آذر
دیدم که به گوش باد آذر می گفت
پاییز گذشت این نباید که نهفت
در باغ کلاغ پیر می خواند باز
بر هم زده ان شکوه چون باید خفت
دیدم که خزان به سیم اخر زده بود
چون مار میان باغ چنبر زده بود
هر سو بتکانده از درختان تا برگ
بر کوچه و باغ نقش آذر زده بود
ایرج جمشیدی بینا(عضو محترم بنیاد جهانی سبزمنش)
سبزمنش را اینجاها تعقیب نموده، حمایت نمایید:
بنیاد جهانی سبزمنش
بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش
بنیاد جهانی سبزمنش=Www.sabzmanesh.net
Www.sabzmanesh.net
/channel/sabzmanesh786
/channel/+J1GYyew3LcUzZDFl
https://instagram.com/sabz.manesh?igshid=NzZlODBkYWE4Ng==
https://instagram.com/bismillah.sharifi?igshid=NzZlODBkYWE4Ng==
https://www.facebook.com/sabzmanish.network?mibextid=2JQ9oc
https://m.facebook.com/groups/458947199153432/?ref=share&mibextid=I6gGtw
https://chat.whatsapp.com/LO91fw9EXQF6Ez5ybQzFSQ
sabzmanesh9233" rel="nofollow">https://www.youtube.com/@sabzmanesh9233
واتساپ:
0093700720953
تماس و روبیکا:
09940789645
Www.sabzmanesh.net
sharefib@gmail.com
sabzmanesh92@gmail.com
سبزمنش؛ جایگاه خودباوری و خرد، پایگاه بهسازی و بهنامی و زیستگاه اندیشه ورزانسبزنگر بوده؛ پالایشگاه فکر و خلاقیت میباشد!
#سبزمنش
#روزنامه
#ایران
#اقتصادی
#گزارش
#نوروزی
بنیاد جهانی سُخن گُستران سبزمنش
بنیاد جهانی سبزمنش
#پژوهش
#پروفسور
#زرین_کوب
#بنياد
#محقق
#جهانی
بسم الله شریفی
Bismillah Sharifi بسم الله شریفی
Www.sabzmanesh.net
Build a foundation within yourself that no one else can shake. Cultivate self-love, self-worth, and self-confidence, and watch yourself achieve greatness.
پایه ای در درون خود بسازید که هیچ کس دیگری نمی تواند آن را تکان دهد. عشق به خود، عزت نفس و اعتماد به نفس را در خود پرورش دهید و نظاره گر رسیدن به عظمت و شکوه باشید.
😨👽 این خانم زیبا وجود خارجی ندارد فقط یک هولوگرام است، هوش مصنوعی بزودی کره زمین را تسخیر خواهد کرد.
Читать полностью…Chris Rea -The blue cafe
My world is miles of endless roads
That leaves a trail of broken dreams
Where have you been
I hear you say?
I'll meet you at the Blue Cafe
دنياى من مايل ها جاده ى بى پايانه
كه رد پاى روياهاى ناكام در آن به جا مونده
ميشنوم كه بهم ميگى : كجا بودى ؟
تو كافه ى آبى ملاقاتت ميكنم
cause, this is where the one who knows
Meets the one who does not care
The cards of fate
The older shows
To the younger one,
who dares to take
The chance of no return
آخه اينجا همونجاست كه اونى كه آگاهه ،
اونهايى كه اصلا اهميت نميدن رو ملاقات ميكنه
كارت هاى پيشگويى سرنوشت ،
شو و ظاهرسازيه بزرگتر ها
براى جوونى كه جرئت داره و
از فرصت رفتن و هرگز بازنگشتن استفاده ميكنه
@mlienglish
Where have you been?
Where are you going to?
I wanna know what is new
I wanna go with you
What have you seen?
What do you know that is new?
Where are you going to?
cause I wanna go with you
@mlienglish
كجا ها بودى ؟ به كجا ميرى ؟
ميخوام از چيزهاى نو و تازه بدونم
ميخوام با تو بيام ...
چه ها ديدى؟ چى ميدونى كه تازه باشه؟
به كجا دارى ميرى؟
آخه منم ميخوام با تو همراه شم
The cost is great, the price is high
Take all you know, and say goodbye
Your innocence, inexperience
Mean nothing now
گرون تموم ميشه ، قيمتش بالاست
هرچى ميدونى بردار و خداحافظى كن
معصوميت و بى تجربگى تو
ديگه اين حرفها هيچ معنى نداره
@mlienglish
Cause, this is where the one who knows
Meets the one that does not care
Where have you been?
I hear you say
I'll meet you at the Blue Cafe
So meet me at the Blue Cafe
#متن_موزيك
📙 هنر درک زمانه
✍🏽 #آنتون_چخوف
کتاب نایاب " هنر درک زمانه " یک مجموعه کوچک اما بسیار دلچسب و جذاب از آثار آنتون چخوف، نویسنده، داستاننویس و نمایشنامهنویس مشهور روس؛ به گردآوری و تالیف دکتر مرتضی حقیقت، میباشد.
نوع روشي كه مهرجويي براي ترسيم پديده زبالههاي شهري به كار ميگيرد «پديدارشناسانه» (Phenomenological) است و نه «علت و معلولي» (سببي) (Causal). او مشكلي اجتماعي را با ابعاد گوناگون آن به تصوير ميكشد و بيننده فيلم را از خانه و محله و كوچه و خيابان به كنار دريا و به محل انباشت و تفكيك انواع زبالهها ميبرد تا زواياي مختلف مشكل زباله را مجسم كند. مهرجويي در پي تصوير كردنِ چيستيِ اين پديده است. او در اين اثر، به سراغ علتها براي تبيين اين معلول- يعني پراكندن زبالهها در كوي و برزن- نمی رود و تا پایان فیلم به روش خود وفادار میماند. او یافتن علتها را به ذهنيت بيننده و به تلقی او از این مشکل اجتماعی وامیگذارد. در کنار انتخاب روش پدیدارشناسانه، مهرجویی در تصویر و زبان، طبیعت گرا است. این طبیعت گرایی در نمایش زشتیِ آلودن ِمحیط زیست به زبالهها و در مواردي گفتن كلمات عاميانه كوچه و بازاري از سوي حامد به چشم ميخورد، اما مهرجويي در ناتورآليسم خود راه افراط نميپويد و از غلظت برخي كارهاي ناتوراليستي نويسندگاني همچون صادق هدايت (در علويه خانم) و صادق چوبك فاصله ميگيرد.
10. «نهال» در خاک وطن
ظاهراً نهال از اين سرزمين رخت خود بيرون نميكشد و تصميم ميگيرد در ايران بماند. نهال از هنگامي كه در خيابان جارو را از دست حامد ميگيرد و روي آسفالت خيابان ميكشد تا آن را بيازمايد، تصميم ميگيرد در ايران بماند. اما آيندۀ كاري و شغلي او در وطن، در بوتۀ ابهام باقي ميماند. معلوم نيست او قيد فعاليت علمي را ميزند يا در داخل به دنبال كار خواهد گشت. او چرا در پي كار علمي در شمال اروپا بود و دعوتنامههاي بسياري از آن ديار دريافت كرده بود؟ اگر قرار است نهال در ايران بماند، سرنوشت او به عنوان فردي نخبه و دانشمند در وطن چه خواهد بود؟ مهرجويي گمانهزني در مورد آينده نهال را براي بينندۀ نارنجيپوش باز و آزاد ميگذارد؛ وانگهي، مگر در اين آب و خاك فقط اين نهال است كه با چنين وضعيتي دستبهگريبان است.
به باور من، نارنجيپوش پس از «گاو»، «آقاي هالو»، «پستچي»، «اجارهنشينها» و «سنتوري»، از اتفاقي تازه و متفاوت در فضاي فكري و هنري جامعه ايران خبر ميدهد، به دو دليل: نخست اينكه، موضوعِ حقوق شهروندان و به طور مشخص «حق محيطزيست» در متن يك فيلم مطرح ميشود. آشكار است كه فیلم نارنجيپوش، انسان و بخشي از حقوق وي را در كانون توجه خود قرار داده است؛ حقوقي كه بايد مطالبه شود، بايد رعايت شود، بايد حفظ شود و بايد ارتقاء يابد. تولد «سينماي حقمحور» را به فال نيك بگيريم و اين رخداد مبارك را به مهرجويي و يارانش و هم چنين به جامعۀ فكري و هنري ايران تبريك بگوييم. ما در رشتههاي گوناگون ادبي و هنري، نيازمند كار بر مدار حقوق بشر هستيم.
دوم این که، تغییر و اصلاح با بخش بخش کردن موضوع ها، مقوله ها و مفهوم ها از سویی و گفت و شنود های صمیمانه بر بستر واقعگرایی و با درک مقدورات و محدودیتها از سوی دیگر، امکانپذیر میشود. اگر مهرجویی در صدد پرداختن به موضوع حقوق بشر به شکل کلی و حتی حق محیط زیست در کلیت آن بود، ارزش کارش به اندازه برگزیدن یکی از موضوع های محیط زیست یعنی مساله زبالهها نبود. میتوان در گسترۀ هنر و ادبیات، موضوع ها را بخش بخش کرد و هر بخش را به طور جداگانه، جانمایه آفرینش های هنری و ادبی قرار داد. به نظر من، ارزش دیگرِ کار مهرجویی، ارائه نمونه ای خاص و فقط یک نمونه از مشکلات بشری است. آیا بهکار گرفتن روش تحلیلی در هنر و ادب این سرزمین، فراگیر و مکرر خواهد شد؟ (5) آیا کلگرایی و کلیبافی- چنانکه گذشت-، جای خود را به جزئی نگری و موردی نگری با هدف سرعت بخشیدن به چرخۀ تغییر و اصلاح در جامعۀ ایران خواهد داد؟ پاسخ اینگونه پرسش ها را باید در کارهای جدید نویسندگان و هنرمندان پیشرو ایران جستوجو کنیم؛ آنان که با دغدغۀ خاطر، انگیزه و امید، در اندیشۀ ایران فردا هستند.
پينوشتها:
1. رنه دكارت، اصول فلسفه، ترجمۀ منوچهر صانعي، چاپ دوم، تهران، انتشارات بينالمللي الهدي، 1371، صص 44-43.
2. عبدالعلي قوام، سياستهاي مقايسهاي، تهران، سمت.
3. ابوالبقاء كفوي (1095- 1028 ق، 1686-1619 م)، متولد جنوب شرقي شبه جزيرۀ كريمه، اديب، لغوي، نحوي، فقيه (شافعي)، فلسفي، كلامي، اصولي، تاريخدان و قاضي، صاحب تأليفات. او مدعي بود در همه دانشها و هنرهاي زمان خود سخن رانده و كمتر موضوعي از ديد او پنهان مانده است. الكليات معروفترين اثر اوست. نگاه كنيد به: دايرهالعمارف بزرگ اسلامي www.cgie.org.ir
4. Hannah Arendt, Lectures on Kant's Political philosophy, ed. Ronald Beiner, the University of Chicago Press, 1995, p. 55.
خرداد ماه 1391
پيداست كه آنان در حال گذار از جامعه سنتي به سوي جامعه مدرناند؛ جامعهاي كه بر خودانگيختگي، خودبنيادي، حقوق شهروندي و واقعبيني بنيان نهاده شده است.(2) قصه حامد و نهال، به روشني شكلِ نمادين به خود ميگيرد و ترجمان جامعههاي در حال گذار از جمله جامعه ايران است.
نارنجيپوش جزئينگر و دعوتكننده به ژرفانديشي است. از هنگامي كه دانشگاه در ايران بنيان نهاده شد، كم و بيش زير تأثير فلسفههاي آلماني، سیطرۀ کلگرایی (Holism) آرام آرام بر فضای علمی کشور حاكم شد. برخي دانشگاهيان ما كه شماري از آنان روشنفكر نيز خوانده ميشدند، در سپهر فلسفه قارهاي (Continontal Philosophy) چشمهاي خود را بر روي ميراث گرانسنگ كانت بستند و در عوض، به تقليد از هگل پرداختند و هگلي مشربي بر ادبيات نظري، فلسفي و حتی علمي ما چيرگي يافت. اين افراد به جاي تفكيك و تمييز مفهومها و مقولهها، به هاويه كلينگري و كليگويي درافتادند و جمعي از جوانان با استعداد اين مرز و بوم را نيز با خود به اين ورطه دركشيدند. برآيند عمده كار آنان، بافتن كليات ابوالبقاء(3) بود و افزودن به حجم سياه و سنگين ابهامها و ايهامها و اتهامها. اين افراد دوست ميداشتند و دوست ميدارند كه در سيماي چشمانداز و سرسبز جنگل مستغرق شوند و حيرت خويش را در قالب كلمات ظاهر سازند و اسرار آن را به آفتاب بيفكنند، بدون اينكه به سراغ درخت يا درختان خاصي بروند و در چيستي و چگونگي به كارگيري آنها مطالعه كنند. آشكار است كه اين گونه كارها زحمت و مشقت دارد و براي روشنفكر كلگراي ما كه يك پا در كلاس درس دارد، يك پا در فرهنگستان و سري در اين و آن پژوهشگاه و دستي در اين و آن شورا و كميسيون و هيأت امناء و تحريريه مجلهها و مانند این ها، چنين مجال و فرصتي باقي نميماند.
نارنجيپوش، با تأثيرپذيري از حدود دو دهه رونق يافتن فلسفه تحليلي (Analytic Philosophy) در اين سرزمين كه اهل دانش و تفلسف و پژوهش را به جزءنگري و پرهيز از كلگرايي و كليگويي دعوت ميكند، به شكلي خاص به حق محيطزيست و مسووليت شهروندان در اين باب ميپردازد. مهرجويي حتی موضوعهاي محيطزيست را از نظر ميگذراند و فقط به يك جنبه از آن يعني آشغال و زباله ميپردازد. ميدانيم كه محيطزيست دربرگیرنده موضوعهاي بسياري است، از آلودگي آب و هوا گرفته تا آلودگيهاي صوتي، فرآوردههاي صنعتي، گازهاي سمي، امواج الكترونيكي و راديويي و مانند اين ها. فيلم روشنفكرانه نارنجيپوش، قالبي براي گفتوشنودهاي برج عاجي، اداهاي شبهفيلسوفانه و گره زدن آسمان و ريسمان، عرش و فرش و لاهوت و ناسوت نيست. كوچه و محله و خيابان و ميدان دارند در زباله غرق ميشوند. مهرجويي و ياراناش ميخواهند در اينجا يك درخت كرمخورده و شتهزده را به من و شما نشان بدهند، نميخواهند در وصف جمال بيمثال و رمزآلود جنگل براي ما شعر بسازند و قصيده بسرايند. فيلم در پي آن است كه بُرشي به واقعيت بزند و مشكل زباله را برجسته كند؛ هم زباله عيني و هم زباله ذهني. راه چاره نيز، داد سخن دادن پشت تريبون و بر سر منبر نيست.باید آستينها را بالا بزنيم، جارو دست بگيريم و زبالهها را جمع كنيم. بايد درباره تميز نگاه داشتن محيطزيستمان (برون و درون)، با همديگر حرف بزنيم تا به خودآگاهي جمعي، مشاركت همگاني و وفاق ملي برسيم.
انديشهوران اغلب «تماشاگر» (Spectator) اند، نه «كنشگر» (Actor). كنشگران در تكاپوي سياستگذاري، برنامهنويسي و ساختناند. اما تماشاگران، كارِ آنان را ارزيابي و نقادي ميكنند و اگر توانستند، به كنشگران راههاي تازه نشان ميدهند. (4) كار هر دو ضروري و مفيد است. اين دو بدون يكديگر، در كار خويش ابتر و ناتماماند. در نارنجيپوش، تماشاگري و كنشگري به هم ميآميزند. حامد به عنوان خبرنگار ميتواند صرفاً تماشاگر آلودن محيطزيست از سوي همشهريان خود باشد و از زبالهها عكس بگيرد و منتشر كند. اما او افزون بر كار مطبوعاتي و راهاندازي نمايشگاه عكس، خود، لباس رفتگران ميپوشد و در خيابانها جارو ميكشد. حامد، هم تماشاگر است و هم كنشگر.
قاعدتاً هنرمند شخصي تماشاگر است و از او توقعي جز اين نميرود كه با آفرينش هنري، واقعيتها و خواستهها را با زبان هنري نشان بدهد. در نارنجيپوش، مهرجويي نيز مانند قهرمان اصلي داستاناش، خود در مقام تماشاگر و همچنين كنشگر ظاهر ميشود. او با ساختن نارنجيپوش در جايگاه تماشاگر ايفاي نقش ميكند، اما با دو نوبت حضور در متن فيلم (در آغاز و ميانه فيلم)، خود نيز به صف كنشگران ميپيوندد و رنج و خشم خود را از اين همه زباله، پلشتي و زشتي و آلودگي آشكار ميسازد. در صحنههايي از فيلم، باد و توفان، پلاستيكها را با خود ميبرد و محيطزيست را ميآلايد؛ پلاستيكهايي كه حدود صد و سي سال طول ميكشد كه تجزيه شوند و از ميان بروند.
📕 انسان از آغاز تا 4000 سال پیش از میلاد
✍ اَیان تَتِرسال
🔄 دکتر حامد وحدتینسب و سُرور خُراشادی
این سوال که انسانها اولین بار چه زمانی به وجود آمدند؟ به چه صورتی زندگی میکردند؟ بقایا، استخوانها و فسیلهای آنها برای اولین بار در کجا کشف شد و ... از جمله سوالات جذابی هستند که پاسخهای بسیاری هم برایشان هست. هرچند نظریات معتبر علمی ممکن است بسیار نزدیک بهم باشند، اما اگر موضوع را از زوایای مختلفی بررسی کنیم، پاسخها ممکن است متفاوت شود. بهرحال علم همچنان در تلاش است تا به پاسخی درخور در این باره دست یابد و البته تا حدی هم موفق شده است. ایان تترسال در کتاب انسان از آغاز تا ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد به این سوالات پاسخی کامل، جامع و علمی ارائه کرده است. کتاب انسان از آغاز تا ۴۰۰۰ سال پیش از میلاد فرایند پیدایش و رشد و تکامل انسانها را از ابتدا و دوران باستانی بررسی میکند تا به انسانهای مدرن و زندگی یکجا نشینی میرسد. مطالعهی این سیر تاریخی برای دوستداران تاریخ، زیستشناسی و کسانی که تشنهی علم و دانش هستند، بسیار جذاب است.
زنی که با یک کتاب، شعر، آهنگ، یا حتی یک فنجان قهوه، حالش خوب میشود هیچکس در برابر او پیروز نمیشود، حتی زندگی در مقابلش شکست میخورد
Читать полностью…"پول
خدمتکار را به ارباب،
ارباب را به خدمتکار،
حماقت را به هوش،
هوش، را به حماقت ...
و در یک کلام
همه چیز را به بنده خود تبدیل میکند !
👤 کارل مارکس
و تو...
آن شعر محالی که هنوز
با دو صد دلهره در حسرت آغاز تو ام
چشم بگشای و مرا باز صدا کن " ای عشق"
که من از لهجه ی چشمان تو
شاعر بشوم
و تو را سطر به سطر
و تو را بیت به بیت
و تو را عشق به عشق...
شاید این بار تو را پیش تو
با مرگ خود آغاز کنم...
#روزنگار، ۷ آذر، درگذشت
#حمید_مصدق
🍃🍂🍃
✍️🌺درود صبحتان بر مدار شادی ومهر روزتان پر از انگیزه وشاد مهربان بمانید وبانغمه های مهر ودوستی ایامی زیبا بیافرینید.بازگشت خرد جمعی اصلاح اخلاق اجتماعی و همدلی و وفاق می تواند هر جامعه ای را از افتادن در چرخه معیوب خشونت و گیج سری بازدارد وبذر ترقی و اصلاح را بکارد
🖊️🌿سپیده سر زد و مهتاب بی خواب
گشوده بال بر مرداب بی تاب
چو قویی با بلم اهسته می رفت
نگار نازنین چشمش پر از اب
🖊️🌿صبح تا خیال خنده بود
پشت ان نقاب تیره
پنجره
رو به گرگ ومیش می گشود
خواب رفته بود
و کوه ها ز دور مرز اتفاق
می گشود نغمه های صبح
بر حریر خاطر خیال
مرزهای تازه ای
سایه های دور
دستهای نور
پیچش وشتابها
در نقاب صبح گفتگوی تازه بود
روز با چه حال می گشود
قالی خیال را
در مسیر برگها وباد
هم خزان بدست داشت
پرده های
رنگ رنگ دلنشین وسرکش
از میان شاخه ها وبرگ
گاهگاه برگ تازه ای
به رنگ زرد می فتاد
دست باد پنجه می کشید
زیر هر درخت پرده ای
پر از نگار
مهر رفته بود
و اب داده چشمهای نخلهای دور
تا که پاکشیده بود
ماه بعد و اذر از میانه بر جهیده بود
آب می چکید وابان
پیرهن دریده رفته بود،
خواب دشت شخم خورده بود
زارعی زدور دست می تکاند
تا کلاغها به مزرعه هجوم برده
پیرمرد در خیال خود
چه فحشهای ابدار می جوید
تا نثار آن پرنده ها کند
در غبار صبح نور می دمید
و با امید نقشهای تازه می کشید
بر خیالها
صبح تازه ای رسیده بود پاکشان
دشت خفته باز کرده پنجره
آفتاب تازه بر دمیده بود
وانتظار..
هر سبد خیال نقد کرده خویش را
که برکشد به روزتازه بار تن سپرده را
دشت مرده زنده گشته بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔🔹 چهار چیز است که مردمان را از حاکمان وقت بیزار میکند:
فساد، بیرحمی، بیعدالتی و عدم کفایت.
مردم اما شاید فساد، بیرحمی، بیعدالتی و تبعیض دولتمردان را تحمل کنند، چون میدانند که لازمهٔ هر حکومت و دولتی است؛ اما در برابر بیکفایتی که منجر به اتخاذ سیاستهایی غلط میشود و به معیشت و منافع شخصیشان لطمه میزند، ساکت نمینشینند.
🔷 حکمرانی غیر قابل بخشش!
✍️ آندره گیلوم
✍️دیدم که به گوش باد آذر می گفت
پاییز گذشت این نباید که نهفت
در باغ کلاغ پیر می خواند باز
بر هم زده ان شکوه چون باید خفت
✍️دیدم که خزان به سیم اخر زده بود
چون مار میان باغ چنبر زده بود
هر سو بتکانده از درختان تا برگ
بر کوچه و باغ نقش آذر زده بود
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️درود صبح همه دوستان به خیر وشادی به امید ایرانی آباد ومتکثر برای همه ی ایرانیان
ترسناک ترین پدیده ای که می تواند حیات یک جامعه را تهدید کند. تزریق نومیدی وبذر کینه ونفرت در بین توده ها است.این گونه بجای همدلی و وفاق وتکثرگرایی جامعه قربانی دیدگاههای افراطی می گردد واختلافات قومی مذهبی وقبیله ای برجسته می شود وجامعه به سوی فروپاشی می رود یوگسلاوی نمونه ای از این فروپاشی در عصر حاضر است
تنها راه گذر از تندرویها آگاهی بخشی و حفظ وفاق ملی است
بی فرهنگها رفتارهای متنوعی دارند :
یکی آشغال میریزد، یکی متلک میگوید، یکی آلودگی صوتی ایجاد میکند.
اما همگی یک ویژگی مشترک دارند:
کتاب نمیخوانند
✅ تورم سالانه در آبان ۴۴.۹ درصد
🔹 در آبان ماه ١٤٠٢، شاخص قیمت مصرف کننده خانوارهای کشور به عدد ٢١٠,٩ رسیده است که نسبت به ماه قبل، ٢.٢ درصد افزایش، نسبت به ماه مشابه سال قبل، ٣٩.٢ درصد افزایش و در دوازده ماهه منتهی به ماه جاری نسبت به دوره مشابه سال قبل، ٤٤.٩ درصد افزایش داشته است.
🔹 منظور از تورم نقطه به نقطه، درصد تغییر عدد شاخص قیمت نسبت به ماه مشابه سال قبل میباشد. در آبان ماه ١٤٠٢ ، تورم نقطه به نقطه خانوارهای کشور، ٣٩,٢ درصد بوده است؛ یعنی خانوارهای کشور به طور میانگین، ٣٩.٢ درصد بیشتر از آبان ماه ١٤٠١ ، برای خرید یک مجموعه کالاها و خدمات یکسان، هزینه کردهاند. تورم نقطه به نقطه آبان ماه ١٤٠٢، در مقایسه با ماه قبل، بدون تغییر بوده است./اکوایران
✍️🌺درود صبحتان دل انگیز بامدادتان عاشقانه آغاز هفته وآذرماه شروع دلنشینی برایتان باد.رعایت قانون و عدم خشونت در همزیستی ضامن بقا هر جامعه ایست وباعث می شود تا مردم وحاکمیت بتوانند در تعامل با همدیگر بحرانها را از سر بگذرانند و جامعه را بر ریل ترقی قرار دهند اما در تفکر سرکوب گر قانون و عدم خشونت جایی ندارد و به جامعه بعنوان تیول خود وبه مردم بعنوان رعیت نگاه می کند و با کنترل وخشونت سعی می کند نظر خود را به جامعه القا کند وباورندارد که این خود مهمترین عامل فروپاشی جامعه ومردم از درون است
🖊️🌿وقتی خیال حوصله از سنگ می شود
تقویم می نویسد و دل تنگ می شود
باشد نیا که زمین گرد و کوچک است
روزی حساب و تسویه، پا لنگ می شود
🖊️🌿به چشم سبز و مژگان سیه آراستی لشکر
چه داری زیر طاق ابروان بر پلک می کاری
تو وان لشکر جرار و این جنگی که مغلوبه است
سپاه گیسوان بر شانه افتاده است انگاری
در این میدان مین با چشم وابرو می تکانی دل
که فاتح می شود از ان لبت با بوسه ای جاری
خیالم گرم لبها بود و باد امد پریشان شد
چو موها مشک می بارد تو گویی مَشک عطاری
سیاهی در هزیمت شد چه می چرخید چشمانت
تو گویی باز خورشیدی که سر زد مست اطواری
هبل در رقص شد بودا به تنویر است و در تکرار
از این بازی که این مشاطه با خود می کند باری
🖊️🌿اسان نبود نه
هی من نوشتم
و باری نخوانده ماند
وان دلفریب جادوگران مست خمار
دریغ شد از نگاهی
بر این همه سیاه مشق
وان گنج لب
از فلسفه ی گفتن باز ماند
ونمی بافد
دیگر حکایتی از ان سراب خیالی
تو نیستی
وکپک زده
افکار مضطرب ومغشوش
و این قلم
به کنج خلوت خود
لغزیده است
ولیقه در دوات خشکیده است
و آن خط نستعلیق را دیگر
از دوستت دارم خبری نیست
و سالهاست الزایمر تاریخ
فراموش کرده است
نقد خیال را
در ان گلدان بلوری گم شده
ومکرر تکرار کرده ایم
برگریزان را
در گوشه های دنج قلب خویش
تا نعل کنیم
اسب زمستان در راه را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔 بزرگترین بدبختیِ آدمی این است که در برابرِ ستم، جرأتِ طغیان را از دست بدهد. جان کلام زندگی این جاست که طغیان بر ضدِ بیدادگری دوام یابد. لحظه ای که انسان ستم را به آسانی تحمل کند، شوم ترین دوره حیاتش آغاز می گردد.
👤 برتولت برشت
📗 ارباب پونتیلا و بردهاش ماتی
5. خبرنگاری، رفتگری و معلمی
نارنجيپوش نمايشگر سه پيشۀ سخت و دشوار است: خبرنگاري، رفتگري و معلمي. اشخاص در اين سه پيشه از جان خود مايه ميگذارند، سلامتي و حتی حيات خويش را به خطر ميافكنند، به انسان، طبيعت و دانايي عشق ميورزند. اين پيشهها، وقت و ساعت نميشناسند. هميشه خبرنگاران، رفتگران و معلمان در تكاپو و تلاشاند. صاحبان اين پيشهها به اندازه كار و تلاش پرمشقتشان مزد نميستانند. ارباب قدرت با به كار گرفتن واژه «زحمتكش» درباره آنان، وجدان خود را راحت ميكنند، اگر قيدوبند پيش پاي آنان نگذارند که متاسفانه می گذارند. خبرنگاران، رفتگران و معلمان، اگرچه در مشاغل سخت خود را ميفرسايند، اما انسانهاي نجيب، كمتوقع و محترم جامعهاند، نان با شرافت ميخورند و منت حاتم طايي نميكشند. نارنجيپوش نمايندگاني از اين سه پيشه شريف را به ميدان هنر ميآوِرد. تماشاگر فيلم از مرز اداي احترام به اين افراد عبور ميكند و به واقع به حال آنان غبطه ميخورد. از خود ميپرسد كه چرا او به مانند آنان، اين همه خوب، اين همه فداكار و اين همه دلير و شريف نيست.
تماشاچیِ نارنجيپوش درمييابد كه شغل رفتگري به اين سادگي كه او پيش از اين تصور ميكرده نيست. رفتگري كاري است كه نياز به آموزش، نظم، سختكوشي، وظيفهشناسي، توان بدني و تندرستي دارد. حامد، ليسانسیه عكاسي، نيز بايد اين پيشه را به دقت بياموزد وگرنه او را در شهرداري استخدام نميكنند. در فيلم، ارزش دانش و مهارت صاحبان اين سه پيشه به خوبي مجسم ميشود. اما به باور من، نقش معلم در اين ميان از همه مهمتر، مؤثرتر و دشوارتر است. خانم معلم (ميترا حجار) به عنوان آموزگار سرِخانه شهاب، معلمِ حامد و نهال نيز هست. اوست كه پيراستن و آراستن خانۀ عين و خانۀ ذهن را به مثابۀ يك مهارت به حامد ميآموزد. حامد كتابي درباره محيطزيست خوانده و اخگرهاي آگاهي در ذهن او شعلهور شدهاند، اما خانم معلم مهارت حفظ محيطزيست را به حامد ياد ميدهد. او معلم نهال نيز هست. او به نهال ميآموزد كه در سرزمين خود بماند و در كنار شهاب و حامدِ خود زندگي كند. او آهنگ ترك خانواده حامد و نهال را دارد، چراكه ميانديشد كار او در اين خانه تمام شده، انديشه او به عينيت رسيده و او نقش خود را ايفا كرده و تأثير خود را برجاي نهاده است.
از نگاه روانشناختي، نارنجيپوش سه سوءظن را به تصوير ميكشد: 1) سوءظن حامد به نهال، با موضوع فرار به همراه شهاب از جزيره كيش، 2) سوءظن نهال به حامد، به اينكه انگيزۀ رفتگري و راه انداختن کارزار (Campaign) در مبارزه با آلودن محيطزيست، چيزي نيست جز خودنمايي. 3) سوءظن نهال به خانم معلم، با اين موضوع كه در نبود او، در خانهاش جاخوشكرده و ميخواهد بانوي اين خانه شود و زيرپاي نهال را جارو كند. اين سوءظنها همگي نشانگر وضعيت بشري است و ممكن است براي هر كس و در هر جامعهاي اتفاق بيفتد. اما در هر حال، بدبيني و سوءظن ميتواند منشأ غيرعقلاني و غيراخلاقي نيز داشته باشد. جامعهاي با تراكمِ بدبيني و سوءظن، بحراني و ناسالم است. وقتي شهروندان نسبت به يكديگر خوشبيني، اعتماد و حسنظن نداشته باشند، زندگي آنان در رنج، ناامني و نااميدي فرو ميرود. سوءظن و بدبيني، از ويژگيهاي جامعههاي استبدادزده است.
مهرجويي با در انداختن اين سوءظنها، افزون بر نمايش وضعيتي بشري، از تكنيك «گرهافكني» و «گرهگشايي» نيز سود ميجويد تا تماشاگران را در طول مشاهده فيلم، با خود همراه سازد.
8. کارزار مدنیِ محیط زیست
نارنجيپوش در عين روايت يك وضعيت نابهنجار شهري، شكل نمادين به خود ميگيرد و معضل محيطزيست را از سويي و تلاش و تكاپو در رفع اين معضل را از سوي ديگر، در كانون توجه خود قرار ميدهد. خودانگيختگي حامد كه بنمايۀ آن به دست آوردن آگاهي از دو آبشخور (كتاب و معلم) است، رفتهرفته به کارزاری مدنی گسترده تبديل ميشود: خطر آلودگي زيستمحيطي بيخ گوش همه ماست. بايد كاري كرد. سرانجام امواج اين کارزار اجتماعي كه كنشگران آن، رفتگران شهرداري، خبرنگاران و عكاساناند، به شهرداري ميرسد و شهردار شخصاً در بيمارستان به عيادت حامد ميرود. روزنامهها همه روزه خبرهاي نمادِ اين کارزار يعني حامد را در صفحههاي نخست خود بازتاب ميدهند و شهري به تكان و خروش درميافتد و شهروندان صداي حق محيطزيست را ميشنوند. سازندگان فيلم، با باريكبيني به ما القاء ميكنند كه ميتوان يك پويش اجتماعي را از يك نفر آغاز كرد.
ديري نميگذرد كه اين جويبار كوچك و تنها، به رودي بزرگ و خروشان تبديل ميشود. بدين سان، نارنجيپوش، فقط روايتي از نقض حق محيطزيست نيست، بلكه افزون بر وجه توصيفي (Descriptive) ، صورت تجويزي (Prescriptive) نيز به خود ميگيرد و از «است» به «بايد» دست مييابد.
November 25, 2023 by Mahmoudi
🟡«نارنجيپوش»، فلسفه تحليلي و حق محيط زيست
📗 تحلیل و نقد فیلم« نارنجی پوش»، به کارگردانی داریوش مهرجویی
سمن بويان غبار غم چو بنشينند بنشانند
پري رويان قرار از دل چو بستيزند بستانند
به فتراك جفا دلها چو بربندند بربندند
ز زلف عنبرين جانها چو بگشايند بفشانند
حافظ
✍️ سید علی محمودی
پس از رويداد تاريخيِ اعطاء جايزه اسكار به اصغر فرهادي به خاطر توليد فيلم «جدايي نادر از سيمين» شاهد اكران فيلم بزرگ ديگري در تهران بوديم به نام «نارنجيپوش»؛ كار داريوش مهرجويي، كارگردان، نويسنده و مترجم فرهيخته ايراني. گرچه اين فيلمها محصول كار گروهيِ شمار زيادي از هنرمندان است، اما به خوبي زير عنوان «سينماي پيشرو ايران» جاي ميگيرند. نارنجيپوش را خرداد ماه 1391 در يك عصر غبارآلود در تهران ديدم، در حالي كه شهر در محاصره ريزگردها به دشواري نفس ميكشيد. در اين نوشتار ميكوشم با تمركز به جنبههاي روششناسانه و محتوايي فيلم، دو پرسش زير را مورد نظر قرار دهم:
1. نارنجيپوش از نظر روششناختي و محتوايي داراي چه ابعاد و لايههايي است؟
2. نارنجيپوش چه جايگاه و اهميتي در سينماي پيشرو ايران دارد؟
حامد آبان (حامد بهداد) عكاس حرفهاي مطبوعات، كتابي درباره محيطزيست ميخواند و چنان زير تأثير مطالب آن قرار ميگيرد كه جامه عكاسي را از تن به درميكند و لباس نارنجي مخصوص رفتگران شهرداري را ميپوشد تا با جاروكشي در كوچه و خيابان به جنگ زبالهها برود. همسر حامد، نهال نهاوندي (ليلا حاتمي) به موقعيت علمي برجستهاي رسيده و ميخواهد همراه شوهر و تنها فرزند پسرشان شهاب به شمال اروپا مهاجرت كند و در محيطي دانشگاهي به كار بپردازد. اما حامد كه ميگويد ريشه در آب و خاك وطن دارد، حاضر به ترك ايران نيست. روند رخدادها، نهال را به ماندن در ايران ترغيب ميكند.
نارنجيپوش، به باور من، كار سينماگري روشنفكر و فیلمی «روشنفكرانه» است؛ چراكه حول محور حق محيطزيست ميچرخد، به متن جامعه نظر ميكند، نگاهي نقادانه دارد و آهنگ تغيير مينوازد. اما نارنجيپوش فقط براي روشنفكران ساخته نشده. از عالِم و روشنفكر، تا عامي و كمسواد، ميتوانند از فيلم بياموزند، با موضوع فيلم همدلي كنند و به اندازه دانش، تجربه و آگاهي خويش، فهمي از معني و محتواي فيلم فراچنگ آورند. من نيز به قدر درك خود، نارنجيپوش را تحليل و ارزيابي ميكنم. لازم به تأكيد است كه اين تحليل و ارزيابي، رويكردي محتوايي دارد و ميكوشد با تحليل مفاهيم، ساختار و منطق دروني متن فيلم را واكاوي و نقادي كند:
نارنجيپوش در پي دعوت به روفتن و تميز كردن عين (Object) است، اما اين پيراستن فقط به عين خلاصه نميشود، بلكه پيرايش ذهن (Subject) را نيز دربرميگيرد. مهرجويي مانند دو خط موازي، رفتگریِ بيرون و رفتگریِ درون را با يكديگر همراه ميكند. موضوع عين و ذهن، ماده و روان، يادآور فلسفه رنه دكارت، فيلسوف بزرگ فرانسوي است. دكارت در اصول فلسفه از پي بردن انسان به وجود تمايز ميان نفس و بدن یا آنچه ميانديشد و آنچه جسماني است، سخن ميگويد. از نظر او، استقلال نفس به مثابه جوهري متمايز از بدن، مقدم بر مفهومي است كه ما از بدن خود داريم.(1) ميدانيم كه ذهن بر عين تأثير ميگذارد و عين، ذهن را زير تأثير خود ميگيرد. اگر محيط پيراموني خود را- از خانه و اداره گرفته تا كوچه و خيابان- تميز كنيم و وسايل و لوازم زندگي را در جاي خود بگذاريم، به گونهاي كه هم به راحتي در دسترس باشند و هم با نظم و زيبايي در كنار يكديگر قرار بگيرند، اين عين در ذهنِ ما تأثير ميگذارد، آنگاه ذهنِ ما نيز پيراسته، منظم و موزون ميشود. چنين ذهني به نوبه خود، زاينده و آفريننده عينی پيراسته، آراسته، منظم و هماهنگ است و اين مسير ديالكتيكي همچنان تداوم مييابد. جنبههاي فلسفي نارنجيپوش، نمايانگر درونمايه ذهني مهرجويي و اشتغال و تفطن او به مباحث نظري و فلسفي است. به ياد آوريم كه مهرجويي در جواني در دانشگاه يوسي ال اي (ايالات متحده) فلسفه خوانده و آثاري از هربرت ماكوزه و مايكل تالبوت را به فارسي ترجمه كرده است.
2. هیجان و عقلانیت
دو شخصيت اصلي نارنجيپوش، حامد و نهال، در فهمها، برداشتها، داوريها و تصميمگيريهاي خود، ميان هيجان و عقلانيت در نوساناند. گاه هيجان و احساس در آنان به اوج ميرسد و گاه در بهرهگيري از عقل كامياب ميشوند. آشكار است كه قلمرو عقلانيت براي اين دو، در فرآيند رخدادها، كارساز و خرسنديآور است. فرو رفتن در ورطه هيجان و احساس از ويژگيهاي مردم در جامعههاي سنتي، و برخورداري از واقعبيني همراه با گزينشهاي خردمندانه، از ويژگيهاي مردم در جامعههاي مدرن است. حامد و نهال، ميان اين دو ويژگي در نوساناند.
🔴 رئیس بیمارستان دستور داده با فتوشاپ روی عکس های رادیولوژی خط بیاندازند به بیمار اعلام کردن، قفسه سینه اش شکسته 23 میلیون هزینه عمل گرفتند، بدروغ گفته اند ریه هات درگیره... 🔹️ با وقاحت اعتراف می کنه باید هزینه های بیمارستان را با این روش تامین کند.😡🤬 اخلاق وانسانیت مرد😡😡
Читать полностью…پیروزی، همیشه به معنی برنده شدن نیست!
در مسابقه شمشیربازی، ۱۷ ثانیه قبل از پایان بازی، پای یکی از بازیکنان پیچ خورده و آسیب میبینه تا جایی که به سختی توان ایستادن داره
شاید این بهترین فرصت برای حریفش (امیلیا) باشه تا در آخرین ثانیهها، بازیِ باخته ( 12_ 9 ) رو با استفاده از مصدومیت حریف، به یک برد تبدیل کنه،
اما امیلیا در حرکتی زیبا، در آن آن ۱۷ ثانیهی باقیمانده، به جای تلاش برای برنده شدن، با عدم حمله و عقبنشینی تا پایان بازی، این بازی رو میبازه، ولی؛ توی بازیِ "انسانیت" برنده میشه...
#کتابوعکس
مطالعه در کتابفروشی بمباران شده در لندن که بر اثر حمله هوایی ویران شده است.
سال ۱۹۴۰
🎼❤️🎼
🗣#مری_ماتیو
🎼#یک_زن_عاشق
دیروز، امروز ، فردا
همه تنها یک روزند،
وقتی تو دستم را گرفتی؛
......................
🎼✍چشمای من...
چشمای تو...
تو نگاهممی کنی،
ولی کی می دونه
اصلا منو می بینی...
اما من...
فقط تو رو می بینم ...
🍏🍎🍃