sherehafez | Unsorted

Telegram-канал sherehafez - شعر حافظ

5260

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندَر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینَتِ اوراق بود

Subscribe to a channel

شعر حافظ

شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش!

#حافظ

یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!

#مولانا
 
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد!

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام مِی و گفت: عیب پوشیدن

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد

رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟

مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد

خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد

شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

دلی که غیب‌نمای است و جام ِ جَم دارد،
زِ خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد؟

به خطّ و خال ِ گدایان مَده خزینه‌یِ دل
به دست ِ شاه‌وَشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفا یِ خزان
غلام ِ همّت ِ سرو اَم که این قدم دارد

رسید موسم ِ آن ک‌از طرب چو نرگس ِ مست
نهد به پا یِ قدح هر که شش دِرَم دارد

زر از بها یِ می اکنون، چو گل، دریغ مدار!
که عقل ِ کُل به صد ت عیب متّهم دارد

زِ سرّ ِ غیب، کس آگاه نیست، قصه مخوان!
کدام مَحرم ِ دل رَه در این حرَم دارد؟

دل‌ام که لاف ِ تجرّد زدی، کنون صد شغل
به بو یِ زلف ِ تو با باد ِ صبح‌دم دارد

مراد ِ دل زِ که پرسم؟ که نیست دل‌داری
که جلوه‌یِ نظر و شیوه‌یِ کَرَم دارد

زِ جیب ِ خرقه‌یِ حافظ چه طَرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد!

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

جز فلاطونِ خُم‌نشینِ شراب
سرّ حکمت به ما که گوید باز

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چون نیک بنگری، همه تزویر می کنند...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

صُلحی کن و بازآ ،که خرابم زِ عِتابت...!

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

اَلمِنَّةُ لِلَّه که درِ میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است

خُم‌ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آن جاست حقیقت، نه مجاز است

از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رازی که بَرِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است

شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است

بارِ دلِ مجنون و خَمِ طُرِّهٔ لیلی
رخسارهٔ محمود و کفِ پایِ ایاز است

بردوخته‌ام دیده چو باز از همه عالم
تا دیدهٔ من بر رُخِ زیبایِ تو باز است

در کعبهٔ کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبلهٔ ابروی تو در عینِ نماز است

ای مجلسیان، سوزِ دلِ حافظِ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
 
#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

من جام جمم
ولی چو بشکستم،
هیچ...

#خیام

Читать полностью…

شعر حافظ

به یک دست رنج و به یک دست مرگ...

#فردوسی

Читать полностью…

شعر حافظ

بر نقطه‌ی دهان تو باشد
مدار عمر

#حافظ
به روایت عباس کیارستمی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

آن ترک پری‌چهره که دوش از بر ما رفت
آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت

تا رفت مرا از نظر آن نور جهان‌بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه‌ها رفت

بر شمع نرفت از گذر آتش دل دوش
آن دود که از سوز جگر بر سر ما رفت

دور از رخ او دم‌به‌دم از چشمه‌ی چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت

از پای فتادیم چو آمد غم هجران
در درد بماندیم چو از دستْ دوا رفت

دل گفت: «وصالش به دعا باز توان یافت»
عمری است که عمرم همه در کار دعا رفت

احرام چه بندیم چو آن قبله نه اين‌جا است
در سعی چه کوشیم چو از کعبه صفا رفت

دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
«هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت»

ای دوست به پرسیدن حافظ قدمی نِه
زآن پیش که گویند که از دار فنا رفت

#حافظ
تصحیح پرویز ناتل خانلری
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

خستگان را چو طلب باشد و قُوَّت نَبُوَد
گر تو بیداد کنی شرطِ مُروَّت نَبُوَد

ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نَپْسَندی
آنچه در مذهبِ اربابِ طریقت نبود

خیره آن دیده که آبش نَبَرَد گریهٔ عشق
تیره آن دل که در او شمعِ محبت نبود

دولت از مرغِ همایون طلب و سایهٔ او
زان که با زاغ و زَغَن شَهپَرِ دولت نبود

گر مدد خواستم از پیرِ مُغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همّت نبود

چون طهارت نَبُوَد کعبه و بتخانه یکیست
نَبُوَد خیر در آن خانه که عصمت نبود

حافظا علم و ادب ورز که در مجلسِ شاه
هر که را نیست ادب لایقِ صحبت نبود

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

یک حرف صوفیانه بگویم، اجازت است؟
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری

#حافظ

كوتاهترين راه

اگر بشریت بخواهد
که به صلح و آرامش رسد
باید قدرت عشق
بر عشق به قدرت
پیروز گردد.
#جيمى_هندريكس
ت: حسين الهی قمشه‌ای
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

جهان پیر رعنا را، ترحم در جِبِلَّت نیست؛
ز مهر او چه می‌پرسی؟ در او همت چه می‌بندی؟

#حافظ ب سعی سایه
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز

بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز

غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت
ز خیل شادی روم رخت زداید باز

به پیش آینهٔ دل هر آن چه می‌دارم
به‌جز خیال جمالت نمی‌نماید باز

بدان مثل که شب آبستن است روز از تو
ستاره می‌شمرم تا که شب چه زاید باز

بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ
به بوی گلبن وصل تو می‌سراید باز

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چنین که خرقه می آلوده ام من از مستی
کجاست وقت عبادت چه جای ورد و دعاست؟

#حافظ
@ShereHafez
دیوان قدسی

Читать полностью…

شعر حافظ

در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چه مستی‌ است ندانم که رو به ما آورد؟!
که بود ساقی و این باده از کجا آورد؟!

چه راه می‌زند این مُطربِ مقام‌شناس
که در میان غزل، قول آشنا آورد

تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر
که مرغِ نغمه‌سرا سازِ خوش‌نوا آورد

رسیدن گل و نسرین به خیرِ و خوبی باد
بنفشه شاد و کَش آمد، سمن صفا آورد

صبا به خوش‌خبری هدهدِ سلیمان است
که مژدۀ طرب از گلشنِ سبا آورد

دلا چو غنچه شکایت ز کارِ بسته مکن
که بادِ صبحْ نسیمِ گره‌گشا آورد

علاجِ ضعفِ دل ما کرشمۀ ساقی‌ست
برآر سر که طبیب آمد و دوا آورد

مریدِ پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به‌جا آورد!

به تنگ‌چشمیِ آن ترکِ لشکری نازم
که حمله بر منِ درویشِ یک‌قبا آورد

فلکْ غلامیِ حافظ کنون به طَوع کند
که التجا به درِ دولت شما آورد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ


عشق، دردانه‌ست و من، غوّاص و دریا، می‌کده
سر فرو بردم در آن‌جا تا کجا سر برکنم...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

حجاب چهره‌ی جان می‌شود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش‌الحانیست
روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس
که در سراچه‌ی ترکیب تخته‌بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید
عجب مدار که همدرد نافه‌ی ختنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

به فیضِ جرعهٔ جامِ تو تشنه‌ایم، ولی
نمی‌کنیم دلیری نمی‌دهیم صُداع

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

این قافله‌ی عمر عجب می‌گذرد
دریاب دمی که با طرب می‌گذرد
ساقی! غم فردای حریفان چه خوری؟!
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

#خیام

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست

#حافظ
@ShereHafez
#بزرگداشت خیام
هر روزتان #خیام

Читать полностью…

شعر حافظ

دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
کای نور چشم من به‌جز از کشته ندرَوی

#حافظ

منظور حافظ از «دهقان سالخورده» فردوسی است و نظرش به بیت زیر است
از خطبهٔ آغاز داستان سیاوش:

نگر تا چه کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی

شاهنامه، ج۲، ص۲۰۲، ب۱۷
@ShereHafez
#بزرگداشت حکیم #فرودسی

Читать полностью…

شعر حافظ

ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی

در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی

در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

نقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟

تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمه جمشید و فریدون باشی

ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی

حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

هيچكس منكر شكسپير، هومر، پوشكين، گوته، متنبّى و دانته نيست، ولى #حافظ

ديوان #حافظ ،دريچه‌ی آزادى روح انسانِ ايرانى است. درست است كه هر اثرِ هنرى، مى تواند مصداقِ دريچه‌ی آزادى روح به شمار آيد امّا براى قوم ايرانى هيچ اثر هنرى در حدّٓ ديوانِ #حافظ اين توانايى را ندارد كه باچنين لطافتى تابوهاى حاكم بر جامعه را مورد تجاوز خود قرار دهد و در عينِ حال همواره عزيز و قدسى بماند و در طاقچه‌ی منازل در كنار قرآن. [ شنيده ام كه در بعضى مناطقِ ماوراء النهر، هنوز، وقتى مادرانْ طفلِ خُردسالِ خود را براى مدتى كوتاه در منزل رها مى كنند، ديوان #حافظ را در زيرِ بالش طفل مى گذارند و عقيده دارند كه معنويّتِ «حضرت #حافظ » در مدّتِ غيبتِ مادر، پاسدار طفل خواهد بود. ]
.
.
هيچ ملتى چنين شاعرى نداشته است و نخواهد داشت. هيچ كس منكر شكسپير و هومر و پوشكين و گوته و متنبى و دانته نيست، ولى اين چنين حضور شگفت آورى در زندگى يك ملّت در تمام لحظه هاى تاريخى يك جامعه از عهده‌ی هيچ شاعرى تاكنون برنيامده است.

#شفيعى_كدكنى
قلندريّه در تاريخ
ص ٥٠-٥٤
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

ایران در سال ۱۲۴۰ میلادی یک اندیشمند اخلاق‌گرا همچون #سعدی را پرورش داد و گفت:

بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوهارا نماند قرار


در همان قرن ۱۲ میلادی در اروپا قبایل وایکینگ و ژرمن‌ها پس از تاراج آذوقه زنان و دختران یک قبیله‌ی شکست خورده، مردان را سر می‌بریدند و بعد از خالی کردن جمجمه سر آنها میساختند و خون مقتول را در کاسه جمجمه ریخته و بعد از بهم زدن کاسه‌ها بهم میگفتند(skool) و آنرا سر میکشیدند

یک اردیبهشت، روز بزرگداشت سعدی، فرخنده باد.

Читать полностью…

شعر حافظ

ای صبا نکهتی از خاکِ رهِ یار بیار
ببر اندوهِ دل و مژده‌ی دلدار بیار...

#حافظ
دکلمه: احمد شاملو
آواز: استاد #محمدرضاشجریان🎶
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چشمت که فسون و رنگ می‌بارد از او
افسوس که تیر جنگ می‌بارد از او
بس زود ملول گشتی از همنفسان
آه از دل تو! که سنگ می‌بارد از او

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…
Subscribe to a channel