fardinalikhah | Unsorted

Telegram-канал fardinalikhah - فردین علیخواه

11515

▪️نوشته هایی به دور از قلمبه سلمبه گویی دربارۀ زندگی روزمره ایرانی ارسال نقد و نظر: ✅ @alikhahfardin

Subscribe to a channel

فردین علیخواه

هست و نیست شهرت
بعضی ها، خیلی هستند. اینجا، آنجا و همه جا هستند. ولی «در واقع» نیستند. مثل شریفی‌نیا. در اسکرین‌ها هست ولی خارج از اسکرین تمام شده است.
 
بعضی ها گاهی هستند؛ گاهی نیستند. ولی آن زمانی که نیستند هم «در واقع» هستند. مثل هدیه تهرانی. اینها مراقب اند. مراقب شهرت شان. او زود متوجه شد که شهرت چقدر می تواند شکننده باشد.
 
بعضی ها ابتدا بسیار هستند. بعد کم کم دیگر نیست می شوند. وقتی نیستند «در واقع» نیستند. مثل بیژن امکانیان. آنان صرفا به خاطره یک نسل تبدیل می شوند. تمام می شوند.
 
بعضی ها اصلا نسیتند ولی با اینکه نیستند هم «در واقع» بسیار هستند. مثل بهروز وثوقی. او نیست ولی حضور سنگینی دارد.
 
«مدیریت شهرت» بسیار سخت است. شهرت مانند گلی در گلدان است. حفاظت و مراقبت می خواهد. بسیار دقت و هوشمندی نیاز دارد. شهرت سخت به دست می آید ولی آسان از کف می رود.
فردین علیخواه

Читать полностью…

فردین علیخواه

کتاب خواندند و توسعه یافته شدند؟

|فردین علیخواه|

🔺شاید شما هم به تکرار، با جمله هایی مواجه شده باشید که با «ملتی که کتاب نخواند....» آغاز می شوند و در ادامه هر نوع عقب ماندگی، فرومایگی و توسعه نیافتگی  به نخواندن کتاب ربط داده می شود. در این نوع جمله ها در یک طرف یک ایکس بزرگ به نام کتاب قرار دارد که در واقع معجزه می کند و در طرف دیگر هم چند ایگرگ، که در ظاهر همه آنها از عواقب کتاب نخواندن و به بیان بهتر قهر یک ملت با کتاب است.

🔺آیا واقعا اینگونه است؟ آیا به راستی اگر ملتی کتاب بخواند همه مشکلات ریز و درشتش حل خواهد شد؟ آیا مسیر ساده ای بین خواندن کتاب و حل مشکلات رفتاری در زندگی روزمره و مشکلات ساختاری بزرگ تر در جامعه وجود دارد؟ اگر من در اینجا بگویم کسانی که کتاب می خوانند در مقایسه با کسانی که کمتر کتاب می خوانند و یا اصلا کتاب نمی خوانند مشکلات رفتاری کمتری دارند شما موافق خواهید بود؟ اساسا آیا بی شعوری آدمها با کتابنخوانی ارتباط معناداری دارد؟ بدون شک پاسخ قطعی به این سوالات نیازمند تحقیقات علمی است و جواب آماده ای برای آنها وجود ندارد ولی حداقل طبق تجارب روزمره نمی توانم در پاسخ به این پرسش ها بگویم بله قطعا!

🔺بیایید پرسش را در سطحی کلان تر طرح کنیم. آیا به نظر شما برای مثال توسعه در کشوری مانند ژاپن با کتابخوانی آغاز شد؟ یعنی ژاپنی ها ابتدا میلیون ها جلد کتاب تولید کردند و بعد مردم ژاپن خواندن کتابها را آغاز کردند و پس از مدتی توسعه یافته شدند؟ به نظر این پرسش مهم است. توسعه یافتگی وضعیتی نیست که صرفا با رشد آگاهی عمومی تحقق یابد. توسعه یافتگی مرهون همکاری بخش های مختلف جامعه و به عبارتی همکاری های بینِ بخشی و گسترش روابط بین المللی، تولید یا وارد کردن دانش و البته گسترش آگاهی های عمومی است. به علاوه باید توجه داشت که مورد اخیر، یعنی رشد آگاهی های عمومی نیز صرفا با خواندن کتاب رخ نمی دهد. در واقع ابزارهای ارتباطی مختلفی می توانند به رشد آگاهی های عمومی و گسترش افق دید مردم کمک کنند که تنها یکی از آنها کتاب است. همین پرسش را درباره کشور آلمان نیز می توان طرح کرد. آیا پیشرفت کشور آلمان پس از جنگ جهانی دوم مرهون مطالعه کتاب توسط آلمانی ها بود؟ کتاب خواندند و توسعه یافته شدند؟ بیایید پرسش مان را کمی به زمان های عقب تر سوق دهیم. آیا یکی از دلایل رشد فاشیسم در قبل از جنگ جهانی دوم در آلمان و به قدرت رسیدن هیتلر و تحمیل آن همه ویرانی به جامعه بین المللی به آن دلیل بود که مردم آلمان کتاب نمی خواندند؟ و آیا در صورتی که آلمانی ها کتاب می خواندند فاشیسم در آلمان رشد نمی کرد؟ بدون تردید نمی توان گفت که مردم آلمان در دوران هیتلر کتاب خوان نبودند و اگر کتاب می خواندند هیتلر به قدرت نمی رسید. مهم آن است که در آن دوران آلمانی ها چه کتابی می خواندند.

🔺پرسش اخیر بیانگر نکته ای دیگر است. علاوه بر خواندن یا نخواندن کتاب، ظاهرا پرسش مهم دیگر، چه کتاب هایی خواندن است. گاهی اوقات علاوه بر قفسه کتاب های مورد علاقه تان، در سایر قفسه های کتابفروشی های شهر هم گشتی بزنید. کتاب هایی در مقابل چشمانتان قرار می گیرند که حتی عنوان شان شما را صدها سال به عقب پرتاب می کند و وقتی آنها را در دست می گیرید با تعجب متوجه می شوید که دهها بار در تیراژهای بالا چاپ شده اند و خواننده هم دارند. این گروه از مردم هم کتاب می خوانند ولی چه کتابی؟ این نکته را به این دلیل می گویم که نشان دهم موضوع کتابخوانی پیچیدگی های خاص خود را دارد و کتاب همچون قرص معجزه گری نیست که پس از خوردن آن تبدیل به انسان هایی متمدن شویم. نتیجه کتاب خواندن هم می تواند جهالت محض باشد. افکار پلید هم از طریق کتاب می تواند اشاعه یابد.

🔺امیدوارم این پرسش های مرا به منزلۀ مخالفت با کتاب خواندن یا کم شماری اهمیت کتابخوانی تلقی نکنید. هنوز هم تنها زمانی هیجان زده می شوم که سطری درخشان در کتابی می یابم. هنوز هم «یافتم یافتم هایم» تنها با خواندن کتاب و مواجهه با سطری اثرگذار رخ می دهد. ولی واقعیت آن است که من معتقد نیستم ملتی که کتاب بخواند همه مشکلاتش حل خواهد شد. خلاصه کردن توسعه یافتگی در کتاب را کمی ساده انگارانه می دانم. از کتاب نباید بیشتر از توانش انتظار داشت. جامعه پیچیدگی های خاص خود را دارد. آگاه شدن افراد تنها به ترمیم بخشی از امور کمک می کند و نه همه امور. شاید خواندن یک کتاب خوب گاهی اوقات حالمان را خوب کند ولی خوب شدن حال جامعه به هزار اما و اگر بستگی دارد.

🔺سخن پایانی آنکه، کتاب خواندن برای لایه هایی از جامعه (نظیر استادان، معلمان، پزشکان، سیاستمداران و غیره) نه تفنن، بلکه ضرورت است. پرسش آن است که این لایه ها چقدر کتاب می خوانند و چه کتابهایی می خوانند؟ اساسا آیا کتاب می خوانند؟

✅ارسال نظر: @alikhahfardin
✅کانال نویسنده: @fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

تو رو خدا بفرمائید!
درباره سبک‌های پذیرایی

|فردین علیخواه|

     🔺سبک‌های مختلف پذیرائی از مهمان، موضوعی درخورِ ‌تأمل از نظرِ اجتماعی است. من فکر می‌کنم که همان تردیدها و تعارضات ناشی از میراث جامعۀ سنتی و آموزه‌های جامعه مدرن در این موضوع نیز به شکلی خودش را آشکار می‌سازد. در این نوشتار به بررسی دو سبک از پذیرائی می‌پردازم.

     🔺سبک نخست، مدلِ سلف‌سرویس یا «خودت از خودت پذیرایی کن» است. میزبان از‌پیش وسایل پذیرایی را روی میزِ جلو‌مبلی می‌چیند. فرض بر آن است که ما با مهمانی مواجهیم که هر آنچه دوست داشته باشد را خودش تشخیص می‌دهد و برمی‌دارد. در این موقعیت، میزبان به انتخاب و اراده مهمان احترام گذاشته است.

     🔺«فردیت» که یکی از ارزش‌های مثبت جهان جدید است در این سبک از پذیرائی بیشتر امکان تحقّق دارد. وسایل پذیرائی چیده می‌شود و این مهمان است که انتخاب می‌کند. در مهمانی‌های خاصِ جمع‌های دوستانه که افراد ارتباط صمیمانه‌تری با هم دارند غالباً این سبک رایج است. البته بی‌گمان، موقعیت‌های اجتماعی تنوّعات خودشان را دارند و آن‌گونه که توصیف شد ساده نیستند. برای مثال، گاهی با میزبانانی مواجهیم که هر چند از این سبک پیروی می‌کنند؛ ولی بااین‌وجود مدام از مهمانان می‌خواهند تا از خودشان پذیرایی کنند؛ به‌عبارت‌دیگر با وجود امکان انتخاب از طرف مهمان، همچنان فشار بیرونی از طرف میزبان وجود دارد. شکلی از ترکیب سنت و مدرنیته! اما در کل، در سبک سلف‌سرویس، شاهد سوژه‌ای فعال (مهمان) هستیم که فردیت او به رسمیت شناخته شده است. همچنین، میزبان به‌عنوان یکی از اعضا در کنار جمع می‌نشیند و این هم مهم است.

🔺در سبک دوم؛ یعنی شیوة «مبتنی بر خدمتکاری»، میزبان در مقام یک خدمتکار ظاهر می‌شود، او پی‌در‌پی از جایش بلند می‌شود، تک‌تک ظروف پذیرایی را برمی‌دارد، مقابل مهمانان می‌رود و از آنان درخواست می‌کند تا چیزی بردارند. در این شیوه نسبتا سنتی، وسایل پذیرایی، روی میزِ جلومبلی، یا غالباً روی میزی دوردست‌تر در پذیرایی، و یا روی کانتر آشپزخانه چیده شده است. دسترسی میزبان به وسایل مهم‌تر از دسترسی مهمان است. غالباً در خانواده‌ها زنان این فعالیت را انجام می‌دهند و اگر در خانه دختری باشد اوست که باید رسم پذیرایی را به جا آورد. به بیان روشن‌تر، نخست جنسیت و سپس سن در این موقعیت اثرگذار است. در موارد بسیاری پیش می‌آید که مهمان (به‌ویژه اگر از نسل جدید باشد) مدام از میزبان می‌خواهد که «زحمت نکشد» و اگر چیزی نیاز بود خودش برمی‌دارد.

🔺این شیوه از پذیرایی حتماً باید زبان بدن خودش را نیز داشته باشد. مثلاً میزبان باید تعظیم کند و مبادا شَق و رَق ظرفی را مقابل مهمان بگیرد. او باید به معنای واقعی نقش یک خدمتکار را به اجرا درآورد. در برخی از خانواده‌های ایرانی، اگر احیاناً مهمان چیزی از ظروف پذیرایی برندارد میزبان بی‌توجه به خواست او، خودش در پیش‌دستی چیزی می‌گذارد.

🔺برداشت من این است که در سبک دوم معمولاً کسی که پذیرایی می‌کند چیزی از مهمانی متوجه نمی‌شود. مدام باید حواسش به پیش‌دستی‌ها و پیاله‌های پذیرایی باشد و آنها را شارژ کند. به همین دلیل، در چند سال اخیر برخی از خانواده‌های شاید متموّل، ترجیح می‌دهند تا برای پذیرایی، خدمتکار استخدام کنند. در این سبک از پذیرایی، برای مثال میزبان بدون توجه به درخواست یا سلیقه مهمان، انواع میوه را در پیش‌دستی قرار داده و مقابل مهمان می‌گذارد. در مواردی حتی با وجود اعلام مهمان مبنی بر اینکه علاقه‌ای به میوه ندارد یا اصلاً در آن لحظه اشتهایی برای میوه ندارد این پیش‌دستی‌ها در مقابل او قرار داده می‌شوند. سناریویی از پیش آماده وجود دارد و باید به بهترین وجه اجرا شود. این؛ شکلی از حرمت‌نهادن به مهمان تلقی می‌شود.

🔺به نظر می‌رسد که در شیوه مبتنی بر خدمتکاری، هر چند در ظاهر احترام و تواضع به چشم می‌خورد؛ ولی در پنهان، نوعی چشم‌پوشی نسبت به اراده و خواست مهمان وجود دارد. به عبارت بهتر در این شیوه؛ این سنت است که باید اجرا شود، سنتی که «فردیت» در آن بسیار کم‌رنگ و بی‌رمق است و مهم، اصلِ سنت است. در مهمانی‌های فامیلی و خویشاوندی، و مهمانی‌هایی که مهمانان به‌اصطلاح «خودمانی» نیستند معمولاً این سبک از پذیرایی حاکم است. در این شیوه، ما شاهد میزبانی گرفتار، و سوژه‌ای (مهمان) بی‌اراده هستیم که خواستش چندان اهمیتی ندارد. ساختاری وجود دارد و هر دو باید نقش خود را ایفا کنند.

🔺سخن پایانی آنکه، پاسداشت فردیت که یکی از ارزش‌های مثبت جهان جدید است باید در همین لحظات و موقعیت‌های به‌ظاهر پیش‌پا‌افتاده و کوچک زندگی روزمره تحقق یابد. گوشه‌گوشۀ زندگی روزمره عرصه‌ای برای تمرین و تحقق ارزش‌های سُترگی است که طی سالها با تلاشهای فراوان شکل‌گرفته‌اند.
کانال نویسنده:
@fardinalikhah
ارسال نظر:
@alikhahfardin

Читать полностью…

فردین علیخواه

چرا زمان این قدر سریع می‌گذرد؟

▪️فردین علیخواه

⏺امروز که این متن را می‌نویسم 12 روز از سال جدید گذشته است. احتمالا شما هم مانند من به‌شکلی کشیده و صدایی که دیگران هم می‌توانند بشنوند با خودتان می‌گویید «دواااازده رووووز؟ چه زود!چطور گذشت؟». کم نبودند افرادی که در روزهای منتهی به تحویل سال با حسی آمیخته با حسرت و اندوه از خودشان پرسیدند «سال کی اومد کی تموم شد؟». دوستانی را می‌شناسم که هنگام تکمیل فرم‌های مختلف، با سؤال از بغل‌دستی، حدس و گمان خود درباره سال جاری را تأیید می‌کنند. آنان لزوما حافظۀ ضعیفی ندارند. معمولا با اعتراض و کلافگی می‌گویند «چرا زمان این قدر سریع می‌گذرد؟». بی‌تردید اغلب آدم‌ها این روزها احساس می‌کنند که زمان کوتاه‌تر، و به عبارتی فشرده‌تر شده است. آنان «حس فشار زمانی»(1) دارند، یعنی از طرفی احساس می‌کنند وقت کافی ندارند و از طرف دیگر احساس می‌کنند که روز به روز سیطرۀ شتاب و سرعت بر زندگی روزمره‌شان افزایش می‌یابد. خلاصه آنکه؛ همه چیز دارد سریع می‌گذرد.

⏺زمان بحث مهمی در جامعه‌شناسی است. گئورگ زیمل، جامعه‌شناسی آلمانی که در اوایل قرن بیستم چشم از جهان فروبست، این پرسش را طرح کرده بود که در شهری مانند برلین که وی آن را تجسّم جهان جدید می‌دانست اگر ساعت‌ها دیگر کار نکنند واقعاً چه اتفاقی خواهد افتاد؟ هدف زیمل از طرح این پرسش به‌ظاهر ساده و پیش‌پاافتاده، بیان واقعیتی سُترگ در جهان امروز، یعنی اهمیت یافتن بیش‌ازپیش «زمان» بود. قبل‌تر، انسان‌ها غالباً باتکیه‌بر بارش برف‌وباران، و یا برآمدن آفتاب و مهتاب به زندگی خود نظم می‌دادند؛ اما در جهان موردنظر زیمل، این ساعت‌های مچی و ساعت‌های پایه‌دار شهرها هستند که چشمان شهرنشینان مدام به آنها خیره می‌شود و حاصل؛ یا آهی برآمده از حس ناکامی و تأخیر، و یا شعفی درونی پس از نشاندن یک «تیک» در کنار فهرست کارهایی است که باید انجام می‌شد. به باور زیمل، با ظهور جهان جدید، تجربه تازه‌ای از «زمان» در حال شکل‌گیری بود.

⏺اویاتر زروباول، جامعه‌شناس و استاد دانشگاه راتگرز امریکا، در کتاب «ریتم‌های پنهان: جداول زمانی و تقویم‌ها در زندگی اجتماعی» معتقد است که در دنیای امروز «فقر زمانی» پدیده‌ای است که می‌توان آن را در کنار «فقر مالی» مطالعه کرد. آدم‌هایی که وقت کافی ندارند هم به نوعی آدم‌هایی فقیر هستند و باید دید که چگونه می‌توان به آنها مدد رساند. با ورود فن‌آوری‌های مختلف به زندگی روزمره ما، این برداشت وجود داشت که وقتمان بیش از گذشته آزاد خواهد شد و فرصت آن را خواهیم داشت تا دقایقمان را در آرامش بگذرانیم. این اتفاق رخ نداد. در واقع، گسترش فن‌آوری و نشستن ماشین‌های خودکار به‌جای کار انسان، مایه تحقق آن نوید نشد. ما همچنان احساس می‌کنیم که «وقت کافی» نداریم. به تعبیر بهتر، همچنان زیر چرخ‌های فشار زمان در حال له‌شدن هستیم. تعجیل در کارها، بر جای‌جای زندگی ما سایه انداخته است. نکته قابل‌تأمل آن است که می‌دانیم وقت کافی نداریم؛ ولی بااین‌وجود فعالیت‌های بیشتری را در فهرست فعالیت‌هایمان می‌گنجانیم به شکلی که با «تورّم فعالیت‌ها» مواجهیم. موضوعی که کارین ویدربرگ، استاد دانشگاه اسلو از آن به‌عنوان «زندگی مبتنی بر کاری انجام‌دادن» (2) یاد می‌کند.

⏺هارتموت رزا، جامعه‌شناس آلمانی معاصر، در کتاب «شتاب و بیگانگی» معتقد است که جامعه مدرن را می‌توان «جامعه‌ای شتابان» تعریف کرد، به این معنا که ویژگی چنین جامعه‌ای افزایش ضرباهنگ زندگی یا فشرده‌شدن زمان است. او مفهوم «انقباض زمان حال»، از هرمان لوبه را بکار می‌برد به این معنا که در مدرنیته، افراد بیش‌ازپیش احساس می‌کنند که وقتشان دارد تلف می‌شود و کمبود وقت دارند. گویی زمان همانند مادۀ خامی تصور می‌شود که شبیه سوخت، مصرف می‌شود و ازاین‌رو پیوسته نایاب‌تر و گران‌تر می‌شود. شتاب ضرباهنگ زندگی حاصل میل یا احساس نیاز به «انجام کار‌های بیش‌تر در زمانی کمتر» است. رزا، یکی از موتور‌های شتاب اجتماعی را «رقابت» می‌داند. به بیان او، منطق اجتماعی رقابت چنان است که «باید هر چه سریع‌تر برقصیم تا در دور باقی بمانیم»، و «رقیب هرگز نمی‌خوابد». در اینجا سکون برابر است با سقوط. آنچه که از آن با عنوان «پدیده پرتگاه» یاد می‌شود.

ادامه در صفحه بعد👇🏼👇🏼👇🏼
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

نظر یکی از هموطنانی که دیگر ساکن ایران نیست درباره ویدئو(در پست قبلی) برایم تأمل برانگیز بود و گفتم شاید برای شما هم قابل تأمل باشد.

رویدادها و اتفاقاتی این چنین، تأثیر خود را بر روان شهروندان می گذارند. اینها تروماهای کوچک و بزرگی در زندگی روزمره ما هستند که تا پایان عمر به شکلی آنها را در درونمان حمل می کنیم. در بسیاری از اوقات حتی دستگیری مجرمان نیز نمی تواند زمینه برطرف شدن این نوع تروماها شود.

Читать полностью…

فردین علیخواه

نوشته های من درباره سفر و حال و هوای عید:

✅به خانه می رسند ولی چمدان می بندند
/channel/Fardinalikhah/1884
/channel/Fardinalikhah/1885

✅تعلیق در سفر
/channel/Fardinalikhah/1745

✅من در سفر/سفر در من
/channel/Fardinalikhah/1599

✅رفتیم و تمام شد بالاخره
/channel/Fardinalikhah/866

✅چیزی در حال از دست رفتن است
/channel/Fardinalikhah/1134

◽️◽️@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

.
در سالنامه 1402 روزنامه شرق بخوانید
....................................
در میزگرد «شرق» با حضور 3 پژوهشگر و جامعه‌شناس:
محمدسعید ذکایی، زهرا تشکر، فردین علیخواه

چالش‌های زندگی روزمره ایرانی بعد از اتفاقات سال 1401
بررسی شد

«امید گم نشده»

سامان موحدی‌راد
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

هر سال به بهانه نوروز و فضای عید جستار کوتاه بالا را بازنشر می کنم. این نوشته👆🏾 چند سال قبل منتشر شد و بحث های بسیاری برانگیخت. همچنین جزو جستارهایی است که در کتاب «تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند» (نشر هنوز) آمده است. اگر دوست داشتید در نوروز هدیۀ کتاب را نیز بررسی کنید. مخاطب درخواست من به ویژه سازمان ها و شرکت های خصوصی اند. همچنین کتاب زیر نیز با نثری روان و زبانی غیرفنی درباره جامعه ایرانی است:
از لذت آنی تا ملال فوری. فردین علیخواه. نشر هنوز.

Читать полностью…

فردین علیخواه

از زندگی روزمره بسیار می آموزم

در محوطه استخر دارم کفش‌هایم را می‌پوشم. اپراتور استخر که مرد میان‌سالی است با تلفن همراه کسی تماس می‌گیرد. آهنگ پیشواز مداحی پخش می‌شود. او سر تکان می‌دهد و به سقف خیره می‌شود. پنهان نمی‌کند که از چیزی ناراضی است. راستش آهنگی که پخش می شود توجه مرا نیز جلب می‌کند. مخاطب جواب می‌دهد. کوتاه با هم حرف می‌زنند و او خداحافظی می‌کند.

مرد میان‌سال بلندبلند با خودش حرف می‌زند بدون آنکه مستقیم به کسی نگاه کند. ناخواسته می‌توانم بشنوم که چه می‌گوید: «خب شاید یکی دوست نداشته باشه گوش کنه»

لبخندی می‌زنم. هنگام تحویل کلید کمد می‌گویم «چی رو؟»

نگاهم می‌کند و ادامه می‌دهد: «آخه چرا کسی رو که با ما تماس گرفته محکوم می‌کنیم به شنیدن چیزی؟ خب خودمون چیزی رو دوست داریم دلیل نمیشه که اون رو به دیگران هم تحمیلش کنیم»

می‌گویم: «راستش تا حالا از این زاویه به آهنگ‌های پیشواز نگاه نکرده بودم».

بلند می‌شود و می‌ایستد: «غلط می گم؟ با یکی تماس می گیری. طرف میاد آهنگ سخنرانی می ذاره. آهنگ نوحه می ذاره، مداحی می‌ذاره... خب اونی که تماس گرفته چه گناهی کرده؟... من با این آقا یه صحبت کوتاه کاری داشتم، آدم عجله داره تماسی گرفته. آخه جای این آهنگ اینجاست؟ الانه؟ شاعر بیخود نمی گه هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد... غلط می‌گم؟ آدم‌رو از همه چی زده می‌کنن به خدا».

زندگی روزمره و رویدادهای شاید پیش‌پاافتاده در آن مملو از نکته‌های باریک و تأمل‌برانگیزند. شاید متفکران این کشور از وجه نظری درباره مفاهیم بزرگ سیاسی یا اجتماعی حرف بزنند؛ ولی در دل زندگی روزمره هر کس به شکلی و به فراخور خویش آن مفاهیم را به زندگی تزریق و نسبت به آن تمرین می‌کند.

زندگی روزمره این روزها آموزنده شده است. من از این جریان‌های کوچک نهفته در آن بسیار می‌آموزم.
▪️فردین علیخواه
✅@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

آخرین ضربه رو محکم تر بزن!!!

با دیدن ویدئوی فیلم‌برداری یک «روحانی» از زنی بی‌پناه و مستأصل که در گوشه‌ای از یک درمانگاه نشسته و نوزادی را در آغوش دارد تا (مثلاً) او را اصلاح کند:

-چند درصد از تحصیل‌کرده‌های این کشور تصمیم نهائی خود برای مهاجرت از ایران را گرفتند؟ در جای دیگری( اینجا ) نوشتم که بخش قابل‌توجهی از ایرانیان در زمینه مهاجرت در موقعیت تردید بسر می‌برند و هر کدام از این اتفاقات برای آنان به‌مثابه «شوک» عمل می‌کند و عزم آنان را برای مهاجرت جزم می‌کند.

-چند درصد از خانواده های ایرانی از اینکه فرزندان شان را به هر شکلی به خارج از ایران فرستاده اند خوشحال شدند؟

-چند درصد از نخبگان و فرهیختگان و حتی مردم عادی به این نتیجه قطعی رسیدند که بهبود شرایط این مملکت غیرممکن است و کاملا ناامید شدند؟

-چند درصد از مردم و به‌ویژه جوانان نسبت به دین از حالت بی‌تفاوتی؛ به حالت تنفر رسیدند؟

-چند درصد از مردم خشمگین شدند و به دلیل ناامیدی از اینکه صدایشان به جایی نمی‌رسد به‌ناچار به افسردگی دچار شدند؟

-چند درصد از جوانان پریشان‌حال، به دلیل ناتوانی برای تغییر شرایط به دامن خوشی‌های موقت و زودگذر پناه بردند؟

-چند درصد از جوانان بیش‌ازپیش جمله «که چی بشه» را سرلوحه زندگی در این مملکت کردند و شیوه زندگی‌شان «باری به هر جهت» شد؟

به عنوان پژوهشگر حوزه رسانه می‌گویم. کاری که آن «روحانی» در چند دقیقه با قضاوت‌ها، افکار و احساسات ایرانیان کرد شبکه ماهواره‌ای ایران اینترنشنال در یک سال نمی‌تواند انجام دهد.

در این چند روز که ویدئوی یادشده را دیده‌ام مدام قسمتی از ترانه‌ای در ذهنم مرور می‌شود: «آخرین ضربه‌رو محکم‌تر بزن» «آخرین ضربه‌رو محکم‌تر بزن».
برخی از «روحانیون»(و بی گمان نه همه آنان) در این کشور با تبر به پیکر بی‌جان و نحیف دین می‌کوبند. در نتیجه اگر در خط‌مشی‌ها تجدیدنظری صورت نگیرد بی‌تردید در آینده‌ای نزدیک جامعه ایرانی به‌ویژه جوانان از وضعیت «بی‌تفاوتی» و «بی‌میلی» نسبت به دین به حالت «بیزاری» خواهند رسید؛ از «بی طرفی» به «عداوت» خواهند رسید. هر چند برخی از جامعه شناسان معتقدند که به دلیل تندروی‌ها؛ هم‌اکنون هم این وضعیت حاصل شده است.

نمی‌دانم این هشدارها و نگرانی‌ها چقدر برای حاکمیت اهمیت دارد. امیدوارم تا دیر نشده آنها را جدی بگیرد. جامعه برای تحمل بحران‌های پی‌در‌پی تحمل و آستانه مشخصی دارد. جامعه هم می تواند متلاشی شود. می تواند فروبریزد. متلاشی شدن همیشه به این شکل نیست که در مقابل دیدگان ما باشد. متلاشی شدن هم اشکال مختلفی دارد. زوال اجتماعی، پیامد حتمی این بحران های پی در پی است.
فردین علیخواه
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

تبدیل مارپیچ سکوت به مارپیچ صدا
فردین علیخواه

🔺چند سال قبل در پایانۀ مسافربری شهر رشت جوانی مجله می‌فروخت. او برای فروش از تکنیک ساده‌ای استفاده می‌کرد که برای من بسیار جالب بود. ابتدا خارج از اتوبوس و پشت شیشه‌ها درباره تیتر داغ مجلات جار می‌زد. ما از پشت شیشه نگاهش می‌کردیم و صدای او را به‌خوبی می‌شنیدیم. بعد با سروصدا و هیجان وارد اتوبوس می‌شد، گویی حامل پیام بسیار مهمی برای ماست. به انتهای اتوبوس نگاهی می‌انداخت، تندتند پلک می‌زد و می‌گفت «چشم، چشم، همین‌الان می‌یام خدمتتون، چشم، چشم، برای همه هست، چشم خانم، چشم، همین‌الان میام، خدمت شما هم میام جناب». پشتی صندلی‌های اتوبوس‌ها پهن و بلند بود و طبیعتاً کسی صورت مسافران پشت سر یا جلوی خود را نمی‌دید. من چند بار به عقب اتوبوس نگاه کردم و ندیدم که مسافری از او مجله‌ای بخواهد. همه مسافران بدون واکنش خاصی نسبت به تبلیغات او سر جای خودشان نشسته بودند؛ ولی او همچنان می‌گفت «چشم، چشم الان میام خدمتتون».

🔺البته نمی‌گویم شیوه تبلیغ او بی‌تأثیر بود. گاهی اوقات یک یا دو مسافری که در جلوی اتوبوس نشسته بودند جو گیر می‌شدند و احساس می‌کردند که مجله‌ها به دلیل تقاضای زیاد زود تمام خواهد شد و به همین دلیل مجله‌ای می‌خریدند. آن اوایل گاهی اوقات حتی خود من هم برای خرید مجله وسوسه می‌شدم؛ چون احساس می‌کردم همه مسافران دارند مجله می‌خرند و چرا من در این حرکت جمعی مشارکت نکنم! شیوه تبلیغ این جوان فضایی در اتوبوس ایجاد می‌کرد که اگر شما قصد خرید نداشتید خودتان را سرزنش می‌کردید. وقتی از جایم بلند شدم و غیرمستقیم و احترام‌آمیز به تک‌تک مسافران نگاه کردم برایم مسجّل شد که این فقط جوی است که توسط آن جوان ایجاد شده است.

🔺همین نمونۀ شاید ساده، به شکلی در «نظریۀ مارپیچ سکوت» بیان شده است که یکی از نظریه‌های وسایل ارتباط جمعی است. رسانه قادر است آن قدر فراگیر، وسیع، توپخانه‌ای، در همه‌جا، در همۀ لحظه‌ها، بدون اندکی تنفس، به موضوع مشخصی بپردازد که به‌تدریج کسانی که با نظر آن موافق نیستند احساس کنند که در اقلیت محض به سر می‌برند و گرفتار مارپیچ سکوت می‌شوند. در واقع تبلیغ فراگیر و طوفانی رسانه این برداشت را در مردم ایجاد می‌کند که آنچه رسانه می‌گوید در واقع بیانگر «افکار عمومی» و «ذهن اکثریت» است. در نتیجه شرایط برای اقلیتی که برداشتی دیگر دارد سخت می‌شود. بعضی از آنان ممکن است مدام خودشان را سرزنش کنند یا گروهی دیگر ترجیح دهند سکوت کنند؛ چون احساس می‌کنند در اقلیت‌اند و قدرت ایستادگی در مقابل فشار «افکار عمومی» را ندارند؛ افکار عمومی ای که البته رسانه آن را «افکار عمومی» و «افکار اکثریت» نمایش می‌دهد.

🔺در یک ماه گذشته فرصت کردم تا علاوه بر چند شبکه استانی صداوسیما، بیننده چند شبکه سراسری آن نیز باشم. با تأسف بسیار، شگردها همان شگرد جوان مجله فروش، ایده‌ها همان ایدۀ نهفته در نظریه منسوخ‌شدة مارپیچ سکوت. توپخانه به معنای واقعی کلمه. منظورم فضایی است که رسانه‌های رسمی تلاش کردند تا درباره «انتخابات» ایجاد کنند. حقیقتاً تعریف این رسانه‌های رسمی از مخاطب امروزی چیست؟ دوست داشتم برای هزارمین بار این رسانه‌های رسمی را مخاطب قرار دهم و بگویم که جوامع در حال گذار از عصر شبکه‌های اجتماعی به عصر هوش مصنوعی‌اند و شما هنوز در عصر قبل از شبکه‌های اجتماعی، یعنی عصر توهّم «تلویزیون قدرتمند» جامانده‌اید.

🔺این روزها شهروندان وسیله مفیدی در دست دارند که نامش تلفن همراه است. آنان به‌آسانی می‌توانند از هر شبکه تلویزیونی یا رادیویی فارسی‌زبان، و هر صفحه خبری یا تحلیلی مخالف وضع موجود استفاده کنند. از همه اینها گذشته، آنها قادرند «خود - رسانه» شوند؛ یعنی علاوه بر مخاطبِ یک رسانه بودن، خودشان نیز محتوا تولید کنند، در صفحات شخصی‌شان به اشتراک بگذارند و برای خودشان مخاطب بسازند. چرا هنوز این تغییرات بنیادی در جامعه را درک نمی‌کنید؟ دیگر افکار عمومی از قابِ رسانه‌های رسمی نمایان نمی‌شود. بر خلاف نظریه منسوخ‌شدة مارپیچ سکوت، این روزها حتی اگر کسی احساس کند که در اقلیت است گرفتار مارپیچ سکوت یا سرزنش خود نمی‌شود. او حالا رسانه دارد و صدای خودش را با وضوح، صراحت و اعتمادبه‌نفس به گوش دیگران می‌رساند. پس از اینترنت، دیگر مارپیچ سکوت به مارپیچ صدا تبدیل شده است.

🔺سخن پایانی آنکه، در یکی از کلاس‌های آزادم پس از توضیح نظریه مارپیچ سکوت، از شرکت‌کنندگان پرسیدم هنگام انتخابات، وقتی برنامه‌های صداوسیما را تماشا می‌کنید احساس می‌کنید چند درصد مردم در انتخابات شرکت خواهند کرد؟ بی‌درنگ گفتند: صددرصد. بعد از آنها پرسیدم در واقعیت چه اتفاقی می‌افتد؟ لبخند زدند😊
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

از لوطی‌گری به بلاگری

⏺سخنرانی: فردین علیخواه| عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

⏺همایش سالانه سلامت روان و رسانه
⏺پنل: لمپنیسم، سلامت روان و امنیت اجتماعی
⏺تهران: 2 اسفند 1402 | سالن همایش‌های رعد
⏺برگزار کننده: انجمن علمی روانپزشکان ایران|مؤسسه نیکوکاری مجتبی معین

✅@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

▪️مادر همسرم را به یکی از درمانگاه‌های شهر بردیم. به واحدی از آن مجموعه مراجعه کردیم تا ویلچری در اختیارمان بگذارند تا بتوانیم ایشان را از ماشین به داخل درمانگاه منتقل کنیم. مسئول آن واحد گفت که چیزی بدهیم به‌عنوان ضمانت، برای اطمینان از اینکه ویلچر را برمی‌گردانیم. کارت قبول نکرد و گفت تلفن همراه بدهیم. تلفن همراه را دادیم. خواهش کرد تا تلفن همراه را در مقابل چشمانش روشن کنیم تا مطمئن شود که تلفن روشن است و کار می‌کند! در کمال تعجب نگاهش کردیم. متوجه شد که از این درخواست جا خورده‌ایم. دلیل را پرسیدیم. گفت تاکنون چند تلفن همراه اسقاطی و به‌دردنخور را به عنوان ضمانت به او داده‌اند و بعد ویلچر را برده‌اند و نیاورده‌اند. باز تعجب کردیم. باورمان نشد. رفت و چند تلفن همراه اسقاطی آورد و نشانمان داد. گفت در ازای هر کدام از اینها یک ویلچر از درمانگاه برده‌اند و نیاورده‌اند!

▪️گاهی اوقات یک تومور بسیار کوچک، نشانۀ وجود بیماری ناگوار و دهشتناک در جسم است. آنچه گفتم شاید در نگاه نخست کوچک و بی‌اهمیت جلوه کند ولی از منظر اجتماعی نشانۀ‌ای بزرگ است. من از زیستن در چنین جامعه‌ای می‌ترسم و به هیچ وجه نمی‌توانم نگرانی‌ام را پنهان کنم.
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

◽️دو روز قبل مطلبی دربارۀ عوامل و دلایل زمینه‌ساز خودکشی در بین دانشجویان پزشکی منتشر کردم. در این دو روز، پیام‌های فراوانی گرفتم که نویسندگانشان بیان می‌کردند درست همان دلایل و همان زمینه‌ها را، چه‌بسا شدیدتر، دارند و در یکی دو سال گذشته بارهاوبارها به خودکشی فکر کرده‌اند. به‌عنوان یک پژوهشگر اجتماعی و به‌عنوان یک انسان بسیار متأسفم که بخشی از جوانان این کشور درگیر چنین افکاری هستند و حداقل امیدوارم اهل تفکر و تأمل، بیشتر و بیشتر دربارۀ لزوم امید در زندگی بگویند. به معنای واقعی کلمه نگرانم.

◽️سعی کردم از بعضی‌ها دلایلشان برای فکرکردن به خودکشی را بپرسم. خانمی که در مقطع دکتری یکی از رشته های علوم انسانی تحصیل می‌کند این‌طور نوشت:
-شرایط جامعه
-شرایط اقتصادی
-خواندن دکتری که هیچ فایده‌ای ندارد جز درگیرشدن با کتاب و مقالات و فراموشی مشکلات
-حس ناامنی
-دیالکتیک بین امید و ناامیدی
-جنگیدن و نرسیدن به اهداف
-احساس پوچی و...


◽️من فکر می‌کنم که ایشان به بهترین شکل مشکلات فعلی جامعۀ ایرانی را بازگو کرده‌اند. نمی‌دانم آیا گوش شنوایی هست؟
...............................................................
(اگر فکر خودکشی دارید با شماره‌های 123 و یا 1480 تماس بگیرید)
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

در حسرت زندگی نزیسته: درباره خودکشی دانشجویان پزشکی

▪️فردین علیخواه-عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان
🔺در هفته‌های گذشته اخبار نگران‌کننده‌ای از خودکشی دانشجویان پزشکی در رسانه‌های جمعی منتشر شده است. البته ای‌کاش نهادهای مسئول، هر سال آمار خودکشی را به تفکیک وضع فعالیت (شاغل، درحال‌تحصیل، بازنشسته، بیکار و...)، سن، محل زندگی (شهر، روستا)، تحصیلات، قومیت، جنس، فصل سال، و سایر شاخص‌های اجتماعی منتشر می‌کردند تا پژوهشگران اجتماعی بتوانند تحلیلی مبتنی بر داده‌های معتبر از شرایط ارائه دهند. افسوس که چنین آماری وجود ندارد. بی‌تردید هر چقدر اطلاعات مربوط به افرادی که خودکشی می‌کنند جزئی‌تر و دقیق‌تر باشد تحلیل‌ها نیز عمیق‌تر خواهد بود.

🔺در این نوشته کوتاه قصد دارم تا به جنبه‌هایی از زندگی دانشجویان پزشکی بپردازم. در واقع تلاش می‌کنم تا به عواملی اشاره کنم که شاید، تأکید می‌کنم، شاید، زمینۀ خودکشی در بین این دانشجویان را فراهم می‌آورد. بی‌گمان دراین‌خصوص باید تحقیقات روشمند و منظی انجام شود. آنچه در ادامه بیان می‌شود حاصل گفتگوهای شخصی با برخی از دانشجویان پزشکی، و همچنین حاصل پژوهش کوچکی است که سال گذشته یکی از دانشجویانم در خصوص احساس تنهایی در بین دانشجویان پزشکی انجام داد. آنچه خواهد آمد شاید اندکی به درک زمینه‌های خودکشی در بین دانشجویان پزشکی کمک نماید.

🔺برخی از دانشجویان پزشکی احساس تنهایی می‌کنند. باید بین «خلوت‌گزینی» که امری خودخواسته، مثبت، و سازنده است و «احساسِ تنهایی»، که به فرد تحمیل می‌شود و وی از داشتن چنین احساسی رضایت ندارد، تفکیک قائل شد. برخی از دانشجویان پزشکی احساس تنهایی دارند. فشار تحصیل و الزام حضور در محیط بیمارستان، باعث شده است تا آنان به‌ناچار از شرکت در رویدادهای اجتماعی نظیر جشن‌ها، مهمانی‌ها، و دورهمی‌های خانوادگی یا دوستانه و حتی اتفاق‌های کوچک زندگی بازبمانند و خودشان را وقف تحصیل کنند. آنان خود را غرق در شرایط موجود می‌دانند و احساس می‌کنند که به تدریج از جنبه‌های انسانی و اجتماعی تهی می‌شوند و این برایشان ناخوشایند است.

🔺برخی از دانشجویان پزشکی احساس طرد‌شدگی دارند. نتیجه آنچه در سطرهای قبل گفته شد احساس طردشدگی است که به ایزوله شدن فرد منجر می‌شود. برخی از دانشجویان پزشکی از قضاوت‌های دیگران درباره آنان بسیار ابراز ناراحتی می‌کنند. قضاوت‌هایی مانند اینکه آنان گوشت‌تلخ، نجوش، جامعه‌گریز، غیراجتماعی، گنده‌دماغ، قیافه‌گیر، و یا نوکیسه‌اند. آنان احساس می‌کنند که آرام‌آرام توسط دیگران کنار گذاشته می‌شوند و تماس تلفنی برای دعوت به دورهمی‌ها مدام کمتر و کمتر می‌شود. همه این شرایط، احساس طردشدگی را در آنان افزایش می‌دهد.

🔺برخی از دانشجویان پزشکی بین اخلاق کار و اخلاق لذت گیر کرده‌اند. حاصل گفتگوهایم نشان می‌دهد که برخی از دانشجویان پزشکی علاوه بر آنکه احساس می‌کنند از رویدادهای اجتماعی کنار گذشته شده‌اند، احساس می‌کنند که از لذت‌های اکنونِ زندگی بهره‌ای ندارند. در واقع آنان به شدت در خصوص «اخلاق کار» و «اخلاق لذت» با خودشان درگیرند و قادر نیستند بین این دو پلی ایجاد کنند. برخی از آنان که لذت‌های اندکی در زندگی دارند اعتراف می‌کنند که به هنگام لذت، با تمام وجود به فکر امور درسی‌اند و به هنگام درس خواندن، غصۀ لذت‌هایی را می‌خورند که دارد از کف آنان می‌رود.

🔺برخی دانشجویان پزشکی به آیندۀ درخشان امید چندانی ندارند. این دانشجویان اعتقاد دارند که به هنگام ورود آنان به بازار کار، رقابت بسیار شدید خواهد بود چون با بازگشت انبوه فارغ‌التحصیلان از اروپا، و به ویژه اروپای شرقی، این عرصه به شکلی اشباع خواهد شد. آنان دارند «لذت‌های اکنون» را از دست می‌دهند ولی مشخص نیست که در آینده بتوانند چنین لذت‌هایی را تجربه نمایند. نتیجه آنکه، دستشان در هر صورت خالی خواهد بود و مدام باید حسرت زندگی نزیسته را بخورند.

🔺برخی دانشجویان پزشکی احساس می‌کنند که «استادانی قلدر و زیاده خواه» دارند. آنان از وضع آموزش ناخرسندند. آنان فکر می‌کنند که استادانشان به آنها آموزش کافی نمی‌دهند و به اندازه کافی برای آموزش وقت نمی‌گذارند ولی در‌عوض، تکالیف بسیاری از آنان درخواست می‌کنند. بعضی از آنان از توهین یا تشر استادان در مقابل سایر دانشجویان در فضای بیمارستانی به شدت احساس سرخوردگی دارند و همین امر فشارهای روانی را دوصدچندان کرده است.
ادامه مطلب در صفحه بعد👇🏼
کانال: @fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

مطلب بالا 👆👆👆قبلاً هم در کانال منتشر شده است
شاید عده ای آن را نخوانده باشند

Читать полностью…

فردین علیخواه

اگر احیانا برای خواندن متن‌های این کانال فرصت کافی ندارید در دو آدرس زیر می‌توانید به نسخه صوتی برخی از نوشته‌ها دسترسی داشته باشید:
نسخه صوتی آخرین نوشته:

«تو رو خدا بفرمایید!»
درباره سبک‌های پذیرائی
 
صفحه «مکث در زندگی روزمره»
در کست‌باکس بشنوید
در شنوتو بشنوید

Читать полностью…

فردین علیخواه

ادامه: چرا زمان این قدر سریع می گذرد؟
⏺سخن پایانی آنکه، ما در دنیای امروز در حال تجربه جدیدی از زمان هستیم. با تحولات اجتماعی و اقتصادی، و گسترش فن‌‌آوری، شتاب سال‌ها بیش‌ازپیش خواهد شد و زمان فشرده‌تر به نظر خواهد رسید. ما سال آینده به‌مراتب با تأملی عمیق‌تر و شاید هم با حسرتی بیشتر خواهیم گفت که «سال کی اومد کی تموم شد؟» سرعت در جامعۀ جدید، بیشتر و بیشتر می‌شود و البته این امر به معنای انفعال و پذیرش نیست؛ چرا که در سال‌های اخیر در برخی کشورها«جنبش زندگی آهسته»(3) در مقابل «زندگی سریع» شکل گرفته است. باید منتظر ماند و دید این جنبش‌ها چقدر می‌توانند بر واقعیت زندگی امروز چیره شوند.
1- sense of time squeeze
2- life of doing
3- slow movement

✅@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

امید گم نشده

چالش های زندگی روزمره ایرانی بعد از اتفاقات سال 1401

آنچه در شش ماه دوم سال ۱۴۰۱ گذشت، رویدادهایی بود که زندگی ایرانیان را درگیر تغییرات گسترده‌ای کرد. اگرچه تلاش می‌شود در روایت‌های رسمی به این تغییرات پرداخته نشود، اما آنچه در متن خیابان‌ها می‌گذرد به خوبی نشان می‌دهد که اتفاقات سال ۱۴۰۱ نیاز به مداقه، بررسی و مطالعه بیشتری دارد.

در میزگردی که با حضور
🔺محمدسعید ذکایی، جامعه‌شناس و عضو هیئت‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی،
🔺فردین علیخواه، جامعه‌شناس و عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان و
🔺آذر تشکر، جامعه‌شناس و لایف‌کوچ
برگزار شد ‌تلاش شد از سه دیدگاه مختلف به این موضوع پرداخته شود.
◽️سامان موحدی راد-خبرنگار گروه جامعه روزنامه شرق

▪️برای خواندن متن مصاحبه یا دیدن ویدئوی آن روی آدرس های زیر کلیک کنید:

دیدن نسخه کامل ویدئوی مصاحبه

خواندن متن نوشتاری مصاحبه

✅@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

تاسف 😕😕😕
البته نه برای مردم بی پناه

Читать полностью…

فردین علیخواه

بهار و نوروز مبارک
با آرزوهای خوب برای این سرزمین 🌹🌹🌹

Читать полностью…

فردین علیخواه

ملاحظاتی درباره افتتاح قسمت منجیل-رودبار آزادراه رشت-قزوین

برای خواندن روی آدرس زیر کلیک کنید👇🏼👇🏼👇🏼

پایگاه تحلیلی خبری مرور

@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

|تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند|

▪️فردین علیخواه - عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

🔺قبل از عید داشتم کتاب‌های کتابخانۀ کوچکمان را گردگیری می‌کردم. طبق معمول هر کتاب را برمی‌داشتم، به‌عنوان آن نگاه می‌کردم، چند صفحۀ نخست آن را ورق می‌زدم و بعد با دستمال تمیزش می‌کردم. به‌تدریج توجهم به جمله‌های "تقدیم و تشکّری" جلب شد که نویسندگان در ابتدای کتاب نوشته‌ بودند. احساس کردم که به‌تدریج دارم قاعده‌ای کشف می‌کنم. حداقل در کتاب‌های کتابخانۀ ما این‌طور بود. نویسندگانی که زن بودند به‌ندرت از همسر خود تشکر کرده و یا کتاب خود را به او تقدیم کرده بودند. در مقابل، نویسندگان مرد غالباً از صبوری، همراهی و تحمّل همسر یا «دلبندشان»، و به تعبیر برخی از آنان «بانوی سرایشان» تشکر کرده بودند! از خودم پرسیدم که چرا تعداد بسیار کمی از نویسندگان زن از همسرشان تشکر کرده‌اند؟ آیا بر خلاف نویسندگان مرد؛ نویسندگان زن قدرناشناس‌اند و محبت‌ها را نمی‌بینند و درک نمی‌کنند؟

🔺نشستم و به زنان و مردان نویسنده‌ای که می‌شناختم فکر کردم. برخی شواهد نشان می‌داد که اکثر زنان زمانی موفق شده‌اند کتابی بنویسند که مسئولیت‌های سنگین خانه‌داری کاهش‌یافته است. ولی نکته آن است که کاهش این مسئولیت غالباً با جدایی از همسر رخ‌داده است! و بیشتر مردان هم غالباً زمانی توانسته‌اند کتابی بنویسند که همسری بوده تا مسئولیت خانه را بر عهده بگیرد و خیال آنان از امور خانه و حتی امور شخصی‌شان راحت باشد.

🔺در بسیاری از جوامع، مشارکت اجتماعی و اقتصادی زنان در بیرون از خانه موجب نشد تا مسئولیت‌های آنان در خانه کمتر شود. درواقع وظایف جدید بیرون از خانه بر وظایف قبلی آنان تلنبار شد. در نتیجه زنی که قصد دارد کتابی بنویسد باید نخست مسئولیت‌های خانه‌داری و شوهرداری خود را انجام دهد و پس از آن اگر زمانی، توانی و البته حوصله‌ای و تمرکزی باقی ماند بنشیند و کتاب بنویسد. در مقابل مردان همواره از حمایت، رسیدگی و تیمارداری همسرشان برخوردار بوده‌اند و اطمینان داشته‌اند که کسی هست تا حتی امور شخصی آنان را انجام دهد.

🔺باتوجه‌به این اوصاف، دوراه برای زنان باقی می‌ماند: یا مردان بخشی از مسئولیت‌های خانه را بر عهده بگیرند تا خیال زنان آسوده شده و بنشینند و با آرامش کتاب بنویسند؛ و یا آنکه جدا شوند تا فرصتی برای نوشتن فراهم شود. گویا کم نیستند زنان نویسنده‌ای که به‌ناچار راه دوم را برگزیده‌اند! تا طلاق نگرفته‌اند کتاب ننوشته‌اند.

🔺در همین حین که روی مبل نشسته بودم و داشتم به این موضوع فکر می‌کردم ترانه «جانِ مریم» هم به گوشم می‌رسید:
بیا رسید وقتِ درو، مالِ منی از پیشم نرو
بیا سرِ کارمون بریم، درو کنیم گندمارو

🔺با خودم گفتم عشق‌ورزی ما مردان ایرانی هم چقدر عجیب و جالب است. به معشوق می‌گوییم: تو مال من هستی. از پیش من نرو. چون وقت درو رسیده است و باید برویم سر کار و گندم‌ها را درو کنیم. لطفاً بمان. خواهش می‌کنم بمان و وقتی‌که کار درو تمام شد هرکجا خواستی می‌توانی بروی (:
.......................
✅✅این مطلب یکی از نوشته‌های کتاب زیر است:
فردین علیخواه - تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند: تحلیل‌هایی از جامعه ایران - نشر هنوز،
....................
🔘🔘اگر دوست داشتید در نوروز کتاب هدیه بدهید.
✅@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

صفحۀ من در شبکه اجتماعی اینستاگرام:
https://www.instagram.com/fardinalikhah/

Читать полностью…

فردین علیخواه

فایل صوتی:

توصیه‌هایی برای جستارنویسی
ارائه: فردین علیخواه

(آنلاین-از طریق گوگل‌میت)


برگزار شده در تاریخ: چهارشنبه 16 اسفند 1402
@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

لینک نشست
https://meet.google.com/qrm-jyog-ibz

لینک حامی باش
https://hamibash.com/fardinalikhah
لطفاً با دوستان علاقه مند به اشتراک بگذارید

@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

انجمن جامعه‌شناسی ایران با همکاری خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار می‌کند:

ششمین دوره‌ی همایش پژوهش اجتماعی فرهنگی در جامعه‌ی ایران

موضوع همایش:
بازاندیشی در علوم اجتماعی ایرانی
علوم اجتماعی ایران در کشاکش زمینه‌مندی و زمینه‌زدودگی


موضوع ویژه:
زنانگی و تحول اجتماعی فرهنگی در جامعه‌ی ایران

از ۳۰ بهمن تا ۴ اسفند
کرج، شیراز، کرمانشاه و تهران

▪️۲ تا ۴ اسفند:
▫️۹ صبح تا ۸ عصر: تهران
(خیابان استاد نجات الهی،‌خانه اندیشه‌مندان علوم انسانی)

▪️۳۰ بهمن:
▫️ ۱۰ تا ۱۲ صبح: دانشگاه‌ خورازمی
(البرز، حصارک، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، سالن شهید طاهری)

▫️۱ تا ۳ و ۴ تا ۶ عصر: پنل مجازی (آدرس پایین)

▪️۱ اسفند:
▫️ ۱۰ تا ۱۲ صبح: دانشگاه شیراز
(دانشکده اقتصاد، مدیریت و علوم انسانی، ساختمان ۳ ، سالن طالقانی)

▫️ ۲ تا ۵ عصر: دانشگاه رازی
(سالن آمفی‌تئاتر کتابخانه مرکزی)

هم‌زمان در اسکای‌روم:
https://www.skyroom.online/ch/irancsca/provincial-offices

حمایت از انجمن
@iran_sociology
#انجمن_جامعه_شناسی_ایران

Читать полностью…

فردین علیخواه

🔺ابهامات بسیاری در خصوص سرمشق قرار دادن چنین شعارهایی در زندگی وجود دارد. اگر جوانی بی‌خیالِ همه اینها، یعنی هم شغل، هم تحصیل و هم ثروت می‌شود مخارج همان زندگی معمولی که مقصد و مراد اصلی آن «لذتِ صِرف» است چگونه و از کجا تأمین می‌شود؟ بی‌گمان لذت بردن از زندگی هم نیازمند سطحی از درآمد اولیه است. حداقل قبض تلفن همراه و هزینه اتصال به اینترنت را که باید هر ماه پرداخت کرد! تا اینترنت نباشد که نمی‌توان چنین شعارهای قشنگی را در اینستاگرام به اشتراک گذاشت. می‌شود؟ غدا و لباس را هم که باید خرید؟ می‌توان گرسنه بود، بی لباس بود، سرپناه نداشت و از زندگی لذت برد؟

🔺در این کشور بی‌ثبات و متزلزل که از نظر مالی آدم برای یک ماهِ آینده‌اش هم نمی‌تواند برنامه‌ریزی کند و یکی از چالش‌های زندگی یافتن همان شغل است؛ توصیه به کناره‌گیری از شغل کمی غیرواقع‌بینانه به نظر می‌رسد؛ به ویژه آنکه اگر مخاطب آدم جوانان باشند.

🔺برخی جمله‌ها در خوانش نخست بسیار جذابند؛ ولی هزار اما و اگر دارند.

🔺توصیه‌های جذاب، اگر بی‌ارتباط با متن اجتماعی باشند پس از چند ثانیه درخشش، سریع خاموش می‌شوند.

@fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

ادامه مطلب: در حسرت زندگی نزیسته
🔺برخی از دانشجویان پزشکی نسبت به رشته خود دچار تردیدهای جدی‌اند. برخی از این دانشجویان با فشار خانواده و به دلیل استمرار شغل پزشکی که در بین خانواده یا خویشاوندان موروثی است به این عرصه وارد می‌شوند. به بیان روشن‌تر، علایق آنان عرصه‌های دیگری مانند هنر، ادبیات، فلسفه یا سیاست است ولی جرأت و جسارت بیان علایق خود نزد والدین را ندارند. آنان مدام از خود سؤال می‌کنند که «چگونه می‌توانم این سبک زندگی (پزشک بودن و مصائب آن) را تا آخر عمر ادامه دهم در حالی که هیچ علاقه ای به آن ندارم». زندگی در موقعیت تردید و عدم قطعیت، برای بسیاری از آنان زجرآور است.

🔺برخی از دانشجویان پزشکی در خصوص ماندن و ادامه تحصیل در ایران و یا مهاجرت به غرب دچار تردیدهای جدی‌اند. آنان برای پیشرفت تلاش می‌کنند ولی مدام درباره ماندن یا رفتن دچار چالش‌‌اند. این پرسش که « با همه این سختی‌ها، در ایران آخرش چی؟» یکی از پرسش‌های بنیادی آنان است.

🔘به طور خلاصه، نارضایتی از اکنون، و ناامیدی از آینده وضعیت خاصی برای دانشجویان پزشکی به وجود آورده است. توجه داشته باشید: احساس تنهایی، احساس طردشدگی اجتماعی، احساس ناامیدی نسبت به آینده، احساس تحقیر شدن و سرخوردگی، زندگی در موقعیت تردید. همۀ این موارد به شکل بالقوه می توانند زمینه را برای خودکشی فراهم نمایند هر چند باید تأکید کنم که خودکشی راه برون رفت از مشکلات نیست.

سخن پایانی آنکه خودکشی، صرفا یکی از راههای کنار آمدن با پریشانی‌ها و ناملایمات در بین این دانشجویان است. برخی از آنان، به ویژه آقایان، به مصرف الکل، گُل و «خانم‌بازی»(به تعبیر یکی از مصاحبه‌شوندگان) پناه برده‌اند که در جای خود قابل مطالعه است. این گروه از دانشجویان برای کاستن از بار مشقت‌های «اخلاق سنگین کار»، به «اخلاق لذت» پناه برده‌اند و دروس را نیز به شکل« کج‌دار و مریز» می‌گذرانند.
صفحه نویسنده در تلگرام و اینستاگرام: @fardinalikhah

Читать полностью…

فردین علیخواه

فضیلتی به نام «دگرپذیری»


◽️◽️ما نیازمند آنیم تا با پذیرش تفاوت‌هایمان، مدارای اجتماعی بورزیم و در کنار هم زندگی صلح‌آمیزی داشته باشیم. تجربه‌ی تاریخی همواره نشان داده است که «دگرناپذیری» در سطح فردی، و «دگرزدایی» در سطح حاکمیتی، پیامدهای فاجعه‌باری در پی داشته و در نهایت در جوامع انسانی؛ ویرانی و پریشانی ساخته است.

◽️◽️صحنه‌ای زیبا از تمرینِ دگرپذیری و احترام به دیگریِ متفاوت، آن هم دیگریِ متفاوتی از تیم رقیب!

◽️◽️ جهان می‌تواند جای قشنگی برای زندگی باشد اگر بتوانیم بر رذیلتی به نام «دگرناپذیری» و تنفر از دیگریِ متفاوت چیره شویم و فضیلتی به نام« دگرپذیری» پیشه کنیم.
جهان می تواند جای قشنگی برای زندگی باشد...
فردین علیخواه
@fardinalikhah

Читать полностью…
Subscribe to a channel