ارتباط با من @Salahkhadiw اینستاگرام: https://www.instagram.com/salah.khadiw
🔺ماه عسل کردها و ترک ها!
اردوغان امروز نبرد چالدران را پیروزی مشترک ترک ها، کردها و عرب ها خواند.
این سخنان بعد از موضع جمیل باییک از رهبران پ.ک.ک می آید که خواهان بازگشت به اتحاد تاریخی ترکان و کردان شد.
باییک با اشاره به پلتفرم ملت دمکراتیک پ.ک.ک یادآور شد که تا قبل از سال 1924 کردها و ترک ها همواره در سنگری مشترک بودند.
گرچه اظهارات اردوغان و باییک به طور مستقیم به یکدیگر مربوط نیستند، اما بیان کنندەی فضای موجود و برخی مولفەهای اساسی فرایند مصالحه میان طرفین هستند.
از لابلای سخنان اردوغان و به ویژه سطور ناخواندەی آن و نیز تحلیل محتوای دو متن بغایت مهم پیام اوجالان و بیانیەی کنگرەی دوازدهم پ.ک.ک می توان بە دستور کار اصلی پی برد:
به رسمیت شناختن تمامیت ارضی ترکیه و کنار گذاشتن هر گونه ادعای سرزمینی حتی در چارچوب های فدرالی و خودمختاری.
در مقابل زمینه سازی برای ادغام دمکراتیک کردها در جمهوری ترکیه و اصلاح روندهایی که مسبب تبعیض و نابرابری بودند.
فرمول مزبور و ابهامات ناشی از مخفیانه بودن اصل فرایند، باعث ایجاد نگرانی و سردرگمی در صحنەی سیاسی ترکیه و محافل اپوزیسیون شده است.
این دسته نگران تبعات احتمالی سازش قندیل و آنکارا روی جمهوریت، کمالیسم و سکولاریزم ویژەی ترکیه هستند.
منتقدان ترک روی دو نکتەی کلیدی انگشت گذاشته اند:
الف: بیانیەی انحلال پ.ک.ک با خوارداشت پیمان لوزان در حقیقت بنیان اصلی کشور ترکیه در فرم کنونی را هدف گرفته است.
این نگرانی با ارجاعات مکرر پ.ک،ک به دوران عثمانی و برادری کردها و ترک ها افزون می شود.
از دید جناح چپ ترکیه این به معنای گردن نهادن به دستور کاری اسلامی است که البته در بیان و کردار اردوغان پررنگ و برجسته است.
ب: نکتەی دوم گمانه زنی در مورد تهاتر احتمالی میان قندیل و قامیشلو است.
یک نظر غالب وجود دارد که پس از میانجیگری آمریکا، ترکیه پذیرفته در ازای حذف قندیل، با خودمختاری کردهای سوریه کنار بیاید.
به باور برخی ناظران، پ.ک.ک سازمانی سه سر است. یک سر آن همان دم پارتی است و در دیاربکر قرار دارد. سر دوم موجودیت خودمختار شرق و شمال سوریه به مرکزیت قامیشلو است.
در این میان سر سوم در کوهستان قندیل است که آن را در راه دو سر دیگر قربانی می کند.
آنچه مد نظر این یادداشت کوتاه است، شق اول قضیه است. پ.ک.ک در برابر دریافت چه امتیازاتی در داخل تن به انحلال و خلع سلاح می دهد؟
اردوغان امروز در بازگشت از آلبانی در پاسخ به انتقادات فزاینده گفت: جمهوری، تمامیت ارضی و زبان رسمی، ارزش هایی خدشه ناپذیرند.
آیا این سخن بدان معنی است که قانون اساسی در زمینەی تعریف شهروندی ترکیه و زبان رسمی تغیبرناپذیر است؟
وقتی هر چهار سال یک بار قبای قانون برای تمدید و قبض و بسط اختیارات رئیس جمهور و نخست وزیر، دوخت و دوز می شود، چرا روند صلح از این امتیاز محروم بماند؟
روشن است که در سیاست ترکیه همیشه لحظه های پراگماتیستی وجود دارد و اهمیت آنها را نباید دستکم گرفت.
جمیل باییک در تجلیل از فرایند جاری پا را از ترکیه فراتر گذاشت و مدعی شد که خط مشی جدید حزب متبوعش، بشارت دهندەی پارادایمی تازه است که موجب رهایی تمام ملت های مظلوم می شود!
بدون اغراق در ارزیابی این گونه لفاظی ها باید گفت؛ که پارادایم ملت دمکراتیک که پ.ک.ک آن را سرلوحەی خویش و راهنمای روند صلح قرار داده، چیزی ببشتر از الگوهای چند فرهنگ گرایی رایج در کشورهای غربی نیست.
نوعی راه حل لیبرالی برای مدیریت جوامع چند قومی از رهگذر تلفیق دو الگوی برقراری حقوق شهروندی در کنار خودمختاری های فرهنگی خالی از سویه های سرزمینی.
پ.ک.ک این الگوی لیبرالی را در بسته بندی دسته چپی پیچیده. مهم تر از آن، امت گرایی اردوغان و نوعثمانی گری وی را زمینەای مناسب برای تحقق آن می داند.
چرا که بنا به ماهیت از نرمش و انعطاف پذیری بیشتری نسبت به جزمیت و سرسختی ملت گرایی آتاترکی برخوردار است.
البته برادری کردها و ترک ها که پ.ک.ک و اردوغان به تناوب خواهان آنند، جز در بستر اخوت اسلامی بختی برای تحقق نخواهد داشت.
دور از ذهن است که روزی قانون اساسی ترکیه شاهد عبارت پردازی های چپ گرایانەای از این قبیل باشد: جمهوری ترکیه از دو ملت کرد و ترک تشکیل شده کە هریک می توانند به حق تعیین سرنوشت خود دست یابند!
اما محتمل است که شاهد تکرار لحظات تاریخی چون هم پیمانی سال 1514 بود.
رخدادهایی که تشکیل دهندەی اسطورەهای اردوغان و سازندەی جهان فکری او هستند.
وی پس از گرامیداشت پانصدمین سالگرد جنگ چالدران بی صبرانه چشم براه دو سالگرد دیگر است: سال 2053; ششصدمین سال فتح قسطنطنیه و 2071; هزارەی جنگ ملازگرد.
اردوغان بارها به بازتعریف مفهوم ملت بر مبنای تواریخ مذکور پرداخته:
ملت یعنی هواداران 2071!
در جنگ ملازگرد سلجوقیان به کمک کردها، امپراتور بیزانس را مغلوب و راه ورود ترکان به آناتولی باز شد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کوهستان یا خیابان؛ مساله این است!
در دهەی هفتاد میلادی در فضای آکنده از یاس و نومیدی شکست جنبش بارزانی، در محافل سیاسی و روشنفکری کرد، اغلب این پرسش مطرح می شد: چه باید کرد؟
پاسخ محبوب پارەای از روشنفکران کرد چنین بود:
کردستان به لحاظ پراکندگی و جداافتادن کردها مانند جهان عرب است. کردستان ترکیه بخاطر بزرگی آن، مصر کردهاست.
باید مصر کردستان تکان بخورد، نقش رهبری و پیشاهنگی خود را ایفا کند، تا گره کور مسالەی کرد از آنجا باز شود.
نیاز به گفتن ندارد که آن زمان قلب تپندەی جهان عرب در مصر می تپید و تا شکوفایی شیخ نشین های ساحل خلیج فارس چند سالی زمان باقی بود.
جالب این جاست که آرزوی مزبور کوتاه زمانی بعد محقق شد. پ.ک.ک در سال 1978 تاسیس و شش سال بعد علیه دولت ترکیه دست به سلاح برد.
نزاعی خونین که 41 سال به طول انجامید و در صفوف کردها، چیزی حدود پنجاه هزار کشته بر جای گذاشت
اکنون قندیل و آنکارا می گویند این صفحه از تاریخ بسته شده و دورانی تازه آغاز شده است.
ناگفته پیداست که این تحول، اهمیت و بازتابی فراتر از مرزهای ترکیه خواهد داشت.
مصر کردستان به کجا می رود؟
پ.ک.ک با داشتن یک شاخەی سیاسی نیرومند دهه هاست که دستی بر سیاست نهادی ترکیه دارد.
ناتوانی در ایجاد توازن میان سیاست نهادی به مرکزیت دیاربکر و سیاست رادیکال - مبارزەی مسلحانه به مرکزیت قندیل - نوعی ناترازی پدید آورده بود که از ظرفیت های رهایبخش جنبش کرد می کاست.
با انحلال شاخەی نظامی، صدای جامعەی شهری شدەی کرد و طبقەی متوسط پیشرو آن پژواکی بلندتر می یابد.
این امر به کاتالیزوری تبدیل می شود تا با بازتعریف امر سیاسی، کنش مبارزه جویانه، مشروعیت و مفهوم سازی تازه از مسالەی کرد چشم اندازهای سیاسی فراخ تری بگشاید.
به طور خلاصه ماحصل آن آوردن کوهستان به خیابان است. مثل معروف کوه ها برترین دوست کردها هستند، رنگ می بازد و کنش رادیکال در دل خیابان معنا می شود.
بخش های دیگر کردستان حتما از از تبعات این چرخش متاثر می شوند.
گفتمان هایی که اصالت را به جنگ مسلحانه و رتوریک شورانگیز انقلابی می دهند، با زوال هنجارمندی مواجه و در برخورد با سویه های راهبردی امر سیاسی و الزامات واقع گرایی دچار تردید و دگردیسی می شوند.
برای دولت های دارای مسالەی کرد هم این مساله صادق است. در صورت پیشرفت روند سیاسی در ترکیه و افزایش مشارکت کردها در حیات سیاسی آن، چالش های جدی گریبان آنها را می گیرد.
سویەی دیگر ماجرا دولت آنکاراست. شکی نیست که ترکیه با شتاب به سمت استبداد و انسداد سیاسی می رود.
شراکت با حکومتی تک نفرە آنهم در وضعیت زوال نهادهای دمکراتیک خالی از ریسک نیست.
اما وضعیت یقینا به بدی مارس 1970 هم که جنبش بارزانی با دولت توتالیتر وقت عراق وارد همکاری شد، نیست.
میزان توسعەی سیاسی ترکیه دستکم نیم قرن از عراق جلوتر است. آنکارا به عنوان اقتصادی نوظهور و بازیگری بین المللی، اولویت های اقتصادی و سیاسی معینی دارد که با دولت های فوق امنیتی عراق و سوریەی بعثی متفاوت است.
آنکارا ترجیع بند ثابت و نام رمز فرایند مصالحه با کردها را ترکیەی بدون ترور می نامد.
این نام گذاری پرده از امیال و انگیزه های آن بر می دارد. حتی می توان گفت این اصطلاح نوعا ترجمەی مصلحت آمیز جمهوری دمکراتیک پ.ک،ک و اوجالان است که آن را کلید حل مساله می دانند.
مساله ساده است: یک قدرت نوظهور سیاسی و اقتصادی در مقیاس بین المللی که به لنگر شرق و غرب تبدیل شده، نباید نقطە ضعف بزرگی بنام وجود یک جنبش جدایی طلبانەی قوی و تهدیدات امنیتی و راهبردی محصول آن را داشته باشد.
اگر هند، روسیه، چین، برزیل، عربستان و آفریقای جنوبی که ترکیه خود را هم طراز آنها می داند، چنین پاشنه آشیل هایی داشتند، برای ترکیه هم لاید اشکال ندارد!
علاوه بر این کردهای قندیل نشین منتظر پایان حیات سیاسی و یا دستکم زیست شناختی اردوغانند. رهبر ترکیه حکومتی شخصی بنیان نهاده که با مرگش از میان می رود.
با پایان اردوغان ترکیه وارد دورانی تازه می شود و آنها از اکنون می توانند صندلی هایشان را در تحولات آتی رزرو کنند.
پرسش مهم دیگر تقویت جایگاه ترکیه است. مخصوصا در برابر ایران که چند سالی است قسمی رقابت نوصفوی - نوعثمانی میانشان احیا شده است.
صلح با پ.ک،ک ظرفیت سیاست کردی آنکارا را تقویت و زمینەساز همگرایی بیشتر آن با سایر حوزه های کردنشین خاورمیانه می شود.
پانصد سال قبل همسانی مذهبی کردها و ترک ها آنها را بهم نزدیک کرد و اتحادی پدید آورد که حدود چهارصد سال دوام آورد.
آیا تاریخ تکرار می شود؟ طابق النعل به النعل نه! در جهان پیچیدەی امروز، مذهب تنها سنجەی سازندەی هویت نیست. کردها به آسانی از تلاش برای ساختن هوبتی متمایز از ایرانیان، عرب ها و ترک ها دست بر نمی دارند.
بی استعدادی دولت های ایرانی در زمینەی ایجاد توازن میان تشیع و ایرانیت هم فعلا ادامه می یابد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺قبلەی عالم در ممالک محروسەی عالم!
نخستین سفر خارجی ترامپ به ساحل جنوبی خلیج فارس فراتر از یک تور منطقەای معمول است.
جدا از استقبال فوق تشریفات در نخستین مقصد سفر؛ عربستان، مقدمات و موشرات آن هم جالب و واجد دلالت های فراوان است.
گویی نه رئیس جمهور آمریکا، بلکه امپراتور رم یا شاهنشاه ایران باستان و خاقان چین به دیدن خارج نزدیک و مستغمرات و مستملکات خویش آمده است.
در توصیفی کمیک به ناصرالدین شاه قاجار هم شباهت می برد! البته نسخەی قدرتمند و ثروتمند شاه شهید و کسی که به مدد بخت و امداد از غیب از چند سوء قصد مرگبار جان بدر برده است!
تمام رووسا به صف ایستادەاند. در دادن قربانی و پیشکش از یکدیگر سبقت می گیرند و تخم چشمان را آشیانش کردەاند.
پبشکشی قطر؛ کاخی پرنده به ارزش چهارصد میلیون دلار، از همه چشمگیرتر است. اما عربستان با وعدەی صد میلیارد دلار خرید از " رئیس" گوی سبقت را از دیگران ربوده است.
نداران پایشان را به اندازەی گلیمشان دراز می کنند. جولانی مستدعی است که برجش را در دمشق بسازد و حماس با عطیەی ویژەی آزادی گروگانی دو تابعیتی می کوشد قابش را از نتانیاهو بدزدد!
اسرائیل که از لطف ویژەی او غره و غمزەهایش را به ثمن بخس سیاست داخلی فروخته، این بار مغضوب و از مقاصد سفرش حذف شده است.
آنچه گفته شد، واقعیت دنیای امروز و نظام جهانی است. دهکدەای بزرگ با اربابی قلدر و کدخداهایی در گوشه و اکناف که عاملیتشان ربطی مستقیم به تدبیر و کاردانی خویش و خلق و خوی متغیر ارباب دارد.
بی گمان این نمایش دراماتیک با آمدن رئیس جمهوری خودشیفته و تشنەی دیدن و نگران هبوط آمریکا از جایگاه نخسن جهان، تماشایی تر از هر زمانی است.
ایران پیشامدرن را ممالک محروسه می نامیدند. اصطلاحی برازندەی ایالات و ولایات پراکندەی نامتحد و دور از چشم و گوش و دست و پای مرکز که هنوز به ابزارها و فن آوری های ارتباطی و کنترلی مدرن مجهز نشده بود.
استبدادی نامتمرکز که خودمختاری طلبان و فدرالیست های امروز دوست دارند از رهگذر قسمی تحریف و مصادره به مطلوب به آن رنگ فدرالیسم و تمرکززدایی بزنند.
جهان امروز مثل ایران دیروز است. در غیاب یک حکومت واحد جهانی و ساز و کارهای مشروع و معین حکمرانی، نوعی استبداد نامتمرکز حکمرواست.
شاهنشاه به معنی شاه شاهان در کاخ سفید نزول اجلال کرده و شاهان و امرا با درجاتی متفاوت از استقلال و عاملیت، لابد به نسبت دوری و نزدیکی از مرکز، زمام امور را بدست دارند.
طبعا نه حکومت استبدادی مطلوب است و نه عدم تمرکزی که هر لحظه می تواند به هرج و مرج بینجامد. امری که همگان دربارەی آن متفق القولند.
اما جهت رسیدگی به آن و گذار به وضعیتی بهتر اختلاف نظرهایی اساسی وجود دارد که عمدتا حول دو رهیافت مشخص تجمیع شده اند.
آمریکا و حلقەی اصلی متحدان آن در جهان اول که از وضعیت سلسله مراتبی موجود در نظام جهانی به طور کلی آسوده خاطرند، خواهان استقرار دمکراسی درون ملت ها هستند.
به عبارت دیگر سود خود را در گسترش دمکراسی لیبرال می بینند. تا جهان از لحاظ هنجاری همگن و جایی برای رقابت غیر سازنده و حسادت و چشم و هم چشمی نماند.
در مقابل کشورهایی چون چین، روسیه و ایران که از جایگاه کنونی خود ناراضی و چشم به رتبه های برتر دوخته اند: فرمولی دیگر دارند:
باشد! دمکراسی قبول! اما نه درون ملت ها بلکه بیرون آنها و در جهان بین المللی.
به عبارت دیگر در داخل عیسی و موسی به دین خود، اما در صحنەی بین المللی همە از برابری راستین برخوردار و دخالت در امور داخلی موقوف شود.
جنگ سرد کنونی بیشتر ناظر به این شکاف است. قبلەی عالم هم آمده که از خاورمیانه آن را مغلوبه کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺پاپ آمریکایی و جهان پس از آمریکا
یک آمریکایی دویست و شصت و هفتمین پاپ واتیکان شد. این اولین پاپ آمریکایی در تاریخ کلیسای کاتولیک است.
دونالد ترامپ که قبلا از آرزوی خود برای انتخاب پاپی از آمریکا می گفت، با هیجان انتخاب لئو چهاردهم را شادباش گفته است!
پاپ جدید 69 ساله است، اما نخستین تصاویر به وضوح او را جوانتر نشان می دهد.
با معیارهای واتیکان و پیرسالاری حاکم بر ساز و کارهای آن، لئو چهاردهم نسبتا جوان محسوب می شود.
در بیست سال گذشته و پس از درگذشت ژان پل دوم در سال 2005 این سومین بار است که شورای کاردینال های واتیکان، دست به انتخاب پاپ اعظم می زند.
این امر تا حدی یادآور گزینش پی در پی رهبران شوروی سابق در دهەی هشتاد میلادی است. در آن زمان دست اجل یکی پس از دیگری دبیران کل سالخوردەی حزب کمونیست را از صحنه خارج می کرد.
کار به جایی رسیده بود که دبیرکل را به طنز علیل کل می نامیدند و مرگ های پیاپی رهبران به تمثیلی از رخوت و فرتوت شدن نظام سیاسی بدل شده بود.
واتیکان و دستگاه پاپی البته با سیستم های سیاسی امروزی قابل قیاس نیست. روزگاری پاپ اقتداری معادل امپراتور رم باستان داشت و رسما رئیس دین و دولت محسوب می شد.
اما با اصلاحات لوتری در قرن شانزدهم در جهان مسیحیت انشعاب افتاد و اقتدار پاپ خدشه برداشت.
ضربەی کاری را اما هنری هشتم شاه انگلیس در سال 1537 وارد کرد. همو که با ملی کردن کلیسای انگلیس، پاپ را از خدایگانی خلع و خود رئیس دین و دولت شد.
این تحول که معادل خروج انگلیس از امت مسیحی و تشکیل دولت ملی بود، راه را برای سایر کشورها و تثبیت تدریجی نظام دولت - ملت هموار کرد. همچنبن به عرفی شدن بیش از پیش حوزەی عمومی انجامید.
بدین معنا که ره آورد جدایی دین از دولت و به عبارت دیگر دول اروپایی از دستگاه پاپی، یک جدایی دیگر بود: تفکیک دین از دنیا و واگذاری معنویت و آخرت به آن و خلع آن از امور دنیوی و امر سازمان دهی اجتماعی.
این آخری در واپسین سال های قرن نوزده و اوایل قرن بیست به اوج خود رسید و پاپ به مقامی تشریفاتی و شانی نمادین رضایت داد.
تبدیل واتیکان به یک مینی کشور - کشورک - معنایی جز پایان فرایندی نداشت که نظام امت را مستحیل و نظم مبتنی بر دولت های ملی را جایگزین آن نمود.
اگر در گذشته فربگی دستگاه دین، نهاد دولت را در خود فرو می برد، این بار دولت ملی سکولار، امپراتوری دینی را استحاله و آن را در گوشه ای کوچک از جیب خود نهاد!
صد البته این فرایند به معنای پایان نفوذ آن در جهان کاتولیک با بیش از یک میلیارد و چهارصد میلیون نفر نبود.
در عالم نظر، پاپ جدید "ولی امر" جمعیتی به اندازەی کشور چین است، اما به هیچ وجه از اقتدار و ابزارهای حکمرانی شی جین پینگ در پکن برخوردار نیست.
شاید بهتر است گفته شود که پاپ و کلیسای واتیکان فاقد ابزارها و اهرم های قدرت سخت بوده، اما دارای قدرت نرم هستند.
پاپ لهستانی ژان پل دوم که در آخرین مرحلەی جنگ سرد بە ریاست واتیکان رسید، از رهگذر کیاست و نفوذ مردمی رشک برانگیزش، به عاملی مهم در مرگ امپراتوری کمونیستی تبدیل شد.
در دوران کنونی هم که چالش هایی چون عروج مجدد ملی گرایی، گرمایش زمین، نابرابری جهانی و فروپاشی نهاد خانواده و هنجارهای فرهنگی متعارف مطرح است، نقش کلیسا و رهبران مذهبی اهمیتی مضاعف یافته است.
شاید دونالد ترامپ که در اندیشەی " بازگشت عظمت به آمریکاست" و در خیالش از جایگزین شدن جهانی چین محور بجای نظم غرب محور کنونی بیمناک است، برگزیدن پاپی آمریکایی را لحظەای تاریخی می داند.
فرصتی چون پاپ لهستانی که خاستگاه اروپای شرقی اش به تعمیق نفوذ آن در تنها کشور کاتولیک بلوک شرق سابق انجامید و زنجیر اقمار شوروی از آنجا پاره شد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺درگیری محدود هند و پاکستان
در حالیکه ترامپ در دیدار امشب با نخست وزیر کانادا از شیر شتر تا جان آدمیزاد را مورد بحث قرار داد، هیچ اشارەای بە تنش ها در شبە قارەی هند ننمود.
جایی که اختلافات دو قدرت هسته ای؛ هند و پاکستان به نقطەی جوش رسیده و ساعتی پیش خبرگزاری ها از حملەی هند بە پاکستان خبر دادند.
هند رسما خبر عملیات علیه پاکستان را تایید کرد و در عباراتی به دقت پردازش شده کوشید جلوی تنش بیشتر و تبدیل آن به جنگی تمام عیار را بگیرد.
سخنگویان ارتش و دولت هند با اعلام اینکه عدالت اجرا شد و هند دنبال تشدید تنش ها نیست و هیچ پایگاه نظامی پاکستانی هدف قرار نگرفته، تلاش می کنند از تحریک بیشتر پاکستان جلوگیری کنند.
همچنین شلیک موشک بدون استفاده از هواپیما و نقض حریم هوایی، اقدامی محاسبه شده و واجد پیام است.
در مقابل پاکستان وعدەی تلافی داده و انتظار می رود در ساعات و روزهای آینده با حمله به هند در پی احیای بازدارندگی خود به عنوان قدرتی هستەای بر بیاید.
با توجه به محدود بودن حملات هندی ها به پایگاه های گروه های کشمیری و اعلام پایان آن از سوی دهلی نو، به نظر نمی رسد که پاکستان واکنشی شدید و بدور از خویشتن داری نشان دهد.
در روزهای اخیر که اختلافات دو کشور شعله ور گردید، هند رسما پاکستان را به محرومیت از سهمیەی آب و تجدید نظر در معاهدات آبی تهدید کرده است.
اعمال این گزینه که واکنش شدید پاکستان را بر می انگیزد، به نوع تلافی جویی پاکستان بستگی دارد.
احتمالا هند امیدوار است که پاکستان با ملاحظەی این موضوع واکنشی ضعیف نشان دهد و اولویت را به عبور از بحران کنونی و عادی سازی اوضاع بدهد.
به عبارت دیگر هند گزینەی قطع آب را جز در بستر جنگی تمام عیار ممکن و واقع بینانه نمی داند.
غیر از میانجیگری بی نتیجەی ایران و اعلام حمایت صریح چین از پاکستان، مواضع سایر کشورها عمدتا شفاهی و به صورت درخواست از طرفین جهت گفتگو بوده است.
هرچند می توان احتمال داد که آمریکا و اسرائیل در خفا از هند حمایت و حتی کمک های اطلاعاتی و تدارکاتی لازم را جهت حملەی امشب به آن ارائه داده باشند.
احتمالا پس از پاسخ پاکستان، جهت های خارجی وارد و مدیریت و مهار تنش وارد فازی عملی شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ونس و هس: معاونان سه حرفی و دو حرفی دونالد و آدولف!
آنهایی که با سرگرمی هایی چون جدول کلمات متقاطع مانوسند، احتمالا این سوال زیاد به گوششان خورده: معاون دو حرفی هیتلر؟
و پاسخ آن: هس!
اکنون ونس معاون سه حرفی ترامپ! از دولت آلمان بخاطر ایجاد محدودیت برای حزب نئونازیها - فرزندان فکری و سیاسی هس - به تندی از برلین انتقاد کرده است.
قضیه این است که یک نهاد دولتی آلمان، حزب AFD - آلترناتیو برای آلمان - را جزو جریانات راست افراطی قلمداد کرد، روبیو وزیر خارجەی آمریکا و ونس معاون ترامپ به تلخی از این تصمیم انتقاد و از نئونازی ها حمایت کردند.
ونس و روبیو دولت آلمان را به استبداد متصف و با وارونه خوانی تاریخ آن را به برپایی دوبارەی دیوار بڕلین متهم نمودند.
حزب AFD که اخیرا در ایالت های شرقی آلمان به پیروزی رسید دارای افکار تند ملی گرایانه، ضد اسلام و ضد مهاجران است. این حزب به نحوی از اعقاب فکری ناسیونال سوسیالیسم به شمار می رود.
از این رو تمجید از آن برای دولت ترامپ که جزو ستایشگران پروپاقرص پوتین است، امری غریب نیست.
جالب این جاست که حزب آلترناتیو هم مانند سایر جریانات راست افراطی اروپا دارای مواضع دوستانەای نسبت به کرملین است.
در طول یک قرن اخیر احتمالا این نخستین بار است که متحدان واشنگتن و مسکو در صحنەی اروپا به اردوگاه سیاسی و فکری همسانی تعلق دارند.
ممکن است برای آمریکا که اولویت اصلی اش مهار چین است، این مساله بر مبنای محاسبات واقع گرایانەی ژئوپولتیک، نمایشی فرعی باشد. اما بیانگر شکاف ایدئولوژیک بزرگی است که در دنیای غرب افتاده است.
شکاف میان لیبرالیسم و ناسیونالیسم و بین اتحادیه های فراملی و ملی گرایی های تنگ نظرانه و هویت طلب.
85 سال پیش آلمان نازی تهدیدی فوری علیه آمریکا به شمار نمی رفت، دستکم به اندازەی امپراتوری ژاپن که نیروی دریایی مهاجم و مجهزش برتری آن را در اقیانوس آرام به چالش می طلبید.
اما روزولت پس از لختی درنگ در ایستادن کنار بریتانیا و فرانسه تردید نکرد. عمدتا با این استدلال؛ کشوری که اعلامیەی استقلال آن با جوهر آزادی نوشته شده، تبعا زرادخانەی دمکراسی جهان است.
ترامپ اما امروز با بی پروایی در حال له کردن نظم بین المللی است و سیاست قدرت را بدون شرم بر ملاحظات اخلاقی و هنجارهای بین المللی ارج می نهد.
داعیەهای سیاست خارجی آمریکا دربارەی التزام به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر، همیشه تحت تاثیر ملاحظات ژئوپولتیک و منافع فوری و عینی قرار گرفته است.
اما هیچوقت نیز به اندازەی امروز پرده های حجب و شرم کنار نرفته و منطق عریان قدرت هویدا نشده است.
آمریکای ترامپ تعارف را کنار گذاشته و ادعایی دربارەی آزادی و دمکراسی ندارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺بازگشت به نقطه، سرخط!
✅روزنامەی جمهوری اسلامی در ش 14 روز 26 خرداد 1358 در مطلبی طولانی تحت عنوان؛ نیروگاه های هستەای: خیانت آشکار به خلق ما نوشته:
رژیم ضد خلقی شاه برای وابسته کردن هرچه بیشتر کشور به امپریالیست های جهان خوار و تارج هرچه بیشتر درآمدهای حاصل از فروش نفت به این فکر افتاد که تا سال 1371 بیست نیروگاه اتمی با ظرفیت 23000 مگاوات در کشور ایجاد کند.
بدین منظور قراردهای متفاوتی با کشورهای غربی بسته شد.
جمهوری اسلامی در ادامه با اشاره به پیچیدگی های غنی سازی اورانیوم و لزوم وارد کردن آن از کشورهای غربی پرسیده: آیا باید نیروگاه در حال ساخت بوشهر را با 60 درصد پیشرفت کامل کرد یا رها نمود؟
در پاسخ می نویسد با توجه به احتمال آلودگی خلیج فارس و نیز نقشەی دولت های غربی برای وابسته کردن اقتصاد ایران از رهگذر سرمایه گذاری در صنعت هسته ای، بهتر است ایران از خیر آن بگذرد!
✅46 سال بعد در جریان مذاکرات با آمریکا عراقچی می گوید: بیایید با هم 19 نیروگاه دیگر بسازیم!
البته 19 بعلاوەی یک - بوشهر - همان 20 می شود.
ظاهرا طرف مقابل نیز با این پیشنهاد مخالف نیست؛ مشروط به حذف غنی سازی مستقل و پذیرش بازرسی های سرزده و بدون محدودیت.
می گویند ضرر از نیمه هم برگردد، منفعت است، البته در اینجا باید گفت که پس از نیم قرن برگردد!
اگر بگوییم که خواستەی وزیر خارجە چیزی جز بازگشت به پلن هسته ای ایران در دهەی پنجاە نیست، گزاف نیست.
آنچه که جمهوری اسلامی قریب پنجاه سال قبل نوشته و نسبت به آن زینهار داده، قرابتی غریب با دستور کار مذاکرات فعلی دارد.
گویی مصداق این آیەی شریف است:
و عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم
✅آنچه روزنامەی مزبور که تریبون اصلی جناح حاکم بود، نوشته، چیزی جز تراوشات فکری و احتجاجات قلمی روشنفکران چپ و مکاتب اقتصادی نظیر راه رشد غیر سرمایه داری، متد جایگزینی واردات و نظریەی وابستگی و امپریالیسم نبود.
این نظرگاه ها آن زمان هواخواه و رهروان بسیار داشت. بسیاری از کشورهای غیرمتعهد و یا نزدیک به بلوک شرق از چین و هند گرفته تا عراق و لیبی و مصر ناصری و کشورهای آفریقایی در پی الگوبرداری از آن جهت توسعه بودند.
در مقایل کشورهایی چون کره، سنگاپور، تایوان، شیلی، برزیل و ...با پیگیری سیاست های صادرات محور و باز کردن درها به روی تجارت جهانی، راهی دیگر را رفتند و کامیاب هم شدند.
چین و هند و بعدتر کشورهای عرب خلیج فارس هم به این کاروان پیوسته و به اقتصادشان رونق بخشیدند.
ایران اما از این گردونه عقب ماند. اگر کاری هم کرد، مصداق یک گام به پیش، دو گام به پس شد.
اقتصاد درست مانند سیاست خارجی در چنبرەی سیاست داخلی گرفتار شد.
اقتدارگرایی سیاسی و امتیازهای آن هرگز اجازه نداد توسعەی ملی به هدف اصلی و آرمان جمعی تبدیل شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کردستان، پیشتاز زوال کودک همسری در ایران
در حالیکه به صورت کلی نرخ ازدواج در ایران کاهشی است، در سال های اخیر نرخ ازدواج دختران زیر 15 سال افزایش نشان می دهد.
این آسیب اجتماعی در همەی استان ها یکسان نیست و متاسفانه استان های شمال غربی و شمال شرقی آمارهایی نگران کننده دارند،
آمار پایین این پدیده در کردستان در نوع خود جالب است. در همه استانهای کردنشین - ایلام، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی - به رغم همه نابرخورداری های اقتصادی، نرخ کودک همسری بسیار پایین تر از متوسط کشوری است.
در این زمینه کردستان بیشتر به تهران و مناطق مرکزی کشور رفته که در آنها هنجارهای فرهنگی طبقەی متوسط حاکم است.
بدیهی است که نرخ نسبتا بالای پدیده کودک همسری در استان آذربایجان غربی در مقایسه با استان های کردنشین دیگر ناشی از بافت جمعیتی متنوع تر آن است.
در توجیه نرخ پایین کودک همسری در کردستان، علاوه بر فرایندهای نوپدید شهری شدن و عرفی شدن فزاینده، نباید زمینه فرهنگی مناسب را از یاد برد.
کردستان در چند دهەی اخیر شاهد یک روند شهری شدن فزاینده بوده که نرخ بالای مشارکت اجتماعی زنان از نمودهای آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
توضیحی لازم
ظاهرا تلگرام بدون اطلاع و رضایت ادمین کانال ها لینک های تبلیغاتی در داخل کانال ها قرار می دهد که البته توسط ادمین قابل مشاهده نیست.
اما در گوشی برخی از مخاطبان مشاهده می شود.
قبلا این لینک ها مربوط به تبلیغ رمزارزها بود، اما گویا اخیرا به معرفی برخی کاتال های خبری هم رسیده است.
طبعا این اقدام که مغایر اصول حرفه ای و اخلاقی است و بدون رضایت صاحبان کانال انجام می گیرد، مورد تایید نیست و به معنای همسویی یا تایید محتواهای بارگذاری شده نمی باشد.
🔺بندرعباس در آتش؛ غفلت یا فرصت؟
می گویند حادثەی بندر عباس را با انفجار بندر بیروت مقایسه نکنید! بسیار خوب! بیایید آن را با آتش سوزی شهر شیکاگو در سال 1871 مقایسه کنیم. آتشی که از انباری علوفه زبانه کشید و به سادگی تمام شهر را در کام خود برد.
اما قبل از آن لازم است پاسخ چند سوال را بدانیم!
انفجار بندرعباس خرابکاری بوده یا حادثه؟
اگر حادثه بوده، نگهداری نامناسب و غیراستاندارد مواد قابل اشتعال در اصلی ترین بندر و به نحوی شاهرگ حیاتی کشور، حاکی از چیست؟
سهل انگاری یا ناکارامدی مدیران مربوطه و یا کلا بحران مدیریت در کشور؟
اگر خرابکاری است، کار چه کسی است؟ اسرائیل؟
اگر صرفا اسرائیل است، چرا تا این لحظه تقریبا هیچ دولت غربی به شمول آمریکا که در حال مذاکره با ایران است، پیام همدردی و یاری نفرستاده است؟
سکوتشان موقت است و یا حاکی از رضایت؟
اگر دومی صحیح است، چرا؟
آیا این بخشی از رفتار مذاکراتی است یا احیانا هدف مورد حمله را موجه می دانند؟
موضع ایران چگونه باید باشد؟
اگر این رخداد اتفاقی بوده، آیا نباید نگران پدافند غیرعامل و ریسک های مشابه در جاهای دیگر باشد؟
اگر هم عمدی است، چه تاثیری روی محاسبات سیاسی و منطق مذاکراتی آن می گذارد؟
چرا روایت رسمی از حادثه اینقدر ضعیف، نامنسجم و درهم و برهم است؟
احیانا این روایت نه چندان مطلوب و پیوست رسانه ای ضعیف، بازتابی از مدیریت آشفتەی بحران و سردرگمی های معمول نباشد؟
در هر کشوری ممکن است حوادث مشابه رخ دهد. اما هر چالش مقابله جویانه و بازسازی های بعدی در کانون روایت مقبولی قرار دارد که وظیفه ی ایجاد عزم ملی و همبستگی عمومی بر دوش آنست.
همانگونه که اشاره شد در اکتبر 1871 شیکاگو دستخوش حریق شد. آتش سوزی از یک انبار علوفەی کوچک آغاز و به سرعت تمام شهر را در بر گرفت.
دو روز کامل شهر سوخت. هجده هزار بنا ویران و سیصد نفر کشته شدند.
به رغم هولناکی این رخداد، در عرض دو سال شهر بازسازی شد و تا سال 1890 به دومین کلان شهر آمریکا پس از نیویورک بدل گردید.
کارزار بازسازی سریع و خیره کنندەی شیکاگو در درجەی اول مرهون سرمایەی اجتماعی بالایی بود که در آغاز قرن آمریکا وجود داشت.
در مهد اختراعات و پیشرفت های علمی و وجود قدرتی آزادیخواه که هنوز به مداخلات استعماری آلوده نشده بود، امید به آینده و اعتماد عمومی به وفور یافت و انگیزەی اصلی را تشکیل می داد.
بندرعباس هم که در دورانی از تاریخ نام آن با اشغال و سپس آزادی از دست نسل نخست امپریالیسم اروپایی گره خورده، می تواند شاهد کارزاری ملی برای همدردی و بازسازی باشد.
مشروط به آنکه ملت از ماوقع باخبر و در جریان راست و درست ماجرا قرار گیرد.
آنچه ایران امروز به راستی از کمبود آن رنج می برد، فقدان و فروکاست امید و اعتماد است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
توضیحی لازم
ظاهرا تلگرام بدون اطلاع و رضایت ادمین کانال ها لینک های تبلیغاتی در داخل کانال ها قرار می دهد که البته توسط ادمین قابل مشاهده نیست.
اما در گوشی برخی از مخاطبان مشاهده می شود.
قبلا این لینک ها مربوط به تبلیغ رمزارزها بود، اما گویا اخیرا به معرفی برخی کاتال های خبری هم رسیده است.
طبعا این اقدام که مغایر اصول حرفه ای و اخلاقی است و بدون رضایت صاحبان کانال انجام می گیرد، مورد تایید نیست و به معنای همسویی یا تایید محتواهای بارگذاری شده نمی باشد.
🔺کیهان: از رحمان فرامرزی تا حسین شریعتمداری
شریعتمداری امروز باز خواهان بستن تنگەی هرمز و خروج ایران از ان پی تی شد.
مدیر کیهان دلیل این موضع شاذ را پشتیبانی از محور مقاومت و مقابله با ترفند آمریکا جهت القای شکاف میان ایران و آن خواند.
چند دهه است که تفسیر مواضع رادیکال کیهان و خط شکنی های آن به یکی از دلمشغولی های مفسران و روزنامه نگاران و اهالی سیاست بدل شده است.
غالبا این تلقی وجود دارد که هرچه کیهان و مدیر مسئول از هفت دولت آزاد آن می نویسند، موضع راستین نظام، یا دستکم بخش تندروی آنست.
برخی ها هم در جایگاه واقعی مدیر این روزنامه در بلوک قدرت تشکیک و اهتمام به مواضع وی را مبالغه آمیز می دانند.
با این وجود تردیدی نیست که خود وی شخصا تلاش می کند که منش و روش خویش و تراوشات قلم پرخاشگرش را برند اصلی انقلاب و نظام بداند.
گرچه نام کیهان در چند دهه ی اخیر به طور عمده با نام "برادر حسین" گره خورده، اما جالب است بدانید که وی وارث مطبوعەای باسابقه و معتبر و دارای لشکری از روزنامه نگاران بنام و البته خوشنام است!
اگر از رحمان هاتفی سردبیر توده ای و البته محبوب کیهان در دهەی پنجاە بگذریم که پس از انقلاب در زندان سرنوشتی غم انگیز یافت می توان گفت که شریعتمداری بر جای عبدالرحمن فرامرزی نشسته است.
فرامرزی نامی درخشان در سیاست و روزنامه نگاری ایران قبل از انقلاب است.
با فرامرزی، کیهان ارج و نام و اعتبار پیدا کرد و با فاصلەی زیاد روزنامەی قدیمی و پبشکسوت؛ اطلاعات را پشت سر گذاشت.
فرامرزی مسلمانی سنی و از اهالی استان هرمزگان فعلی بود. با معیارهای امروز نشستن فردی سنی مذهب در جایگاه سردبیر مهم ترین روزنامەی کشور، ناممکن و بل باورنکردنی است.
امروزه طیف تندرو و وابستگان به جبهەی پایداری شریعتمداری را سلطان قلم می نامندː
نامی بی مسما و عنوانی فاقد محتوا!
بی مجامله اما سلطان مطبوعات ایران، فرامرزی بود که صرف وجود نامش در نشریه ای تیراژ آن را به چند صد هزار نسخه می رساند.
وی استاد دانشگاه، وکیل، سیاستمدار و نویسندەای چیرەدست بود کە هرگز قلمش را نفروخت.
در دعوای شاه و مصدق، آشکارا شاهی بود، اما بارها مورد غضب پهلوی قرار گرفت و ممنوع القلم گردید.
فرامرزی وطن پرستی دوآتشه و ملی گرایی متعصب بود. همانطور که اشاره شد با نگاه امروز این مساله عجیب است. اهل سنت و ایران گرایی پرشور و سازش ناپذیر!؟
اکنون که هویت ملی در کمند مذهب رسمی گرفتار آمده، این معادله بغایت آشفته و بغرنج می نماید! اما در عصر فرامرزی اینگونه نبود.
جالب این جاست که فرامرزی که زمین تا آسمان با شریعتمداری متفاوت بود، اشتراکی غریب با نامبرده دارد.
او هم طرفدار آرمان فلسطین بود، البته هواداری بی غل و غش و از صمیم قلب و بدون رانت و فحش و اجبار.
شاید فلسطین گرایی برای وی که هرگز الفتی با اندیشەی چپ نداشت، بازتابی از سنی بودنش بود.
اول مرداد 1339 شاه ایران در کاخ گلستان در نخستین مصاحبه اش با رسانه های داخلی حاضر شد.
حاضرین و از جمله مسعودی مدیر اطلاعات با زبانی سرشار از تملق و تشریفات سوالاتی بی خطر و خاصیت پرسیدند.
فرامرزی بی مداهنه برخاست و پرسید:
راست است که ایران شاهنشاهی اسرائیل را به رسمیت شناخته است؟
شاه گفت: ایران سالهاست که اسرائیل را به صورت دوفاکتو و نه دوژوره به رسمیت می شناسد.
روز دوم مرداد، ناصر رهبر کاریزماتیک مصر در برابر سیل جمعیت در اسکندریه سخنرانی می کرد.
فردی کاغذی به دستش رساند. تلگراف محرمانەی سفیر مصر در ایران بود.
ناصر پس از خواندن آن گفت: چون شاه ایران عامل استعمار است و اسرائیل را به رسمیت می شناسد، از این لحظه به روابطمان با ایران خاتمه می دهیم.
رابطه قطع شد و بحرانی بزرگ پدید آمد. شاه بر فرامرزی خشم گرفت و قلمش را ستاند.
فرامرزی اما از پای نایستاد. در سال های بعد و در روزنامه های دیگر در دفاع از فلسطین نوشت.
موضعی که مطلقا خوشایند حکومت نبود و وی را در مقام روزنامه نگاری نزدیک به دولت در معرض فشار و ناراحتی قرار می داد.
شاید استقلال عمل او و امثال وی از جایگاه شان به عنوان روزنامه نگاری اصیل و صاحب قلمانی دارای ارج و اعتبار ناشی می شد.
روزنامه ای که فرامرزی سردبیرش بود، آنقدر فروش و تیراژ داشت که وابسته به اعانه و بودجه و آگاهی دولتی نباشد.
طبعا خبری هم از اراضی دماوند و سفره های رنگین سیاست و اقتصاد نبود.
امروز عصر غول ها در همەی عرصه ها به سر آمده، از سیاست گرفته تا ادبیات و از هنر و سینما گرفته تا روزنامه نگاری و فرهنگ و اقتصاد.
بخشی از این هبوط به منطق رایج اکنون بر می گردد: هر چیزی را می شود خرید: از سربازی گرفته تا مدارک دانشگاهی و از وکالت و وزارت تا شان و منزلت اجتماعی.
طبعا قلم هم جزو کالاهای خریدنی است، با نرخ های متفاوت و بیان های گوناگون!
کیهان فرامرزی و هاتفی خواننده پسند و فروختنی بود، اما خریدنی نه!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺وداع با پاپ پاکدست و پیراستە!
در روزگاری که زندگی رهبران مذهبی در گوشه و کنار جهان به استعارەای از " کاهنان معبد آمون " تبدیل شده، پاپ فرانسیس استثنایی خلاف قاعده بود.
یک پیشوای مذهبی بغایت فروتن با تواضعی راستین و نه از جنس دروغ، که در ساده زیستی نمونه وارش نمود می یافت.
پاپ فقید بیش از هر چیز خوش داشت صدا و سیمای فقرا باشد و کلیسا را از خانەی ثروتمندان به ماوای بی نوایان تبدیل کند.
در عصر سرمایه داری افسارگسیخته که ارزش ذاتی هر پدیده بسته به بهای آن و کشش احتمالی سود و زیانش است، فرانسیس در نقش یک منتقد جدی نئولیبرالیسم قد علم کرد.
مدافع پرشور محیط زیست، عدالت آموزشی و درمانی و تامین نیازها و ملزومات اولیەی حیاتی برای تمام انسان ها بخشی از دستور کار پاپ لاتین تبار بود.
از این رو نامش بیش از اسلاف خود با عدالت، همدلی با فقرا، اصلاحات مذهبی و صلح طلبی گره خورد.
همین امر دایرەی محبوبیت وی را فراتر از صدها میلیون پیرو کاتولیکش برد و حتی به جهان غیرمسیحی هم رسوخ کرده بود.
فرانسیس پس از قرن ها نخستین غیر اروپایی بود که به رهبری کلیسای واتیکان رسید.
ساده زیستی و پرهیز از خدم و حشم و تلاش برای اصلاحات بنیادی در نهاد کلیسا و تبدیل شدن به صدای فقرا به نحوی به تعلقات یسوعی وی باز می گشت.
این رهیافت مترقی و متفاوت اما دارای وجه ممیزەی مشخصی با آموزه های الهیات رهایی بخش بود.
کلیسایی که خاستگاهش از قضا زادگاه فرانسیس است و از طریق تلفیق مسیحیت و مارکسیسم در جایی چپ تر از مرکز می ایستد.
پاپ فقید بیشتر اصلاح طلبی مدنی بود. در مسائل شخصی محافظه کار و دین دار و حامی تعالیم سنتی کلیسا و در مسائل اجتماعی لیبرال منش و تا اندازەای رادیکال.
فرانسیس همچنین صدای صلح بود. در این راه به گفتگوهای مذهبی ایمان داشت و برای نخستین بار پس از هزار سال کوشید شکاف پدید آمده با کلیسای ارتدوکس را کم کند.
همچنین در برابر اسلام هراسی رایج این روزهای اروپا; که می رود جایگزین یهودستیزی پیشین شود، بارها ایستاد.
پاپ با صدایی بلند انتساب خشونت ذاتی به اسلام را رد می کرد و تا جایی پیش می رفت که بگوید با این سیاق می توان کاتولیسیسم را هم منادی خشونت دانست.
همانطور که در ابتدای این مقال گفته شد پاپ پاکدست و ساده زیست بود و این وجهی مهم برای ارزیابی صداقت پیشوایان مذهبی در جهان امروز است.
درست است که دیری است که دستگاه پاپی اقتدار سیاسی ندارد و روشنگری و پیامدهایش؛ از جمله ظهور دولت های ملی، بند ناف آن را از قدرت بریده است.
اما در عصر جهانی شدن که از جهتی به معنای کاستن از اهمیت دولت ها و افزایش نقش سرمایەی بین المللی و انفتاح نئولیبرالیسم است، نمی توان از مخاطرەی آلودن مجدد به ثروت و ارزش های ذاتی آن نظیر منطق سود و زیان و بازاری شدن هر چیز گذشت.
در همین خاورمیانەی فلک زده، نئولیبرالیسم و روندهای آن در پیوند با استبداد سیاسی عملا به سرمایه داری رفاقتی ترجمه شده است.
رفقای روحانی در این نظم اقتصادی بعضا جایگاهی والا دارند و اغلب سهم شیر می برند.
نهادها و مراکز مذهبی بیش از پیش لاکچری و ثروتمند محور و به پول های آلوده وابسته می شوند.
چنین نیست که مانند گذشته فقط از رابطەی بازاریان محافظه کار و بورژوازی سنتی با روحانیت سخن گفت.
سرمایه داری رفاقتی فراتر از رابطەی پبش گفته و یک رهیافت اقتصاد سیاسی تازه است.
مقصود تکیه بر این مهم است که در عصر جدید تنها نمی توان به گسیختن پیوند دین و دولت جهت رستگاری اولی و بهبود عملکرد دومی امیدوار بود.
بلکه مذهب مدنی را باید از دام نهادها و کارتل های اقتصادی بخش خصوصی هم رها نمود.
وقتی دولت نئولیبرال در ساحت اقتصاد، تصدی گریش را کم می کند، بخش های اقتصادی خصوصی فربه پدید می آید.
نام این بخش در سرمایه داری های رفاقتی اقتصاد خصولتی است که به آسانی به کمین نهادهای اجتماعی می نشیند و خوش دارد که با نهاد مذهب وارد داد و ستدی برد - برد شود.
سلوک فرانسیس در این زمینه درس آموز است. کلیسا متعلق به فقراست و دین نه مامور ماله کشی کسب و کار ثروتمندان بلکه وکیل مدافع نداران و فرودستان است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
به «شهریار شهیر شارنامه»
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
جناب دکتر خدیو!
اندیشمند گرانقدر!
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامة
آرشیو مطالب موزون کانال وزین شارنامه را به رسم سابق مطالعه می کردم. فقط میتوان گفت:
به پرویزن معرفت بیخته
به شهد عبارت بر آمیخته
دیر زمانی است مقیم «شارستان» معرفتِ آن «شهریار شهیر»یم. «شارنامه»، به جای آن که به تاریکی چاه و به باریکی راه لعنت فرستد، شمعی را روشن کرده و جمعی را انجمن کرده است. و از ایمان کسی نمی پرسد و همگان را نان معرفت میدهد. که آنکس به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان دکتر خدیو به نان ارزد.
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
یکی از مطالب نسبتا قدیمی در نقد قولی از عبدالکریم سروش بود که من هم با شما همدل و همداستانم و میکوشم از منظر خودم نقدم را ارائه کنم؛ این هم گفتنی است که بنده از شاگردان سروش هستم. لکن بر ایشان دو سه نقد مکتوب دارم و البته پاره ای افکار ناسازگار کتابت نشده. لکن سروش عزیز است و حقیقت عزیز تر از سروش. و نفی حکمت نباید کرد نه بهر دل عامی چند (توده ها) و نه خاصی چند (نخبه ها)!
نقد آن نویسنده ی چیره دست را خواندم و جز حیرتم نیفزود، که زنهار از این بلاغة، زنهار از این فصاحت.
قول سروش بدین قرار بود که انقلاب ۵۷ را انقلابی بدون تئوری خوانده بودند. من «احتمالا» بیش از یک بار این سخن را از ایشان شنیده باشم. سخن سروش اشکال مند است. شاید مهمترین تسهیل گر «نظریِ »انقلاب، مرحوم شریعتی باشد! شریعتی که در بلاغت و صنعت کلامی، دست کمی از سروش نداشت. ایضا مهندس مهدی بازرگان، که از نوع خود روند الهیاتی جامعه را انقلابیزه میکرد! ایشان «مومن آل هندسه» بود لکن در سال ۷۱ در رساله ی مشهور «آخرت و خدا (هدف بعثت انبیا)» نرگس مستانه سکولاریسم، علم و فضل شصت ساله او را یغما برد. این کتاب البته «تجربه نامه» است. زندگی بازرگان هم یک تجربه است. من به احترام نویسنده ی این رساله و به علت نوشتنش، کلاه از سربلند میکنم.
اما به نقدم به سروش بازگردم. انقلاب ها محصول دنیای مدرن اند و در دنیای مدرن بدون «تئوری» چرخ های روزگار نمی چرخد!
اما گفتنی است انقلاب ۵۷ انقلابی نه در خلأ تئوری بلکه در خلأ «روشنفکر» بود! اما نه روشنفکر به معنایی که در دست است. تعریفم را از روشنفکر بازسازی میکنم و نقاب از چهره ی آن برمیکشم.
برای تعریف روشنفکر معیار هایی آورده اند. اما در این مورد مشخص بر آنم که روشنفکر کسی است -که سوای از ویژگی هایی که برای آن عنوان شده-، از مقابله با «تفکر هژمونیک جامعه» نهراسد! مرحوم مصطفی رحیمی بود که در کنج عزلت ماند، و مرحوم غلامحسین صدیقی که شروطش مقبول نشد. البته من معتقدم، بختیار در سال ۵۶ بی اشتباه نبود. پس مراد از «روشنفکر» در این مقال و مجال به این مثابه است. به قول حافظ: خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای!
در پایان، مانند باستانی پاریزی -زمانی که هنوز جمالزاده را ملاقات نکرده بود و در مکاتبه و نامه نگاری بودند- به جمالزاده این بیت شعر را مینوشت که من برایتان مینویسم:
ما ندیده به تو دادیم دل و شاهد ماست / حسن پیغمبری و عشق اویس قرنی
ایام بکام باد.
شاگرد شما:
سینا سعدینی
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
#سینا_سعدینی
#ته_بساط
#صلاح_الدین_خدیو
#شارنامه
@SadiniSina
🔺نیم قرن از عصر اوین گذشت!
درست 50 سال از خلق این تصویر گذشت؛ اعدام فراقضایی بیژن جزنی و 8 نفر دیگر در تپه های اوین در روزی چون امروز.
نام اوین که در تناقضی غریب در کردی به معنای عشق است، در ایران مدرن با سرکوب و شکنجه آمیخته است.
اوین نماد تکامل نهاد زندان و حتی تولد مفهوم زندان به معنای فوکویی آن در ایران معاصر است.
قبل از اوین هم در ایران زندان و سیاهچال و کیفر و شکنجه وجود داشت، اما زایش زندان در معنای نظارت و مراقبت دائم و تسخیر جان و جسم و تخیل زندانی به تمامی مدیون آغاز عصر اوین از ابتدای سال 1350 است.
زندان میزان الحرارەی نظام سیاسی از حیث پایبندی به حاکمیت قانون، امنیت مخالفان و پاسداشت آزادی های مصرح در قانون است.
شوربختانه نام اوین از این حیث زیبندەی هیچ نظام سیاسی نیست.
بدتر از آن این نام با دو فراز تاریخی تلخ گره خورده است؛ انتقام از زندانیان در فروردین 54 و تابستان 67 به دلیل آنچه که در خارج می گذشت و از اساس ارتباطی با داخل نداشت.
دشوار می توان در پروندەی زندان بە دولتی حتی نظام های دمکراتیک نمرەی قبولی داد.
مثال گوانتانامو و زندان فرودگاه بغداد هنوز حاضر است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ترامپ در مسجد شیخ زاید چه می کند؟
سرانجام تور عربی ترامپ به ابوظبی رسید. پس از سومین استقبال باشکوه، اماراتی ها او را به مسجد شکوهمند شیخ زاید بردند. یکی از بزرگ ترین و مجلل ترین مساجد دنیا که به جاذبەای گردشگری بدل شده است.
در مسجد شیخ زاید، ترامپ بر روی بزرگ ترین فرش دستباف دنیا عکس یادگاری گرفت و زبان به تحسین زیبایی های فاخر این مکان مقدس گشود.
تصویر ترامپ در محوطه و شبستان مسجد شیخ در کنار محمد بن زاید به لحظەای تماشایی از نمایش اتحاد دو رهبر با جهان بینی های مشابه سیاسی و مذهبی مبدل شد.
ترامپ یک مسیحی انجیلی است. نحلەای پروتستان که در پاک دینی و بازگشت به سلفیت تا جایی پیش می رود که به ریشه های یهودی مسیحیت نزدیک می شود؛ نوعی مسیحی یهودی!
بن زاید هم نه سلفی و نه سنت گرا، بلکه مصلحت گرایی قهار است. در مسیر مصلحت تا خود ابراهیم نبی نیای مشترک ادیان اسلام و مسیحیت و یهودیت می رود و با پیروان هر سه عقد اخوت می بندد!
امارات متحدەی عربی در دنیا با ساخت مساجد عظیم و فاخر شهرتی به هم زده است.
مسجد زیبا، مجلل و پرخرج نماد اسلام اماراتی است. نسخه ای که ابوظبی اصرار دارد، معتدل، میانه رو و غیرسیاسی خوانده شود.
امارات با هر نوع دریافت سیاسی از اسلام خصومت می ورزد و به یکسان اسلام سلفی عربستان و اخوانیسم اردوغان را ناخوش می دارد.
برای کشوری که هیچ گاه سابقەای معتبر در اسلام نداشته و فاقد یک طبقەی مولد عالمان دینی است، برند سازی از نوع خاصی از اسلام، محتاج تاکید روی جاذبه های معماری و ویژگی های زیباشناسانه در قالب نوعی دیپلماسی مساجد است.
مساجد امارات بسان مساجد صدر اسلام، بناهایی ساده و بسیط نیستند. آنها نقشی فراتر از عبادتگاهی ساده بر عهده دارند.
این سازه های مجلل بازتابی از ماهیت حکومتند و نقشی از اقتصاد سیاسی را بر خود دارند:
ترکیب سنت و استبداد، بادیه و شهر، دین و سرمایه و دولت اقتدارگرا و اقتصاد بازار.
صد البته دیپلماسی مساجد امارات دو رقیب قدرتمند دارد: ترکیه و عربستان سعودی!
دو کشوری که برای نفوذ در جهان اسلام و گسترش رهیافت خود از اسلام در حال رقابتی تنگاتنگند.
امارات البته فاقد جاه طلبی هایی از این قسم است. اسلام امارات، اسلامی ضد انقلابی و محافظه کار است و وظیفەی حفظ ثبات و برقراری صلح مدنی در داخل و خارج نزدیک آن را بر عهده دارد.
به عنوان شاهد، در چند کیلومتری مسجد مجلل شیخ زاید، خانەی خانوادەی ابراهیمی قرار دارد. ترکیبی از سه مسجد، یک کنیسەی یهودی و کلیسایی کاتولیک. هر سە هم مجلل!
این بنا هم بازتابی از سیاست خارجی امارات و صلح پر سر و صدای آن با اسرائیل است.
حتی جایزەی بین المللی صلح امام حسن هم چنین است. یک نوبل صلح اماراتی مبلغ محافظه کاری که وظیفەی بیان رجحان انعطاف و میانه روی را بر جهاد و شهادت را بر دوش دارد.
تساهل و میانه روی اسلام امارات زمانی به اوج خود می رسد که شاهد ساختن عبادتگاه های مجلل و پرهزینه برای پیروان ادیان سیک و هندو می شویم.
ابوظبی مدعی است که پایتخت رواداری و گفتگوی میان ادیان و مذاهب است. همانطور که گفته شد انگیزەی اصلی تداوم ثبات اجتماعی و سیاسی و افزودن به جذابیت های کشور جهت جلب سرمایەی خارجی است.
این نسخه از اسلام بیش از آنکه سر در سنت و سیرەی سلف صالح داشته باشد و یا اینکه دلمشغول سازگاری با مدرنیته و لیبرالیسم باشد، با مقتضیات نئولیبرالیسم و گردش جهانی سرمایه و بین المللی شدن اقتصاد همخوان است.
می گویند اسلام توسط تاجران مسلمان به شرق آسیا و جزایر اندونزی برده شد. بی جهت نیست که امروز امارات به معلم دین جاکارتا و معمار و سازندەی اصلی مساجد آن تبدیل شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺نگاه عاشقانەی آمریکای قرن هیجده به ایران صفوی!
سیصد سال پیش در چنین روزهایی مانند امروز روزنامه های آمریکا مشحون از اخبار و مطالب مربوط به ایران بود.
اما بر خلاف اکنون با نگاهی عاشقانه و ستایش آمیز! در حالیکه آمریکا به عنوان کشوری جدید کم کم قدم به جهان هستی می گذاشت، ایران کهن به علت سقوط صفوبه در سراشیب زوال افتاده بود.
اما این مانع نگاه پرمهر و نوستالژیک به ایران نبود.
روزنامه های آمریکای دهەی 1720 با ستایش و شوری غریب به موضوعات ایران می پرداختند.
بوستون نیوزلتر، بوستون گازت، آمریکن ویکلی مرکوری و ...از ددمنشی و جنایات محمود هوتکی و فاتحان افغان می نوشتند و " دست پلید عثمانی " را پشت محنت سقوط اصفهان می دیدند.
حتی اگر روزی خبری دربارەی ایران نداشتند، با ابرلز تاسف و دلتنگی آن را به خوانندگان خود می گفتند.
از دید نخستین نسل روزنامه های آمریکا، ایران صرفا یک سرزمین کهن اسرارآمیز و زیبای شرقی نبود، بلکه برخی باورهای مذهبی هم آن را برای پاک دینان ینگه دنیا جذاب می نمود:
ایران نه ترک بود و نه عرب که از دید آنان هریک در برهه هایی ارض مقدس مسیح را آلوده بودند. همچنین ایران چون شیعه بود، نمی شد آن را در عداد اهل سنت و جماعت به مثابەی "کافران غیر مسیحی" گذاشت که جنگ های صلیبی را برافروختند و اخیرا هم وین را به محاصره درآورده بودند.
ایران، ایران بود و آنقدر محبوب که یک چهارم ستون های روزنامه های آمریکای جوان را به خود اختصاص دهد.
از دید نخستین روزنامه های آمریکایی که در فضایی مسیحی می زیستند و به ریشه های بریتانیایی خود می بالیدند، ایران آرمانی متحد طبیعی غرب مسیحی علیه امپراتوری عثمانی و عرب های سنی بود.
به رغم پارەای فراز و نشیب ها نگاه دوستانه به ایران دستکم تا دهەی هفتاد قرن گذشته تداوم یافت.
در روزگار جنگ سرد که نام جهان عرب با انقلاب و سوسیالیسم و عملیات چریک های فلسطینی مترادف بود، دوستی با ایران حقیقتی بی چون و چرا و مسلم تلقی می شد.
با انقلاب اسلامی، زمستان روابط شکوفای دو کشور فرا رسید.
قبل از آن، احساسات دوستانەی متقابل رنگ باخته بود. اپوزیسیون ضد شاه و گروه های اجتماعی همسو با آنها، اغلب تحت تاثیر پروپاگاندای مارکسیستی جنگ سرد، از آمریکا متنفر بودند.
در طرف مقابل هم، خوی دیکتاتوری شاه و گزارشات مبنی بر سرکوب بی رویه، احساسات دوستانه ای در افکار عمومی آمریکا بر نمی انگیخت.
فارغ از پیوند دولت ها، افکار عمومی به قسمی طلاق عاطفی رسیده بود. امری که انقلاب آن را تسریع نمود و غلظت و ژرفای بیشتری به آن افزود.
احتمالا در طول تاریخ در هیچ مملکتی به اندازەی ایران شعار مرگ بر آمریکا سر داده نشد. دستکم در دهەی اول انقلاب، این شعار هنوز تشریفاتی نشده و با اعتقاد قلبی زیادی همراه بود.
چه ایران انقلابی از ترک ها مسلمان تر، از عرب ها عرب تر و از فلسطینی ها فلسطینی تر شده بود.
این شور و اشتیاق به مرور رنگ باخت. بذر تردید هنگامی در ذهن نسل های جدید افشانده شد که متوجه هزینه های گزاف انقطاع از جهان آمریکا محور امروز شدند.
ایران که چهل سال با آمریکا مبارزه کرده بود، از گردونەی توسعه و پیشرفت عقب ماند. در حالیکه ترکیه و عربستان و کشورهای تازه استقلال یافتەی خلیج فارس فرصت ها و ظرفیت های خالی شده و مغفول ایران را ربودند.
امری که 300 سال قبل به هیچ وجه به مخیلەی پدران بنیادگذار آمریکا خطور نمی کرد؛ عرب ها و ترک های مورد غضب به دوستان صمیمی آن بدل شوند و ایرانیان محبوب دشمنان قسم خوردەی واشنگتن از آب در آیند!
اگر ترامپ با ماشین زمان یکراست از ریاض به " مستعمرات آمریکای شمالی بریتانیا "ی سال 1725 برگردد، از دیدن موج ایران دوستی آمریکائیان اولیه حتما کلاهش بر زمبن می افتد!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺انحلال پ.ک.ک و پنج پرسش کلیدی
بیانیەی امروز پ.ک،ک به صراحت می گوید که ساختار فعلی آن منحل و فعالیت های آن تحت این نام پایان می یابد.
1⃣ آیا این بدین معناست که پ.ک.ک با حفظ شاکلەی فعلی تحت نامی دیگر فعالیت می کند؟
دقیقا معلوم نیست! پ.ک.ک یدی طولانی در تغییر نام و فعالیت زیر تابلوهای دیگر دارد.
این سازمان در دهەی 2000 پس از دستگیری اوجالان مدتها استفاده از نام پ.ک.ک را کنار گذاشت. اما این اقدام که عمدتا به منظور تطبیق با شرایط تازه و فرار از محدودیت های حقوقی موجود در دولت های اروپایی صورت گرفت، موقت و تاکتیکی بود.
هرچند به نظر می رسد این بار قضیه جدی تر است و بخشی از فرایند صلحی است که جزئیات آن تا حد زیادی مخفی مانده است.
عملی شدن راستین اعلامیەی امروز جز به صورت خلع سلاح آن معنا ندارد. امری که تحقق آن منوط به پیشرفت واقعی در مذاکرات جاری است.
2⃣ پ.ک.ک چه چیزی بدست می آورد؟
سیر فکری بیانیەی امروز در امتداد نامەی اخیر اوجالان است. مشخصا هیچ حرفی از خودمختاری، فدرالیسم و تمرکززدایی نیست. تاکید اصلی روی دمکراتیزه کردن جمهوری ترکیه است.
اوجالان و سازمان متبوعش می گویند که جمهوری ترکیه باید به عرصەی شراکت واقعی کرد و ترک تبدیل شود.
احتمالا این گروه امیدوار است کە این فرایند در درازمدت راه را برای تغییرات قانونی به سود کردها در قانون اساسی ترکیه فراهم کند.
در کوتاه مدت هم ممکن است نتایجی چون آزادی زندانیان و بازگرداندن تصدی شهرداری های مناطق کزدنشین را در بر داشته باشد.
چهل سال پس از آغاز جنگ مسلحانەی پ.ک.ک، شرایط در ترکیه دگرگون شده. اکنون این سازمان دارای شاخەای سیاسی بنام حزب عدالت و دمکراسی است که سومین حزب بزرگ ترکیه محسوب می شود.
حزب دم پارتی کنترل دهها شهرداری را بدست دارد و دارای بیش از هشتاد نماینده در پارلمان است.
برجسته شدن جناح سیاسی جنبش کرد و به حاشیه رفتن بخش نظامی آن، ظرفیت های فراخ تری بسوی حل مساله می گشاید.
می توان امیدوار بود که در نهایت اتفاقی چون جمعەی نیک ایرلند شمالی و یا مصالحەی جدایی طلبان کاتالان با جناح چپ اسپانیا هنگام گذار دمکراتیک سال 1975 بیفتد.
3⃣ چرا ترکبه به اینجا رسید؟
هدف اصلی اردوغان از صلح با کردها، تداوم حکومتش است. برای نخستین بار در بیست سال اخیر سایەی شکست در انتخابات و پایان کامل حکومت عدالت و توسعه بر سر او ظاهر شده است.
اردوغان از ترس رقیب اصلی اش را به زندان انداخته و برای تعدیل قانون جهت تمدید ریاست جمهوری اش نیازمند آرای نمایندگان کرد است.
در سوریه هم آنکارا علیرغم پیروزی های اخیر در پایان دادن به اقلیم دوفاکتوی کرد ناکام مانده است.
از این رو از طریق کاهش تنش با پ.ک.ک می تواند نوعی همگرایی، مشابه الگوی اربیل با قامیشلو برقرار نماید.
4⃣ این تحول چه تاثیری روی سوریه خواهد گذلشت؟
پس از ناکامی گشایش کردی سال 2012 و آغاز دوبارەی جنگ در سال 2015، ترکیه به مدد تجهیزات جنگ الکترونیک و حملات پهپادی توانست بیش از گذشته ابتکار عمل را بدست گیرد.
در ده سال گذشته پ.ک،ک عملا در دژ تسخیرناپذیرش در قندیل محصور شد و توانایی عملیات در خاک ترکیه را از دست داد.
اما شاخەی سوری آن از رهگذر همکاری با آمریکا توانست دستاوردهای ارضی بزرگی در شام بدست آورد.
هرچند موفقیت های مذکور چند بار از سوی ترکیه با اشغال مناطق استراتژیک چون عفرین و گری سپی و منیج و سری کانی به چالش کشیده شد، اما نتوانست شاکلەی حکومت دوفاکتوی کردی را بهم بریزد.
در شرایط کنونی سوریه به تشک کشتی اسرائیل و ترکیه تبدیل شده و این امر فرصت های جدیدی در اختیار کردها گذاشته است.
با وجود سیاست مذبذب و عمدتا نامشخص آمریکا، کردها در قیاس با دوران اسد، از قابلیت های بیشتری برای مقابله با حکومت تحریرالشام و عزم آن برای تمرکزگرایی برخوردارند.
چرا که اسرائیل علنا از تشکیل دولتی نیرومند و متمرکز در دمشق جلوگیری و تاکنون اجازه نداده ترکیه جای ایران را پر کند.
این امر این گمان را به ذهن متبادر می سازد که رهبری پ.ک.ک در قبال امتیازی چون حفظ سوریه و ظهور اقلیم کردستان دوم، از قندیل چشم بپوشد و بلندپروازی هایش در کردستان ترکیه را کنار بگذارد.
5⃣ تبعات این تحولات برای ایران چیست؟
برخلاف عمدەی سال های قرن بیست، سوریه و عراق از ژئوپولتیک مسالەی کرد حذف و قضیه مانند قرون ماضی به بخشی از دستور کار و رقابت ترکیه و ایران تبدیل شده است.
اگر مصالحەی نهایی میان ترکیه و پ.ک.ک حاصل آید، برد برای ترکیه و باختی نسبی برای ایران محسوب می شود.
چه ترکیه را در موقعیتی بالادست در حوزه های کردنشین خاورمیانه قرار می دهد؛
شبیه زمان جنگ چالدران که امارت های کردنشین، قسطنطنیه را بر اصفهان ترجیح دادند.
در شرایط تضعیف کلی موفعیت ایران در منطقه، رویکرد شیعه محور وعمدتا امنیتی آن نسبت به کردها در برابر سیاست اقتصاد محور و سنی گرای آن پس افتاده است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سخنی با فرزند پزشکیان!
عزم رئیس جمور جنجالی آمریکا برای تحریف نام تاریخی خلیج فارس و جنگ با یک میراث معنوی بشریت، یادآور جسارتی مشابه از سوی برخی تماشاگران باشگاهی وطنی است.
همچین فرصتی است مناسب برای یادآوری توئیت یوسف پزشکیان فرزند رئیس جمهور که در توئیتی بحث برانگیز، به تلویح و تصریح از هولیگانیسم فوتبالی باشگاه مزبور دفاع کرده بود.
توئیت پرغلط و خالی از نمط پزشکیان جوان از دو نظر قابل بررسی است:
یا ایشان مانند خیلی از اهالی تبریز از حامیان و دلباختگان تیم تراکتور و برخی تماشاچبان پرمسالەی آنست و یا اینکه از بیم فرسایش سرمایەی اجتماعی رئیس دولت بر سر بحران های ادواری اقتصادی و سیاسی در اندیشەی حفظ آخرین سنگر آن در جامعه یعنی پایگاه قومی اش است.
در هر صورت تحلیل روان شناختی وی از اتفاقات ورزشگاه ها کاملا بیراه است.
از قضا ظهور و طلوع پدیدەی تراکتور در سپهر سیاسی و اقتصادی ایران دهەی نود از منظر جامعه شناسی سیاسی و اقتصادی قابل تبیین است نه راهبری های روان شناختی و تحلیل وندالیسم فردی.
عجالتا از موضوع پیدایش و ظهور و سیاست های عمومی باشگاه مذکور می گذرم، همچنین از منشاء سرمایه، مالکیت و مدیریت آن که در بستر اقتصاد سیاسی ایران دو دهەی اخیر قابل تحلیل است.
سال هایی که اقتصاد خصولتی شد، نسخەای ویژه از نئولیبرالیسم در قامت سرمایەداری رفاقتی به بازاری شدن تمام امور اعم از عمومی و معنوی و دولتی انجامید. به موازات آن سیاست تجزیەی و تصفیەی طبقات اجتماعی هم در دستور کار قرار گرفت.
در بارەی هریک از این موارد می توان مدتها سخن گفت، اما عجالتا می خواهم از رهگذر یادآوری پیوند هولیگانیسم فوتبالی و راست افراطی در نمونه های مشابه خارجی، بخشی از زیرساخت اجتماعی تراکتور را برملا نمایم.
معمولا چنین پنداشته می شود که به لحاظ جمعیت شناختی گروه های راست افراطی، هواداران فوتبال و خشونت های خیابانی ببشتر از دهک های پایین اقتصادی و محلات و مناطق حاشیه ای نیرو جذب می کنند.
بنابراین وجود هولیگان های فوتبالی متعهد به عقاید راست افراطی پدیدەای تازه نیست.
برعکس خرده فرهنگ های ایجاد شده از رهگذر هولیگان های فوتبالی در نمایش های اروپایی پدیده ای آشناست.
در دهەی 80 میلادی تماشاگران بریتانیایی از جمله بدنام ترین تماشاگران جهان بودند. متهم ردیف اول تحریک و تشویق آنها باشگاه های متمایل به راست افراطی نظیر چلسی، وستهم یونایتد و ...بودند.
بخشی از مهم ترین باشگاه های بزرگ اروپایی با هولیگان های راست افراطی عبارتند از: یوروسیا دورتموند، هانزاروستوک، فاینورد و رئال مادرید و دینامو زاگرب و فرنچ وارش و اسپارتاک مسکو.
یک باشگاه بدنام راست افراطی غیر اروپایی بیتار اورشلیم است.
هولیگان های راست افراطی آن مشهور به خانواده به دلیل سر دادن شعار مرگ بر عرب ها منفور هستند.
نام بیشتر این هولیگان ها با نظرات نژادپرستانه و حرکات اسلام ستیزانه و ضد مهاجران گره خورده است.
در بیشتر موارد پبشگفته، دولت های اروپایی با ایجاد ممنوعیت هایی از قبیل جلوگیری از وارد کردن نمادها و نشانه های راست افراطی و مقابله با تظاهرات نژادپرستانه، تلاش می کنند از سرزیر انرژی اجتماعی پبشگفته به سبد جریانات افراط گرا ممانعت کنند.
در ایران اما بعضا سیاست هایی خاص عملا به جاده صاف کن و تسهیل گر رفتارهای نامتعارف و ضد اجتماعی مشابه تبدیل شده است.
حتی برخی جریانات محلی و سیاستمداران فرصت طلب می کوشند با بردن باشگاه مورد اشاره به قامت حزبی سیاسی و احیانا جنبشی اجتماعی از آن برای بسیج عمومی در راستای اهداف شخصی و جناحی بهره ببرند.
البته بخش اعظم هولیگانیسم فوتبالی وطنی مورد بحث ریشه هایی در خارج از مرزها دارد.
به زحمت می توان در سرتاسر تاریخ ایران ردی از جریانی قومی با ایدئولوژی راست افراطی یافت.
اما در کشورهای همسایه چنین افکار و آرایی وجود دارند و کارنامەای مشحون از ستیز و اردوکشی و حتی کشتار و امحای نژادی از خود بر جای گذاشته اند.
در دورانی که راست افراطی و نمودهای آن در جهان، چون ترامپ و نتانیاهو به جریان اصلی سیاست تبدیل شده اند باید بیش از گذشته مراقب مسموم شدن فضای سیاسی بود.
سوگمندانه در این میان نقش تسهیل گر شبکه های اجتماعی و اینترنت را هم نباید دستکم گرفت.
رسانه هایی که بر خلاف ازمنەی قدیم قادرند از راست کیشی سیاسی و فرهنگی حاکم بر ساحت جامعه اعراض و به دره های ارتداد و انحراف بغلتند.
ایران با تساهل و مدارایش و ساخت طبیعی دولت و تداوم تاریخی آن شناخته می شود. نباید اجازه داد راست افراطی قوم گرا از دروازەی فوتبال وارد زمین فرهنگ و سیاست کشور شود،
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺به پاس انسانیت ترکی که عجالتا کرد بود!
اردوغان: برادر کردم تو چه می خواهی؟
آیا در این کشور رئیس جمهور و نخست وزیر نشدی؟
شدی!
در سطوح عالی دولت نماینده نداری؟
داری!
در ارتش نیستی؟
هستی!
سری ثریا اوندر: در اینجا کردها می توانند رئیس جمهور، نخست وزیر و نماینده شوند، اما یک چیز ممنوع است: نمی توانند کرد باشند!
مونولوگ های بالا روشنگرند. اردوغان تجاهل العارف می کند. برند اصلی شهروندی ترک حنفی است.
کردهای عمدتا شافعی مذهب البته می توانند در ازای دست کشیدن از هویت خود به مقامات عالی برسند.
سری ثریا اوندر ترک آزادەی دوست کردها کە با مرگ نابهنگامش، آناتولی را عزادار کرد، به خوبی پرده از این تناقض ریاکارانه بر می دارد.
سری اوندر می گفت من ترکم ولی تا حل مسالەی کرد، کردم!
صد سال از تبدیل واژەی ترک به شناسەی شهروندی ترکیه می گذرد. بر مبنای آن، کردها، ارمنی ها و عرب ها و ...ترک هستند!
در ایران به سیاق ترکیه، هویت های قومی انکار نمی شود، اما هویت سیاسی عمدتا به مذهب رسمی گره خورده است.
تحقق توسعەی سیاسی صرفا مستلزم تفکیک نهادی دین و دولت نیست، بلکه ملیت هم باید از کمند سیاست رها شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از یمن بوی جنگ می آید!
حملەی امروز حوثی ها به فرودگاه بن گوریون نشان داد که دو ماه بمباران آمریکا و پیش از آن حملات مکرر اسرائیل، خلل چندانی در قابلیت های تهاجمی آنها ایجاد نکرده است.
امری که می تواند باعث تجدید نظر در چشم اندازهای استراتژیک موجود شود.
سه روز قبل از حملەی امروز که نقطه عطفی در موشک پراکنی حوثی ها محسوب می شود، پیت هگست وزیر دفاع ترامپ ایران را بابت حمایت از صنعا با لحن بی سابقه ای تهدید کرده بود.
امروز هم وزیر دفاع سابق اسرائیل جهت تلافی خواهان حمله به تهران شد.
حوثی ها که از خط مقدم جنگ دورند و از لحاظ استانداردهای زندگی در قیاس با دیگر مناطق خاورمیانه در مرتبەی پایین تری قرار دلرند، تاب آوری و سرسختی کم نظیری از خود به نمایش گذاشته اند.
این ویژگی در کنار اشراف بر آبراهەهای مهم بین المللی و تجارب جنگی موفقیت آمیز با ائتلاف عربستان و امارات، آنها را به نیرویی تهدید آمیز و موثر تبدیل کرده است.
به طور مشخص تبعات حملەی امروز چگونه خواهد بود؟
آیا باعث کاهش شکاف میان ترامپ و نتانیاهو و به طریق اولی میان کبوترها و بازهای دولت آمریکا در پروندەی ایران می شود؟
اگر چنین شود، پای سوالات کلی تری از این قبیل به میان می آید:
در بحبوحەی مذاکرات ایران و آمریکا، حوثی ها برای تهران یک دارایی استراتژیک محسوب می شوند یا متغیری اخلال گر که منفعتشان کمتر از هزینەهایشان است؟
بن بست فعلی در مذاکرات ایران و آمریکا، موقت و قابل رفع است یا راهبردی و حل نشدنی؟
در گفتگوهای جاری و احتمالا آتی پروندەی متحدان منطقه ای ایران چه جایگاهی دارد؟
اگر احیانا این پرونده در دستور کار قرار گیرد، ایران چگونه بر سر آن بده بستان خواهد نمود؟
حوثی ها که بخشی از توانایی هایشان مدیون ایران است، در عمل چقدر از آن حرف شنوی دارند؟
اسرائیل و احیانا آمریکا صورتحساب حملەی امروز را به پای چه کسی می نویسند و چگونه آن را تسویه می کنند؟
تاب آوری و سرسختی حوثی ها و توانایی آنها برای ماندن در سنگر، روی ادراک واشنگتن و تل آویو چه تاثیری می گذارد؟
آیا به فکر گسترش جنگ و فرضا عملیات های زمینی می افتند یا کاهش تنش و توقف های ولو موقت را ترجیح می دهند؟
چگونگی مواجهه با این چالش ها، آیندەی جنگ و صلح در منطقه را تعیین می کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سندرم ویتنامِ ما و آنها: این کجا و آن کجا!
50 سال از 30 آوریل 1975 و سقوط سایگون گذشت. روزی که ارتش ویتنام شمالی آخرین نفرات آمریکایی را با تحفیر از سایگون بیرون راند.
کمتر از چهار سال بعد انقلاب ایران پیروز و شاه هم از کشور بیرون انداخته شد.
در ظاهر پیوندی مستقیم بین این دو رویداد وجود نداشت، اما رشته هایی مرئی و نامرئی آنها را بهم می بست.
نخست آنکه سقوط آسان شاه تا حد زیادی مدیون ابتلای آمریکا به سندرم ویتنام بود.
دولت دمکرات کارتر که پس از شکست ویتنام روی کار آمد، مثل مارگزیده از هر گونه ریسمان سیاه و سفیدی که اسمش مداخلەی جهانی بود می ترسید.
همزمان بازسازی وجهەی اخلاقی آمریکا در جهان را که بر اثر جنگ پرتلفات ویتنام و حمایت از دیکتاتوری های راست در ایران و آمریکای لاتین و فیلیپین آسیب دیده بود، سرلوحەی خود قرار داده بود.
چنین شد که هم شاه را برای سیاست " فضای باز سیاسی " زیر فشار گذاشت و هم در هنگامەی سختی پشتش را خالی نمود.
درست مانند سیاست اوباما در زمان بهار عربی که بر اثر شکست در عراق به اخوان المسلمین چراغ سبز نشان داد.
دیکتاتورهای کمتر سرکوبگر مانند مبارک و بن علی که از آمریکا حرف شنوی بیشتری داشتند، آسان سرنگون شدند و سرسخت ها مانند اسد و قذافی کشورهایشان را به دریای خون تبدیل کردند.
ما هم البته سندرم ویتنام ویژەی خود را داشتیم. بر عکس آمریکایی ها که بیماریشان مبتنی بر ترس بود، مال ما بر توهم استوار بود.
هوشی مینه و جنگ خلقی ویت کنگ، تخیل سیاسی مان را مسحور و فرار شتابزدەی شاە متقاعدمان کرده بود کە همین یکی دو روز کار آمریکا هم تمام است.
در نگاه انقلابیون ایرانی اعم از مذهبی و چپ، و از مردم معمولی گرفته تا دولتمرد، تفنگ ام کی 47 از جنگندەی F16 مهم تر بود.
اولی سلاح سازمانی ارتش ویت کنگ بود که بر اثر مبارزات ویتنامی ها به سلاح انقلاب ها در سراسر جهان تبدیل شده بود و ارج و قدسیتی رشک برانگیز داشت.
دومی اما نام پرندەی آمریکایی بود که شاه به عنوان نخستین کشور خارجی قرارداد خریدش را بسته و برتری نیروی هوایی قدرتمند ایران بر آسمان منطقه را تضمین می نمود.
اما مشکل اینجا بود که کلاشینکف چینی و روسی مقدس بود، اما جنگندەی آمریکایی نماد وابستگی و سرسپردگی به امپریالیسم و اسب تروای آن جهت غارت منابع طبیعی و ثروت های زیرزمینی.
چنین بود که در قدم اول این قرارداد " ذلت بار " فسخ شد و در گام دوم به تاسی از سقوط سفارت آمریکا در سایگون، سفارت آن در تهران به تسخیر دانشجویان انقلابی در آمد.
فارغ از این پیامد و آمد و شدها، ویتنام راه خود را می رفت.
این کشور دو بحران بنیان برافکن دیگر ر با موفقیت پشت سر گذاشت. حملەی چین در سال 1979 و شکست جهانی کمونیسم در سال 1989.
هانوی با عجله به اقتصاد بازاز روی آورد و سوسیالیسم را کنار گذاشت.
توسعه به برنامەی اصلی تبدیل و در سال 1995 رابطه با آمریکا عادی شد.
به گونه ای که دو دشمن قسم خورده که صدها هزار نفر از یکدیگر را طی دو دهه جنگ کشته بودند، اکنون شرکای تجاری یکدیگرند و سالانه بیش از 100 میلیارد دلار تجارت دارند.
ویتنام به عنوان بیستمین اقتصاد جهان و پیش بینی آتیەای پبشرو، در کانون طرح های آمریکا برای جایگزین شدن چین و به تاخیر انداختن ظهور آن به عنوان ابرقدرت اقتصادی جهان قرار دارد.
حزب کمونیست حاکم در کنار رابطەی خوب با آمریکا با متحدان دوران جنگش یعنی روسیه و چین - به رغم اصطکاک های ژئوپولتیک - پیوندهایی دوستانه دارد.
برای نسل جوان که پدربزرگ و مادربزرگ هایشان در نبرد شرکت داشته اند، جنگ خاطرەای دوردست است. آنها مسحور اقتصاد شکوفایشان شده و برای آیندەی ویتنام هیجان زدەاند.
سایگون که زمانی نماد فرار توام با دستپاچگی آمریکایی ها بود، امروز بندری پر زرق و برق با آسمان خراش هایی نظیر هنگ کنگ و سنگاپور است.
به سختی می توان تصور کرد که اینجا زمانی شاهد جنگ های خونین و بمباران های وحشیانه بوده است.
ویتنام همان راهی را می رود که چین با موفقیت پشت سر نهاد و روسیەی پوتین از نیمەی راە آن را برگشت.
ایران اما نه به وادی توسعەی سیاسی قدم گذاشت و به اصلاحات اقتصادی جدی و پایدار گردن نهاد.
دیگر کسی در اینجا هم از حماسەی ویتنامی ها چیزی نمی گوید، اما در تریبون های عمومی نبرد با آمریکا هنوز در جریان است.
اخیرا یک نظریه پرداز اصول گرا گفته بود؛ هدف آمریکا از مذاکره با ایران تبدیل آن به گاو شیرده است. کسی البته حرفش را جدی نگرفت.
چه بسیاری می گفتند، استعارەی نادرست گاو شیردە نه تنها از ذهنیت مسموم بلکه از عینیتی ویژە سرچشمه می گیرد؛
مزرعه ای در اطراف تهران که ظاهرا محل پرورش گاو و گوسفند و مرغ و غاز نیز هست و پیدایش آن مدیون رانت های گوناگون است.
رانت هایی که اقتصاد سیاسی مبارزه با استکبار و انقطاع اقتصاد ملی از اقتصاد جهانی و بیگانگی با شفافیت و حسابرسی می آفرینند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺خاموشی در جهان اول و قطعی برق انقلابی!
برای ایرانیان که خاموشی های پی در پی به بخشی مرسوم از زندگی و رنج هایشان تبدیل شده، شنیدن اخبار قطع برق در سایر نقاط جهان جالب و شگفت انگیز است.
چه بسا اگر کشورهای ثروتمند و متعلق به شمال جهانی در زمرەی " جهان خاموشان " قرار گیرند، این شگفت آوری دوچندان می شود.
امروز بناگاه بخش های عظیمی از پرتغال و اسپانیا در خاموشی فرو رفتند. هنوز رسما دلیل قطع برق در این دو کشور اروپایی اعلام نشده؛ اما قدر مسلم نه بخاطر ناترازی و نه حتی حملات سایبری است.
ظاهرا یک پدیدەی ناشناختەی جوی ابتدا جریان شبکه را در اسپانیا مختل کرده و سپس به پرتغال سرایت نموده است.
هرچه باشد به تاریکی رفتن مادرید و لیسبوڹ پر زرق و برق و لبریز از چراغ های نئون و تابلوهای تبلیغاتی رنگارنگ به اندازەی کافی فانتزی و رمانتیک است.
این خرق عادت دستکم برای لحظاتی برای ساکنان آنها نیز جذاب و هیجان انگیز است:
به گفتەی بی بی سی تام کندرت خبرنگار در لیسبون، میگوید مردم در ابتدا سعی کردند بهترین استفاده را از وضعیت ببرند اما حالا که از قطع برق مدت زیادی میگذرد، نگران و بیصبر شدهاند که چرا برق قطع شده است.
او گفت: «در ابتدا خیلی جالب بود و خوشگذراندیم اما حالا مردم کمی اذیت شدهاند چون حدود سه ساعت است که برق قطع است.»
قطع برق اما برای ما مفهومی دیگر دارد: یک ناترازی در فهرست متنوع ناترازی های دیگر از تنش آبی گرفته تا آلودگی هوا و از تورم افسارگسیخته تا رواج دروغ و تملق و ریا!
ناترازی واژەای است که اخیرا به فرهنگ لغاتمان اضافه شده و وظیفەی تلطیف و مالەکشی کلمات خشن و افشاگری چون ناکارامدی و سوء مدیریت را برعهده دارد.
ممکن است کسانی بگویند، بفرمایید: قطعی برق مختص ما نیست و می تواند اروپای باختری پیشرفته را هم در بر گیرد و در چشم بهم زدنی چشم فریبای مدرنیتەی سرمایه داری را کور کند!
احسنت! برق چند سال یک بار در اروپا هم می رود، چند ساعت و حتی چند روز!
اما مساله این است چیزی که ما به عنوان الکتریسیته می شناسیم و هشتمان در گرو نه آنست، اساسا پدیدەای قرن نوزدهمی است.
بیش از صد سال از برق دار شدن کشورهای غربی و ورود انرژی الکتریسیته به زندگی اجتماعی حتی در روستاهای آنها می گذرد.
حتی در کشورهای در حال توسعه هم قطعی برق پدیده ای نادر و نافی اقتصادی در حال رشد و مولد است.
مسالەی امروز جهان نه کمبود برق، بلکه تولید برق پاک است.
شاخصەی اقتصاد بالنده میزان تولید برق پاک و انرژی های تجدیدپذیر است.
یمن، سوریه، افغانستان، عراق، کنگو، نیجریه، پاکستان، زامبیا و ...البته در صدر فهرست کشورهای دارای کمبود برق قرار دارند.
ویژگی اصلی این فهرست اغلب داشتن دولت های ضعیف و ورشکست و ضعف های مدیربتی و نبود زیرساخت کافی عمدتا به دلیل بی ثباتی سیاسی است.
حتی کشوری مثل هند به علت رشد اقتصادی سریع و نامتناسب با نیازهای فزاینده نیز به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کند.
اما بدون شک الگوی بی برقی ایران و کوبا مجزاست. در اینجا باید از " کمبود برق انقلابی " سخن راند!
پارسال دو سه بار کل جزیرەی کوبا در خاموشی مطلق فرو رفت. مشعل انقلاب آمریکای لاتین که قرار بود پهنەی گیتی را منور سازد، شبها به شهر ارواح تبدیل می شد.
استعارەی خاموشی انقلابی یا خاموشی انقلاب از این جهت راهگشاست که همزمان دربرگیرندەی دو حقیقت متضاد است.
از سویی سیاست های انقلابی منجر به انسداد و ناکارامدی در داخل شده و از سوی دیگر با ییگیری یک سیاست خارجی آرمان خواه بلیەی تحریم را به ارمغان آورده است.
هر دو عامل باعث بروز کمبود سرمایه جهت نگهداری و توسعەی زیرساخت ها و بویژه بهره برداری از فناوری های نوین شده است.
جنبەی متناقض نما اما چیز دیگری است. رژیم های انقلابی در برهەای از حیات، چابکی و خستگی ناپذیری قابل تحسینی در ارائەی خدمات عمومی و از جمله برق رسانی از خود نشان می دهند. اما بعدا بدون استثنا تن به کاهلی و رخوت می سپارند.
اتحاد شوروی دهەی سی که چند سده صنعتی شدن اروپا را در چند سال تلخیص کرد، به نود درصد روستاهای روسیەی پهناور برق رساند.
جهاد سازندگی ایران نیز در دهەی اول انقلاب سرعت و حمیت را با هم ترکیب می کرد. کوبا هم در برهەای الگوی نوسازی سریع و انقلابی بود.
معروف است که جوجه را آخر پاییز می شمارند.
اسپانیا و پرتغال که امشب را با هم در تاریکی می گذرانند، از قضا در دهەی هفتاد هم سرنوشت شدند.
دو کشور اروپایی گرفتار رکود و دیکتاتوری که بناگاه در میانەی دهه بخت گذار دمکراتیک یافتند.
البته هر دو از جانب احزاب کمونیست شان، مدتها کاندیدای انقلاب بودند و دژ استبداد و ارتجاع نامیده می شدند.
اما بخت یارشان بود و به مسیر توسعه و اصلاح افتادند.
اکنون هر دو جزو جهان اول هستند. نه از کمبود برق انقلابی رنج می برند و نه خاموشی های ناشی از بی ثباتی سیاسی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ترس یا امید؛ مساله این است!
اشک صالح مسلم هنگام نواختن سرود ملی " ای رقیب" درآمد. سیمای نجیب و سراپا رنجس بیشتر به یک چریک می ماند تا دیپلماتی اتوکشیده!
در جریان کنفرانس وحدت موضع و صفوف کردها که در قامیشلو برگزار شد، دو جناح اصلی با هم متحد شدند.
کردها طی آن خواستار تضمین حقوق اقلیت ها و زنان شدند و بر وحدت سوریه پای فشردند.
احمد شرع برگزاری این همایش را محکوم و کردها را متهم به جدایی طلبی کرده!
جدایی از چه چیزی؟ آیا دولتی تشکیل شدە؟ بر مبنای کدام قرارداد اجتماعی؟ نکند مقصود پیش نویس قانون اساسی اخیر است؟
پیش نویسی که به تمامی در دایرەی قانون اساسی های مبتنی بر ترس قرار می گیرد.
قانون اساسی باید عصارەی ارزش های همگانی و نویدبخش آیندەای روشن برای ملت باشد.
اگر هم مقصود جدایی از ساختار قبلی بعثی است، کردها که اصلا جزو آن نبوده و اهل سوڕیە محسوب نمی شدند!
قانون اساسی اساسا مبتنی بر امید است نه ترس!
وقتی پای ترس از تجزیه، بی دینی، تکثر زبانی و ....به میان آمد، سر و کلەی سلب حقوق اساسی هم پیدا می شود!
کردها جدایی نمی خواهند. طالب اتحادیەای هستند که نطفه اش را با آزادی بسته باشند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺دود سیاه بندرعباس علیه دود سفید عمان؟!
در حالیکه هیات های ایرانی و آمریکایی در جنوب آبراهەی تنگەی هرمز در حال گفتگو هستند، اسکلەی بندر عباس در شمال آن، طی انفجاری به هوا رفت.
گرچه علت این سانحه و ابعاد خسارات و تلفات آن هنوز روشن نیست، اما اذهان فورا به سمت مذاکرات مذکور و ارتباط احتمالی با آن رفت.
بندرعباس شاهراه اقتصادی ایران و اسکلەی رجایی عمده ترین بندر ترانزیتی کشور است.
با این وصف انفجار امروز فارغ از منشاء آن ضربه ای نابهنگام به اقتصاد مملکت است.
اگر در نظر بگیریم که فشارهای اقتصادی یکی از عوامل مقنع ایران برای توافقی جدید بوده، این اتفاق می تواند باعث تضعیف موقعیت آن در گفتگوها شود
اگر فرضیەی خرابکاری از سوی مخالفان توافق هم از سوی مسئولان تایید شود، نشانەای از جدی بودن گفتکوها و روند رو به پیشرفت آنهاست.
در این صورت، موضع طرف آمریکایی تعیین کننده است.
آیا اسرائیل را سرزنش و از ایران با دادن مشوق هایی نظیر برخی معافیت های تحریمی جهت جبران و بازسازی خرابی ها دلجویی خواهد کرد؟
یا اینکه از این مساله برای تضعیف موقعیت ایران در گفتگو و به مثابەی بخشی از سیاست هویج و چماق استفاده خواهد نمود.
به احنمال قوی موضع ایران برای ادامه دادن به گفتگوها و مقابله با چالش های برهم زنندەی آن دارای مایه ای راهبردی است و تغییر نخواهد کرد.
برای ارزیابی دقیق تر باید منتظر ساعات آینده ماند.
زمانی که دود و غبار بندر رجایی فروکش می کند و همزمان دور سوم گفتگوهای مسقط پایان می یابد.
باید دید که از هر دو دود سفید بلند می شود یا دود سیاه؟
▪️دود سیاه و سفید استعارەی برای انتخاب پاپ جدید است. وقتی شورای کاردینال ها به توافق می رسند، از دودکش ها دود سفید ساطع می شود. در غیر این صورت دود سیاه بیرون می آید
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کدام صدا، کدام سیما؟
چندی پیش برای تقاضای وام به یکی از بانک ها رفتم. در فرم های متعددی که جلویم گذاشته بودند، علاوه بر دین چند بار از مذهب مشتری هم پرسش شده بود.
این همان بانکی بود که اخیرا فهرست مشتریان خاص و متمول آن منتشر شد.
به همین خاطر دشوار نبود که ذهنم به سوی انگاره های اقتصاد سیاسی و مفهوم سرمایەی بوردیو برود.
بودجەی امسال صدا و سیما 35 هزار میلیارد تومان است. با این پول می توان 35 بیمارستان 350 تختی مجهز ساخت. به ازای هر استان یک بیمارستان.
در یک بازەی زمانی پنج سالە با همین پول می توان دستکم ده نیروگاه برق ساخت و کشور را از گرداب خاموشی ها نجات داد.
در عوض البته صدا و سیما تعطیل می شود! چه اتفاقی می افتد؟ هیچ! دهها و صدها و هزاران مجرای اطلاع رسانی بدون هزینه کار آن را انجام می دهند.
علیرغم این بودجەی هنگفت هم اکنون هم در غیاب مخاطب، این ارگان عظیم عملا تعطیل است و کاری انجام نمی دهد.
اما سوگمندانه این اتفاق نمی افتد! صدا و سیما بخش مهم نظام تبعیض و انحصارات موجود در ساحت های اقتصاد و سیاست و نگهبان آن است.
می فرمایند اتفاق اخیر، سهوی و مغایر با مشی اصلی رسانه است.
اگر راست می گویید، حداقل در کانال های استانی نظیر سنندج و مهاباد با اکثریت سنی، فقط یک روز صدا و سیمای مردم باشید.
نمی توانید! چون سهل است؛ در کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا و ...بلکه در تمام ایران نماینده و مدافع اقلیتی کوچک هستید.
برای راستی آزمایی می توان آزمونی ساده برگزار کرد.
صدا و سیما یک بار بگوید: فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، جامی، رودکی، ابن سینا، رازی، طبری، بلعمی، بیهقی و دهها و صدها نام پرآوازەی ایران قرون میانه، ایرانیانی سنی مذهب بودند و خلفای اربعه را می ستودند!
از دید مدیران و سیاست گزاران آن، ایران در لحظەی تاریخی 1360 منجمد شده است:
امت حزب الله می رزمد و خبری از اینترنت، کانال های ماهوارەای، شبکه های اجتماعی و استارلینک نیست!
نظام سیاسی از چنان فرادستی رشک برانگیز و غیرقابل تصوری بر ساحت های اجتماعی و حتی شخصی برخوردار است که روسیەی عهد شوروی و چین دوران انقلاب فرهنگی حتی خواب آن را هم نمی دیدند.
شوربختانه واقعیت چیز دیگری است و اینها خواب و خیالی سرخوشانه بیش نیست. ملت هشتاد و پنج میلیونی به راه خود می رود و اعتنایی به اخبار و تولیدات این بنگاه عظیم بانگ و رنگ ندارد.
درد اصلی البته همین زمان پریشی است. نمی شود در پنجاه سال قبل ماند و برای امروز نسخه پیچید. آنهم در عصر تغییرات و تحولات شتابان امروز که 50 سال در آن عملا معادل 500 سال است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺جان برکفان ایل قره پاپاغ در مهاباد!
روزنامەی کردستان چاپ مهاباد شمارەی 45، 18 اردیبهشت 1325:
روز 16 اردیبهشت ساعت 6/30 عصر، جان برکفان ایل [ ترک ] قره پاپاغ جهت پاسداری از کردستان در میان استقبال پرشور وارد مهاباد شدند و از طرف ستاد مرکزی حزب [ دمکرات کردستان ] مورد پذیرایی قرار گرفتند
در همین صفحه آمده: روز 16 اردیبهشت یک فروند هواپیمای متعلق به دولت دوست و برادر آذربایجان ( نیروی هوایی کوچک فرقەی دمکرات آذربایجان پیشه وری که توسط افسران فارس فراری توده ای تاسیس شده بود) پس از گشتی بر فراز شهر به تبریز بازگشت.
در شمارەی قبل هم به مراسم افتتاح دفتر حزب دمکرات در میاندواب و اهتزاز پرچم کردستان در آن اشاره شده است.
در حالیکه که تفاسیر قومی عرصه را بر حقایق تاریخی تنگ کرده، مراجعه به اسناد و متون اصلی ، روشنگر است.
تاریخ ایران هیچ وقت شاهد ستیز قومی به معنای متعارف آن نبوده⁏ در شمال غرب متغیرهایی چون مذهب، ایدئولوژی - مثلا چپ - و شان طبقاتی و منزلت اجتماعی - فرضا پیوندهای فئودالیتەی کرد و ترک - همواره آرایشی پیچیده و اغلب متقاطع در روابط قومی خلق کرده که منافی جعلیات کنونی است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺رەآورد 1358: از حادثەی نقدە تا اشغال سفارت!
31 فروردین سالروز حادثەی نقده است. رخدادی نادر، بی سابقه و البته قابل اجتناب در تاریخ دور و دراز و سرشار از دوستی و برادری کردها و ترک ها در شمال غرب ایران.
حمیدرضا جلایی پور که پس از جنگ نقده فرماندار آن شد در کتاب در تکاپوی جامعەی مدنی، مشاهدات و تحلیل های خود را در مورد آن بیان کرده است:
از جمله دربارەی امام جمعەی سابق ارومیه که حادثه ی نقده به نقطه عطف سرنوشت ساز حیات سیاسی اش تبدیل و موفقیت های بعدیش را تضمین کرد.( بنگرید به تصویر پایین)
حادثەی نقده که از اشتباهی غم انگیز - عمدتا ناشی از بی درایتی و روشنفکر زدگی نیروهای سیاسی- آغاز شد، بیشتر معلول وضعیت بی دولتی و هرج و مرج پس از انقلاب 1357 بود.
انقلابی مردمی و درونزا که در سال های 58 و 59 در راه و بیراهه های قابل اجتناب افتاد.
ساواکی های هنوز در کمین و عناصر ضداجتماعی فرصت را قاپیدند و شهر سرشار از مودت و مدارا، لحظەای کوتاە به آزمایشگاه اتحاد اوباش و نخبگان تبدیل شد.
سوگمندانه تبعات این حادثه از اصل آن که از سوی مردم به کلی فراموش شده، پایدارتر و درازدامن تر بود!
عمدتا به خاطر طمع و آزمندی های سیاسی مرسوم در ایران و اینکه به نوعی نان برخی در این بود که نگذارند در زباله دان تاریخ مدفون شود.
از این نظر، جنگ نقده شبیه اشغال سفارت آمریکا در شش ماه بعد بود. رخدادی که انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف و با حذف دیگر نیروهای اجتماعی، قدرت را در دست جناحی قبضه نمود و وضعیت نامطلوب امروز را رقم زد.
نقده هم همینطور شد. نیمی از جمعیت استان از گردونه حذف و راه برای بلوکی باز شد که توسعه نیافتگی استان، خشک شدن دریاچەی ارومیه و انفجار امر قومی و به حاشیه راندن امر ملی بخشی از کارنامه شان است.
شاید بدانید که در دهەی 50 استان آذریایجان غربی بجای آنکه در قعر جدول توسعه باشد، درست در میانەی آن قرار داشت.
این دو حادثەی بدشگون در اشل هایی بزرگ و کوچک تقدیرهایی شوم برای ایران رقم زدند.
هرگونه بهبودخواهی مستلزم عبور از میراث و روایت های سیاسی شده و عبرت از یدآموزی هایشان است.
همچنین گذر از میراث داران و کاسبان و کسانی که دهه هاست از محل آن نان می خورند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺نگاهی به روندهای جمعیتی در تبریز، ارومیه، اردبیل و زنجان
تحولات جمعیتی شهرها و استان های ایران در بازه های زمانی معین، مدخلی مهم برای شناخت روندهای کلان در حوزه های سیاست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ است.
در جریان رخدادهای نوروز ارومیه، بارها سخن از دگرگونی های جمعیتی متعمد و برنامه ریزی شده به میان آمد.
با نگاهی به آمار پایین بی پایه بودن هراس های جمعیتی مبتنی بر انگاره های قومیتی برملا می شود.
در حالیکه بردار جمعیتی ایران به صورت کلی به سوی پیری و قسمی انقراض است، برخی استان ها سهم بیشتری از این هبوط بردەاند.
متوسط نرخ زاد و ولد در تمام ایران حدود 1/7 است. این رقم در بلوچستان، خوزستان و خراسان جنوبی به دلایل فرهنگی قدری بالاتر است.
اما آنچه در تغییرات جمعیتی از رخدادهای حیاتی چون نرخ زاد و ولد و وفات مهم تر است، نرخ مهاجرت های بین استانی است.
سه استان ترک نشین اردبیل، آذربایجان شرقی و زنجان به ترتیب با رتبه های 29، 23 و 22 در صدر مناطق مهاجرفرست کشور قرار دارند.
اما نمرەی آذربایجان غربی 12 است، نشانەای از این امر که کردهای ساکن آن تمایل کم تری برای کوچ به استان های مهاجرپذیر مانند تهران، البرز، قم، بوشهر، هرمزگان، یزد، اصفهان و خراسان دارند.
بر عکس، الگوی مهاجرت کردهای مرکز و شمال آذربایجان غربی به گونه ای دیگر است.
مهاجرت در داخل شهرستان یعنی از روستا به شهر یا در داخل استان و به صورت شهر به شهر.
امری که موجب شده از سویی آذربایجان غربی مواجه با روند نسبی تخلیەی جمعیتی مشابه سه استان مورد اشاره نشود و از سوی دیگر نرخ جمعیت شهرنشین کردها به صورت تصاعدی بالا رود.
تنزل شهر تبریز از جایگاه دومین شهر بزرگ ایران به مدت یک قرن به ششمین شهر پرجمعیت کشور تا اندازەای مبین این روند افول است.
همچنین رشد منفی یا صفر شهرهای مهم خوی و مراغه در استان های آذربایجان غربی و شرقی جلوه ای دیگر از این تطور را نشان می دهد.
نگاهی به آمارهای برآورد جمعیتی سال 1400 نشان می دهد که دو شهر بوکان و مهاباد در استان آذربایجان غربی که در گذشته جمعیت به مراتب کم تری از مراغه و خوی داشتند، از آنها پیشی گرفته اند.
در این میان سازوکارهای حکمرانی و ساختارهای اداری در آذربایجان غربی که پیشینەی شکل گیری آنها به دوران پهلوی اول باز می گردد، دست نخوردە مانده است.
دوران پهلوی ها عمدتا مصادف با لحظەی تاریخی تولد بروکراسی مدرن و رژیم کارمندی مولود آن با محوریت عناصر فارسی/ترکی شیعه مذهب است.
در حالیکه انتظار می رفت، متناسب با تحولات یاد شده - بویژه در مرکز و شمال استان - بەروز و متحول شده و ظرفیت های لازم را برای مواجهه با آن فراهم آورند.
شوربختانه این نقصان باعث بروز گاه و بیگاه وضعیت های آنارشی و آشفتگی های روزمره می شود.
برای شناخت بهتر و ملموس موضوع مثالی از سیاست روزمره می زنم!
به آشفتگی کم سابقه در سیاست جهانی بنگرید: از ظهور ترامپ گرفته تا جنگ غزه و اوکراین و تضعیف اروپا و ظهور چین و ناکارامدی نهادهای فراملی چون سازمان ملل، شورای امنیت، اتحادیه ی اروپا و دیوان عالی بین المللی همه حاکی از یک حقیقتند:
این ساختارهای نمایندەی نظم غربی پس از جنگ جهانی دوم و اتحاد فراآتلانتیکی اند و لزوما بازتابی از جهان متلون امروز نیستند.
جهان غیرغربی با محوریت چین و هند و روسیه و ترکیه و برزیل با اقتصادهایی مهم تر از کشورهای اروپایی جای پای چندانی در نظام حقوقی موصوف ندارند.
وقتی ساختار حقیقی در دایرەی ساختار حقوقی جا نشود، طبعا تزاحم و اصطکاک پدید می آید.
ممکن است مقایسەی سیستم های کوچک و خرد فروملی با ساختارهای بزرگ مقیاس جهانی قدری فریبنده باشد، اما با اندکی تدقیق، منطق درونی همان است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺عمان زیباترین جای جهان!
مسقط پایتخت عمان شاید زیباترین نقطەی جهان باشد. از فاصلەی دور رشتەهای انبوه تخته سنگ با لبه های مضرس و به شکل پرتگاه و بریدگی های تیره گون از دریا برآمده است....
سطور بالا نوشتەی جرج کرزن دیپلمات و وزیر خارجەی بعدی بریتانیاست که به هنگام بازدیدش از ایران و سواحل خلیج فارس در سال 1889 اینگونه مسحور جذابیت های طبیعی مسقط روستایی و بادیه ای شده بود.
135 سال بعد عباس عراقچی وزیر خارجەی ایران به گونه ی دیگر به ستایش عمان می پردازد؛ این بار نه زیبایی های طبیعت و آفتاب و صخره های سنگی و دریای آن، بلکه جذابیت های سیاسی و ژئوپولتیک و اطمینان به نقش شایستەی آن به عنوان تتری معتمد جهت رد و بدل پیام با آمریکاست که چشم ایران را می گیرد.
در حالیکه ابهام و تناقض در مورد محل دور دوم گفتگوها هنوز ادامه دارد، عراقچی می گوید که منتظر طرف عمانی برای تعیین مکان هستیم!
و این به معنای آنست که هر جا که باشیم و از جمله رم، ما مهمان و عمان میزبانمان است!
ترامپ اولین نامه اش را از طریق امارات فرستاد، اما جمهوری اسلامی با فراست توپ را به برادران عمانی پاس داد و ابوظبی را کنار گذاشت.
عقد اخوت ایران و عمان اما دهه ها پیش و زمان پهلوی دوم بسته شد و تا به امروز دوام آورده است.
جمهوری اسلامی البته در دهەی اول حیاتش دو برادر رضاعی - نوشیده از شیرەی ایدئولوژی و انقلابی گری - داشت که آنها را کشورهای برادر سوریه و لیبی می نامید.
گرچه الجزایر هم گاه گاهی شامل این الطاف می شد، اما پس از تحولات سیاسی آغاز دهەی نود میلادی این کشور، رابطه اش را با آن از دست داد و سوریه به عنوان تنها دستاورد انقلاب 57 باقی ماند.
البته هر دوی این برادران مقهور انقلاب های خونین و مردمی شدند و زیر آوار تاریخ مدفون گشتند.
سلطان نشین عمان که میزبان مذاکرات ایران و آمریکا شده، کشوری کوچک است که تاج و تختش را به نحوی مدیون ایران است.
ایران پس از آنکه قرن نوزده و عمدەی قرن بیست را بر اثر عقب ماندن از گردونەی تحولات و پیشروی امپریالیسم اروپایی از دست داد، در دهەهای اخیر در نقش قدرت منطقه ای تنها دو مداخله در خارج مرزهایش داشته است:
عمان و سوریه و هر دو به قصد نجات تاج و تخت حاکمان آنها!
اولین مداخلە در عمان صورت گرفت.
جبهەی آزادیبخش ظفار سلطنت سلطان قابوس را تهدید می کرد و مداخلەی یگان های زبدەی ارتش شاهنشاهی ایران پس از چند سال نبرد، قابوس را نجات و چپ گرایان را شکست داد.
دومین مداخلەی از این دست، چهل سال بعد در سوریه صورت گرفت که فرجامی تراژیک یافت.
بشار اسد بر اثر کمک ایران و روسیه، گرچه سالی چند از سقوط محتوم گریخت.
ولی به خاطر تحولات پس از حملەی 7 اکتبر ورق برگشت و یکی از بدترین باخت های سیاست ایران در منطقه رقم خورد.
بماند که کشوری ویران و ورشکسته هم از خود بر جای گذاشت و از قضا امروز اعلام شد که قبل از سقوط در بروازهایی محرمانه( بخوانید مجرمانه) هواپیما هواپیما، دارایی های سوریەی مفلوک را به مسکو منتقل کرده است.
برعکس، عمان که امروز دریچەی دیپلماسی ایران و کم خطرترین خط تماس با جهان غربی برای آن شده، صاحب اقتصادی شکوفا و عنقریب در عداد ببرهای خلیج؛ اقتصادهای نوظهور منطقه مانند امارات و عربستان قرار می گیرد.
طرفه این جاست که این کشور نوظهو و تا این اواخر منزوی به مقصدی جذاب جهت مهاجرت سرآمدان و نیروی کار ماهر طبقەی متوسط ایران بدل شده است.
ممکن است برای خوانندگان جای تعجب باشد، اما همین مسقط که امروز گرانیگاه دیپلماسی و مرکز گفتگوهای مهم سیاسی شده، در گذشتەای نه چندان دور دهکده ای بود بسته که شب ها دروازهایش مقفول و شتربانان بد یمن با تاریکی هوا ناچار می شدند تا کلەی سحر پشت در به انتظار بنشینند!
نخستین اصلاح سلطان قابوس معمار اصلی دوستی با ایران در هر دو دورەی پهلوی و جمهوری اسلامی، پس از کودتای بدون خونریزی اش در سال 1970 برچیدن این قفل و کلون ها و تخت کردن ارگ ها و دروازه ها بود.
تصور کنید زمانی که ایران میزبان دهها پادشاه و رئیس جمهور و نخست وزیر در پرسپولیس بود، مسقط مثل دارالخلافەی طهران در عهد ناصری برج و بارو داشت و شب ها با قفل و کلون بسته می شد.
عمان البته همسایەای بی چشم و رو در نیامد. نیکی های ایران را در دوران عسرت و تنگدستی به طاق نسیان ننهاد و با همسایەی بزرگش جز از طریق دوستی درنیامد.
صد البته عاقبت مداخلەی ایران در عمان به عکس سوریه بخیر شد. شاید به این خاطر که ایران دهەی هفتاد گرچه مثل امروز قدرتی در منطقه بود، اما ترجیح می داد بجای خلاف جهت آب، کاملا در راستای آب شنا کند.
آب و جهت های آن در اینجا، استعاره ای برای نظام جهانی و زیر سیستم های آن در منطقه است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1