از خود بپرسیم که واقعا چرا دکتر تنهایی از زمان برگشت به ایران و آغاز به تدریس در دانشگاه شیراز تا زمان بازنشستگی، همانطور که در مراسم نکوداشت ایشان نیز معروض داشتم از شیراز به کرمان، از کرمان به اراک، از اراک به خوارزمی، از خوارزمی به تهران مرکزی، و در واحدهای مختلف استان چون تهران شمال، رودهن، علوم و تحقیقات و تهران مرکزی متناوبا و مکررا رانده شدند، اخراج شدند، عذرشان را خواستند و او را تاب نیاوردند؟ آیا یک عمر دشواری و تحمل مصائبی اینچنین کافی نیست تا متقاعد شویم دکتر تنهایی از فرهنگ تزویر و ریا فرسنگها فاصله داشته و دارند؟
9-اما پرسشی را به عنوان یکی از تهران مرکزیها از همکاران ارجمندم در تهران مرکز میپرسم چراکه هنوز پاسخی به آن نیافتهام. چرا پس از سالها تلاش، درب دفتری که به نام انجمن جامعهشناسی تفسیری از معاونت پژوهشی دانشگاه گرفته شده بود، در نقل و انتقال از ساختمان بوعلی به سوهانک تخته شد؟ چرا قاطبه همکاران جامعهشناس در این رابطه سکوت اختیار کردند؟ و یا چرا علی رغم خدمات صادقانه، دلسوزانه و مؤثر علمی و اجرایی دکتر تنهایی به دانشگاه آزاد تهران مرکزی، حتی به قدر یک دورهمی و فنجانی چای با کسی که روزگاری مدیر گروه بانی تحصیلات تکمیلی و رئیس مستقل دانشکده علوم اجتماعی، و به بیان برخی همکاران "برند دانشگاه آزاد تهران مرکزی" بود، با او تودیع نشد؟
پایان بخش سوم.
بخشهای بعدی به تدریج بارگذاری میشوند
بخش دوم
3-امیدوارم جناب دکتر معدنی با پیامد دیگر زیست اجتماعی با "روح شرقی و فرهنگ ایرانی" نیز موافق باشند که برخی از #باصطلاح_منتقدین، یا به اصول بنیادین نقد (اعم از نقد فرامکتبی و تحلیلی یا نقد مکتبی و پارادایمی) آشنا نیستند و یا به هر دلیلی #قواعد_نقد را رعایت نمیکنند به طوری که در مقام منتقد نه تنها از دایره ادب، بل از چارچوب منطق نیز بیرون میافتند و عجبا که مصرانه بر آن پای می فشارند! نتیجه آنکه پس از فرونشستن گرد و خاک هشتگپرانی ها و عموزنجیربافی از مطول نویسیها و ناموَریها، ایراد اتهامات، طلبکاری ها و بازنشر ملقمهای از
فایلهای صوتی و متنی له و علیه، هر چه نظر میافکنی، نمیتوانی کورسوی امیدی به تعالی فرهنگ #نقد_علمی ببینی. به این ترتیب #اخلاق_نقد، #قواعد_نقد و #ادبیات_اخلاق_مدارانه نیز خود قربانی هیاهوی بسیار برای هیچ می شود.
4-نکته مهم دیگری که مغفول ماند و بایستی مدنظر قرار گیرد، محتوای کامل سخنم بوده است. فایل متنی همه سخنرانان گرامی به زودی و به تفصیل بازنشر خواهد شد و تا آن هنگام با ارجاع به فایل صوتی سخنانم تأکید میکنم که حتی در همان مجال اندک نیز نیش نقدم وارد شده است. به این ترتیب که در مروری بر سرگذشت پارادایم تفسیری از دورانی یاد کردهام که جناب دکتر تنهایی با پذیرش ریاست دانشکده علوم اجتماعی تهران مرکزی، از مدیریت بهینه گروه تفسیری در اجا، نیز گروه انجتا/ آیسس بازماندند و یا افرادی را به مسئولیت کارگروهها منصوب کردند که یا دغدغه پارادایم نوپای تفسیری را نداشتند یا اگر داشتند، بیشتر درگیر کنشهای روزمره اجرایی دانشکده شدند، و یا توانایی (شاید هم عزمی برای) جذب و هم افزایی جهت تقویت کنشهای پیوسته مبتنی بر خردی جمعی جوری که شامل قاطبه پیوستگان انجمن شود را نداشتند. و باز نوشتهام که گرچه دکتر تنهایی به تأسیس انجمن صنفی اساتید دانشگاه همت گماردند و گرچه برای خود کوچکترین منصبی در آن انجمن نجُستند، این اقدام ایشان به هیچ درد پارادایم تفسیری نمیخورد و دیدیم که نخورد.
5-به یاد دارم که برای ترجمه اثر مشترک، برای فصل سوم رسالهام، برای هماهنگی دوره درسگفتارهای استاد در یوسف آباد، یا برای نشست های گروه تفسیری در انجمن جامعهشناسی ایران، چقدر دچار ضیق وقت بودیم و به تناوب پشت درب دفتر دکتر تنهایی منتظر و معطل می ماندیم. به یاد میآورم روزهایی را که ایشان در طبقات مختلف ساختمانِ در دست احداث دانشکده علوم اجتماعی، خسته اما پرامید در پاسخ به انتقاداتم، سخن از استقلال دانشکده علوم اجتماعی و روزهایی بهتر برای گزلشافت علوم اجتماعی می گفتند. از مرور خاطره آن روزها دریغم میآید که چگونه فردی صاحب اندیشه و قلم بر کاری اجرایی گمارده شده و از کار اصلی خود یعنی آموزش و پژوهش دور شد... اما ایشان می گفتند شما نمی دانید این کار در دراز مدت چقدر می تواند به صلاح استقلال و هویت جمعی رشته جامعهشناسی و گروههای علوم اجتماعی تهران مرکزی باشد. آیا این میراث در دانشکده علوم اجتماعی توسط مدیران و همکاران تهران مرکزی، قدر دانسته یا حداقل حفظ شد؟ آیا توسط مسئولین و مدیران پس از او پاس داشته شد؟
6-پنجره نقد اندیشه و پرسشگری از نگاشته های دکتر تنهایی به ویژه از هنگام بازنشستگی ایشان تا کنون که عمدتا در قالب فعالیتهای آموزشی یا پژوهشی در انجمن جامعهشناسی ایران صورت میگیرد، همواره مفتوح و گشوده است. البته مرادم از نقد، #نقد_علمی است. مشارکت در نشستهای حضوری و مجازی، سمینارها، درسگفتارها و حلقه های مطالعاتی در سه گروه تخصصی تفسیری و نظری و درمانی از طریق عضویت، یا به صورت مستمع آزاد/منتقد به آسانی امکان پذیر بوده و این یک فرایند دائمی و سیال است. درواقع اگر #نقد_علمی به معنای راستین کلمه مطمح نظر باشد، درسگفتارهای تنهایی را می توان جلسه به جلسه در دسترس داشت یا از کانال تلگرامی او برگرفت. می توان واو به واو کتابهای او را خواند و نقل به مضمون ایرادات و شبهات را مورد نقد، پرسش، بازخوانی و گفتگو قرار داد. پس دسترسی و ارتباط پذیری همگانی به آراء و آثار ح.ا. تنهایی از طریق راههای ارتباطی انجمن جامعه شاسی ایران، کانال تلگرامی ایشان، لینکها و هشتگها و نشانههای جلسات حضوری و مجازی سه گروه تخصصی، یا نشانیهای مفصل در سایت شخصی او، اینستاگرام، تلگرام، شماره های تماس و ... برای همگان وجود دارد. اما پرسشی هم مطرح میشود: چگونه است که همکاران استاد تنهایی آثار پارادایمی او را حداقل به عنوان پیش کسوت و پیشگام در آموزش و پژوهش تفسیری یا حداقل از شارحین مکتب همکنش گرایی نمادی در ایران، تدریس نمیکنند؟ و چگونه است که همکاران به ندرت دانشجویان خود را حتی به آثار ناپارادایمی ح.ا. تنهایی در شاخه #جامعهشناسی_نظری، ارجاع می دهند؟ امیدوارم پاسخی منطقی به این پرسش وجود داشته باشد.
پایان بخش دوم.
بخشهای بعدی بتدریج بارگذاری میشوند.
بخش نخست در ۲ صفحه:
پاسخی به یادآوری دو استاد ارجمند
✍بیتا مدنی
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد، به ز مهر پدر
نخست قدردانی خود را از جناب دکتر سعید معدنی بیان میکنم برای آنکه سعه صدر، منش و اخلاق حرفهای ایشان را بارها به عنوان استادم در درس جامعهشناسی ادبیات دوره دکتری دیدم و آموختم؛ به عنوان همکار در دانشکده علوم اجتماعی تهران مرکزی در موارد متعددی شاهد بودم؛ و به عنوان مدیر گروه وقت از کمک و راهنمایی بزرگوارانه ایشان در حل و فصل مشکل مرتبط با رساله دکتری خود، بهره بردم. از ایشان به مصداق بارز جامعهشناسی نیک پندار و #اخلاق_مدار همچنان میآموزم و کردار اجتماعی ایشان را در روزگاری که #اخلاق_نقد و منش گفتگوی نقادانه در فضاهای همکنشی علمی به ویژه نهاد رو به احتضار دانشگاه کمرنگ و ناپیداست، یا در آمیخته به انگیزش و هیجانات سازمان روانشناختی است، ارج می نهم.
اکنون که از یک سو جناب دکتر معدنی در کانال تلگرامی «هفت اقلیم» با عنوان "شاگردان تنهایی" خواستار پاسخگویی #شاگردان_تنهایی به #نقد های وارده شدهاند، و از سوی دیگر جناب دکتر تنهایی استاد دیگرم نیز در کانال تلگرامی «جامعهشناسی تفسیری پرگمتیستی، نظری، درمانی» خواستار پاسخگویی #پیروان_پارادایم_تفسیری شدهاند، ضمن تجدید احترام به هر دو استادم، نکاتی را حسب وظیفه معروض می دارم:
1- پیش از آنکه پارادیم تفسیری و شاگردیِ شاگرد هربرت جی بلومر چراغ راهم در مسیر جامعهشناسی شود، در دهه هشتاد شمسی در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه آزاد رودهن توفیق همکاری با جناب دکتر تنهایی را پیدا کردم. هر از گاهی و دورادور بنابر مصادیق و موارد آموزشی گوناگونی که پیش میآمد، منش فروتنانه و اخلاق حرفهای یک استاد صاحب نظر، صاحب قلم و اثر را در آینه رفتار همکارانم می دیدم که خود باعث افتخار و هم افزایی جمع اساتید و مجموعه آموزشی دانشکده بود. اما طی دهه نود اولین درس دوره دکتری یعنی جامعهشناسی دین را در دانشگاه آزاد تهران مرکزی در کلاس ایشان گذراندم. متعاقبا و برخلاف روال مقرر در گروه، ترم بعد گروه درسی ام را جهت حضور در کلاس دروس نقد و تلفیق تغییر دادم که اتفاقا جناب دکتر معدنی مدیر محترم گروه وقت بودند و از ایشان راهنمایی گرفته، زحمتشان دادم. همکاری با استاد تنهایی از ترجمه فارسی به انگلیسی کتاب جامعهشناسی نظری ایشان آغاز شد و تا سال 1401 و ترجمه اثر مشترک تضاد قدرت، حق اعتصاب و اتحادیه های صنعتی، نوشته بلومر، طی یک بازه زمانی بیش از ده ساله، طیف همکنشی جمعی گستردهای را به همراه برخی دانشجویان داوطلب ورودی 92 زیر نظر ایشان بسط و گسترش دادیم. گامهای اولیه را به عنوان عضو هیأت مؤسس گروه تخصصی جامعهشناسی تفسیری در اجا به راهنمایی ایشان و در معیت همشاگردی ها برداشتیم. درواقع من همان دانشجوی سمجی بودم که سرانجام موفق شد مجوز تأسیس گروه جامعهشناسی تفسیری را از هیأت مدیره آن دوره انجمن جامعهشناسی ایران به ریاست شادروان دکتر قانعی راد بگیرد. متعاقبا نخستین دبیر گروه تفسیری، نخستین دبیر آیسس/انجتا، مسئول برگزاری نشستها، دبیر پنلهای تخصصی تفسیری در همایش کنکاش های نظری و مفهومی، مسئول آموزش آیسس/انجتا برای ضبط، مکتوب سازی، بایگانی و عنداللزوم نشر فایلهای صوتی ایشان، مسئول برگزاری و گزارشگر خلاصه درسگفتارهای تفسیری ایشان در یوسف آباد، نیز مسئول کارگروه ترجمه آیسس بودم. چند سالی نیز فارغ از هر مسئولیتی از همیاری ایشان باز مانده، کناره گرفتم. شاید یکی از دلایل این امر نقدهای مکرر و متناوبم نسبت به شیوه مدیریت گروهها در انجمن و آیسس بود که طعم دردناک "چوب معلم" را نیز به من چشانید. امروز که مسئولیت گروه تفسیری را بنابر دعوت و فراخوان مجدد ایشان و تصمیم خود بر بازگشت به سازمان داخلی گروه تفسیری عهده دار شدم، گروه علمی- تخصصی #جامعهشناسی_تفسیری بنابر ارزیابی و اعلام هیأت مدیره اجا، فعال ترین و به لحاظ کمی و کیفی پویاترین گروه علمی-تخصصی انجمن جامعهشناسی ایران است. این گروه شامل حلقه های مطالعاتی فعالی است که در زمینه آموزش، پژوهش، ترجمه پژوهی، مطالعات زنان و فمینیسم، شرح و نقد نظری تفسیری، و حلقه فرود به زمین و مطالعات میدانی، طیفی از فعالیتهای حوزه جامعهشناسی تفسیری را در بستری از کنش پیوسته، به همت اعضای وابسته و پیوسته خود پیش می برد و برای مشارکت و نقد و بحث هیچ مانع و رادعی برای علاقه مندان و صاحب نظران منتقد وجود ندارد. شاهدم که در گروههای جامعهشناسی نظری و جامعهشناسی درمانی نیز باب نقد و بحث علمی به معنای راستین کلمه و البته نه #باصطلاح-نقد، گشوده است.
#hatanhai
#اخلاق_نقد
#قواعد_نقد
#سعید_معدنی
#ح_ا_تنهایی
🔺برای خرید یدونه سکه تمام باید اینقدر پول نقد از درشتترین اسکناس مملکت با خودتون ببرید! یعنی ۳۷ بسته ۱۰۰ تایی ۱۰ هزار تومنی، حدود ۴ کیلو اسکناس
@khabare_vije | Khabarevije.ir
چرا به این فلاکت افتادیم
در توصیف تصویر فوق توضیح بالا آمده است. برای خرید یک سکه تمام بهار آزادی باید ۴ کیلو از درشت ترین اسکناس و پول ملی ایران را با خود به بازار ببریم.
زمانی مردم کشور زیمبابوه که زیر یوغ دیکتاتور رابرت موگابه زندگی میکردند به چنین فلاکتی افتاده و پول شان بیارزشترین پول جهان شده بود. دوستی می گفت برای خرید کالای مصرف روزانه یک ساک پول زیمبابوه با خودمان به بازار میبردیم. در نهایت خارجی ها و بخشی از مردم زیمبابوه قید پول کشور را زدند و با دلار خرید و فروش کردند و هنوز همگویا وضعیت به همین روال است. آیا ما هم به آن روز خواهیم رسید؟ و پول ملی (ریال و تومان) از چرخه زندگی حذف خواهد شد؟!
اگر امور اقتصادی کشور به همین منوال پیش برود، در آینده نه چندان دور شاید شاهد چنین روزی همچون زیمبابوه باشیم.
@Saeed_Maadani
بخش دوم مقاله « درون جنگ سایه آمریکا با ایران: درگیری دیگری در خاورمیانه در جریان است و سربازان آمریکایی در خط مقدم آن هستند.»
دومین دلیلی که جنبههای بسیار خطرناک این رویارویی را آشکار میسازد این است که ایرانیها نیروهای نیابتی خود را تشویق کرده اند که به شکلی کاملا تهاجمی عمل کنند. این موضوعی بود که ژنرال کوریلا با من در میان گذاشت. پس از حمله به برج ۲۲ توسط نیروهای تحت حمایت ایران که منجر به کشته شدن ۳ نظامی آمریکایی در اردن شد، ایالات متحده در دوم فوریه حملات هوایی تلافی جویانهای را علیه شبکه نیروهای نیابتی ایران در عراق و سوریه به اجرا گذاشت و یک روز بعد هم مواضع حوثیها را مورد هدف قرار داد. آمریکا همچنین ابوباقر الساعدی، فرمانده کتائب حزب الله را که به ادعای آمریکا مسئول حملات پهپادی به پایگاههای این کشور در عراق، اردن و سوریه بود ترور کرد. این اقدامات توجه ایران را برانگیخت و نیروهای نیابتی این کشور از آن زمان تاکنون یک آتش بس اعلام نشده را بر روی زمین رعایت کرده اند. اما این آتش بس غیررسمی توسط حوثیها رعایت نشده و آنها گفته اند تا زمانی که آتش بسی در غزه برقرار نشود، از هدف قراردادن کشتیهای تجاری و نیروی دریایی آمریکا یا اسرائیل دست نخواهند کشید. آخر هفته گذشته کشتی باری روبی مار که با پرچم کشور بلیز تردد میکرد، اولین کشتیای لقب گرفت که بر اثر حملات موشکی حوثیها در تنگه باب المندب غرق شد.
این موضوع ما را به دلیل سوم درباره جنبههای هشدار دهنده این جنگ منطقهای در سایه میرساند. در هر پایگاهی که ما بازدید کردیم، یک اتاق فوق محرمانه تحت عنوان مرکز یکپارچگی رزم وجود داشت که اصحاب رسانه حق ورود به آن را نداشتند. در این مرکز سربازان آمریکایی به نمایشگرها زل میزنند و تلاش میکنند اشیاء پرندهای را که به سمت آنها پرواز میکنند شناسایی کنند و با توجه به رادار و ویژگیهای بصری آن تصمیم بگیرند که آیا با شیء مذکور درگیر شوند یا نه. به گفته یکی از افسران سنتکام وقتی شما از موشکهای ۲۰۰ هزار دلاری برای متوقف کردن پهپادهای ۲۰ هزار دلاری ساخت ایران استفاده میکنید، داشتن انضباط کاری از اهمیت زیادی برخوردار است. این اوپراتورها اغلب کمتر از ۹۰ ثانیه برای تصمیم گیری درباره درگیر شدن با پهپادهای مهاجم و استفاده از سامانه دفع پهپاد کایوت زمان دارند. به بیان دیگر، هر روز این نبرد آبستن یک رویداد با احتمال پایین، اما با تبعات بسیار بالاست؛ و اولین و اغلب آخرین خط دفاعی حدود ۲۰ سرباز یا دریانورد آمریکایی مستقر در آن پایگاه یا کشتی جنگی یک نمایشگر رایانهای و اوپراتوری است که باید در چند ثانیه تصمیم بگیرد آنچه بر سر راهش سبز میشود چیست و باید از چه ابزارهایی برای اقدام متقابل استفاده نماید.
https://www.nytimes.com/2024/03/05/opinion/biden-iran-middle-east.html
🇺🇸 @US_REVIEW 📍پایش آمریکا 📍