رمزی و کلیدی به در و منزل ماست بر هر که بخواند این خط راز سلام انتشار مطالب بدون ذکر نام و منبع نقض قانون مالکیت مادی و معنویست و پیگرد به همراه دارد. snhelmi.blog.ir instagram.com/snhelmi youtube.com/@navidhelmi دونیت hamibash.com/helmi
انگار آدمی مقدّر است به لشی بر زمین، به سستی و اعتقاد، قبیلگی، درهمتنیدگی.
- مقام مقدّس تن، هیبت کبیر پرفراق قبر. -
نه چنین نیست.
چنین تقدیر در کار نیست.
بر فراز گور اوج بگیر،
و اطمینان کن به زنگ صدا در گوش.
خداوند میگوید:
ظلمات نوازشگر است.
روشنایی پوست میکند.
: قدم رنجه کن،
ای روشنایی نامنتها.
حلمی * کتاب روشنا
#قدم_رنجه
#بر_فراز_گور
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
نشانت که شیر است و خورشید جان
کنون غرّه شو پنجهای برکشان
اگر عالم اینگونه عاشقکُش است
تو شمشیر ظلمتکُشی بیگمان
حلمی
🦁 @SNHELMI ☀️
جان در قدح غرامت افتد
تا در ره بینهایت افتد
ای غوث شعف شبم فزون کن
شاید که به صبح رایت افتد
رقصی که زمانه خامشش کرد
بادا که به تاب قامت افتد
سهل است اگر بدین خرابی
در سر هوس شهامت افتد
مِی در رگ و خامه در کف دوست
کِی بخت چنین رفاقت افتد؟
تختی که به دل خوشش ندارم
گفتا که به یک اشارت افتد
آن برج که کار سال و ماه است
چون وقت شود به ساعت افتد
در چشم پیاله دید حلمی
از سر کُلَه امامت افتد
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
رفیق آن ماه میآید، پریشانگاه میآید
به وقت سرخ بدمستی، تو گو بیراه میآید
عزیزان گرد کیهاناند، سپاه صلح میرانند
ز دانش خوشهای برچین که آن آگاه میآید
گریبانچاک میخیزد، چو می از تاک میخیزد
چه آتشناک میخیزد، چنین گو شاه میآید
مباشی هین به سجّاده، که وقت رقص کبّاده
ز کنج و گوشهها برشو که آن دلخواه میآید
به نام تاج میتازد، به قصد تخت میشورد
ز غصب شیخ نندازد مگر کوتاه میآید
دل مست حقیقتگو حریف کوژدینان است
سپاه حلمی عاشق ز اردوگاه میآید
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
سِرِ میخانهی ما را به آسانی نخواهی برد
به باد ار سر رود امّا پشیمانی نخواهی برد
درون معبد جانان گِلِ فریاد میورزند
به دل خواهی بجوشانی، به پیشانی نخواهی برد
کلام رمز دوشینه درون جام میریزم
از این پیمانهچرخانی پریشانی نخواهی برد
بدین شیخی و خاخامی نمان در خویش و راهی شو
چنین ترکیب دیوانه به دامانی نخواهی برد
به خامشگاه بیخویشان بیا و خرقه آتش کن
که ای دردِ سراسیمه تو درمانی نخواهی برد
سخن کوته کن و حلمی به کوی راستمردان زن
چنین با خوی زرتشتی مسلمانی نخواهی برد
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
امشب که سیاهی در خون خود میغلتد و تاریکی از شب به نور نزدیکتر است؛ چرخ تقدیر میشکنم، باده در رگانم میجوشانم، قلب به مقام اولی مینشانم، بوسه بر حنجرهی خداوند مینهم، و نوبادهی ننوشیدهی کلام لاجرعه سرمیکشم.
این تاج نیز بر سرم سنگین است.
خوش دارم بر سر دوست بگذارم.
حلمی * کتاب روشنا
#تاج
#بر_سر_دوست
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
ای که پیمودی به جان بنبست را
چاره کن این هشت و چار پست را
ره بزن بر چار طاق مشتری
پاره کن برج و پَر این هست را
حلمی
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
هر شبی تو مرگ را تمرین کنی
پر کشی سر آنسوی پروین کنی
هر شبی از پیرهن بیرون پری
آنسوی این قصّه پاورچین کنی
حلمی
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
بازی بیرون بِنِه، حرکت پنهان ببین
سوی ضعیفان مکن، کوبش شیران ببین
غرّش شیران شنو، ضرب دلیران شنو
رزم شب عاشقان بهر رفیقان ببین
تابش دیوانه را از گوهر شبچراغ
مستی بیخانه را در خَمِش جان ببین
گم شو که بیگانهای، پست و فضیحانهای
حال که انسان نهای، مرکب حیوان ببین
مکتب بر منبران، عاقبت منکران
حالت نذریخَوران در طلب نان ببین
روح بیار و ببر گر تو حریفانهای
ورنه سپاه دَدَت کورهی حرمان ببین
تا شو و کوبیده شو مقدم پروردگان
گر نشدی هیکلات در چَهِ آبان ببین
آنهمه شب ماهسای، نعره زدم آی آی
حال که ماسیدهای حضرت شیطان ببین
گفت به حلمی وزان آن شبح نیستان
عاقبت ناکسان بر لب ایران ببین
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
کودنی در دخمههای زمان،
خویشتن به آیین قربانی فروداشتن،
دیگری نکوهیدن،
از خویش نکاهیدن،
گرامی نَفَس زندگی به سیهتابه شُش بیبازدم فروریختن،
این چنین نذریخورشتِ حرامِ به خون آغشته
از دک و پوز دریده به خیک نکبت بیمایه فرو انداختن،
این چنین جزیرگی،
بیجربزگی،
مردگی،
بس است!
*
زیارت آفتابه بس است.
به سوی نور راهی شو!
حلمی * کتاب روشنا
#به_سوی_نور
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
بایست شُکردان بود و شادمانی در دل پرورید، و بر آن مهیب که در پیش است به طرب آلوده بود.
حلمی * کتاب روشنا
#به_طرب_آلوده
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
در ظلمات بیپایان خود بودیم. به این سو روان، به آن سو دوان. هر ناکسی را حجّت پنداشته، هر عصری را آخرالزّمان. هر بیراهی را راه، هر باوری وصلهی جان. ناگهان بادی وزید.
ناگهان صورت آفتابیش هویدا کرد. آن شهرخ بیزمان، شاه اعصار. وه چه کس است این ببیند و نشناسد؟ وه چه کس این ببیند و جان فدا نکند؟ جان چیست! جان را که خاکبازان بازند. چه کس است این ببیند هر لحظه و هر قدم و هر نفسش نثار نکند؟
پس از عقل رستیم و از عقیده رستیم و از منطق پوک خاک رها شدیم. از جسم رستیم و تیرگی از بندبندمان پرید. پس به تک در راه سفری بیپایان شدیم. اسفار مکان پشت بر پشت و لایه بر لایه به پایان بردیم و به هزار خون و اشک و آه شایستهی این سفر شدیم. سفر لامکان. وه چه سفری! چه دیوانه سفری، به کلمه درنامده.
آدمی بیگانهست و چشم دیگر آدمی نمیبیند. روح میبیند و روح. قبا و عبا نمیداند، سر و پا و کفش و کلاه نمیبیند. همه را روح میبیند و روح. با خود تک، با همه بیهمه، تنها، بالا، چون خدا، آفتابی! آفتابی! وه چه سفری! خدا را، بیانتها دیوانه سفری.
حلمی * کتاب لامکان
#ناگهان_صورت_آفتابیش
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
دِه جرعه میِ هزارهافکن
در شب بنمای روز روشن
یاران طریق بیشمارند
لیکن دو سه تن چنان تهمتن
مومن، رمهی خوش فریب است
تقوابچگان عصر آهن
عارف که سیاق روح دارد
بهتر نزند پر از برهمن
تو راه بجوی و عاشقی کن
بشکن بت کبریای منمن
حلمی ره عشق بیرفیق است
خو کن به دم و شرار گلخن
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
لطفا کودکان و نونهالان عزیز وارد کانال نشوند و با اسباببازیهای مذهبی و عرفانی در محوطههای تعیینشده طبق ردهی سنی، خود را سرگرم کنند.
با تشکر.
کوبیدگان، آرام میآمدند، با غمزهی کلمات غمزده. با عشوههای سرخ و سبز و سیاه بهر صلاح، با حواس مشوّش فریبآلوده به قصد دوستی.
- از سپیدی، هیچ نشان -
خر احساس نمیرانم.
خطّ فریب نمیخوانم.
اینچنین دوستیها نمیدانم.
*
از پنجره به بیرون مینگرم؛
شب مطلق بیانتها،
اگر اینچنین دروغدروغ،
ملک کیانی در خاک و خون خوشتر.
*
بایست بها دهی و آزموده شوی.
حلمی * کتاب روشنا
#بها
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
Folk/Dance music
"Gnawa music mixes classical Islamic Sufism with pre-Islamic African traditions, whether local or sub-Saharan. The term Gnawa musicians generally refers to people who also practice healing rituals, with apparent ties to pre-Islamic African animism rites. In Moroccan popular culture, Gnawas, through their ceremonies, are considered to be experts in the magical treatment of scorpion stings and psychic disorders. They heal diseases by the use of colors, condensed cultural imagery, perfumes and fright"
Source: Wikipedia
@Kallameh
سخن عشق، گوشهای دلیر بهر شنیدن خود میطلبد، جانهای شوریده بر خطوط باستانی تحجّر و نابخردی. موسیقی عشق، گوشهای جسور میطلبد تا بشنوند آنچه تا به اکنون ناشنیده باقی مانده است. نور عشق، چشمان گستاخ میطلبد تا بسته شوند بر همهی آنچه تا اکنون دیدهاند، و گشوده شوند بر همهی نادیدهها.
راه عشق، گامهای استوار و بلند میطلبد، تا بخرامند بر سنگها و برقصند بر تیغها، و دستها و بازوان گرم و آسوده تا آماده باشند برای هر لحظه از خود بخشیدنها و گشوده باشند برای هر لحظه در آغوش کشیدنها، و جانهای طربآلوده میطلبد که امواج وجد را تاب آورند، و نفسهای عمیق تا راز ارتفاعات بیرون از افلاکِ عشق را تاب آرند و در سینه حبس دارند.
حلمی * کتاب لامکان
#گوشهای_دلیر
#جانهای_طربآلوده
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
از آسمان باد تبدّل میوزد. هنگامهی تحویل است و خموشان با فانوس انتقال در شب تیره میگردند. هنگامهی دستها در دستها، و آغوشهای تنگ، و بوسههای نور و فروریختن حجاب ظلمت.
هنگامهی تعویض جامهها، بیداری روح در جسم و از این مردگی برخاستن. چنان بر صحنه است و چنین در کار! سرانجام عرق مردان دل ثمر میدهد و عقیده شرمسار تاریخ پست خویش نفس آخر خواهد کشید و حقیقت از خاکستر برخواهد خاست.
هنگامهی تغییر است
و خموشان
با فانوس انتقال
در شب تیره میگردند.
حلمی * هنر و معنویت
#هنگامه_تحویل
#فانوس_انتقال
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
حالاست این افروختن
چشم و چراغی دوختن
گمگشنهی بیداستان!
حالا بخوان این سوختن
حلمی
#حالا
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
در قلب، برافراشته
چنان آسوده که اگر جهان فرو ریزد
ما فراتر میخیزیم.
در عشق، زنده
با موسیقی، یکی
در رویاها، بیدار
با مرگ، برادر
با زندگی؟
ما، زندگی
ما، خودِ زندگی!
بگو جهان فرو ریزد
مردگان میمیرند
و زندگان برخواهند خاست.
بگو جنگها آغاز شوند
بگو جنگها آغازتر شوند
ما فراتر میخیزیم.
ضعیفان گریبان هم بچاکند
و خفتگان خوابهای هم پارهپاره کنند
مجانین بر شمار جنازهها فخر بفروشند
روحانیونِ فریب دروغ گریه کنند
و ظریفانِ حقیر بر شیطان لبخند بگشایند
بگو بازیگران همه بازی کنند
و صحنهگردانان همه صحنهها بگردانند.
مرگ با زندگی یکیست
غم با شادی یکیست
خواب با بیداری یکیست
مستی با هوشیاری یکیست
اینجا که ماییم
برای ما که حکمرانان پنهان جهانیم
برای ما که سلاطین دلیم
و روحسواران خداییم.
بگو کودکان بازی بیاغازند
بگو بمیرند و برخیزند
باز بمیرند و برخیزند
بگو ضعیفان گریبان هم بچاکند
و خفتگان خوابهای هم پارهپاره کنند
روحانیونِ فریب دروغ گریه کنند
و ظریفانِ حقیر بر شیطان لبخند بگشایند.
نور با تاریکی یکیست
روح با تن یکیست
شب با روز
زن با مرد
نقطه با دایره
نیستی با هستی
همه چیز با همه چیز یکیست
برای ما که سلاطین جهانیم
و حکمرانان خوابها و بیداریهای مردمانیم.
برای ما
بگو کودکان بازی بیاغازند
این بازی خاک،
تا بمیرند و برخیزند
و باز بمیرند و برخیزند
باری چیزی بیاموزند
آری اینقدر بمیرند
تا زندگی بیاموزند
اینقدر بگریانند و بگریند
تا خنداندن و خندیدن بیاموزند.
بگو جهان فرو ریزد
ما فراتر میخیزیم
ما، زندگی
ما، خودِ زندگی.
حلمی * کتاب لامکان
#بگو_جهان_فروریزد
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
در عالم بیمعنا، معنات کجا ای دوست؟
امروز چو بازیدی فردات کجا ای دوست
این جام می گلرنگ در دست چه میداری؟
بر لب چو نمیآری عیسات کجا ای دوست
تنگ است جهان یکسر، بیهوده نباید گشت
بر جا چو نیابیدی، بیجات کجا ای دوست
پیمانه به معراج است، پیمان خدا مشکن
ایمان چو نبرساند، پروات کجا ای دوست
رزمیست به جان کان را بایست تمنّا کرد
اندیشهی پیروزی؟ حلوات کجا ای دوست؟
مومن به سر سجده یک لقمهی دیوان شد
در عشق چو میرقصی تقوات کجا ای دوست
حلمی به دل پرخون بر ماه اشارت زد
طی کن رهِ رعدآسا، ماوات کجا ای دوست
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
یار ببین، سلسله جنبنده شد
لشکر دیوانه پراکنده شد
مجمع سالوسی روحانیان
در نظر عشق سرافکنده شد
شیخ سیهجادوی بیچشم و روی
لاف ظفر میزد و بازنده شد
شاه که تبعیدی عشّاق بود
رنج ابد برد و فراخَونده شد
خلق پزیدیم چهل سال و اند
تا که بسوزید و پذیرنده شد
مرگ مگو، بوسهی وصل است این
پردهی عشق است که کوبنده شد
راه ببین، چانه مزن، گام نِه
بهر تو این دامنه رخشنده شد
عابد صدچلّهی خیبرگشای
عبرت صد عارف آینده شد
حلمیِ پیمانهکشِ گولِ مست
بندهی مِی بود و خداونده شد
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
: بیرون را منگر؛
رخ باخته به یکی نقاب نازک به نقشهای فریب.
درون، دیگرگون است.
: کجایی؟
من سوختهام و از تو خبر نیست.
: میدانم.
حال، برمیخیزم.
حلمی * کتاب روشنا
#برمیخیزم
❤️🔥 @SNHELMI 🦅
: کار چیست؟
: راه گشودن.
: از کجا و به کدامین سوی؟
:از دخمههای تنگ و درّههای تاریک،
به سوی روشنایی.
: مایه چیست؟
: قلب عاشق، جان مست.
: به چه قیمت؟
: همه چیز!
حلمی * کتاب روشنا
#راه_گشودن
❤️🔥 @SNHELMI 🦅