خارم، ولی گلاب ز من میتوان گرفت
از بسکه بویِ همدمیِ گل گرفتهام
#لطفی_نیشابوری
@ShereHafez
تو و طوبی و ما و قامتِ یار
فکرِ هر کس به قدرِ همّتِ اوست
گر من آلوده دامنم چه عجب
همه عالم، گواهِ عصمتِ اوست
#حافظ
@ShereHafez
چرا چون نافهی آهو ، نگردد خون دلِ دانا
در آن کشور که پِشک ارزان کند مُشکِ تتاری را
#فرخی_یزدی
پشک: پِشکِل
جایِ آن است که خون موج زند در دلِ لعل
زاین تغابن که خَزَف میشکند بازارش
#حافظ
خزف:سفال
@ShereHafez
خونم بخور که هیچ ملَک با چنان جمال
از دل نیایَدش که نویسد گناهِ تو
#حافظ
تو مستِ جور و من از رشک غرقِ خون که مباد
بهنامِ خویش نویسد ملَک گناهِ تو را
#فصیحی_هروی
@ShereHafez
از کشتنم نشد شَفقی طرْفِ دامنی
خونم درین ستمکده نوميد رنگ بود
#بیدل
در این وادی به بانگِ سیل بشنو
که صد من خونِ مظلومان به یک جو
#حافظ
@ShereHafez
دیوان حافظ
جلالی نایینی صفحه ۷۰۸
مردهها بیشتر از زندهها گُل دریافت میکنند، چون تأسف قویتر از تشکر است.
آنه فرانک
مترجم: #بهروز_صفرزاده
هرچند پير و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه كه ياد روی تو كردم جوان شدم
#حافظ
@ShereHafez
روز مادر گرامی باد
بیخَمیدَن از زمین نَتوان گُهَر برداشتن
آنچه بردارد دِلَت زین خاکدان قَدِّ دوتاست.
#بیدل
@ShereHafez
نام از کجا و ننگِ منِ عاشق از کجا
عاشق کی التفات نماید به نام و ننگ
#عمادالدین_نسیمی
دیوان/ علیاف/ ۱۴۴
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است
#حافظ
@ShereHafez
سایه تا باز گرفتی ز چمن مرغ سحر
آشیان در شکن طرۀ شمشاد نکرد
#حافظ
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
فراغ از سرو بستانی و شمشادِ چمن دارم
#حافظ
@ShereHafez
چمن در گذشته و در باغآرایی ایرانی به قسمتی از نشستگاه میان باغ اطلاق میشد که در آن گل و ریاحین میکاشتند.
آنکه سنگ سیه از مهر،زر ناب کند
کاش این قلب زر اندود مرا آب کند
#مخلص_کاشانی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند
#حافظ
@ShereHafez
وصف شمع
پیرهن در زیر تن پوشی و پوشد هر کسی
پیرهن بر تن، تو تن پوشی همی بر پیرهن
#منوچهری
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
#حافظ
@ShereHafez
پیرهن: نخ و رشتهی شمع
غیرتم بین که بر آرَندهٔ حاجات هنوز
از لبم نامِ تو هنگامِ دعا نشنیده است
#عرفی_شیرازی
@ShereHafez
سبحهی دیگر به ذکرِ مغفرت، درکار نیست
تا نفس باقیست هستی در شمارِ رحمت است
#بیدل
@ShereHafez
چشمش برون کشم ز سرش آنکه بینَدَت
صدق است این مَثل که "گدا دشمنِ گداست"
#امیرخسرو_دهلوی
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
تا دیدهاش به گَزلَکِ غیرت برآورم
#حافظ
@ShereHafez
گَزلَک:خنجر
عرصه حقیر و حوصله اندک-این تُنگ نیست، ماهیِ کوچک !
دریاست این و در شب توفان، میدان گیر و دار نهنگ است
#حسین_منزوی
@ShereHafez
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند
#حافظ
@ShereHafez
آواز ابوعطا عالیجناب
#محمدرضا_شجریان
استاد کلهر، استاد علیزاده، همایون
امروز که در دست توام، مرحمتی کن
فردا که شوم خاک، چه سود اشک ندامت؟!
#حافظ
کنون غبار غمم برفشان ز چهره که فردا
چه سود اشک ندامت که بر سرم بفشانی؟!
#هوشنگ_ابتهاج
@ShereHafez
ای عجب دلتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن، وین آبهای ناگوار
#جمالالدین_عبدالرزاق
@ShereHafez
از وی [ حاتم اصم ] پرسیدند که: « از کجا میخوری ؟ »
گفت: « و لله خزاین السموات و الارض ولکن المنافقین لا یفقهون »
آیه ۷ سوره منافقون
جامی ، نفحاتالانس، ص ۶۴
بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد
گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود
#حافظ
@ShereHafez
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
#حافظ
نیرنگ زد زمین را شبه فلک به چهره
پرگار زد هوا را قوس و قزح به شهپر
#خاقانی
@ShereHafez
نیرنگ، بیرنگ، تهرنگ و پیرنگ:
طرحی که نقاشان در زیر کار خود میکشند و سپس نقاشی اصلی را بر روی آن نقش میزنند.
چون که زاغان خیمه بر بهمن زدند
بلبلان خامش شدند و تن زدند
#مولانا
سزدم چو ابر بهمن که بر این چمن بگریم
طرب آشیان بلبل بنگر که زاغ دارد
#حافظ
@ShereHafez
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقهباز کرد
بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد
ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز ناز کرد
این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت
وآهنگ بازگشت ز راه حجاز کرد
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زانچ آستین کوته و دست دراز کرد
صنعت مکن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل در معنی فراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
ای کبک خوشخرام کجا میروی بایست
غره مشو که گربهی زاهد نماز کرد
حافظ مکن ملامت رندان که در ازل
ما را خدا ز زهد و ریا بینیاز کرد
#حافظ به سعی سایه
@ShereHafez
چندین پردهی ظلمت و چندین هزار پردهی نور، که رشتهی امید را بگسلد! به ذات خدا که اگر هزار رساله بخواند کسی، او را همان مشرب نباشد، هیچ سود ندارد، و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب.
#شمس_تبریزی
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستی است سرانجام هر کمال که هست
#حافظ
بنگر ز جهان چه طَرف بربستم هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم هیچ
شمع طربم ولی چو بشکستم هیچ
من جام جم ام ولی چو بشکستم هیچ!
#خیام
دو دستِ این جهان و آن جهان پوچ
کَچه در دستِ توست، این پوچ و آن پوچ.
#تشبیهی_کاشی
@ShereHafez
کَچه:گل یا پوچ
با دلی مشتاق و اراده ای چون آتش
به جنگ برخاستم تا قلعۀ آرزو را بگشایم
و با خویش گفتم که"بی گمان آرامش از آن من خواهد بود".
امّا در این نبردِ ملامت بار، زندگی تلخ شد.
زندگی تلخ شد و روحم خسته و غرورم آزرده،
فریاد به آسمان برآوردم که
"آخر ای خدا، مرا آرامش بخش وگرنه هلاک خواهم شد"،
امّا از ستارگان گنگ و ناشنوا برق پاسخی ندرخشید.
سرانجام، شکسته و نومید، سر فرود آوردم،
خود را فراموش کردم و گفتم:
" بگذار هرچه مشیّت اوست جاری شود "
و همان دم بر چشمۀ آرامش فرود آمدم.
#هنری_ون_دایک
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری ، گر طلب روزی ننهاده کنی !
#حافظ
صلاح ما همه دامِ ره است و من زین پس
نیَم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل
#حافظ
قالوا مالحیله ؟ قال ترک الحیله
گفتند چاره چیست ؟ گفت ترک چاره
#رساله_قشیریه
طریق کام بخشی چیست ؟ ترک کام خود گفتن
کلاهِ سروری آن است کز این ترک بردوزی
#حافظ
ترجمه و ذکر شواهد از شعر فارسی : دکتر مهدی الهی قمشه ای
منبع : در قلمرو زرین ،۳۶۵ روز با ادبیات انگلیسی
حسین محی الدین الهی قمشه ای؛انتشارات سخن
چاپ چهارم ، ۱۳۹۲ صفحات ۱۲۳ و ۱۲۴
@ShereHafez
کَتَبْتُ قِصّةَ شَوْقی و مَدْمَعی باکی¹
بیا که بیتو بهجان آمدم ز غمناکی
بسا که گفتهام از شوق با دو دیدهی خویش
اَیا مَنازلَ سَلْمیٰ فَاَیْنَ سَلْماکِ²
عجیب واقعهایّ و غریب حادثهایست
اَنا اصطَبَرْتُ قَتیلاً وَ قاتِلی شاکی³
که را رسد که کند عیبِ دامنِ پاکت
که همچو قطره که بر برگِ گل چکد پاکی
ز خاکِ پایِ تو داد آبرویِ لاله و گل
چو کلکِ صنع رقم زد به آبی و خاکی
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
وَ هَاتِ شَمْسَةَ کَرمٍ مُطَیّبٍ زاکی⁴
دَعِ التّکاسُلَ تَغْنَمْ فَقَدْ جَریٰ مَثَلٌ⁵
که زادِ راهروان چستی است و چالاکی
اثر نماند ز من بیشمایلت آری
اَریٰ مَآثِرَ مَحْیَایَ مِنْ مُحَیّاکِ⁶
ز وصفِ حسنِ تو حافظ چگونه نطق زند
که چون صفاتِ الهی ورایِ ادراکی
#حافظ به سعی سایه
¹با چشمهای گریان قصهی اشتیاق خویش را نوشتم.
²ای سرمنزل سلمی، سلمای تو کجاست؟
³من بر قتل خویش شکیبایم و قاتل من شکایت دارد.
⁴بیار آن خورشید تاک راکه خوشبوی است و پاک.
⁵کاهلی و سستی را به یکسوی نه تا سود بری، که ضربالمثلی جاری است.
⁶نیکیهای زندگی خویش را از روی تو میبینم.
ترجمهی عربیات: #محمدرضا_شفیعی _کدکنی
@ShereHafez
جنسِ من و بازار رواج! این چه خیالست؟
چون قبلهنما در حرمِ کعبه کسادم
#کلیم_کاشانی
@ShereHafez