استاد گرامی، جناب آقای امیرافضلی
با درود و احترام
دربارۀ مطلبی که با عنوان «حافظ و غزلی از نجمالدین رازی» در کانال وزین چهار خطّی منتشر شد (میرافضلی،1402)، به استحضار میرساند، نخستین بار دکتر کورش قنبری در رسالۀ دکتری خود ـ که در سال 1399 به راهنمایی دکتر میرجلالالدّین کزّازی و مشاورۀ اینجانب در دانشگاه رازی از آن دفاع نموده ـ به اثرپذیری حافظ از این شعر اشاره کرده است (قنبری،1399: 280و281). ناگفته نماند در آن رساله، غزلی که در مرصادالعباد دستنویس شمارۀ 292 کتابخانۀ مجلس سنا (مورخ ۷۵۲ ق) به نجم رازی نسبت داده شده (نجم رازی،752ق: گ 149 ر)، با استناد به دیوان نزاری قهستانی (نزاری،1371، ج2: 364)، به این شاعر (نزاری) بازخوانده شده است.
منابع:
قنبری، کورش (1399) تحلیل اثرپذیری حافظ از نظم و نثر فارسی، راهنما: میرجلالالدّین کزّازی، مشاور: غلامرضا سالمیان، رسالۀ دکتری، کرمانشاه: دانشگاه رازی.
میرافضلی، سیّد علی (1402). «حافظ و غزلی از نجمالدین رازی»، کانال تلگرامی چهار خطّی، انتشار: 1402.07.20، آخرین دسترسی: 1402.07.23، پیوند دسترسی: /channel/Xatt4/1893
نجم رازی، ابوبکر عبدالله بن محمد (752ق) مرصادالعباد، نسخۀ خطّی، شمارۀ 292، تهران: کتابخانۀ مجلس سنا.
نزاری قهستانی، سعدالدّین (1371) دیوان، تصحیح مظاهر مصفّا، تهران: علمی.
◙ جهان، گوری دسته جمعی است
هست این کرۀ گل: اثر مقبرهای
گردون: لوحی بر زبر مقبرهای
گیتی: لحدی و ما همه مُرده در او
خورشید: چراغی به سر مقبرهای!
ملا رشدی
(درگذشتۀ ۱۰۶۸ ق)
..
ملا رشدی، به روایت ولی قلی شاملو اهل نور و کجور و به روایت نصرآبادی از رستمدار بود؛ و اگر اشتباه نکنم این هر دو، نام یک ولایت است در استان مازندران کنونی، در حوالی نوشهر. در قصص الخاقانی آمده که حدود سی هزار بیت شعر دارد، اما از آن همه شعر، جز این رباعی و رباعیی دیگر، چیزی نقل نکرده است. وی از مسافران هند بود، اما آنجا بخت با او یاری نکرد و به ایران باز گشت. مدتی در اصفهان و قم بود. نصرآبادی با او ارتباط داشت و گوید: از خوردن افیون و ترکیبات، آزار بسیار میکشید! در مشهد، اسبی به او لگد زد و همانجا فوت شد!
..
اگر بخواهم از پس ۴۰۰ سال، با آنچه تذکرهنویسان آوردهاند، ملا رشدی را در ذهنم تصور کنم، او را مردی میبینم با موی بلند و انگشتری درشت بر دست؛ در طلسم بندی و طلسم گشایی نام یافته و در نظر اطرافیان، پُر هیبت و شگفت انگیز؛ اما در کار روزی خود در مانده. سفر هند برای او خوش یمن نبود و با اینکه در اول کار، کارش گرفت و رتبۀ امارت هم یافت، اما به سبب تقصیری، مغضوب بالا دست خود شد و هند را رها کرد و به ایران آمد. هیبتش درویشانه بود، اما کار و کردار او با روش مردم زمانه، چندان همخوانی نداشت. از تجربه کردن، انواع مواد مخدر، روی گردان نبود و با آنکه شعر بسیار میگفت، بخت با او یاوری نکرد که نسخهای از دیوانش در کتابخانهای به یادگار بماند. این تصویر، تصویر آشنایی است که در بین اهل هنر، نمونههای زیادی دارد. رباعی بالا، نمونۀ اعلای یک رباعی تلخ و بدبینانه است؛ با تصویری یکپارچه و اثرگذار. جهان را به شکل گوری دسته جمعی دیدن، از آن تصویرهای خاص است که محصول ذهن آدمی سرگشته از قبیل رشدی رستمداری است.
..
منبع: قصص الخاقانی، ج ۲، ۹۷؛ تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۵۳۸
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
حافظ و غزلی از نجمالدین رازی
..
مرصادالعباد، دستنویس شمارۀ ۲۹۲ کتابخانۀ مجلس سنا، ۷۵۲ ق، برگ ۱۴۹ر
..
در مورد تأثیرپذیری حافظ از آثار نجم رازی مقالات زیادی نوشته شده است؛ از جمله مقالۀ مرحوم دکتر ریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشه حافظ. غزلی که تصویرش را آوردهایم، دیده نشده یا کمتر دیده شده است. در این غزل یک مورد مشابهت میان نجم و حافظ هست. بیت سیزدهم غزل نجم رازی:
الا ای پیر فرزانه! قدم در نِه به میخانه
از آن خُمّ ملوکانه، به من دِه پُر، دو پیمانه
یادآور این بیت حافظ است:
الا ای پیر فرزانه! مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه، دلی پیمانشکن دارم
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
کتابسرای مینوی
عرضه و فروش انواع کتب در حوزههای ادبیّات، تاریخ، فلسفه، عرفان و تصوّف و...
با ما همراه باشید:
/channel/ketabsarayeminovi
پرده و پر مگس؛ پروز و خط
دوست فاضل و همراه همیشگی جناب جلیل طاهری (نژند) لطف کردند و شواهد زیر را از شعر خاقانی و نظامی ارسال فرمودند:
بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری
(خاقانی )
شحنه شب خون عسس ریخته
بر شکرش پَرِّ مگس ریخته
پرده شناسان به نوا در شگرف
پرده نشینان به وفا در شگرف
(نظامی)
در بیت اول، ارتباط میان پرده و پر مگس کاملاً روشن است و نیاز به هیچ توضیحی ندارد. در ابیات نظامی، ارتباط پرده و پر مگس چندان بهروشنی بیت خاقانی نیست. با این شواهد، این مدعای یادداشت بنده که کاتب سفینۀ رباعیات، به دلیل غرابت واژۀ «پَروَز»، «پرده» را جایگزین آن کرده است، نیاز به بازنگری دارد. اگر گویندۀ رباعی را «حمید گنجهای» بدانیم، وی در عصری مقارن یا نزدیک به نظامی گنجوی و خاقانی شروانی میزیست و مهمتر از همعصری، همشهری نظامی گنجوی هم بود و در فضا و فرهنگ مشترکی با او نفس میکشید و شاید در رباعی خود، همین اشعار، بالاخص شعر خاقانی را در نظر داشته است.
..
در مورد «پروز» نیز این نکته را باید گفت که کاتب نزهةالمجالس به عیان (آنچنان که در تصویر هم مشخص است) کلمۀ «بروَز» را کتابت کرده و روی واو هم فتحه گذاشته که با کلمات مشابه قاطی نشود. در مورد ارتباط میان پروز و خط و زلف، شواهدی در متون قرن ششم هست. این شواهد را من از سامانۀ جستوجوی دادگان فرهنگستان گرفتهام:
بتی که مرکز مه، لعل آبدار نهد
مهی که پروز گل، مشک تابدار کند
(جمالالدین اصفهانی)
چاک زد دست سحر سدرۀ کاهی تا کرد
پروز خطّ تو را اطلس گل آستری
(نجیب گلپایگانی)
چون گرد لبت خط تو پروز گردد
چوبین شوی و ریش تو یک گز گردد
زلف سیهت چون رسن مار شود
چاه زنخت چو چاه مبرز گردد
(سراجالدین قمری آملی)
در اینجا یک دو راهی عجیب وجود دارد. هر دو کلمه در هر دو نسخه از حمایت متنی و شواهد بیرونی برخوردارند. به نظر میرسد مصراع اول این رباعی در خور تأمل و بررسی بیشتر است.
..
یکی از نیکبختیهای من در این صفحه این است که با هر یادداشت، نکات تازهای از همراهان فاضل خود میآموزم.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
تصحیح یک رباعی نزهة المجالس و چند نکته
کتاب نزهة المجالس جمال خلیل شروانی، یکی از منابع مهم تاریخ رباعی فارسی است. زندهیاد دکتر محمد امین ریاحی، این کتاب مهم را بر اساس تنها دستنویس شناخته شدۀ کتاب در آن زمان، تصحیح و در سال ۱۳۶۶ منتشر کرد. تصحیح نزهة المجالس، یکی از بزرگترین کارهای علمی آن دانشمند یگانه بود. مقدمه و نمایههای کتاب و تعلیقات و توضیحات رباعیات بسیار سودمند و پُرمایه است. من این کتاب را به سال ۱۳۶۷ خریدم و شد کتاب بالینی من. یک مقالۀ مفصل هم در بررسی نزهةالمجالس نوشتم که سال ۱۳۷۶ منتشر شد. متأسفانه تکنسخۀ نزهةالمجالس ایرادهایی دارد که خواه ناخواه به متن چاپی هم انتقال یافته است. یکی از مهمترین آنها، جابهجایی عناوین شاعران است. خود مرحوم ریاحی در مقدمۀ کتاب به این نکته اشارتی داشته است و بنده در مقالۀ خود و برخی نوشتههای دیگر به مصادیق آن پرداختهام.
با پیدا شدن رباعینامۀ خلاصةالاشعار فیالرباعیات و سفینۀ کهن رباعیات، گشایشی در نقد و بررسی نزهةالمجالس پدید آمد. اما حساب سفینۀ رباعیات کتابخانۀ دانشگاه استانبول (FY.1203) با بقیه جداست. این رباعینامه را میتوان رونوشتی ناقص از نزهةالمجالس به شمار آورد. اوراق دستنویس به هم ریخته، و نیمی از رباعیات نزهةالمجالس را نیز در بر ندارد. کسی که این رباعینامه را تدوین مجدد کرده، رباعیات دیگری نیز به اصل کتاب افزوده است. رباعیات افزوده اغلب مربوط به شاعران نیمۀ دوم قرن هفتم تا اواخر قرن هشتم هجری است. شاعر مورد علاقۀ گردآورنده، شرفالدین رامی تبریزی است و رباعیات او را با عنوان «ابن رامی» در انتهای ابواب نقل کرده است.
سفینۀ رباعیات استانبول، در برطرف کردن برخی ابهامات و اغلاط نزهةالمجالس، منبعی کارگشاست؛ چه از لحاظ رفع اغلاط کتابتی ابهری، کاتب دستنویس اصلی نزهةالمجالس، و چه بسامان آوردن عناوین شاعران. چیزی که در مقایسۀ رباعیات مشترک این دو مجموعه مشهود است این است که ابهریِ کاتب، در موارد بسیار، اسامی شاعران را سرجای خود ننشانده است.
آنچه در این یادداشت عرضه میدارم تنها حالت نمونه دارد و هدف آن است که مخاطبین ما از چند و چون اهمیت این نسخه مطلع گردند. بنده اعتقاد دارم که این رباعینامه باید مستقل از نزهةالمجالس بازخوانی و عرضه شود تا بتوان موارد ضعف و برتری آن را بهتر مشخص کرد. لازم است بگویم که تصحیح یک رباعی نزهةالمجالس یا هر تعداد از آنها، شأنیت خاصی ندارد و به اهمیت کار مرحوم دکتر ریاحی خدشهای وارد نمیکند. این فقط امکانی است که یافته شدن نسخۀ رباعیات دانشگاه استانبول پیش روی ما قرار داده است.
رباعی مورد نظر ما، رباعی شمارۀ ۱۸۹۱ نزهةالمجالس است که با عنوان «لغیره» در نمط یازدهم از باب یازدهم جای گرفته است:
ای پرّ مگس برون ز شکّر کرده
لالایی جا حیات (؟) عنبر کرده
لعل از حسد لب تو ای آب حیات
در سنگ شکسته، خاک بر سر کرده
در دستنویس نزهةالمجالس در مصراع نخست، «برون ز» نیست بلکه «بروَز» است و مرحوم ریاحی آن را به نزدیکترین کلمۀ قابل حدس، تبدیل کرده است. مابقی کلمات، دقیقاً مطابق نسخه است. در سفینۀ رباعیات استانبول، رباعی به اسم «حمید گنجهای» است و ضبط آن نیز به قرار زیر است (برگ ۱۸پ):
ای پرّ مگس پردۀ شکّر کرده
لالایی حاجبانت عنبر کرده
لعل از حسد لب تو ای آب حیات
در سنگ نشسته، خاک بر سر کرده
نسخۀ استانبول سه تغییر دارد: پرده به جای بروَز؛ حاجبانت به جای جاحیات؛ و نشسته به جای شکسته. به نظر من، کلمۀ درست در مصراع نخست، «پَروَز» است و کاتب سفینۀ رباعیات، به دلیل غرابت واژۀ «پَروَز»، «پرده» را جایگزین آن کرده است. پروز در لغتنامۀ دهخدا (ج ۴، ۵۵۴۰) به سه معنی آمده: طراز جامه، سبزۀ تر و نازک، حلقۀ لشکر. شواهد شعریِ این واژه، بیشتر مؤید معنای نخست است. در رباعی حمید گنجهای، میتوانیم پروز را به معنی طراز و مجازاً به معنی زیب و زینت بگیریم.
ضبط حاجبانت (با سکون هر دو حرف آخر)، نزدیک است به ضبط محرّف نزهةالمجالس. در سنگ نشستن و خاک بر سر کردنِ لعل، تصویر بسیار زیبایی است. زیرا لعل را از دل کوه برون میآوردند.
نکتۀ مهم، تفاوت عنوان رباعی در دو نسخه است. در نزهةالمجالس نام حمید گنجهای بالایِ رباعی بعدی است (شمارۀ ۱۸۹۲). بنابراین، در این موضع جابهجایی عناوین در یکی از دو نسخه رخ داده و با توجه به موارد مشابه، ظنّ غالب آن است که این جابهجایی در دستنویس نزهةالمجالس صورت گرفته است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
«بحثی دربارۀ ضبط یک رباعی در تمهیدات»
تمهیدات عینالقضات از متون مهم عرفانی کهن است که در کنار جایگاه عرفانی، از منظر در برداشتن رباعیات متعدد ثبتشده در آن، اهمیت دارد. یکی از رباعیاتی که در تمهیدات به تصحیح عفیف عسیران و در «حقیقت و حالات عشق» نقل شده، شعر زیر است:
تا من به میان خلق باشم باتو
تنها ز همه خلق من و تنها با تو
خورشید نخواهم که بر آید با تو
آیی، برِ من سایه نیاید با تو
(تمهیدات ص 131)
چنانکه مشخص است، مصرع دوم این رباعی از نظر وزن ایراد دارد و یک هجای افزوده در آن میتوان دید؛ نکتهای که مصحح به آن توجه نکرده و در چاپهای متعدد این تصحیح تکرار شده و از طریق آن به سایتهای ادبی و مقالات علمی و نرمافزار گنجور نیز راه یافته است.
استاد گرانقدر تقی پورنامداریان به همراه مینا حفیظی در مقالۀ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن» منتشرشده در نامۀ فرهنگستان(1396)؛ برخی از خطاهای این تصحیح را یادآور شده؛ از جمله برخی ضبطهای غیرموزون ابیات؛ اما به این بیت اشاره نکردهاست.
در دستنویس شمارۀ 1842 تمهیدات ایاصوفیا مورخ 867، بیت نخست این گونه ضبط شده است:
تا من به میان رسول یابم با تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
در نسخۀ1086 کتابخانۀ مغنیسا هم مصرع اول به صورت «یا من بر تو رسول باشم با تو» و مصرع دوم به صورت صحیح ضبط شده است. در برخی چاپها و نسخ زبدهالحقایق چشتی (شرح تمهیدات) هم مصراع نخست «یا من به میان رسول باشم یا تو» ثبت شده است.
بر این اساس میتوان صورت نزدیک به صحیح این رباعی را چنین دانست؛ هرچند دربارۀ ضبط مصرع نخست یا ترتیب مصرعها نیاز به بررسی بیشتر است:
تا من برِ تو رسول باشم با تو؛
تنها ز همه خلق من و تنها تو؛
خورشید نخواهم که بر آید با تو
[ک]آیی، بر من سایه نیاید با تو
#تصحیح
#رباعی
#عین_القضات
@drmomoradi
https://eitaa.com/mmparvizan
تصویر دستنویس ۱۱۴۲ کتابخانۀ فیض الله افندی
(مربوط به یادداشت پیشین)
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
چند رباعی کهن پارسی (۱۱)
(بخش نخست)
منبع رباعیات این یادداشت، دستنویس شمارۀ ۱۱۴۲ کتابخانۀ فیض الله افندی ترکیه است. این دستنویس را احسان آسایش به من معرفی کرده و نسخهای از کتاب المعارف فی شرح الصحائف است. صحائف کتابی است در علم کلام که نویسندۀ آن شناخته نشده است. شارح، شمسالدین محمد سمرقندی، منطقی و ریاضیدان قرن هفتم هجری (زنده در ۷۰۵ ق) است. کتابت نسخۀ مورد بحث را ابوبکر بن عمر بن ابیبکر الطبیب روز پنج شنبه ۱۵ صفر سال ۷۸۷ ق در محلۀ افرنج شهر تبریز به پایان بُرده است. هم او، در اوراق اول و آخر نسخه، اشعاری به فارسی و عربی قلمی کرده که آنها را اینجا نقل میکنیم. اغلب شعرها، در قالب رباعی است. به نظر من کاتب، اشعار پشت دستنویس را از عنوان نسخه شروع کرده و به عقب رفته است. با این حال، من آنها را بر حسب ترتیب صفحات میآورم. کمال اسماعیل اصفهانی و سعدی شاعرانی هستند که به نامشان تصریح شده است. کاتب، به رباعیات کمال علاقه داشته است. در مورد کاتب به نظرم میرسد نامی که در نسخه آمده، بعداً به متن افزوده شده است. یعنی نام قبلی را پاک کرده و نام جدید را نوشتهاند. البته این ربطی به تاریخ نسخه ندارد. از کاتب این مجموعه، پیشتر نیز نسخۀ دیگری معرفی کرده بودیم (رک. چند رباعی از عرفا و حکمای پارسی ۷).
این نکته را بیفزایم که متن کتاب شرح صحائف، مورد توجه مکاتب علمی تبریز بوده است. زیرا علاوه بر نسخۀ مذکور، دو دستنویس دیگر از این کتاب میشناسم که در تبریز کتابت شده است: یکی، دستنویس شمارۀ ۴۱۶ مجلس (مجموعۀ طباطبایی)، کتابت به سال ۷۱۲ ق در مدرسۀ نجمیۀ تبریز و دیگری، دستنویس شمارۀ ۷۲۷ کوپرولو، ۷۸۷ ق در مدرسۀ قاضی شیخ علی تبریز.
(۱)
آن مرد بود که باشدش مرگ مراد
کآن است رساننده ز مبدأ به معاد
جز آب اجل فرو نشوید از تو
این گرد و غبار عالم کون و فساد
(۲) شیخ سعدی
حاکم ظالم به سنان قلم
دزدی بی تیر و کمان میکند
آنکه زیان میرسد از وی به خلق
فهم ندارد که زیان میکند
گلّۀ ما را گِله از گرگ نیست
کین همه بیداد شبان میکند
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد که ناطور همان میکند!
(۳)
نقش عیادت ارچه به صورت عبادت است
لیکن به هشت مرتبه از وی زیادت است
پرسیدن شکستهدلان، اهل فضل را
نقصان فضل نیست، کمال سیادت است
(۴)
غیر از تو ز دل دفع غبارم که کند
آزاد ز جور روزگارم که کند
چون جز تو کسی نیست مرا در عالم
گر تو نکنی چارۀ کارم که کند
(۵)
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته در نتوان یافت
(۶)
شمشیر بی محابا، چندین مکش که هر دم
از دوش سر نروید، از سینه جان نخیزد
(۷)
ای دل! اگرت زور و زر و یار نماند
خوش باش که عمر نیز بسیار نماند
زآن طایفه کآرام جهانی بودند
تا چشم بههم زدیم، دیّار نماند
(برگ یک ـ ر)
(۸)
آن نیست جهان جان که پنداشتهای
وآن نیست ره وصال که انگاشتهای
آن چشمه که خوردند از او آب حیات
در منزل توست، لیکن انباشتهای
(۹) لکمالالدین اسمعیل قدّس سرّه
بس کس که ز جور چرخ دلریش برفت
بیگانهصفت ز منزل خویش برفت
برخیز تو نیز راه را ساخته باش
چون آنکه پس از تو آمد، از پیش برفت
(۱۰) و له
عقل داند که بر زیان بودهست
هرکه از بهر مال جان فرسود
که به هرحال آنچ ازو گم شد
بیش از آن است کاندر او افزود
(۱۱) و له
آلوده مشو که پاک میباید شد
ماسای که دردناک میباید شد
از باد چو آتش ار بری سر به فلک
چون آب به زیر خاک میباید شد
(برگ یک ـ پ)
(۱۲) کمالالدین اسماعیل
چون مینشوی بر طمع خود پیروز
خود را به ستم بر آتش حرص مسوز
از چرخ شکم فراختر نتوان بود
او نیز به قرصی به شب آرَد هر روز
(۱۳)
تا چند به زیر بار غم فرسودن
وین باد غرور از هوس پیمودن
رو تن بنه و ز سر برون کن سودا
عالم به مراد تو نخواهد بودن
(۱۴)
چون حاصل کار ماست بیفرجامی
تن در دادیم نیکْ در بدنامی
قصّه چه کنم؟ بسوختم زین خامی
نه کام دل و نه صبر بر ناکامی
(۱۵)
جایی که می لعل پیاپی گردد
طبعم همه گرد مطرب و می گردد
وقت گل و می حاضر، یاران همدم
گر توبه کنم مسلّمم کی گردد؟
(۱۶)
تا کی ورق عمر به هم در شکنیم
وین خندۀ می در دل ساغر شکنیم
برخیز و پیاله را ز می پُر دل کن
تا بوک مصاف غم بههم در شکنیم
(۱۷)
هر صبحدمی ز خواب برخیزد گل
رنگی ز دگرگونه برآمیزد گل
تا در دو سه خردۀ زر آویزد گل
صد وجه ز خویشتن برانگیزد گل
(برگ دوـ ر)
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
▫️یادداشت دوست فاضل جناب دکتر فرزاد ضیائی حبیبآبادی
در باب مصراع سوم از رباعی مورد بحث (رایی که ثواب...) اگر بنا باشد از میان ۴ واژۀ «متین، منیر، مشیر و مُثیر» یک واژه را برگزینیم، به گمانم «مشیر» مناسبتر باشد، زیرا اولا املای این واژه به «مشیر» بیشتر ماننده است (بویژه اگر کلمۀ «به» در سطر بالا را بی نقطه تلقی کنیم).
دوم این که در سنت شعر فارسی، صفتِ «مشیر» برای «رای»، نزد سخنوران شایع و رایج است:
وآن را که راه در شبِ ادبار گم شود
خورشیدِ «رایِ» او به هدایت «مشیر» باد
(انوری)
تو را بدانچه کنی، «رایِ» پیر و بختِ جوان
به حل و عقد ممالک «مشیر» باد و مشار
(مسعود سعد؛ از دهخدا، ذیل مشیر)
آن ماهیی که دریا کار کسی نسازد
اِلّا که «رایِ» ماهی آن را «مشیر» باشد
(مولوی)
نکتۀ دیگر، این که در همین مصراع سوم، فعلِ جمله، ظاهراً «ناید» (مضارع) است. «ی» در این واژه را با «ب» در «بوجهل» در مصراع دوم قیاس میتوان کرد.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
▫️الزحافات فی الرباعیات
محمد بن محمد بن علی معروف به شمس دبیران مرغینانی،منظومهای چند دانشی به زبان فارسی دارد که به صدر جهان صدرالدین احمد خالدی زنجانی (د. ۶۹۷ ق) وزیر غازان تقدیم شده است. شمس دبیران، مردی دانشور و هنرمند بود. وی به سال «خصو» (برابر با ۶۹۶ ق) نسخهای از این منظومۀ خود را مصدر به مدح وزیر، کتابت کرد. این دستنویس اکنون در کتابخانۀ فاتح استانبول نگهداری میشود (شمارۀ ۴۰۷۳).
بخشی از منظومۀ شمس دبیران، به علم عروض و قافیه اختصاص دارد. تصویر بالا، مربوط به زحافات وزن رباعی در نسخۀ مورد اشاره است. شاعر (و کاتب) پنج وزن از ۲۴ وزن رباعی را در قالب تنه و چهار دست و پای یک انسان به تصویر کشیده است (برگ ۱۳۷پ)؛ انگار که ما با یک رباعی مصوّر و مجسّم سر و کار داریم.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
للسمعانی
سنّت ز هوای بدعتآرای تو بِهْ
و اخبار، ز رای تهمتافزای تو بِهْ
من از خبر رسول گویم، تو ز رای
دانی خبر رسول از رای تو بِهْ!
فأجیب
الحاد ز مذهب مُطرّای تو بِهْ
بوجهل ز مقتدای بی رای تو بِهْ
رایی که صواب باشد و صدق و متین
از رقص و کچول و ز دف و نای تو بِهْ!
..
منبع: دستنویس شمارۀ ۵۹۸ شهید علی پاشا، ۶۶۴ ق، ۳۶۳پ
..
این دو رباعی، نمایش دهندۀ تقابل دو مکتب فکری در قرن ششم است. یکی بر «خبر» تکیه دارد و دیگری بر «رای». گویندۀ رباعی نخست، سمعانی معرفی شده. شاید گوینده، احمد سمعانی نویسندۀ کتاب روح الارواح باشد. نجیب مایل هروی معتقد است او به فارسی شعر میگفت.
عقلستیزیِ سمعانی در کتاب روح الارواح شباهتی با دیدگاه گویندۀ رباعی اول دارد. رباعی منسوب به او، در کشفالاسرار میبدی نیز نقل شده است (ج ۱، ص ۵۶۲). میبدی نیز در ستیز با فلاسفه، همرای سمعانی بود. فردی که پاسخ رباعی سمعانی را داده، ناشناس است و ردی از خود بهجای نگذاشته است. قرائت کلمۀ آخر مصراع سوم (متین) قطعی نیست.
از احسان آسایش بابت معرفی این منبع سپاسگزارم.
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
▫️رباعی نویافته در ردّ رباعی خیّام
یکی از مشهورترین کسانی که در مخالفت با رباعیات خیّام سخن گفتهاند، شیخ نجم الدین رازی مشهور به «دایه» است. شیخ در اوایل کتاب مرصادالعباد (تألیف در ۶۱۸ ق) دو رباعی خیّام را نقل کرده و گویندۀ آنها را «سرگشتۀ نابینا» نامیده است (مرصادالعباد، ۳۱):
ــ در دایرهای کآمدن و رفتن ماست
ــ دارنده چو ترکیب طبایع آراست
در کتابخانۀ علی امیری ترکیه (فارسی، ۹۹۹)، دستنویسی از مرصاد العباد موجود است که آن را محمدبن یوسف بن محمود الحافظ القونوی در چهارم صفر سال ۷۸۰ ق کتابت کرده است. وی در حاشیۀ دو رباعی فوق، یک رباعی از خود در ردّ خیّام آورده است (برگ ۱۰پ):
لکاتبه
خیّام که بی دلیل رهرو برخاست
میرفت ره کج و نمیآمد راست
در تیه ضلالت از تحیّر میگفت
کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
و برفت🍃🍂🍃
▫️معشوقه مرا ز دل جدا کرد و برفت
یکرویه دل خویش دوتا کرد و برفت
آمد که وفا کنم، جفا کرد و برفت
ما را به هزار غم رها کرد و برفت
(عثمان مختاری، همایی/۶۱٠)
▫️از صحبت ما یار کران کرد و برفت
ما را سمر همه جهان کرد و برفت
گفتم برهان مرا، بکُش تا برهم
گفتا که چنین کنم، چنان کرد و برفت
(اثیر اخسیکتی، جنگ رباعی، میرافضلی/۲۱۸)
@atefeh_tayyeh
▫️یادداشتی بر یادداشت
فاضل ارجمند جناب دکتر سالمیان در مورد این غزل نجم رازی یادداشت سودمندی برای من فرستادهاند که با اجازۀ ایشان برای استفادۀ مخاطبان این صفحه بازنشر میشود. این نکته را بیفزایم که غزل در دیوان نزاری تنها به اعتبار یک نسخه (بریتانیا 1) آمده که خالی از اغلاط نیست و برخی از اغلاط آن را مرحوم مصفا به اصلاح آوردهاند. در این نسخه چنانکه در مقدمۀ دیوان آمده، اشعار دیگران (از جمله همام تبریزی) هم یافت میشود.
رفتم بَرِ اسب تا به جرمش بکُشم
گفتا که نخست بشنو این عذر خوشم
من گاوِ زمینم که جهان بردارم
نه چرخِ چهارمم که خورشید کِشم
شاها، ادبی کن فلک بدخو را
کو چشم رسانید رخِ نیکو را
گر گوی گنه کرد، بزن چوگانش
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را
دو رباعی بالا در صفحات آخر دستنویس لمعهالسراج ( کتابت ۶۹۵ هـ.ق ) به نام #مهستی و #مجد_همگر نقل شدهاند. رباعی اول که به نام مهستی آمده، با سبک سخن مهستی همخوانی ندارد و در هیچ منبع دیگری به نام مهستی نیست. علاوه بر آن محتوای رباعی برای خواننده نامفهوم و مبهم است. رباعی دوم نیز در دیوان مجد همگر دیده نمیشود. در انتساب این دو رباعی به شعرای یاد شده تردید جدی داشتم تا اینکه در تاریخ گزیده ( تالیف ۷۳۰ هـ.ق ) پاسخی درخور به تردید خویش یافتم. به نوشته حمداله مستوفی در تاریخ گزیده این دو رباعی سروده #امیر_معزی است:
«سلطان سنجر در میدان، گوی باختی؛ اسبِ سلطان خطا کرد. معزّی گفت:
شاها، ادبی کن فَرَسِ بدخو را
کآسیب رسانید رخِ نیکو را
گر گوی خطا کرد، به چوگانش زن
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را
سلطان اسب به معزّی بخشید. بر اسب سوار شد و گفت:
رفتم بَرِ اسب تا بهزارش بکُشم
گفتا که نخست بشنو این عذر خوشم
نه گاوِ زمینم [۱] که جهان برگیرم
نه چرخِ چهارمم [۲] که خورشید کِشم»
نوشته مستوفی علاوه بر اینکه ابهام متن رباعیها را برطرف میکند بلکه ظرائف و زیبایی ادبی و معنوی رباعیها را آشکار میسازد. رباعی اول در نسخههای دیوان امیر معزی نیز آمده است.
[۱] به باور پیشینیان زمین بر شاخ گاو است.
[۲] آسمان چهارم، فلک خورشید است.
#مهدی_دهقان
@parniyan7rang
* پدرم روضۀ رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا باغ جهان را به جوی نفروشم
ضبط مشهور: ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم در مصراع دوم، بر خلاف نیساری (فقط در دستنویس مورخ 875ق مرکزی تهران آمده که نیساری در نسخه بدلها بدان اشاره کرده است) حتی در نسخه بدلهای خانلری هم نیست. قزوینی هم گفته: «بعضی نسخ دیگر به طبق مشهور: ناخلف باشم اگر من» و فقط با عنایت به نسخ متأخر وارد تصحیح سایه شده است.
دکتر حمیدیان در شرح شوق، ذیل بیت حافظ با ضبط: من چرا باغ جهان ...، بیتی از ظهیر فاریابی آمده:
ز حرص زر چو شهان نام نیک بفروشند
منم که ملک جهان را به نیم جو نخرم
و افزودهاند: «بیت حافظ، به نظر این نگارنده بیشتر تحت تأثیر خواجوست:
همچو خواجو دو جهان بی تو به یک جو نخرم
وز تو مویی به همه ملک جهان نفروشم
لخت دوم خواجو خود متأثر از سعدی به نظر میرسد: ... که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم» (ص 3259).
(البته جناب خرمشاهی نیز در حافظنامه (ص967) به تأثیرپذیری حافظ از بیت ظهیر و بیتی دیگر از خواجو: ما را به جهان اگر به یک جو نخرند/ ما ملک جهان را به جوی نستانیم؛ اشاره کردهاند).
حمیدیان، «ناخلف باشم اگر» را که ابتهاج برای این بیت برگزیده به دلیل متأخر بودن نسخی که حاوی این ضبط هستند، صحیح ندانسته است.
طبق سابقهای که جناب حمیدیان ازین مضمون آوردهاند:
ظهیر: ملک جهان را به نیم جو نمیخرد
سعدی: مویی از معشوق را در قبال عالم هم نمیفروشد
خواجو: بدون معشوق، دو جهان را به یک جو نمیخرد و موی معشوق را در برابر جهان هم نمیفروشد
و حافظ: ملک جهان را به جوی میفروشد
میافزایم: نسخۀ کتابخانۀ سیدهاشم علی سبزپوش در گورکهپور هند مورخ 824ق که نذیر احمد با بهرهمندی از آن، اولین تصحیح خویش از دیوان حافظ را به انجام رسانید، همان ضبط مشهور: ناخلف باشم ... را دارد (ص 360) که نشان میدهد در نسخ نه چندان متأخر نیز ضبط ناخلف ثبت شده است.
اما:
طبق آنچه در حواشیِ نسخۀ ش 3674 کتابخانۀ چستربیتی آمده، روزبهان بقلی (606ق) رباعی زیر را سروده است:
آن مرد نیم که سور با ساز خرم
جنات نعیم و حور پر ناز خرم
آدم که خلف بود به گندم بفروخت
من ناخلفم گر به جوی باز خرم
در حواشی این دستنویس که حاوی رسالاتی به زبان عربی است رباعیاتی دیگر نیز آمده و تواریخ 711ق و 714ق دارد. 1
شاید ضبط کلمات در بیت اول با آنچه من فهمیده و خواندهام متفاوت باشد؛ اما بیت دوم این رباعی، نشان میدهد چه بسا حافظ، آن را خوانده و با ایجاد تفاوتی ظریف، در سرایش بیت مشهور خویش با ضبط ناخلف از آن سود جسته باشد. «خلف» و «ناخلف» در دو شعرِ روزبهان و حافظ، واژگان کلیدیاند که به همراه لغات دیگری چون جنات نعیم (روضۀ رضوان)، آدم (پدر)، گندم، جو و فروختن، در دو بیت مشترکاند. لذا، حافظ، بیش از آنکه در سرایش بیت مورد نظر، به ابیات شاعران نامبرده توجهی کرده باشد، مرهون رباعی روزبهان است. نیز بسیار محتمل است که ضبط هر دو مصراع و تفاوت آن، حاصل تغییراتی باشد که خود حافظ در بیت خویش داده است.
——————————————
1-مطالع رباعیات موجود در دستنویس چستربیتی:
آن نقطه که در جهان نهانست تویی
آن فرد که بر سر زبانست تویی
*
ناگه سحری عزم سفر سازم و رو
وز درج صدف دُر به در اندازم و رو
شبیه این رباعی به ابن سینا منسوب شده است؛ رک: اشعار نویافتۀ ابن سینا، سهیل یاری گلدره، کتاب ماه ش82، ص 43.
*
ناگاه یکی شعبده برسازم زو
خود را به حریم کعبه اندازم زو
*
برگ 211
[هنگام سحرکه] وقت رازست مخسپ
حق هر سحری بنده نوازست مخسپ
وله
... زو نقش چگل میخواهد؟
چیزی که نه آبست و نه گل میخواهد
بسیار ز دیده خون بباید بارید
تا کار چنان شود که دل میخواهد
این رباعی در ص ۲۹۲ جنگ رباعی با استناد به نزهةالمجالس آمده و در دیوان اخسیکتی به تصحیح خوانساری موجود نیست:
دل وصلت آن شمع چگل میخواهد
کو روز و شبش خوار و خجل میخواهد
بس خون که ز دیدگان بباید پالود
تا کار چنان شود که دل میخواهد
جناب میرافضلی در ص ۳۰۷ یادداشتها گفتهاند که در ص ۲۴۶ قمر اصفهانی و ص ۹۳۲ کمال اصفهانی همین ردیف و قافیه آمده و مصراع چهارم هر سه رباعی یکی است.
میافزایم: رباعی ناشناس نوشته شده در نسخۀ چستربیتی، چه بسا ضبطی دیگر از رباعی اثیر اخسیکتی و متعلق به او باشد.
*
لروزبهان قدّس الله سره
عشق تو گرفتهست سر آستیم
(شرح احوال و اشعار، ص ۱۵۳)
*
وله
آن مرد نیم کی سور ناساز خرم
جنات نعیم و حور پر ناز خرم
*
................................... آزمایش شدهای؟
پس دم به دم از غیب نمایش شدهای؟
*
اوحد کرمانی فرماید
[با بد]خویی خاک نیرزد نیکی
دانستن بد ز خود به از صد نیکی
(با اندکی تفاوت: دیوان رباعیات، به کوشش احمد ابومحبوب، ص 185)
*
ایضاً له
تا معترفی به زشتخویی نیکی
تا عیب کس دگر نجویی نیکی
(نزهةالمجالس، ذیل اوحد کرمانی ص 149؛ نیز دیوان رباعیات، ص 198 با تفاوت در مصراع سوم)
*
/channel/gahnameyeadabi
تأملی در یک رباعی نزهة المجالس
ای پرّ مگس پردۀ شکّر کرده
لالایی حاجبانت عنبر کرده
لعل از حسد لب تو ای آب حیات
در سنگ نشسته خاک بر سر کرده.
پرسشی مطرح شده است که آیا در مصرع اول، آنطور که در نزهة المجالس آمده، پروَز بخوانیم یا ضبط سفینهٔ رباعیات استانبول را درست بدانیم: پرده (۱).
حضرت آقای میرافضلی نوشتهاند:
«در اینجا یک دو راهی عجیب وجود دارد. هر دو کلمه در هر دو نسخه از حمایت متنی و شواهد بیرونی برخوردارند. به نظر میرسد مصراع اول این رباعی در خور تأمل و بررسی بیشتر است».
در تقویت ضبط «ای پرّ مگس پردۀ شکّر کرده» نکاتی به نظرم میرسد که عرض میکنم:
۱. در مصرع دوم: «لالایی حاجبانت عنبر کرده»، حاجب ایهام دارد (ابرو و پردهدار). ضبط پرده، در مصرع اول، ایهام تناسب میان حاجب و پرده را در بیت برقرار میدارد.
۲.در بیت اول شبکهٔ تناسبات برمبنای مناسبات عوالم بردهداری و مضمونسازی با نام عام غلامان شکل گرفته است: عنبر و شکر (این یادداشت را ملاحظه بفرمایید) از نامهای عام غلامان بودهاند. لالا و حاجب هم به این شبکه مرتبطاند (۲).
پرده در کتابت قدیم، بیشتر، و نه همیشه، به شکل برده (با یک نقطه زیر ب) نوشته میشد (البته در نسخهٔ سفینهٔ رباعیات استانبول که کتابتش قدری متأخر است، با سه نقطه نوشته شده است). یعنی گاهی برده مینوشتند و پرده میخواندند و شاعران گاهی از این امکان خط برای مضمونپردازی و صنعتگری استفاده میکردند (۳).
بههرروی، اگر این حدسم درست باشد، برده/ پرده زنجیرهٔ تناسبات با نام غلامان را تکمیل میکند. میدانیم که بازی و تناسبسازی با نامهای عام غلامان و بردگان مورد توجه شاعران قدیم بوده است.
۳.دوست عزیز حضرت آقای جلیل طاهری این بیت مناسب و خوب خاقانی را شاهد آوردهاند:
بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری (۴).
در این موضوع این ابیات خاقانی هم مفید و روشنگر است:
چون پرّ مگس خط تو بر لب
بر گل خط انگبین نویسد (۵).
و
گفتم به دل ار چو نی ببرّندم سر
ننشینم تا نخایم آن شکّر تر
پیش شکر از پر مگس ساخت سپر
گفت ار مگسی برننشینی به شکر (۶).
خاقانی رنگ پر مگس را هم مشخص کرده که با رنگ خط معشوق در سنت شعر فارسی(سبز و بنفشهگون) همخوان است:
گویی که خرمگس پرد از خان عنکبوت
بر پرّ سبزرنگ غبیرا برافکند (۷).
و
از سر تیغش که هست سبز چو پرّ مگس
کرکس گردون ز هول شاهپر انداخته(۸).
و
زان تیغ کو بنفشتر است از پر مگس
منقار کرکسان فلک میهمان اوست (۹)
پانوشت
۱.میرافضلی، سیدعلی، «تصحیح یک رباعی نزهة المجالس و چند نکته»،کانال تلگرامی چهارخطی؛ همو، «پرده و پر مگس؛ پروز و خط»، همان.
۲. برای لالا مثلا این بیت :
روز و شب را که به اصل از حبش و روم آرند
پیش خاتون عرب جوهر و لالا بینند ( دیوان خاقانی، ص۸۶)۰
دربارهٔ حاجب و ربط آن به مناسبات خدمتگری و نامهای عام، برای نمونه این بیت خواجوی کرمانی:
ترکی تو و خال عنبرینت حبشی
بدری تو و حاجب تو پیوسته هلال (دیوان خواجو، ص۵۴۳).
همه کار کرده خواجو در این بیت کوتاه:
تناظر هلال و بدر که نام عام خادمان هم بودند، ایهام حاجب (ابرو و پردهدار) و مهر خاتمت کار با پیوسته (مدام و هم ملایم با ابرو). بیفزایید تقابل میان ترک و حبشی و تناسب میان حبشی و مناسبات غلامان و ایهام تناسب عنبر با حاجب (ابرو/ پردهدار).
و باز در همین زمینه این بیت خواجو:
مرجان تو پردهدار لؤلؤ
ریحان تو خادم گلستان(دیوان خواجو، تصحیح سهیلی، ص۷۴۹).
۳.جلالی، علی و منوچهر فروزنده فرد، «ملاحظات ویرایش متون کهن با توجه به ”هنرسازه“ای بدیعی»، فنون ادبی، دانشگاه اصفهان، س١٠، ش٣ (پیاپی ٢۴)، مهر ۱۳۹۷، صص٩٧-١١۴.
۴.دیوان خاقانی، تصحیح دکتر سجادی، ص۶۷۹.
۵.همان، ص۵۹۴.
۶.همان، ص۷۲۱.
۷.همان، ص۱۳۴.
۸.همان، ص۵۱۹.
۹.همان، ص۷۴.
/channel/n00re30yah
حکایت مشاعره سنجر سلجوقی
در کتابخانۀ ایاصوفیای استانبول، دستنویس کتابی چنددانشی به نام «صحایف اللطایف» موجود است (نسخۀ شمارۀ ۴۱۳۰) که علی ریاضی نگاشته ست. نسخه به محمد بن مرادخان مشهور به سلطان محمد فاتح (۸۵۵-۸۸۶ ق) تقدیم شده، بنابراین، مؤلف در اواسط قرن نهم در آناتولی میزیسته است. نویسنده در شرح حال سلطان سنجر سلجوقی آورده است (برگ ۱۴۱پ):
«از شعرا، معزّی و انوری و رشید وطواط و ادیب صابر و عبدالواسع جبلی ملازم او بودند و سلطان چنان خوش طبع بود که پیوسته با ایشان مشاعره کردی و در اکثر غالب آمدی. از جمله، شب عیدی سلطان با شعرا بر بام قصر به دیدن ماه برآمده بود. ناگاه ماه پیدا شد. فرمود که هر یک مصرعی جهت هلال بگویند.
انوری گفت:
این نیم قدح که بر لب این طاس است
رشید گفت:
گویی بهدرست پارۀ الماس است
ادیب گفت:
شکل مه نو راست چو کژکارد بود
سلطان گفت:
نی نی غلطی کشت بقا را داس است».
ما میدانیم که رشید وطواط به دربار سنجر راه نداشت و سی سال ملازم رقیب او سلطان اتسز خوارزمشاه بود و در قضیۀ فتح قلعۀ هزاراسپ، در پاسخ رباعی انوری، رباعیی از درون قلعه انشاد کرد که موجب خشم سنجر شد و سوگند خورد اگر بر او دست یابد، به دوپارهاش کند (رک. تاریخ گزیده، ۴۸۳).
فارغ از ساختگی بودن این حکایت خاص، چنین مشاعرهها یا بدیههسراییها در دربار سلاطین و بین شعرای دربار زیاد اتفاق میافتاده است. حکایت فوق، در شکل مصراعگوییاش، ما را به یاد داستان مشاعرۀ فردوسی و شعرای دربار سلطان محمود میاندازد و در باب بدیههگویی در هنگام برآمدن ماه، داستان معزی و ملکشاه سلجوقی را به یاد میآورد.
جالب این است که کل رباعی، در یک سفینۀ کهن به نام اتسز خوارزمشاه ثبت شده است (مجموعۀ اشعار و مراسلات، دستنویس ۴۸۷ لالا اسماعیل، ۲۰۲پ):
این نیم قدح که بر لب این طاس است
گویی بهدرستْ پارۀ الماس است
مانَد مه نو راست به شکل کژکارد
نی نی غلطم کشت بقا را داس است
در همین منبع، پیش از رباعی اتسز، رباعی زیر به خیّام نسبت داده شده که بازسرایی رباعی مذکور است:
این گنبد گردنده به طاسی مانَد
یک دم نبود که بر اساسی مانَد
قصد دروِ کِشتۀ عمرت دارد
اینک مه نو بین که به داسی مانَد
رباعیی که نقل شد، از خیّام نیست، بلکه سرودۀ مجد همگر است (دیوان مجد همگر، ۷۴۵).
..
B2n.ir/y91900
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4
رباعی مسعود سعد در آثار عین القضات
در مورد یادداشت پیشین که دوست فاضل جناب محمد مرادی نگاشتهاند، پیش از هرچیز باید خاطر نشان کرد که رباعی از سرودههای مسعود سعد سلمان است و در دیوان او (تصحیح محمد مهیار، ۸۱۵) که بر مبنای دستنویس کهن حکیم اوغلو و هشت دستنویس دیگر تصحیح شده، ضبط رباعی چنین است:
یا من به میان رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که برآید تا تو
آیی برِ من، سایه نیاید با تواین ضبط یک ناهمخوانی مهم با اصل دستنویس دارد و آن در مصراع سوم است. در دستنویس آمده (مجموعۀ دواوین، دستنویس ۶۶۹ حکیم اوغلو، برگ ۳۳۱ر): «خورشید نخواهم که برآید تا تو» و درستش هم همین است؛ هم از لحاظ عدم تکرار قافیه (رباعی چهارقافیهای است) و هم حفظ سیاق عبارت. شاعر میگوید: نمیخواهم که خورشید برآید. چرا نمیخواهم؟ تا تو وقتی پیش من میآیی، سایه، همراه تو نباشد. مصراع نخست رباعی نیز که محل مناقشه و در معرض ضبطهای مختلف است، مطابق آنچه در دستنویس حکیم اوغلو آمده، درست است. کل رباعی در مورد غیرت عاشق است. میگوید بین ما رسولی جز من و تو نباید باشد؛ یا من باید این کار را انجام دهم یا تو.
این رباعی را ظهیر سمرقندی نیز در کتاب خود نقل کرده (سندبادنامه، تصحیح کمالالدینی، ۲۲۲) و وی نزدیکترین فرد به زمان مسعود سعد سلمان بوده است. ضبط رباعی، در قدیمترین دستنویس کتاب که در ۶۰۴ ق کتابت شده، مطابق ضبط نسخۀ حکیم اوغلوست و فقط یک تفاوت کوچک با آن دارد (دستنویس ۴۵۷ ازمیر، ۱۲۸ر):
یا من به میان رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خرشید نخواهم که برآید تا تو
تنها روی و سایه نیاید با تو
متأسفانه مصحح کتاب، بیخود و بیجهت جای مصراع اول و دوم را عوض کرده و در مصراع نخست، «جهان» را جایگزین «خلق» کرده است.
رباعی در نامههای عین القضات (جلد نخست، ۳۶۹، ۳۳۴) و رسائل العشّاق (چاپ عکسی، ۹۱) نیز درج شده و ضبط آنها مطابق دیوان مسعود سعد است و فقط یک اختلاف در مصراع سوم دارد (یا تو):
یا من بر تو رسول بایم یا تو
تنها ز همه خلق من و تنها تو
خورشید نخواهم که برآید با تو
آیی برِ من، سایه نیاید با تو
بنابراین، ضبط درست رباعی همان است که در دستنویس دیوان مسعود و دستنویس سندبادنامه آمده است (تصاویر پیوست).
..
یادداشت تکمیلی (توضیح و اعتذار)
دوست دانشور جناب دکتر مهیار گوشزد کردند که ضبط دیوان تصحیح ایشان مطابق با دستنویس حکیم اوغلوست. ظهر که این یادداشت را مینوشتم گویا بر اثر خطای دید، ضبط مصراع سوم رباعی ماقبل یک آن در برابر چشمم آمد و دچار خطای دید شدم. میخواستم در اصل یادداشت اصلاح کنم، گفتم که یادآوری در اینجا، به انصاف نزدیکتر است و منشأ خطاها را بهتر نشان میدهد. بنابراین، در دیوان چاپی نیز ضبط مصراع سوم چنین است: خورشید نخواهم که برآید تا تو.
از جناب دکتر مهیار عذرخواهی میکنم.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
باز هم بنی آدم اعضای یکدیگرند!
هرچه برگهای بیشتری از متون گرانسنگ ادب فارسی کاویده شود، پرتوهای تازهتری به تاریک-روشنِ ذهن ما میتابد و ما را در فهم و دریافت متون دیگر، مدد میرساند و این، از آن روی است که آثار ادبی نیز اعضای یکدیگرند!
امروز در دیوان کاتبی ترشیزی(ف:۸۳۹ق) سرایندۀ قصیدۀ شتر-حجره، رباعی ذیل را یافتم:
ای دل! همه دم به خَلق، خوشخو میباش
بگذار دویی، یکدل و یکرو میباش
ترکیب تو هر جزو ز جزوی(ن ل:جزوِ) دگرست
چون از همهای، با همه نیکو میباش
(دیوان کاتبی ترشیزی، تحقیق علی حیدری یساولی، به کوشش علی فاضلی، چاپ۱، انتشارات روزِ دهم، قم، ۱۳۹۷، ص۴۵۲)
چنان که ملاحظه میشود، مضمون بیت دومِ این رباعی، نزدیک به همان بیت مشهور و بحث انگیز سعدیست که "بنی آدم اعضای..." .
و در مصراع چهارم رباعی کاتبی، واژۀ "همه"، مدلَّل میدارد که بنی آدم همچنان اعضای یکدیگرند و این تعبیر نزد قدما، چنان شیاع و رواج داشته که کسی از سامع و قائل، در فهم و برداشتِ آن، دچار انحراف نمیشده است.
#سعدی #کاتبیترشیزی
#دکترفرزادضیاییحبیب.آبادی
بیست و هفتم شهریور ۱۴۰۲
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin
چند رباعی کهن پارسی (۱۱)
(بخش دوم)
(۱۸) من مطایبات فاضل الشعرا و شاعر الفضلاء
گفتم اکنون میوههای خوش خوریم
کین دو شاخ گل به هم پیوسته شد
خود ندانستم که قفل و پرّهاند
کین بدان پیوسته شد، در بسته شد
(۱۹)
خنک آن کس که نقش خویش بشست
نه کس او را، نه او کسی را جُست
(۲۰)
حقّا که با عقوبت دوزخ برابر است
رفتن به پایمردیِ همسایه در بهشت
(۲۱)
به دیدار تو مشتاقم به غایت
همیداند خدای عرش و کرسی
فراموشم نهای از دل زمانی
دروغ است این که طول العهد مُنسی
(۲۲)
چشمم صنما پُر آب تا کی داری
وز غم دل من کباب تا کی داری
جانی و دلی که هر دو منزلگه توست
زیر و زبر و خراب تا کی داری؟
(۲۳)
گر به خواری ز در خویش برانی ما را
به امیدی بنشینیم و به درها نرویم
ور به شمشیر احبّا تن ما پاره کنند
به تظلّم به درِ خانۀ اعدا نرویم
(۲۴) لله درّ قائله من منبّه من منام الخطایا
جاهلی پیش تو گر لفظ خطایی راند
تو به خاموشی بر قول پیمبر میباش
راه منماش تو هرگز ز خطا سوی صواب
هم بر این فعل و بر این قول مقرّر میباش
بهر آن کز تو بیاموزد و دشمن گردد
چه غمت دارد ازو تا بزید خر میباش
(برگ ۱۱۴پ)
(۲۵)
گفتی که ترا شوم مدار اندیشه
دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر؟ کدام دل؟ چه میفرمایی؟
یک قطرۀ خون است و هزار اندیشه
(برگ ۱۱۵ر)
▫️یادداشتها
شعر ۱. در سفینۀ رباعیات کتابخانۀ دانشگاه استانبول (برگ ۱۰۷ر) به نام خواجه نصیر طوسی است.
شعر ۲. کلیات سعدی، ۸۲۲
شعر ۳. دیوان ابن یمین، ۶۴۲. در این منبع، قطعۀ مذکور در میان رباعیات جا گرفته که خطاست.
شعر ۵. رباعی از کمال اسماعیل اصفهانی است (دیوان، بحرالعلومی، ۸۸۵؛ نزهةالمجالس، ۱۶۹).
شعر ۸. منسوب است به اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۱۸۰؛ مولانا (کلیات شمس، ۸: ۲۷۸) و افضل کاشانی (دیوان باباافضل، ۵۸).
شعر ۹. دیوان کمال اسماعیل، ۹۲۰
شعر ۱۰. همانجا، ۶۵۲
شعر ۱۱. همانجا، ۹۱۹
شعر ۱۲. همانجا، ۹۴۳
شعر ۱۳. دیوان غزلیات و رباعیات کمال، ۳۷۲. چاپ بحرالعلومی ندارد.
شعر ۱۴. دیوان کمال اسماعیل، ۹۱۳
شعر ۱۵. همانجا، ۸۵۲
شعر ۱۶. همانجا، ۸۵۱
شعر ۱۷. همانجا، ۸۹۵
شعر ۱۸. همانجا، ۶۳۱
شعر ۱۹. بیت از سنایی غزنوی است (حدیقة الحقیقه، ۵۲)
شعر ۲۰. بیتی است از گلستان سعدی (چاپ یوسفی، ص ۱۱۰).
شعر ۲۱. «طول العهد مُنس»: دوری، فراموشی آورد؛ معادل آن در زبان فارسی: هرچه از چشم دور، از دل دور، از دل برود هرآنکه از دیده برفت (رک. نفثة المصدور، ۱۲۵).
شعر ۲۲. به نجمالدین رازی منسوب است (جُنگ گنجبخش، ۲۵۰ر).
شعر ۲۳. رک. کلیات سعدی، ۵۷۴
شعر ۲۵. رباعی سرودۀ خاقانی است (دیوان، ۷۳۴) و به عایشۀ سمرقندیه (نزهة المجالس، ۲۱۲)؛ اوحد کرمانی (دیوان رباعیات، ۱۴۷)، افضل کاشانی (دیوان، ۱۸۳) و حافظ (دیوان، ۱۱۰۵) نیز منسوب است.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
0125
با خویش به اعتماد بسپار مرا
من هیچکسم، به یاد بسپار مرا
در خاک، مجال هیچ پروازی نیست
بعد از مرگم، به باد بسپار مرا
#محمدعلی_شیوا
@jegargooshe_ha
یک پیشنهاد
جناب آقای سیّدعلی میرافضلی در کانال تلگرام خود، چهارخطّی، به خوانش دو ترانه از سدهٔ ششم هجری پرداختهاند.
همان گونه که ایشان فرمودهاند، خوانش واژهٔ آخر مصرع سوم ترانهٔ دوم قطعی نیست.
سه پیشنهادی که برای این ضبط ارائه شدهاست از این قرار است: مَتین، مُنیر، مُشیر
پیشنهادی که نویسندهٔ این سطور برای این ضبط احتمال میدهد، «مُثیر» است از مصدر «إثارة» و ریشهٔ سهحرفی «ثور».
معنای نخستی که در واژهنامهها برای این واژه میتوان یافت «برانگیزاننده» است. این قسمت از ترجمهٔ یمینی به تصحیح اینجانب تا اندازهای ما را در دریافت این معنی رهنمون است:
و حکایت کرد که: «شبی در قطعِ آن مراحل و طیّ آن مَنازل شبگیر کردم و همه شب سَمیر کواکب و مُثیر* مَراکب بودم تا لَمعۀ کُهولت صبح در مفارق شباب شب بدمید...»
همان گونه که گفته شد، «مُثیر» در اینجا «برانگیزاننده» معنی میدهد.
معنای دیگر مصدر إثاره را میتوان با مراجعه به فرهنگهای عربی دریافت:
(أَثارَهُ) إِثارةً وإِثارًا: هَيَّجَهُ ونَشَره وَفِي التَّنْزِيل الْعَزِيز: {فالمغيرات صبحًا فأثرن بِهِ نقعًا}
وَ__ الْأَرْض: حَرَثها للزِّرَاعَة وَفِي التَّنْزِيل الْعَزِيز: {أَو لم يَسِيرُوا فِي الأَرْض فينظروا كَيفَ كَانَ عَاقِبَة الَّذين من قبلهم كَانُوا أَشد مِنْهُم قُوَّة وأثاروا الأَرْض وعمروها}
وَيُقَال أثار الْأَمر: بَحثه واسْتقصاهُ وَفِي الْأَثر: (أثيروا الْقُرْآن فَإِن فِيهِ خير الْأَوَّلين والآخرين)
(معجمالوسیط، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص. ۱۰۲)
با توجّه به اینکه «استقصاء» معانیای در حدود «بهدقّت و نیکو نگریستن، به نهایت چیزی رسیدن» دارد، معنی دوم مُثیر را میتوان «به غایت چیزی رسیده و بهدقّتنگرنده» دانست. معجمالوسیط برای این معنی شاهدی از حدیث نیز آوردهاست.
به این ضبط پیشنهادی دو ایراد وارد است:
نخست اینکه واژۀ نادری همچون مُثیر خیلی دور است که در ترانه به کار برود.
با توجّه به اینکه این دو ترانه فضایی جدلگونه دارد و در آن اصطلاحات کلامی به کار رفتهاست، دور نیست که سَراینده این اصطلاح رایج در زبان عربی را در ترانهٔ خویش به کار برده باشد.
دوم اینکه گویا این واژه دونقطه دارد و شبیه به «متیر» است و نقطهٔ بالایی مربوط به «تو بِهْ» است.
با توجّه به اینکه «تو بِهْ» در مصرع پایانی ترانه بی نقطه است، چندان دور از ذهن نیست که در مصرع نخست نیز بی نقطه آمده باشد و هر سه نقطه برای واژهٔ پایینی باشد.
از نگاه اینجانب ترانه را بهتر است بدین گونه بخوانیم:
الحاد ز مذهب مُطرّای تو بِهْ
بوجهل ز مقتدای بیرای تو بِهْ
رایی که صواب نامد و صدق و مُثیر
از رقص و کچولْ وز دف و نای تو بِهْ!
پینوشت:
* در برخی دستنویسهای ترجمهٔ یمینی به جای این ضبط، «مسیر» و «مشیر» آمدهاست. در چاپ مرحوم جعفر شعار نیز در این موضع «مُسیر» آمدهاست. این واژه اسم فاعل از مصدر «إِسارة» به معنی «راندن» است.
اینجانب ضبط «مُثیر» را با توجّه به ضبط اکثریت دستنویسها و همچنین اصالت بخشیدن به ضبط دشوار، درون متن آورد.
http://t.me/mr_moshtaqian
پیشنهاد دو قرائت
دوست دانشور جناب دکتر هادی اکبرزاده در مورد مصراع سوم رباعی دوم، احتمال قرائت جدیدی را مطرح کردهاند:
رایی که صواب نامد و صدق و منیر...
طبق این قرائت، شاعر حتی رای ناصواب را بر مسخرهبازی فکریِ مخاطب مورد نظر ارجح دانسته است.
فاضل گرامی جناب طاهری (نژند) که همراه همیشگی این صفحه هستند، قرائت «مشیر» را محتملتر میدانند.
..
"چهار خطی"
/channel/Xatt4
ای از دست مهرت، كار دل عاشق از دست رفته یكباره و ای از جور عشقت، پیراهن صبر عاشقان در گردن جان به صد پاره. ای نام دلآرام تو به هنگام ازدحام غمّام غم، مونس جانِ هر بیچاره و ای دل مشتاقانت در اصطلامِ امواج دریای سودای وصلت از مسكن عافیت آواره. ای حوصلۀ وقت درویشِِ دلریش از جَرایتخانۀ حُكمت به اقتضای عزت غمخواره. ای سفینه سینه وصالجویانت، گرفتار در خون ناب همواره. از كمان عزت عشقت، خدنگ بلا به هدف دلهای دوستان مخلصت رسیده به عدد ستاره و اگر گاهی عاشق برآرد آهی، ندا كند چاوش غیرت كه بیرونش كشید كه نیست این كاره:
كس نیست چو من خسته و زار افتاده
وز كردۀ خود ز چشم یار افتاده
عشق آمده، صبر رفته، درد افزوده
خر جَسته، رَسَن گُسَسته، بار افتاده
غَمّام: ابر
اصطلام: استیصال
جَرایت: جیره
(از مجالس صدرالدین محمد اُشنهی «تحفة أهل الأصول فی علم الفصول»، گردآوری ابومنصور عبدالمؤمن اصفهانی، قرن هفتم. نسخه خطی از مجموعه شماره ۱۷۹۷ کتابخانه مدرسه سپهسالار).
/channel/ghavami_54
🗒یادداشت
🔺انتساب غلط یک رباعی به خواجه نصیرالدین توسی در کتابهای درسی
✍محسن احمدوندی
در کتاب فارسی پایهٔ نهم (چاپ ۱۴۰۲، صفحهٔ ۵۲) رباعی زیر:
کم گوی و بهجز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
از کتاب «اخلاق ناصری» نوشتهٔ خواجه نصیرالدین توسی نقل شده است (عکس صفحه). این رباعی سالهاست که در کتابهای درسی جا خوش کرده است و به ذهن من هم نرسیده بود که صحت و سقم آن را مانند انبوهِ جعلیاتِ دیگرِ کتاب بررسی کنم. تا اینکه چندی پیش، در هنگام جستجوی یک مضمون مشترک در متون کهن، دریافتم که این رباعی از خواجه نصیرالدین توسی نیست و در هیچ متن کهن و متأخری - جز در فضای مجازی - به او نسبت داده نشده است. در مقالهای که به زودی چاپ خواهد شد، نشان دادهام که این رباعی در اصل از آنِ اوحدالدین کرمانی است و در طول تاریخ ادب فارسی به غلط به چند تن دیگر هم نسبت داده شده است که خواجه نصیرالدین توسی حتی در میان آنها هم نیست.
قسمت تلختر ماجرا این است که در کتاب گرانسنگِ «اخلاق ناصری» حتی یک بیت شعر فارسی هم نیست! این سخن به این معناست که مؤلفان کتابهای درسی حتی یک بار هم، محض رضای خدا و حلال کردن حقالزحمهای که میگیرند، این کتاب را تورّق نکردهاند که ببینند اصلاً خواجه نصیر در این کتاب، شعر فارسی دارد یا نه؟ رباعی را مستقیماً از فضای مجازی برداشتهاند و در کتاب گنجاندهاند.
وقتی شایستهسالاری نباشد همین میشود. این آقایان میشوند هیئت تألیف کتابهای درسی و برای چند ده میلیون نوجوان ایرانی کتاب مینویسند و آنها که اهل فضلاند، در گوشهٔ کتابخانههایشان میپوسند. بدا به حال و روز ایران.
اجازه بدهید اسامی مؤلفان این کتاب درسی را هم اینجا اضافه کنم که چیزی کموکسر نباشد: فریدون اکبری شِلدره، علیرضا چنگیزی، محمدرضا سنگری و عباسعلی وفایی.
📗شعر، فرهنگ و ادبیات
@mohsenahmadvandi
.
لمولانا قطبالدین عتیقی [تبریزی]:
گفتم ز تـو بخت من گرانسنگ آید
رخســارهی رنگرفته بــا رنـگ آیــد
اکنون کـه بدیدمت تو هم سنگدلی
محنتزده را ز هر سویی سنگ آید
▫️منبع:
جُنگ اشعار و مراسلات کتابخانۀ لالااسماعیل ترکیه به شمارهی ۴۸۷، کتابت ۷۴۱ و ۷۴۲ هـ.ق، برگ ۶
▫️مصراع آخر در یک رباعی از #اوحدالدین_کرمانی نیز آمده:
صحرای جهان بیتو مرا تنگ آیـد
بیروی تواَم جهان سیه رنگ آیـد
آن نشنیدی کــه در مَثلها گــویند:
"محنتزده را ز هر سویی سنگ آید"
@parniyan7rang