ارتباط با من @Salahkhadiw اینستاگرام: https://www.instagram.com/salah.khadiw
🔺ونس و هس: معاونان سه حرفی و دو حرفی دونالد و آدولف!
آنهایی که با سرگرمی هایی چون جدول کلمات متقاطع مانوسند، احتمالا این سوال زیاد به گوششان خورده: معاون دو حرفی هیتلر؟
و پاسخ آن: هس!
اکنون ونس معاون سه حرفی ترامپ! از دولت آلمان بخاطر ایجاد محدودیت برای حزب نئونازیها - فرزندان فکری و سیاسی هس - به تندی از برلین انتقاد کرده است.
قضیه این است که یک نهاد دولتی آلمان، حزب AFD - آلترناتیو برای آلمان - را جزو جریانات راست افراطی قلمداد کرد، روبیو وزیر خارجەی آمریکا و ونس معاون ترامپ به تلخی از این تصمیم انتقاد و از نئونازی ها حمایت کردند.
ونس و روبیو دولت آلمان را به استبداد متصف و با وارونه خوانی تاریخ آن را به برپایی دوبارەی دیوار بڕلین متهم نمودند.
حزب AFD که اخیرا در ایالت های شرقی آلمان به پیروزی رسید دارای افکار تند ملی گرایانه، ضد اسلام و ضد مهاجران است. این حزب به نحوی از اعقاب فکری ناسیونال سوسیالیسم به شمار می رود.
از این رو تمجید از آن برای دولت ترامپ که جزو ستایشگران پروپاقرص پوتین است، امری غریب نیست.
جالب این جاست که حزب آلترناتیو هم مانند سایر جریانات راست افراطی اروپا دارای مواضع دوستانەای نسبت به کرملین است.
در طول یک قرن اخیر احتمالا این نخستین بار است که متحدان واشنگتن و مسکو در صحنەی اروپا به اردوگاه سیاسی و فکری همسانی تعلق دارند.
ممکن است برای آمریکا که اولویت اصلی اش مهار چین است، این مساله بر مبنای محاسبات واقع گرایانەی ژئوپولتیک، نمایشی فرعی باشد. اما بیانگر شکاف ایدئولوژیک بزرگی است که در دنیای غرب افتاده است.
شکاف میان لیبرالیسم و ناسیونالیسم و بین اتحادیه های فراملی و ملی گرایی های تنگ نظرانه و هویت طلب.
85 سال پیش آلمان نازی تهدیدی فوری علیه آمریکا به شمار نمی رفت، دستکم به اندازەی امپراتوری ژاپن که نیروی دریایی مهاجم و مجهزش برتری آن را در اقیانوس آرام به چالش می طلبید.
اما روزولت پس از لختی درنگ در ایستادن کنار بریتانیا و فرانسه تردید نکرد. عمدتا با این استدلال؛ کشوری که اعلامیەی استقلال آن با جوهر آزادی نوشته شده، تبعا زرادخانەی دمکراسی جهان است.
ترامپ اما امروز با بی پروایی در حال له کردن نظم بین المللی است و سیاست قدرت را بدون شرم بر ملاحظات اخلاقی و هنجارهای بین المللی ارج می نهد.
داعیەهای سیاست خارجی آمریکا دربارەی التزام به آزادی، دمکراسی و حقوق بشر، همیشه تحت تاثیر ملاحظات ژئوپولتیک و منافع فوری و عینی قرار گرفته است.
اما هیچوقت نیز به اندازەی امروز پرده های حجب و شرم کنار نرفته و منطق عریان قدرت هویدا نشده است.
آمریکای ترامپ تعارف را کنار گذاشته و ادعایی دربارەی آزادی و دمکراسی ندارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺بازگشت به نقطه، سرخط!
✅روزنامەی جمهوری اسلامی در ش 14 روز 26 خرداد 1358 در مطلبی طولانی تحت عنوان؛ نیروگاه های هستەای: خیانت آشکار به خلق ما نوشته:
رژیم ضد خلقی شاه برای وابسته کردن هرچه بیشتر کشور به امپریالیست های جهان خوار و تارج هرچه بیشتر درآمدهای حاصل از فروش نفت به این فکر افتاد که تا سال 1371 بیست نیروگاه اتمی با ظرفیت 23000 مگاوات در کشور ایجاد کند.
بدین منظور قراردهای متفاوتی با کشورهای غربی بسته شد.
جمهوری اسلامی در ادامه با اشاره به پیچیدگی های غنی سازی اورانیوم و لزوم وارد کردن آن از کشورهای غربی پرسیده: آیا باید نیروگاه در حال ساخت بوشهر را با 60 درصد پیشرفت کامل کرد یا رها نمود؟
در پاسخ می نویسد با توجه به احتمال آلودگی خلیج فارس و نیز نقشەی دولت های غربی برای وابسته کردن اقتصاد ایران از رهگذر سرمایه گذاری در صنعت هسته ای، بهتر است ایران از خیر آن بگذرد!
✅46 سال بعد در جریان مذاکرات با آمریکا عراقچی می گوید: بیایید با هم 19 نیروگاه دیگر بسازیم!
البته 19 بعلاوەی یک - بوشهر - همان 20 می شود.
ظاهرا طرف مقابل نیز با این پیشنهاد مخالف نیست؛ مشروط به حذف غنی سازی مستقل و پذیرش بازرسی های سرزده و بدون محدودیت.
می گویند ضرر از نیمه هم برگردد، منفعت است، البته در اینجا باید گفت که پس از نیم قرن برگردد!
اگر بگوییم که خواستەی وزیر خارجە چیزی جز بازگشت به پلن هسته ای ایران در دهەی پنجاە نیست، گزاف نیست.
آنچه که جمهوری اسلامی قریب پنجاه سال قبل نوشته و نسبت به آن زینهار داده، قرابتی غریب با دستور کار مذاکرات فعلی دارد.
گویی مصداق این آیەی شریف است:
و عَسَی أنْ تَکْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُم وَ عَسی أنْ تُحِبُّوا شیئاً و هُوَ شَرٌّ لَکُم
✅آنچه روزنامەی مزبور که تریبون اصلی جناح حاکم بود، نوشته، چیزی جز تراوشات فکری و احتجاجات قلمی روشنفکران چپ و مکاتب اقتصادی نظیر راه رشد غیر سرمایه داری، متد جایگزینی واردات و نظریەی وابستگی و امپریالیسم نبود.
این نظرگاه ها آن زمان هواخواه و رهروان بسیار داشت. بسیاری از کشورهای غیرمتعهد و یا نزدیک به بلوک شرق از چین و هند گرفته تا عراق و لیبی و مصر ناصری و کشورهای آفریقایی در پی الگوبرداری از آن جهت توسعه بودند.
در مقایل کشورهایی چون کره، سنگاپور، تایوان، شیلی، برزیل و ...با پیگیری سیاست های صادرات محور و باز کردن درها به روی تجارت جهانی، راهی دیگر را رفتند و کامیاب هم شدند.
چین و هند و بعدتر کشورهای عرب خلیج فارس هم به این کاروان پیوسته و به اقتصادشان رونق بخشیدند.
ایران اما از این گردونه عقب ماند. اگر کاری هم کرد، مصداق یک گام به پیش، دو گام به پس شد.
اقتصاد درست مانند سیاست خارجی در چنبرەی سیاست داخلی گرفتار شد.
اقتدارگرایی سیاسی و امتیازهای آن هرگز اجازه نداد توسعەی ملی به هدف اصلی و آرمان جمعی تبدیل شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کردستان، پیشتاز زوال کودک همسری در ایران
در حالیکه به صورت کلی نرخ ازدواج در ایران کاهشی است، در سال های اخیر نرخ ازدواج دختران زیر 15 سال افزایش نشان می دهد.
این آسیب اجتماعی در همەی استان ها یکسان نیست و متاسفانه استان های شمال غربی و شمال شرقی آمارهایی نگران کننده دارند،
آمار پایین این پدیده در کردستان در نوع خود جالب است. در همه استانهای کردنشین - ایلام، کردستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی - به رغم همه نابرخورداری های اقتصادی، نرخ کودک همسری بسیار پایین تر از متوسط کشوری است.
در این زمینه کردستان بیشتر به تهران و مناطق مرکزی کشور رفته که در آنها هنجارهای فرهنگی طبقەی متوسط حاکم است.
بدیهی است که نرخ نسبتا بالای پدیده کودک همسری در استان آذربایجان غربی در مقایسه با استان های کردنشین دیگر ناشی از بافت جمعیتی متنوع تر آن است.
در توجیه نرخ پایین کودک همسری در کردستان، علاوه بر فرایندهای نوپدید شهری شدن و عرفی شدن فزاینده، نباید زمینه فرهنگی مناسب را از یاد برد.
کردستان در چند دهەی اخیر شاهد یک روند شهری شدن فزاینده بوده که نرخ بالای مشارکت اجتماعی زنان از نمودهای آن است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
توضیحی لازم
ظاهرا تلگرام بدون اطلاع و رضایت ادمین کانال ها لینک های تبلیغاتی در داخل کانال ها قرار می دهد که البته توسط ادمین قابل مشاهده نیست.
اما در گوشی برخی از مخاطبان مشاهده می شود.
قبلا این لینک ها مربوط به تبلیغ رمزارزها بود، اما گویا اخیرا به معرفی برخی کاتال های خبری هم رسیده است.
طبعا این اقدام که مغایر اصول حرفه ای و اخلاقی است و بدون رضایت صاحبان کانال انجام می گیرد، مورد تایید نیست و به معنای همسویی یا تایید محتواهای بارگذاری شده نمی باشد.
🔺بندرعباس در آتش؛ غفلت یا فرصت؟
می گویند حادثەی بندر عباس را با انفجار بندر بیروت مقایسه نکنید! بسیار خوب! بیایید آن را با آتش سوزی شهر شیکاگو در سال 1871 مقایسه کنیم. آتشی که از انباری علوفه زبانه کشید و به سادگی تمام شهر را در کام خود برد.
اما قبل از آن لازم است پاسخ چند سوال را بدانیم!
انفجار بندرعباس خرابکاری بوده یا حادثه؟
اگر حادثه بوده، نگهداری نامناسب و غیراستاندارد مواد قابل اشتعال در اصلی ترین بندر و به نحوی شاهرگ حیاتی کشور، حاکی از چیست؟
سهل انگاری یا ناکارامدی مدیران مربوطه و یا کلا بحران مدیریت در کشور؟
اگر خرابکاری است، کار چه کسی است؟ اسرائیل؟
اگر صرفا اسرائیل است، چرا تا این لحظه تقریبا هیچ دولت غربی به شمول آمریکا که در حال مذاکره با ایران است، پیام همدردی و یاری نفرستاده است؟
سکوتشان موقت است و یا حاکی از رضایت؟
اگر دومی صحیح است، چرا؟
آیا این بخشی از رفتار مذاکراتی است یا احیانا هدف مورد حمله را موجه می دانند؟
موضع ایران چگونه باید باشد؟
اگر این رخداد اتفاقی بوده، آیا نباید نگران پدافند غیرعامل و ریسک های مشابه در جاهای دیگر باشد؟
اگر هم عمدی است، چه تاثیری روی محاسبات سیاسی و منطق مذاکراتی آن می گذارد؟
چرا روایت رسمی از حادثه اینقدر ضعیف، نامنسجم و درهم و برهم است؟
احیانا این روایت نه چندان مطلوب و پیوست رسانه ای ضعیف، بازتابی از مدیریت آشفتەی بحران و سردرگمی های معمول نباشد؟
در هر کشوری ممکن است حوادث مشابه رخ دهد. اما هر چالش مقابله جویانه و بازسازی های بعدی در کانون روایت مقبولی قرار دارد که وظیفه ی ایجاد عزم ملی و همبستگی عمومی بر دوش آنست.
همانگونه که اشاره شد در اکتبر 1871 شیکاگو دستخوش حریق شد. آتش سوزی از یک انبار علوفەی کوچک آغاز و به سرعت تمام شهر را در بر گرفت.
دو روز کامل شهر سوخت. هجده هزار بنا ویران و سیصد نفر کشته شدند.
به رغم هولناکی این رخداد، در عرض دو سال شهر بازسازی شد و تا سال 1890 به دومین کلان شهر آمریکا پس از نیویورک بدل گردید.
کارزار بازسازی سریع و خیره کنندەی شیکاگو در درجەی اول مرهون سرمایەی اجتماعی بالایی بود که در آغاز قرن آمریکا وجود داشت.
در مهد اختراعات و پیشرفت های علمی و وجود قدرتی آزادیخواه که هنوز به مداخلات استعماری آلوده نشده بود، امید به آینده و اعتماد عمومی به وفور یافت و انگیزەی اصلی را تشکیل می داد.
بندرعباس هم که در دورانی از تاریخ نام آن با اشغال و سپس آزادی از دست نسل نخست امپریالیسم اروپایی گره خورده، می تواند شاهد کارزاری ملی برای همدردی و بازسازی باشد.
مشروط به آنکه ملت از ماوقع باخبر و در جریان راست و درست ماجرا قرار گیرد.
آنچه ایران امروز به راستی از کمبود آن رنج می برد، فقدان و فروکاست امید و اعتماد است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
توضیحی لازم
ظاهرا تلگرام بدون اطلاع و رضایت ادمین کانال ها لینک های تبلیغاتی در داخل کانال ها قرار می دهد که البته توسط ادمین قابل مشاهده نیست.
اما در گوشی برخی از مخاطبان مشاهده می شود.
قبلا این لینک ها مربوط به تبلیغ رمزارزها بود، اما گویا اخیرا به معرفی برخی کاتال های خبری هم رسیده است.
طبعا این اقدام که مغایر اصول حرفه ای و اخلاقی است و بدون رضایت صاحبان کانال انجام می گیرد، مورد تایید نیست و به معنای همسویی یا تایید محتواهای بارگذاری شده نمی باشد.
🔺کیهان: از رحمان فرامرزی تا حسین شریعتمداری
شریعتمداری امروز باز خواهان بستن تنگەی هرمز و خروج ایران از ان پی تی شد.
مدیر کیهان دلیل این موضع شاذ را پشتیبانی از محور مقاومت و مقابله با ترفند آمریکا جهت القای شکاف میان ایران و آن خواند.
چند دهه است که تفسیر مواضع رادیکال کیهان و خط شکنی های آن به یکی از دلمشغولی های مفسران و روزنامه نگاران و اهالی سیاست بدل شده است.
غالبا این تلقی وجود دارد که هرچه کیهان و مدیر مسئول از هفت دولت آزاد آن می نویسند، موضع راستین نظام، یا دستکم بخش تندروی آنست.
برخی ها هم در جایگاه واقعی مدیر این روزنامه در بلوک قدرت تشکیک و اهتمام به مواضع وی را مبالغه آمیز می دانند.
با این وجود تردیدی نیست که خود وی شخصا تلاش می کند که منش و روش خویش و تراوشات قلم پرخاشگرش را برند اصلی انقلاب و نظام بداند.
گرچه نام کیهان در چند دهه ی اخیر به طور عمده با نام "برادر حسین" گره خورده، اما جالب است بدانید که وی وارث مطبوعەای باسابقه و معتبر و دارای لشکری از روزنامه نگاران بنام و البته خوشنام است!
اگر از رحمان هاتفی سردبیر توده ای و البته محبوب کیهان در دهەی پنجاە بگذریم که پس از انقلاب در زندان سرنوشتی غم انگیز یافت می توان گفت که شریعتمداری بر جای عبدالرحمن فرامرزی نشسته است.
فرامرزی نامی درخشان در سیاست و روزنامه نگاری ایران قبل از انقلاب است.
با فرامرزی، کیهان ارج و نام و اعتبار پیدا کرد و با فاصلەی زیاد روزنامەی قدیمی و پبشکسوت؛ اطلاعات را پشت سر گذاشت.
فرامرزی مسلمانی سنی و از اهالی استان هرمزگان فعلی بود. با معیارهای امروز نشستن فردی سنی مذهب در جایگاه سردبیر مهم ترین روزنامەی کشور، ناممکن و بل باورنکردنی است.
امروزه طیف تندرو و وابستگان به جبهەی پایداری شریعتمداری را سلطان قلم می نامندː
نامی بی مسما و عنوانی فاقد محتوا!
بی مجامله اما سلطان مطبوعات ایران، فرامرزی بود که صرف وجود نامش در نشریه ای تیراژ آن را به چند صد هزار نسخه می رساند.
وی استاد دانشگاه، وکیل، سیاستمدار و نویسندەای چیرەدست بود کە هرگز قلمش را نفروخت.
در دعوای شاه و مصدق، آشکارا شاهی بود، اما بارها مورد غضب پهلوی قرار گرفت و ممنوع القلم گردید.
فرامرزی وطن پرستی دوآتشه و ملی گرایی متعصب بود. همانطور که اشاره شد با نگاه امروز این مساله عجیب است. اهل سنت و ایران گرایی پرشور و سازش ناپذیر!؟
اکنون که هویت ملی در کمند مذهب رسمی گرفتار آمده، این معادله بغایت آشفته و بغرنج می نماید! اما در عصر فرامرزی اینگونه نبود.
جالب این جاست که فرامرزی که زمین تا آسمان با شریعتمداری متفاوت بود، اشتراکی غریب با نامبرده دارد.
او هم طرفدار آرمان فلسطین بود، البته هواداری بی غل و غش و از صمیم قلب و بدون رانت و فحش و اجبار.
شاید فلسطین گرایی برای وی که هرگز الفتی با اندیشەی چپ نداشت، بازتابی از سنی بودنش بود.
اول مرداد 1339 شاه ایران در کاخ گلستان در نخستین مصاحبه اش با رسانه های داخلی حاضر شد.
حاضرین و از جمله مسعودی مدیر اطلاعات با زبانی سرشار از تملق و تشریفات سوالاتی بی خطر و خاصیت پرسیدند.
فرامرزی بی مداهنه برخاست و پرسید:
راست است که ایران شاهنشاهی اسرائیل را به رسمیت شناخته است؟
شاه گفت: ایران سالهاست که اسرائیل را به صورت دوفاکتو و نه دوژوره به رسمیت می شناسد.
روز دوم مرداد، ناصر رهبر کاریزماتیک مصر در برابر سیل جمعیت در اسکندریه سخنرانی می کرد.
فردی کاغذی به دستش رساند. تلگراف محرمانەی سفیر مصر در ایران بود.
ناصر پس از خواندن آن گفت: چون شاه ایران عامل استعمار است و اسرائیل را به رسمیت می شناسد، از این لحظه به روابطمان با ایران خاتمه می دهیم.
رابطه قطع شد و بحرانی بزرگ پدید آمد. شاه بر فرامرزی خشم گرفت و قلمش را ستاند.
فرامرزی اما از پای نایستاد. در سال های بعد و در روزنامه های دیگر در دفاع از فلسطین نوشت.
موضعی که مطلقا خوشایند حکومت نبود و وی را در مقام روزنامه نگاری نزدیک به دولت در معرض فشار و ناراحتی قرار می داد.
شاید استقلال عمل او و امثال وی از جایگاه شان به عنوان روزنامه نگاری اصیل و صاحب قلمانی دارای ارج و اعتبار ناشی می شد.
روزنامه ای که فرامرزی سردبیرش بود، آنقدر فروش و تیراژ داشت که وابسته به اعانه و بودجه و آگاهی دولتی نباشد.
طبعا خبری هم از اراضی دماوند و سفره های رنگین سیاست و اقتصاد نبود.
امروز عصر غول ها در همەی عرصه ها به سر آمده، از سیاست گرفته تا ادبیات و از هنر و سینما گرفته تا روزنامه نگاری و فرهنگ و اقتصاد.
بخشی از این هبوط به منطق رایج اکنون بر می گردد: هر چیزی را می شود خرید: از سربازی گرفته تا مدارک دانشگاهی و از وکالت و وزارت تا شان و منزلت اجتماعی.
طبعا قلم هم جزو کالاهای خریدنی است، با نرخ های متفاوت و بیان های گوناگون!
کیهان فرامرزی و هاتفی خواننده پسند و فروختنی بود، اما خریدنی نه!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺وداع با پاپ پاکدست و پیراستە!
در روزگاری که زندگی رهبران مذهبی در گوشه و کنار جهان به استعارەای از " کاهنان معبد آمون " تبدیل شده، پاپ فرانسیس استثنایی خلاف قاعده بود.
یک پیشوای مذهبی بغایت فروتن با تواضعی راستین و نه از جنس دروغ، که در ساده زیستی نمونه وارش نمود می یافت.
پاپ فقید بیش از هر چیز خوش داشت صدا و سیمای فقرا باشد و کلیسا را از خانەی ثروتمندان به ماوای بی نوایان تبدیل کند.
در عصر سرمایه داری افسارگسیخته که ارزش ذاتی هر پدیده بسته به بهای آن و کشش احتمالی سود و زیانش است، فرانسیس در نقش یک منتقد جدی نئولیبرالیسم قد علم کرد.
مدافع پرشور محیط زیست، عدالت آموزشی و درمانی و تامین نیازها و ملزومات اولیەی حیاتی برای تمام انسان ها بخشی از دستور کار پاپ لاتین تبار بود.
از این رو نامش بیش از اسلاف خود با عدالت، همدلی با فقرا، اصلاحات مذهبی و صلح طلبی گره خورد.
همین امر دایرەی محبوبیت وی را فراتر از صدها میلیون پیرو کاتولیکش برد و حتی به جهان غیرمسیحی هم رسوخ کرده بود.
فرانسیس پس از قرن ها نخستین غیر اروپایی بود که به رهبری کلیسای واتیکان رسید.
ساده زیستی و پرهیز از خدم و حشم و تلاش برای اصلاحات بنیادی در نهاد کلیسا و تبدیل شدن به صدای فقرا به نحوی به تعلقات یسوعی وی باز می گشت.
این رهیافت مترقی و متفاوت اما دارای وجه ممیزەی مشخصی با آموزه های الهیات رهایی بخش بود.
کلیسایی که خاستگاهش از قضا زادگاه فرانسیس است و از طریق تلفیق مسیحیت و مارکسیسم در جایی چپ تر از مرکز می ایستد.
پاپ فقید بیشتر اصلاح طلبی مدنی بود. در مسائل شخصی محافظه کار و دین دار و حامی تعالیم سنتی کلیسا و در مسائل اجتماعی لیبرال منش و تا اندازەای رادیکال.
فرانسیس همچنین صدای صلح بود. در این راه به گفتگوهای مذهبی ایمان داشت و برای نخستین بار پس از هزار سال کوشید شکاف پدید آمده با کلیسای ارتدوکس را کم کند.
همچنین در برابر اسلام هراسی رایج این روزهای اروپا; که می رود جایگزین یهودستیزی پیشین شود، بارها ایستاد.
پاپ با صدایی بلند انتساب خشونت ذاتی به اسلام را رد می کرد و تا جایی پیش می رفت که بگوید با این سیاق می توان کاتولیسیسم را هم منادی خشونت دانست.
همانطور که در ابتدای این مقال گفته شد پاپ پاکدست و ساده زیست بود و این وجهی مهم برای ارزیابی صداقت پیشوایان مذهبی در جهان امروز است.
درست است که دیری است که دستگاه پاپی اقتدار سیاسی ندارد و روشنگری و پیامدهایش؛ از جمله ظهور دولت های ملی، بند ناف آن را از قدرت بریده است.
اما در عصر جهانی شدن که از جهتی به معنای کاستن از اهمیت دولت ها و افزایش نقش سرمایەی بین المللی و انفتاح نئولیبرالیسم است، نمی توان از مخاطرەی آلودن مجدد به ثروت و ارزش های ذاتی آن نظیر منطق سود و زیان و بازاری شدن هر چیز گذشت.
در همین خاورمیانەی فلک زده، نئولیبرالیسم و روندهای آن در پیوند با استبداد سیاسی عملا به سرمایه داری رفاقتی ترجمه شده است.
رفقای روحانی در این نظم اقتصادی بعضا جایگاهی والا دارند و اغلب سهم شیر می برند.
نهادها و مراکز مذهبی بیش از پیش لاکچری و ثروتمند محور و به پول های آلوده وابسته می شوند.
چنین نیست که مانند گذشته فقط از رابطەی بازاریان محافظه کار و بورژوازی سنتی با روحانیت سخن گفت.
سرمایه داری رفاقتی فراتر از رابطەی پبش گفته و یک رهیافت اقتصاد سیاسی تازه است.
مقصود تکیه بر این مهم است که در عصر جدید تنها نمی توان به گسیختن پیوند دین و دولت جهت رستگاری اولی و بهبود عملکرد دومی امیدوار بود.
بلکه مذهب مدنی را باید از دام نهادها و کارتل های اقتصادی بخش خصوصی هم رها نمود.
وقتی دولت نئولیبرال در ساحت اقتصاد، تصدی گریش را کم می کند، بخش های اقتصادی خصوصی فربه پدید می آید.
نام این بخش در سرمایه داری های رفاقتی اقتصاد خصولتی است که به آسانی به کمین نهادهای اجتماعی می نشیند و خوش دارد که با نهاد مذهب وارد داد و ستدی برد - برد شود.
سلوک فرانسیس در این زمینه درس آموز است. کلیسا متعلق به فقراست و دین نه مامور ماله کشی کسب و کار ثروتمندان بلکه وکیل مدافع نداران و فرودستان است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
به «شهریار شهیر شارنامه»
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی
درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی
نمیبینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
می صوفی افکن کجا میفروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
جناب دکتر خدیو!
اندیشمند گرانقدر!
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
انی رایت دهرا من هجرک القیامة
آرشیو مطالب موزون کانال وزین شارنامه را به رسم سابق مطالعه می کردم. فقط میتوان گفت:
به پرویزن معرفت بیخته
به شهد عبارت بر آمیخته
دیر زمانی است مقیم «شارستان» معرفتِ آن «شهریار شهیر»یم. «شارنامه»، به جای آن که به تاریکی چاه و به باریکی راه لعنت فرستد، شمعی را روشن کرده و جمعی را انجمن کرده است. و از ایمان کسی نمی پرسد و همگان را نان معرفت میدهد. که آنکس به درگاه باریتعالی به جان ارزد، البته بر خوان دکتر خدیو به نان ارزد.
از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصت درویشان است
یکی از مطالب نسبتا قدیمی در نقد قولی از عبدالکریم سروش بود که من هم با شما همدل و همداستانم و میکوشم از منظر خودم نقدم را ارائه کنم؛ این هم گفتنی است که بنده از شاگردان سروش هستم. لکن بر ایشان دو سه نقد مکتوب دارم و البته پاره ای افکار ناسازگار کتابت نشده. لکن سروش عزیز است و حقیقت عزیز تر از سروش. و نفی حکمت نباید کرد نه بهر دل عامی چند (توده ها) و نه خاصی چند (نخبه ها)!
نقد آن نویسنده ی چیره دست را خواندم و جز حیرتم نیفزود، که زنهار از این بلاغة، زنهار از این فصاحت.
قول سروش بدین قرار بود که انقلاب ۵۷ را انقلابی بدون تئوری خوانده بودند. من «احتمالا» بیش از یک بار این سخن را از ایشان شنیده باشم. سخن سروش اشکال مند است. شاید مهمترین تسهیل گر «نظریِ »انقلاب، مرحوم شریعتی باشد! شریعتی که در بلاغت و صنعت کلامی، دست کمی از سروش نداشت. ایضا مهندس مهدی بازرگان، که از نوع خود روند الهیاتی جامعه را انقلابیزه میکرد! ایشان «مومن آل هندسه» بود لکن در سال ۷۱ در رساله ی مشهور «آخرت و خدا (هدف بعثت انبیا)» نرگس مستانه سکولاریسم، علم و فضل شصت ساله او را یغما برد. این کتاب البته «تجربه نامه» است. زندگی بازرگان هم یک تجربه است. من به احترام نویسنده ی این رساله و به علت نوشتنش، کلاه از سربلند میکنم.
اما به نقدم به سروش بازگردم. انقلاب ها محصول دنیای مدرن اند و در دنیای مدرن بدون «تئوری» چرخ های روزگار نمی چرخد!
اما گفتنی است انقلاب ۵۷ انقلابی نه در خلأ تئوری بلکه در خلأ «روشنفکر» بود! اما نه روشنفکر به معنایی که در دست است. تعریفم را از روشنفکر بازسازی میکنم و نقاب از چهره ی آن برمیکشم.
برای تعریف روشنفکر معیار هایی آورده اند. اما در این مورد مشخص بر آنم که روشنفکر کسی است -که سوای از ویژگی هایی که برای آن عنوان شده-، از مقابله با «تفکر هژمونیک جامعه» نهراسد! مرحوم مصطفی رحیمی بود که در کنج عزلت ماند، و مرحوم غلامحسین صدیقی که شروطش مقبول نشد. البته من معتقدم، بختیار در سال ۵۶ بی اشتباه نبود. پس مراد از «روشنفکر» در این مقال و مجال به این مثابه است. به قول حافظ: خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای!
در پایان، مانند باستانی پاریزی -زمانی که هنوز جمالزاده را ملاقات نکرده بود و در مکاتبه و نامه نگاری بودند- به جمالزاده این بیت شعر را مینوشت که من برایتان مینویسم:
ما ندیده به تو دادیم دل و شاهد ماست / حسن پیغمبری و عشق اویس قرنی
ایام بکام باد.
شاگرد شما:
سینا سعدینی
۲۸ فروردین ۱۴۰۴
#سینا_سعدینی
#ته_بساط
#صلاح_الدین_خدیو
#شارنامه
@SadiniSina
🔺نیم قرن از عصر اوین گذشت!
درست 50 سال از خلق این تصویر گذشت؛ اعدام فراقضایی بیژن جزنی و 8 نفر دیگر در تپه های اوین در روزی چون امروز.
نام اوین که در تناقضی غریب در کردی به معنای عشق است، در ایران مدرن با سرکوب و شکنجه آمیخته است.
اوین نماد تکامل نهاد زندان و حتی تولد مفهوم زندان به معنای فوکویی آن در ایران معاصر است.
قبل از اوین هم در ایران زندان و سیاهچال و کیفر و شکنجه وجود داشت، اما زایش زندان در معنای نظارت و مراقبت دائم و تسخیر جان و جسم و تخیل زندانی به تمامی مدیون آغاز عصر اوین از ابتدای سال 1350 است.
زندان میزان الحرارەی نظام سیاسی از حیث پایبندی به حاکمیت قانون، امنیت مخالفان و پاسداشت آزادی های مصرح در قانون است.
شوربختانه نام اوین از این حیث زیبندەی هیچ نظام سیاسی نیست.
بدتر از آن این نام با دو فراز تاریخی تلخ گره خورده است؛ انتقام از زندانیان در فروردین 54 و تابستان 67 به دلیل آنچه که در خارج می گذشت و از اساس ارتباطی با داخل نداشت.
دشوار می توان در پروندەی زندان بە دولتی حتی نظام های دمکراتیک نمرەی قبولی داد.
مثال گوانتانامو و زندان فرودگاه بغداد هنوز حاضر است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺اقتراح پهلوی: کردستان شمالی ضمیمەی آذربایجان و بخش جنوبی به کرمانشاه ملحق شود!
این نامه که هنگام نخستین تقسیمات مدرن کشوری در سال 1316 نوشته شده، حاوی حقایقی جالب است.
در سال 1316 رضاشاه با تبدیل ایران به ده استان، سنگ بنای تقسیمات امروز را گذاشت.
از نامەی فرهنگستان چنین بر می آید که این نهاد جهت نام گزینی مناطق کردنشین مورد مشورت قرار گرفته است.
فرهنگستان در پاسخ می گوید که مراجعه به منابع تاریخی نشان می دهد که این ولایات [ اردلان به مرکزیت سنندج و مکری به مرکزیت مهاباد ] هرگز جز کردستان نامی نداشته اند.
در پایان پبشنهاد می کند کردستان شمالی به مرکزیت مهاباد ضمیمەی آذربایجان و کردستان جنوبی به مرکزیت سنندج به کرمانشاهان ملحق گردد.
مهاباد در کنار مراغه، بیجار، خوی و ارومیه، استان چهارم را به مرکزیت ارومیه تشکیل داد.
سنندج هم همراه با کرمانشاه، همدان و ایلام بخشی از استان پنجم به مرکزیت کرمانشاه گردید.
دو دهه بعد استان کردستان به مرکزیت سنندج تاسیس شد. اما وضعیت کردستان شمالی به همین منوال باقی ماند و پویایی های ناشی از آن محرک بخشی از ناترازی های امروز آذربایجان غربی گردید.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺مدل لیبی، یا عراق و شوروی؟
مذاکرات ایران و آمریکا رخدادی حساس است و فرجام آن نقشی مهم در آیندەی ایران دارد.
تیم ترامپ و نتانیاهو از مدل لیبی یعنی برچیدن برنامەی هستەای در قبال لغو تحریم ها می گویند.
تندروهای داخلی دانسته و ندانسته به ره عراق می روند؛ انعطاف ناپذیری و پذیرش ریسک مواجهەی نظامی و تاکید بر فرم مذاکره بجای دستور کار آن.
9 ژانویەی 1991، 18 روز قبل از جنگ، عراق و آمریکا در آخرین فرصت دیپلماسی در ژنو رودروی هم نشستند.
بیکر خواهان خروج فوری عراق از کویت شد. طارق عزیز اما آن را به پایان اشغال گری اسرائیل گره زد.
دیدار بی نتیجه ماند و ناقوس جنگ به صدا در آمد.
همان زمان محافل ضد آمریکایی تهران با اشاره به نیم خیز شدن عزیز در مقابل بلند شدن بیکر جهت مصافحه، عزت نفس عراق را می ستودند!
در میانەی جنگ مدل ها، احتمالا مدل مطلوب ترامپ، الگوی مهار شوروی طی مرحلەی آخر جنگ سرد و به زانو درآوردن نهایی آنست.
هرچند نیم نگاهی به دو الگوی دیگر هم دارد.
شاید وظیفەی مبرم ایران این باشد که در وهلەی اول در تلەی عراق نیفتد. اجتناب از تلەی لیبی و شوروی به لحاظ اهمیت در مراتب بعدی قرار دارد.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺"عصر ایران" علیه ایران؟
در روزهای گذشته سایت خبری - تحلیلی عصر ایران، گزارشی جهت دار، قومی و تفرقه برانگیز در مورد شهر ارومیه منتشر کرد.
ابن نوشته سرشار از ارقام نادرست و داده های تاریخی برگرفته از الگوی تاریخ نویسی جمهوری ترکیه بود که در تمام دنیا به جعل و تحریف و وارونه نویسی تاریخ شهره است.
نظر به اعتبار و اهمیت عصر ایران به عنوان رسانه ای پرمخاطب و معتبر بلافاصله با مسئولان آن تماس گرفتم و اشتباهشان را گوشزد کردم، اما متاسفانه نتیجەای نبخشید.
این رخداد از بسیاری جهات درس آموز و محل تامل است. در عصر اینترنت و شبکه های اجتماعی، دروازه بانی سنتی خبری کارساز نیست و رسانه به آسانی می تواند طعمەی نفوذ و نردبان تفرقه افکنان و قوم گرایان افراطی شود.
ظهور پدیدەی ترامپ به عنوان نمود ملی گرایی و نژادپرستی افراطی تا حد زیادی وامدار روزنامه نگاری دیجیتال و شبکه های اجتماعی است.
نیک می دانیم در رسانه های چاپی کە تا قبل از انفلاب دیجیتال، جریان اصلی بودند، انتشار مطالب نژادپرستانه، نظریه های توطئه و دروغ های آشکار به آسانی امروز نبود.
محدودیت های فن آوری در کنار معدود بودن نسبی تریبون های سخن پراکنی و انتشار کلمه، به نوعی راست کیشی و استانداردسازی زبان و بیان انجامیده بود که به آسانی نمی شد از آن عدول نمود.
ناسیونالیسم افراطی در سراسر جهان از رسانه های مجازی و شبکه های اجتماعی رها از محدودیت و ویرایش برای نفرت پراکنی و نشر ایده های شرورانه بهره می برد.
زبان پیراسته ای که محصول سده ها روزنامه نگاری فاخر و حرفه ای بود، در معرض زوالی ویرانگر قرار گرفته است.
در اروپا، اسلام هراسی، ضدیت با مهاجران و پروپاگاندا علیه آزادی و دمکراسی عمدتا در استادیوم های فوتبال بیان و سپس توسط ترول های اینترنتی رله می شود.
خطر ترولیسم - اوباش گری اینترنتی - کمتر از تروریسم نیست. بلکه نوعی تروریسم مجازی است.
به فرض مثال دروغ شرم آور اقامت دائمی 650 هزار آوارەی عراقی در سال 1370 در ایران، به هیچ وجه در رسانه های چاپی ماقبل اینترنت امکان انتشار نداشت.
اما اکنون اوباش مجازی و ترولیست های قوم گرا با فراغ بال آن را می پراکنند و شوربختانه از فرط تکرار ممکن است اشباع و باورپذیر هم شود*
مساله این است که عجالتا هیچ امکانی برای دروازه بانی این حجم گسترده از اطلاعات مخدوش و موهن وجود ندارد.
شاید بتوان در آینده از رهگذر نوعی همکاری بین المللی و ابزارهایی چون هوش مصنوعی، به زردهای اینترنت لگام زد.
باید امیدوار بود که در این مسیر محتواهای نادرست، دروغ های عریان، مطالب نژادپرستانه و ضد همزیستی و همبستگی عمومی قبل از انتشار غربال شوند، بدون آنکه به اصل آزادی بیان صدمه ای وارد شود.
*شایان بیان است که در بهار 1370 صدها هزار آوارەی کرد راهی استان های غربی ایران شدند.
سطح زندگی آنان در آن زمان با داشتن خودروهای خارجی بسیار بالاتر از متوسط ایران بود و کمتر از یک ماه بعد با تشکیل دولت اقلیم کردستان به وطن خود بازگشته و به جرات حتی یک نفرشان هم در ایران نماند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺حیوان چموش درونمان را رام کنیم!
به سیاق کودک درون، هر یک از ما حیوانی در کانون هستی مان داریم به نام ناسیونالیسم!
ناسیونالیسم مانند گرگاس ( سگ گرگی) است. یک حیوان نیمه وحشی - نیمه اهلی که تربیتش به اهداف و استعداد صاحبانش بستگی دارد.
اگر آدمهای خوب - در اینجا مقصود مکانیسم های نهادی و هنجارهای دمکراتیک - نباشند، آدمهای بد به اندازەی کافی هستند که نیمەی وحشی آن را بیدار سازند.
ناسیونالیسم مدنی و به تعبیر هابرماس ملی گرایی مبتنی بر قانون اساسی نیمەی اهلی گرگاس است.
خوانش های مبتنی بر خون و خاک و زبان و فرهنگ هم مستعد لغزیدن به دامن توحشند.
800 نفر از اهالی فرهنگ و قلم و بعضا؛ از سرآمدان آن، بیانیەای در خصوص رخدادهای ارومیه و حواشی آن نوشته اند.
متن در توصیف تنش نوروزی بغایت متوازن و راهگشا و حتی ستودنی است. در مرحلەی تجویز اما قدری مبهم است.
مشخصا جایی که می گوید حقوق ایرانیان در چارچوب حقوق شهروندی قابل احصاست، بی تردید حرف درستی است.
اما مشروط به آنکه بهای اعطای شهروندی راستین، دست شستن از سایر تعلق های جمعی نظیر هویت های مذهبی، قومی، فرهنگی و زبانی نباشد.
شاید اشتباه می کنم ولی به تلویح و تصریح چنین اشاره و اماره هایی در بیانیه دیده می شود. اگر چنین باشد به سختی می توان از فضیلت آن بر پان ترکیسم و کردیت هویت طلب افراطی سخن گفت.
فرضا من یک شهروند درجە سوم ساکن استان آذربایجان غربی هستم - در قیاس با شهروندان درجە دوی استان کردستان - و طبیعی است از یک سیاست شهروندی دمکراتیک که برابری راستین را در بر داشته باشد، با جان و دل استقبال کنم.
روشن است که ضمانت و توفیق چنین سیاستی در بازتوزیع حقیقی قدرت نهفته است.
به گونه ای که شهروندی از اسارت مذهب آزاد و صرفا به شمارەی ملی اشخاص مرتبط شود.
اما اگر در قبال این هبه، باقی تعلقات جمعی ام گرفته شود، تنها بخشی از هویتم از کف نمی رود.
بلکه دوباره در بازی قدرت مغبون و دچار فرودستی جدیدی می شوم.
ازاین رو جدایی دین از دستگاه دولتی نباید به بهای انحصاری دیگر بدست آید.
ما هر یک در بهترین وضعیت، صاحب بخشی از حقیقت هستیم و حق نداریم روایت خود از جهان را یگانه و تردید ناپذیر بدانیم.
مای جمعی ایرانی باید چون چتری ملی بالای سر همەی وفاداری های فروملی قرار گیرد.
اما در ذیل آن باید تنوع و تکثر را پاس داشت و دچار وسوسەهای فریبای ژنریک سازی نشد.
تردیدی نیست که برای مردم سالاری و پاسداشت سیاست کرامت و شهروندی برابر، چارجوبی ملی لازم است و ایران این چارچوب است.
برای پر کردن محتوای آن هم می توان به ناسیونالیسم راست بی مدارای ترامپ و پوتین و مودی - نیمەی وحشی گرگاس - نظر داشت و هم در میانه ایستاد و دچار وسوسەهای چپ و راست نشد.
در زمان هایی نه چندان دور چپ های ایرانی برای به اصطلاح پرولتریزه شدن - درک طبقەی کارگر با گوشت و پوست و خون - به کارگری و بیگاری می رفتند.
این الگوی دراماتیک اکنون هم قابل کاربست است! روشنفکران مرکزنشین قدری بیایند در کردستان و بلوچستان زندگی کنند و عینیت را از نزدیک ببینند!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از وستفالیا بە ایستفالیا: غزه غرق در خون
با انتشار این فیلم، دروغ دو هفته پیش اسرائیل دربارەی کشتار امدادگران رفح برملا شد
5 دستگاه آمبولانس و 1 خودروی آتش نشانی با چراغ های گردان برای کمک به مجروحان در حال حرکتند.
به یکباره سربازان اسرائیلی آتش گشودە و 15 سرنشین آنها را اعدام می کنند.
میزان کشنار در غزه به حدی رسیده که افکار عمومی عملا کرخت و اشباع شده.
آیا با جهان جدیدی مواجهیم؟ مقصر کیست؟
سادەترین پاسخ مقصر قلمداد کردن آمریکا به عنوان حامی اصلی اسرائیل است. اما این کافی نیست.
روسیه، چین، هند، ترکیه، برزیل و تمام قدرت های بزرگ و متوسط تازه هم گناهکارند.
چرا مانند عراق 1991 و یوگسلاوی 1999 اصل مداخلەی بشردوستانە فعال نمی شود؟
چون در مورد دولت وقت سوریه هم که با پشتگرمی حامیان خارجیش صدها هزار غیر نظامی را کشت نیز اعمال نشد!
قدرت های نوظهور بالا با مفاهیم غربی حقوق بشر، آزادی و دمکراسی که مبنای نظری مداخله در امور داخلی کشورها است، چندان سازگار نیستند.
این رویکرد وقتی با منطق ژئوپولتیک جهان غربی مماس می شود، نتیجەاش غزە است!
نظم وستفالیایی دارد ایستفالیایی - شرقی مآب - می شود!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از یمن بوی جنگ می آید!
حملەی امروز حوثی ها به فرودگاه بن گوریون نشان داد که دو ماه بمباران آمریکا و پیش از آن حملات مکرر اسرائیل، خلل چندانی در قابلیت های تهاجمی آنها ایجاد نکرده است.
امری که می تواند باعث تجدید نظر در چشم اندازهای استراتژیک موجود شود.
سه روز قبل از حملەی امروز که نقطه عطفی در موشک پراکنی حوثی ها محسوب می شود، پیت هگست وزیر دفاع ترامپ ایران را بابت حمایت از صنعا با لحن بی سابقه ای تهدید کرده بود.
امروز هم وزیر دفاع سابق اسرائیل جهت تلافی خواهان حمله به تهران شد.
حوثی ها که از خط مقدم جنگ دورند و از لحاظ استانداردهای زندگی در قیاس با دیگر مناطق خاورمیانه در مرتبەی پایین تری قرار دلرند، تاب آوری و سرسختی کم نظیری از خود به نمایش گذاشته اند.
این ویژگی در کنار اشراف بر آبراهەهای مهم بین المللی و تجارب جنگی موفقیت آمیز با ائتلاف عربستان و امارات، آنها را به نیرویی تهدید آمیز و موثر تبدیل کرده است.
به طور مشخص تبعات حملەی امروز چگونه خواهد بود؟
آیا باعث کاهش شکاف میان ترامپ و نتانیاهو و به طریق اولی میان کبوترها و بازهای دولت آمریکا در پروندەی ایران می شود؟
اگر چنین شود، پای سوالات کلی تری از این قبیل به میان می آید:
در بحبوحەی مذاکرات ایران و آمریکا، حوثی ها برای تهران یک دارایی استراتژیک محسوب می شوند یا متغیری اخلال گر که منفعتشان کمتر از هزینەهایشان است؟
بن بست فعلی در مذاکرات ایران و آمریکا، موقت و قابل رفع است یا راهبردی و حل نشدنی؟
در گفتگوهای جاری و احتمالا آتی پروندەی متحدان منطقه ای ایران چه جایگاهی دارد؟
اگر احیانا این پرونده در دستور کار قرار گیرد، ایران چگونه بر سر آن بده بستان خواهد نمود؟
حوثی ها که بخشی از توانایی هایشان مدیون ایران است، در عمل چقدر از آن حرف شنوی دارند؟
اسرائیل و احیانا آمریکا صورتحساب حملەی امروز را به پای چه کسی می نویسند و چگونه آن را تسویه می کنند؟
تاب آوری و سرسختی حوثی ها و توانایی آنها برای ماندن در سنگر، روی ادراک واشنگتن و تل آویو چه تاثیری می گذارد؟
آیا به فکر گسترش جنگ و فرضا عملیات های زمینی می افتند یا کاهش تنش و توقف های ولو موقت را ترجیح می دهند؟
چگونگی مواجهه با این چالش ها، آیندەی جنگ و صلح در منطقه را تعیین می کند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺سندرم ویتنامِ ما و آنها: این کجا و آن کجا!
50 سال از 30 آوریل 1975 و سقوط سایگون گذشت. روزی که ارتش ویتنام شمالی آخرین نفرات آمریکایی را با تحفیر از سایگون بیرون راند.
کمتر از چهار سال بعد انقلاب ایران پیروز و شاه هم از کشور بیرون انداخته شد.
در ظاهر پیوندی مستقیم بین این دو رویداد وجود نداشت، اما رشته هایی مرئی و نامرئی آنها را بهم می بست.
نخست آنکه سقوط آسان شاه تا حد زیادی مدیون ابتلای آمریکا به سندرم ویتنام بود.
دولت دمکرات کارتر که پس از شکست ویتنام روی کار آمد، مثل مارگزیده از هر گونه ریسمان سیاه و سفیدی که اسمش مداخلەی جهانی بود می ترسید.
همزمان بازسازی وجهەی اخلاقی آمریکا در جهان را که بر اثر جنگ پرتلفات ویتنام و حمایت از دیکتاتوری های راست در ایران و آمریکای لاتین و فیلیپین آسیب دیده بود، سرلوحەی خود قرار داده بود.
چنین شد که هم شاه را برای سیاست " فضای باز سیاسی " زیر فشار گذاشت و هم در هنگامەی سختی پشتش را خالی نمود.
درست مانند سیاست اوباما در زمان بهار عربی که بر اثر شکست در عراق به اخوان المسلمین چراغ سبز نشان داد.
دیکتاتورهای کمتر سرکوبگر مانند مبارک و بن علی که از آمریکا حرف شنوی بیشتری داشتند، آسان سرنگون شدند و سرسخت ها مانند اسد و قذافی کشورهایشان را به دریای خون تبدیل کردند.
ما هم البته سندرم ویتنام ویژەی خود را داشتیم. بر عکس آمریکایی ها که بیماریشان مبتنی بر ترس بود، مال ما بر توهم استوار بود.
هوشی مینه و جنگ خلقی ویت کنگ، تخیل سیاسی مان را مسحور و فرار شتابزدەی شاە متقاعدمان کرده بود کە همین یکی دو روز کار آمریکا هم تمام است.
در نگاه انقلابیون ایرانی اعم از مذهبی و چپ، و از مردم معمولی گرفته تا دولتمرد، تفنگ ام کی 47 از جنگندەی F16 مهم تر بود.
اولی سلاح سازمانی ارتش ویت کنگ بود که بر اثر مبارزات ویتنامی ها به سلاح انقلاب ها در سراسر جهان تبدیل شده بود و ارج و قدسیتی رشک برانگیز داشت.
دومی اما نام پرندەی آمریکایی بود که شاه به عنوان نخستین کشور خارجی قرارداد خریدش را بسته و برتری نیروی هوایی قدرتمند ایران بر آسمان منطقه را تضمین می نمود.
اما مشکل اینجا بود که کلاشینکف چینی و روسی مقدس بود، اما جنگندەی آمریکایی نماد وابستگی و سرسپردگی به امپریالیسم و اسب تروای آن جهت غارت منابع طبیعی و ثروت های زیرزمینی.
چنین بود که در قدم اول این قرارداد " ذلت بار " فسخ شد و در گام دوم به تاسی از سقوط سفارت آمریکا در سایگون، سفارت آن در تهران به تسخیر دانشجویان انقلابی در آمد.
فارغ از این پیامد و آمد و شدها، ویتنام راه خود را می رفت.
این کشور دو بحران بنیان برافکن دیگر ر با موفقیت پشت سر گذاشت. حملەی چین در سال 1979 و شکست جهانی کمونیسم در سال 1989.
هانوی با عجله به اقتصاد بازاز روی آورد و سوسیالیسم را کنار گذاشت.
توسعه به برنامەی اصلی تبدیل و در سال 1995 رابطه با آمریکا عادی شد.
به گونه ای که دو دشمن قسم خورده که صدها هزار نفر از یکدیگر را طی دو دهه جنگ کشته بودند، اکنون شرکای تجاری یکدیگرند و سالانه بیش از 100 میلیارد دلار تجارت دارند.
ویتنام به عنوان بیستمین اقتصاد جهان و پیش بینی آتیەای پبشرو، در کانون طرح های آمریکا برای جایگزین شدن چین و به تاخیر انداختن ظهور آن به عنوان ابرقدرت اقتصادی جهان قرار دارد.
حزب کمونیست حاکم در کنار رابطەی خوب با آمریکا با متحدان دوران جنگش یعنی روسیه و چین - به رغم اصطکاک های ژئوپولتیک - پیوندهایی دوستانه دارد.
برای نسل جوان که پدربزرگ و مادربزرگ هایشان در نبرد شرکت داشته اند، جنگ خاطرەای دوردست است. آنها مسحور اقتصاد شکوفایشان شده و برای آیندەی ویتنام هیجان زدەاند.
سایگون که زمانی نماد فرار توام با دستپاچگی آمریکایی ها بود، امروز بندری پر زرق و برق با آسمان خراش هایی نظیر هنگ کنگ و سنگاپور است.
به سختی می توان تصور کرد که اینجا زمانی شاهد جنگ های خونین و بمباران های وحشیانه بوده است.
ویتنام همان راهی را می رود که چین با موفقیت پشت سر نهاد و روسیەی پوتین از نیمەی راە آن را برگشت.
ایران اما نه به وادی توسعەی سیاسی قدم گذاشت و به اصلاحات اقتصادی جدی و پایدار گردن نهاد.
دیگر کسی در اینجا هم از حماسەی ویتنامی ها چیزی نمی گوید، اما در تریبون های عمومی نبرد با آمریکا هنوز در جریان است.
اخیرا یک نظریه پرداز اصول گرا گفته بود؛ هدف آمریکا از مذاکره با ایران تبدیل آن به گاو شیرده است. کسی البته حرفش را جدی نگرفت.
چه بسیاری می گفتند، استعارەی نادرست گاو شیردە نه تنها از ذهنیت مسموم بلکه از عینیتی ویژە سرچشمه می گیرد؛
مزرعه ای در اطراف تهران که ظاهرا محل پرورش گاو و گوسفند و مرغ و غاز نیز هست و پیدایش آن مدیون رانت های گوناگون است.
رانت هایی که اقتصاد سیاسی مبارزه با استکبار و انقطاع اقتصاد ملی از اقتصاد جهانی و بیگانگی با شفافیت و حسابرسی می آفرینند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺خاموشی در جهان اول و قطعی برق انقلابی!
برای ایرانیان که خاموشی های پی در پی به بخشی مرسوم از زندگی و رنج هایشان تبدیل شده، شنیدن اخبار قطع برق در سایر نقاط جهان جالب و شگفت انگیز است.
چه بسا اگر کشورهای ثروتمند و متعلق به شمال جهانی در زمرەی " جهان خاموشان " قرار گیرند، این شگفت آوری دوچندان می شود.
امروز بناگاه بخش های عظیمی از پرتغال و اسپانیا در خاموشی فرو رفتند. هنوز رسما دلیل قطع برق در این دو کشور اروپایی اعلام نشده؛ اما قدر مسلم نه بخاطر ناترازی و نه حتی حملات سایبری است.
ظاهرا یک پدیدەی ناشناختەی جوی ابتدا جریان شبکه را در اسپانیا مختل کرده و سپس به پرتغال سرایت نموده است.
هرچه باشد به تاریکی رفتن مادرید و لیسبوڹ پر زرق و برق و لبریز از چراغ های نئون و تابلوهای تبلیغاتی رنگارنگ به اندازەی کافی فانتزی و رمانتیک است.
این خرق عادت دستکم برای لحظاتی برای ساکنان آنها نیز جذاب و هیجان انگیز است:
به گفتەی بی بی سی تام کندرت خبرنگار در لیسبون، میگوید مردم در ابتدا سعی کردند بهترین استفاده را از وضعیت ببرند اما حالا که از قطع برق مدت زیادی میگذرد، نگران و بیصبر شدهاند که چرا برق قطع شده است.
او گفت: «در ابتدا خیلی جالب بود و خوشگذراندیم اما حالا مردم کمی اذیت شدهاند چون حدود سه ساعت است که برق قطع است.»
قطع برق اما برای ما مفهومی دیگر دارد: یک ناترازی در فهرست متنوع ناترازی های دیگر از تنش آبی گرفته تا آلودگی هوا و از تورم افسارگسیخته تا رواج دروغ و تملق و ریا!
ناترازی واژەای است که اخیرا به فرهنگ لغاتمان اضافه شده و وظیفەی تلطیف و مالەکشی کلمات خشن و افشاگری چون ناکارامدی و سوء مدیریت را برعهده دارد.
ممکن است کسانی بگویند، بفرمایید: قطعی برق مختص ما نیست و می تواند اروپای باختری پیشرفته را هم در بر گیرد و در چشم بهم زدنی چشم فریبای مدرنیتەی سرمایه داری را کور کند!
احسنت! برق چند سال یک بار در اروپا هم می رود، چند ساعت و حتی چند روز!
اما مساله این است چیزی که ما به عنوان الکتریسیته می شناسیم و هشتمان در گرو نه آنست، اساسا پدیدەای قرن نوزدهمی است.
بیش از صد سال از برق دار شدن کشورهای غربی و ورود انرژی الکتریسیته به زندگی اجتماعی حتی در روستاهای آنها می گذرد.
حتی در کشورهای در حال توسعه هم قطعی برق پدیده ای نادر و نافی اقتصادی در حال رشد و مولد است.
مسالەی امروز جهان نه کمبود برق، بلکه تولید برق پاک است.
شاخصەی اقتصاد بالنده میزان تولید برق پاک و انرژی های تجدیدپذیر است.
یمن، سوریه، افغانستان، عراق، کنگو، نیجریه، پاکستان، زامبیا و ...البته در صدر فهرست کشورهای دارای کمبود برق قرار دارند.
ویژگی اصلی این فهرست اغلب داشتن دولت های ضعیف و ورشکست و ضعف های مدیربتی و نبود زیرساخت کافی عمدتا به دلیل بی ثباتی سیاسی است.
حتی کشوری مثل هند به علت رشد اقتصادی سریع و نامتناسب با نیازهای فزاینده نیز به نوعی با این مشکل دست و پنجه نرم می کند.
اما بدون شک الگوی بی برقی ایران و کوبا مجزاست. در اینجا باید از " کمبود برق انقلابی " سخن راند!
پارسال دو سه بار کل جزیرەی کوبا در خاموشی مطلق فرو رفت. مشعل انقلاب آمریکای لاتین که قرار بود پهنەی گیتی را منور سازد، شبها به شهر ارواح تبدیل می شد.
استعارەی خاموشی انقلابی یا خاموشی انقلاب از این جهت راهگشاست که همزمان دربرگیرندەی دو حقیقت متضاد است.
از سویی سیاست های انقلابی منجر به انسداد و ناکارامدی در داخل شده و از سوی دیگر با ییگیری یک سیاست خارجی آرمان خواه بلیەی تحریم را به ارمغان آورده است.
هر دو عامل باعث بروز کمبود سرمایه جهت نگهداری و توسعەی زیرساخت ها و بویژه بهره برداری از فناوری های نوین شده است.
جنبەی متناقض نما اما چیز دیگری است. رژیم های انقلابی در برهەای از حیات، چابکی و خستگی ناپذیری قابل تحسینی در ارائەی خدمات عمومی و از جمله برق رسانی از خود نشان می دهند. اما بعدا بدون استثنا تن به کاهلی و رخوت می سپارند.
اتحاد شوروی دهەی سی که چند سده صنعتی شدن اروپا را در چند سال تلخیص کرد، به نود درصد روستاهای روسیەی پهناور برق رساند.
جهاد سازندگی ایران نیز در دهەی اول انقلاب سرعت و حمیت را با هم ترکیب می کرد. کوبا هم در برهەای الگوی نوسازی سریع و انقلابی بود.
معروف است که جوجه را آخر پاییز می شمارند.
اسپانیا و پرتغال که امشب را با هم در تاریکی می گذرانند، از قضا در دهەی هفتاد هم سرنوشت شدند.
دو کشور اروپایی گرفتار رکود و دیکتاتوری که بناگاه در میانەی دهه بخت گذار دمکراتیک یافتند.
البته هر دو از جانب احزاب کمونیست شان، مدتها کاندیدای انقلاب بودند و دژ استبداد و ارتجاع نامیده می شدند.
اما بخت یارشان بود و به مسیر توسعه و اصلاح افتادند.
اکنون هر دو جزو جهان اول هستند. نه از کمبود برق انقلابی رنج می برند و نه خاموشی های ناشی از بی ثباتی سیاسی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ترس یا امید؛ مساله این است!
اشک صالح مسلم هنگام نواختن سرود ملی " ای رقیب" درآمد. سیمای نجیب و سراپا رنجس بیشتر به یک چریک می ماند تا دیپلماتی اتوکشیده!
در جریان کنفرانس وحدت موضع و صفوف کردها که در قامیشلو برگزار شد، دو جناح اصلی با هم متحد شدند.
کردها طی آن خواستار تضمین حقوق اقلیت ها و زنان شدند و بر وحدت سوریه پای فشردند.
احمد شرع برگزاری این همایش را محکوم و کردها را متهم به جدایی طلبی کرده!
جدایی از چه چیزی؟ آیا دولتی تشکیل شدە؟ بر مبنای کدام قرارداد اجتماعی؟ نکند مقصود پیش نویس قانون اساسی اخیر است؟
پیش نویسی که به تمامی در دایرەی قانون اساسی های مبتنی بر ترس قرار می گیرد.
قانون اساسی باید عصارەی ارزش های همگانی و نویدبخش آیندەای روشن برای ملت باشد.
اگر هم مقصود جدایی از ساختار قبلی بعثی است، کردها که اصلا جزو آن نبوده و اهل سوڕیە محسوب نمی شدند!
قانون اساسی اساسا مبتنی بر امید است نه ترس!
وقتی پای ترس از تجزیه، بی دینی، تکثر زبانی و ....به میان آمد، سر و کلەی سلب حقوق اساسی هم پیدا می شود!
کردها جدایی نمی خواهند. طالب اتحادیەای هستند که نطفه اش را با آزادی بسته باشند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺دود سیاه بندرعباس علیه دود سفید عمان؟!
در حالیکه هیات های ایرانی و آمریکایی در جنوب آبراهەی تنگەی هرمز در حال گفتگو هستند، اسکلەی بندر عباس در شمال آن، طی انفجاری به هوا رفت.
گرچه علت این سانحه و ابعاد خسارات و تلفات آن هنوز روشن نیست، اما اذهان فورا به سمت مذاکرات مذکور و ارتباط احتمالی با آن رفت.
بندرعباس شاهراه اقتصادی ایران و اسکلەی رجایی عمده ترین بندر ترانزیتی کشور است.
با این وصف انفجار امروز فارغ از منشاء آن ضربه ای نابهنگام به اقتصاد مملکت است.
اگر در نظر بگیریم که فشارهای اقتصادی یکی از عوامل مقنع ایران برای توافقی جدید بوده، این اتفاق می تواند باعث تضعیف موقعیت آن در گفتگوها شود
اگر فرضیەی خرابکاری از سوی مخالفان توافق هم از سوی مسئولان تایید شود، نشانەای از جدی بودن گفتکوها و روند رو به پیشرفت آنهاست.
در این صورت، موضع طرف آمریکایی تعیین کننده است.
آیا اسرائیل را سرزنش و از ایران با دادن مشوق هایی نظیر برخی معافیت های تحریمی جهت جبران و بازسازی خرابی ها دلجویی خواهد کرد؟
یا اینکه از این مساله برای تضعیف موقعیت ایران در گفتگو و به مثابەی بخشی از سیاست هویج و چماق استفاده خواهد نمود.
به احنمال قوی موضع ایران برای ادامه دادن به گفتگوها و مقابله با چالش های برهم زنندەی آن دارای مایه ای راهبردی است و تغییر نخواهد کرد.
برای ارزیابی دقیق تر باید منتظر ساعات آینده ماند.
زمانی که دود و غبار بندر رجایی فروکش می کند و همزمان دور سوم گفتگوهای مسقط پایان می یابد.
باید دید که از هر دو دود سفید بلند می شود یا دود سیاه؟
▪️دود سیاه و سفید استعارەی برای انتخاب پاپ جدید است. وقتی شورای کاردینال ها به توافق می رسند، از دودکش ها دود سفید ساطع می شود. در غیر این صورت دود سیاه بیرون می آید
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺کدام صدا، کدام سیما؟
چندی پیش برای تقاضای وام به یکی از بانک ها رفتم. در فرم های متعددی که جلویم گذاشته بودند، علاوه بر دین چند بار از مذهب مشتری هم پرسش شده بود.
این همان بانکی بود که اخیرا فهرست مشتریان خاص و متمول آن منتشر شد.
به همین خاطر دشوار نبود که ذهنم به سوی انگاره های اقتصاد سیاسی و مفهوم سرمایەی بوردیو برود.
بودجەی امسال صدا و سیما 35 هزار میلیارد تومان است. با این پول می توان 35 بیمارستان 350 تختی مجهز ساخت. به ازای هر استان یک بیمارستان.
در یک بازەی زمانی پنج سالە با همین پول می توان دستکم ده نیروگاه برق ساخت و کشور را از گرداب خاموشی ها نجات داد.
در عوض البته صدا و سیما تعطیل می شود! چه اتفاقی می افتد؟ هیچ! دهها و صدها و هزاران مجرای اطلاع رسانی بدون هزینه کار آن را انجام می دهند.
علیرغم این بودجەی هنگفت هم اکنون هم در غیاب مخاطب، این ارگان عظیم عملا تعطیل است و کاری انجام نمی دهد.
اما سوگمندانه این اتفاق نمی افتد! صدا و سیما بخش مهم نظام تبعیض و انحصارات موجود در ساحت های اقتصاد و سیاست و نگهبان آن است.
می فرمایند اتفاق اخیر، سهوی و مغایر با مشی اصلی رسانه است.
اگر راست می گویید، حداقل در کانال های استانی نظیر سنندج و مهاباد با اکثریت سنی، فقط یک روز صدا و سیمای مردم باشید.
نمی توانید! چون سهل است؛ در کردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا و ...بلکه در تمام ایران نماینده و مدافع اقلیتی کوچک هستید.
برای راستی آزمایی می توان آزمونی ساده برگزار کرد.
صدا و سیما یک بار بگوید: فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، جامی، رودکی، ابن سینا، رازی، طبری، بلعمی، بیهقی و دهها و صدها نام پرآوازەی ایران قرون میانه، ایرانیانی سنی مذهب بودند و خلفای اربعه را می ستودند!
از دید مدیران و سیاست گزاران آن، ایران در لحظەی تاریخی 1360 منجمد شده است:
امت حزب الله می رزمد و خبری از اینترنت، کانال های ماهوارەای، شبکه های اجتماعی و استارلینک نیست!
نظام سیاسی از چنان فرادستی رشک برانگیز و غیرقابل تصوری بر ساحت های اجتماعی و حتی شخصی برخوردار است که روسیەی عهد شوروی و چین دوران انقلاب فرهنگی حتی خواب آن را هم نمی دیدند.
شوربختانه واقعیت چیز دیگری است و اینها خواب و خیالی سرخوشانه بیش نیست. ملت هشتاد و پنج میلیونی به راه خود می رود و اعتنایی به اخبار و تولیدات این بنگاه عظیم بانگ و رنگ ندارد.
درد اصلی البته همین زمان پریشی است. نمی شود در پنجاه سال قبل ماند و برای امروز نسخه پیچید. آنهم در عصر تغییرات و تحولات شتابان امروز که 50 سال در آن عملا معادل 500 سال است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺جان برکفان ایل قره پاپاغ در مهاباد!
روزنامەی کردستان چاپ مهاباد شمارەی 45، 18 اردیبهشت 1325:
روز 16 اردیبهشت ساعت 6/30 عصر، جان برکفان ایل [ ترک ] قره پاپاغ جهت پاسداری از کردستان در میان استقبال پرشور وارد مهاباد شدند و از طرف ستاد مرکزی حزب [ دمکرات کردستان ] مورد پذیرایی قرار گرفتند
در همین صفحه آمده: روز 16 اردیبهشت یک فروند هواپیمای متعلق به دولت دوست و برادر آذربایجان ( نیروی هوایی کوچک فرقەی دمکرات آذربایجان پیشه وری که توسط افسران فارس فراری توده ای تاسیس شده بود) پس از گشتی بر فراز شهر به تبریز بازگشت.
در شمارەی قبل هم به مراسم افتتاح دفتر حزب دمکرات در میاندواب و اهتزاز پرچم کردستان در آن اشاره شده است.
در حالیکه که تفاسیر قومی عرصه را بر حقایق تاریخی تنگ کرده، مراجعه به اسناد و متون اصلی ، روشنگر است.
تاریخ ایران هیچ وقت شاهد ستیز قومی به معنای متعارف آن نبوده⁏ در شمال غرب متغیرهایی چون مذهب، ایدئولوژی - مثلا چپ - و شان طبقاتی و منزلت اجتماعی - فرضا پیوندهای فئودالیتەی کرد و ترک - همواره آرایشی پیچیده و اغلب متقاطع در روابط قومی خلق کرده که منافی جعلیات کنونی است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺رەآورد 1358: از حادثەی نقدە تا اشغال سفارت!
31 فروردین سالروز حادثەی نقده است. رخدادی نادر، بی سابقه و البته قابل اجتناب در تاریخ دور و دراز و سرشار از دوستی و برادری کردها و ترک ها در شمال غرب ایران.
حمیدرضا جلایی پور که پس از جنگ نقده فرماندار آن شد در کتاب در تکاپوی جامعەی مدنی، مشاهدات و تحلیل های خود را در مورد آن بیان کرده است:
از جمله دربارەی امام جمعەی سابق ارومیه که حادثه ی نقده به نقطه عطف سرنوشت ساز حیات سیاسی اش تبدیل و موفقیت های بعدیش را تضمین کرد.( بنگرید به تصویر پایین)
حادثەی نقده که از اشتباهی غم انگیز - عمدتا ناشی از بی درایتی و روشنفکر زدگی نیروهای سیاسی- آغاز شد، بیشتر معلول وضعیت بی دولتی و هرج و مرج پس از انقلاب 1357 بود.
انقلابی مردمی و درونزا که در سال های 58 و 59 در راه و بیراهه های قابل اجتناب افتاد.
ساواکی های هنوز در کمین و عناصر ضداجتماعی فرصت را قاپیدند و شهر سرشار از مودت و مدارا، لحظەای کوتاە به آزمایشگاه اتحاد اوباش و نخبگان تبدیل شد.
سوگمندانه تبعات این حادثه از اصل آن که از سوی مردم به کلی فراموش شده، پایدارتر و درازدامن تر بود!
عمدتا به خاطر طمع و آزمندی های سیاسی مرسوم در ایران و اینکه به نوعی نان برخی در این بود که نگذارند در زباله دان تاریخ مدفون شود.
از این نظر، جنگ نقده شبیه اشغال سفارت آمریکا در شش ماه بعد بود. رخدادی که انقلاب را از مسیر اصلی خود منحرف و با حذف دیگر نیروهای اجتماعی، قدرت را در دست جناحی قبضه نمود و وضعیت نامطلوب امروز را رقم زد.
نقده هم همینطور شد. نیمی از جمعیت استان از گردونه حذف و راه برای بلوکی باز شد که توسعه نیافتگی استان، خشک شدن دریاچەی ارومیه و انفجار امر قومی و به حاشیه راندن امر ملی بخشی از کارنامه شان است.
شاید بدانید که در دهەی 50 استان آذریایجان غربی بجای آنکه در قعر جدول توسعه باشد، درست در میانەی آن قرار داشت.
این دو حادثەی بدشگون در اشل هایی بزرگ و کوچک تقدیرهایی شوم برای ایران رقم زدند.
هرگونه بهبودخواهی مستلزم عبور از میراث و روایت های سیاسی شده و عبرت از یدآموزی هایشان است.
همچنین گذر از میراث داران و کاسبان و کسانی که دهه هاست از محل آن نان می خورند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺نگاهی به روندهای جمعیتی در تبریز، ارومیه، اردبیل و زنجان
تحولات جمعیتی شهرها و استان های ایران در بازه های زمانی معین، مدخلی مهم برای شناخت روندهای کلان در حوزه های سیاست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ است.
در جریان رخدادهای نوروز ارومیه، بارها سخن از دگرگونی های جمعیتی متعمد و برنامه ریزی شده به میان آمد.
با نگاهی به آمار پایین بی پایه بودن هراس های جمعیتی مبتنی بر انگاره های قومیتی برملا می شود.
در حالیکه بردار جمعیتی ایران به صورت کلی به سوی پیری و قسمی انقراض است، برخی استان ها سهم بیشتری از این هبوط بردەاند.
متوسط نرخ زاد و ولد در تمام ایران حدود 1/7 است. این رقم در بلوچستان، خوزستان و خراسان جنوبی به دلایل فرهنگی قدری بالاتر است.
اما آنچه در تغییرات جمعیتی از رخدادهای حیاتی چون نرخ زاد و ولد و وفات مهم تر است، نرخ مهاجرت های بین استانی است.
سه استان ترک نشین اردبیل، آذربایجان شرقی و زنجان به ترتیب با رتبه های 29، 23 و 22 در صدر مناطق مهاجرفرست کشور قرار دارند.
اما نمرەی آذربایجان غربی 12 است، نشانەای از این امر که کردهای ساکن آن تمایل کم تری برای کوچ به استان های مهاجرپذیر مانند تهران، البرز، قم، بوشهر، هرمزگان، یزد، اصفهان و خراسان دارند.
بر عکس، الگوی مهاجرت کردهای مرکز و شمال آذربایجان غربی به گونه ای دیگر است.
مهاجرت در داخل شهرستان یعنی از روستا به شهر یا در داخل استان و به صورت شهر به شهر.
امری که موجب شده از سویی آذربایجان غربی مواجه با روند نسبی تخلیەی جمعیتی مشابه سه استان مورد اشاره نشود و از سوی دیگر نرخ جمعیت شهرنشین کردها به صورت تصاعدی بالا رود.
تنزل شهر تبریز از جایگاه دومین شهر بزرگ ایران به مدت یک قرن به ششمین شهر پرجمعیت کشور تا اندازەای مبین این روند افول است.
همچنین رشد منفی یا صفر شهرهای مهم خوی و مراغه در استان های آذربایجان غربی و شرقی جلوه ای دیگر از این تطور را نشان می دهد.
نگاهی به آمارهای برآورد جمعیتی سال 1400 نشان می دهد که دو شهر بوکان و مهاباد در استان آذربایجان غربی که در گذشته جمعیت به مراتب کم تری از مراغه و خوی داشتند، از آنها پیشی گرفته اند.
در این میان سازوکارهای حکمرانی و ساختارهای اداری در آذربایجان غربی که پیشینەی شکل گیری آنها به دوران پهلوی اول باز می گردد، دست نخوردە مانده است.
دوران پهلوی ها عمدتا مصادف با لحظەی تاریخی تولد بروکراسی مدرن و رژیم کارمندی مولود آن با محوریت عناصر فارسی/ترکی شیعه مذهب است.
در حالیکه انتظار می رفت، متناسب با تحولات یاد شده - بویژه در مرکز و شمال استان - بەروز و متحول شده و ظرفیت های لازم را برای مواجهه با آن فراهم آورند.
شوربختانه این نقصان باعث بروز گاه و بیگاه وضعیت های آنارشی و آشفتگی های روزمره می شود.
برای شناخت بهتر و ملموس موضوع مثالی از سیاست روزمره می زنم!
به آشفتگی کم سابقه در سیاست جهانی بنگرید: از ظهور ترامپ گرفته تا جنگ غزه و اوکراین و تضعیف اروپا و ظهور چین و ناکارامدی نهادهای فراملی چون سازمان ملل، شورای امنیت، اتحادیه ی اروپا و دیوان عالی بین المللی همه حاکی از یک حقیقتند:
این ساختارهای نمایندەی نظم غربی پس از جنگ جهانی دوم و اتحاد فراآتلانتیکی اند و لزوما بازتابی از جهان متلون امروز نیستند.
جهان غیرغربی با محوریت چین و هند و روسیه و ترکیه و برزیل با اقتصادهایی مهم تر از کشورهای اروپایی جای پای چندانی در نظام حقوقی موصوف ندارند.
وقتی ساختار حقیقی در دایرەی ساختار حقوقی جا نشود، طبعا تزاحم و اصطکاک پدید می آید.
ممکن است مقایسەی سیستم های کوچک و خرد فروملی با ساختارهای بزرگ مقیاس جهانی قدری فریبنده باشد، اما با اندکی تدقیق، منطق درونی همان است!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺عمان زیباترین جای جهان!
مسقط پایتخت عمان شاید زیباترین نقطەی جهان باشد. از فاصلەی دور رشتەهای انبوه تخته سنگ با لبه های مضرس و به شکل پرتگاه و بریدگی های تیره گون از دریا برآمده است....
سطور بالا نوشتەی جرج کرزن دیپلمات و وزیر خارجەی بعدی بریتانیاست که به هنگام بازدیدش از ایران و سواحل خلیج فارس در سال 1889 اینگونه مسحور جذابیت های طبیعی مسقط روستایی و بادیه ای شده بود.
135 سال بعد عباس عراقچی وزیر خارجەی ایران به گونه ی دیگر به ستایش عمان می پردازد؛ این بار نه زیبایی های طبیعت و آفتاب و صخره های سنگی و دریای آن، بلکه جذابیت های سیاسی و ژئوپولتیک و اطمینان به نقش شایستەی آن به عنوان تتری معتمد جهت رد و بدل پیام با آمریکاست که چشم ایران را می گیرد.
در حالیکه ابهام و تناقض در مورد محل دور دوم گفتگوها هنوز ادامه دارد، عراقچی می گوید که منتظر طرف عمانی برای تعیین مکان هستیم!
و این به معنای آنست که هر جا که باشیم و از جمله رم، ما مهمان و عمان میزبانمان است!
ترامپ اولین نامه اش را از طریق امارات فرستاد، اما جمهوری اسلامی با فراست توپ را به برادران عمانی پاس داد و ابوظبی را کنار گذاشت.
عقد اخوت ایران و عمان اما دهه ها پیش و زمان پهلوی دوم بسته شد و تا به امروز دوام آورده است.
جمهوری اسلامی البته در دهەی اول حیاتش دو برادر رضاعی - نوشیده از شیرەی ایدئولوژی و انقلابی گری - داشت که آنها را کشورهای برادر سوریه و لیبی می نامید.
گرچه الجزایر هم گاه گاهی شامل این الطاف می شد، اما پس از تحولات سیاسی آغاز دهەی نود میلادی این کشور، رابطه اش را با آن از دست داد و سوریه به عنوان تنها دستاورد انقلاب 57 باقی ماند.
البته هر دوی این برادران مقهور انقلاب های خونین و مردمی شدند و زیر آوار تاریخ مدفون گشتند.
سلطان نشین عمان که میزبان مذاکرات ایران و آمریکا شده، کشوری کوچک است که تاج و تختش را به نحوی مدیون ایران است.
ایران پس از آنکه قرن نوزده و عمدەی قرن بیست را بر اثر عقب ماندن از گردونەی تحولات و پیشروی امپریالیسم اروپایی از دست داد، در دهەهای اخیر در نقش قدرت منطقه ای تنها دو مداخله در خارج مرزهایش داشته است:
عمان و سوریه و هر دو به قصد نجات تاج و تخت حاکمان آنها!
اولین مداخلە در عمان صورت گرفت.
جبهەی آزادیبخش ظفار سلطنت سلطان قابوس را تهدید می کرد و مداخلەی یگان های زبدەی ارتش شاهنشاهی ایران پس از چند سال نبرد، قابوس را نجات و چپ گرایان را شکست داد.
دومین مداخلەی از این دست، چهل سال بعد در سوریه صورت گرفت که فرجامی تراژیک یافت.
بشار اسد بر اثر کمک ایران و روسیه، گرچه سالی چند از سقوط محتوم گریخت.
ولی به خاطر تحولات پس از حملەی 7 اکتبر ورق برگشت و یکی از بدترین باخت های سیاست ایران در منطقه رقم خورد.
بماند که کشوری ویران و ورشکسته هم از خود بر جای گذاشت و از قضا امروز اعلام شد که قبل از سقوط در بروازهایی محرمانه( بخوانید مجرمانه) هواپیما هواپیما، دارایی های سوریەی مفلوک را به مسکو منتقل کرده است.
برعکس، عمان که امروز دریچەی دیپلماسی ایران و کم خطرترین خط تماس با جهان غربی برای آن شده، صاحب اقتصادی شکوفا و عنقریب در عداد ببرهای خلیج؛ اقتصادهای نوظهور منطقه مانند امارات و عربستان قرار می گیرد.
طرفه این جاست که این کشور نوظهو و تا این اواخر منزوی به مقصدی جذاب جهت مهاجرت سرآمدان و نیروی کار ماهر طبقەی متوسط ایران بدل شده است.
ممکن است برای خوانندگان جای تعجب باشد، اما همین مسقط که امروز گرانیگاه دیپلماسی و مرکز گفتگوهای مهم سیاسی شده، در گذشتەای نه چندان دور دهکده ای بود بسته که شب ها دروازهایش مقفول و شتربانان بد یمن با تاریکی هوا ناچار می شدند تا کلەی سحر پشت در به انتظار بنشینند!
نخستین اصلاح سلطان قابوس معمار اصلی دوستی با ایران در هر دو دورەی پهلوی و جمهوری اسلامی، پس از کودتای بدون خونریزی اش در سال 1970 برچیدن این قفل و کلون ها و تخت کردن ارگ ها و دروازه ها بود.
تصور کنید زمانی که ایران میزبان دهها پادشاه و رئیس جمهور و نخست وزیر در پرسپولیس بود، مسقط مثل دارالخلافەی طهران در عهد ناصری برج و بارو داشت و شب ها با قفل و کلون بسته می شد.
عمان البته همسایەای بی چشم و رو در نیامد. نیکی های ایران را در دوران عسرت و تنگدستی به طاق نسیان ننهاد و با همسایەی بزرگش جز از طریق دوستی درنیامد.
صد البته عاقبت مداخلەی ایران در عمان به عکس سوریه بخیر شد. شاید به این خاطر که ایران دهەی هفتاد گرچه مثل امروز قدرتی در منطقه بود، اما ترجیح می داد بجای خلاف جهت آب، کاملا در راستای آب شنا کند.
آب و جهت های آن در اینجا، استعاره ای برای نظام جهانی و زیر سیستم های آن در منطقه است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺امروز در مسقط چه گذشت؟
خیلی ها می پرسند که مذاکرات امروز چطور بود؟
وقتی از درون اطاق های بسته خبر نداریم ناچار باید از روی اظهارات طرفین گمانه زنی نماییم.
در کنار ابراز خوش بینی محتاطانەی ایران، بیانیەی کاخ سفید به نحوی افراطی امیدوار کننده بود.
واشنگتن این دور از گفتگوها را بسیار مثبت و سازنده خواند.
قید "بسیار " البته شک برانگیز و تا اندازه ای غیر حرفه ای است، آیا پیشرفت بزرگی بدست آمده یا پای خبط رسانه ای در میان است؟ با اینکه به لاقیدی مرسوم تیم ترامپ در سخن پراکنی بر می گردد.
آنچه به تردیدها دامن می زند، شنیدن اظهارات مشابه از سوی ترامپ بدون دستاوردهای عملی است.
مثلا در همین دو سه ماهی که بر سر کار آمده در چند پرونده مداخله کرده و هیچ کدام به صلح یا آتش بس پایدار منتهی نشده است.
بنگرید به وعده هایش برای برقراری یک شبەی صلح میان روسیه و اوکراین که عملا به " هیج " تبدیل شد.
یا ابتکارش جهت برقراری آتش بس در غزه و لبنان، که پس از مدتی وقفه در جنگ هر دو به مرحلەی فروپاشی رسیدند و جنگ از سر گرفته شد.
داستان ملاقات تماشایی و عاشقانه با کیم جونگ ایل در دورەی نخست ریاست جمهوری اش هم روشن است. تبی که زود سرد شد، در حالیکه دمای سیاست در شبه جزیره کره همچنان بالا و نزدیک نقطەی جوش است.
این سخن بدین معنا نیست که بدبینانه هیچ بختی برای توافق قائل نشد. ایران و آمریکا روی لبەی پرتگاە راه می روند و جایی برای اشتباه و فرصتی برای از دست دادن نمانده است.
با این وجود به طرزی دراماتیک در دو نقطەی متضاد قرار گرفته اند و رسیدن به نقطەی وسط آسان نیست.
بدتر از این، ایران دنبال بازی با کارت زمان و کش دادن گفتگوها مطابق منطق فنی آنهاست.
برعکس ترامپ خیلی عجله دارد و محتاج یک نمایش موفقیت است.
مضاف بر نیت و انگیزه و اهداف دو طرف، زمان به عنوان ظرف اصلی این پرونده تنگ، و پنجرەی دیپلماسی در حال بسته شدن است.
ایران در آستانەی تبدیل به قدرتی هسته ای است و کمتر از دو ماه برای آماده کردن مکانیسم ماشه مهلت مانده است.
این سخن بدین معناست که ایران و آمریکا نهایتا مهلتی شصت روزه جهت رسیدن به توافق دارند.
طبعا در این بازەی کوتاە نمی توان پروندەی چنین پیچیده و با ابعاد گوناگون را به سرمنزل مقصود رساند.
راه حل تهران برای این دشواره، توافقی موقت بر مبنای برجام است.
امری که ترامپ از آن گریزان است و اگر نبود، اساسا هفت سال قبل از برجام خارج نمی شد.
نکتەی دیگر این است که ترامپ تنها نیست و نتانیاهو و جناح تندرو دولت آمریکا به اصطلاح توافقات ناقص و ناقض منافع حداکثری اسرائیل را نمی پذیرند.
شاید سرنوشت این داستان به اتفاقات و متغیرهای غیر قابل پیش بینی و به ویژه خلق و خوی خاص ترامپ بستگی خواهد داشت.
ایران مایل است روی نیمەی تاجرماب و منفعت اندیش ترامپ کار کند و احیانا با مشوق های اقتصادی و سرمایه گذاری، سیاستش را از اسرائیل جدا نماید.
اسرائیل هم مصرانه در حال کار روی نیمەی دیوانە و خودشیفتەی رئیس جمهور آمریکاست.
در نهایت اما معلوم نیست ایران موفق می شود یا اسرائیل؟
پاسخ این پرسش ها در هفته ها و ماه های آینده روشن می شود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺نیم قرن قبل در ارومیه انتخابات چگونه بود؟
نتایج دور اول انتخابات مجلس شورای اسلامی در ارومیه در سال 1358 از لحاظ قومیت کاندیداها و درصد آرای آنها، کوچک ترین تفاوتی با دهەهای بعد و سالهای اخیر ندارد.
در دور اول انتخابات مجلس اول که با مشارکت آزادانەی احزاب و جریان های سیاسی در 24 اسفند 1358 برگزار شد، شش نفر واجد اکثریت آرا شدند و به دور دوم راه یافتند.
غلامرضا حسنی و سید علی اکبر قره باغی به ترتیب نفر اول و دوم و عبدالله سمیتقو و رحیم سیف قاضی؛ کاندیداهای حزب دمکرات کردستان با اختلافی ناچیز در ردەی بعدی قرار گرفتند.
علی حقیقت افشار و جعفر صمدی به ترتیب نامزدهای حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق ، پنجم و ششم شدند.
دور دوم در 19 اردیبهشت 1359 برگزار و به دلیل منع حضور کاندیداهای کرد، حسنی، قره باغی و حقیقت افشار به مجلس راه یافتند.
آمار فوق از این حیث حائز اهمیت است که بی پایه بودن هر تحول دموگرافیک قابل اعتنا در این حوزه، غیر از کوچ طبیعی از روستا به شهر را خاطرنشان می سازد.
هراس افکنی جمعیت شناختی بە عنوان عنصر اصلی گفتمان های راست افراطی پدیدەای کاملا جدید در ایران و جهان است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ترامپ و پرده ای تازه از راهبرد دیوانه نمایی
سر درآوردن از زبان آشفته و پرتناقض ترامپ کار ساده ای نیست.
چرا ترامپ گفت: در حال مذاکرەی مستقیم با ایران هستیم. امری که ایران آن را تکذیب می کند.
ترامپ حوصلەی مذاکرات طولانی و فرسایشی از نوع برجام را ندارد و دنبال نتیجه گیری سریع است.
احتمالا گفتگوهایی غیر مستقیم در جریان است و ترامپ مایل است با افشای آن، ایران را برای سرعت بخشیدن به آن تحت فشار بگذارد.
دلیل دوم احتمالا تلاش او برای کسب مشروعیت سیاسی قبل از هر درگیری احتمالی است.
ترامپ امشب مشخصا کوشید که چهره ای صلح طلب از خود به نمایش بگذارد. تا در صورت شکست گفتگوها توجیه لازم را برای درگیری با ایران داشته باشد.
این بازی روانی احتمالا از قبل با نتانیاهو هماهنگ شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺از قطب جنوب تا اختلال دوقطبی!
نمایندەی بوکان که حوزەی انتخابیه اش یکی از محروم ترین مناطق کشور است، بمب اتم می خواهد. حسین شریعتمداری که راست یا دروغ، به قلم نظام ملقب است، در بحبوحەی تلاش برای توفیق دیپلماسی، وعدەی ترور ترامپ را می دهد.
شهرام دبیری پس از بازگشت از قطب جنوب، می گوید او بوده که با تدبیر داهیانه اش، کابینه را از سد ستبر جبهەی پایداری عبور دادە است.
سخت است که سیاست ایران را بر مبنای دوگانه های راست و چپ، اصلاح طلب و اصول گرا و تندرو و میانه رو توضیح داد.
بجای آن بهتر است از مفهومی روان پزشکی بنام اختلال دو قطبی استفاده کرد. سرگردانی میان اقطاب افسردگی و شیدایی، تندروی و کندروی و مسابقەی تملق و ریا و دروغ گویی.
دلربایی از هستەی سخت قدرت به هر قیمت و پشت کردن به منطق و عقلانیت و اخلاق و مصلحت سکەی رایج این روزگار است.
گرچه مسافر قطب به نام دبیری پیوند خورد، اما بسیارند کسانی که میان قطبین در نوسانند و قطب نمای سیاست و جهت گیری شان را بر مبنای منویات قدرت و مصلحت شخصی در پیروی از آن تنظیم می کنند.
هرچه تیغ نظارت استصوابی شورای نگهبان تیزتر می شود، بر تعداد آپاراتچیک های مجلس و دولت افزوده می شود.
آپارتچیک اصطلاحی روسی برای وصف کادرهای بالای حزب و دیوان سالاران عالی مقام است.
کسانی که هیچ خلاقیت و تلاشی به خرج نمی دهند و مسئولیت ناپذیرند، فقط روز را به شب می رسانند و وانمود می کنند که کار می کنند و دستگاه متبوعشان تعطیل نیست.
آپارتچیک ها دست از شعارهای انقلابی بر نمی دارند، اما با شامه ای تیز آن را مظنه و مطابق آخرین ذائقەی رئیس بلافصل شان بیان می کنند.
همانگونه که گفته شد، نتیجەی نظارت ها و حذف های ساختاری، نوعی ژنریک سازی مدیران و مسئولان و نمایندگان است.
همه سخنی واحد می گویند، عملا کاری نمی کنند، در عوض تا می توانند فنون بقا را در میدان تنازع بر سر آن می آموزند.
این حقیقت تلخ دیگر قابل کتمان نیست که دوره به دوره از کیفیت مجلس کاسته و مانند شورای شهرها بیشتر به باری بر دوش نظام سیاسی تیدیل شده است.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
🔺ایران امروز و درس های شهریور 1320
ترامپ بازیگری نامتعارف است که بخش مهمی از روندهای سنتی سیاست آمریکا را دگرگون کرده است.
با پوتین نرد عشق می بازد، اما متحدان اروپایی اش را تحقیر می کند. به چین هم چنگ و دندان نشان می دهد.
این وضعیت نامتعارف برای ایران که همزمان در کانون خصومت آمریکا و اروپا قرار دارد و بیش از پیش به پکن و مسکو متکی است، پیچیده و رهزن به نظر می رسد.
در این زمینه بازخوانی رخداد شهریور 1320 که ایران ناگهان در کانون سیاست جهانی قرار گرفت، خالی از لطف نیست.
در شهریور 1320 بر اثر مداخله خارجی، عملا ایران اشغال و استقلال آن از کف رفت.
معروف است که رضاشاه بر اثر سیاست آلمان خواهی قربانی تهاجم متفقین شد.این داوری خالی از خطا نیست.
آلمان نیمه نخست قرن بیست، بازیگری جدید و یک قدرت تازه نفس اروپایی بود که می کوشید نظم بین المللی را بر اساس اهداف خود، بازتعریف کند.
وضعیتی مشابه چین امروز که در پی جبران گذشته و عقب ماندگی هایش در قرون گذشته است، یا حتی آمریکای ترامپ که طلیعەی ظهور قدرت های جدید جهانی آزارش می دهد.
برخلاف باورهای رایج، رضاشاه که با وسواس مراقب حفظ استقلال کشور بود، همه تخم مرغ هایش را در سبد آلمان نگذاشته بود.
او البته حکومت مستبد آلمان و پیشرفت های خیره کنندەاش را می ستود، اما می دانست که روسیه و انگلیس و در مراتب بعدی آمریکا و فرانسه هم قدرت های درجه اولی هستند که نادیده گرفتنشان ناممکن است.
نوسازی ارتش رکن اصلی سیاست تامین امنیت رضاشاه بود و برای تجهیز نیروی زمینی عمدتا بە آلمان متکی بود.
همزمان با بریتانیا قراردادی برای مونتاژ هواپیماهای جنگنده در ایران بسته و ایتالیا هم گزینە وی برای تقویت نیروی دریایی نوپایش به شمار می رفت.
به عبارت دیگر در حالی که می کوشید از توان فنی آلمان برای صنعتی کردن اقتصاد استفاده کند، به موازات آن در پی قانع کردن بریتانیا برای انعقاد پیمانی دفاعی بود، تا ایران را از حمله احتمالی همسایەی بزرگ شمالی مصون دارد.
این سیاست با آغاز جنگ جهانی دوم با چالش های بغرنجی مواجه شد.
به موازات پیشروی آلمان نازی در شرق و مرکز اروپا، این کشور با روسیه شوروی توافقی ابتدایی برای تقسیم اروپای خاوری امضا کرد.
هیتلر با وجود روابط نسبتا نزدیکش با پهلوی داشت، برای پر کردن طمع شوروی و مهار زیاده خواهی آن در اروپا می کوشید استالین را مجاب کند، مسیر توسعه طلبی اش را بجای غرب در جنوب قرار دهد.
هیتلر می خواست با یک تیر دو نشان بزند: هم با سرگرم کردن شوروی در جنوب، حواس آن را از شرق اروپا پرت کند و هم آن را به جان امپراتوری انگلیس و منابع نفتی اش در خوزستان بیندازد.
شوروی هم که پس از مدتی فترت دوباره به جامه امپریالیسم بازگشته بود، بی میل نبود که بختش را در جنوب بیازماید.
در پاییز 1318 کم مانده بود ایران وجه المصالحه توافق آلمان و شوروی شود.
رادیو برلین که تا قبل از آن رویه ای دوستانه درباره ایران داشت، به یکباره رضاشاه را آماج حملات تبلیغاتی خود قرار داد.
همزمان روس ها با تهدید لفظی ایران بخش بزرگی از ارتش خود را در قفقاز و مرزهای جنوبی مستقر کردند.
تهدید شوروی نسبت به ایران و ترکیه تا جایی بالا گرفت که انگلیس و فرانسه در سطوح بالا برای مقابله با آن چاره اندیشی کردند.
در ادامه ترکیه توانست ضمن حفظ بی طرفی در قبال آلمان، یک پیمان دفاعی با انگلیس و فرانسه ببندد، کوشش های رضاشاه در این باره به جایی نرسید.
صد البته محاسبات فوق با تغییر برنامه هیتلر و حمله ناگهانی به شوروی به هم ریخت.
این بار ایران که تا پیش از آن با تهدید حمله قریب الوقوع شوروی با حمایت ضمنی آلمان روبرو بود، با خطر حمله شوروی و متحد جدید آن یعنی انگلیس روبرو شد.
بهانه هم حضور کارشناسان آلمانی بعنوان ستون پنجم بود.
متفقین با درخواست اخراج کارشناسان آلمانی که در بخش های حساس اقتصادی مشغول بودند، پهلوی را در تنگنا قرار دادند.
آنها با نقض حاکمیت ایران، این استدلال مشروع را نمی پذیرفتند که؛ اخراج آلمانی ها مستلزم نقض بی طرفی ایران در جنگ جاری است.
در واقع ایران بدنبال آن بود که با سیاست بیطرفی، استقلال کشور را حفظ کند، اما مانند جنگ جهانی اول در این زمینه ناموفق بود.
سرانجام کشور از شمال و جنوب مورد تجاوز قرار گرفت و شاه وادار به ترک قدرت شد.
همانگونه که اشاره شد، اگر آلمان به شوروی حمله نمی کرد، باز محتمل بود که استالین به ایران حمله و دستکم وارد نیمه شمالی کشور شود.
اما بخت با ترکیه یار بود و توانست از مهلکه بگریزد. چه هم ارتش آن بهتر از ایران آماده مقابله با روس ها بود و انتخاب های بین المللی آن هم بیشتر بود.
رضاشاه هم با دو عامل ارتش و پشتیبانی مردم می توانست، با چالش فوق روبرو شود.
اما زمان کافی برای تقویت ارتش نوپا در اختیار نداشت و با رویه استبدادی، از حمایت مردم هم برخوردار نبود.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1