thelostbook | Unsorted

Telegram-канал thelostbook - کتاب گمشده

8527

گیلگمش مصمم به رفتن شد . او گفت : اگر شکست هم بخورم ، حداقل مرابه عنوان کسی به خاطر خواهند آورد که کوشش خود را کرده است.

Subscribe to a channel

کتاب گمشده

کف زیر پایم با فرش پوشیده شده بود، که آرزویم برای پیدا کردن دریچه‌ای به پایین‌تر را ناکام گذاشت. با این حال، به نظر می‌رسید در یک طرف غار دهانه‌ای وجود دارد که با پارچه‌ای آویزان پوشیده شده بود. با خودم فکر کردم: «این همونه!» و تصویر چوبی صدساله‌ای که این مکان را نشان می‌داد به یادم آمد اما وقتی به سمت آن حرکت کردم، نزدیک بود روی زنانی که نشسته بودند و همگی لباس سیاه و روبنده داشتند، زمین بخورم. آنها بی‌حرکت نشسته بودند و در تاریکی غار به‌سختی دیده می‌شدند، و عملاً راهم را به سمت دهانه دیوار سنگی سد کرده بودند.
دوربین را به والتر سپرده بودم، چون هرچقدر کنجکاو بودم، به‌نحوی احساس می‌کردم گرفتن عکس با فلاش در غار زیر صخره مقدس نوعی هتک حرمت است؛ و هیچ چراغ‌قوه‌ای همراهم نبود تا ببینم چه کسانی آنجا نشسته‌اند—آیا واقعاً زنان بودند یا شاید مردان. برای چند لحظه که انگار ابدی بود، همان‌جا بی‌حرکت ایستادم. سپس صدای والتر مرا به واقعیت برگرداند. «زود باش، یکی داره میاد!» به من گفت. با عجله از پله‌ها بالا دویدم و به‌موقع به بالا رسیدم وقتی محمود و نگهبان تنومند به ما نزدیک شدند. آنها گفتند: «باید برید!» و ما رفتیم.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

آنچه برای محققان کتاب مقدس بسیار جذاب است، ضلع غربی صاف یا صاف‌شده صخره است که با نرده‌ای که در امتداد آن قرار دارد و با نرده‌های کوتاه‌تر در دو طرف مجاور زوایای قائمه کاملی تشکیل می‌دهد، برجسته‌تر شده است. سطح جنوبی صخره در این قسمت نشان می‌دهد که خط مستقیم باید به‌صورت مصنوعی ایجاد شده باشد. لین ریتمایر، باستان‌شناس هلندی و یکی از برجسته‌ترین محققان معبد سلیمان، نتیجه‌گیری کرده که این ضلع صاف صخره دقیقاً با ضلع غربی قدس‌الاقداس مطابقت دارد.
در سمت راست جایگاه بازدیدکنندگان، می‌توان سوراخی کاملاً گرد را دید که در صخره حفر یا بریده شده است .این سوراخ حدود دو فوت قطر دارد. این حفره که به‌صورت تمیز در حدود شش یا هفت فوت سنگ صلب بریده شده، یک شاهکار تکنولوژیکی است که هدف، زمان و عامل ایجاد آن همچنان یک معما باقی مانده است. این سوراخ نه در مرکز صخره قرار دارد و نه حتی نزدیک به آن، پس چرا آنجا ایجاد شده؟ از من پرسیده شد. گفتم نمی‌دانم و حتی از هیچ نظریه‌ای که توسط دیگران ارائه شده باشد، اطلاع ندارم.
بین جایگاه تماشا و محل سوراخ، پله‌هایی قرار دارند که به زیر صخره، به غار یا حفره‌ای که بسیار برایم جذاب بود، منتهی می‌شوند. آنجا جایی بود که می‌خواستم به آن بروم، اما در آن لحظه هیچ راهی برای رسیدن به آن وجود نداشت.
از آنجا که نگهبانانی که ما را زیر نظر داشتند (هرچند همیشه متوجه حضورشان نبودیم) اعتراضی نکردند، دور صخره راه رفتیم تا آن را از همه طرف ببینیم. از زوایای مختلف، ویژگی‌هایی روی سطح صخره که از یک طرف دیده نمی‌شدند، از طرف دیگر آشکار می‌شدند و نجواهای هیجان‌زده‌ای مانند «اینو ببین!» و «اونو نگاه کن!» را برمی‌انگیختند. وقتی از کنار پله‌های منتهی به غار پایین‌رونده عبور کردیم، سرعتمان را کم کردیم. داخل آنقدر تاریک بود که نمی‌شد به‌وضوح چیزی دید. به این فکر افتادم که شاید بتوانم در حین راه رفتن با یک گروه به‌سرعت پایین بروم و وقتی نوبت گروه دیگر رسید، دوباره بالا بیایم. اما نگهبانان هوشیار این ایده را به یک آرزوی محال تبدیل کردند و جرئت امتحان کردنش را نداشتم.
بدون دوربین و با انتظار دیگر اعضای گروه در بیرون در هر نوبت، احساس کردم بازدید از گنبد صخره انتظاراتم را برآورده نکرد. اما دیگرانی که همراهم بودند، از نزدیکی فیزیکی به این اثر مقدس و مورد احترام احساس شعف و حتی هیبت داشتند.
بر اساس سنت‌ها و باورهای سه دین، ما در ناف زمین بودیم، با چشمان خودمان سنگ بنیاد بزرگ و مقدس را می‌دیدیم، جایی که ابراهیم آزمایش شد، جایی که قدس‌الاقداس معبد سلیمان بود، جایی که در دوران معبد تنها کاهن اعظم می‌توانست وارد شود تا با صندوق عهد روبرو شود. و همه این‌ها، با وجود انتظار، نگهبانان، و فضای شتاب‌زده، دلیلی برای شعف، شادمانی و احترام بود.
در حال ترک کوه معبد بودیم و تقریباً به خروجی در سبز رسیده بودیم که راهنما/نگهبانی که قبلاً با او صحبت کرده بودم، به ما رسید. او گفت: دکتر سلامه به دفترش برگشته و حالا می‌توانید او را ببینید.
پس از کمی مشورت، تصمیم گرفته شد که در حالی که من برای دیدار با دکتر سلامه می‌روم، دلیلی برای معطل کردن گروه وجود ندارد. بنابراین بقیه گروه طبق برنامه گشت‌وگذار روز ادامه دادند، و من و همسرم به سمت دفاتر اوقاف راهنمایی شدیم.
دکتر سلامه در ورودی دفترش با دست‌دادنی گرم از ما استقبال کرد. «بفرمایید، بفرمایید داخل، بنشینید!» او ما را دعوت کرد. دفتر باریک پر از کتاب بود. گفتم: «دفتر شما من را یاد دفتر خودم می‌اندازد، کتاب، کتاب، کتاب...» از ما پرسید آیا چای می‌خواهیم، و وقتی گفتیم بله، یک خدمتکار مرد سه فنجان چای را روی سینی مسی براق آورد و چای شیرین را از قوری نوک‌دار مسی ریخت. ما از چای شیرین تعریف کردیم و مدتی درباره دوست مشترکمان، جوزف پیپلز، صحبت کردیم. ستایشی که از او و انجمن تاریخی اورشلیم شد، به من این حس را داد که احتمالاً کمک‌هایی به فعالیت‌ها یا کتابخانه دکتر سلامه شده است. احساس کردم باید کنجکاوی زیادی درباره کتاب‌هایی که دیوارها را پوشانده و روی میز دکتر سلامه انباشته شده بودند، نشان دهم. باید اعتراف کنم که برخی از آن کتاب‌ها حسادتم را برانگیختند.
سرانجام، با ادب مناسب دوستان قدیمی، او به هدف آمدنم به کوه معبد پرداخت. من کار و نوشته‌هایم را درباره تمدن‌های باستانی و خاستگاه ادیان توصیف کردم و گفتم موضوعی است که او هم موافق است باید شامل مکانی باشد که مورد احترام اسلام، مسیحیت و یهودیت است (به این ترتیب). گفتم: من شیفته صخره مقدس هستم. حیف شد که گروهم نتوانست خوب آن را ببیند یا عکس بگیرد. آیا می‌توانم برگردم و این کار را انجام دهم؟

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

با این حال، پادشاه، اشراف و کاهنان، ورودی ویژه خود را به سکوهای معبد از سمت غرب داشتند، جایی که بخش‌های جدیدتر قرار گرفته بودند . یک پلکان بزرگ ساخته شد که ابتدا از جنوب به شمال امتداد داشت و سپس، با پشتیبانی از یک طاق عظیم، مجموعه‌ای از پله‌های غرب به شرق را برای ورود به کوه معبد از طریق یک دروازه ستون‌دار باشکوه فراهم می‌کرد. تنها بخش بالایی طاق آن، که هنوز به دیوار غربی متصل است، باقی مانده و به افتخار کاشف آن در قرن نوزدهم به نام طاق رابینسون شناخته می‌شود.
کمی به سمت شمال آن، همچنان در دیوار غربی، یک دروازه کمتر باشکوه و احتمالاً بسیار قدیمی‌تر وجود داشت که از طریق تعدادی پله کاربردی، که اکنون دروازه بارکلی نامیده می‌شود، قابل دسترسی بود؛ این دروازه نیز در قرن نوزدهم توسط کاشفش کشف شد. این دروازه که مسدود شده، اکنون تقریباً به‌طور کامل توسط مسیر کنونی صعود به سکوهای معبد، که از طرح معماری پلکان دوران معبد دوم پیروی می‌کند، پنهان شده است. در واقع، این مسیر یک خاکریز ساده است که با پله‌هایی بهبود یافته و از سطح میدان دیوار غربی تا سطح سکوهای معبد از طریق آنچه به‌سادگی و به‌صورت معمولی «در سبز» نامیده می‌شود، امتداد دارد. و این‌گونه بود که من و طرفدارانم در آن روز به کوه معبد صعود کردیم.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

اسناد تاریخی و کاوش‌های باستان‌شناسی تأیید می‌کنند که دسترسی اصلی عمومی به سکوهای معبد از جنوب بود، جایی که پله‌های باشکوه به پنج دروازه منتهی می‌شدند؛ گذرگاه‌های روباز و زیرزمینی زائران را به حیاط‌های مختلف معبد هدایت می‌کردند. در آن منطقه بود که صرافان—نه رباخواران، برخلاف باور رایج—غرفه‌های خود را داشتند، زیرا سکه‌های خارجی با تصاویر امپراتوران روم باید با سکه‌های محلی که هیچ تصویر حکاکی‌شده‌ای از افراد نداشتند، تعویض می‌شدند. در همان‌جا بود که عیسی، واعظ اهل ناصره، طبق آنچه در عهد جدید شرح داده شده، میزهای صرافان را واژگون کرد.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

رازهای صخره مقدس ( فصل پانزدهم کتاب سفرهایی به تاریخچه زمین )
نوشته : زکریا سیچین
ترجمه مهر
گروه ما پس از پشت سرگذاشتن تونلها و دیگر شگفتیهای زیرزمینی اورشلیم باستانی بسیار مشتاق بود آنچه آن بالا است را ببیند . تختگاه معبدی که زیرنور خورشید قرار داشت . در واقع چیزهای زیادی برای اقناع حس کنجکاوی وجود داشت . جستجویی در تاریخ و کندوکاوی برای خاستگاه معنوی . ما درآستانه به چشم خویش دیدن و تجربه تمام آنچه جایگاه مقدس معبد یا صخره مقدس پنداشته می شد بودیم . جایی که تاریخ ، ادیان و ملی گرایی و به عقیده من حضورآنوناکی را یکجا در خود دارد .
اما در اعماق ذهنم برای گروه خودم هدف کشف نشده دیگری را در نظر گرفته بودم :
جستجوی بخش زیرزمینی صخره مقدس و یافتن سرنخی از راز صندوق عهد ناپدید شده . تلاشی که شرایط بی باکانه ای را می طلبید و حس کردم نیازی نیست که کل گروه را درگیر کنم . البته بالارفتن از کوه معبد هم مشکلات خاص خودش را داشت . بعد از اینکه اسرائیل در جریان جنگ شش روزه در سال 1967 کنترل شهر قدیمی را بدست گرفت برای اداره تختگاه معبد و سازه های اسلامی به مسلمانان استقلال زیادی داد . هر جمعه و در سایر تعطیلات اسلامی ، مسلمانان از سمت دروازه های شمالی دسترسی نامحدودی به کوه معبد دارند ، جایی که تختگاه به سطح محله های مسلمان نشین شهر قدیمی می رسد . دسترسی برای سایر افراد ، در درجه اول یهودیان و مسیحیان ، از طریق سطح شیب دار دیوار غربی امکان پذیر است . گاهی شورش اعراب روی کوه معبد یا درگیریهای بین اعراب و اسرائیل در جای دیگری باعث می شود که دسترسی غیر مسلمانان بطور موقت یا برای مدتی طولانی متوقف شود . زمانی که ما به سرزمین مقدس رفته بودیم دوره آرامش و صلح بود . ( سال انتشار این کتاب 2004 میلادی است )
برای درک اینکه دسترسی یا صعود به کوه معبد به چه معنا است و برای درک آنچه شخص می بیند یا انتظاردیدنش را دارد هرکس به شرح مختصری از تاریخچه اینجا نیازمند است . من در جلسات مختصر توجیهی به هرشرکت کننده ای پوشه قطوری می دهم که حاوی اطلاعاتی است که در این جلسات توجیهی روزانه در مورد آنها به تفصیل بحث شده .
برج کوه معبد، که از همه طرف به جز شمال بر اطراف خود مشرف است، برای رسیدن به سکوهای مقدس کنونی و گذشته‌اش نیازمند صعود است. همان‌طور که خداوند در کتاب خروج فرمان داده بود، مردان یهودی موظف بودند سه بار در سال، در جشن‌های سوکوت (خیمه‌ها)، شاووعوت (پنطیکاست)، و پسح (پاسور)، به اورشلیم صعود کنند. موقعیت شهر داوود و گسترش اورشلیم تحت حاکمیت پادشاهان یهودا هیچ شکی باقی نمی‌گذارد که دسترسی برای زائران صعودکننده از جنوب بوده است؛ در واقع، خاک‌ریزی‌هایی که در تورات با نام‌های میلوه («پر کردن») و عوفل («برآمدن، صعود») ذکر شده‌اند، ممکن است برای امکان‌پذیر ساختن دسترسی انبوه زائران به معبدی که سلیمان ساخته بود، ایجاد شده باشند. این دسترسی جنوبی در دوران معبد دوم گسترش یافت و شکوهمندتر شد .
معبد اول توسط نبوکدنصر، پادشاه بابل، در سال ۵۸۷ قبل از میلاد ویران شد. هفتاد سال بعد، کوروش، پادشاه پارسی که بابل را فتح کرد و امپراتوری عظیم آن را پایان داد، به تبعیدیان یهودی اجازه داد بازگردند و معبد اورشلیم را بازسازی کنند. اینکه آیا معبد دقیقاً همان‌گونه که قبلاً بود بازسازی شد یا مطابق با نقشه‌هایی که در رؤیای هولوگرافیک به حزقیال نبی نشان داده شده بود، هیچ‌کس نمی‌تواند با اطمینان بگوید. معبد دوم بارها مرمت شد، آلوده شد و پاکسازی شد، زمانی که یونانیان پس از پارسیان بر خاور نزدیک مسلط شدند. پاکسازی معبد و ازسرگیری پادشاهی یهودی تحت هشمونائیان در سال ۱۶۴ قبل از میلاد، مقدمه‌ای بود برای بازسازی‌های عمده‌ای که توسط پادشاه هیرودس (۳۷ تا ۴ قبل از میلاد) انجام شد. شهر و معبد دوم باشکوه، همان‌طور که توسط مورخان آن زمان -زمان عیسی و حاکمیت روم—توصیف شده، تا آن زمان صحنه حضور ده‌ها هزار زائر در سه جشن صعود، و به‌ویژه در طول پسح بود.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

کمی مقدمه‌چینی کرد و غیرمستقیم حرف زد، سپس گفت که مطمئناً من متوجه هستم که «در شرایط کنونی» باید نهایت دقت را در مورد اجازه دادن به دسترسی به «موضوعات محرمانه» به خرج داد. قصدش کمک بود، اما نهایت کاری که از او برمی‌آمد این بود که نقش واسطه را ایفا کند و درخواست کتبی مرا به مقامات ارشد سازمان اوقاف ارجاع دهد. پرسیدم: «چقدر طول می‌کشد تا مجوز بگیرم؟» او گفت: اوه، سعی می‌کنم ظرف دو هفته برایتان بگیرم.
گفتم: «دو هفته دیگر اینجا نیستم. یک هفته ای نمی شود؟ می‌توانم در پایان اقامتم در کشور دوباره به کوه معبد برگردم.» او با حرکتی نشان داد که «کی باشد؟» گفتم که ببینم برنامه‌های اقامتم چطور پیش می‌رود و اگر تصمیم به درخواست گرفتم، با او تماس می‌گیرم.
ما بسیار صمیمانه از هم جدا شدیم، بدون اینکه چیز زیادی به دست آورم. به همسرم گفتم: «فایده‌ای نداشت.» او گفت: حداقل چای خوب بود.
خارج از ساختمان دفتر، راهنما/نگهبان پیگیر منتظرمان بود. پرسید: «چطور پیش رفت؟» به او گفتم چه درخواستی کرده‌ام و چه پاسخی گرفته‌ام.
او به من خیره شد، انگار می‌خواست درونم را بکاود. پرسید: «می‌توانی فردا ساعت ده برگردی؟» من هم به او نگاه کردم. گفتم: «بله، می‌توانم.» او اضافه کرد: «پس فردا برگرد—تنها!» و ادامه داد: من در این ورودی منتظرت می‌مانم.
از او اسم خواستم. گفت: «محمود، به من محمود می‌گویند!» دست دادیم. وقتی خواستم بروم، او همچنان دستم را نگه داشت. با نیم‌نجوا گفت: نقد بیاور، چک مسافرتی نه.
وقتی از رمپ پایین می‌آمدیم، همسرم به‌صورت سؤال گفت: فردا نمی‌ری، مگه نه؟
گفتم: اوه، چرا، حتماً می‌رم!
صبح روز بعد، هنگام صبحانه—صبحانه‌های بوفه در هتل‌های اسرائیلی مفصل و آرام هستند—با سرپرست تور و راهنما درباره برنامه روز صحبت کردم و برخی برنامه‌ها را جابه‌جا کردم تا گروه بین ساعت ده تا دوازده بدون من مشغول باشند. سپس تصمیم گرفتم والتر اِم.، یکی از کهنه‌کارهای سفرهای قبلی و نابغه در گرفتن عکس در جاهایی که عکاسی ممنوع است، را محرم راز کنم. او با اشتیاق پذیرفت که برنامه صبح را کنار بگذارد و با من به کوه معبد برگردد.
همسرم پرسید: «مگه اون مرد نگفت باید تنها بیای؟» گفتم: آره، گفت، ولی منظورشم این بود که بدون زن.
من و والتر سر ساعت ۱۰ صبح در ورودی در سبز بودیم، و محمود آنجا منتظرمان بود. او ما را سریع به ورودی گنبد صخره برد و در حالی که کنار ایستاده بودیم، با مرد تنومندی در ورودی گفت‌وگوی پرحرارتی داشت. سپس محمود به سمت ما برگشت. گفت: «دو نفر اشکالی نداره، ولی فقط یک دوربین.» او مبلغی را گفت، به معنای شِکِل اسرائیلی. من که به رسم چانه‌زنی خاورمیانه آشنا بودم، گفتم: «شوخی می‌کنی؟» محمود توضیح داد: «باید تقسیمش کنه»، و با سر به مرد تنومند اشاره کرد. پول را دادم. والتر دوربینش را تحویل داد (به او گفتم هر دو از دوربین من استفاده می‌کنیم). کفش‌هایمان را درآوردیم و وارد شدیم.
تقریباً هیچ‌کس داخل نبود، یا حداقل ما کسی را ندیدیم. دور صخره مقدس چرخیدیم و از زوایای مختلف عکس‌های زیادی گرفتیم، سعی کردیم با بازی نور فلاش و سایه‌ها، برش‌ها و زوایای سطح صخره را ثبت کنیم. هنوز به نظر می‌رسید کسی اطراف نیست.
وقتی در حال چرخیدن به پله‌های منتهی به غار زیر صخره رسیدیم، به والتر گفتم: «حالا!» در حالی که والتر نگهبانی می‌داد، با قلبی که تند می‌زد، از پله‌ها پایین دویدم. گزارش‌های قدیمی درباره سرنوشت متجاوزان به تقدس صخره در ذهنم بود. افکار به‌سرعت از ذهنم می‌گذشتند. آیا دارم تابویی را زیر پا می‌گذارم؟ آیا حق دارم جایی قدم بگذارم که قدس‌الاقداس بود؟ آیا حق دارم جایی بروم که فقط کاهن اعظم می‌توانست؟ اما من لِوی‌ام، از قبیله کاهنان! تقریباً این را زیر لب زمزمه کردم. همه این افکار در یک لحظه به ذهنم هجوم آوردند، چون در چشم‌به‌هم‌زدنی از پله‌ها پایین رفتم و وارد غار شدم. باورنکردنی بود، کف یا زیرین صخره مقدس حالا سقف بالای سرم بود!
مکان تاریک بود. نور از سوراخ کاملاً گردی که در صخره حفر شده بود به داخل می‌تابید، اما مطمئن نبودم (و نمی‌توانم به خاطر بیاورم) که آیا منبع نور دیگری در غار وجود داشت یا نه. از طریق دهانه گرد به بالا نگاه کردم، و به نظر می‌رسید که به‌صورت صاف و تمیز بریده شده باشد: چگونه، توسط چه کسی، کی و برای چه هدفی، همچنان یک معما است. بقیه سطح صخره (یا زیر آن) بالای سرم شبیه سنگ طبیعی نبود، چون برخی نواحی صاف و برخی فرورفته را می‌دیدم. همین موضوع درباره دیوارهای اطرافم هم صدق می‌کرد، که این سؤال را به وجود آورد که آیا این حفره طبیعی است یا به‌صورت مصنوعی تراشیده شده.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

روی کف اطراف صخره فرش‌هایی پهن شده‌اند تا صدای قدم‌ها را جذب کنند؛ و اگرچه هیچ تابلویی برای رعایت سکوت وجود ندارد، همه ما به‌آرامی یا حتی به‌صورت نجوا صحبت می‌کردیم، به‌گونه‌ای غریزی احساس می‌کردیم که صحبت کردن با صدای بلند نامناسب است. یک نرده و حفاظ چوبی صخره را احاطه کرده، و یک سکو کوچک برای تماشا فراهم شده که بازدیدکنندگان می‌توانند از آنجا به صخره نگاه کنند. صخره مقدس یک برون‌زدگی سنگی نسبتاً عظیم است که حدود پنجاه در چهل فوت ابعاد دارد. سطح آن، همان‌طور که در عکس‌ها مشخص است، نشانه‌هایی از تراش‌ها و برش‌های مختلف دارد که نواحی صاف و مسطح و همچنین فرورفتگی‌هایی روی صخره ایجاد کرده‌اند. هیچ‌کس نمی‌داند این تراش‌ها چه زمانی ایجاد شده‌اند، هرچند برخی را به صلیبیون نسبت می‌دهند که تکه‌هایی از صخره را جدا کرده و به زائران مسیحی می‌فروختند. اگر اینجا محل قدس‌الاقداس معبد و جایی باشد که صندوق عهد در آن قرار داشت، این تراش‌ها، که برخی زوایای قائمه دارند، منطقی به نظر می‌رسند.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

با این باور (یا شاید تلقین‌شده)، گروه به ورودی بازدیدکنندگان گنبد رسید. کفش‌هایمان را درآوردیم و دوربین‌ها را پشت سر گذاشتیم، سپس به‌صورت گروه‌های شش یا هفت‌نفره اجازه ورود پیدا کردیم. من با گروه اول وارد شدم و داخل ماندم تا همه گروه‌های دیگر هم فرصت ورود و شنیدن توضیحات نجوا گونه مرا بشنوند.
داخل گنبد صخره ساختاری ستون‌دار و رنگارنگ است که صخره مقدس (که در عربی به آن «الصخره» یا «صخره بنیاد» می‌گویند) را در بر گرفته است. دیوار خارجی هشت‌ضلعی، دو راهروی متحدالمرکز داخلی را در بر می‌گیرد که سقف شیب‌دار داخلی زیر گنبد را نگه می‌دارند. نور رنگی از پنجره‌های شیشه‌رنگی که دور یک کمربند سازه‌ای تزئین‌شده زیر گنبد قرار دارند، به داخل می‌تابد. این پنجره‌ها نور را از میان شیشه‌های رنگی فیلتر می‌کنند و به ترکیب رنگ‌ها و بازی نور و سایه در داخل گنبد صخره می‌افزایند.
حلقه اول ستون‌های داخلی از خطوط هشت‌ضلعی بیرونی پیروی می‌کند؛ ستون‌راه داخلی، که به شکل دایره است، شانزده طاق حمایتی را بین دو ستون و سه ستون در هر یک از چهار بخش فراهم می‌کند. مرمر سفید، کاشی‌های آبی، کتیبه‌های طلاکاری‌شده، و فرش‌های قرمز رنگ‌های غالب را تشکیل می‌دهند. این‌ها همراه با پرتوهای نور رنگی و جزئیات هنری فراوان، به‌گونه‌ای توجه را به‌جای پرت کردن، روی صخره طبیعی خارق‌العاده‌ای متمرکز می‌کنند که مرکز تمام این تلاش‌هاست .
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

دیوارهای گنبد صخره، چه در داخل و چه در خارج، با آیات خوشنویسی‌شده از قرآن، کتاب مقدس مسلمانان، پوشیده شده‌اند؛ و برخی محققان اشاره کرده‌اند که به‌طور عجیبی، هیچ‌یک از این آیات فراوان شامل آیاتی که به معراج شبانه محمد از همین صخره مقدس به آسمان اشاره دارند، نمی‌شود. برخی این موضوع را نشانه‌ای می‌دانند که دلیل واقعی ساخت گنبد، که از قرن هفتم میلادی آغاز شد، ارتباط صخره با قدس‌الاقداس معبد بوده است.
در ذهن من هیچ شکی وجود نداشت، همان‌طور که در یادداشت‌های توجیهی تهیه‌شده برای گروه ذکر شده بود، که با ورود به گنبد صخره، وارد مکان قدس‌الاقداس می‌شویم و این صخره همان جایی است که صندوق عهد زمانی در آن قرار داشت . همان‌طور که گروه من و خوانندگانم می‌دانستند، من قداست این مکان را به زمانی بسیار دورتر، به وقتی که این مکان ناف زمین و مرکز کنترل ماموریت آنوناکی در دوران پس از طوفان بود، نسبت می‌دادم. بلوک‌های سنگی عظیم ردیف اصلی که در تونل دیوار غربی کشف شدند و شبیه به بلوک های سه گانه در بعلبک بودند، این اعتقاد را تقویت کردند، و دروازه مخفی (دروازه وارن) و تونل فرضی آن به سمت و تا محل قدس‌الاقداس، امکانات وسوسه‌انگیزی را درباره سرنوشت صندوق عهد ایجاد کرد.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

در سفرهای قبلی، زمانی که موزه‌ای اجازه عکاسی نمی‌داد، گروه ما جمع می‌شد و دور یک اثر خاص حلقه می‌زد تا یکی از ما، دور از چشم نگهبانان موزه، بتواند عکسی بگیرد. حالا به این فکر افتادم که شاید بتوانیم چنین پوششی ایجاد کنیم تا نگاهی سریع به داخل گنبد صخره بیندازیم... اما این نقشه‌ها به‌زودی نقش بر آب شد. پس از مشورت‌های بیشتر توسط «میزبانان» ما در محل گنبد، خبری آمد که می‌توانیم برای بازدید از گنبد پیش برویم—اما فقط باید به‌صورت گروه‌های کوچک وارد شویم و بدون دوربین! بدون گزینه دیگری، به سمت گنبد صخره رفتیم و در بیرون از آن عکس‌های زیادی گرفتیم .
گنبد صخره، ساختمانی هشت‌ضلعی با گنبدی طلایی معروف، روی سکویی از سنگ‌های فرش‌شده قرار دارد که چندین فوت بالاتر از سکوهای کلی کوه معبد است و از طریق چند پلکان و طاق‌هایی که شبیه دروازه هستند قابل دسترسی است . باستان‌شناسان و محققان کتاب مقدس درباره اینکه این سکو دوم متعلق به دوره معبد اول است یا معبد دوم بحث کرده‌اند، اما به‌جز موارد استثنایی، همگی توافق دارند که این سکو مرتفع دوم در زمان معبد وجود داشته و ویژگی پس از معبد نیست. یکی از دلایل این نتیجه‌گیری، واقعیت تاریخی ثبت‌شده است که در زمان معبد دوم، معبد از طریق دوازده پله از سکوهای عمومی قابل دسترسی بود. دلیل دیگر این است که ساختمانی گرد به نام گنبد زنجیر به نظر می‌رسد در جایی قرار دارد که محراب بزرگ در زمان معبد قرار داشت. محتمل‌ترین توضیح برای سکو مرتفع دوم این است که سطح زمین معبد را به ارتفاعی رسانده که با سطح بالای صخره مقدس هم‌تراز باشد—تا بتوان در آنجا، روی زمینی هم‌سطح، صندوق عهد را قرار داد.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

شهر باستانی که زمانی وجود داشت و شهر پرجنب‌وجوش امروزی اورشلیم، همگی در اطراف کوه معبد قرار داشتند؛ با این حال، صداهایشان به اینجا نمی‌رسید. برج‌های کلیسا و آسمان‌خراش‌های بلند در غرب و شمال سر برافراشته بودند؛ کوه زیتون با انبوه سنگ قبرهایش در شرق فرا می‌خواند. در پایین، جاده‌ها، ترافیک، جمعیت در حال نیایش، و بازرگانان در حال چانه‌زنی بودند. اما اینجا، در آن روز، آرامشی ساکت حاکم بود. نمی‌توانستم دقیقاً به خاطر بیاورم کجای کتاب مقدس گفته شده که خداوند حضورش را در سکوتی آرام آشکار می‌کند، اما این همان چیزی بود که به آن فکر می‌کردم، همان چیزی بود که در آن روز و در آن لحظه در کوه معبد احساس می‌کردم.
وقتی متعجب شدم که چه چیزی مانع رفتن ما به سمت گنبد صخره شده است به خودم آمدم . به من گفته بودند که گروه‌های دیگر مشکلی نداشتند. آیا چیزی در مورد گروه ما متفاوت بود، یا، همان‌طور که تجربه اسرائیلی‌ها نشان داده بود، آیا مسلمانان در حال انجام حفاری یا کار دیگری بودند که نمی‌خواستند دیگران ببینند؟ در حالی که منتظر بودیم و منتظر، فکر کردم وقت آن است که «سلاح مخفی‌ام» را به کار ببرم. یکی از راهنماها/نگهبانان را صدا زدم و پرسیدم: «دفتر دکتر خادر سلامه کجاست؟ می‌خواهم دکتر سلامه را ببینم!»
مرد با تعجب پاسخ داد: «دکتر سلامه را می‌شناسید؟» گفتم: «بله، بله!» با بی‌صبری ادامه دادم: «او مرا می‌شناسد، ما مکاتبه کردیم، با او تلفنی صحبت کردم! می‌خواهم ببینمش!» اگرچه کمی اغراق کرده بودم، حرفم اساساً درست بود. یکی از طرفدارانم، جوزف پیپلز از تگزاس، رئیس انجمن تاریخی اورشلیم بود، نهادی که خودش برای تسهیل تحقیقات در تاریخ و پیشاتاریخ اورشلیم تأسیس کرده بود. او همچنین بنیان‌گذار کتابخانه خاستگاه‌های مسیحی بود که آثار علمی در زمینه‌های الهیات و باستان‌شناسی منتشر می‌کرد. او بارها به نیویورک آمده بود تا با من ملاقات کند و برای کتابش، «تخریب اورشلیم»، از من کمک بخواهد. در سفرهای مکررش به اسرائیل، با دان بهات، باستان‌شناس اسرائیلی مسئول پروژه تونل دیوار غربی، و از طرف عرب‌ها با دکتر خادر سلامه، که دفتری در کوه معبد داشت، دوست شده بود. آقای پیپلز که نتوانسته بود در این سفر همراه ما باشد، به بهات و سلامه از سفر قریب‌الوقوع من خبر داده بود، درخواست کرده بود که هرگونه کمک ممکن به من ارائه شود، و کپی‌هایی از این مکاتبات، آدرس‌ها و شماره‌های تلفن را به من داده بود. دکتر بهات خارج از کشور بود، اما دکتر سلامه در شهر بود، و من برایش پیام‌های تلفنی گذاشته بودم که آنجا هستم و در کدام هتل اقامت دارم. او تماس نگرفته بود، اما دلیل نمی شد که نامش را به راهنماها/نگهبانان نگویم...
با شنیدن نام من، مردی که با او صحبت می‌کردم با عجله به سمت یکی از ساختمان‌های یک‌طبقه‌ای رفت که دور تا دور سکو قرار داشتند، اما با این خبر بازگشت که دکتر سلامه در دفتر نیست و تا اواخر روز بازنخواهد گشت. با این حال، آشنایی‌ام با دکتر سلامه به‌نوعی یخ را شکست. در ذهن خودم شروع به فکر کردن کردم که چگونه می‌توانم به آنچه واقعاً دنبالش بودم برسم: پیدا کردن راهی برای رفتن به زیر صخره مقدس، جایی که یک فضای غارمانند وجود دارد. تقریباً هر مسافر و کاوشگری در قرون گذشته از چنین حفره‌ای گزارش داده و آن را به تصویر کشیده بود، و برخی پیشنهاد کرده بودند که زیر آن حفره، حفره مخفی دیگری نیز وجود دارد. کنت ملکیور دو ووگه، که در قرن نوزدهم این مکان را کاوش کرده بود، حتی از یک زیرحفره دوم گزارش داده بود که از طریق تونلی به دیگر حفره ها متصل بود.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

غرفه کوچکی که توسط چند پلیس اسرائیلی اداره می‌شد، در انتهای رمپ، نزدیک در سبز قرار داشت. هنگامی که به در نزدیک شدیم، دو نفر از پلیس‌ها بیرون آمدند تا چند سؤال از ما بپرسند، عمدتاً اینکه ما کی هستیم، از کجا آمده‌ایم و چرا به اینجا آمده‌ایم. به‌صورت گزینشی، از برخی خواستند پاسپورت‌هایشان را نشان دهند. برایشان عجیب به نظر می‌آمد که در میان گروهی که فرض می‌کردند گردشگران آمریکایی هستند، دو کانادایی و یک ژاپنی حضور داشته باشند. همه ما کلاه‌های سفید ویژه تورهای تاریخچه زمین را بر سر داشتیم، و آنها متعجب بودند که چرا کلاه من آبی است. در آنچه به نظر می‌رسید پرس‌وجویی بی‌تفاوت و غیررسمی باشد، آنها با حرفه‌ای‌گری ما را ارزیابی کردند. هدفشان؟ اطمینان از این که هیچ آدم دردسر سازی بین ما نباشد.
گذر از آزمون اسرائیلی پایان ماجرا نبود. به محض اینکه از درگاه عبور کردیم و وارد سکوهای سنگی بزرگ شدیم، با مردانی مسلمان با لباس‌های غیررسمی روبرو شدیم که خود را راهنمای تور معرفی کردند، اما در واقع ما را نزدیک ورودی نگه داشتند و به‌گونه‌ای کاملاً اتفاقی‌ با سؤالاتشان بمبارانمان کردند. در نهایت به نظر می‌رسید که تعداد افراد گروه ما (بیش از سی نفر) و این واقعیت که بیش از نیمی از آنها زن بودند (به قول آنها «زنان») برایشان آزاردهنده بود.
ورودی، از طریق در سبز، بازدیدکننده را به یک گذرگاه روباز تقریباً در کنار مسجد الاقصی در سمت راست (به سمت جنوب) می‌رساند؛ گنبد صخره، روی سکویی مرتفع‌تر، کمی دورتر به سمت چپ (به سمت شمال) قرار دارد. وقتی برخی از ما به سمت راست منحرف شدند، راهنماهای عرب—که در واقع نگهبانانی بودند که توسط اوقاف استخدام شده بودند—با عجله راهشان را سد کردند. «مسجد نه! مسجد نه!» آنها فریاد می‌زدند.
مشخص شده بود که اجازه نداریم آزادانه روی این سکوهای باشکوه بگردیم، بنابراین اصرار کردیم که اجازه بدهند گنبد صخره را ببینیم. راهنماها/نگهبانان گفتند باید صبر کنید، الان وقت نماز است. این عجیب بود، چون گنبد صخره مسجد نیست، اما بحث کردن فایده‌ای نداشت. جایی که منتظر ماندیم، درختان سایه‌ای دلپذیر فراهم کرده بودند. عجیب، یا بهتر بگویم غیرمنتظره، بود که در این ارتفاع، با این همه پله بالاتر از سطح زمین، درختانی ببینیم. وقتی از صف خارج شدیم و پراکنده شدیم، حتی عجیب‌تر به نظر آمد که درختان—که در برخی نقاط به‌صورت متراکم کنار هم روییده بودند—در همه جا به جز روی سکوی مرتفع‌تری که گنبد صخره روی آن قرار داشت رشد کرده اند . آیا چیزی در مورد صخره مقدس وجود داشت که درختان را دور نگه می‌داشت؟ با صدای بلند تعجبم را ابراز کردم و این پدیده را به گروه نشان دادم.
با وجود تنش ناشی از پرس‌وجوها و تأخیر، آرامش قابل‌توجهی در آن مکان حاکم بود. با حضور تقریباً تنها ما و «میزبانانمان» روی سکو، سکوتی آرامش‌بخش فضا را در بر گرفته بود. اگرچه گرم‌ترین زمان روز بود، نسیمی خنک احساس می‌شد. ما به‌خوبی می‌دانستیم که روزهایی در اینجا پر از شورش و سنگ‌پرانی به سوی پلیس‌های اسرائیلی و عبادت‌کنندگان در دیوار غربی بوده است، اما آن روز آرام، ساکت و صلح‌آمیز بود.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

پیاده‌روی از نزدیکی انتهای جنوبی دیوار غربی آغاز می‌شود، جایی که با دیوار نگهبان جنوبی زاویه‌ای نود درجه تشکیل می‌دهد. باستان‌شناسان اسرائیلی در آنجا مشغول کاوش بوده‌اند و بخش‌های باشکوه دیوارهای نگهبان را که برای هزاران سال پنهان بودند، نمایان کرده‌اند. کاوش‌ها آنچه فرض شده بود را تأیید کردند: تعداد ردیف‌های سنگ زیر سطح زمین کنونی به همان اندازه‌ای است که بالای آن دیده می‌شود.
کاوشگران در آنجا توده‌ای از سنگ‌های تراش‌خورده واژگون‌شده یافتند؛ یافته‌های کوچک (مانند سکه‌ها) این نظریه را تأیید کردند که این سنگ‌ها توسط سربازان رومی، که در قرن اول میلادی به‌طور سیستماتیک معبد و دیوارهای آن را ویران کردند، فرو ریخته‌اند. با اتصال آن گوشه به منطقه پاکسازی‌شده در امتداد دیوار جنوبی، جایی که پلکان باشکوه و دروازه‌های طاق‌دار کشف شده‌اند، اسرائیلی‌ها یک پارک باستان‌شناسی با موزه کوچک خود ایجاد کردند. ما آنجا به اندازه کافی توقف کردیم تا عکس بگیریم و بار دیگر از عظمت دیوارهای نگهبان کوه معبد شگفت‌زده شویم. با اصرار راهنمایمان برای شروع صعود به سکوهای معبد، هرگز این مکان قابل‌توجه را به‌طور کامل بررسی نکردیم.
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

سرتاسر خاک عراق پر است از دروازه‌های ستاره‌ای که جیناآبول و اجداد موشیدیم‌شان، که در این کتاب به تفصیل مورد بررسی قرار گرفته‌اند، آن‌ها را دیرّانا می‌نامیدند.جینا آبول تنها به این دلیل این بخش از کره زمین را برای سکونت انتخاب کردند. بر اساس اطلاعاتی که توانسته‌ام به‌دست بیاورم و در کتاب "تاریخچه ژیرکو" گسترش خواهد یافت، سرزمین سابق سومر حدود 25 دروازه ستاره ای در اندازه‌های مختلف دارد که بسیار بزرگ و کاملاً استثنایی برای سیاره زمین است.
همانطور که افسانه اکدی "آتراهسیس" تأیید می‌کند، تعدادی از جیناآبول (نونگال‌ها) مجبور شدند دجله و به‌ویژه فرات را ایجاد کنند تا آب شُرب برای این محوطه های کلیدی که بیشتر آن‌ها به شهرهای برجسته‌ای تبدیل شدند که اصول سلطنت جیناآبول در آن‌ها پیاده شد، فراهم کنند. این بیست و پنج دروازه همچنین شامل هفت دروازه ستاره‌ای در منطقه خلیج فارس است که اکنون زیر دریاغرق شده و بخشی از منطقه نظامی تحت کنترل نیروهای مسلح ایالات متحده است.
دروازه‌های دیرّانا در شهرها یا جاهایی مانند بغداد، ابوشهرین (نونکیگا-اریدو)، نیفار (نیپور)، تل المقیر (اور) و بابل اقتباس شده. Babylon از کلمه آشوری " Bâbili " (یا " Bâbilu " در فرم مفرد) می‌آید که معادل سومری آن " KÁ-DIĞIR " است که به معنای "دروازه خدا" و " ŠU-AN- NA " یعنی "قدرت (یا کنترل) آسمان‌ها" است. با این حال، هنگامی که واژه " Bâbili " به سومری رمزگشایی می‌شود، جزء BÁ( زندگی، موجود زنده، نشانه‌ها) AB( باز شدن، پنجره) ILI (حمل و نقل، بلند کردن...) یا BÁ'AB-ILI به معنای اصلی اش می شود " روزنه ی حیات ". در این زمینه جالب است که اشاره کنیم که در عربی، ترجمه دقیق واژه "بابل" همان "دروازه خدا" است. دروازه ستاره‌ای بابل یکی از مهم‌ترین‌ها در این منطقه است و همچنین آخرین دروازه‌ای است که به‌طور مکرر توسط "خدایان" باستان استفاده می‌شده است.
برای استفاده از دیرّانا، لازم است که یک سفینه فضایی مناسب به کار برده شود. سپس باید بدانید که چگونه مقصد را از طریق شکاف فضایی که دو منطقه مختلف از پیوستار زمان-فضا را به هم متصل می‌کند برنامه‌ریزی کنید: یک دروازه دیگر در همان سیاره، سیاره‌ای دیگر، یا دروازه‌ای در فضای دوردست. به علاوه، عبور از دیرانا مستلزم سرعتی فوق‌العاده بالاست، در غیر این صورت، مسافر نه تنها بهره‌ای نخواهد برد، بلکه احتمال گم شدن او در یکی از جهان‌های موازی نیز وجود دارد. دستیابی به سرعت مطلوب، به ناچار با یک انفجار صوتی مافوق صوت همراه خواهد بود.
این همان روشی است که "خدایان" باستانی در بابل باستان انجام می‌دادند، همانطور که از دو نقل قول زیر مشخص است که به انفجارهای مافوق صوتی ناشی از سفینه های پرنده‌ای که به‌عنوان اژدهایان پرنده توصیف شده‌اند، اشاره می‌کند.
روایت است که در اطراف برج بابل و در صحرای بابل کهن، منظور بقایای آن شهر باستانی است، اژدهایان عظیمی منزل دارند؛ صداهای مهیب و غرش‌های هولناکشان، دل مردمان را به وحشت می‌اندازد.
دانشنامه‌ی طبیعت، اثر ونسان دو بووه
از بابل غوغایی برمی‌خیزد، غوغایی به سان زلزله‌ای که از باد شمال سر برآورده؛ ساکنان یهودیه را به کام مرگ فرستاده، شهرها را به ویرانه بدل کرده و جای آدمیان را به جولانگاه اژدهایان تبدیل نموده...
تفسیر جروم بر کتاب اشعیا
هر سیاره دارای چندین دیرّانا است. دیرّانا‌ها روزنه‌هایی هستند که به‌طور مستقیم به تونل‌های زمانی منتهی می‌شوند که به هر کسی در این کیهان امکان سفر از یک نقطه به نقطه دیگر را با سرعتی بسیار بیشتر از سرعت نور می‌دهند. این تونل‌ها – یا کرم‌چاله‌ها – به‌عنوان میان‌بری از فضا و زمان عمل می‌کنند. این گرداب‌ها که در آن‌ها مفهوم زمان دیگر وجود ندارد، اساساً بزرگراه‌هایی در فضا هستند و زمان سفر بین دو نقطه را به‌طور قابل توجهی کاهش می‌دهند، در مقایسه با سفرهای سنتی. همانطور که در تاریخچه ژیرکو خواهید دید، این دروازه‌های ستاره‌ای این امکان را می‌دهند که مسافت‌های طولانی در سراسر کیهان، از یک سیاره به سیاره دیگر، و همچنین در سطوح وسیع روی زمین در چشم به هم زدنی طی شوند.
رویای انوشه زمان
آنتون پارکس
ترجمه : مهر
@thelostbook

Читать полностью…

کتاب گمشده

شن روایت مهیج آخرالزمانی است که جهان فعلی ما همچون ابوالهول به زیر شن فرو رفته و انسانها در جدال قدرت و قلمرو و ثروت با هم می ستیزید. ‌برخلاف رمان سیلو اینبار انسانها روی زمین هستند اما چیزی که در تمنای آن هستند زیر زمین دفن شده . رمان شن آنقدر هیجان انگیز هست که به سختی می توانید کتاب را زمین بگذارید . این کتاب در واقع جلد اول از سه گانه شن هست
تهیه از :
@nibiru01
/channel/Buyingbook

Читать полностью…
Subscribe to a channel