گیلگمش مصمم به رفتن شد . او گفت : اگر شکست هم بخورم ، حداقل مرابه عنوان کسی به خاطر خواهند آورد که کوشش خود را کرده است.
تصویری که میبینید مربوط به سکهی هرمز دوم ساسانی ۳۰۳-۳۰۹ میلادی است، در این تصویر یک دو کاهن-شاه که لباسها و احتمالاً پوشش محافظ صورت پوشیدهاند و میلهای را در دست گرفتهاند در حال کار با آتشکده یا دستگاهی هستند که به نظر میرسد موجود یا خدایی از آتش (تشعشع) درحال بیرون آمدن یا ظهور است.این نوع پوشش را کاهنان لاوی که مسئول صندوق عهد بودند داشتند که درواقع لباس ضد تشعشع بوده زوائد سر دو کاهن که مستقیماً از جمجمهی آنها بیرون آمده به سمت دستگاه یا خدای در حال ظهور متمایل شده است.
چرا یک نفر باید از وسط آتش بیاد بیرون ؟ پس این یک آتشدان عادی نیست . چنین تشعشعاتی که در پیرامون این سر میبینید در مهرهای میان رودانی هم قابل رویت هستند.
/channel/thelostbook
پدیده ناشناخته ناهنجاری که در ناحیه صلاح الدین عراق برای خودش به گشت و گذار مشغول است . تاریخ بیست و یکم مارس 2025 .
البته این پدیده ها بی هدف جایی ظاهر نمی شوند .احتمالا در آن ناحیه ای که ظاهر می شوند چیزی هست که اینها را به خودش جلب میکنه .
/channel/thelostbook
تأسیسات کشف شده زیر فلات جیزه مصر (بخش یازدهم)
از کتاب بیداری ققنوس، فصل هشتم
اثر آنتون پارکس
ترجمه: هادی ناصری
با توجه به فراوانی اسناد ژورنالیستی که حفاریهای ریسنر را در طول چندین سال پوشش دادهاند، دشوار است که این موضوع را به سادگی تحت عنوان یک "حقهی ژورنالیستی" یا یک نمایش نتیجهگیری کنیم. چگونه میتوان به وجود یک راز به این عظمت که به عمد از عموم پنهان شده، شک نکرد؟ جورج ریسنر در سال ۱۹۱۴ جیزه را ترک کرد تا به عنوان استاد باستانشناسی و مصرشناسی در دانشگاه هاروارد تدریس کند. هیچیک از کشفیات او که در روزنامهها بین سالهای ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳ ذکر شده بودند، در هیچ گزارشی باستانشناسیای ذکر نشد. ریسنر به طرز عجیبی تا چند سال بعد هم به مصر نرفت و از سال ۱۹۱۶ به مطالعه هرمهای مرِو (Meroe) و حفاریها در سودان پرداخت. پس از آن او به مصر و جیزه بازگشت و در آنجا مطالعات خود را درباره معابد هرم سوم و تاریخ نکرولیپیسِ جیزه نوشت. او در ژوئن ۱۹۴۲ در همان مکان و در حالی که تقریباً نابینا بود، درگذشت. چگونه پژوهشگری چنین دقیق و متعهد میتوانسته یک مجموعهی حفاری و اکتشافی به این اندازه بینظیر را در سال ۱۹۱۴ را رها کند؟ من همواره در پی این رویداد رسانهای شگفتانگیز که مطبوعات را به هیجان آورد و مقدار زیادی جوهر و کاغذ را به خود اختصاص داد هستم و امیدوارم بتوانم پرده از "معمای ابوالهول" بردارم. اما شاید تنها چیزی که پشت این همه پنهانکاری وجود دارد، انسانیت و نبوغ انسانی باشد؟
بیایید معمای ابوالهول برای اُدیپ (Oedipus) را به یاد بیاوریم: «چه موجودی ذاتاً یک صدا (حنجره) به او عطا شده که ابتدا در صبح چهار پا دارد، سپس در ظهر دو پا و در عصر سه پا؟» پاسخ این معما "انسان" است...
فراتر از معمای جذابی که این تابوی باستانشناسی نمایان میکند، تکرار عبارات در طول مقالات، مانند "قدسالقداس"، "معبد طلایی"، "معبد سلیمان"، و همچنین اشکال تکراری دیگر، سوالی را درباره پیام رمزگذاری شدهای که از طریق زبان روزنامهنگاری منتقل میشود، مطرح میکند. در واقع، در آن زمان استفاده از چنین فرآیندی غیرمعمول نبود. آسان است تصور کنیم که یک مأمور، به طور محرمانه بر روی دستگاه رمزنگاری خود خم شده و اطلاعات لازم برای مأموریت جاسوسیاش را که به طرز هوشمندانهای در این مقالات "بهظاهر ساده" اما تحریکبرانگیز پنهان شدهاند و در سراسر جهان توزیع و بازنشر میشوند، رمزگشایی میکند. اینکه بخواهیم معبد سلیمان را در یا زیر ابوالهول قرار دهیم، آیا این یک روش برای استعمار به نفع دکترینهای صهیونیستی نیست؟ اگر فراماسونری میخواست به صهیونیستها بهانهای بدهد تا کنترل این منطقه را به دست بگیرند و ریشههای عبری/کتاب مقدسی به آن بدهند، میتوانست به این شکل عمل کند. اینجا یک معمای اضافی وجود دارد، یک معما درون یک معمای دیگر...
@thelostbook
تأسیسات کشف شده زیر فلات جیزه مصر (بخش نهم)
از کتاب بیداری ققنوس، فصل هشتم
اثر آنتون پارکس
ترجمه: هادی ناصری
در نهایت، مقالهی فرانسوی به فرضیهای که باستانشناس ماسپرو در سال ۱۸۸۶ هنگامی که ابوالهول را پاکسازی کرد، مطرح کرد میپردازد: «این بنا بر روی یک پایه قرار میگرفت که تا به امروز مدفون مانده است. این پایه در کتیبههای هیروگلیف موجود بر روی ستونهای سنگی حجاری شدهی اختصاص داده شده به توتمس چهارم و رامسس دوم اشاره شده است». به گفته خبرنگار نشریه L'Illustration، تحقیقاتی که ماسپرو درباره این معبد انجام میداد، به دلیل خرافات محلیها متوقف شده بود. دهقانان به باستانشناس انتقاد کرده بودند که چرا به جستجوی "جام سلیمان" ادامه میدهد.
در نهایت، L'Illustration با لحنی نسبتاً گزنده و انتقادی مقاله را به پایان میرساند و تصویر طرح پروفسور ریسنر را که توسط سایر رسانهها منتشر شده است، به تمسخر میکشد:
کمی زیادهروی است که با اطمینان اعلام کنیم که ابوالهول از طریق دالانها با 'مقبرههای پادشاهان سلسلههای مختلف' ارتباط دارد؛ یا اینکه آن را تقاطع راههای یک شهر زیرزمینی بدانیم؛ چیزی شبیه به ایستگاه مرکزی یک مترو پر از مومیاییها... این امکان وجود دارد که یک اتاق تدفین زیر ابوالهول حفر شده باشد همانطور که زیر اهرام بزرگ همسایهاش حفر شده است. مطمئن هستیم که یک حفره در بالای سر وجود دارد و اینکه برای بیش از صد سال موضوع فرضیات مختلفی بوده و علاوه بر این، هر روز توسط بسیاری از توریستهایی که به بالای ابوالهول میروند، بازدید میشود. بقیه چیزها بعید است. نگهبانانی که بر محوطه اهرام نظارت میکردند به سرعت متوجه باستانشناس پرشور (ریسنر) که با دست خالی و چاقویش اکتشاف و حفاری میکرد، شدند. از سوی دیگر، اگر او مجوز آغاز یک کاوش جدیتر را داشت، تنفر و خرافات دهقانان کار او را به تأخیر نمیانداخت زیرا درصورتی که او حتی کارگرانی که معمولاً برای حفاریهای مشابه در محل محوطه اهرام مشغول به کار بودند، را پیدا نمیکرد میتوانست هر صبح از قاهره یک گروه دیگر از کارگران ورزیده را با ترامواهای الکتریکی که قاهره را به میدان اهرام متصل میکند، بیاورد.
پس از این چند مقاله، واشنگتن هرالد در تاریخ ۱۶ آوریل ۱۹۱۳، کشف پروفسور ریسنر را تأیید میکند و بهویژه تأکید میکند که او واقعاً مجوزی برای انجام حفاریها بهطور صحیح و قانونی از طرف مقامات مصری دریافت کرده است. اما واقعاً موضوع چه بود؟ آیا او پروژه "حفاریهای غیرمجاز" خود را آغاز کرده و کشفیاتش را به مطبوعات اعلام کرده تا مقامات مصری را تشویق کند که به او مجوز رسمی بدهند؟ یا اینکه این تعلل در مورد مجوز فقط بهانهای برای منحرف کردن افکار عمومی از این کشف به اصطلاح تاریخی است؟ به طور سادهتر، آیا ریسنر این حفاریها را بدون مجوز سازمان آثار باستانی مصر انجام داده است و به طور خاص این کار را برای انتشار کشفیاتش به مطبوعات بینالمللی انجام داد زیرا او میترسید این کشفیات برای مدت طولانی از عموم مردم پنهان شود؟ مقاله همچنین مشخص میکند که ریسنر در این کشف یک مدرک محکم در تأیید این نظریه یافت میکند که بر اساس آن مصریان باستان نه تنها خورشید را به عنوان نماد، بلکه بطور ویژه برای جایگاه آسمانیاش پرستش میکردند. این باستانشناس حتی به این ایده اشاره میکند که ممکن است روزی کاهنان مصری از هلیوسنتریسم منظومه شمسی (نظریهی خورشید مرکزی) قرنها قبل از انقلاب کپرنیکی آگاه بوده باشند. ریسنر، در هر صورت، اولین باستانشناسی بود که در آن زمان این نظریه را مطرح کرد. در نهایت، مقاله با یک موضوع جدید به پایان میرسد: مقاله از یک "اهرم" یاد میکند که مکانیزمی را که توسط کاهنان سابق این معبد خورشیدی استفاده میشد، فعال میکرد. این ابزار پیچیده میتوانست امکان جابجایی بدون زحمت، چند صد تن سنگ را مانند پر کاه فراهم کند! به نظر نمیرسد کسی بداند این فناوری برای چه استفادهای اختصاص داشته است. این راز همچنان باقی مانده و به نظر میرسد که ارتباط بین مقبره پادشاه منس و معبد گمشدهی سلیمان همچنان ادامه دارد...
@thelostbook
کتاب :
موزائیک ( معمای ) مری
نوشته : پیتر جانی
/channel/mehrdailynote
با توجه به اینکه نبرد بر سر کنترل پولی ایالات متحده توسط یک بانک مرکزی یکپارچه به زمان تأسیس جمهوری بر می گردد، برخی از محققان ترور معتقدند که تلاش های کمتر دیده شده ی کندی برای اصلاح عرضه پول و محدود کردن سیستم فدرال رزرو ممکن است برای او عواقبی بسیار بیشتر از دشمنی بانکداران بین المللی قدرتمند به دنبال داشته باشد. بسیاری از محققین ترور احساس می کنند که لینکلن و کندی، دو رئیس جمهور ایالات متحده ای بودندکه تلاش کردند پول بدون بهره صادر کنند و تصادفی نبوده که هر دو در جلوی چشم همه به سرشان شلیک شد.
شلیک متقاطع : توطئه قتل کندی
جیم مارس ترجمه : لژیون
پی نوشت :
فدرال رزرو (به انگلیسی: Federal Reserve)، یا فد به معنی «ذخیرهٔ فدرال»، بانک مرکزی ایالات متحده آمریکا است که در سال ۱۹۱۳ با هدف نظارت بر عملیات بانکی در این کشور تأسیس شد. این بانک با تصویب لایحه فدرال رزرو در سال ۱۹۱۳ در پاسخ به رشته بحرانهای مالیای تشکیل شد که نیاز به کنترل مرکزی سیستم پولی را نشان داد. این نهاد متشکل از ۱۲ بانک مرکزی به عنوان حامیان فدرال رزرو و از نظر قانون ایالات متحده آمریکا، خصوصی و مستقل محسوب میشود اما بخشی از تصمیمات دولتی بر فعالیت آنها دخالت دارد.فدرال رزرو مسئول تدوین سیاستهای پولی، پیگیری رسیدن به اشتغال کامل، تثبیت قیمتها و رشد اقتصادی در آمریکا است.
/channel/mehrdailynote
بسیاری از شما ممکن است این را به یاد نیاورید، اما قبلاً چیزی به نام مرورگر تصاویر قمری کلمنتین وجود داشت. تصاویر یک نقشه «کامل» از ماه بودند که توسط فضاپیمای کلمنتاین نیروی دریایی تهیه شده بودند . در دهه ۹۰، میتوانستید مختصات و وضوح را روی ماه وارد کنید و بسیاری از ناهنجاریهای مختلف مانند مورد بالا را ببینید که یکی از بدترین کارهای فتوشاپ در تاریخ است. این یک شیء سیاه بسیار بزرگ است که در یک دهانه روی ماه نشسته و بالههای دمی نوکتیز آن به وضوح قابل مشاهده است. آنچه همچنین قابل مشاهده است، تلاش بسیار بد افرادی است که با استفاده از نرمافزارهای ویرایش تصویر، سعی در محو کردن تصویر دارند. در واقع، این شیء بسیار بزرگ است. جالب اینجاست که پس از اینکه سایتهایی مانند The Living Moon و ATS شروع به اشاره به این ناهنجاری ها کردند بعد از این کار «پاکسازی» روی مرورگر کلمنتین انجام شد و بسیاری از ناهنجاری ها به سادگی «ناپدید» شدند. وگفتند این فقط یک چیز تصادفی بوده و جای نگرانی نیست .
@thelostbook
درداستان جنگ بین کریشنا و پادشاه سالوا کار به جایی می رسد که گویا سالوا ممکن بود این نبرد وحشتناک را ببازد در این زمان صنعتکار او برایش چیزی را طراحی می کند . یک جورهواپیما یا سفینه توصیف شده که از فلزات گرانبهایی ساخته شده بود که می توانست در هوا پرواز کند و قابلیتش این بود که یک لحظه قابل مشاهد باشد و در لحظه بعد ناپدید شود .
تمدن های کهن فصل چهارم
@thelostbook
صحنه ای از مستند تمدن های کهن
در گوشه سمت چپ نام خلیج فارس درج شده در این مستند تا اینجا هرگز از نام جعلی خلیج یا خلیج عربی استفاده نمی شود .
فقط اینجایی که نوشته در نقشه دریای عرب احتمالا منظورش اقیانوس هند است
@thelostbook
رویاها و جانوران دو کلیدی هستند که به وسیله آنها میتوانیم اسرار ماهیت خودمان را کشف کنیم.
رالف والدو امرسون
تریتنی که در تاناگرا درماده ای نگهداری می شد . ( بخش اول )
آدرین مایر
ترجمه : مهر
تریتن یا تریتون (یکی از خدایان دریا که بالاتنه ی انسان و پایین تنه ی ماهی دارد ) .
پائوسانیاس،مسافر بیباکی که در تاریخنگاری اساطیری یونان مطالعات زیادی انجام داده بود، در حدود سال ۱۵۰ میلادی به تاناگرا (بویوتیا) رفت تا نگاهی به شگفتی مشهور شهربیندازد ، یک تریتونی که در ماده ای نگهداری می شد.کارشناس آثار باستانی و استخوانهای بزرگ قبلاً تریتون کوچکتری را که در میان شگفتیهای رم نگهداری شده بود، دیده بود. اما پائوسانیاس نوشته که ، «تریتن تاناگرا واقعاً شما را به حیرت میاندازد!» .
"در ادامه نوشته که : آنها با موهای سبز لزج و بدنهایی که با فلسهای بسیار ریز مانند پوست کوسه پوشیده شدهاند."نگهبانان معبد دیونیسوس به پائوسانیاس گفتند که این موجود نیمهانسان، نیمهدریایی مدتها پیش توسط دیونیسوس، خدای شراب، کشته شده و به ساحل آورده شده است.اما پائوسانیاس داستانی عادی تر را ترجیح میداد که از دخالت الهی صرفنظر کرده و توضیح میداد که چرا سر این نمونه ای که بدنش بهخوبی حفظشده، گم شده است. برخی گفتند که تریتون توسط مردانی که در ساحل با شراب اغوایش کرده اند فریب داده و سپس سرش بریده شده بود. پائوسانیاس به یاد آورد که تریتونی که در رم دیده بود، چشمان سبز-خاکستری و آبششهایی پشت گوشهایش ، بینی شبیه به انسان و دهانی وسیع پر از دندانهای تیز داشت. ناخنهای هر دو نمونه مانند صدفهای دریایی پوشیده شده بودند و بخش پایینی بدن آنها شبیه دلفین بود.
تریتونهای تاناگرا. یک جفت تریتون بر روی یک مجسمه سفالی رنگی، اواخر قرن ششم قبل از میلاد، که در تاناگرا، بویوتیا پیدا شده است، جایی که پائوسانیاس در قرن دوم میلادی یک تریتون حفظ شده در معبد دیونیسوس دیده بود. نقاشی توسط نویسنده، بر اساس اثر شپرد ۱۹۴۰ باز نشر شده .
همین تریتون ترشی انداخته شده تاناگرا بوده که تقریباً دویست سال قبل از پائوسانیاس توسط دموستراتوس، نویسنده رسالهای درباره هیولاهای دریایی، مورد بررسی قرار گرفته بود. دموستراتوس در یک شورای استانی یونانی خدمت می کرد و تریتون را برای یکی از امپراتوران اولیه روم (شاید آگوستوس، تیبریوس یا کلادیوس؛ آنها به ویژه به شگفتیهای طبیعی علاقهمند بودند) بررسی کرد.
رساله دموستراتوس درباره هیولاهای دریایی اکنون گم شده است، اما تاریخنگار طبیعی آلیان گزارش رسمی تحقیق در تاناگرا را حفظ کرده است.به گفته دموستراتوس، نمونه به تریتونهای معمولی که در آثار هنری به تصویر کشیده می شدند شباهت داشت. اما بدن حتی در آن زمان نیز بسیار کهنه و شکننده شده بود.سر آنقدر به مرور زمان آسیب دیده بود که قابل شناسایی نبود (در زمان پائوسانیاس کاملاً متلاشی شده بود). وقتی دموستراتوس آن را لمس کرد، پوستههای سخت از بدن آن جدا شدند.یکی دیگر از اعضای شورا "تکه کوچکی از پوست فلسدار را جدا کرد و سوزاند." بوی ناخوشایندی به مشام تماشاچیان رسید. دموستراتوس نتیجهگیری کرد : ما نتوانستیم تعیین کنیم که این موجود در خشکی به دنیا آمده یا در دریا .
در اسطورهها، تریتونها انساننماهای با دمیماهی بودند که فرزندان خدای دریا پوزئیدون و نرییدها، یا پریان دریا محسوب می شدند .همعصران تایفون، گریون، غولها، کنتورها و دیگر هیولاهای آن دوران که با جنگ غولها به پایان رسیدند، تریتونها نیز توسط خدایان و هرکول زمانی که دریاها و رودها را از هیولاها پاکسازی کرد، نابود شدند.بنابراین، طبق الگوی اسطورهای، تریتونها و نرییدها باید تا زمانی که نژاد فعلی انسانها ظاهر شد، ناپدید شده باشند . فیلسوفان طبیعی معتقدند که چنین موجودات هیبرید ( آمیزتبار) انسانی-حیوانی هرگز وجود نداشتند.اما اعماق ناشناخته دریا مکانی پر از رمز و رازهای بی پایان است ، قلمرویی که در آن شگفتیهای غیرمنتظره ممکن است هر لحظه ظاهر شوند.اگر بدن یک تریتون که توسط دیونیسوس کشته شده بود به شکلی معجزهآسا حفظ شده بود چه می توان گفت ؟ یا اگر تریتونهای باقیمانده هنوز در آبهای ناشناخته زنده بودند چه؟ چیزی باعث شده بود تا دقیقاً همان موجودی که افسانه ای پنداشته می شد سر از رم و تاناگرا در بیاورد ؟
از کتاب : نخستین فسیل شکارچیان
@thelostbook
مستندیوفوی خدا
ماجرای شگفت انگیز کریس بلدسو
زیرنویس فارسی هاردساب
ترجمه : مهر
تعداد خطوط ترجمه شده ۲۲۲۲خط
مدت زمان : یکساعت و چهل و دو دقیقه
تهیه از :
@nibiru01
/channel/Buyingbook
ما پروندهی این موضوع را با موارد بسیار مهمی که چندین بار ذکر شده و برای آن جزئیاتی ارائه خواهیم داد، میبندیم: مقبرهی اصلی اوزیریس. پس از آیین رستاخیز که توسط جادوگران سبیتو/شبیتیو انجام شد، بدن اوزیریس به طور موقت در یک مقبره در دوات پایین قرار گرفت. این احتمالاً همان چیزی است که متن سومری BM 100046 که در قبلاً اشاره و مطالعه شد و به عنوان "مرگ دوموزی" عنوان کرده است، توصیف میکند. برای مثال این آیین به وضوح در متن تدفینی شاباکا ظاهر میشود که چندین تمثال تشییع جنازهی اوزیریس را نشان میدهند که زیر یک ابوالهول دوتایی که معمولاً آکر (Aker) نامیده میشود، دراز کشیده است و خود او نیز معمولاً به همین شکل نمایش داده میشود. نقش احتمالی محافظتی و تدفینی ابوالهول نیز در زبان سومری تأیید شده است: «AK-ÉR او که به نالهها و دعاها ترتیب اثر میدهد». باید بدانید که رایجترین تمثیلهای ابوالهول دقیقاً از دو ابوالهول تشکیل شدهاند. سنتهای مصری توضیح میدهند که در گذشته دو ابوالهول وجود داشتهاند. ستون سنگی فهرست (inventory) که در موزه قاهره نگهداری میشود، اشاره میکند که رعد و برق به تاجِ سر دومین ابوالهول برخورد کرده و منجر به تخریب آن شده است. باستانشناس مایکل پو با اشاره به تکههای پاپیروس از دوره پادشاهی میانه ادعا میکند که این ابوالهول دوم رو در روی ابوالهول معروف ما بوده اما در طرف دیگر نیل و به دلیل طغیان آن، به ویژه در حدود سال ۱۰۰۰ پس از میلاد مسیح، تخریب شده است. ساکنان روستا سپس سنگهای ابوالهول را برای بازسازی روستای خود برداشتهاند. این موضوع به نظر میرسد که در متون دیگری مانند آثار جغرافیدان و دانشمند عرب، علی الدریسی (۱.۹۹ تا ۱۱۶۶) و در دایرةالمعارفهای جغرافیاییاش تأیید شده است. این دانشمند ذکر میکند که :«ابوالهول دوم کوچکتر از دیگری است، در طرف دیگر نیل قرار دارد، وضعیت آن بسیار بد است و از آجر و سنگ ساخته شده است» (سالنامههای ربیع الثانی، حدود سال ۱۰۲۴).
@thelostbook
تأسیسات کشف شده زیر فلات جیزه مصر (بخش دهم)
از کتاب بیداری ققنوس، فصل هشتم
اثر آنتون پارکس
ترجمه: هادی ناصری
رادو سینامار در کتاب خورخاست ترانسیلوانیا از یک شیء اهرم مانند در کوههای کارپات رومانی صحبت میکند که دو برادر کوهنورد و پدرشان پس از حرکت دادن آن ناپدید شدند. این اهرم در صخرهای بسیار محکم جاسازی شده بود و مشخص نبود که چرا و چگونه و توسط چه کسی در آنجا قرار داده شده بود. این کوهها در نزدیکی کوههای بوچکی، ابوالهول رومانی، تأسیسات فرازمینی تالار سوابق و تونلهای مرتبط با آن قرار دارد.م
آخرین مقالهای که در این مورد پیدا کردم جالب است زیرا به طور جامع مقالات قبلی را خلاصه کرده است.
در واقع، روزنامه کالیفرنیایی اوکلند تریبون (۲۰ آوریل ۱۹۱۳) نیز به عبارت "باستانشناس پرشور (ریسنر)، که با دستان و چاقویش حفاری میکند" اشاره میکند که در مقاله فرانسوی در لایلوستراسیون (۱۲ آوریل ۱۹۱۳) گزارش شده است... ما پیش از آن هیچ مقالهای نداریم که از این بلاغت استفاده کرده باشد و روزنامههای مختلف گاهی برای تمجید از کشف پروفسور ریسنر و گاهی برای تمسخر آن در طول زمان از آن بهره بردهاند. همین امر در مورد عبارت «قدس الاقداس یا مقدسترین مقدسات (holy of holies)» نیز صدق میکند.
در مجموعهی این مطالب که من به دقت در طول این پژوهش جمعآوری کردهام، شکافهایی وجود دارد. من هنوز در حال کار بر روی پر کردن این شکافها هستم و امیدوارم بتوانم یک مطالعهی جامع در مورد این موضوع که شایسته بررسی عمیق است، انجام دهم. مقالهی کالیفرنیایی به کشفیات اوگوست ماریته (Auguste Mariette) اشاره میکند که با تلاشهای او، مقبره واقعی پادشاه منس را کشف کرده است. برای یادآوری باید بگویم که این امیل آملینو (É mile Amélineau) بود که قبرستان سلطنتی اوم القاب (Umm el-Qaab) در اَبیدوس را کشف کرد و نه ماریته. حتی امروز، جسدی که در مقبره B17-B18 قبرستان پیدا شده است، هنوز به وضوح شناسایی نشده است و بحث در این است که آیا این جسد متعلق به پادشاه نَرمر (Narmer) است یا مِنس. بنابراین، قضاوت در مورد راست و دروغ بودن این که این مقالات فقط به این دلیل نوشته شدهاند که جورج آ. ریسنر باید به طور اجتنابناپذیری از این موضوع آگاه بوده باشد و این که قبر واقعی منس تنها میتواند در ابیدوس باشد، دشوار است.
در این مرحله از تحلیل باید بگویم که برای این مقاله آخر، تصمیم گرفتم بر روی یک سند اسکن شده و پردازش شده با تکنولوژی "OCR" (شناسایی نوری کاراکترها) کار کنم. نتیجه این است که برخی از بخشهای متن متأسفانه تغییر یافتهاند و نمیتوانم ناامیدیام را از این موضوع پنهان کنم: در این بخش (بعداً تغییر کرده.م) از مقاله، نظریهی آتلانتیس بهطور ویژهای ذکر شده و مورد بحث قرار گرفته بود. امیدوارم نسخه اصلی این مقاله را پیدا کنم تا روزی بتوانم آن را عمیقتر تحلیل کنم. به عنوان یک نتیجه موقتی در مورد کشفیات ابوالهول توسط جورج آ. ریسنر، میتوانیم از خود سوالاتی بپرسیم و به چندین عنصر مهم اشاره کنیم. مدیران این روزنامههای مختلف چگونه با هم مقایسه میشوند؟ آیا این یک کمپین وسیع تخریب شخصیت علیه پروفسور ریسنر بود که کشفیات گذشتهاش (و آنچه در ابوالهول پیدا کرده بود) توانسته بود حسادت برخی افراد را برانگیزد؟ شاید این سری از مقالات عمداً برای جلب توجه و آسیب رساندن به پروفسور و ایجاد یک رخداد دیپلماتیک (حادثهی سیاسی) منتشر شده باشد. در واقع ریسنر تحت چه شرایط و مجوزی این تحقیق را در بخشی که معمولاً مختص اداره آثار باستانی مصر است، انجام داد؟ موضوع حتی جدیتر از اینها هم به نظر میرسد: آیا ما یک تابوی باستانشناسی را کاوش و تحریک کردهایم؟ آیا این کشف در نظر نخبگان بجای پاسخ بیشتر سوال ایجاد کرده؟
@thelostbook
نهان جاندارن بالدار – پتروسورها( بخش دوم )
لون استریکلر
ترجمه : مهر
پل نیشن، از گرانبوری، تگزاس، چند ویدئوی خانگی از دو سفر اکتشافی در یک جزیره استوایی در پاپوآ گینه نو برایم فرستاد. من مصاحبههای ویدئویی ضبطشده از بومیانی که با "روپن" جزیره اومبوی برخورد کرده بودند را بررسی کردم و اعتبارشان مرا شگفتزده کرد. به این باور رسیدم که آن بومیها حقیقت را میگفتند.اگر میدانستم که یک سال بعد خودم در بالای تپهای در وسط جزیره اومبوی اردو زدهام و امیدوارم که یک پتروسور غولپیکر شبهنگام پایین بیاید و مارمولک مرده بزرگی که از درخت کوچکی آویزان کردهام را در فاصلهای که بتوانم از در چادرم فیلم بگیرم بقاپد، حتی بیشتر شگفتزده میشدم.اما این داستان دیگری است. ما باید ببینیم چرا جستجو برای پتروسورهای زنده از توهمات ناشی نمیشود، چرا در این دیوانگی ظاهری دلیلی وجود دارد.
ما باید چهار نوع اساسی اعتبار پتروسورهای زنده را درک کنیم؛ اما بیایید با یک مشاهده کلیدی شروع کنیم، برخورد دوین هاجکینسون در طول جنگ جهانی دوم.
مشاهده سال ۱۹۴۴ در گینه نو:
این باید معروفترین مشاهده "پتروداکتیل" در صد سال گذشته باشد. من آن را بهعنوان یکی از چهار مشاهده کلیدی در جنوب غربی اقیانوس آرام روی یک پایه قرار میدهم. آنقدر دربارهاش نوشته شده که ما اینجا فقط چند جزئیات از آن را بررسی میکنیم.
دو سرباز آمریکایی در فینشهافن، گینه نو، در سرزمین اصلی بزرگترین جزیره استوایی جهان مستقر بودند. در آن زمان در سال ۱۹۴۴، هیچ ژاپنیای در آن منطقه باقی نمانده بود، بنابراین به این دو مرد اجازه داده شد تا به سمت یک دهکده محلی در غرب پیادهروی کنند.
در یک فضای باز جنگلی با قطر حدود ۱۰۰ فوت، هر دو شاهد برخاستن چیزی عظیم به هوا شدند. دوین هاجکینسون، که آن زمان ناظر هواشناسی برای توپخانه بود، شش دهه بعد این برخورد را برایم توصیف کرد. همکار کریپتوزوئولوژیستم، گارث گسمن، نیز با او مصاحبه کرد.
آن موجود از میان چمنها دوید، با پاهای بلندی که به وضوح با دم بلندش اشتباه گرفته نمیشدند. هاجکینسون میتوانست ببیند که پاها، در حین دویدن برای برخاستن، حدود سه تا چهار فوت طول داشتند. او طول دم را «حداقل ده یا پانزده فوت» تخمین زد. او مطمئن بود که پاها را با دم اشتباه نگرفته است.
اما هاجکینسون روی سر متمرکز بود، بهویژه روی زائده بلندی که مثل یک شاخ بود و بهصورت موازی با گردن بلند آن "پتروداکتیل" قرار داشت.
طول بالها به نظرش مثل طول بالهای یک هواپیمای شخصی بود. او بعداً صاحب یک هواپیمای پایپر تریپیسر شد و معتقد بود که طول بالهای آن (۲۹ فوت) بسیار شبیه به طول بالهای موجود پرندهای بود که در سال ۱۹۴۴ در غرب فینشهافن با آن روبهرو شده بود.
چهار نوع اعتبارسنجی برای پتروسورهای زنده:
گزارش مشاهده هاجکینسون در دو نوع اول اعتبار امتیاز بسیار بالایی دارد، و فقط این دو نوع مستقیماً به گزارشهای مشاهده فردی مربوط میشوند. نوع سوم و چهارم به کلیت گزارشهای مشاهده و مفهوم کلی انقراض یا عدم انقراض پتروسورها ارتباط دارند.
نوع اول اعتبار: هویت:
وقتی کسی گزارش میدهد که موجود پرندهای شبیه به پتروسور دیده، آیا واقعاً آن ویژگیها را داشته است؟ سؤالی رایج که یک شکاک ممکن است بپرسد این است: آیا این یک شناسایی اشتباه بوده؟ آیا ممکن است پرنده یا خفاشی بوده که در شرایط غیرعادی دیده شده؟
یکی دیگر از انواع این نوع اعتبار این است: آیا ممکن است توهم بوده باشد؟ همچنین میتوانیم بپرسیم: آیا ممکن است ترکیبی از جزئیات خیالی بوده باشد؟
ادامه دارد...
/channel/thelostbook
نهان جاندارن بالدار – پتروسورها( بخش اول )
لون استریکلر
ترجمه : مهر
در آگوست ۲۰۱۳، کریپتوزوئولوژیست و محقق/پژوهشگر پتروسور، جاناتان دیوید ویتکامب، مقالهای برای من ارسال کرد تا در «فانتومز اند مانسترز» منتشر کنم:
چرا باید به پتروسورهای زنده اعتقاد داشته باشیم؟
نوشته شده توسط: جاناتان دیوید ویتکامب
من از گزارش «فانتومز اند مانسترز» در پست ۱۶ جولای ۲۰۱۳ با عنوان «کریپتید شبیه پتروداکتیل در نزدیکی پاین بارنز مشاهده شد» سپاسگزارم. بیشتر شاهدان عینی پتروسورها ، به جز شاید یکی دو دوست نزدیک یا اعضای خانواده، به کسی درباره مواجه های عجیبشان نمیگویند. همچنین از لون استریکلر سپاسگزارم که به من اجازه داد اینجا چند مشاهده از پتروسورها را گزارش کنم، اما این نیاز به یک مقدمه کوتاه دارد. این یک تحقیق عجیب در شاخهای باریک از کریپتوزوئولوژی است.
نام "کریپتوزوئولوژی" از دو واژه یونانی "کریپتوس" (kryptos) به معنای "پنهان" و "زوئولوژی" (zoology) به معنای "جانورشناسی" گرفته شده است، پس به معنای "نهان جاندارشناسی" است.
قبل از اینکه شما را با اعتبار پتروسورهای زنده آشنا کنم، اجازه دهید این درخواست را مطرح کنم. آیا شما یکی از آن افراد معدود خوششانس (یا شاید بدشانس) هستید که چیزی شبیه به یک "پتروداکتیل" یا هر موجود پرنده بزرگ بدون پر که شبیه خفاش نبوده را دیدهاید؟ اگر چیزی شبیه به یک هیولای بالدار وارد تجربه زندگیتان شده، این به معنای زیر سؤال رفتن سلامت عقل شما نیست. اشکالی ندارد، شما تنها نیستید. و به خودتان شک نکنید؛ باور کنید که دنیای حیات بزرگتر از آن چیزی است که در فرهنگ غربی به ما نشان داده شده است.
من احتمالاً تنها کسی در جهان هستم که در 9 سال گذشته، چیزی نزدیک به یک تلاش تماموقت را صرف مصاحبه با شاهدان عینی و تحلیل و نوشتن درباره شهادتهایشان کردهام. من به شما احترام میگذارم و به آنچه به من بگویید با ذهن باز گوش خواهم داد.
اگر به جزئیات فنی درباره اعتبار علاقه ندارید و قبلاً درباره مشاهده سال ۱۹۴۴ توسط دوین هاجکینسون میدانید، میتوانید مستقیماً به بخش آخر («چند مشاهده اخیر») بروید.
این پست چهار نوع مسئله اعتبار را بررسی میکند:
هویت
صداقت
همبستگی
فرض انقراض
تا جایی که من میدانم، این اولین بار است که این موضوع، یعنی چهار نوع اساسی اعتبار، در کتاب، صفحه وب یا مقاله علمی بررسی میشود، حداقل در رابطه با مفهوم گزارشهای شاهدان عینی از پتروسورهای ظاهری.
اما ابتدا باید خودم را معرفی کنم.
جاناتان ویتکامب کیست؟:
من در پاییز ۲۰۰۳ یک ویدئوگرافر قانونی بودم و گاهی از افراد مجروح فیلم میگرفتم و با مراقبانشان مصاحبه میکردم. در آن زمان، علاقه شخصی به گزارشهایی از دایناسورها و پتروسورهای زنده داشتم و چند پرسوجو انجام دادم. ابتدا مثل یک سرگرمی بود، اما خیلی زود به بخش بزرگی از زندگیام تبدیل شد.
/channel/thelostbook
ساسکوآچ بالدار ؟
نهان جانداران بالدار
لون استریکلر
ترجمه : مهر
۲۲ فوریه ۲۰۱۹ – وودستاک، ایلینوی
در تاریخ ۲۳ فوریه ۲۰۱۹، ایمیلهایی از همسر شاهد عینی که او را 'TM' مینامم، دریافت کردم. بعداً توانستم با TM از طریق تلفن در تاریخ ۲۴/۲/۱۹ صحبت کنم:
سلام - شوهرم دیشب (۲۲ فوریه - حدود ساعت ۸ شب) از سفری به والگرین به خانه برمیگشت. در حین رانندگی به خانه، او چیزی به ارتفاع ۸-۹ فوت را دید که از ورودی دریاچه دوفیلد در جاده کانتری کلاب در وودستاک، ایلینوی، از عرض جاده عبور میکرد. او گفت که این موجود تقریباً یک سوم عرض جاده را طی کرده بود و بخشی از آن به نظر چرمی میرسید، هرچند او دقیقاً آن را چرم نمینامید.
او به صحبت کردن با شما در مورد آن علاقهمند است، اما بعدازظهر امروز به نظر نمیرسید که آماده صحبت باشد. از او خواستم که اگر میتواند آنچه را که دیده قبل از فراموش کردن بکشد. او اشاره کرد که این را فراموش نخواهد کرد.
فقط خواستم به شما اطلاع دهم و کنجکاو بودم که آیا گزارشهای دیگری در اطراف وودستاک، ایلینوی دریافت کردهاید یا نه.
پس از اینکه پرسش خود را مطرح کردم، ایمیل زیر را دریافت کردم:
سلام لون - او گفت اگر اشکالی ندارد، فردا به تو زنگ میزند.
من در خانه بودم وقتی این اتفاق افتاد، بنابراین چیزی ندیدم. تنها چیزی که میدانم این است که به شوهرم ایمان دارم. من امروز صبح به دوفیلد رفتم چون محیط پر از برف و یخ گل و لای بود . میخواستم ببینم آیا میتوانم نشانههایی از هر چیزی که این بود پیدا کنم.در نزدیکی ورودی، ردپاها و آثار زیادی وجود داشت، هرچند بیشتر آثار چکمه بودند. برخی به نظر نمیرسیدند که چکمه باشند. با این حال، تشخیص دادن سخت بود.من از این منطقه عکس و فیلم گرفتم.سپس با TM صحبت کردم که گفت در حال رانندگی در جاده کانتری کلاب نزدیک ورودی منطقه حفاظت شده دوفیلدپوند در وودستوک بود. ناگهان، یک موجود دوپای بزرگ به طور ناگهانی به وسط جاده دوید و حدود ۳۰ فوت جلوتر از او به سرعت به سمت دیگر جاده رفت.
او گفت که در ابتدا فکر میکرد ممکن است یک پاگنده باشد، اما بعد متوجه شد که یک مجموعه بزرگ از بالهای غشایی ( بالهایی به شکل پوست و حالت بالهای خفاشی ( به پشت اش متصل است که بر روی بالای سرش کشیده شدهاند.او شکل بالها را مانند یک گارگویل توصیف کرد. بدن موجود ۸-۹ فوت ارتفاع داشت و پوشیده از خز تیره بود.دستها و پاها به خوبی تعریف شده بودند. او اصلا متوجه ویژگیهای صورت این موجود نشد ولی دید عالی به موجود داشت زیرا چراغهای جلو ماشینش آن را روشن کردند و نور منطقه حفاظتشده نیز به این نورپردازی کمک کرده بود .
او همچنین گفت که احساس کرده بود این یک هشدار یا نشانهای برای اوست . در مورد این مواجهه از کلمه «نفیلیم» هم یاد کرد. این موضوع او را ناراحت کرده بود و تا روز بعد نتوانسته بود دربارهاش صحبت کند.
۲۵ فوریه ۲۰۱۹ نزدیک دارین، ویسکانسین
در تاریخ ۲۵ فوریه ۲۰۱۹، از یک شاهد عینی به نام 'NV' تلفنی دریافت کردم که گفت او صبح زود آن روز در حدود ساعت ۵:۳۰ صبح در نزدیکی دارین، ویسکانسین، موجود بالدار را مشاهده کرده است.
او در حال حرکت به سمت غرب در جاده کریک بود و به محل کارش میرفت. هنگامی که به پل تورتل کریک نزدیک شد، موجودی بزرگ با بالهایی که او آن را به عنوان «جادوگر پرنده» توصیف کرد، مشاهده کرد. موجود در ارتفاعی برابر با بالای درختان و به سمت او در حال پرواز بود. سپیدهدم بود، اما نور کافی برای NV وجود داشت تا بتواند این هیبت را تشخیص بدهد.
موجود بالدار ناگهان به سمت ماشین NV پایین آمد و به سختی از برخورد با کاپوت ماشین اجتناب کرد.. او گفت که فاصله بالهای موجود از عرض ماشین او بسیار بیشتر بود و بدن آن موجود رنگی قهوهای داشت، مانند یک 'کیسه کاغذی.' بدن ظاهری زنانه و لاغر داشت.بالها به شکل خفاش و بسیار بزرگ بودند. سرعتی که در آن فرود آمد 'طبیعی' نبود.چهره بینظیر بود، تقریباً 'خالی.'NV اشاره کرد که او منحرف شد و تقریباً به نرده محافظ برخورد کرد.NV متوجه نشد که موجود بالدار بعد از برخورد به کجا پرواز کرد.
شاهد ما از نژاد اسپانیایی است و گفت که این موجود او را به یاد یک 'جادوگر' میاندازد که در کودکی برای او توصیف شده بود. NV بسیار ناراحت و نگران بود که ممکن است در آینده با این موجود مواجه شود.
@thelostbook
سریال نسل ما سریال ایکس فایل
اون پوستر مشهور پس زمینه به یافته جدید زیر اهرام تغییر داده شده .
@thelostbook
کشته شدن مری پینچوت مایر در تیراندازی ممکن است در مورد دسیسه های مقامات ارشد دولتی ما را روشن تر کند. او همسر سابق کورد مایر بود و از سال 1962 رئیس کارکنان اداره برنامه های مخفی سازمان سیا بود. کورد مایر که فرزند خانواده ای ثروتمند، از نظر اجتماعی برجسته و به لحاظ سیاسی مرتبط است، قهرمان جنگ جهانی دوم و فارغ التحصیل ممتاز از دانشگاه ییل، احتمالاً نزدیکترین رقیب جی. اف. کندی در موقعیت، هوش و فرصت بود. این داستان ثروت و شهرت آمیخته با دسیسه و قتل در کتاب درخشان موزائیک (معمای ) مری در سال 2012 توسط پیتر جانی که با فرزندان مری دوست بود و خودش هم پسر ویستار جانی از مقامات سازمان سیا بود، منتشر شد.
در اوایل سال 1945، زمانی که مایر در دانشکده حقوق ییل تحصیل می کرد، با زن اجتماعی و زیبایی به نام مری پینچوت آشنا شد و با او ازدواج کرد. در حالی که برای صلح جهانی می جنگیدند، ازدواج آنها به مشارکت همتایانی ایده آلیست تبدیل شد. کورد مایر با نوشتن مقاله ای در حمایت از فدراسیون ملل توجه مقامات عالی سازمان ملل را به خود جلب کرد و در 2 می، دستیار هارولد استاسن شد که به تأسیس سازمان ملل کمک کرد.
مایر با عروس جدیدش، استاسن را در کنفرانسی درباره سازمان ملل در اواخر همان ماه همراهی کرد. مری برای یونایتد پرس اینترنشنال گزارش می داد. در آنجا او دوباره با جان اف. کندی آشنا شد که در حال گزارش کنفرانس برای شیکاگو هرالد آمریکن بود. اما زمانی که کندی سعی کرد با کورد مصاحبه کند، او را نادیده گرفتند. گزارش شده که این تحقیری بود که او هرگز فراموش نکرد و بعداً درخواست کورد برای سفارت را نادیده گرفت.
در اواخر همان ماه، زمانی که برادر دوقلویش، کوئینتین، در عملیاتی در اوکیناوا کشته شد، دیدگاه کورد مایر به زندگی تغییر کرد. او کم کم از مری دورتر شد. در خود فرو رفت و به یک سیگاری و الکلی تبدیل شد. در سال 1951، او فدرالیست های متحد جهانی را که به تأمین مالی آن کمک کرده بود، ترک کرد و به دعوت آلن دالس به سازمان سیا پیوست .
ازدواج مایر در سال 1956 از هم پاشید و پس از مرگ پسرش مایکل که با ماشین تصادف کرد، مری به ماساچوست نقل مکان کرد، جایی که او در همان محافل با جان اف. کندی معاشرت کرد. کندی از ژاکلین ناراضی بود و می خواست این ازدواج را تمام کند و طلاق بگیرد اما می دانست که این یک خودکشی سیاسی است. او قرار گذاشتن با مری در خانه اجاره ای اش را آغاز کرد که در فاصله یک ساعتی از محوطه کندی قرار داشت. رابطه آنها عمیق تر شد. جانی نوشت: "او یکی از معدود زنانی بود که کندی واقعاً به او احترام می گذاشت، شاید تنها زن."
این رابطه تا سال 1963 ادامه یافت و مری جک کندی را با دید وسیع تری از جهان، مزایای صلح و حتی مواد مخدری مانند ال اس دی و ماری جوانا آشنا کرد. مری که با روانشناس هاروارد و استاد فرهنگ مواد مخدر تیموتی لیری درارتباط بود ، طرحی را ابداع کرد تا مقادیر دقیق ال اس دی را به مقامات دولتی با رتبه های بالا بدهد تا آنها را برای ساختن جامعه ای آرام تر برنامه ریزی دوباره کند.
جیمز داگلاس، الهیات دان، نوشت: "اگرچه کندی جنگجویی در جهان جنگ سرد بود که جهان را تا آستانه جنگ هسته ای پیش برده بود، اما عنصر صلح آمیزتری در شخصیت او وجود داشت که خدا می توانست از آن چیز جدیدی بیافریند. بذر تحول او چه بود؟ . . . بذری که باعث تغییر او از رئیس جمهور یک کشور با اولویت های امنیت ملی به رهبری برای جهانی انسانی تر شد و سرانجام او را هدف ترور قرار داد . " جانی به این باور رسید که این بذر رابطه او با مری مایر، زنی روشنفکر و با اعتماد به نفس بود که با ایفای نقش یک فرد اجتماعی ملایم واشنگتن را کنترل می کرد.
پس از ترور کندی و با وجود هشدارهای دوستانش، مری نتوانست از صحبت در مورد آن در محافل اجتماعی پایتخت دست بکشد، سوالاتی را مطرح کند و به تناقضات نسخه رسمی اشاره کند.
در 12 اکتبر 1964، هنگام راه رفتن در مسیر یدک کش کانال سی اند او چیزاپیک در نزدیکی خانه اش، از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفت. وقتی شلیک نتوانست او را بکشد، شلیک دوم که دقیقاً زیر تیغه شانه راست او قرار گرفت، آئورت او را قطع کرد و بلافاصله او را کشت. دقت شلیک ها حکایت از کار یک قاتل حرفه ای داشت.
شلیک متقاطع : توطئه قتل جان اف کندی
ترجمه : لژیون
بازبینی و ویرایش : مهر
/channel/mehrdailynote
در طول جنگ جهانی دوم ، هوور ( بنیان گذار و رئیس افسانه ای اف بی آی ) با یک افسر جوان اطلاعاتی نیروی دریایی سرو کار پیدا کرد که با پیامدهای غیرمنتظره و طولانی مدتی همراه شد. اف بی آی به دنبال یک مامور مظنون نازی، زنی زیبا به نام اینگا آرواد بود که در مراسم عروسی فیلد مارشال آلمان هرمان گورینگ شرکت و با آدولف هیتلر ملاقات کرده بود. او که یک خانم سابقاً دانمارکی بود، در جذب مردان جوان در واشنگتن زمان جنگ مشکلی نداشت. یکی از این افراد، کارمند جوانی بود که در دفتری خدمت میکرد که کارش تهیه بولتن و اطلاعات برای دبیرخانه نیروی دریایی بود و او کسی نبود جز جان اف کندی .
اف بی آیِ هوور آپارتمانی که کندی و "اینگا بینگا" مشترکاً از آن استفاده می کردند را شنود کرد و صداهای روابط جنسی آنها را شنید. آنها همچنین اظهارات کندی در مورد مسائل حساس امنیتی را شنود کردند. پس از اینکه هم نیروی دریایی و هم پدرش از این خطر که کندی با یک مامور مشکوک درگیر بوده آگاه شدند، کندی جوان به سرعت به اقیانوس آرام جنوبی منتقل شد. البته در آنجا بود که کندی بازماندگان PT-109 یا اژدر قایق گشتی پیتی-۱۰۹که یک قایق گشتی به فرماندهی جان اف. کندی در جبهه اقیانوس آرام جنگ جهانی دوم بود را به امنیت به خانه بازگرداند، و اینگونه به یک قهرمان جنگ تبدیل شد و به شروع حرفه سیاسی خود کمک کرد - همه اینها به لطف جی. ادگار هوور سخت کوش بود. بنابراین می توان استدلال کرد – البته با طنزی تلخ - که این هوور بود که کندی جوان را در مسیری قرار داد که در دالاس به پایان رسیدو ترور شد .
شلیک متقاطع : توطئه قتل کندی
جیم مارس
ترجمه لژیون ویرایش : مهر
/channel/mehrdailynote
تصویر کوچک تر مجسمه هایی از محوطه باستانی براک در سوریه و تصویر بزرگ تر صخره نگاره ای از یوتا آمریکا . و دقیقاً همین پیکره ها با همین چشم ها در چغامیش ایران هم کشف شده . نکته جالب اینجا است که با توجه به نمونه عجیب کشف شده در یوتا آمریکا این پیکره ها تخیلی نیستند . اینها موجوداتی بوده اند با دو چشم بزرگ با پنجه ها و دو شاخک عجیب روی سر . پس این نظریه ما درست است که در دوران باستان واقعاً چیزهایی را که می دیدند به صورت مجسمه و نقاشی به تصویر می کشیدند . فاصله سوریه و ایران و آمریکا هم جالب است . این همان بخشی از تاریخ است که نادیده گرفته میشه . چون اینها گونه های انسان نمایی هستند که روزگاری برزمین می زیستند . پس تاریخی داشتند . تکاملی داشتند . زیستی داشتند . زاد و ولد داشتند که اکنون منقرض شده اند . پس ما روی زمین تنها نبوده ایم . اما نقش این موجودات و تاثیر آنها بر تاریخ و گونه ما چه بوده ؟
@thelostbook
فصل چهارم تمدنهای کهن
قسمت پنجم
پادشاهی غرق شده کریشنا
ترجمه : مهر
تهیه از
@nibiru01
/channel/Buyingbook
در مهابهارتا فن آوری های پیشرفته زیادی توصیف شده که در آن دوران استفاده می شده و جالب است که بسیاری از از آنها با نوعی مانترا یا نیت فعال و سلاح ها قابل استفاده می شده اند پس برای نابودی این سلاح ها کریشنا از فرزندان کسانی که سلاح ها در اختیارشان بود خواسته بود که مانتراها را یاد نگیرند تا این سلاح های مخوف برای نسل های آینده غیر قابل استفاده باشد.
تمدن های کهن فصل چهارم
@thelostbook
UFO: The Greatest Story Ever Denied III - UFOs from Outer Space (فارسی)
بیگانگان در میان ما پارت سوم: یوفوهایی از فضای دور
ثبت و مشاهده یوفو ها چیز جدیدی نیست از اولین پرواز های فضایی آن ها رویت شدن
محصول سال ۲۰۱۶
مدت زمان : ۱ ساعت و ۲۱ دقیقه
ترجمه و زیرنویس شده توسط گروه
یوفو پرشین
برای دریافت لینک دانلود به آی دی زیر پیام بدید
@amirirani64
/channel/ufopersian