اگر به لطف بخوانی مَزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
#حافظ
@ShereHafez
میای دارم چو جان صافی و ، صوفی میکند عیبش
خدایا هیچ عاقل را مبادا بخت بد روزی
#حافظ
@ShereHafez
گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم.
#حافظ
@ShereHafez
دیگران قرعهی قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیدهی ما بود که هم بر غم زد
#حافظ
از شادیام مپرس که من نیز در ازل
همراه خواجه قرعهی قسمت به غم زدم
#حسین_منزوی
@ShereHafez
بُوَد آیا که درِ میکدهها بگشایند
گره از کارِ فروبستهی ما بگشایند
اگر از بهرِ دلِ زاهدِ خودبین بستند
دل قوی دار که از بهرِ خدا بگشایند
به صفایِ دلِ رندانِ صَبوحی زدگان
بس درِ بسته به مِفْتاحِ دعا بگشایند
نامهی تَعزیَتِ دختر رَز بِنْویسید
تا همه مُغبَچِگان زلفِ دوتا بگشایند
گیسوی چنگ بِبُرّید به مرگِ مِیِ ناب
تا حریفان همه خون از مژهها بگشایند
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهی تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند
#حافظ
✅@ShereHafez
#بزرگداشت_حافظ
من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
#حافظ
✅@ShereHafez
صُراحیای و حریفی گرت به چنگ افتد
به عقل نوش که ایام فِتنه اَنگیز است
#حافظ
✅@ShereHafez
بازکش یک دم عنان ای ترک شهرآشوب من
تا ز اشک چهره راهت پر زر و گوهر کنم
#حافظ
با چنگ خدایان خیز آشفته و شورانگیز
ای زهره شهرآشوب ای شهره به شیدایی
#شهریار
✅@ShereHafez
در آستین مُرَقَع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صراحی زمانه خونریز است.
#حافظ
✅@ShereHafez
اینهمه عکس می و نقش نگارین که نمود
یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
#حافظ
✅@ShereHafez
جهان پیر رعنا را، ترحم در جِبِلَّت نیست؛
ز مهر او چه میپرسی؟ در او همت چه میبندی؟
#حافظ ب سعی سایه
✅@ShereHafez
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
بیا که فرقت تو چشم من چنان در بست
که فتح باب وصالت مگر گشاید باز
غمی که چون سپه زنگ ملک دل بگرفت
ز خیل شادی روم رخت زداید باز
به پیش آینهٔ دل هر آن چه میدارم
بهجز خیال جمالت نمینماید باز
بدان مثل که شب آبستن است روز از تو
ستاره میشمرم تا که شب چه زاید باز
بیا که بلبل مطبوع خاطر حافظ
به بوی گلبن وصل تو میسراید باز
#حافظ
✅@ShereHafez
چنین که خرقه می آلوده ام من از مستی
کجاست وقت عبادت چه جای ورد و دعاست؟
#حافظ
✅@ShereHafez
دیوان قدسی
شهر یاران بود و خاک مهربانان، این دیار
مهربانی کی سر آمد!؟ شهریاران را چه شد؟
#حافظ
@ShereHafez
هرودوت :«ايرانيان او را #پدر خطاب میکنند.»
هفتم آبان ماه روز #کوروش_بزرگ فرخنده باد
جز قلبِ تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
#حافظ
قلب در این بیت هم معنی قلب بدن است هم به معنی طلای تقلبی
اکسیر تولید طلا بوده است
@ShereHafez
آخر به چه گویم هست از خود خبرم؟ چون نیست!
وز بهرِ چه گویم نیست با وی نظرم؟ چون هست!
#حافظ
✅@ShereHafez
استاد #شجریان : زمانهی سعدی با حافظ فرق دارد و هر کدام بازتاب آیین زمانهشان بودند در شعر سعدی به گونهای و در شعر حافظ به گونه دیگر.
من بارها و بارها این شعر رو دیدم اما نخوندم
بود آیا که در میکدهها بگشایند...
@ShereHafez
به مِهرِ آسمان ایمن مشو، کاین شحنه در آخر
کند کُرسیِ زیرِ دار، تختِ پادشاهی را!
#سلیم_تهرانی
✅@ShereHafez
ای که در کُشتنِ ما هیچ مدارا نَکُنی
سود و سَرمایه بِسوزی و محابا نَکُنی
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی
رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم
شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی
دیده ما چو به امید تو دریاست چرا
به تفرج گذری بر لب دریا نکنی
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آنها نکنی
بر تو گر جلوه کند شاهد ما ای زاهد
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آن جا نکنی
#حافظ
✅@ShereHafez
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
#حافظ
✅@ShereHafez
ما پی اینان و اینان در گریز از ما و دور از دست
آرزوها گِرد ما چندان که چرخیدیم چرخیدند
#حسین_منزوی
✅@ShereHafez
من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود
وعدهٔ فردای زاهد را چرا باور کنم
#حافظ
من که امروز از می و شاهد به نقدم در بهشت
چشم چون زاهد چرا بر نسیۀ فردا نهم
(دیوان #جامی ، تصحیح هاشم رضی: 553)
✅@ShereHafez
شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده
به روی یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش!
#حافظ
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!
#مولانا
شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد!
#حافظ
✅@ShereHafez
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؟
بخواست جام مِی و گفت: عیب پوشیدن
#حافظ
✅@ShereHafez
مرا مِهر سیَه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
رقیب آزارها فرمود و جایِ آشتی نگذاشت
مگر آهِ سحرخیزان سویِ گردون نخواهد شد؟
مرا روزِ ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریادِ دَف و نِی بخش
که سازِ شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
مجالِ من همین باشد که پنهان عشقِ او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شرابِ لعل و جایِ امن و یارِ مهربان ساقی
دلا کی بِه شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقشِ غم ز لوحِ سینهٔ حافظ
که زخمِ تیغِ دلدار است و رنگِ خون نخواهد شد
#حافظ
✅@ShereHafez