ای نانِ تو گرم از تَفِ دلهای کباب!
از خجلتِ ظلم بایدت گشتن آب
تا کامِ تو مالیده یک انگشت عسل،
بنیادِ هزار خانه گشتهست خراب
(#بیدل_دهلوی. گزیدهی رباعیاتِ #بیدل. به کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمهی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیدهباوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحهی ٧۵.)
خسته کردن رباعی
از هجر مه رخ تو ای مایۀ جان
پر دُر کردند چون دهان تو جهان
از ناخن دست خسته کردم دل و جان
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
(سرودههای رودکی، ۴۱-۴۲)
رباعی بالا را دکتر رواقی جزو اشعار رودکی آورده و منبع نقل خود را مشخص نکرده است. در مورد رباعیات این کتاب، مقالۀ جداگانهای نوشتهام که در نامۀ فرهنگستان منتشر شده است. خاطرم نیست چرا بررسی این رباعی از خاطرم رفته است. لاجرم، اکنون و اینجا، به جبران آن میکوشم. مرحوم نفیسی با همۀ جستوجوهایش، این رباعی را در کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی نیاورده است. ولی برخی دیگر از منابع شعر رودکی آن را نقل کردهاند (دیوان شعر رودکی، شعار، ۶۰؛ دیوان رودکی، احمدنژاد، ۷۴). ایشان نیز منبع خود را قید نفرمودهاند. طبق جستوجوی من، مأخذ این رباعی، تذکرۀ خیرالبیان شاه حسین سیستانی است (رک. تذکرۀ خیرالبیان، ۱: ۸۷). نخستین بار، یکی از محققان تاجیک این رباعی را در مأخذ مذکور یافته و سپس استاد دکتر علی اشرف صادقی در مقالۀ «اشعار تازۀ رودکی» به بازنشر آن پرداخته است (نشر دانش، ۱۳۷۲، شمارۀ ۷۶).
رباعی از سرودههای عثمان مختاری است و ضبط رباعی در دیوان او، از هر جهت بر تذکرۀ خیرالبیان برتری دارد (دیوان مختاری غزنوی، ۶۲۸):
رنج سفر و هجر تو ای راحت جان
بر من کردند چون دهان تو جهان
از ناخن و دست خسته کردم رخ و ران
فریادرس غمت، نه این بود و نه آن
اوحدی بلیانی نیز رباعی را مطابق ضبط بالا جزو اشعار عثمان مختاری آورده است (عرفات العاشقین، ۵: ۳۳۶۵). «پُر دُر کردند» در خیرالبیان، نامناسب است و پیداست محرّف «بر من کردند» است و منظور شاعر این است که رنج سفر و هجر تو، جهان را چون دهان تو بر من تنگ کردند. مرحوم دکتر جعفر شعار و دکتر احمد نژاد، «پُر دُر کردم» آوردهاند؛ احتمالاً بر مبنای حدس دکتر صادقی در پانوشت مقالۀ مذکور. ایشان پُر دُر کردن را استعاره از اشک باریدن گرفتهاند. مصراع سوم مطابق ضبط خیرالبیان، علاوه بر عیب تکرار قافیه، از لحاظ تناسب و تقارن نیز جالب نیست. نه این بود و نه آن، در مصراع چهارم، نشانۀ آن است که ما باید با دو عمل و دو عامل سر و کار داشته باشیم. ناخن دست، هم حشو است و هم عوامل مجروح کردن را به یکی تقلیل میدهد. معلوم نیست دل و جان را چگونه میشود با ناخن مجروح کرد. منظور شاعر این بوده که از شدت اندوه هجر یار، با ناخن، چهرهاش را خراشیده و با دست، بر رانش کوفته؛ اما این دو عمل هم چارهساز نبوده است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
عاشق باید که تا رود، باده خورد
تا پردۀ عقل و شرم خود را بدرد
من باده کجا خورم، وگر زآنک خورَم
اندر سرِ من عقل نیابد، چه برد؟
کتبه الفقیر الی الله الغنی الکبیر
محمود بن محمد المولوی الملطی جدّه
فی اوائل رجب سنه ... خمسین و سبعمائه
منبع: دستنویس شمارۀ ۱۸۴ کتابخانۀ حضرت خالد، مثنوی معنوی، دفتر سوم و چهارم، کتابت در ۷۱۱ ق، برگ ۱ر
..
رباعی فوق در کلیات شمس آمده است (جزو هشتم، ۹۲).
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
قاضی میر حسین میبدی (متوفّی 910 هجری قمری)، در کتاب شرح دیوان منسوب به امیرلمؤمنین علی بن ابیطالب علیهماالسّلام، تصحیح حسن رحمانی و سیّد ابراهیم اشک شیرین، نشر مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب به سال 1379، (ص421-422)، در ذکر مرثیهٔ امیرالمؤمنین (ع) بر حضرت فاطمهٔ زهرا سلام الله علیها، مینگارد:
«مرثیهٔ سیّدهٔ فُخمی، شریفهٔ عُظمی فاطمهٔ زهرا در وقت حُمّی»
و إنّ حیاتی مِنکِ یا بنت احمد
بإظهار ما أخفَیتُهُ لَشدید
و لکن لِأمرِ اللهِ تَعنُو رِقابُنا
و لیس علی أمر الإلهِ جلید
... میفرماید:
بدرستی که زندگی من از بعد تو، ای دختر احمد، به آشکار کردن آنچه پنهان میکردم، هرآینه سخت است؛ ولیکن مر فرمان خدا را فروتنی میکند گردنهای ما و نیست بر فرمان خدا هیچ سختی.
س:
ای نور دو چشم من چو رفتی ز نظر
در بودن من فایدهای نیست دگر
لیکن چه کنم نمیتوانم مردن
تا پیک اجل نیاورد حکم قدر
أَتَصرَعُنی الحُمّی لَدَیکِ و أشتَکِی
إلیکِ و ما لِی فی الرّجال نَدید
أُصِرُّ علی صبرٍ و أَقوی علی مُنیً
إذا صَبرُ خَوّارِ الرّجالِ بعید
و فی هذهِ الحُمّی دلیل بِأنَّها
لِموتِ البَرایا قائدٌ و بَرید
... میفرماید:
آیا میاندازد مرا تب نزد تو و مینالم به تو و نیست مرا در میان مردان همتا. میایستم بر صبر و نیرومند میشوم بر آرزوها، آن زمان که صبر مردانِ سست دورست. و درین تب راهنمایی است به آنکه او مر مرگ مخلوقات را سرهنگی است و پیکی.
س:
من نام وجود از خود انداختهام
هستی مجازی همه درباختهام
در آتش تب هزار پی سوختهام
وین طُرفه که با سوزش خود ساختهام
@mirasmaktoob
.
حل مسئلۀ فقر به روش شیخ الاسلام بلاد روم
دو رباعی زیر را در یکی از جُنگهای خطی کتابخانۀ خوجه مصطفی موغلای ترکیه یافتم (شمارۀ ۲۳۷). رباعی اول را یکی از شاعران عثمانی به نام نظیری زاده خطاب به شیخ الاسلام فیض الله افندی نوشته و مشکل فقرش را با او مطرح کرده و از او کمک خواسته است. فیض الله افندی ارزرومی، مشهور به ابوسعید زاده، از مشایخ مشهور دربارِ عثمانی بود و سه بار به مرتبۀ شیخ الاسلامی رسید و به سال ۱۱۱۰ ق در سن ۷۰ سالگی درگذشت (رک. تاریخ عثمانی، ج ۴، ۵۶۸-۵۷۰).
شیخ الاسلام بلاد روم، به جای حل مشکل شکم خالی شاعر، او را به نور معرفت بشارت داده و گفته: فقر وقتی به نهایت خود برسد، مرحلۀ غنا آغاز میشود. غنیسازی شیخ، به اینجا ختم میشود که مشکل فقر، امر تازهای نیست و به زبان محترمانه میخواهد بگوید که گرسنگی تو به من ربطی ندارد و شاید هم تقدیر الهی در آن دخیل باشد!
«مجاعه» به معنی گرسنگی شدید است. «اذا تمّ الفقر» ناظر است به قول مشهوری که در متون عرفانی بدان زیاد استناد شده است: اذا تمّ الفقر فهو الله (رک. فرهنگ مأثورات متون عرفانی، ۲۶). «جرت علیه العاده» نیز اصطلاح رایجی است: رسم بر این است (طبق معمول).
نظیری زاده محمد آقا
ای خاک درت ملاذ هر افتاده
وی دست و دلت به لطف و جود آماده
اطعمنی قبل أن یقول القائل
قد مات من الجوع نظیری زاده
شیخ الاسلام فیض الله افندی
ای آنکه شده ز نقش هستی ساده
وز فقر و مَجاعه هم ز پا افتاده
ها ابتدأ الغنی اذا تمّ الفقر
هذا شیء جَرَت علیه العاده
(برگ ۹۸پ)
نکتۀ جالب در این مکالمه آن است که هر دو نفر با اینکه ترک بودهاند، مطلب خود را به شعر فارسی آمیخته به عربی (ملمّع) بیان کردهاند. نظیری زاده در درج نام خود در رباعی ابتکار جالبی به خرج داده و تلاش او ما را به یاد رباعیسرایان امروز خودمان میاندازد که در گنجاندن نام خود در رباعی، شگردهای جالبی دارند و ما قبلاً همینجا در یادداشتی به آن پرداختهایم.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
چند ترانهٔ نویافته در برگهٔ نخست دستنویسی از الیمینی*
۱. ............................ دارم
............................... دارم
بهرِ قدِ یار سرو در بر دارم
مانندِ چنار دست بر سر دارم
۲. وله
عمریست که من ز عشقِ سیمین تنِ تو
می رشک بَرَم بر زهِ پیراهنِ تو
گر بگذاری دستِ من و گردنِ تو
ور نگذاری دستِ من و دامنِ تو
۳. ای شاد به هر خزان و هر نوروزی
نابوده تو را ز عقلْ [پندآموزی]
آگاه نهای مگر؟ که از عمرْ تو را
هرّوز شبی کم [است و هر شب روزی]
۴. گفتم که: شبی با تو توانم دم زد؟
ابرو ز رَهِ شر[م خم اندر خم زد]
گفتم که: چَشَم شرابِ وصلت روزی؟
لعلی بگَزید و نر[گسی بر هم زد]
۵. لملک القضاة نظامالدّین محمّد بن اسحاق
جانا ز قفص پرید مینتوانم
واندر قفص آرمید مینتوانم
یکباره ز خود بُرید مینتوانم
........................ مینتوانم
۶. مولانا عمادالدّین
آن کس که ز رُخ شکفته باغی دارد
از وی دلِ من چشم و چراغی دارد
نامم نَبَرَد به خیر و شر تا دانی
............................. فراغی دارد
توضیحات رباعیپژوه ارجمند، استاد سیّدعلی میرافضلی
۱. دو رباعی بالای صفحه ظاهراً سرودهٔ یک شخص است. سرایندهاش را نیافتم. مصرع چهارمِ برجایمانده از رباعی نخست، شبیه یکی از رباعیات خواجوست:
مانند چنار دست بر سر دارم (دیوان خواجو، ۵۴۴)؛ البتّه این رباعی دیگری است و باید خیلی قدیمیتر باشد.
۲. این رباعی از لحاظ قافیه و مضمون شبیه چند رباعی دیگر است (رک. نزهةالمجالس، ۳۶۶-۳۶۷)؛ البتّه هیچکدام از آنها نیست. قافیههای چهارگانۀ هر دو رباعی نشان میدهد که باید سرودهٔ سدهٔ پنجم یا ششم هجری باشند.
۳. سرایندهٔ این رباعی را نیافتم. در بیاض اسعد افندی (شمارۀ ۳۴۳۲، برگ ۳۴۲ر) نیز بی ذکرِ نام سَراینده نقل شدهاست.
۴. این رباعی به سیّد اشرف غزنوی (نزهةالمجالس، ۴۳۰)، اوحدالدّین کرمانی (دیوان رباعیات، ۲۸۸) و محرّمی (سفینۀ کهن رباعیات، ۲۰۵) منسوب است. همچنین در مونسالاحرار (۲: ۱۱۸۵) بی یادکردِ نام گوینده نقل شدهاست. این رباعی در دیوان سیّدحسن غزنوی (بگجانی، ۳۳۹) به اعتبار درج در نزهةالمجالس آمدهاست.
۵. این رباعی در منبع دیگری رؤیت نشد. خواست از «لملک القضاة نظام الدین محمد بن اسحق» قاضی نظامالدّین اصفهانی شاعر ذواللّسانین سدهٔ هفتم هجری است. او سرایندۀ حدود ۵۰۰ رباعی عربی و ۵۰ رباعی ملمّع است و رباعی فارسی از او بسیار کم نقل شدهاست.
۶. دربارهٔ مولانا عمادالدّین آشکار نیست که به کدام عمادالدّینِ شاعر اشاره دارد. قطعاً منظورش عماد فقیه کرمانی نیست؛ زیرا این رباعی در دیوان او نیامدهاست.
پینوشت
* کتابخانه و موزهٔ آستان قدس رضوی؛ به شمارهٔ ۴۱۶۵؛ خط: نسخ؛ کاتب: احمد بن ابی المعالی بن الحسن الجرباذقانی؛ تاریخ کتابت: ۱۵ رمضان ۶۲۴ هجری؛ ۱۳۱ برگ؛ ۱۹ سطر
/channel/mr_moshtaqian
رباعیات خسروشاه یزدی
(بخش اول: مقدمه)
خواجه قطبالدین خسروشاه یزدی از شاعران و نویسندگان دورۀ صفوی است. شرح حال او را سام میرزا صفوی در تذکرۀ خود آورده است: «از بزرگزادههای یزد است و جوانی پاکیزهروزگار و متقی است. با وجود آنکه علم حساب را نکو میداند، در مهمّات دیوانی دخل نمیکند. به اندک زراعتی که دارد، میگذراند. بیانی تخلص اوست و این رباعی مشهور از اوست:
حیرانم و از حد شده حیرانی من
ز اندازه برون بی سر و سامانی من
چندان که به حال خویش در مینگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من» (تحفۀ سامی، ۱۱۲).
اوحدی بلیانی، اطلاعات اضافهتری در مورد او آورده: «او از چقماقیۀ دارالعباده است، به غایت عالیشان... از بقیۀ آل مظفر است» (عرفات العاشقین، ۵: ۳۰۴۲). بلیانی علاوه بر رباعی موجود در تحفۀ سامی، این رباعی را نیز جزو اشعار او آورده که توصیف زیبایی از حالات دف و مشابهت آن با حالات یک عاشق است:
چون دایره آن ماهوشم میدارد
گاهی به طپانچه دلخوشم میدارد
فریاد کنم، بر رُخَم افشانَد آب
خاموشم شوم، بر آتشم میدارد
محمد مفید مستوفی بافقی، در ذکر مستوفیان یزد، اول از همه به او اشاره داشته و او را اهل میبد یزد دانسته است: «سلسلۀ نسب او به امیرکبیر اعظم امیر جلالالدین چقماق شامی میپیوندد. و آن جناب در علم سیاق به مرتبۀ کمال رسیده بود. در زمان سلطنت شاه جنّتمکان ابوالفتح شاه طهماسب بهادرخان، قرار مال و منال دارالعبادۀ یزد داده و نسخۀ قانون بر آن درست داشته و در علم سیاق و تعلیم حساب، تألیفی مرتب نموده موسوم به خلاصة الحساب و الحق در آن رساله کمال فصاحت و بلاغت به کار بُرده... تولیت مسجد جامع میر چقماق، حسب الشرط واقف، متعلّق به آن جناب بوده و الحال نسبت به اولاد او دارد... آن جناب گاهی به نظم اشعار زبان میگشاید و بیانی تخلّص مینموده، این رباعی از منظومات اوست: حیرانم و از حد شده حیرانی من» (جامع مفیدی، ۲: ۲۶۵-۲۶۶).
تخلّص خسروشاه بر خلاف آنچه در تحفۀ سامی و جامع مفیدی آمده، «بیانی» نیست، و چنانکه در رباعیات او خواهیم دید، تخلّصش «نامی» است و این اشتباه ظاهراً ناشی از بدخوانیِ سام میرزاست. در نسخ خطی تحفۀ سامی که من دیدهام، همه جا بیانی ذکر شده است. دیگران هم قول او را تکرار کردهاند. بنابراین، ما شاعری با تخلّص بیانی یزدی یا میبدی نداریم و درست آن، نامی یزدی یا میبدی است. در اغلب تذکرههای مربوط به سخنوران یزد، جای این شاعر خالی است.
علاوه بر خلاصة الحساب، در فهرستها دو رسالۀ دیگر هم به نام خسروشاه یزدی آمده است، یکی خلاصة النجوم (فنخا، ۱۳: ۹۹۸) و دیگری رسالۀ شطرنجیه (فهرست مجلس، ۳۰: ۱۷۵). خسروشاه رسالۀ خلاصة الحساب را در سال ۹۴۶ ق تألیف و آن را به شاه نورالدین باقی از نوادگان شاه نعمت الله ولی که در یزد ساکن بود، تقدیم کرده است. در فهرستگان نسخههای خطی ایران (فنخا) یازده نسخه از این اثر معرفی شده است (۱۳: ۸۶۲-۸۶۳).
شیخ بهایی در کشکول خود رباعی خسروشاه را با رباعی دیگری به هم در آمیخته و رباعی جدیدی با قافیههای ناهماهنگ خلق کرده است. گویندۀ رباعی در کشکول «لاأدری» است (الکشکول، ۲: ۸۸۸):
از بخت بد است بی سرانجامی من
وز سستی طالع است ناکامی من
هر چند به حال خویشتن مینگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من
از این اشارت، میتوان احتمال داد که شیخ بهایی در تألیف خلاصة الحساب خود که اثری به مراتب مشهورتر از خلاصة الحساب خسروشاه است، رسالۀ این مؤلف یزدی را پیش رو داشته است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
توضیح تکمیلی چهارم
(اسپنجان/ اسپیجاب)
دکتر شاپوران در مورد شهرت کاتب یادداشت قبلی، توضیح مهمی مرقوم کردهاند:
حالا که بحث خواندن اسم این کاتب شد، خواستم عرض کنم همیشه باید مراقب خلط اسپیجابی با اسپنجانی هم بود. اسپنجان روستایی در جنوب تبریز و نزدیک اسکو است و من حدس میزنم در نسخ ترکیه احتمال دیده شدن منتسبان به آن بیشتر هم باشد. این قریه به هیچیک از اشکال اسپنجان و اسفنجان (شکل کنونی) در لغتنامه هم نیست و خیلی راحت احتمال دارد از نظر بیفتد.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
توضیح تکمیلی دوم
دوست فاضل جناب شهرابی در پیامی یادآور شدند که:
رباعی به شکلی بسیار نزدیکتر به آنچه شما در آن نسخۀ خطی دیده بودید در آتشکدۀ آذر (ج۲، ص ۲۸۱) به مولانا منتسب شده. در نسخهبدل «خیال خوبان» آمده.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
▫️زیباییپرستی
هر دیده که در عارض خوبان نگرد
شک نیست که در قدرت یزدان نگرد
بیزارم از آن دیده که در وقت اجل
از یار فرو مانَد و بر جان نگرد
(شاعر ناشناس)
..
منبع: دستنویس شمارۀ ۷۴۳ کتابخانۀ حاجی سلیم آقا، یادداشت اسدالله استیجانی حنفی در سنۀ ۷۷۲ ق، برگ ۲۴۴ر
..
گویندۀ رباعی، از طایفۀ جمالپرستان بوده و در چهرۀ زیبارویان، مشاهدۀ صنع الهی میکرده است! رباعی بالا را در منبع دیگری نیافتم.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
تقدیم به روح بلند دکتر اسلامی ندوشن :
با وسعت بیکرانۀ خود برگشت
با روح پر از ترانۀ خود برگشت
پیچید صفیر صبح در مشرق قاف:
«سیمرغ به آشیانۀ خود برگشت»
۱۴۰۲/۸/۲۹
احمدرضا قدیریان
گاهم ز وصال دل ز غم فرد کند
گاهم ز فراق جان پر از درد کند
خــاصیت آفتـــاب دارد مـــه مــن
خود سبزه برویاند و خود زرد کند
#منسوب_به_فردوسی
▫️منبع: جُنگ رباعیات، محمدحسن بن محمد همدانی، دستنویس شماره ۱۴۰۹۹ مجلس، کتابت ۱۲۹۲ هجری قمری، برگ ۱۱
رباعی در آتشکده آذر به نام محمدخان #قدسی مشهدی ( درگذشت ۱۰۵۰ هجری قمری ) نقل شده؛ به نظر میرسد تشابه نوشتاری واژگان #قدسی ، #فردوسی و #طوسی در انتساب نادرست رباعی به فردوسی نقش داشته! والله اعلم.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
▫️«رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال ۳۴، شمارۀ دوم، خرداد و تیر ۱۴۰۲، ص ۲۹۵-۳۱۲
..
مسئلۀ اشعار ناسره در دیوان شعرا، یکی از مشکلات همیشگی تاریخ شعر فارسی است. تقریباً میشود گفت که هیچ دیوانی نیست که از اشعار الحاقی در امان مانده باشد. یکی از اصلیترین دلایل آن در متنهای تصحیح شده، استفاده از دستنویسهای مشکوک و منابع نامعتمد است. بدین ترتیب که مصحح، در کار تصحیح، به نسخههایی بر میخورد که دارای اشعار مشکوک است و بدون آنکه در این مسئله ارزیابی دقیقی صورت دهد، آنها را وارد متن میکند. در مقالۀ حاضر، به بررسی رباعیات الحاقی در چند چاپ دیوان خاقانی پرداختهایم و ۲۲ رباعی اسیر شهرستانی را در این چاپها شناسایی کردهایم. منشأ این اختلاط، چاپ مطبعۀ نولکشور است که در سال ۱۲۹۵ ق در لکهنو منتشر شده است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
▫️قطبالدین عتیقی فرماید
سر نیست که در محنت سودای تو نیست
جان نیست که در بند تمنّای تو نیست
از بیجایی است جای تو در دلها
ورنه دل هر شیفتهای جای تو نیست
..
منبع: دستنویس شمارۀ ۵۴۴۱ کتابخانۀ فاتح، کتابت حاج عبدالحمید بن حاج محمد بن احمد حافظ انسی، جمادی الاول ۷۲۸ ق، برگ ۵۹پ
..
ابوالمجید تبریزی در ۷۲۱ ق همین رباعی را به اسم «مولانا قطبالدین عتیقی» ثبت کرده است (رک. خلاصةالاشعار فی الرباعیات، تصحیح عمادی حائری، ۳۴). در منبع مذکور به جای «شیفتهای»، «سوختهای» ضبط شده است. از احسان آسایش بابت معرفی این منبع سپاسگزارم.
جناب دکتر شاپوران یادآوری کردند که این رباعی در مقالۀ فاضل ارجمند آقای بهروز ایمانی با عنوان «اشعار قطبالدبن عتیقی» آمده و منبع آن خلاصةالاشعار ابوالمجد تبریزی است.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
در کشورِ ما که خرّمی کم دارد
راحتها رنج و سورْ ماتم دارد
جز شیر ندیدند صلاحِ مولود
یعنی که هوای زندگی سم دارد
(#بیدل_دهلوی. گزیدهی رباعیاتِ #بیدل. به کوششِ #محمدکاظم_کاظمی. با مقدمهی #سید_علی_میرافضلی. مشهد: سپیدهباوران. ١٣٩٨. چاپِ ١. صفحهی ١۶٧.)
خوشهگاه
گهوارۀ سماع
درویش بهرقص دست از آن افشاند
تا گرد هوس به جانبی بنشاند
عاقل داند که دایگان گهواره
از بهر سکونِ طفل میجنباند
اوحدالدین کرمانی
(دیوان رباعیات، ۲۷۵)
..
حق تعالی در تمام نفوس قوّت استماع نهاده است و به قدر قوّت استماع، ذوق آن میباشد. چنانکه بچۀ شیرخواره که گریه میکند و در خواب نمیرود، چون دایه به آوازی حزین چیزی بر وی میگوید، او گریه ترک میگیرد و در خواب میرود. و این، سماع طبیعی است.
علاءالدولۀ سمنانی
(مصنّفات فارسی، ۱۱۳)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▪️
«بررسی چند رباعی منسوب به رودکی»، سیدعلی میرافضلی، نامۀ فرهنگستان، دورۀ ۲۱، شمارۀ ۲ (پیاپی ۸۲)، تیر ۱۴۰۱، ۳۱-۴۷
..
رودکی سمرقندی را مُبدع رباعی فارسی میدانند و داستان آن را شمس قیس رازی به نیکی روایت کرده است. متأسفانه از رودکی، دیوانی منسجم که در بردارندۀ اشعار اصلی و صحیح النسب او باشد، به جا نمانده است و آنچه در دست داریم، اشعاری است که توسط دیگران از منابع مختلف گردآوری شده است. کتاب محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی که سعید نفیسی طی دو نوبت ویرایش و تدوین کرده (۱۳۰۹ و ۱۳۳۴ ش)، تا امروز اصلیترین منبع اشعار منسوب به رودکی به شمار میرود. اشعاری که به اسم رودکی در این کتاب گردآوری شده، به نام شاعران دیگر هم دیده میشود. جدیدترین پژوهش در مورد اشعار رودکی، کتاب سرودههای رودکی اثر استاد دکتر علی رواقی است (تهران، انتشارات فرهنگستان، ۱۳۹۹). در مقالۀ حاضر، به بهانۀ انتشار این کتاب، چند رباعی منسوب به رودکی را بررسی کردهایم. اغلب این رباعیات نمیتواند سرودۀ رودکی باشد.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
عکس غمم ،از قاب تو بیرون مانده
بیداری ام ،از خواب تو بیرون مانده
آویز به قلاب سوالی تلخم
من-ماهیِ از آبِ تو بیرون مانده-
#واران
@js313
تصویر دستنویس شمارۀ ۲۳۷ کتابخانۀ خوجه مصطفی موغلا (ترکیه)
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
🔸فی الشّکایة
شمعیست زمان که هیچ پرتو ندهد
جز اهل ضَلال و جهل را ضو ندهد
امروز زمانۀ خَران است، بِدان!
تا خر نشوی کسیت یک جو ندهد
http://t.me/Anjomanara
رباعیات خسروشاه یزدی
(بخش دوم: متن رباعیات)
خسروشاه یزدی در دیباچۀ خلاصة الحساب، شانزده فقره از رباعیات خود را لابهلای مطالب نقل کرده که ما آنها را اینجا میآوریم. یکی از این رباعیات، همان است که در تحفۀ سامیآمده است. نسخۀ مورد استفادۀ ما، دستنویس شمارۀ ۴۷۵۳ کتابخانۀ مجلس است که گویا در زمانی نزدیک به زمان مؤلف کتابت شده است. رباعیات خسروشاه، رباعیاتی متوسط است و به مقتضای درج در دیباچۀ چنین تألیفی، مناسبتی محسوب میشود. اینکه سام میرزا فقط یک فقره از رباعیات او را آورده، علتی جز این ندارد. از برخی از این رباعیات و مطالب دیباچه دانسته میشود که وی هنگام نگارش خلاصة الحساب، اوضاع روحی چندان مناسبی نداشته است. رباعیی که بلیانی به اسم خسروشاه آورده، رباعی جاندارتر و زیباتری است و مربوط به رسالۀ مورد بحث نیست. از احسان آسایش بابت معرفی رسالۀ خلاصة الحساب و توجه به رباعیات آن ممنونم.
آن کو سبب وجود آدم همه اوست
مقصود ز ایجاد دو عالم همه اوست
سر خیل رُسل، پادشه هر دو سرا
بر جمله پیمبران مقدّم همه اوست
سلطان ممالک ولایت علی است
شاهنشه کشور هدایت علی است
آری، شه دین، کاشف اسرار یقین
از من بشنو، به صد روایت علی است
یارب به حق علی عالی مقدار
یارب به حق ائمۀ لطف آثار
کز روی کرم، به حال «نامی» بنمای
در روز حساب، لطف بی حد و شمار
هر نکته که گفتنی است گفتند ایشان
دُرهای حسابی همه سفتند ایشان
هر مسئلهای که حلّ آن مشکل بود
حل کرده، طریقش ننهفتند ایشان
«نامی» تو کجا و دانش و فضل کجا
اظهار کمال، کی بود از تو روا
امروز اگر ز جهل گویی سخنی
فردا چه بود حال تو نزد فضلا
حیرانم و از حد شده حیرانی من
ز اندازه برون بی سر و سامانی من
چندان که به حال خویس در مینگرم
جمع آمده اسباب پریشانی من
ماییم که از جملۀ ناکامانیم
چون حیرانان به حال خود حیرانیم
نی پای شدن، نه جای بودن ما را
حیران و سراسیمه و سرگردانیم
حاشا حاشا کسی به ما یار نبود
و اندر غم روزگار، غمخوار نبود
جوری که به ما رسید از یاران بود
این جور و جفا به ما ز اغیار نبود
روزی که فلک بود به غوغا با من
کس مردمیی نکرد اصلا با من
جز مردمک دیده که هر ساعت کرد
از خون دو دیده مردمیها با من
جز حرف نکو مگو به باب دگران
بگذار تو دفتر و کتاب دگران
گر مرد محاسبی، حساب خود را
بنویس و قلم کش به حساب دگران
صد شکر که نه زری نه زوری داریم
نی قوّت آزردن موری داریم
عاقل همه دم ز فکر دنیا غمگین
ما عقل نداریم و حضوری داریم
گر چرخ ستد توانگری را از من
لیکن نستد سخنوری را از من
گیرم همه چیز را ز من بستانند
نتوان ستدن قلندری را از من
روزی که محاسبان ز خیر و شر ما
تنقیح دهند دفتر ابتر ما
امید که مستوفی دیوان حساب
خطی کشد از عفو بدین دفتر ما
اوراق گناهم ار بشویی چه شود
حرفی ز گناهم ار نگویی چه شود
چون معترفم علی سبیل الاجمال
تفصیل گناهم اَر نجویی چه شود
بودیم جمیع عمر در سهو و خطا
جز سهو و خطا سر نزد از ما اصلا
داریم امید آنکه از روی کرم
ما را به خطای ما نسازی رسوا
«نامی» سخن از حساب میگو پیوست
زیرا که ز بی حساب کس طرف نبست
هرچند که مقصودْ حساب است، اما
در ضمن حساب نیز مقصودی هست
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
پادشاهی ضحّاک از شاهنامهٔ فردوسی (۲)
کاری ازموسسهٔ فرهنگی هنری
نوشتآهنگ رفسنجان
«تقدیم به علی شاپوران»
@mohsenpourmokhtar
توضیح تکمیلی سوم
(اسپیجاب/ استیجان)
دوست عزیزم احسان آسایش در مورد نسبت کاتب که من آن را «استیجانی» خواندهام، احتمال جدیدی را مطرح کرده است: «نسبت کاتب باید اسپیجابی باشد که شهری است در قزاقستان و امروز نامش سیرام است.دولتشاه اسپیجابی یسوی نویسنده فارسی نویس قرن یازدهم از آنجاست». از آنجا که کاتب، نسبتِ زادگاه خود را بدون هیچ گونه نقطهای کتابت کرده است، احتمال آنکه وی اهل «اسپیجاب» باشد هم هست. «استیجان» که من حدس زدهام کاتب اهل آنجا باشد، روستایی است از توابع تویسرکان.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
توضیح تکمیلی:
دوستِ همیشه همراهِ دقیق النظر جناب طاهری (نژند) در مورد مطلب قبلی یادآور شدند که مولانا رباعیی شبیه به آن دارد (کلیات شمس، ۸: ۹۰)؛ با تغییر در ردیف رباعی:
آن دل که به شاهد نهان در نگرد
کی جانب ملکت جهان در نگرد
بیزار شود ز چشم در روز اجل
کان روی رها کند به جان در نگرد
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
رباعی
شيخ بهلول نطنزى
آنها كه به گنج معرفت پى بُردند
نقش خودى از صفحۀ دل بستردند
از بود وجود خويش فارغ گشتند
يعنى غم دنياى دنى كم خوردند
جمالالدين مشهدى
اى باد! ببر ز من پيامى بر دوست
گو دشمن تو باد به آن حال كه اوست
گر پرسد او از تو كه: بى من چون است؟
گويى تو: ازو نه استخوان مانْد، نه پوست
مير حسن عسكرى
گيرم كه هزار مسجد آباد كنى
صد مدرسه و صومعه بنياد كنى
گر خرّم ازو غمزدهاى نيست چه سود؟
جهدى بنما كه خاطرى شاد كنى
رباعیات ذیل خلاصة الاشعار، به انتخاب تقیالدین کاشانی، به کوشش سید علی میرافضلی
[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۶۰۰ - ۶۰۵]
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی
@AfsharFoundation
خون تاختن: سابقهٔ قدیم یک عبارت فارسی
ما در مقالهای که دربارهٔ منشأ کهن بعضی عبارات و ترکیبات فارسی نوشتهایم خواستهایم بگوییم که عباراتی (نه مفرداتی که چیزی است عادی) در فارسی هست که ریشههای هندیواروپایی یا هندیوایرانی دارند یا لااقل تا ایرانیِ باستان (یعنی تا زبانهای اوستایی و فارسی باستان) میتوان پی آنها را جست. به مرور دو سه ذیل بر آن مقاله در این یادداشتها نوشته شد. این یادداشت ذیلی دیگر است.
تاختن، که فعل متعدی از تختن است (و تختن قرنهاست که منسوخ شده)، از کاربردهای رایجش آن بوده که با مایعات به کار رود: آب تاختن، خوی تاختن، اشک تاختن، و جز اینها. مخصوصاً تاختن و تختنِ آب بسیار رایج بوده و در اوستا نیز شواهد معتنابه دارد. نباید تصور کرد که کاربرد این فعل با این کلمات از شمار استعاره و مثلاً از جهت مقایسه با دویدن اسب است. این خیال، اگر هم در ذهن کسی پیدا شده باشد، از روی استعمال امروزی این فعل است و بکلی باطل است. گداختن، که از یک پیشوند و همان فعل تاختن ساخته شده، معنایش (در کاربرد لازم آن) در اصل روان شدن آبها به این سو و آن سو بوده است و ذوب شدن معنای ثانوی آن است که در وهلهٔ اول در مورد برف به کار میرفته است.
حال میگوییم که خون تاختن نیز از آن شمار است. ما در گذشته شاهدی از این تعبیر در فارسی نمیشناختیم و در مقالهٔ سابقالذکر به همین سبب از آن ذکری نکردیم. دوست گرامی، آقای دکتر بابک سلمانی، به این شاهد از رباعیّات عطار دلالت فرمودند:
دوش از بر خویش سرنگونم میتاخت
تیغی به کف آورده برونم میتاخت
چون خون دلم ز حد برون قوت کرد
بر خویش زدم تیغ که خونم میتاخت
حال این را میتوان سنجید با این عبارت اوستایی:
vohunīm ... tācayeinti
یعنی "خون میتازند" که به عین لفظ اصل همین تعبیر فارسی است. کلمهٔ مرکب
tacat.vohunī,
که در لفظ معنای "خونتاز" دارد (مثلاً در مورد زخمی که از آن خون میآید)، بیان دیگری است از همان معنی.
آقای آنتونیو پاناینو، دانشمند ایتالیایی، معادل این کلمهٔ مرکب را در زبان پشتو نیز متذکر شدهاند و آن wind'ay است از اصل
wahuni-taka
به معنای "خوندماغ شدن" (در اصل یعنی تختنِ خون).
باری این نیز تعبیری دیگر بود با سابقهای سههزارساله. اگر در متون هندی یا دیگر زبانهای هندیواروپایی نیز چنین تعبیری با همین الفاظ بیان شده باشد، سابقهٔ آن را میتوان در گذشتههای دورتر نیز جست.
▫️یادداشت توضیحی در مورد مقالۀ «رباعیات اسیر در دیوان خاقانی»
دوست گرامی جناب حسین شهرابی توضیح ارزشمند زیر را در مورد رباعی منحول زیر در دیوان خاقانی (چاپ لکهنو) در اختیار بنده قرار دادهاند:
نزدیک تو آن مَه و تو دور ای خاقانی
غائب شده در عین حضور ای خاقانی
بر اوج ظهور است مَه من، لیکن
مخفی است ز شدّت ظهور ای خاقانی
در مقالهتان، «رباعیات اسیر شهرستانی در دیوان خاقانی»، اشاره کرده بودید که سرایندهی رباعی «نزدیک تو آن مه، الخ» معلوم نیست. در کتاب برگزیدهای از پارسیسرایان کشمیر (ص24) شاعر این رباعی یعقوب صرفی معرفی شده است (به صرفی کشمیری هم معروف است). متأسفانه به علت ناخوشاحوالی نتوانستم چند رباعی دیگر صرفی را که در آن کتاب آمده با رباعیات موجود در چاپ هند از دیوان خاقانی تطبیق بدهم و ببینم آیا باز هم چیز دیگری از او به سرقت رفته یا خیر.
از یادآوری ایشان بسیار ممنونم. سایر رباعیات صرفی کشمیری را با دیوان خاقانی چاپ لکهنو مقایسه کردم، مورد مشترک دیگری نبود.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
▫️غیاثالدین محمد رشیدی طاب ثراه فرماید
آن ترک پریچهره که باغ دلم اوست
آرامگهِ سینه و راغ دلم اوست
گفتی بنشانش که به پایْ استادهست
چونش بنشانم که چراغ دلم اوست
منبع: دستنویس شمارۀ ۲۶۶۷ کتابخانۀ لالهلی، کتابت در ۷۲۷ ق، برگ ۱۵۴ر
..
اصل نسخه، کتاب شرح قسطاس در منطق اثر شمسالدین محمد سمرقندی (د. ۷۲۲ ق) است و نسخۀ مذکور اندکی بعد از مرگ مؤلف بر دست محمد بن عبدالله بن محمود (ساکن نیشابور) کتابت شده است. ثبت رباعی بالا چند سالی بعد از کتابت نسخه و پس از قتل غیاثالدین فرزند رشیدالدین همدانی در ۷۳۶ ق صورت گرفته است.
این رباعی با ردیف «دل ماست» به اسم بهاءالدین صاحبدیوان (روضةالناظر، ۲۳۵پ)، و با ردیف «دلم اوست» به نام مهستی گنجوی (خاتمۀ لمعةالسراج، ۱۲۷ر)، عمادالدین شیرازی (جُنگ اسکندر میرزا، ۲۸۵پ) و عمادالدین اکرم کرمانی (سفینۀ اشعار ۵۳۱۹ کتابخانۀ ملک، ۶۱۴) دیده شده است.
(با تشکر از احسان آسایش بابت معرفی این نسخه)
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
مه را اثری به روی او میماند
چیزیش بدان فرشتهخو میماند
نی، نی، غلطم! مه ز کجا او ز کجا!
جـان برخی ِ او ، بدو خود او میماند!
#مولانا_قطبالدین_عتیقی
▫️منبع: خلاصهالاشعار فیالرباعیات، ابوالمجد محمد تبریزی، ۷۲۱ ه.ق
این رباعی که در نزههالمجالس به نام سید اشرف و در مونسالاحرار بدون نام سراینده نقل شده؛ در دیوان شمس نیز وارد شده است.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
استره و شکم
اُستُره، تیغ دلاکی است که هنوز هم در سلمانیها کاربُرد دارد. شکل استره، چنان است که مثل چاقوی ضامندار تیغهاش در دسته جمع میشود. جمع شدن تیغۀ استره، در تخیّل شاعران قدیم ما، تداعیگرِ فرو رفتن تیغ در شکم بوده است. در چند رباعیکهن دیدهام که با این تصویر مضمون ساختهاند:
زلفی که همینهاد سر در قدمش
بسترد که بُد جای دلم پیچ و خمش
آنکسکه نهاد استره بر فرق سرش
چون استره بینما سر اندر شکمش!
(جمال اصفهانی، دستنویس ملک، ۱۸۹)
ای دست روان چو شانه بر سرهایت
خواهم که چو سنگ تا ببوسم پایت
سَرْ استره را در شکمش نِهْ، مویی
اَرْ هیچ سری کم کند از سودایت
(عتیقی تبریزی، ۷۵۶)
خصم تو که بر سرِ سنان باد سرش
در دست اجل مویکشان باد سرش
گر یک سرِ موی از سرِ تو کم خواهد
چون استره در شکم نهان باد سرش
(ابن یمین، ۶۷۶)
لغت استره را در سامانۀ دادگان فرهنگستان جستوجو کردم، شواهد زیر را از میان انبوه شواهد آن یافتم که نمایشگر همین تصویر است:
زودش بهسانِ استره سر در شکم نهد
در عهد تو هرآنکه به مویی گزند کرد
(کمال اسماعیل، ۳۱۲)
مکن چو استره تیزی و موی بر آن دَم
که هم تو را به شکم بازگردد آن تیزی
(فرج بعد از شدت، ۲: ۷۹۸)
برمثالِ استره سر در شکم پنهان کند
روزگار آن را که جوید نقص یکتا موی تو
(ابن یمین، ۵۰۲)
باد دایم سر نهاده در شکم چون استره
هرکه موی بندگانت را ز سر نقصان کند
(ابن یمین، ۵۶)
تیز شد استره و باز فرو رفت به خود
گفت با خویش که مویی ز سرش نتوان کاست
(سلمان ساوجی، ۳۲)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4