sherehafez | Unsorted

Telegram-канал sherehafez - شعر حافظ

5260

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندَر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینَتِ اوراق بود

Subscribe to a channel

شعر حافظ

چون جودِ ازل بود مرا انشا كرد
بر من ز نخست درسِ عشق املا كرد
آن‌گاه قُراضه ريزه‌ی قلبِ مرا
مفتاح درِ خزاين معنا كرد

#خیام


سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

درختی که پروردی آمد به بار
بیابی هم‌اکنون برش در کنار
اگر بار خارست خود کِشته‌ای
وگر پرنیان است، خود رشته‌ای

بزرگداشت #حکیم_فردوسی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

ذکرش به خیر ساقیِ فرخنده‌فالِ من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی

خامانِ ره‌نرفته چه دانند ذوقِ عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

بارها به خونِ‌مان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دست آوردِ کُشتار
نان‌پاره‌یِ بی قاتقِ سفره‌یِ بی‌برکتِ ما بود.
به یاد آر
که تنها دست آوردِ کُشتار
جُل پاره‌یِ بی قدرِ عورتِ ما بود.

#احمد_شاملو

Читать полностью…

شعر حافظ

ز بدها جهان‌دارتان یار بس
مگویید از اندوه و شادی به کس

#حکیم_فردوسی

Читать полностью…

شعر حافظ

شیرینی دختران طبعت
شور از متمیزان برآورد

#سعدی

Читать полностью…

شعر حافظ

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسير افتادم

#سعدی

-حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بندِ توام آزادم

-فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بنده‌ٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

-خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمندِ تو رستگارانند

#حافظ

گفتمش: در دل من لات و مَنات است بسی
گفت: اين بت‌کده را زير و زبر بايد کرد

#اقبال_لاهوری
علی‌بن ابی‌طالب:
لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وَقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا
بندهٔ ديگرى نباش! خدا، تو را آزاده آفريده است
(نهج‌البلاغه، نامهٔ ۳۱، ترجمه موسوی گرمارودی)

Читать полностью…

شعر حافظ

عبوسِ زهد به وجهِ خمار ننشیند
مریدِ خرقۀ دُردی‌کشانِ خوش‌خویَم

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

هر پارسا را، کان صنم در پیش مسجد بگذرد
چشمش بر ابرو افکند، باطل کند محراب را

#سعدی

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه ی محراب می زدم

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

#سعدی

خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

بکُش چنان‌که توانی، که بی‌ مشاهده‌ات
فراخنایِ جهان بر وجودِ ما تنگ است

#سعدی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

پیرِ ما گفت خطا بر قلمِ صُنع نرفت
آفرین بر نظر پاکِ خطاپوشش باد!

«در کنار عقل فردوسی که صدای اعتزال است و عشق مولوی که صدای اشعریت است، یک صدای حیرت هم هست که بلندترین صدای آن را خیام سر می‌دهد. چه بهتر که به آن ادبیات خیامی بگوییم. حافظ در پایان دوره‌ی کلاسیسیسمِ ادبیات فارسی، هر سه صدا را با خود دارد. به همین دلیل هیچ‌یک از دواوین [دیوان‌ها]، به‌اندازه‌ی دیوان حافظ مورد توجهِ همه‌ی لحظات ما نیست. ...حرمت و عزت حافظ در ضمیر ما به‌دلیل تجاوزِ او به تابو‌ها است، با آن مقدار از خلاقیتِ هنری که به چشم نمی‌آید».

این کیمیای هستی، جلد سوم
#حافظ
#شفیعی_کدکنی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

به لابه گفتمش ای ماهرخ چه باشد گر
به یک شِکَر ز تو دلخسته ای بیاساید؟

به خنده گفت که حافظ! خدای را! مپسند
که بوسه ی تو رخ ماه را بیالاید

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

آن قصر که بهرام درو جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

#خیام

کمند صیدِ بهرامی بیفکن جام جم بردار
که من پیمودم این صحرا نه بهرامست و نه گورش

#حافظ

بهرام درین سراچه‌ی پر شرو شور
تا کی به حیاتِ خویش باشی مغرور
کرده است درین بادیه صیّاد اجل
درهرقدمی هزار بهرام به گور

#بهرام_میرزا_صفوی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

به لب بگوی که
آن خنده‌ی نهان نکند

#وحشی

گفتمش تیر میزنی بر دل
خنده می زد به ناز و نه می گفت

#امیرخسرو_دهلوی

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

در چشم محققان، چه زیبا و چه زشت
منزل‌گه عارفان، چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان، چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان، چه بالین و چه خشت!

منسوب به #خیام

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

واقعا هیچ اندیشیده اید که «ریا» از چه چیزی به وجود می‌آید؟ از تناقض. تناقض میان «دل» و «رفتار»: «رفتار» مطابق شریعت، «گفتار» مطابق شریعت، اما «دل» متوجه فریب مردم، برای جلب قدرت و استمرار حکومت.حاکمیت امیر مبارزالدین با آن سوابق و رفتارهایش چیزی جز ترکیب تناقض هاست طنزی بالاتر از این که کسی با عالی‌ترین اسلوب بیان هنری خویش این تناقضی را تصویر کند:

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بماند

#حافظ
#شفیعی_کدکنی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد

چو شمع، صبح‌دمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست که این جان خون‌گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز
که خیمه سایه‌ی ابر است و بزمگه لبِ کشت
چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمعِ صومعه افروزی از چراغِ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه‌ی حافظ
که گر چه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قولِ نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است
در مجلسِ ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکَّر
زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است


#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

"‌عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید"
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی‌

حافظ‌

در روی کره زمین و در تاریخ بشر همچه حرفی را هیچ کس به این زیبایی نزده.

#شفیعی_کدکنی


" اگر معشوق یافتی که یافتی، اگر نیافتی چوبی بتراش و معشوق خود کن."
این جمله ی شمس تبریزی یکی از عمیق ترین جملاتی است که در طول تاریخ فرهنگ بشری به زبان کسی آمده است.

#مصطفی_ملکیان
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود

#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

به هرجا باغبان در یادِ مستان، تاک بنشاند
بگو تا بهرِ زاهد یک دو تا مسواک بنشاند

#بیدل
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

باد است نصیحتِ رفیقان
و اندوه فراق، کوه الوند

#سعدی
کلیات سعدی، تصحیح محمدعلی فروغی، انتشارات هرمس

Читать полностью…

شعر حافظ

گر جان به تن ببینی، مشغول کار او شو
هر قبله‌ای که بینی بهتر ز خودپرستی

با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره، بهتر ز تن‌درستی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

مگر تو شانه ‌زدی زلف عنبرافشان را
که باد غالیه‌سا گشت و خاک عنبربوست

#حافظ

نسیم غالیه‌سا گشت و صبح غالیه‌بار
کجاست ساقی و کو باده؟ گو بیا و بیار

#جلال_عضد_یزدی (د. ۷۳۹ ق)
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

این قلم دیری‌ست در جهل مُرَکّب مانده است
کو ید بیضا و انگشــــــتِ ورق‌گــــــردانِ تو ؟


#نوذر_پرنگ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

فنای درد تو زین پیش‌تر چرا نشدم؟
همین بس است ازل تا ابد، ندامتِ من

هوای فتح توام بود و تار و مار شدم
غزل غزل، همه‌ی دفترم غرامتِ من

چنین که نعره به نام تو می‌زنم در شهر
به دار می‌کشد آخر مرا، شهامتِ من

#حسین_منزوی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

نه به خاک دربِسودم نه به سنگش آزمودم
به‌کجا بَرم سری را که نکرده‌ام فدایت

#بیدل

Читать полностью…

شعر حافظ

شیخ گفت: خلیفه منع کرده است از سماع کردن. درویش را عقده ای شد در اندرون و رنجور افتاد. طبیبِ حاذق را آوردند نبض او گرفت، این علّت ها و اسباب که خوانده بود، ندید. درویش وفات یافت؛ طبیب بشکافت گورِ او را و سینه ی او را، و عقده را بیرون آورد؛ همچون عقیق بود. آن را به وقت حاجت بفروخت؛ دست به دست رفت و به خلیفه رسید، خلیفه آن را نگین انگشتری ساخت؛ می‌داشت در انگشت. روزی در سماع فرو نگریست؛ جامه‌آلوده دید از خون. چون نظر کرد هیچ جراحتی ندید؛ دست برد به انگشتری، نگین را دید گداخته. خصمان را که فروخته بودند باز طلبید، تا به طبیب برسید. طبیب احوال باز گفت:
ره ره چو چکیده خون ببینی جائی
پی بَر که به چشم من برون آرد‌ سر

مقالات شمس تبریزی، تصحیح محمدعلی موحد، ص۸۰

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید!

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…
Subscribe to a channel