بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
#حافظ
@ShereHafez
زین آتشِ نهفته که در سینهی منست،
خورشید، شعلهایست که در آسمان گرفت.
#حافظ
خاک، اخگری حقیر ز خورشید؟ آه، نه!
خورشیدِ اعظم از تنِ خاکیت، اخگری است!
#حسین_منزوی
@ShereHafez
مجزا نیستند از عشق، وصل و فصل و نوش و نیش
شگفتا او، که با ترکیبی از اضداد، میآید
#حسین_منزوی
@ShereHafez
زندگی بر گردن افتادهست یاران! چاره چیست؟
چند روزی هرچه باداباد باید زیستن
#بیدل
@ShereHafez
گر چه پیرم ، تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحرگه ، ز کنار تو جوان برخیزم !
#حافظ
جوان گردد کهنسال از وصال نازکاندامان
کشد در بر چو ناوک را کمان ، بر خویش میبالد
#صائب
@ShereHafez
هرکه قرب حق به دست آرد همی
*همچون در دریا نماید شبنمی*
(مصیبتنامه)
#عطار
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندرین دریا* نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
* نسخه بدل: طوفان
@ShereHafez
لَهُ مَقاليدُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ۗ وَالَّذينَ كَفَروا بِآياتِ اللَّهِ أُولٰئِكَ هُمُ الخاسِرونَ
كليد گنج هاى آسمانها و زمين او راست و آنان كه به نشانه هاى خدا كافر شدند همانان زيانكارانند.
سوره زُمَر / آیه ۶۳
دعای صبح و آهِ شب کلید گنج مقصود است
بدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندی
#حافظ
@ShereHafez
من نه آنم که شکایت کنم از دست کسی
خاصه از دست تو، حاشا ! چه شکایت باشد؟
#سلمان_ساوجی
من نه آنم که ز جور تو بنالم، حاشا !
چاکر معتقد و بندۀ دولتخواهم
#حافظ
@ShereHafez
ذره ذره هر چه بود از من گرفت
دیر دانستم که گیتی رهزن است
#پروین_اعتصامی
دورِ مجنون گذشت و نوبتِ ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست
#حافظ
@ShereHafez
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است...
#حافظ
@ShereHafez
به تو گفتم: «گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو ، من درختی پُرشکوفه شوم»
#احمد_شاملو
@Sherehafez
ابرِ آذاری برآمد باد نوروزی وزید
وجهِ می میخواهم و مطرب که میگويد رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسارِ کيسهام
بارِ عشق و مفلسی صعباست و میبايد کشيد
قحطِ جود است آبرویِ خود نمیبايد فروخت
باده و گل از بهایِ خرقه میبايد خريد
گوييا خواهد گشود از دولتم کاری که دوش
من همی کردم دعا و صبحِ صادق میدميد
با لبیّ و صدهزاران خنده آمد گل بهباغ
از کريمی گوييا در گوشهای بویی شنيد
دامنی گر چاک شد در عالمِ رندی چهباک
جامهای در نيکنامی نيز میبايد دريد
آن لطايف کز لبِ لعلِ تو من گفتم که گفت
وين تطاول کز سرِ زلفِ تو من ديدم که ديد
تيرِ عاشقکش ندانم بر دلِ «حافظ» که زد
اينقدَر دانم که از شعرِ ترش خون میچکيد
عدلِ سلطان گر نپرسد حالِ مظلومانِ عشق
گوشهگيران را ز آسايش طمع بايد بريد.
#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez
از چهرهی ،افروخته ، گل را ، مَشکن!
افروخته،رخ مرو تو دیگر ، به چمن!
گل را ، تو دگر ، مکن خجل ، ای مه من!
مَشکن به چمن ای مه من قدر سخن!
#اهلی_شیرازی
#سعدی_نیست
پینوشت
*سمن؟
قالب شعر: مرکب مدوّر (شعر مربع هم گفته میشود؛ شعری که به صورت عمودی و افقی یکسان خوانده شود).
منبع رباعی: دیوان اهلی؛ تصحیح حامد ربانی، صفحۀ 806.
@ShereHafez
این شعر به صورت عمودی و افقی یک جور خوانده می شود
شب و خيال و سراغ تو، بازمیآيم
كه بهت خانهٔ دربسته را نظاره كنم
#حسین_منزوی
@ShereHafez
دلگیری کدام عتابت گرفتهبود؟
وقتی که شعر من به خطابت گرفتهبود
میخانه بود دفتر #حافظ وَزان میان
سُکر کدام بادهٔ نابت گرفتهبود؟
رویایِ که در آنسوی پلک تو میگذشت؟
با جذبهٔ چه وسوسه خوابت گرفتهبود؟
ای جوهر عُصارهٔ مستی! به راستی
تهجرعهٔ کدام شرابت گرفتهبود ؟
#حسین_منزوی
@ShereHafez
من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم
#سعدی
زلف بر باد مده ، تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن ، تا نکنی بنیادم
"مِی" مخور با همه کس، تا نخورم خون جگر!
سر مکش تا نکشد سر به فلک، فریادم!
زلف را حلقه مکن تا نکُنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهره ی شهر مشو ، تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
#حافظ
@ShereHafez
کشیش باز میخواست
از خدا حرف بزند اما من رفتم طرفش
و آخرین تلاشم را کردم که برایش روشن کنم
که من دیگر فرصت کمی برایم باقی مانده
و نمیخواهم این فرصتم را صرف خدا کنم.
#کامو
بیگانه
ترجمه:خشایار دیهیمی
@ShereHafez
دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
بازار خویش و آتش ما تیز میکنی
#سعدی
مرا میبینی و هر دم زیادت میکنی دردم
تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
#حافظ
@ShereHafez
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زر ناسره بفروخته بود
#حافظ
حراج یوسف در بازار مصر
خلق روی بنهادند به نظاره یوسف. خلق حیران گشتند. مالک را میگفتند این کیست؟ پری است؟ آدمی است؟ فرشته است؟ کیست که هرگز کس مثال این جمال ندیده و نشنیده. مالک میگفت: این غلام عبری است، بها را دادم. وی را گفتند: کجا بها خواهی کرد؟ مالک گفت: به درِ کوشکِ (قصر) عزیز مصر. هر که خریدار است، آنجا آید فردا. آن شب که خبر در مصر افتاد، خلق را خواب نبود، از آرزوی آنکه روز شود که به نظاره وی آیند. همه شب خلق میآمدند و آنجا که مالک گفته بود جای میگرفتند و مالک یوسف را به گرمابه فرستاد. چون برآمد وی را جامههای فاخر پوشانید و گیسوهای وی را به مروارید پیوست و قبای زربفت در وی پوشانید و کمر به جواهر و یواقیت (یاقوتها) پیوسته، بر میان (کمر) او بست. و تختی بر بالا بنهاد و وی را بر آن تخت نشانید و منادا کرد در مصر که: وقت دیدار اوست.
تفسیر عتیق نیشابوری (معروف به تفسیر سورآبادی)
ویرایش جعفر مدرس صادقی.
@ShereHafez
و گفت :
محبت درست نشود
مگر در میان دو تن
که یکی دیگری را گوید :
"ای من"
#عطار_نیشابوری
تذکرة الاولیا
@ShereHafez
پیر ما گفت: خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظرِ پاک خطاپوشش باد!
#حافظ
#ونگوک می نویسد:
"من بیش از پیش معتقدم که نباید دربارهی خدا بر مبنای این جهان داوری کرد. جهان یکی از طرح های اوست که بد از کار درآمده است."
عصیانگر، کامو، بحرینی، ص ۳۳۹
@ShereHafez
ای که مهجوری عشاق روا میداری
عاشقان را ز بر خویش جدا میداری
تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا میداری
دل ببردی و بَحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا میداری
ساغر ما که حریفان دگر مینوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا میداری
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود میبری و زحمت ما میداری
تو به تقصیر خود افتادی ازاین در محروم
از که مینالی و فریاد چرا میداری
#حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا میداری
آواز عالینجاب #محمدرضاشجریان
@ShereHafez
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
#پروین_اعتصامی
@ShereHafez
ما را به رخت و چوب شبانی فریفتهست
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!
#پروین_اعتصامی
#اشک_یتیم
@ShereHafez
بیابان و زمینِ خشک شادمان خواهد شد و صحرا به وجد آمده، مثل گُلِ سرخ خواهد شکفت.
اِشَعيا 1: 35
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
#حافظ
@ShereHafez