sherehafez | Unsorted

Telegram-канал sherehafez - شعر حافظ

5260

شعرِ حافظ در زمانِ آدم اندَر باغِ خُلد دفترِ نسرین و گُل را زینَتِ اوراق بود

Subscribe to a channel

شعر حافظ

لبِ خاموش نمودارِ دلِ پُر سخن است...

#صائب

Читать полностью…

شعر حافظ

ما یار ، ندیده ، تَبِ معشوق ، کشیدیم !


#صائب

Читать полностью…

شعر حافظ

یادِ زمستان را دست به دست کنید
باشد که خُنکایش،
سنگری شود
برابرِ تیربارِ تابستان!

#ناشناس
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

«بلاغتِ ابیاتِ زیبا»

تنت به نازِ طبیبان نیازمند مباد!
وجودِ نازکت آزردهٔ گزند مباد!

#حافظ

گر چه شاعر در رویهٔ سخن، سلامتِ محبوب/ ممدوحش را آرزو کرده اما رندانه‌گوییِ حافظ مخاطب را به سویهٔ دیگرِ کلام که همانا تأکید بر غیرتِ عاشق است، هدایت‌می‌کند. عاشق از‌آن‌رو سلامتِ محبوبش را آرزو می‌کند که تابِ آمدنِ طبیب بر بالینش و احتمالا گرفتنِ نبض و یا دست بر پیشانی‌ِ او نهادن را ندارد. و بی‌سببی نسروده‌اند:
گر طبیبانه بیایی به سرِ بالینم
لذتِ درد به صد لذتِ درمان ندهم!

و آصفیِ هروی به‌زیبایی از این موقعیتِ تراژیک مضمون پرداخته:

دستِ ترا طبیب گرفت ازپیِ علاج
این دست را مباد بدان دست احتیاج!
نبضت به‌حال پیش‌تر آمد ولی طبیب
دردا که دست بازنمی‌دارد از علاج! (دیوانِ آصفیِ هروی، به‌تصحیحِ هادیِ ارفع، کتاب‌فروشیِ طهوری، ۱۳۴۲، ص ۴۸).

بنابراین، احتمالِ عاشقانه بودنِ این بیت بسی بیش‌تر از مدحی‌بودنش است. نکتهٔ دیگر آن‌که شواهدی مکرّر حکایت از آن دارد که در گذشته اغلب این طبیبان بود‌ه‌اند که به‌سراغ بیمار می‌رفتند؛ و نبودِ تجهیزات متنوعِ پزشکی، این شیوهٔ گذشتگان را توجیه‌پذیر نیز می‌کرده‌است. از همین‌رو تعابیری هم‌چون «حقّ‌القدم» و «پارنج»، تعابیرِ محترمانه یا حسنِ‌تعبیرهایی بوده که قدما به‌جای حقّ «معاینه» یا «ویزیت» به‌کارمی‌بردند. کمالِ خجندی که جایی سروده: «هست قانونِ اطبّا پیشِ بیمار آمدن»، به همین رسمِ قدما نظردارد (دیوان، به‌کوششِ عزیزِ دولت‌آبادی، انتشاراتِ وزارتِ فرهنگ و ارشادِ اسلامی، ص ۳۲۴).
همان‌گونه که اشاراتی فراوان در ادبِ فارسی، دلالت دارد بر نازِ طبیبان. این‌گونه شواهد نشان‌می‌دهد نازکردن‌ها و «دیر وقت‌دادن»‌های پزشکان، منحصر به امروز نبوده و نیست:

علاجِ نازِ طبیبان نمی‌توان‌کردن
وگرنه هر مرضِ مُهلکی دوادارد! (دیوانِ کلیمِ کاشانی، به‌کوششِ استاد محمد قهرمان، انتشاراتِ آستانِ قدسِ رضوی، ص ۴۳۴).
و کلیم در بیتی دیگر گوید:

بارِ دردِ بی‌دوا بردن، بسی آسان‌تر است
که‌از طبیبان منّت از بهرِ دوا بایدکشید (همان، ص ۴۴۸).

و رضی‌الدینِ آرتیمانی نیز سروده:
بی‌نیازم دار و معذورم، اگر
خنده بر نازِ طبیبان می‌زنم (دیوان، به‌کوششِ محمدعلی امامی، کتاب‌فروشیِ خیام، ص ۷۶ )

و گویا صائب بیش‌ از هر شاعری به این نکته پرداخته:

_ درد می‌گردد دوا چون کامرانی می‌کند
می‌کشی نازِ طبیب و منّتِ درمان چرا؟! (دیوان، به‌کوششِ استاد محمد قهرمان، انتشاراتِ علمی و فرهنگی، ج ۱، ص ۲۳).

_ شد رهنما مرا به حق چو مرا دردِ بی‌دوا
صائب دگر به نازِ طبیبان چه حاجت است؟! (همان، ج ۲، ص ۹۱۹).

_چون کنم پیشِ طبیبانِ دگر دست دراز
نازِ عیسی است گران بر دلِ بیمار مرا! (همان، ج ۱، ص ۲۶۳).

و نکتهٔ آخر آن‌که استاد دکتر سعیدِ حمیدیان دربارهٔ زیباشناسیِ این بیت، یادآورشدند: «به‌گمانم تکرارِ واجِ «ز» را در لختِ دوم می‌توان صدامعنایی دانست؛ زیرا افادهٔ گزش و گزند دارد». ایشان در ادامه به بخشی از شعرِ «ناصریِ» شاملو نیز اشاره‌کرده‌اند که همین ویژگیِ آوایی در آن بازتاب‌یافته:
«جانش را از آزارِ گرانِ دَینی گزنده
آزاد یافت:
مگر خود نمی‌خواست، ور نه می‌توانست!» (شرحِ شوق، انتشاراتِ قطره، ج ۳، صص ۱_۱۷۴۰).

بکوشش احمد‌رضا بهرام‌پور عمران
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

طرب‌آشیانِ بُلبُل ، بنگر که زاغ دارد

#حافظ

و ما الخسفُ اَن تُلفی اَسافِلُ بَلدَةٍ
اَعالِیَها، بل اَن تَسُودَ عَبیدُها

واژگونی آن نیست که زمین زیرورو شود و پَستی‌ها جای بُلندی‌ها را بگیرد
بلکه آن است که سُفلگان به سَروری رسند.

#نفثة_المصدور
صفحات ۸۰ و ۲۷۸
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

#بیکلام
استاد فرهنگ شریف
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

جـــــام ِ مــــِیْ گـیـرم و
از اهلِ ریا دور شَوَم...

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چون صبا با تنِ بیمار و دلِ بی‌طاقت
به هواداریِ آن سروِ خرامان بروم

نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا درِ میکده شادان و غزل‌خوان بروم

به هواداری او ذَرِّه صفت، رقص کنان
تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان بروم

تازیان را غمِ احوالِ گران‌باران نیست
پارسایان مددی تا خوش و آسان بروم

حافظ
آواز #اصفهان 🖤🥀
استاد شجریان
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چون جودِ ازل بود مرا انشا كرد
بر من ز نخست درسِ عشق املا كرد
آن‌گاه قُراضه ريزه‌ی قلبِ مرا
مفتاح درِ خزاين معنا كرد

#خیام


سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

درختی که پروردی آمد به بار
بیابی هم‌اکنون برش در کنار
اگر بار خارست خود کِشته‌ای
وگر پرنیان است، خود رشته‌ای

بزرگداشت #حکیم_فردوسی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

ذکرش به خیر ساقیِ فرخنده‌فالِ من
کز در مدام با قدح و ساغر آمدی

آن عهد یاد باد که از بام و در مرا
هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی

خامانِ ره‌نرفته چه دانند ذوقِ عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

بارها به خونِ‌مان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دست آوردِ کُشتار
نان‌پاره‌یِ بی قاتقِ سفره‌یِ بی‌برکتِ ما بود.
به یاد آر
که تنها دست آوردِ کُشتار
جُل پاره‌یِ بی قدرِ عورتِ ما بود.

#احمد_شاملو

Читать полностью…

شعر حافظ

ز بدها جهان‌دارتان یار بس
مگویید از اندوه و شادی به کس

#حکیم_فردوسی

Читать полностью…

شعر حافظ

شیرینی دختران طبعت
شور از متمیزان برآورد

#سعدی

Читать полностью…

شعر حافظ

من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسير افتادم

#سعدی

-حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بندِ توام آزادم

-فاش می‌گویم و از گفتهٔ خود دلشادم
بنده‌ٔ عشقم و از هر دو جهان آزادم

-خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمندِ تو رستگارانند

#حافظ

گفتمش: در دل من لات و مَنات است بسی
گفت: اين بت‌کده را زير و زبر بايد کرد

#اقبال_لاهوری
علی‌بن ابی‌طالب:
لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وَقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا
بندهٔ ديگرى نباش! خدا، تو را آزاده آفريده است
(نهج‌البلاغه، نامهٔ ۳۱، ترجمه موسوی گرمارودی)

Читать полностью…

شعر حافظ

امید دلگــشایی داشتم از گـــــریه‌ی خونین
ندانستم که چون تَر شد گره، دشوار بگشاید

#صائب
به بهانه‌ی بزرگداشت صائب تبریزی

Читать полностью…

شعر حافظ

اگر چه مستیِ عشقم خراب کــــرد ، ولی
اساسِ هستیِ من ، زان خراب ، آباد است !

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چو آفتاب می از مشرق پیاله برآید
ز باغ عارض ساقی هزار لاله برآید..

حکایت شب هجران نه آن حکایت حالیست
که شمّه ای ز بیانش به صد رساله برآید

ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
که بی ملالت صد غصّه یک نواله برآید..

#حافظ
تصحیح محمد قزوینی و قاسم غنی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

تَنَت به نازِ طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

سوزن ز تیرِ مژگان وز تارِ زلف، نخ کن
هر چند رخنهٔ دل، تابِ رفو ندارد

#شهریار
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بسته‌اند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد

در قدیم سیم‌ها یا تارهای سازهای زهی را با ابریشم می‌ساخته‌اند. از «ابریشم» خودِ ساز زهی را نیز مراد می‌کرده‌اند، و حتی به اجرتی که به رامشگران می‌پرداخته‌اند نیز «ابریشم‌بها» می‌گفته‌اند. همچنین، در طب قدیم، چنان‌که ابن‌سینا نیز در کتاب قانون اشاره می‌کند، ابریشم را مقوی و مفرحِ قلب می‌دانستند. در این‌جا بعید نیست که مراد حافظ از دل‌های شادی که بر ابریشم طرب می‌بسته‌اند، گره‌هایی باشد که در چنگ، در انتهای رشته‌های ابریشم می‌زده‌اند..و چون زخمه بر تار ابریشمین می‌خورده، این دل‌ها یا گره‌ها همچون دل انسان از خرمی به لرزه درمی‌آمده‌است؛ بنابراین، حافظ با ظرافت و ایهام به کاربرد طبیِ ابریشم و همچنین به‌نوعی به موسیقی‌درمانی نیز اشاره کرده‌است.

احمد مدنی، طبیبانه‌های #حافظ
انتشارات دانشگاه علوم پزشکی شیراز، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۷۵–۱۷۷)
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چو مضمون بلند افتاده‌ام در خاطر لالی

#بیدل

Читать полностью…

شعر حافظ

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دلِ شیدا را
می نوش به نورِ ماه، ای ماه، که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را.

به بهانه‌ی بزرگداشت حکیم عمر #خیام
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

در چشم محققان، چه زیبا و چه زشت
منزل‌گه عارفان، چه دوزخ چه بهشت
پوشیدن بیدلان، چه اطلس چه پلاس
زیر سر عاشقان، چه بالین و چه خشت!

منسوب به #خیام

همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

واقعا هیچ اندیشیده اید که «ریا» از چه چیزی به وجود می‌آید؟ از تناقض. تناقض میان «دل» و «رفتار»: «رفتار» مطابق شریعت، «گفتار» مطابق شریعت، اما «دل» متوجه فریب مردم، برای جلب قدرت و استمرار حکومت.حاکمیت امیر مبارزالدین با آن سوابق و رفتارهایش چیزی جز ترکیب تناقض هاست طنزی بالاتر از این که کسی با عالی‌ترین اسلوب بیان هنری خویش این تناقضی را تصویر کند:

محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصهٔ ماست که در هر سرِ بازار بماند

#حافظ
#شفیعی_کدکنی
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد

به هرزه بی می و معشوق عمر می‌گذرد
بطالتم بس، از امروز کار خواهم کرد

هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد

چو شمع، صبح‌دمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد

به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد

صبا کجاست که این جان خون‌گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد

نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز
که خیمه سایه‌ی ابر است و بزمگه لبِ کشت
چمن حکایتِ اردیبهشت می‌گوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمعِ صومعه افروزی از چراغِ کنشت
مکن به نامه سیاهی ملامتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه‌ی حافظ
که گر چه غرقِ گناه است می‌رود به بهشت

#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
سلطانِ جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رخِ دوست تمام است
در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است
گوشم همه بر قولِ نی و نغمه چنگ است
چشمم همه بر لعلِ لب و گردش جام است
در مجلسِ ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است
از چاشنی قند مگو هیچ و ز شِکَّر
زان رو که مرا از لبِ شیرینِ تو کام است
تا گنجِ غمت در دلِ ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است؟
با محتسبم عیب مگویید که او نیز
پیوسته چو ما در طلبِ عیشِ مدام است
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است


#حافظ
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

"‌عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید"
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی‌

حافظ‌

در روی کره زمین و در تاریخ بشر همچه حرفی را هیچ کس به این زیبایی نزده.

#شفیعی_کدکنی


" اگر معشوق یافتی که یافتی، اگر نیافتی چوبی بتراش و معشوق خود کن."
این جمله ی شمس تبریزی یکی از عمیق ترین جملاتی است که در طول تاریخ فرهنگ بشری به زبان کسی آمده است.

#مصطفی_ملکیان
@ShereHafez

Читать полностью…

شعر حافظ

در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود
تا ابد جام مرادش همدم جانی بود
من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار
گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود
خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش
همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست
زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش
رند را آب عنب یاقوت رمانی بود
گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین
کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب
ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود

#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez

Читать полностью…
Subscribe to a channel