گیلگمش مصمم به رفتن شد . او گفت : اگر شکست هم بخورم ، حداقل مرابه عنوان کسی به خاطر خواهند آورد که کوشش خود را کرده است.
با این حال، پادشاه، اشراف و کاهنان، ورودی ویژه خود را به سکوهای معبد از سمت غرب داشتند، جایی که بخشهای جدیدتر قرار گرفته بودند . یک پلکان بزرگ ساخته شد که ابتدا از جنوب به شمال امتداد داشت و سپس، با پشتیبانی از یک طاق عظیم، مجموعهای از پلههای غرب به شرق را برای ورود به کوه معبد از طریق یک دروازه ستوندار باشکوه فراهم میکرد. تنها بخش بالایی طاق آن، که هنوز به دیوار غربی متصل است، باقی مانده و به افتخار کاشف آن در قرن نوزدهم به نام طاق رابینسون شناخته میشود.
کمی به سمت شمال آن، همچنان در دیوار غربی، یک دروازه کمتر باشکوه و احتمالاً بسیار قدیمیتر وجود داشت که از طریق تعدادی پله کاربردی، که اکنون دروازه بارکلی نامیده میشود، قابل دسترسی بود؛ این دروازه نیز در قرن نوزدهم توسط کاشفش کشف شد. این دروازه که مسدود شده، اکنون تقریباً بهطور کامل توسط مسیر کنونی صعود به سکوهای معبد، که از طرح معماری پلکان دوران معبد دوم پیروی میکند، پنهان شده است. در واقع، این مسیر یک خاکریز ساده است که با پلههایی بهبود یافته و از سطح میدان دیوار غربی تا سطح سکوهای معبد از طریق آنچه بهسادگی و بهصورت معمولی «در سبز» نامیده میشود، امتداد دارد. و اینگونه بود که من و طرفدارانم در آن روز به کوه معبد صعود کردیم.
@thelostbook
اسناد تاریخی و کاوشهای باستانشناسی تأیید میکنند که دسترسی اصلی عمومی به سکوهای معبد از جنوب بود، جایی که پلههای باشکوه به پنج دروازه منتهی میشدند؛ گذرگاههای روباز و زیرزمینی زائران را به حیاطهای مختلف معبد هدایت میکردند. در آن منطقه بود که صرافان—نه رباخواران، برخلاف باور رایج—غرفههای خود را داشتند، زیرا سکههای خارجی با تصاویر امپراتوران روم باید با سکههای محلی که هیچ تصویر حکاکیشدهای از افراد نداشتند، تعویض میشدند. در همانجا بود که عیسی، واعظ اهل ناصره، طبق آنچه در عهد جدید شرح داده شده، میزهای صرافان را واژگون کرد.
@thelostbook
رازهای صخره مقدس ( فصل پانزدهم کتاب سفرهایی به تاریخچه زمین )
نوشته : زکریا سیچین
ترجمه مهر
گروه ما پس از پشت سرگذاشتن تونلها و دیگر شگفتیهای زیرزمینی اورشلیم باستانی بسیار مشتاق بود آنچه آن بالا است را ببیند . تختگاه معبدی که زیرنور خورشید قرار داشت . در واقع چیزهای زیادی برای اقناع حس کنجکاوی وجود داشت . جستجویی در تاریخ و کندوکاوی برای خاستگاه معنوی . ما درآستانه به چشم خویش دیدن و تجربه تمام آنچه جایگاه مقدس معبد یا صخره مقدس پنداشته می شد بودیم . جایی که تاریخ ، ادیان و ملی گرایی و به عقیده من حضورآنوناکی را یکجا در خود دارد .
اما در اعماق ذهنم برای گروه خودم هدف کشف نشده دیگری را در نظر گرفته بودم :
جستجوی بخش زیرزمینی صخره مقدس و یافتن سرنخی از راز صندوق عهد ناپدید شده . تلاشی که شرایط بی باکانه ای را می طلبید و حس کردم نیازی نیست که کل گروه را درگیر کنم . البته بالارفتن از کوه معبد هم مشکلات خاص خودش را داشت . بعد از اینکه اسرائیل در جریان جنگ شش روزه در سال 1967 کنترل شهر قدیمی را بدست گرفت برای اداره تختگاه معبد و سازه های اسلامی به مسلمانان استقلال زیادی داد . هر جمعه و در سایر تعطیلات اسلامی ، مسلمانان از سمت دروازه های شمالی دسترسی نامحدودی به کوه معبد دارند ، جایی که تختگاه به سطح محله های مسلمان نشین شهر قدیمی می رسد . دسترسی برای سایر افراد ، در درجه اول یهودیان و مسیحیان ، از طریق سطح شیب دار دیوار غربی امکان پذیر است . گاهی شورش اعراب روی کوه معبد یا درگیریهای بین اعراب و اسرائیل در جای دیگری باعث می شود که دسترسی غیر مسلمانان بطور موقت یا برای مدتی طولانی متوقف شود . زمانی که ما به سرزمین مقدس رفته بودیم دوره آرامش و صلح بود . ( سال انتشار این کتاب 2004 میلادی است )
برای درک اینکه دسترسی یا صعود به کوه معبد به چه معنا است و برای درک آنچه شخص می بیند یا انتظاردیدنش را دارد هرکس به شرح مختصری از تاریخچه اینجا نیازمند است . من در جلسات مختصر توجیهی به هرشرکت کننده ای پوشه قطوری می دهم که حاوی اطلاعاتی است که در این جلسات توجیهی روزانه در مورد آنها به تفصیل بحث شده .
برج کوه معبد، که از همه طرف به جز شمال بر اطراف خود مشرف است، برای رسیدن به سکوهای مقدس کنونی و گذشتهاش نیازمند صعود است. همانطور که خداوند در کتاب خروج فرمان داده بود، مردان یهودی موظف بودند سه بار در سال، در جشنهای سوکوت (خیمهها)، شاووعوت (پنطیکاست)، و پسح (پاسور)، به اورشلیم صعود کنند. موقعیت شهر داوود و گسترش اورشلیم تحت حاکمیت پادشاهان یهودا هیچ شکی باقی نمیگذارد که دسترسی برای زائران صعودکننده از جنوب بوده است؛ در واقع، خاکریزیهایی که در تورات با نامهای میلوه («پر کردن») و عوفل («برآمدن، صعود») ذکر شدهاند، ممکن است برای امکانپذیر ساختن دسترسی انبوه زائران به معبدی که سلیمان ساخته بود، ایجاد شده باشند. این دسترسی جنوبی در دوران معبد دوم گسترش یافت و شکوهمندتر شد .
معبد اول توسط نبوکدنصر، پادشاه بابل، در سال ۵۸۷ قبل از میلاد ویران شد. هفتاد سال بعد، کوروش، پادشاه پارسی که بابل را فتح کرد و امپراتوری عظیم آن را پایان داد، به تبعیدیان یهودی اجازه داد بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. اینکه آیا معبد دقیقاً همانگونه که قبلاً بود بازسازی شد یا مطابق با نقشههایی که در رؤیای هولوگرافیک به حزقیال نبی نشان داده شده بود، هیچکس نمیتواند با اطمینان بگوید. معبد دوم بارها مرمت شد، آلوده شد و پاکسازی شد، زمانی که یونانیان پس از پارسیان بر خاور نزدیک مسلط شدند. پاکسازی معبد و ازسرگیری پادشاهی یهودی تحت هشمونائیان در سال ۱۶۴ قبل از میلاد، مقدمهای بود برای بازسازیهای عمدهای که توسط پادشاه هیرودس (۳۷ تا ۴ قبل از میلاد) انجام شد. شهر و معبد دوم باشکوه، همانطور که توسط مورخان آن زمان -زمان عیسی و حاکمیت روم—توصیف شده، تا آن زمان صحنه حضور دهها هزار زائر در سه جشن صعود، و بهویژه در طول پسح بود.
@thelostbook
هیو سی. هاوی (Hugh C. Howey) نویسندهی آمریکایی متولد سال ۱۹۷۵ در شارلوت، کارولینای شمالی است که به خاطر مجموعه داستانهای علمی-تخیلی خود، بهویژه سری سایلو (Silo) که با نام وول (Wool) شناخته میشود و سری شن (Sand) به شهرت جهانی رسیده است. او نویسنده مشهور ادبیات دیستوپیایی است .
ادبیات دیستوپیایی (Dystopian Literature) یکی از زیرشاخههای ژانر علمی-تخیلی و گمانهزن (Speculative Fiction) است که دنیاهایی خیالی را به تصویر میکشد که در آنها جامعه به شکلی نامطلوب، سرکوبگر، یا فاجعهبار اداره میشود. این ژانر اغلب در تضاد با اتوپیایی (Utopian) قرار میگیرد که دنیایی ایدهآل و آرمانی را نشان میدهد. ادبیات دیستوپیایی معمولاً بهعنوان ابزاری برای نقد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، یا زیستمحیطی عمل میکند و به خوانندگان هشدار میدهد که مسیرهای خاصی در جامعه ممکن است به نتایج ناخوشایندی منجر شود.
تعریف و ویژگیهای اصلی
دیستوپیا (Dystopia) از ترکیب دو واژهی یونانی dys (به معنای بد یا غیرعادی) و topos (به معنای مکان) ساخته شده و به معنای مکان بد است .
شن روایت مهیج آخرالزمانی است که جهان فعلی ما همچون ابوالهول دوران باستان به زیر شن فرو رفته و انسانها در جدال قدرت و قلمرو و ثروت با هم می ستیزید. برخلاف رمان سیلو اینبار انسانها روی زمین هستند اما چیزی که در تمنای آن هستند زیر زمین دفن شده . رمان شن آنقدر هیجان انگیز هست که به سختی می توانید کتاب را زمین بگذارید . این کتاب در واقع جلد اول از سه گانه شن هست .
/channel/Buyingbook
حقیقت، از تخیل هم وحشتناکتر است.
از نظر من، تغییر واقعی آگاهی فقط زمانی ممکن خواهد شد که بشریت بداند از کجا آمده است و درک بهتری از جایگاه خود در جهان و همچنین منبع تمام چیزهایی که آن را "خدا" مینامیم، داشته باشد. بشر از سپیدهدم تاریخ از این نگرش جدا افتاده است.
آنتون پارکس
کتاب عدن
ترجمه تات
بازبینی : مهر
@Buyingbook
تهیه از :
@nibiru01
رضا جورجانی اظهار داشت: «هنگامی که مکمونگل در حال انجام این جلسه مشاهده از راه دور بود، توصیف کرد که در میان ویرانههای یک شهر عظیم با اهرام غولپیکر قرار دارد.»
او افزود: «مکمونگل گفت که این اهرام به نظر میرسید شاید سه برابر اندازه هرم بزرگ جیزه باشند.»
مکمونگل اخیراً در ماه گذشته در پادکست «American Alchemy» از این تجربه سخن گفت و اظهار داشت: «شروع به دریافت تصویری از انسانهایی کردم که در مکانی گرفتار شده بودند که جو آن در حال بدتر شدن بود.»
او ادامه داد: «مشخص بود که این افراد به دلایلی در حال مرگ بودند، اما انسان بودند. فقط دو برابر اندازه ما بودند.»
مکمونگل نگاتیوهایی از منظره مریخ به دست آورد که ساختاری به شکل هرم را در لبه یک دهانه برخوردی عظیم نشان میداد، همانجایی که او در آزمایش سیا آن را دیده بود.
او همچنین تصاویری یافت که ادعا کرد یک استخوان انسانی است که روی سطح مریخ قرار دارد.
@thelostbook
ناسا تصاویری از منطقهای که مکمونگل به آن اشاره کرده دارد، که نشاندهنده چیزی است که این مشاهدهگر از راه دور ادعا کرده یک استخوان در یکی از تصاویر است
@thelostbook
غرفه کوچکی که توسط چند پلیس اسرائیلی اداره میشد، در انتهای رمپ، نزدیک در سبز قرار داشت. هنگامی که به در نزدیک شدیم، دو نفر از پلیسها بیرون آمدند تا چند سؤال از ما بپرسند، عمدتاً اینکه ما کی هستیم، از کجا آمدهایم و چرا به اینجا آمدهایم. بهصورت گزینشی، از برخی خواستند پاسپورتهایشان را نشان دهند. برایشان عجیب به نظر میآمد که در میان گروهی که فرض میکردند گردشگران آمریکایی هستند، دو کانادایی و یک ژاپنی حضور داشته باشند. همه ما کلاههای سفید ویژه تورهای تاریخچه زمین را بر سر داشتیم، و آنها متعجب بودند که چرا کلاه من آبی است. در آنچه به نظر میرسید پرسوجویی بیتفاوت و غیررسمی باشد، آنها با حرفهایگری ما را ارزیابی کردند. هدفشان؟ اطمینان از این که هیچ آدم دردسر سازی بین ما نباشد.
گذر از آزمون اسرائیلی پایان ماجرا نبود. به محض اینکه از درگاه عبور کردیم و وارد سکوهای سنگی بزرگ شدیم، با مردانی مسلمان با لباسهای غیررسمی روبرو شدیم که خود را راهنمای تور معرفی کردند، اما در واقع ما را نزدیک ورودی نگه داشتند و بهگونهای کاملاً اتفاقی با سؤالاتشان بمبارانمان کردند. در نهایت به نظر میرسید که تعداد افراد گروه ما (بیش از سی نفر) و این واقعیت که بیش از نیمی از آنها زن بودند (به قول آنها «زنان») برایشان آزاردهنده بود.
ورودی، از طریق در سبز، بازدیدکننده را به یک گذرگاه روباز تقریباً در کنار مسجد الاقصی در سمت راست (به سمت جنوب) میرساند؛ گنبد صخره، روی سکویی مرتفعتر، کمی دورتر به سمت چپ (به سمت شمال) قرار دارد. وقتی برخی از ما به سمت راست منحرف شدند، راهنماهای عرب—که در واقع نگهبانانی بودند که توسط اوقاف استخدام شده بودند—با عجله راهشان را سد کردند. «مسجد نه! مسجد نه!» آنها فریاد میزدند.
مشخص شده بود که اجازه نداریم آزادانه روی این سکوهای باشکوه بگردیم، بنابراین اصرار کردیم که اجازه بدهند گنبد صخره را ببینیم. راهنماها/نگهبانان گفتند باید صبر کنید، الان وقت نماز است. این عجیب بود، چون گنبد صخره مسجد نیست، اما بحث کردن فایدهای نداشت. جایی که منتظر ماندیم، درختان سایهای دلپذیر فراهم کرده بودند. عجیب، یا بهتر بگویم غیرمنتظره، بود که در این ارتفاع، با این همه پله بالاتر از سطح زمین، درختانی ببینیم. وقتی از صف خارج شدیم و پراکنده شدیم، حتی عجیبتر به نظر آمد که درختان—که در برخی نقاط بهصورت متراکم کنار هم روییده بودند—در همه جا به جز روی سکوی مرتفعتری که گنبد صخره روی آن قرار داشت رشد کرده اند . آیا چیزی در مورد صخره مقدس وجود داشت که درختان را دور نگه میداشت؟ با صدای بلند تعجبم را ابراز کردم و این پدیده را به گروه نشان دادم.
با وجود تنش ناشی از پرسوجوها و تأخیر، آرامش قابلتوجهی در آن مکان حاکم بود. با حضور تقریباً تنها ما و «میزبانانمان» روی سکو، سکوتی آرامشبخش فضا را در بر گرفته بود. اگرچه گرمترین زمان روز بود، نسیمی خنک احساس میشد. ما بهخوبی میدانستیم که روزهایی در اینجا پر از شورش و سنگپرانی به سوی پلیسهای اسرائیلی و عبادتکنندگان در دیوار غربی بوده است، اما آن روز آرام، ساکت و صلحآمیز بود.
@thelostbook
پیادهروی از نزدیکی انتهای جنوبی دیوار غربی آغاز میشود، جایی که با دیوار نگهبان جنوبی زاویهای نود درجه تشکیل میدهد. باستانشناسان اسرائیلی در آنجا مشغول کاوش بودهاند و بخشهای باشکوه دیوارهای نگهبان را که برای هزاران سال پنهان بودند، نمایان کردهاند. کاوشها آنچه فرض شده بود را تأیید کردند: تعداد ردیفهای سنگ زیر سطح زمین کنونی به همان اندازهای است که بالای آن دیده میشود.
کاوشگران در آنجا تودهای از سنگهای تراشخورده واژگونشده یافتند؛ یافتههای کوچک (مانند سکهها) این نظریه را تأیید کردند که این سنگها توسط سربازان رومی، که در قرن اول میلادی بهطور سیستماتیک معبد و دیوارهای آن را ویران کردند، فرو ریختهاند. با اتصال آن گوشه به منطقه پاکسازیشده در امتداد دیوار جنوبی، جایی که پلکان باشکوه و دروازههای طاقدار کشف شدهاند، اسرائیلیها یک پارک باستانشناسی با موزه کوچک خود ایجاد کردند. ما آنجا به اندازه کافی توقف کردیم تا عکس بگیریم و بار دیگر از عظمت دیوارهای نگهبان کوه معبد شگفتزده شویم. با اصرار راهنمایمان برای شروع صعود به سکوهای معبد، هرگز این مکان قابلتوجه را بهطور کامل بررسی نکردیم.
@thelostbook
سرتاسر خاک عراق پر است از دروازههای ستارهای که جیناآبول و اجداد موشیدیمشان، که در این کتاب به تفصیل مورد بررسی قرار گرفتهاند، آنها را دیرّانا مینامیدند.جینا آبول تنها به این دلیل این بخش از کره زمین را برای سکونت انتخاب کردند. بر اساس اطلاعاتی که توانستهام بهدست بیاورم و در کتاب "تاریخچه ژیرکو" گسترش خواهد یافت، سرزمین سابق سومر حدود 25 دروازه ستاره ای در اندازههای مختلف دارد که بسیار بزرگ و کاملاً استثنایی برای سیاره زمین است.
همانطور که افسانه اکدی "آتراهسیس" تأیید میکند، تعدادی از جیناآبول (نونگالها) مجبور شدند دجله و بهویژه فرات را ایجاد کنند تا آب شُرب برای این محوطه های کلیدی که بیشتر آنها به شهرهای برجستهای تبدیل شدند که اصول سلطنت جیناآبول در آنها پیاده شد، فراهم کنند. این بیست و پنج دروازه همچنین شامل هفت دروازه ستارهای در منطقه خلیج فارس است که اکنون زیر دریاغرق شده و بخشی از منطقه نظامی تحت کنترل نیروهای مسلح ایالات متحده است.
دروازههای دیرّانا در شهرها یا جاهایی مانند بغداد، ابوشهرین (نونکیگا-اریدو)، نیفار (نیپور)، تل المقیر (اور) و بابل اقتباس شده. Babylon از کلمه آشوری " Bâbili " (یا " Bâbilu " در فرم مفرد) میآید که معادل سومری آن " KÁ-DIĞIR " است که به معنای "دروازه خدا" و " ŠU-AN- NA " یعنی "قدرت (یا کنترل) آسمانها" است. با این حال، هنگامی که واژه " Bâbili " به سومری رمزگشایی میشود، جزء BÁ( زندگی، موجود زنده، نشانهها) AB( باز شدن، پنجره) ILI (حمل و نقل، بلند کردن...) یا BÁ'AB-ILI به معنای اصلی اش می شود " روزنه ی حیات ". در این زمینه جالب است که اشاره کنیم که در عربی، ترجمه دقیق واژه "بابل" همان "دروازه خدا" است. دروازه ستارهای بابل یکی از مهمترینها در این منطقه است و همچنین آخرین دروازهای است که بهطور مکرر توسط "خدایان" باستان استفاده میشده است.
برای استفاده از دیرّانا، لازم است که یک سفینه فضایی مناسب به کار برده شود. سپس باید بدانید که چگونه مقصد را از طریق شکاف فضایی که دو منطقه مختلف از پیوستار زمان-فضا را به هم متصل میکند برنامهریزی کنید: یک دروازه دیگر در همان سیاره، سیارهای دیگر، یا دروازهای در فضای دوردست. به علاوه، عبور از دیرانا مستلزم سرعتی فوقالعاده بالاست، در غیر این صورت، مسافر نه تنها بهرهای نخواهد برد، بلکه احتمال گم شدن او در یکی از جهانهای موازی نیز وجود دارد. دستیابی به سرعت مطلوب، به ناچار با یک انفجار صوتی مافوق صوت همراه خواهد بود.
این همان روشی است که "خدایان" باستانی در بابل باستان انجام میدادند، همانطور که از دو نقل قول زیر مشخص است که به انفجارهای مافوق صوتی ناشی از سفینه های پرندهای که بهعنوان اژدهایان پرنده توصیف شدهاند، اشاره میکند.
روایت است که در اطراف برج بابل و در صحرای بابل کهن، منظور بقایای آن شهر باستانی است، اژدهایان عظیمی منزل دارند؛ صداهای مهیب و غرشهای هولناکشان، دل مردمان را به وحشت میاندازد.
دانشنامهی طبیعت، اثر ونسان دو بووه
از بابل غوغایی برمیخیزد، غوغایی به سان زلزلهای که از باد شمال سر برآورده؛ ساکنان یهودیه را به کام مرگ فرستاده، شهرها را به ویرانه بدل کرده و جای آدمیان را به جولانگاه اژدهایان تبدیل نموده...
تفسیر جروم بر کتاب اشعیا
هر سیاره دارای چندین دیرّانا است. دیرّاناها روزنههایی هستند که بهطور مستقیم به تونلهای زمانی منتهی میشوند که به هر کسی در این کیهان امکان سفر از یک نقطه به نقطه دیگر را با سرعتی بسیار بیشتر از سرعت نور میدهند. این تونلها – یا کرمچالهها – بهعنوان میانبری از فضا و زمان عمل میکنند. این گردابها که در آنها مفهوم زمان دیگر وجود ندارد، اساساً بزرگراههایی در فضا هستند و زمان سفر بین دو نقطه را بهطور قابل توجهی کاهش میدهند، در مقایسه با سفرهای سنتی. همانطور که در تاریخچه ژیرکو خواهید دید، این دروازههای ستارهای این امکان را میدهند که مسافتهای طولانی در سراسر کیهان، از یک سیاره به سیاره دیگر، و همچنین در سطوح وسیع روی زمین در چشم به هم زدنی طی شوند.
رویای انوشه زمان
آنتون پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook
شن روایت مهیج آخرالزمانی است که جهان فعلی ما همچون ابوالهول به زیر شن فرو رفته و انسانها در جدال قدرت و قلمرو و ثروت با هم می ستیزید. برخلاف رمان سیلو اینبار انسانها روی زمین هستند اما چیزی که در تمنای آن هستند زیر زمین دفن شده . رمان شن آنقدر هیجان انگیز هست که به سختی می توانید کتاب را زمین بگذارید . این کتاب در واقع جلد اول از سه گانه شن هست
تهیه از :
@nibiru01
/channel/Buyingbook
شن روایت مهیج آخرالزمانی است که جهان فعلی ما همچون ابوالهول به زیر شن فرو رفته و انسانها در جدال قدرت و قلمرو و ثروت با هم می ستیزید. برخلاف رمان سیلو اینبار انسانها روی زمین هستند اما چیزی که در تمنای آن هستند زیر زمین دفن شده . رمان شن آنقدر هیجان انگیز هست که به سختی می توانید کتاب را زمین بگذارید . این کتاب در واقع جلد اول از سه گانه شن هست
تهیه از :
@nibiru01
/channel/Buyingbook
ترانسیلوانیا ( جلد چهارم )
پوست نگاره سری
پنج تکنیک تشرف تبتی
رادوسینامار
ترجمه : مهر
@Buyingbook
تهیه از :
@nibiru01
یافتههای دکتر براندنبورگ با گزارش سیا همخوانی دارد که جزئیات زندگی یک تمدن باستانی در مریخ را شرح میدهد، تمدنی که به دلیل فساد محیطی سیاره در حال نابودی بود. جو مکمونگل، که به عنوان مشاهدهگر از راه دور شماره یک سیا شناخته میشود، ادعا کرد که این تمدن در حال مرگ را مشاهده کرده است.
@thelostbook
جیسون رضا جورجانی، فیلسوف، اظهار داشت که یافتههای دکتر براندنبورگ با گزارش سیا که جزئیات زندگی یک تمدن باستانی در مریخ را شرح میدهد، همخوانی دارد؛ تمدنی که به دلیل فساد محیطی سیاره در حال نابودی بود.
با این حال، آژانس دولتی هرگز وجود تمدنی در مریخ را تأیید نکرده است.
جورجانی گفت: «وقتی دادههای [سیا] را در کنار تز براندنبورگ قرار میدهید، این رویداد هستهای شاید صد میلیون سال پیش رخ داده باشد.»
او افزود: «جو مکمونگل در سال ۱۹۸۴ مأموریت مشاهده از راه دور مریخ را بر عهده داشت. این یک عملیات سیا بود که در مؤسسه مونرو انجام شد. بنابراین، او تحت قرارداد با سیا کار میکرد و این کار در مؤسسه مونرو انجام شد.»
این پروژه محرمانه در فورت مید، مریلند، اجرا شد و افرادی را که ادعا میکردند دارای ادراک فراحسی (ESP) هستند، برای کمک به کشف اسرار اطلاعاتی نظامی و داخلی استخدام کرد.
یکی از آخرین اقدامات این پروژه پیش از تعطیلی، سندی با عنوان «کاوش مریخ، ۲۲ مه ۱۹۸۴» بود که در سال ۲۰۱۷ از طبقهبندی خارج شد و اخیراً دوباره در فضای آنلاین مورد توجه قرار گرفته است.
به مکمونگل تنها مختصات بهعنوان هدف داده شد و او با استفاده از ذهن خود آنچه در آنجا بود را «دید»
@thelostbook
دکتر براندنبورگ معتقد است که این عناصر شیمیایی بقایای انفجارهای هستهای روی سطح مریخ هستند.
جورجانی در گفتوگو با جونز اظهار داشت: «وقتی یک بمب ترمونوکلئار منفجر میشود، اثری از زنون-۱۲۹ در آن منطقه به جا میماند که غیرعادی است.» او افزود که یافتههای دکتر براندنبورگ «شواهد نگرانکنندهای» از وجود حیات در مریخ ارائه میدهد.
او گفت: «و به گفته دکتر براندنبورگ، این یک نشانه بسیار متمایز است. غیرقابل اشتباه است و بهطور خاص با انفجار تسلیحات ترمونوکلئار مرتبط است.»
منظور از «غیرعادی» این است که سطوح بالاتر از حد انتظار این ایزوتوپ یافت شده است.
دکتر براندنبورگ همچنین استدلال کرد که مریخ زمانی دارای اقلیمی شبیه به زمین بوده که میزبان حیات جانوری و گیاهی بود، و هرگونه حیات هوشمند در آن احتمالاً در سطح پیشرفت تمدن مصر باستان روی زمین بوده است.
@thelostbook
پژوهش دکتر براندنبورگ بر «غلظت بالای» زنون-۱۲۹ در جو مریخ و وجود اورانیوم و توریوم در سطح این سیاره متمرکز است.
زنون-۱۲۹ گازی پایدار و غیررادیواکتیو است که یکی از اشکال طبیعی عنصر زنون، گازی بیرنگ، بیبو و بیمزه، محسوب میشود که به مقدار ناچیز در جو زمین یافت میشود.
اگرچه زنون-۱۲۹ بهصورت طبیعی وجود دارد، اما این گاز همچنین طی فرآیند همجوشی هستهای آزاد میشود.
ناسا سطوح بالاتر از حد انتظار ایزوتوپ زنون-۱۲۶ را در منطقه سیدونیا مریخ شناسایی کرده است.
به گفته جورجانی، این منطقه در نیمکره شمالی سیاره به دلیل «ساختارهای عظیم ظاهراً دستساز» مشهور است که نظریهپردازان توطئه معتقدند شامل ساختاری شبیه به چهره و دیگر ساختارهایی به شکل اهرام بزرگ است.
دانشمندان ناسا اظهار کردهاند که این پدیده یک توهم نوری ناشی از سایهها و مورفولوژی سطحی است.
همچنین، این آژانس فضایی اعلام کرده است که عناصر شیمیایی «ممکن است از طریق برخوردهای سطحی یا خروج گاز از مواد سنگی، که خاک و سنگهای شکسته سطح هستند، به جو آزاد شده باشند.»
@thelostbook
تمدنی باستانی در مریخ به دلیل حمله هستهای از سوی یک نژاد بیگانه دیگر نابود شد.
این موضوع ممکن است مانند طرح یک رمان علمی-تخیلی به نظر برسد، اما دکتر جان براندنبورگ، Dr John Brandenburgدانشمند دانشگاه هاروارد، معتقد است که این رویداد فاجعهبار واقعاً رخ داده است.
بر اساس نظریه غیرمعمول او، دکتر براندنبورگ میگوید مریخیهای باستانی معروف به سیدونیها و یوتوپیاییها در این حمله قتلعام شدند و شواهد این نسلکشی هنوز هم امروز قابل مشاهده است.
در سال ۲۰۱۱، این دانشمند برای اولین بار پیشنهاد کرد که رنگ قرمز مریخ میتواند ناشی از یک انفجار ترمونوکلئار طبیعی باشد و ادعا کرد که عناصر شیمیایی موجود در سطح سیاره سرخ با عناصری در اطراف سایتهای آزمایش هستهای روی زمین مطابقت دارد.
دانشمندان جریان اصلی استدلال کردهاند که هیچ شواهد فیزیکی معتبری مانند دهانه یا نشانههای پرتوهای رادیواکتیو وجود ندارد که به انفجار هستهای مصنوعی یا ناگهانی اشاره کند و تأکید کردهاند که این مقاله در یک مجله علمی با سطح نسبتاً پایین منتشر شده است.
اما اکنون، این نظریه بار دیگر توجهها را به خود جلب کرده است.
در پادکست دنی جونز، که بیش از یک میلیون مشترک دارد، جیسون رضا جورجانی، مهمان برنامه که دارای مدرک دکتری در فلسفه و نویسنده داستانهای علمی-تخیلی است، مطالعه دکتر براندنبورگ را بازگو کرد و آن را «شواهد نگرانکنندهای» دانست که نشان میدهد زمانی حیات در مریخ وجود داشته است.
او گفت: «هر سیاره مقدار مشخصی از ایزوتوپهای مواد مختلف دارد و ظاهراً نسبت ایزوتوپی زنون ۱۲۹ در کل منظومه شمسی یکسان است، به جز در مریخ.»
@thelostbook