xatt4 | Unsorted

Telegram-канал xatt4 - چهار خطی

2829

رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Subscribe to a channel

چهار خطی

سه رباعی به‌هم پیوسته

خود را ز لب و خط تو ای سیمین بر
بر آتش و آب می‌زند عود و شکر
با پستۀ تنگت - که فدایش بادام!
در پوست، نهفته خنده زد غنچه مگر

این بی ادبی، نامیه ناگاه شنید
از خشم، روانش به سر دار کشید
چون دم ز هواداری تو می‌زد باد
شد تند و دهان غنچه از هم بدرید؛

تا خوار و خجل میان بُستان گردد
وز خندۀ سرد خود پشیمان گردد
لب بر دوزد، دهان ببندد غنچه
آنجا که نبایدش که خندان گردد.

در قرن هشتم هجری که شاعران رباعی‌گوی از خلق معانی تازه و شگرف باز ماندند و خود را در بن بست رباعیات شاعران نامدار رباعی‌گوی از قبیل خیّام، مه‌ستی گنجوی، اوحد کرمانی، عطار، بابا افضل، کمال اسماعیل و مولوی گرفتار می‌دیدند، خود را به فُرم رباعی مشغول داشتند. سرودن رباعیات به‌هم پیوسته، یکی از این دل‌مشغولی‌ها بود. پیشتر دو رباعی به هم پیوسته از ابن یمین آوردیم. ابن یمین در رباعی مستزاد نیز ابتکارهای ویژه دارد. اگر او نگاهی عمیق‌تر به گشایش‌های وزنی در رباعی داشت، و یا برخوردش با شگرد ادبی تسلسل (رباعیات موقوف المعانی)، برخوردی تفننی و از روی سرگرمی نبود، می‌توانست با ترکیب مستزاد و رباعیات به‌هم پیوسته، فرم تازه‌ای در شعر فارسی بیافریند و تحوّل شعر فارسی را چند قرن جلوتر بیندازد. رباعیّات به‌هم پیوسته را می‌توان یکی از سرچشمه‌های قالب چهارپاره دانست. چهارپاره، در اوایل قرن بیستم، یکی از گونه‌های نوآوری به شمار می‌رفت و هنوز هم طرفداران خودش را دارد. بسیاری از ترانه‌ها، در قالب چهارپاره گفته شده‌اند.

سه رباعی بالا را گرد آورندۀ بیاض کتابخانۀ اسعد افندی ترکیه که در ۸۲۷ ق فراهم آمده، نقل کرده و احتمالاً از یادگاران قرن هشتم هجری است. شمس فخری اصفهانی، خودش را مبدع رباعیات موقوف المعانی دانسته است: «روزی در مجلس صاحب اعظم خواجه عماد الدوله محمود الکرمانی، بحث انواع تضمینات می‌رفت. چون بدین نوع رسیدند، فرمود که هیچ کس سه رباعی گفته باشد که تا رباعی آخر نخوانند، معنی رباعی اول تمام نشود؟ اصحاب گفتند کس نگفته است. این بنده هم در مجلس هشت رباعی موقوف بدیهه در مدح آن حضرت بگفت».
دکتر شفیعی کدکنی، یک قطعۀ به‌هم پیوسته در وزن رباعی از جُنگ اشعار مورخ ۷۳۱ ق ایاصوفیا نقل کرده که بر شعر شمس فخری اصفهانی تقدّم دارد و ادعای او را باطل می‌کند. ایشان آن را «نوعی تجربۀ خروج از فرم‌های شناخته شدۀ شعر فارسی» دانسته است.
چهار پنج نمونه‌ای که از رباعیات موقوف المعانی در اختیار داریم، اغلب شعرهایی متوسط و مصنوع هستند و حظی به مخاطب نمی‌دهند. به نظر می‌رسد سودای گفتن رباعیات به‌هم پیوسته در همین قرن هشتم هجری به انتها رسیده و کسی این تجربۀ جالب نوآوری را کامل نکرده است.
‏..

منبع: بیاض اسعد افندی، برگ ۴۲۸ پ؛ موسیقی شعر، ۵۵۷ - ۵۵۹؛‌ معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، ۲۳۹
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی شبه‌پیوسته

پس از انتشار یادداشتی از دانشور گرامی، جناب آقای مسعود راستی‌پور، و اشارهٔ ایشان به رباعیات پیوسته، در نظرم آمد که هنگام مأخذیابی اشعار رسائل‌العشاق به رباعیات پیوسته‌ای برخوردم که معرفی آن‌ها در این مجال خالی از فایده‌ای نیست.
ابتدا رباعی مکتوب در رسائل‌العشاق، برگ ۷۰پ را می‌آورم:
«... معزّی همی گوید:
امروز که یارِ من مرا مهمان است
بخشیدنِ جان و دل مرا آسان است
دل را خطری نیست، سخن در جان است
جان افشانم که روزِ جان‌افشان است»

چند رباعی دیگر در دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی (چاپ ابومحبوب) مضبوط است که به نظر می‌رسد نوعی رباعی پیوسته و مزیّن به صنعت تشابه‌الاطراف باشند زیرا هرکدام با بیت دوم رباعی دیگر آغاز می‌شود، چنان‌که رباعی زیر با بیت دوم رباعی پیشین آغاز می‌شود:
دل را خطری نیست، سخن در جان است
جان افشانم که روزِ جان‌افشان است
مرد ارچه به کارِ خویش سرگردان است
هم چارۀ کار از او بُوَد گر دانست
(دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی، ص ۳۰۸)

و رباعی بعد که با بیت دوم رباعی پیشین آغاز شده ‌است:
مرد ارچه به کارِ خویش سرگردان است
هم چارۀ او از او بُوَد گر دانست
نامرد بُوَد که او نسازد با کس
آن کس که بساخت با همه، مرد آن است
(همان: ۲۳۸)

نیز رباعی دیگر که ترکیبی است از رباعیات مذکور، در دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی ثبت است:
امروز که یارِ من مرا مهمان است
بخشیدنِ جان و دل مرا آسان است
نامرد بُوَد که او نسازد با کس
آن کس که بساخت با همه، مرد آن است
(همان: ۳۰۸)

پی‌نوشت
استاد سید علی میرافضلی در توضیحات مربوط به رباعی نخست آورده‌اند: «به اوحدالدّین کرمانی هم منسوب است (دیوان رباعیات، ۲۳۵). اما با توجه به این‌که این رباعی در کشف‌الاسرار میبدی (ج ۲، ۱۶۴، ۲۲۳؛ ج ۱۰، ۱۳۲) و روح‌‌الارواح سمعانی هم هست (ص ۳۲۹)، این انتساب ناموجه است.» (جُنگ رباعی، ص ۱۵۰).


/channel/PersianManuscripts

Читать полностью…

چهار خطی

یک رباعی نویافته از عیسی شوشتری
پیش از این در یادداشتی مقالۀ «عیسی شوشتری»، نوشتۀ آقای میرافضلی را معرفی کرده‌ام. در این مقاله ۱۸ رباعیِ این شاعر از منابع مختلف گردآوری شده است. یکی از این منابع انیس‌الوحده، تالیف محمود گلستانه است. آقای میرافضلی در مقالۀ خود از متن چاپی انیس‌الوحده و نسخۀ کهن مرعشی چهار رباعی عیسی شوشتری را نقل کرده است. نام این شاعر که در منابع به صورت‌های مختلفی ذکر شده، در انیس‌الوحده به صورت «صدرالدّین علی کی» آمده است.
نسخه‌ای از انیس‌الوحده به شمارۀ ۲۸۴۵ در کتابخانۀ ایاصوفیا نگهداری می‌شود که بر اساس ترقیمه، در سال ۷۶۰ق توسط فرزند محمود گلستانه کتابت شده است. در برگ «۹۳ر» از این نسخه رباعی زیر به نام صدرالدّین علی کی آمده است. این رباعی در نسخۀ چاپی انیس‌الوحده و نسخۀ کهن مرعشی نیامده و به نوعی نویافته است:
لصدرالدّین علی کی
ای منبع آب زندگانی دهنت / وی معدن گوهر معانی دهنت
گر تعبیۀ سخن نبودی در وی / مشهور شدی به بی‌نشانی دهنت
@r_varyani

Читать полностью…

چهار خطی

🔹 بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

الرباعیة فی‌التضمین:
نی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین‌نفسی دگر، نبسته‌است کمر
گفتم: دف و چنگ را چه می‌گویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
می‌گفت به دندان بتم عِقد دُرَر
من همچو تواَم خوشاب و پاکیزه‌گهر
خندان خندان به زیر لب گفت: برو
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کناره‌ای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

منبع: انیس‌الخلوة و جلیس‌السلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، اواخر سده ۸ هجری، دست‌نویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲ و ۲۰۳.

▫️ مولف انیس‌الخلوه نام سرایندگان این سه رباعی را ذکر نکرده است؛ مصراع عنوان مطلب در متن کتاب اسرارالتوحید آمده، رباعی دوم نیز در تاریخ گزیده به نام #فخری‌اصفهانی است.

▫️در میان رباعیات #عطار و #هلالی نیز رباعیاتی متضمن مصراع فوق آمده است:

از پسته‌ی تو سبزه‌ی خط بررسته‌است
یا مغز ز پسته‌ی تو بیرون جسته‌است؟
" بررسته دگر باشد و بربسته دگر! "
این طرفه که بررسته‌ی تو بربسته‌است

#عطار_نیشابوری

دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر
بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
"بربسته دگر باشد و خودرسته دگر!"

#هلالی_جغتایی

▫️بربسته: جماد ، غیرقابل نمو ، نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد ، ساختگی ، مجعول ، فسرده شده و منجمد گشته ، بسته ، مسدود.

بررسته: نبات ، روئیدنی ، رها شده و برآمده ، مقابل بربسته به معنی جماد.

@parniyan7rang

Читать полностью…

چهار خطی

«شرابِ ماکو»

مولانا محمّد صوفی

آن عیش و جوانی و نشاطِ ماکو
باشاهدِ شروان و شرابِ ماکو

خوشحالی ما به چار چیز است مُدام
تنباکو و قهوه، قهوه و تنباکو


💐💐@rahearwah

Читать полностью…

چهار خطی

بدترین چاپ دیوان ناصر خسرو

یکی از کارهای خوبی که استاد مینوی و استاد محقق در تصحیح دیوان ناصر خسرو کرده‌اند، گذاشتن نشانه‌ی پرسش در کنار بیت‌های مشکوک و تردید‌انگیز است و اختصاص دادن بخشی در پایان کتاب به توضیح بیت‌های مورد شک. نتیجه‌ی کارشان شد بهترین چاپ دیوان ناصر خسرو که انتشارات دانشگاه تهران آن را در سال ۱۳۵۳ به صورت مستقل و در سال ۱۳۵۷ با همکاری دانشگاه مک‌گیل انتشار داد و دو سه بار دیگر در دهه‌ی شصت و هفتاد، چاپ افست آن را راهی بازار کرد.

در یکی از سال‌های افول ادامه‌دار دانشگاه یعنی ۱۳۸۴ دیوان مورد نظر با حروف‌چینی دوباره و حذف کل نسخه‌بدل‌ها و بخش توضیح بیت‌های مورد تردید، با غلط‌های تازه و به صورتی نادرخور و غیر علمی انتشار یافت و چند بار هم پس از آن تجدید چاپ شد. دوستداران ناصر خسرو بدانند که منظور از معتبرترین چاپ دیوان، چاپ قدیمی دیوان است نه این چاپ حروف‌چینی‌شده‌ی جدید.
تنها مزیت این چاپِ بی‌اعتبار و بدون نسخه‌بدل و خالی از توضیح بیت‌های مورد شک، مزیّن شدن آن است به نام سرپرست وقت انتشارات دانشگاه در برگه‌ای روغنی، در پایان یادداشتی شیرین و شکرین که این جمله‌ی نافصیح را در آن می‌خوانیم:
«اینک به فرخندگی هفتادمین سال پدیداری دانشگاه تهران، این اثر را به همه‌ی خواهندگان، به ویژه آنان که این شکوه ماندگاری، برآمدی بر تلاش سترگ آنان بود، ارمغان می‌کنیم».

در پیشگفتار جدید کتاب نیز دست کم دو نکته‌ی تأسف‌انگیز دیده می‌شود؛ یکی اینکه نقش استاد مینوی در تصحیح این متن کمرنگ شده است. دکتر محقق، پس از یادآوری مطالعات خود در زمینه‌ی ناصر خسرو، به صراحت آورده‌ است که در سال ۱۳۴۸ مصمّم شده است که دیوان را با همکاری مجتبی مینوی تصحیح کند (ص هفت). در دنباله نیز نام خود را پیش از نام مجتبی مینوی آورده‌ است (ص نه). لابد ازین پس باید به چاپ مینوی- محقق بگوییم چاپ مهدی محقق، با همکاری مجتبی مینوی.
نکته‌ی بعدی نگاهی است که به دانشجو دارند. گفته‌اند که در این چاپ بخش نسخه‌بدل‌ها که فقط مورد نیاز متخصّصان است، حذف شد تا کتاب سبک‌تر و ارزان‌تر به دست عامه‌ی مردم برسد و طلاب و دانشجویان بتوانند از آن بهره‌مند گردند (همان صفحه).
جدا از اینکه چرا چاپ عامیانه و بازاری و ساده‌شده‌ی سروده‌های ناصر خسرو را باید دانشگاه تهران منتشر کند، این پرسش پیش می‌آید که استاد محقق چه دانشجویانی را در نظر داشته‌اند؟ دانشجویانی که من می‌شناسم درباره‌ی جزئی‌ترین و ریزترین نسخه‌بدل‌های دیوان‌های کهن بحث می‌کنند و مقاله می‌نویسند و در کلاس و بیرون از کلاس، گفته‌ها و نوشته‌های استادان خود را به چالش می‌کشند و درباره‌ی مسائل متن‌شناختی، انتقادهای جدّی مطرح می‌کنند. چنین دانشجویانی از آغاز، تمرین متخصّص‌ شدن می‌کنند و به چاپ‌های ساده‌شده و ناقص نیاز ندارند.

به هر روی امیدوارم، یا بهتر بگویم، آرزومندم که در این دوره‌ی جدید، بخشی از خرابی‌های دانشگاه آواربرداری شود و روند افول تا آنجا که ممکن است، کند و کندتر گردد و انتشارات دانشگاه ازین وضعیت بیرون بیاید و اعتبار کاهش‌یافته‌ی خود را رفته‌رفته بازیابد.

◽️ وحید عیدگاه طرقبه‌ای


@vahididgah

Читать полностью…

چهار خطی

جرعه‌های ساغر خیام / رباعیات عمرخیام اثر فیتز جرالد و منابع اصلی فارسی آن‌ها
ادوارد هرون‌-آلن
به‌کوشش مصطفی حسینی
چاپ اول ۱۴۰۳، شهاب ثاقب
قطع رقعی، ۱۹۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۰۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/ساغرخیام

Читать полностью…

چهار خطی

مسئلۀ راهنما
(پرسش و پاسخی منسوب به چند صوفی و دانشمند)

دو رباعی پرسش و پاسخ سراغ داریم که صبغۀ کلامی دارد و در باب اثبات وجود خداوند و لامکان بودنِ اوست. پرسنده در قالب یک رباعی از مخاطب خود که فردی فرهیخته و دانا در علوم الهی است می‌پرسد: به ما گفته‌اند و چنین شنیده‌ایم که فقط خداست و دیگر هیچ. اگر چنین است که می‌فرمایید، «پس کجا بود خدا؟»:
هم پیر حقیقتی و هم کان سخا
در مشکل این رمز جوابی فرما
گویند: خدا بود و دگر هیچ نبود
چون هیچ نبود، پس کجا بود خدا

پاسخ دهنده که این پرسش را یک مسئلۀ اساسی تشخیص داده است، در مقام جهاد تبیین، از تمثیل‌های خاص معلّمان دینی مدد می‌گیرد و می‌گوید:
ای سائل این مسئلۀ راهنما
می‌دان به یقین که لامکان است خدا
خواهی که تو را کشف شود این معنی
جان در تن تو ببین کجا دارد جا!

شاید تصوّر شود که این دو رباعی را یکی از مدرّسان دینی که ذوق متوسطی داشته، ساخته تا جواب نوطلبه‌ای را بدهد. زهی تصوّر باطل، زهی خیال محال! در همین فقرۀ ساده، پای چند فیلسوف بزرگ و صوفی نامدار در میان است.

در یک منبع، سؤال کننده، ابن سیناست و پاسخ دهنده، شیخ ابوسعید ابوالخیر. لابد بدین دلیل که گفته می‌شود این دو بزرگ با یکدیگر ملاقات و گفت‌وگو کرده‌اند.
در منبعی دیگر، خواجه نصیر طوسی پُرسیده و خواجه افضل کاشانی پاسخ داده است. عده‌ای می‌پنداشتند که خواجه نصیر، شاگرد افضل کاشی بوده است. اما خواجه بعد از مرگ افضل، پا به عالم هستی گذاشته است.
در دیگرجای، شیخ مصلح‌الدین خجندی پُرسنده است و شیخ سیف‌الدین باخرزی پاسخ دهنده. در این ماجرا، هر دو طرف، لباس تصوّف بر تن دارند.
در دیوان شاه نعمت‌الله ولی، فردی ناشناس از این شیخ شاعر، «مسئلۀ راهنما» را پُرسیده و او جواب داده است.

منسوب کردن چنین رباعیاتی به افراد مشهور، در این فقره، انگیزۀ دینی داشته و از نظر جاعلین، در اقناع مؤمنین مؤثر بوده است.
‏..

منابع: مجموعه، دستنویس شمارۀ ۲۱۶۲ کتابخانۀ بغداد وهب‌لی، برگ ۲۶-۲۷ (ابوسعید و ابن سینا)؛ تذکرۀ خلاصةالاشعار، دستنویس شمارۀ ۱۶۷۷۰ کتابخانۀ مجلس، ۳۸۹ (خواجه نصیر و افضل)؛ مجموعه رباعیات سیف باخرزی، دستنویس تاجیکستان، ۳۹ (مصلح‌الدین و سیف‌الدین)؛ دیوان شاه‌نعمت‌الله ولی، دستنویس شمارۀ ۶۳۷۸ دانشگاه تهران، فریم ۴۰۸
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فانوس خیال
(یادداشت تکمیلی)

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

در مورد رباعی مشهور «فانوس خیال» پیشتر یادداشتی در این کانال منتشر کرده‌ام و سوابق آن را نشان داده‌ام.
رباعی، اولین بار در ۸۶۵ ق در دستنویس کتابخانۀ بادلیان آکسفورد به خیّام منسوب شده و دو سال بعد (۸۶۷ ق)، رشیدی تبریزی آن را به اسم خیّام ثبت کرده است. بر اساس آنچه در سامانۀ جست‌وجوی دادگان فرهنگستان و فرهنگ‌های لغت (دهخدا و دیگران) آمده، می‌توان گفت که کلمۀ «فانوس» سابقه‌ای زودتر از قرن هشتم ندارد (در شعر سلمان ساوجی و ناصر بخارایی) و اصطلاح «فانوس خیال» نیز بعد از رباعی مذکور، از قرن دهم بوده که وارد ادبیات ما شده است. در این یادداشت کاری به سابقۀ این موضوع ندارم و فقط می‌خواهم به یکی از موارد نقل نادرست که متواتر شده، اشاره کنم.

مرحوم همایی در ذیل رباعی «فانوس خیال»، در حواشی طربخانه (ص ۹۷، پانوشت شمارۀ ۷) آورده است: «گل (یعنی: گلپینارلی) تحقیق کرده که این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه محمد بن علی ظهیری تألیف بعد از ۵۵۶ آمده است (مقدمۀ آن طبع، صفحۀ ط)». ایشان در مقدمۀ طربخانه (صفحۀ ۳۴) هم مصراع نخست رباعی مذکور را به عنوان یکی از پنج رباعی منسوب به خیام که در سندبادنامه ظهیری سمرقندی موجود است، ذکر کرده است. معلوم نیست آن دانشمند دقیق النظر، چگونه چنین خطایی مرتکب شده است. چرا که رباعی فانوس خیال، در هیچ نسخۀ سندبادنامه (چه خطی و چه چاپی) نیست و به جای آن، رباعی «ای آنکه تو در زیر چهار و هفتی» آمده که از قلم ایشان افتاده است. مرحوم گلپینارلی نیز در مقدمۀ طربخانه (چاپ ترکیه، صفحۀ ط) چنین نقلی نکرده است و همین رباعیی که گفتیم (چهار و هفت) در آنجا دیده می‌شود.

علی دشتی در کتاب دمی با خیام برای تعیین رباعیات کلیدی خیام، به منابع کهنی که می‌شناخته رجوع کرده و یکی از منابع او نیز سندبادنامۀ ظهیری بوده است. وی به جای استفاده از اصل کتاب، به نقل مرحوم همایی در مقدمه و حواشی طربخانه اعتماد کرده و رباعی فانوس خیال را بی آنکه در سندبادنامه باشد، در کتاب خود به عنوان رباعی سی‌وچهارم از ۳۶ رباعی کلیدی گنجانده است (دمی با خیّام، ۱۵۹). کسانی که به کتاب دمی با خیام استناد می‌کنند، این نکته را در خاطر داشته باشند و گرفتار این خطا نشوند. برخی خطاها، این‌گونه تکثیر و تثبیت می‌شوند.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

«رباعی رشیدالدّین وطواط بر نعشِ اتسز خوارزمشاه»

تُوُفَّیَ أتسز خوارزمشاه في تاسع جُمٰدی الآخر لسنةِ إحدیٰ و خمسینَ و خمسمائة {۵۵۱} وکانَ ملکُ الشّعرا رشیدالدّین الوطواط قاعداً علیٰ رأسِ نعشِه وأنشدَ هذا الرّباعيّ¹:

شاها، فلک از سیاستت می لرزید
پیشِ تو به طبع بندگی می ورزید

صاحب نظری کجاست تا در نگرد
با آن همه سلطنت بدین می ارزید²

____
1_ترجمهٔ عبارت چنین است: اتسز خوارزمشاه در نهم جمادی الاخر سال پانصدو پنجاه و یک بمرد و ملک الشّعرا رشیدالدّین وطواط بر سر نعشِ وی نشسته بود و این رباعی را انشاد کرد.
2_جنگ نظم ونثر،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ لالا اسماعیل ترکیه به شمارهٔ ۴۸۷،برگ ۳

🌾🍃🍃@adabvahekmat

Читать полностью…

چهار خطی

«رباعیات منسوب به افراد خاندان جوینی در منابع کهن»، علی رحیمی واریانی، آینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۰۸، مهر و آبان ۱۴۰۳، ص ۲۰۱ تا ۲۱۸.

Читать полностью…

چهار خطی

از فاضل گرامی جناب آقای علی عشایری بابت این یادداشت ارجمند و لطفی که به بنده داشته‌اند، بسیار ممنونم.

Читать полностью…

چهار خطی

▫️یادداشت آقای علی رحیمی واریانی

چندی پیش دوست فاضل جناب آقای علی رحیمی واریانی، در پیامی خصوصی، اصلاح مفیدی در قرائت رباعی اشرف‌الدین دامغانی پیشنهاد دادند که مناسب دیدم با خوانندگان این صفحه در میان بگذارم.

نکته‌ای در مورد مصرع نخست رباعی شرف‌الدّین دامغانی به ذهنم رسیده که عرض می‌کنم:
بنگی که به یک اقچه خریدم کردی...
به نظرم کلمهٔ آخر مصرع باید گردی باشد. یعنی بنگی که گردی (مقدار کمی) از آن را به یک آقچه خریدم.


ایشان عبارت «گردی، مردی» در مصراع چهارم را مؤید این ضبط دانسته‌اند که کاملاً منطقی و درست است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

بی‌وصلِ تو یک نفس رهی خوشدل نیست
گویی که تو را بر این عَناکش دل نیست
احوالِ دلم مپرس کان بیچاره
چوبی‌ست در او فتاده آتش، دل نیست


#شهریاری

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۶۶۹.
/channel/tarikhfarhanghonariranzamin

Читать полностью…

چهار خطی

▫️کتابخوانی ۲

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم
تاریخ زمین و آسمان را خواندیم
خوابِ عجبی فتاده بر دیدۀ بخت
از بس که فسانۀ جهان را خواندیم.

حزین لاهیجی
(درگذشتۀ ۱۱۸۱ ق)
‏..

منبع: دیوان حزین لاهیجی، تصحیح ذبیح الله صاحبکار، نشر میراث مکتوب، صفحۀ ۷۹۶
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

سه رباعی به‌هم پیوستۀ ابن یمین

تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخه‌های کهن یا نسخه‌هایی که از روی چنین دستنویس‌هایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار هم قرار می‌گرفته است. در تصحیح دیوان شاعران، معمولاً به جهت اینکه ترتیب اشعار در همۀ نسخه‌های مورد استفاده یک‌سان نیست و یا به منظور سهولت جستجوی اشعار، تنظیم اولیۀ دیوان‌ها از بین می‌رود و نظم الفبایی قوافی، جای آن را می‌گیرد.
به‌هم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین می‌برد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آن‌ها را تاریک می‌کند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور می‌افتد و مخاطب، ربط آن‌ها را در نمی‌یابد. به طور مثال، خواجوی کرمانی یکی از رباعیات شاعر همشهری‌اش میر کرمانی را با یک رباعی پاسخ گفته است. این دو رباعی، در دستنویس دیوان او کنار هم قرار داشته‌ است. سهیلی خوانساری در تصحیح دیوان خواجو، هنگام نظم بخشیدن به رباعیات، از سر تسامح یا غفلت، این دو رباعی را از هم دور انداخته، یکی را در حرف «م» و دیگری را در حرف «ی» جای داده است. خوانندۀ امروزی، متوجه ربط این دو رباعی نمی‌شود و حتی تصور می‌کند هر دو سرودۀ خواجوی کرمانی است.
‏■

مورد دیگری که اخیراً بدان برخورده‌ام در دیوان ابن یمین فریومدی شاعر قرن هشتم هجری است. در دستنویس شمارۀ ۹۳۵ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که در سدۀ نهم هجری کتابت شده و از نسخه‌های مورد استفادۀ حسینعلی باستانی راد در تصحیح دیوان اشعار ابن یمین هم بوده است، اشعار نسخه، از جمله رباعیات آن، نظم غیر الفبایی دارد. از جملۀ این رباعیات، سه رباعی به هم پیوستۀ زیر است (برگ ۳۸۴ ر) که مصحح، متوجه ربط آن‌ها نشده و را از هم جدایشان کرده است (دیوان چاپی، ۶۲۸، ۶۴۵):
دلدار همی‌گفت من محزون را
کآخر چه دوا کنی دل پُر خون را
از وی چو شنیدم این سخن، بگشادم
قفل از سر دُرج گوهر موزون را

گفتم دل من گرچه که غرق خون است
وین محنت و غم از ستم گردون است
در خاطر من رباعیی می‌گذرد
وین است رباعی، بشنو تا چون است:

خاتون جهان، جهان ملک خاتون را
آن کیسه‌فشان، سیم و زر قارون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را.

یادم هست سال‌ها پیش که دیوان چاپی ابن یمین را می‌خواندم، کنار رباعی دوم نوشتم: «کدام رباعی را می‌گوید؟» و خبر نداشتم که این رباعی، حلقۀ واسط دو رباعی دیگر است.
‏■

ابن یمین، در قطعه‌سرایی آوازه بر آورده، اما ۶۷۰ رباعی دارد که نشان می‌دهد قالب رباعی برایش اهمیت ویژه‌ای داشته است. این بیشترین تعداد رباعی در میان شاعران هم‌عصر اوست. مستزادهای ابن یمین، از لحاظ تنوع فرم و وزن، در تاریخ رباعی فارسی بسیار حایز است. رباعیات خیامانۀ او نیز در خور بررسی است و برخی از آن‌ها، به عمر خیام منسوب شده است. این قطعۀ او که در دو وزن سروده شده و تلفیق قطعه و رباعی است، و یک شعر دو وزنی محسوب می‌شود، جزو کارهای خاص ابن یمین است و در دیوان چاپی آن را نیافتم:

از لطف خود ای باد صبا یک سحری خیز
بر خاک در آصف ایّام گذر کن
- گو گر نه دلم غرقه به خون می‌باید
- من عرضه کنم بر تو که چون می‌باید
دیروز که به بود به بسیار از امروز
حال من محنت زدۀ بی سر و بی بُن
- صد دست عنایتم نهادی بر سر
- یک دست عنایتم کنون می‌باید.
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️
نمایۀ رباعیاتِ
انیس‌الوحدة و جلیس‌الخلوة

(تألیف: محمود گلستانه/ سدۀ هشتم هجری قمری)
به کوشش: سیدعلی میرافضلی
(دی ۱۴۰۳ شمسی)
‏..

فایل پیوست، نمایۀ تطبیقی رباعیات انیس‌الوحدة و جلیس‌الخلوة محمود گلستانه است که یک بار بر اساس حروف تهجی قافیۀ رباعیات، و بار دیگر بر مبنای حروف آغازین رباعیات تنظیم شده است. رباعیات متن چاپی، با شش نسخۀ کهن کتاب (از قرن هشتم و نهم ق) مطابقت یافته و استخراج شده است. نمایه، شامل رباعیات فارسی و عربی (ملمّع) به صورت جداگانه است.

فهرست تطبیقی به خوبی نشان می‌دهد که چه رباعیاتی از متن چاپی جا مانده و چه نام‌هایی جابه‌جا شده است. ناهمسانیِ نسخه‌های کتاب، گویای‌ آن است که کاتبانِ متن (حتی پسرِ مؤلف)، گاهی اوقات، حذف و اضافه‌هایی در‌آن صورت داده و در درج اشعار، ضبط اسامی شعرا و جایگاه درستِ نشاندنِ نام‌ها، دقت لازم را به کار نبسته‌اند.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

دو رباعی پیوسته¹

مجالس تفسیری فضل بن محبّ به‌تازگی منتشر شده‌است و حتماً نقدهایی دربارۀ آن خواهیم خواند. پیش‌تر آقایان دکتر جواد بشری و دکتر محمّد افشین‌وفایی اشعار این متن کهن را استخراج کرده و با تحقیق مفصّلی دربارۀ آن در سلسلۀ انتشارات میراث مکتوب به انتشار رسانده‌بودند. سپس‌تر آقای دکتر میلاد عظیمی در مقالۀ کوتاهی دربارۀ بعضی ابیات اظهارنظرهایی کرده‌بودند که در نشریۀ گزارش میراث منتشر شد. یکی از مواردی که ایشان نوشته‌بودند دربارۀ کاربرد «یا» در اشعارِ منقول از مجالس بود. ایشان معتقدند که «یا» در این متن به‌معنیِ «اگر» به کار رفته و شواهدی از این کاربرد را به دست داده‌اند. نگارنده قصد دارد بدون پرداختن به دلایل ردّ این نظر (یعنی کاربرد «یا» به‌معنیِ «اگر») مستقیماً به سراغ صورت درست مسئله برود.
در مجالس تفسیری فضل بن محبّ رباعی‌ای هست که سه مصراع آن با «یا» آغاز می‌شود و چیستی معنیِ «یا» در آن گویا مجهول است. اکنون آن رباعی را در متن کتاب² بخوانیم (نک. ص٣١ از تحقیق در مجالس تفسیری...):

گر حکمت و علم و حلم لقمان داری
گر نعمت و ملکت سلیمان داری
گر دیوان را ز³ بند فرمان داری
با کندن جان بگو چه درمان داری
*
یا تخت بلور و پایه‌ها زر داری
یا فرش به رنگ نقش آزر داری
یا ترک نکوصورت و دلبر داری
چون مرگ آید زین همه دل برداری

توجّه به پیوستگی این دو رباعی در متن نشان می‌دهد که گوینده این‌ها را نه مستقل از یکدیگر، که به‌عنوان دو رباعی پیوسته سروده‌است و «یا» در رباعی دوم همان معنی همیشگی را دارد: «اگر فلان چیزها را داری با جان کندن چه خواهی کرد؟ یا [اگر] بهمان چیزها را داری آن‌گاه که مرگ فرا رسد همه را رها می‌کنی». در واقع «اگر» پس از «یا»ها در رباعی دوم به قرینۀ «اگر»های رباعی نخست حذف شده‌است و رباعی دوم را بدون در نظر گرفتن پیوستگی آن با رباعی نخست نمی‌توان خواند.
***
اما عظیمی در نوشتۀ خود شاهد دیگری نیز از کاربرد «یا» به‌معنیِ «اگر» در اشعار منقول از مجالس تفسیری فضل بن محب به دست داده‌است (نک. ص۶۴ از متن تصحیح‌شدۀ مجالس تفسیری):
یا گنه کرده‌ای تو ای عاصی
پدرت هم گناه کرد آدم

بشری-افشین‌وفایی «یا» را در ابتدای این بیت به «نه» تغییر داده‌اند که باید به همان صورت اصل (= «یا») برگردد. در این بیت می‌توان «یا» را به‌معنیِ «اگر» در نظر گرفت، اما هر گاه این تنها شاهدِ چنین کاربردی باشد باید در درستی این برداشت تردید کرد. دکتر جلال متینی در مقاله‌ای صورت‌های مختلف ادات استفهام (آیا) در متون قدیم فارسی را به دست داده‌اند (راهنمای من به این نوشته مقالۀ ممتّع دوست گرامی، آقای دکتر یوسف سعادت بود) و یکی از آن صورت‌ها «یا» است. آن‌چه در این‌جا به کار رفته‌است نیز، به احتمالی قریب به یقین، همان «یا» به‌معنیِ «آیا» است: «ای عاصی! آیا گناه کرده‌ای؟ پدرت هم گناه کرد [و در ابیات بعد: و با زاری و توبه بخشیده شد؛ تو هم عذر بخواه و اشک بریز]».

ــــــــــــــــــــــــــــــ
١. دربارۀ رباعیات پیوسته حتماً دیگران، به‌ویژه استاد سیّد علی میرافضلی، مطالبی نوشته‌اند و من ندیده‌ام یا به خاطر ندارم. به هر حال بعید است که این کشف تازه‌ای باشد، ولی احتمالاً نمونۀ تازه‌ای است.
٢. مراد متن کتاب چاپی نیست، چون اصلاً مصحّحان متوجّه نبوده‌اند که این‌ها شعر است و این دو رباعی را نثر فرض کرده‌اند.
٣. تصحیح بشری-افشین‌وفایی در حاشیه: به.

@QalamAndaz

Читать полностью…

چهار خطی

بربسته دگر باشد و بررُسته دگر!


رباعی‌سرایان عبارت «بربسته دگر باشد و بررُسته دگر» را بارها و بارها به کار برده‌اند. تکرار این جمله و ضرب‌المثل شدنش شاید نشانگر این باشد که ذائقهٔ مردمان از دیرباز ارزش و اعتباری کمتر به هر جنس غیرطبیعی، بی‌اصل و برساخته می‌داده است. تعدادی از این شعرها را بخوانیم:


▫️می‌گفت به دندانِ بتم عِقد دُرَر
من همچو توام خوشاب و پاکیزه‌گهر
خندان‌خندان به زیر لب گفت: خموش!
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(ابوالعلاء شوشتری)

شاعران بی‌دیوان، تصحیح محمود مدبری، چاپ اول، نشر پانوس، ۱۳۷۰، ص۷٠.


▫️از پستهٔ تو سبزهٔ خط بررسته‌ست
یا مغز ز پستهٔ تو بیرون جسته‌ست
بررُسته دگر باشد و بربسته دگر
این طرفه که بررُستهٔ تو بربسته‌ست

(مختارنامه، عطار نیشابوری، تصحیح شفیعی کدکنی، ص۲۷٠)


▫️گل‌دسته به رخسار تو چون کرد نظر
گفتا که نی‌ام از تو به خوبی کمتر
رخسار تو گفت ار چه چنین‌ است ولیک
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(دیوان ابن یمین فریومدی، انتشارات کتابخانهٔ سنائی، تصحیح حسینعلی باستانی راد، ص۶۷۲)


▫️می‌گفت دهل دوش به هنگام سحر
کآوازهٔ من جهان کند زیر و زبر
چوگان بزَدَش بر دهن و گفت خموش
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر
و
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کناره‌ای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(دیوان خواجوی کرمانی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، انتشاراتی پاژنگ، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۵۳۸ و ۵۳۹)


▫️دیدم زنکی ساخته از چرم ذَکَر
بربسته که گادنی کند چون خرِ نر
گفتم که به کُ... مخند کی... م بنگر
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(کلیات عبید زاکانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، چاپ ارژنگ، ص۲۱۲)


▫️نِی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین‌نَفَسی دگر، نبسته‌ست کمر
گفتم: دف و چنگ را چه می‌گویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(انیس‌الخلوة و جلیس‌السلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، دست‌نویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲)


▫️دیدم که یکی دو دسته از سنبلِ تر
بربسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
بربسته دگر باشد و خودرُسته دگر

(دیوان هلالی جغتایی، انتشارات سنایی، ۱۳۶۸، تصحیح سعید نفیسی، ص۲۱۴)


▫️با ریش بزرگ گفت دستاری سر
در زینت و تمکین ز توام من برتر
برکرد ز جیب فکر سر ریش و چه گفت
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر
 
(دیوان البسه، مولانا محمود نظام قاری، تصحیح محمد مشیری، سلسله انتشارات شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ص۱۲۳)


@atefeh_tayyeh

Читать полностью…

چهار خطی

رباعیّات خیّام نیشابوری، غیاث‌الدّین ابوالفتح عمربن ابراهیم
دست‌‌نویس شمارهٔ ۲۱۵۷ کتابخانهٔ دانشگاه تهران، نستعلیق، کاتب محمّدقوام کاتب شیرازی، کتابت ۹۵۸ ه‌ق، ۲۲گ، ۱۲س.
@n_kh_f_j

برای توضیح بیشتر این یادداشت و مقالهٔ استاد سیّدعلی میرافضلی را مطالعه بفرمایید:
/channel/Xatt4/1227

@n_kh_f_j

Читать полностью…

چهار خطی

toosbook.ir/p/ساغرخیام

Читать полностью…

چهار خطی

مسئلۀ راهنما: مستندات تصویری
(تصاویر مربوط به یادداشت پیشین👆)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

تتبع ذوالفقار شروانی از رباعی مجد همگر

فاضل ارجمند آقای علی صفری آق قلعه، در جستاری کوتاه که سال‌ها پیش در مجلۀ ارجمند گزارش میراث چاپ شده (شمارۀ ۲۱ و ۲۲: خرداد و تیر ۱۳۸۷) از قصیده‌ای یاد کرده‌اند که ذوالفقار شروانی (د. حدود ۶۸۹ ق) در ستایش مجد همگر شیرازی سروده است. ذوالفقار شروانی در نیمۀ دوم قرن هفتم مدتی در همدان مداح اتابکان لر و مدتی در کرمان ستایشگر قراختائیان کرمان بود و چندی نیز در اصفهان می‌زیست و احتمالاً در همین شهر با مجد همگر دیدار کرده و او را در قصیده‌ای ستوده است.

در دیوان ذوالفقار شروانی، دو رباعی وجود دارد که شاعر آن‌ها را به اقتفای رباعی مشهوری از مجد همگر سروده و در هر رباعی، مصرعی از رباعی مجد را تضمین کرده است. این رباعیات نیز گواه مراودات ادبی این دو شاعر است. چون ندیده‌ام که جایی به آن اشاره شود، آن‌ها را اینجا نقل می‌کنم.

بی روی تو دل چیست، چه کار آید از او
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
چندان گریم که خاک ره گِل گردد
نی روید و ناله‌های زار آید از او
(مجد همگر، دیوان، دستنویس بادلیان، ۱۷۴پ)

روی تو که رشک لاله‌زار آید از او
نی نی غلَطم که لاله، زار آید از او
دل بُرد و از اوست رونق دل، ور نه
بی روی تو دل کیست چه کار آید از او
‏..
از رنگ رخت که نور، نار ‌آید از او
وز لعل لبت که آب، تار آید از او
جانم به لب آمد چو نی و همدم نیست
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
(ذوالفقار شروانی، دیوان، ۴۵۲، ۴۵۳)
‌‏..

رباعی مجد همگر، به اوحد کرمانی نیز منسوب است (دیوان رباعیات، ۲۷۷، ۲۹۲).
‏..

"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

فانوسِ خیال

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

تا آنجا که دیده‌ام، اولین منبعی که این رباعی را به خیّام منسوب داشته، مجموعه رباعیات بادلیان آکسفورد است که در ۸۶۵ ق در شیراز کتابت شده و اخیراً چاپ عکسی آن به بازار آمده است (ص ۵۵-۵۶). منبع بعدی، طربخانۀ رشیدی تبریزی است که دو سال بعد از نسخۀ بادلیان فراهم شده و ضبط رباعی در آن، همانند منبع پیشین است (ص ۹۷). بعد از این تاریخ، رباعی در منابع زیادی به اسم خیّام نقل شده است.
‏..
آنچه باعث نگارش این یادداشت شد، گفتگویی بود که چند شب پیش با دوستی داشتم و در یکی از رباعیاتش، قافیۀ مصراع اول را در مصراع چهارم تکرار کرده بود. وقتی این عیبِ رباعی او را گوشزد کردم، گفت: در شعر خیّام هم هست و رباعی بالا را بدین روایت، برایم فرستاد، به نقل از گنجور که منبعش کتاب فروغی و غنی است:
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم.
به اصل کتاب رباعیات حکیم خیّام نیشابوری گردآوردۀ فروغی و غنی که مراجعه کردم ، دیدم به همین شکل است که دوست جوان ما می‌گوید (ص ۱۰۱).
بعد از این گفتگو، منابع را زیر و رو کردم و دانستم که اتکای فروغی، به چاپ نیکولا (پاریس، ۱۸۶۷ م) بوده و تنها در آنجاست که رباعی هم قافیۀ تکراری دارد و هم در مصراع سوم، «چراغدان» ضبط شده است (ص ۱۳۵). از شگفتی‌ها، آن است که رباعی در لغت‌نامۀ دهخدا (۱۱: ۱۶۹۵۵) و فرهنگ بزرگ سخن (۶: ۵۲۵۴) هم مطابق ضبط فروغی است.
فروغی در مصراع سوم، به پیروی از تشخیص نیکولا، «دان» را که فعل امر دانستن است، به کلمۀ چراغ چسبانده است. همایی در حاشیۀ رباعی مرقوم فرموده: «اینجا از مواردی است متصل یا منفصل نوشتن کلمه موجب اختلاف معنی لفظ می‌شود. و ظاهر این است که کلمۀ «دان» اینجا فعل امر حاضر است از دانستن، نه به معنی ظرفیت از قبیل نمکدان» (طربخانه، ۹۷).
‏..

«فانوسِ خیال» یا «فانوسِ گردان»، یک نوع پویانمایی ساده بوده که با درجِ نگاره‌هایی بر روی جدارۀ فانوس، و تابیدنِ نور چراغ بر آن تصاویر، و به گردش در آمدنِ فانوس، نقش‌های متحرّکی ایجاد می‌شده و نظّارگیان را سرگرم می‌کرده است. بنابراین، کلمۀ «گردانیم» در مصراع چهارم، در جای خود به کار رفته و علاوه بر اینکه بازیچه بودن و بی‌اختیاری انسان را به نمایش می‌گذارد، به ساز و کار «فانوسِ گردان» هم اشارتی دارد.
شادروان برگ‌نیسی گفته است که اصطلاح «فانوس خیال» در شعر فارسی سابقه‌ای پیشتر و بیشتر از قرن نهم ندارد (حکیم عمر خیّام و رباعیات، ۱۷۱). ایشان نخستین کاربرد اصطلاح را در دیوان اهلی شیرازی (د. ۹۴۲ ق) می‌داند. نقل رباعی خیّام در اواسط قرن نهم ق، نشان می‌دهد که در روزگاری پیش از اهلی شیرازی با این اصطلاح آشنایی داشته‌اند. این بیت غزالی مشهدی (د. ۹۸۰ ق) هم یادکردنی است:
دهر فانوس خیال و عالمی حیران در او
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او
برخی، این شاعر دورۀ صفوی را با برادران غزّالی اشتباه گرفته‌اند. یحیی ذکاء نیز در مقالۀ «فانوس خیال» (هنر و مردم، ۱۳۴۳)، به استناد حبیب السیر یادآور شده که استادی اصفهانی وسیله‌ای جادویی ساخته بوده و آن را در سال ۸۶۹ ق در معرض دید سلطان ابوسعید در آورده بوده است. این وسیله، طرز کاری شبیه فانوس خیال داشته است.
از آنجا که ما را به پیکرۀ زبان فارسی دسترسی نیست، در مورد سابقۀ اصطلاح «فانوس خیال» در متون فارسی اظهار نظر قاطعی نمی‌توانیم کرد. اما عجالتاً در حد جستجویی که در منابع کرده‌ایم، می‌دانیم که این رباعی پیش از قرن نهم به اسم خیّام یا دیگران نقل نشده است. اینکه همایی از قول مقدمۀ گلپینارلی بر رباعیات خیّام آورده که: «این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه ظهیری تألیف بعد از سنۀ ۵۵۶ آمده است» (طربخانه، ۹۷)، ناشی از خطای آن مرحوم است. گلپینارلی چنین رباعیی از سندبادنامه نقل نکرده است.
‏..

بنابراین، ضبط صحیح رباعی منسوب به خیام آن است که در مجموعه‌های دورۀ تیموری آمده، نه آنچه مرحوم فروغی نگاشته است. در انتساب رباعی «فانوس خیال» به خیّام، باید دست به عصا بود و نباید آن را مستند پیشینۀ هنر پویانمایی یا سایه‌بازی در ایران قرار داد. ما ردپایی از این رباعی در متون قبل از قرن نهم نیافتیم. برخی معتقدند که اصطلاح «فانوس خیال»، از قرن نهم به بعد در متون فارسی به ظهور آمده است. این نظر، محتاج بررسی جامع‌تر است.

‏●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

▫️«نقد تصحیح دیوان امیر عارف چلبی»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ پنجم (پیاپی ۲۰۹)، آذر و دی ۱۴۰۳، ۳۷۷-۴۰۴
‏..

جلال‌الدین فریدون مشهور به امیر عارف (۶۷۰-۷۱۹ ق)، فرزند سلطان ولد و نوۀ مولانا جلال‌الدین بلخی است. مادرش فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب بود. عارف چلبی بعد از مرگ پدرش بهاءالدین ولد، صاحب مسند ارشاد مولویان شد. وی همچون پدر و جد خود شعر می‌گفت و بیشتر اشعار او نظیره‌گویی بر اشعار مولاناست. دیوان کم حجمی از او باقی مانده که مشتمل بر غزل و رباعی است. دیوان اولو عارف چلبی به اهتمام دو تن از محققان ترک به سال ۲۰۱۳ در قونیه نشر یافت و همان چاپ با ترجمۀ مقدمه و برخی توضیحاتِ اضافه، به اهتمام توفیق سبحانی در ایران بازنشر شده است. در نوشتار حاضر،‌ به نقد تصحیح دو چاپ قونیه و تهران پرداخته‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

چند رباعی از شاه‌قاسم انوار به خطّ استاد سعید نفیسی.

@Tanideh_az_del

Читать полностью…

چهار خطی

تکمیل چند رباعی بر اساس دستنویس رسائل العشاق
(با احترام به میرِ رباعی؛ استاد سید علی میرافضلی)

از فواید کتاب رسائل العشاق یکی آنکه بر اساس این متن کهن، چند رباعی ناقص در متون نثر تکمیل شده‌اند. به عبارت دیگر، در چند متن مهم، ابیات یا مصراع‌هایی با وزن رباعی موجودند که صورت کامل آن‌ها به عنوان یک رباعی تنها در رسائل العشاق آمده است. معرفی این رباعی‌ها جز با مأخذیابی تمامی اشعار رسائل العشاق و بررسی متون مهم چاپی و دستنویس‌های متقدم و گاه متأخر ممکن نبود. از خوانندگان خواهشمندم اگر صورت کامل رباعی‌ها را در منبعی دیگر مشاهده کردند، دریغ نفرمایند و به بنده تذکر دهند.
اینک آن رباعی‌ها:

۱) زین طایفه کارِ ما نخواهد شد راست
یکچند از این نشست بر باید خاست
از نورِ چراغ و آب ناید چیزی
نور از خور و آب از ابر می‌باید خواست
(رسائل العشاق، گ ۸۲پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ شاهی قراختاییان، ص ۲۴۲ و مصرع دوم به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳۰ آمده‌ است.


۲) هر محنت و غم کزان صفت نتوان کرد
نادیدنِ رویِ تو به رویم آورد
و اکنون دارم من ای ز پیمان شده فرد
در دوستیِ تو داستانی همه درد
(رسائل العشاق، گ ۱۶۰ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳ نقل شده است.


۳) در هجرانت منم به هم دوخته لب
بیچارگی و غریبی‌ام ساز و سلب
رازی‌ست مرا با شب و رازی‌ست عجب
شب داند و من دانم و من دانم و شب
(رسائل العشاق، گ ۱۳۳پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در کشف‌ الاسرار، ج ۵، ص ۵۰۴؛ روح‌ الارواح، ص ۲۱۳ نقل شده است.


۴) اکنون باری زمانه از رنج آسود
کز من به ستم یار دل‌آرام ربود
این است فعالِ گردشِ چرخِ کبود
چون بی‌غمی‌ای‌ دید، زوال آرد زود
(رسائل العشاق، گ ۱۳۷پ-۱۳۸ر)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ جهانگشای، ج ۳، ص ۴؛ سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۱۵۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۱۱۳ نقل شده ‌است.


۵) گر آب شوی، از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جایِ نشست
گر بخت شوی، با تو نخواهم پیوست
ور عمر شوی، سویِ اجل یازم دست
(رسائل العشاق، گ ۱۴۷پ-۱۴۸ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۹۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۶۹ نقل‌ شده ‌است.


۶) دل نامۀ خرّمی نخواند بی تو
تن دم زدنی خوش نتواند بی تو
دیده همه خون دل فشاند بی تو
جان ماند و همانا که نماند بی تو
(رسائل العشاق، گ ۱۵۴ر)

مصراع نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۳۱۸ نقل شده ‌است.

پی‌نوشت
رسائل العشاق توسط نگارنده تصحیح شده است و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار آن را منتشر خواهد کرد.

Читать полностью…

چهار خطی

▫️بنگ یا باده؟

یکی از مباحثی که در قرن هفتم و هشتم هجری در محافل ادبی جریان داشت، نه مسئلۀ غامض «بودن یا نبودن»، یا قدیم و محدث بودن جهان، یا چیرگی عقل بر عشق، یا وحدت و کثرت وجود یا وحدت در عین کثرت، بلکه مسئلۀ ترجیح بنگ بر باده و بالعکس بود. بسیاری از شاعران آن روزگار، وظیفۀ خود می‌دانستند که موضع‌شان را در این باره، به سمع و نظر مخاطبان برسانند. ما انعکاس این موضوع را در رباعیّات آن دوره، به وضوح می‌بینیم. مطلب حاضر، گزارش دم دستی این مباحث است. رایج‌ترین معادل بنگ، کلمۀ «سبز» (حشیش) است، و مؤلف تاریخ وصّاف، اصطلاح «خمر الاعاجم» را برای‌ آن به‌کار بُرده است.

شاید نامدارترین مدافع بنگ، ملک شمس‌الدین محمد کرت باشد که در زمان ایلخانان بر بخشی از خراسان قدیم حکومت می‌راند و اباقاخان او را به سال ۶۷۶ ق کُشت. شرف‌الدین شیرازی صراحت دارد که وی بنگ مصرف می‌کرد:
«ملک شمس‌الدین با این کمال عقل و شجاعت و شمایل و شهامت، تناول خمر الاعاجم را متعرّض شدی و او را بسیار دوبیتی است در مدح و ترجیح آن بر شراب. اعجاب را این ابیات اثبات کرد، چه از قبیل صنعت تحسین مستقبح است:
می‌خواره اگر غنی بود، عور شود
وز عربده‌اش جهان پُر از شور شود
در حقّۀ لعل از آن زمرّد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود
..
هرگه که من از سبز طربناک شوم
شایستۀ ‌سبزْ خنگ افلاک شوم
با سبز خطان سبز خورَم در سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم
در این حال، تا روی دعوی بدین شرح، چون تیغ شاه به خون دشمن، سرخ شود و جاهلان از سبز سیاه‌روی، سیر گردند، این دوبیتی انشاء و ایراد کرد:
با سرخ گل، آن سرخ می ای سرخ عذار
تا سرخ شود روی طرب، زود بیار
رخ زرد مکن به سبزی از ازرق چرخ
ور چند سیه سپید شد لیل و نهار».

همان طور که شرف‌الدین شیرازی، مصرف بنگ را باعث زرد رویی دانسته، همشهری او شیخ سعدی نیز بر همین نظر است:
از مَی طرب افزایـد و مردی خیزد
وز فعلِ گیا، خشکی و سردی خیزد
در بادۀ سرخ پیچ و در رویِ سفید
کز خوردنِ سبز، رویْ‌زردی خیزد
..
گر آدمیی، بادۀ گلرنگ بخور
بر نالۀ نای و نغمۀ چنگ بخور
گر بنگ‌خوری، چو سنگ‌مانی برجای
یک‌باره چو بنگ می‌خوری، سنگ بخور!

اما شاعر هم‌عصرشان، پوربهاء جامی، نظری مخالف آن‌ها دارد. او بنگ را باعث روشن شدن مغز دانسته، به شرطی که به اعتدال مصرف شود:
بنگ است کزو عقل منوّر گردد
هرکس که علف‌خوار خورَد، خر گردد
اکسیر قناعت است، یک‌جو بس از او
تا مسّ وجودت سره چون زر گردد
ایضاً:
سبزی که شفای مردم دلتنگ است
زو معنویان را ادب و فرهنگ است
چندان که نظر همی‌کنم در کارش
عیبش جز از این نیست که نامش بنگ است!
ایضاً:
غم کیست که گرد دل بنگی گردد
بنگی همه گرد لوت سنگی گردد
گر پیر دو صدساله خورَد یک‌جو بنگ
در حال، چو میمونک زنگی گردد!
البته، در دیدگاه پوربهاء جامی، مصرف بنگ و نوشیدن شراب مانعة الجمع نیست!

یکی از مهم‌ترین طوایف مصرف‌کنندگان بنگ، قلندریان و اهل خانقاه - و به تعبیر پوربهاء معنویان!-‌ بوده‌اند. زکریای قزوینی (د. ۶۸۲ ق) در عجایب المخلوقات خود، در توصیف گیاه شاهدانه آورده است: «ورق او بنگ است. عقل را مشوّش کند و اعضا را مخدّر کند. قلندریان او را سبز خوانند و بدان مشعوف باشند. و شاعر ایشان گفته است:
آن را که به سر در، اثر سبزش نیست
در باغ سعادت شجر سبزش نیست
سرو، از سر سبز زنده باشد همه سال
مُرده شمر‌ آن را که سر سبزش نیست!»
شیوع مصرف بنگ در خانقاه‌ها چنان بوده که اوحد کرمانی چند رباعی در مذمت حشیش آورده و حتی مجوز قتل سبزک‌خوران را صادر کرده است: «بر گردن من خون چنان کس، بکُشش!»؛ اما تکلیف خواننده با این رباعی او معلوم نیست که تعریف است یا تقبیح:
این خوش پسران خوی پلنگ آوردند
روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
از بیم پدر، باده نمی‌یارند خورد
ناچار همه روی به بنگ آوردند!
ظاهراً علت مصرف بنگ، علاوه بر آنکه آدابی نداشته و زودتر اثر می‌کرده، عدم تحریم آن توسط اغلب فقها بوده است.

یادآور شوم که از دید بنگیان، گناه دزدیدن بنگ، کمتر از شکستن سبوی باده نیست. مولانا اشرف‌الدین دامغانی که در پرونده‌اش سابقۀ صوفی‌گری هم هست،‌ فرموده:
بنگی که به یک آقچه خریدم کردی
تا دفع غمی کند، دوای دردی
یک بنگی زن جلب بدزدید از من
و آن‌گاه چه بنگ بود؟ گردی، مردی!
لغیره:
از خانه برون‌ آمد از این قحبه‌زنی
وز دود جهنّم به تنش پیرهنی
بشکست صراحی‌ام که عمرش کم باد
و آنگه چه شراب بود؟ مردی و منی!

منابع:
تاریخ وصاف، ۸۳؛ کلیات سعدی، ۸۴۲، ۸۴۴؛ جُنگ رباعی، ۴۵۱، ۴۵۴، ۴۵۵؛ عجایب المخلوقات، برگ ۷۴ (از مقالۀ خانم حیدرپور)؛ دیوان رباعیّات اوحد کرمانی، ۲۷۲، ۲۷۳؛ مجموعۀ اشعار و مراسلات، برگ ۹
●●
"چهار خطی"
/channel/Xatt4

Читать полностью…

چهار خطی

رباعی با پایانِ باز

ای وصلِ تو دل‌فروز، آخِر شبکی...
و ای هجرِ تو دیده‌دوز، آخِر شبکی...
ای زلفِ تو مانندِ شب آخِر روزی...
و ای رویِ تو همچو روز، آخِر شبکی...

منبع: دستنویس جُنگ رباعیات سعد الهی، برگ ۱۱۱پ.


پی‌نوشت
پیش‌تر در چند یادداشت ارزشمند از استاد سید علی میرافضلی، دکتر محمدرضا ضیاء، دکتر میلاد عظیمی، و سرکار خانم عاطفه طیّه رباعیاتی نغز با پایان باز معرفی شده‌اند:

http://t.me/Xatt4/284

http://t.me/oragheparishan/330

/channel/n00re30yah/813

/channel/n00re30yah/814

/channel/atefeh_tayyeh/1796

Читать полностью…

چهار خطی

(تصویر مرتبط با فرستۀ بالا)
دیوان خاقانی شروانی، دستنویس شمارۀ ۹۷۶ کتابخانۀ مجلس، قرن هفتم هجری
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
/channel/Xatt4

Читать полностью…
Subscribe to a channel