امروز یه شروع تازست پروانه شو بگذار روزگار هرچقدر میخواهدپیله کند🍒
.
دلت اسفنجی میشه توو پاییز
با هر خاطره ای که
زورش بیشتر بچربه
و دلتو بیشتر فشار بده اشکت در میاد
#پریسا_زابلی_پور
@payunn
.
مگر آن خوشه گندم
مگر سنبل
مگر نسرين
تو را ديدند.
كه سر خم كرده خنديدند.
مگر بستان
شميم گيسوانت را
چو آب چشمه ساران روان نوشيد
مگر گلهاي سرخ باغ ريگ آباد
در عطر تن تو غوطه ور گشتند
كه سرنشناس و پانشناس
از خود بي خبر گشتند
مگر دست سپيد تو
تن سبز چناران بلند باغ حيدر را نوازش كرد
كه مي شنگند و
مي رقصند و
مي خندند
#حمید_مصدق
@payunn
.
کاش می شد ﯾﮏ ﺻﺒﺢ
کسی زنگ خانه هامان را بزند
و بگوید: با دست پر آمده ام، با لبخند
با قلب هایی آکنده از عشق های واقعی
از آن سوی دوست داشتن ها
آمده ام که بمانم و هرگز نروم.
#سیدعلی_صالحی
@payunn
.
أُحبُّ أصابعك الليلة،
وغدًا سأُحِب فمك،
وهكذا..
في كُل مرَّة أقع في جُزءٍ منكِ،
صغيرٌ قلبي على أن يُدخِل امرأة شاسعة
الجمال مرَّة واحدة بِه!
امشب انگشتانت را دوست دارم
و فردا دهانت را دوست خواهم داشت
و اینگونه...
هر بار غرق در جزئی از تو میشوم
قلب من کوچکتر از آن است
که یکباره زنی شگفت انگیز را
به خود راه دهد...
#بلال_راجح
ترجمه: #سعید_هلیچی
@payunn
.
لرزش دستانم
در نخستین دیدار
از هیجان کشف کهکشان چشمهایت بود
ارتش صدای سحرانگیزت
لشکر غرورم را
خلع سلاح ساخت
و لبخند رازآلودت سبب گردید
تا این دل
دار و ندارش را ببازد
آری
بیشک
تو همان زادهی پاییزی
همانی که فرشتگان روی شانههایش
بر سر زادروزش شرط میبندند
تا از خدا مژدگانی بگیرند
#حمید_دلگرم
@payunn
.
جایی کسی منتظرم نبود
باید میزدم زیر همه چیز!
وقتی جایی کسی منتظرت نیست باید بزنی
زیر همه چیز!
برگ درخت ها را ببین!
خاطرخواه که ندارند زرد میشوند
و خودشان را از آن بالا پرت می کنند پایین!
قطره های باران را ببین!
فکر میکنی از سر خوشی با صورت ِخیس
پخش زمین می شوند؟؟
حتی ستاره ها هم
گاهی خودشان را پرت می کنند...
کاش اما
از جایی بیفتم
آنقدر بلند باشد که هیچ تکه ام به زمین نرسد!
باید جایی را پیدا کنم که خیلی بلند باشد...
شاید هم تو آنجا منتظرم بودی؟!
همیشه
رفتن بهتر از ماندن بوده
و من همیشه مانده ام.
حالا اما،
میخواهم بزنم زیر همه چیز...
#معصومه_صابر
@payunn
.
من
کجای این تنهایی
کجای این دلتنگی که برسم
می آیی...؟
#ليلا_مقربی
@payunn
.
پوست میکَنَدَم بسانِ پرتقالی
-عشق-
میشکافد شبانه سینهام؛
و مینهد در آن: شراب، گندم وُ فانوسی
و مرا در یاد نیست هرگز ذبح گشتهام وُ
خون، فشاندهام
و هرگزم در خاطر نیست که دیدهام...
میپراکَندم چونان ابری،
-عشق- میشوید غبارِ قبیله از من،
و میگردانَدم از رعیّت ماه.
دگرگون میگرداند حال وُ هوایِ شهر را،
_عشقِ تو_و خیابانها؛
جشنی از روشنی میشوند زیر رشحههای باران
میدانها پُر فسون میشوند وُ
کبوترانِ کلیساها میسرایند «شعرها»،
و در قهوهخانهها؛
پرشورتر میشود «عشق».
#نزار_قبانی
برگردان #صالح_بوعذار
@payunn
.
ڪَرفته است جهان را غبار بی دردی
ڪجا رویم ازین عالم خراب، کجا؟
#صائب_تبریزی
@payunn
.
بیدار شدهام از خواب،
و تصميم گرفتم از صبحِ فردا
ديگر دوست نداشته باشم؛
مثل کودکی که تصمیم میگیرد از شنبه
مدادرنگیهایش را به کسی ندهد،
مثل معتادی که تصمیم میگیرد از شنبه ترک کند،
مثل آدمی که تصمیم دارد
تمام شنبههای پس از میهمانی رژیم بگیرد...
#نسیم_لطفی
@payunn
.
اندكی از عمرمان باقی است...
اندکی از مرا بغل کن
#حسین_صفا
@payunn
.
آدميزاد دوست داره
يه رفيقى
يه عشقى
يه پناهى
هميشه منتظرش باشه
هميشه نگران احوالش باشه
حتى اگه خيلى پر رنگ نباشه لابلاى روزمره هاى
زندگيش…
اگه دلش از همه ى آدماى دنيا گرفت
اگه خسته شد
اگه احساس كرد هيشكى دوسش نداره
اگه هرچى زور زد و نرسيد،
به اون يه نفر پناه بياره و
اون يه نفر بهش بگه:
ببين؛
اگه تمام دنيا هم بهت پشت كرد،
تو منو دارى
روى من حساب كن هميشه
قلبِ من
خونه ى توئه
و اين خونه هميشه جاى تو…
#علي_قاضی_نظام
@payunn
.
مثل عشقی که به داد دل تنها نرسد
ترسم این است که این رود به دریا نرسد
این که آویخته از دامنه ی کوه به دشت
می خرامد همه جا غلت زنان تا...، نرسد
ترسم این است که با خاک بیامیزد و سنگ
از زمین کام بگیرد... به من اما، نرسد
پشت هر سنگ، درنگی، پس هر خار، خسی
حتم دارم که به همصحبتی ما نرسد
ماه مایوس شد و موج به دریا برگشت
بی سبب نیست که حتی به تماشا نرسد
من به هرصخره ازین فاصله می کوبم، سر
ترسم این است که این رود به دریا نرسد
#عبدالجبار_کاکایی
@payunn
.
تنت به دشت گل های وحشی میماند:
معطر و ناشناخته.
بوسهام
هرجا که مینشیند
پروانهای از خواب میپرد
#رضا_کاظمی
@payunn
.
برای تنهایی
برای عزیزی که از دست دادی
برای عشقی که رهایت کرد
برای درد بی پولی
برای زجر بیماری
برای جداییها
برای غربت وُ بیکسی
برای نرسیدنهای مکرر
برای خستگیهایت
برای غمی که نمیتوانی به کسی بگویی
برای تسکینِ این همه رنج انسان بودن
به آغوش خدا پناه ببر...
«خدا هست»
#على_سلطانى
@payunn
.
آدمها ناگهان از خودشان فاصله میگیرند.
یک روز قطعهای از وجودِ آنها
برای همیشه
از کالبدِ خستهشان جدا میشود.
یک روز ناباورانه پی میبرند که احساس شان،
جایی فرسنگها دور از خانه،
چون سایهای هزار ساله،
دیوانه وار، کوچههای غربت را پرسه میزند.
یک روز نیاز به خداحافظی چنان اشتیاق به بودن
و ماندن را به انجماد میکشاند،
که حتی قلبِ به گور خفتگانِ خاموش،
از وهمِ این فراموشی عظیم،
در تاریکیِ سرد خود مى گريد.
براستی آغوشِ عشق و ترانه و تبسّم،
برای هیچ یک از ما جایی نداشت؟
#نیکی_فیروزکوهی
@payunn
.
زندگی شاید چیزیست
شبیه سکوت یک خیابان
به وقت بارش برف
آرام ...
#ای_لیا
@payunn
.
پاییز فصل عجیبی ست
هر برگش دل آدم را می لرزاند ..
به خرمالوها نگاه کن
خرمالوهای کال
همیشه مرا به یاد دوستت دارمهایی
می اندازد
که جوابش گس بود ....
#شهره_عابد
@payunn
.
بهای یک سر مویش، دو عالم میدهد سلمان!
#سلمان_ساوجی
@payunn
.
باد بوی برگريزانِ عجيبی آورده است
ديگر هيچ مرغی بر شاخهسارِ صنوبر پير
نغمهی مغمومی حتی نخواهد خواند،
من که نمیدانم چرا!
شما هيچ به دردِ برهنهی دريا دقت کردهايد؟
نه، راه دريا دور و
ديگر کسی هم در پسِ پنجرههای قديمی نيست،
تنها در دور دستِ جادهای مهآلود
صدای پَرپَرِ نابهنگام پرندگانی از خوابِ خار میآيد.
برگريزانِ عجيبِ صنوبر و ماه،
مسافری خسته از نشانیِ دريا،
و باريکهْراهی دور
که در پيچِ شبنمِ شبْخورده از جاده جدا میشود
میرود تا پُشتِ قريهی نور و پونه و نی ...
ما با همان مسافرِ خسته رفتيم و باز
با همان مسافرِ خسته به خانه برمیگرديم.
میبينی!؟
رسيديم ریرا، رسيديم ...!
جوانهی تُردی که آن سالها
بر ساقهی اين اقاقيا روييده بود،
حالا سرشاخهی بلندیست
که به خواستگاری آسمان میرود،
رفته است
رفته تا وقتِ بختِ نور قد کشيده است
اما چرا باد
بوی غربتِ برگريزانیِ عجيب آورده است،
من نمیدانم!
#سیدعلی_صالحی
@payunn
#استوری
نوشته بود:
«پناه تو را قشنگ تر میکند
چه باشی برای کسی، چه باشد کسی برای تو.»
پناه باشیم برای هم...
@payunn
.
گفته بودی که چرا خوب به پایان نرسید؟
راستش زور من ِ خسته به طوفان نرسید
گر چه گفتند بهاران برسد مال منی
قصه آخر شد و پایان زمستان نرسید
من گذشتم که به تقدیر خودم تکیه کنم
جگرم سوخت ولی عشق به عصیان نرسید
کلِ این دهکده فهمید که عاشق شده ام
خبر اما به تو ای دختر چوپان نرسید
در دل مزرعه بغضم سله بسته است قبول!
گندمم حوصله کن نوبت باران نرسید…
نان عاشق شدنم را پسر خان می خورد
لقمه ای هم به منِ بچه ی دهقان نرسید
تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
حیف دستم سر آن موی پریشان نرسید…
#كيانوش_سفری
@payunn