snhelmi | Unsorted

Telegram-канал snhelmi - 🔥سرای حلمی🔥

453

رمزی و کلیدی به در و منزل ماست بر هر که بخواند این خط راز سلام انتشار مطالب بدون ذکر نام و منبع نقض قانون مالکیت مادی و معنوی‌ست و پیگرد به همراه دارد. snhelmi.blog.ir instagram.com/snhelmi youtube.com/@navidhelmi دونیت hamibash.com/helmi

Subscribe to a channel

🔥سرای حلمی🔥

بیهوده مرو ای دوست، با عشق سفر کن هان
در خویش چه بنشستی؟ از خویش گذر کن هان

تو خوانده‌ ز بالایی، فرخنده‌ی حالایی
آسوده نمان بر در، این‌سوی خطر کن هان

آن دفتر پوسیده بربند و به آتش کن
بر دفتر درویشان یک لحظه نظر کن هان

این قوم ملولانند که ادعیه می‌خوانند
تو خیرِ ملوکانی، بر ادعیه شر کن هان

از هستی اقساطی، زین شیوه‌ی اسقاطی
یک ثانیه سر برکش، این هست نفر کن‌ هان

با هیچکسان‌ بنشین تا هیچکسان یابی
در خطّه‌ی خاموشی بر گفت تشر کن هان

حلمی سرِ آن دارد تا عشق به جان آرد
تو‌ گر سر آن داری در خانه شرر کن هان




❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

به سپیده‌دم، چو سر از خواب لَخت برمی‌کنم و نخستین سیلی نور بر گونه‌ی زخمی صدهزار ساله نواخته می‌شود:

در راه، جای ایستادن هیچ.
نه بوسه و نه آغوش و نه دیدار.
رفتنِ بی‌مروّتِ بی‌بازگشت.

چه هراس از زاد و رود سفیران؟
خو بگیر و برقص!


حلمی * کتاب روشنا


#به_سپیده‌دم




❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

از وهم کسی بودن پس کی تو رها باشی؟
از خویش جدا گردی، در بزم خدا باشی

این فصل تن‌آلوده، غمگینی بیهوده
بگذار و لبی تر کن تا چشم صفا باشی

رندانه شبی گشتم در باغ ریاحینش
دزدانه ندا در داد: تو از چه هوا باشی؟

تو آن منی ای جان، در غیر نمی‌گردم
بشکف که گلی نیکو در گلشن ما باشی

دزدان و تهی‌جانان آیند و روند از جان
تو سرو و چناران را باید که فدا باشی

یا باده به میدانی یا باد به پیمانی
بر عرشه‌ی خیر و شر بنگر که که‌را باشی

در روح چو چالاکی، پاک از دوی افلاکی
با شیخ چرا گردی، با شاب چرا باشی

تو گوهر الماسی، الماس چه می‌خواهی؟
از خود به چه می‌کاهی؟ تا کی به خطا باشی؟

در دیده سراب آید، صد نقش خراب آید
بنشین و بتاز از سر تا آن سرا باشی

حلمی به شب آوازت در حنجره قدسی شد
پرواز ملائک را صبحانه کجا باشی




❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

هیچ پستی هنوز پست‌تر از انسان پا بر کره‌ی خاکی ننهاده.

سنگ به و سگ به و کوهسار به.

انسان از آغوش می‌ریزم، روح برمی‌خیزم.
روح از آغوش می‌ریزم، خدا برمی‌خیزم.

حلمی | کتاب آزادی

#پست
#انسان
#خدا_برمی‌خیزم

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

یکی سراسیمه از وهم و دل‌آشوبیده از ترس سویم نعره زد: بمیر!

اسکندرانه غرّیدن و قذّاف‌وشانه به خاک شدن.
و چه بسیار هنوز زین گونه در پیش‌اند.

عشق را به تحدّی خواندن.
جرمش نیز نکو دار.

حلمی | کتاب آزادی

#تحدی
#نکو_دار

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

سر به قرار عشق؛
بی‌قرار و بی‌جمعیت، نابود و هیچ.
نفس در سینه حبس، تنها یک دقیقه؛
سرنگونی و آنک برخاستن در آغوش یار.

حلمی | کتاب آزادی

#سرنگونی
#برخاستن

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

نه که نمی‌توانند، نمی‌خواهند. نمی‌خواهند که بتوانند رعب وهم و رعش ترس را از خویش بزدایند. پس به بیماری خو می‌گیرند، چرا که بیماری آسان‌تر و بی‌خطرتر از به سلامت از طوفانها گذشتن است.

می صراحت می‌آرد و نقاب ریا می‌فکند، و چون آسوده‌گزینان بی‌ریا نتوانند، صراحت دشمن دانند و از صراحی بپرهیزند. و آسودگان را به سرای عشق راه نیست.

راه آسانی نیست، هر چند دفتر اوّلش چنین نوشته‌اند، و چون روح طلب آسایش از خود بیرون کند، راه گشوده می‌شود.

به پیرامونم می‌گویم از من دور شوید و از کنج‌کاوی دست کشید! مرا به حال خود بگذارید و تا می‌توانید از من دوری کنید. امّا تا می‌توانید به جستجوی خویش برخیزید.

به جستجوی خویش، خویش را فراموش کنید.
به جستجوی آزادی،‌ از طلب آزادی دست کشید.
و به جستجوی عشق، اندیشه‌ی عشق را به دور افکنید.

راه آسانی نیست،
هرچند دفتر اولّش چنین نوشته‌اند.

حلمی | کتاب آزادی

#سرای_عشق
#دور_شوید

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

شب، شب زنده ماندن نیست، لیکن جان به در می‌بریم. شب، شب خوابیدن نیست، لیکن هیچ باکمان نیست. چرا که این خوابیدن، هشیار خوابیدن است و رویاهای هشیار دیدن است‌.

شب، خوش شبی از رویا دیدن، از جنگیدن است.

حلمی | کتاب آزادی

#هشیار_خوابیدن
#جنگیدن

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

'Truth Seeker' by Thijme Termaat

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

@remixologist

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

درون دلم عکس دلدارهاست
برون بنگرم صحن دیدارهاست

به سان کُهی دامن‌اشکسته‌ام
سراسر تنم رهن گلزارهاست

سراغم ز جان صراحی بگیر
به وقتی که تسلیم هشیارهاست

ختن‌آهوی شب به محفل رسید
زبانش خوش از سرّ جُیبارهاست

غزل، ماه بسرود و حلمی نوشت
قلم دست بی‌دست بیدارهاست

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

دوست‌داشتن خدا، دوست‌داشتن و ادراک بی‌نهایت است. ادراک محال، سفر در ناممکن است. خداوند، محال است و به وصل محال باید این محال را عاشقانه دوست داشت، چرا که خویشتن نیز محال هست، چنانکه چنین هستی بر زمین محال است، و از این محال پدیدآمده می‌توان با عشق بی‌حد به محال ناپدید رسید.

پرستش، توقّف است و بند و زنجیر شدن در آغل است.
حجاب پرستش را تنها با عشق می‌توان درید.

قلّه‌ای‌ست بیرون از زمان که آنجا روح نیز ناچار به ترک خویشتن است، و در خدا نیز فلکی‌ست که اندیشه و نام خدا آنجا متوقّف است. آنجا باید روح را فدا کرد و اندیشه‌ی خدا را نیز از خویش فروریخت. بعد از آن مرز، تنها خود اوست و سفر اوست، و راه اوست و رونده اوست. به درک این محال، باید بی‌اندازه عاشق بود، باید بی‌اندازه بود، و باید به دلاوری به قامت بی‌حدّی سزاوار بود.

حلمی | کتاب آزادی

#دوست‌داشتن_خدا
#ادراک_بی‌نهایت
#سفر_او
#دلاوری

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

حال خرابت از دم دانش و دین بشریست
از من خواب‌مانده و این نفس بی‌خبریست

ورد زبان شد عشق عشق، سوز دلی کجا کجا
پرده برون چه نقش‌نقش، وه که درون بی‌ثمریست

گفت تو را هزار بار نقش برون چه کار کار
چشم ببند و روح شو، نقش درون حور و پریست

آه از این جماعت گرد پیاله تشنگان
دست فشان و مست شو، رو که درون تو دریست

خواب شبانه راست بود، دوش پیاله‌ای بگفت
مذهب ماست مستی و هر چه به غیر کافریست

عشق چو لفظ هرز شد بر لب و جان یاوه‌گو
یاوه طلای ناب گشت، بین که هماره مشتریست

کعبه‌ی ماست جان او، قصّه‌ی ماست آن او
آن نهفته از نظر از همه نقل‌ها بریست

باده به جام توست هی، هی دم این و آن مرو
راه تو راست راه توست، وه که به جز تو نیست نیست

بانگ می است حلمیا، سوی نهان شتاب کن
حیّ علی الصّلاة دل بر زده‌اند چاره چیست

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

این علفزاران نگر وین چرخش دامان دوست
باد را بنگر چه بالا می‌زند از جان دوست

ما که‌ایم؟ افتادگان عشق و صبحِ بعدِ جنگ
دیدگان بگشوده‌‌ایم و دست در دستان دوست

حال من آرامش جانم ز نو آمد به دست
چون که خوش جنگیدم و بنیاد شد آسان دوست

خلق را کوبیدم و افلاک را روبیدم و
جامگان شوییدم و برپای کردم آن دوست

آن نکورویان ببین بر قلّه رقص دل کنند
سرخوشان از روح و دل‌پاشیده از ارکان دوست

واصلان خلق را وان خالقان وصل را!
تا کدام از پای افتد در دم مستان دوست

قلّه را بنگر چه سان در بی‌نهایت می‌رود
بی‌بدایت بود هم افلاک بی‌پایان دوست

بی‌سرانجام آمدیم ای باد و بر بادیم ما
بی‌سرانجامان خوشان با درد بی‌درمان دوست

نیمه‌شب آمد سویم با تیغه‌ی برّان وهم
وهم را گردن زدم با تیغه‌ی برّان دوست

آزمون وصل بود آن یا جنون مرگ بود
هر چه بود انجام شد در نام جاویدان دوست

حلمی از مطرودی و دیوانگی آخر چه شد؟
بانگ شب بر خود زدم باریده در پیمان دوست

در سحر خندان سویم رقصید خورشید ازل:
برکت ای روح غزل! این راه استادان دوست!

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

بگشا پر ای دل من که سپیده سر رسیده
شب تار خون‌چکانت به دم سحر رسیده

بگشا که نور رقصید و جهان ز عشق خندید
تو مگو کجا کجا نور؟ به دلم خبر رسیده

به دلم خبر رسیده که شب از نظر بیفتد
بنَماند آن خروشی که ز راه شر رسیده

همه خیر و نور بینی چو دل تو باز باشد
همه آنچه راز باشد به تو مستتر رسیده

به کلام آفتابی که کس‌اش ندید خوابی
بنما رخ خیالی که ز راه پر رسیده

به صراط عشق، حلمی! دو سه شب به خون تپیدی
خبرت هر آنچه دیدی به تو معتبر رسیده

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

کوه‌ها بلندند و دشت‌ها وسیع و آب‌های بی‌کرانه جاری. محکم به آغوش می‌فشارمت، تا بدانی جای دوری نرفته‌ای‌ و در لامکان تنها نیستی.

تن در میان‌ تن‌ها تنها در آمد و شد است؛
روح امّا مشعلی بی‌همهمه نیست،
آفتابی‌ست از گفتگو مطلّا.


حلمی * کتاب روشنا




❤️‍🔥 @SNHELMI 🦅

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

🎶 Palladio
👥 Camille & Julie Berthollet

VIDEO

/Classical/

@peimane0

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

برو ای دل به تاکستان چه کارت
که صد رنگی و خوش زین نقش غارت

چو بگذشتی ز خود مردانه گشتی
چه باشد پیله‌ی جان وین اسارت

شراب کهنه یاران سالگی نیست
که فهمد غیر مجنون زین عبارت؟

چو لیلای نهان پیداست بر تو
خوشا بیهودگی، ای خوش حقارت

ندای عقل و دل در هم تنان است
تو خیر خود شو پیدا کن شرارت

اگرچه خانه‌ای در خاک داریم
چه مغروران که در بند عمارت

چنان آسان گرفتند آسمان را
که حاصل هیچ شد رنج زیارت

به قصد باده رفتند و نخوردند
زهی یک جرعه از جام طهارت

سخن کوتاه و آسان بود حلمی
چه شد در شرح ماندند از اشارت

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

@remixologist

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

من هر بار می‌گویم: دیگر بیش از این نمی‌توانم، و دوباره و هزارباره می‌گویم: بده! بیشتر! بیشتر!

در عشق توبه چه خطاست!

: بیشتر! بیشتر!

حلمی | کتاب آزادی

#توبه
#بیشتر

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

چقدر باید روبیده شود، به نامروّتی از آسمان به زمین سرد افکنده شود، سیلی خورد و خوار شود و کوبیده و نابود شود، تا دریابد وقت لش‌مردگی و سنّت به گور افکندن است؟

تا چه میزان ظلمات تا به تمنّای نور؟ تا چه حد پرستش مردگان تا به شکر زندگی؟ چند دروازه مرگ تا نخستین جرقه‌ی زیستن؟ چند صد سال حبس و چند هزاره مرض تا برخاستن به قبله‌ی موسیقی؟‌

تا به کی نوحه و سینه‌ی خاک کوفتن، که روح دریابد خود چشمه‌ی شعف است؟ تا به کجا چنین حرام زیستن به خنده و شوخ، و چنین تباه به اشک و ستم به خاک سپرده شدن؟

چه ظلماتی‌ست،
بی عشق،
بی دلیل زیستن!

حلمی | ‌کتاب آزادی

#بی_عشق
#بی_دلیل
#حرام_زیستن
#تا_به_کی

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

به جستجوی تو از همه چیز می‌گذریم و از بند بند وجود خویش می‌گسلیم. به جستجوی تو عاقلی تا به انتها و مستی تا به ناکجا! به جستجوی تو هیچ مرز نیست، نه در آسمان و نه بر زمین.

به جستجوی تو در ظلمت غوطه می‌زنیم،
خورشید برمی‌خیزیم‌.

حلمی | کتاب آزادی

#به_جستجوی_تو
#خورشید_برمی‌خیزیم

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

آنجا که روح سیمای خویش می‌بیند عشق با آزادی برابر می‌شود. بیرون ناپدید می‌شود و چشمه‌ساران بلند از درون سرازیر می‌شوند. آنجا که روح دست در دستان خویش می‌نهد زندگی با زندگی برادر می‌شود.

از دیروز - چنین که می‌بینم - هزار قرن گذشته است.
از دیروز - چنین که می‌بینم - هیچ دم نگذشته است.

رفیقانم، پیامبران جانم، راهبانانم، جاودانگانم، ماهانم، هماره با من و من هماره با ایشانم. چرا که ما - چنین که می‌بینم - یک تن‌ایم، و از ما هزار قرن گذشته است و هیچ دم نگذشته است.

حلمی | کتاب آزادی

#ما
#یک_تن
#جاودانگان

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

در جستجوی خویش گاهی به انزوا کشیده می‌شویم، گاهی به اجتماع کشیده می‌شویم و گاهی به دالان‌های هزار تو که در هر تویش با بخشی از وجود خویش دیدار کنیم.

در جستجوی زندگی گاهی به بزم‌ها کشیده می‌شویم، گاهی به رزم‌ها کشیده می‌شویم، با آنها که دوست نمی‌داریم ملاقات خواهیم کرد، از آنها که دوست می‌داریم جدا خواهیم شد.

در جستجوی روح پشیمان نخواهیم شد، خسته نخواهیم شد، چرا که یار با ماست و راهنمایان الهی در هر گذری پشتیبان مایند و در هر ایستگاهی گرد راه از ما می‌زدایند.

در جستجوی خدا گاهی ایمان خود را از دست خواهیم داد، گاهی بی‌خدا خواهیم شد، امّا خدا از ما چشم برنخواهد داشت، چرا که ما فرزندان اوییم و به خانه باز می‌گردیم.

حلمی | کتاب روح

#در_جستجوی_خویش
#در_جستجوی_خدا

🛳 @SNHELMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

(House) (Georgian song) Trio Mandili - Apareka (RAFO & Tamerlan Remix)

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

Worse to die, O stars! from the opera Siroe, king of Persia, HWV 24

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

به بی‌باک‌مردان دریای عشق
دو صد جان دهد حق ز بالای عشق

بپوشاند از خرقه‌ی ایمنی
به عاشق زرّه دوزد از بی‌منی

چون فارغ ز کار خلایق شوی
به کار حقیقت تو لایق شوی

به کار حقیقت شوی مرد حق
بپیوندی آخر سپاه فلق

قدم بر قدم تا به کوه عدم
فلک تا فلک تیغ بر فرق غم

دمادم زنی گردن مفتیان
کشیشان، خخامان، مُلایان، شران

شر و نیکشان نیک یکتا کنی
چون اینها کنی نیز حاشا کنی

چو هر باطلی از دم خود بد است
و هر بی‌حدی ز ابتدا بی‌حد است

تو بی‌حد کنی بی‌حدان تا خدا
و هم خاک و خون این خران هوا

..

چه خوش عالمی! آه بی‌جا حق است!
تمام هستی‌ام عاشق از عاشق است

چه پیراهنی! پرپر از نور دل!
تمام و کم‌ام؛ متصّل! متصّل!

..

به رویا شد و همدم روح شد
برون آمد و کشتی نوح شد

تو خود کشتی‌ای، هم مسافر تویی
و هم ژنده این تن جراجر تویی

برو پاک شو زین همه فاجری
حقیقت بخر، جان ده گر تاجری

..

سراسر می و پاک شد جان ما
ز حق‌گویی‌اش چاک شد جان ما

بدان لحظه که جان به لختی نشست
جهانی به بالای جانی به آنی شکست

شهیدی از آن سو به سویم پرید
که چه وِر زنی ای حریف پلید

مرا خنده‌ام زان پسرطفل خام
به بیرون زد از هستی بی‌دوام:

بیا ای پسر عمر برجای کن
بنوش این می و هر سویی های کن

یکی جرعه زد: وای بیهوده‌جام!
دُیّم جرعه را: نفرت از این خدام!

سیّم جرعه را زد: بده جام چار!
زد و بازگشت او به جام قرار

..

بلی دوستان، مستی و راستی‌ست
ببخشیدمان گر کم و کاستی‌ست

عدم‌جُستگان! راه بالا کج است
به زیر خوشان فرش‌ها بی‌رج است

سوی حق بدین ساعت بی‌منی
سلام ای دوان‌مردم روشنی

حلمی

#مثنوی
#جام_قرار

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

وقت شب، سوسوی دم، در کوی بی‌سوی عدم
چاره شد کار خوشان در هشتِ ابروی عدم

شد سزا را ناسزا، هم ناسزا را صد سزا
هی‌هی چوب ددان شد نیست با هوی عدم

ای خوشان با ناخوشان! امشب شب پرواکُشان
شیر وحشی رام بین با بوس آهوی عدم

های من در نای می در گردش یاسای می
خواب بُد مستی و در رویا بشد کوی عدم

مست، بیدار آمد و زاهد نه لیکن این پلشت
بی شریعت نوش باید جام دل‌شوی عدم

حضرت وقت خودم در وقت نابرپای دل
ملحدانه وصل با حق من خداجوی عدم

حلمی از اسرار حق زان توش و زاد ماه گفت
با مسیحان، شام دل، در برج و باروی عدم

💠 @SNHELMI 💠

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

در این لحظه که ماورای هستی‌ است، و شکافی‌ست در جان، و خلائی‌ست میان زمین و زمان، و لمحه‌ای‌ست بر نیستی، می‌بایست لب گزید و هیچ نگفت - چنانکه عارفان پیش از این چنین کرده‌اند -، لیکن من عارفی گم کرده‎ام و از عاشقی فزون‌تر رفته‌ام و خراب‌تر سخن می‌گویم.

این مسلخ نیست و من شهادت نمی‌پذیرم. من این مذهب و این عرفان پست از خود می‌رانم، و این از جذام سخت‌تر و از سرطان کشنده‏‌تر و از فراموشی کریه‌تر می‏‌شمرم. من این کریه کبیر را این لحظه به دار می‎کشم و نمی‌گذارم این پست بیش از این نئشگی کند.

چشم می‌بندم و به نام حق تاریخ نو می‌آغازم.

حلمی | کتاب آزادی

#از_خود_می‌رانم
#به_نام_حق
#تاریخ_نو

🌋 @SNEHLMI 🔆

Читать полностью…

🔥سرای حلمی🔥

مباد کآتش محرومی ما آب ببرد..

Читать полностью…
Subscribe to a channel