nazeraramesh | Unsorted

Telegram-канал nazeraramesh - ناظر

548

رهایی از ذهن،مراقبه و کمک به خودشناسی

Subscribe to a channel

ناظر

زمانی که تندیس درد را حس می کنید، به اشتباه فکر نکنید که دچار مشکل شده اید. «من درون» شیفتۀ این است که از خودتان مشکل بسازید. آگاهی نیاز دارد که با پذیرش همراه شود و هر چیز دیگری دوباره آن را مبهم می کند. پذیرش، یعنی این که به خود اجازه دهید تا هر آنچه را در لحظه احساس میکنید، حس کنید. این بخشی از بودن اکنون است. شما نمی توانید با آنچه که هست، مخالفت کنید. خوب، میتوانید اما با مخالفت موجب رنج خود میشوید. با اجازه دادن، شما آنی می شوید که هستید؛ وجودی پهناور و گسترده! شما کامل میشوید و دیگر یک ذره، یعنی آن چیزی که «من درون» فکر میکند، نیستید. آنگاه ذات حقیقی شما پدیدار،میشود که با ذات پروردگار یکی است.


اکهارت تله
جهانی نو
ص 171

Читать полностью…

ناظر

تو از دو راه می توانی آرامش و سکوت بیابی
یک راه بسیار ارزان و در عین حال سطحی است. دست یافتن به آن آسان است ولی ارزش چندانی ندارد.
این راه همان ایجاد نوعی آرامش در پیرامون و فقط در نمای بیرونی و تبدیل ساختن آن به جزیی از خصلت اخلاقی توست.
به این ترتیب اگر چه درون تو آشفته است، دست کم می توانی از بیرون آرام و ساکت به نظر آیی.
این همان کاری است که بسیاری انجام می دهند.جامعه فقط به آرامش ظاهری تو علاقمند است. خواهان تحول واقعی تو نیست، زیرا فقط با دنیای بیرون تو کار دارد.
به دنیای درون تو بی توجه است و هیچ علاقه ای به آن ندارد.
آرامش واقعی از مراقبه بر می خیزد-نه با پرورش خصلتی ویژه،
بلکه از راه آگاهی
آن گاه هیچ چیز نتواند تو را آشفته کند، آن گاه که آشفته شدن تو نا ممکن شود و حتی اگر خودت بخواهی از آشفته شدن ناتوان باشی، چیزی بسیار با ارزش روی داده است.
و آن، فقط از راه آگاهی روی می دهد... نور آگاهی را وارد کن تا عشق، شادمانی و آرامش پدید آید و برای نخستین بار زندگی ات راست و درست شود.
راست و درست بودن عین دینداری است.
با وجود خویش رو راست بودن همان دیندار بودن است.
این یگانه عبادت واقعی است.
یگانه چیزی است که می توانیم به خدا عرضه کنیم-راستی و درستی مان را
غیر از آن، همه چیز تشریفاتی پوچ و بی ثمر است.

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

سفر معنوی از عشق آغاز مي شود و در نور يا روشني به پايان مي رسد،
و #عبادت پلي ميان اين دو است.

سفر از ناداني به خردمندي چيزي نيست جز سفر عبادت.

عبادت يعني:
«من چنان كوچك هستم كه اگر كل به من كمك نكند هيچ كاري از دستم برنمي آيد. »

عبادت، واگذاشتن « خود » ‌به دست هستي است.
تسليم و واگذاري نه از روي نااميدي   بلكه با درك و فهمي عميق است،

آیا موجي كوچك چگونه ميتواند برخلاف دريا حركت كند؟
هرگونه تلاشش بيهوده خواهد بود.
اما اين همان كاري است كه كل بشريت مشغول انجام آن است.
ما در درياي پهناور آگاهي امواجي كوچك هستيم.
مي تواني اين درياي آگاهي را خدا بنامي. مي تواني حقيقت، روشني، نيروانا، دارما بنامي اش.
همه اينها به اين نكته اشاره دارند كه:
ما جزيی از درياي بيكران هستيم.
اما ما امواجي بسيار كوچك هستيم. نمي توانيم از خود اراده داشته باشيم و سرنوشتي براي خود رقم بزنيم.
ميل و آرزوي اراده داشتن و دست يافتن به چيزي از روي خواست و اراده سبب اصلي بدبختي هاست
.

عبادت يعني اينكه:
تو با آگاهي از بيهودگي اراده انساني خودت را به دست اراده الهي واگذاري و بگويي:
« خواست، خواست توست. »
اين فقط در صورتي ممكن است كه عشقي عظيم به هستي وجود داشته باشد.
سفر از عشق آغاز مي شود و در روشني پايان مي پذيرد و ميانه سفر را عبادت، رهايي و آرامش ژرف تشكيل مي دهد.

#اﺷﻮ
#الماسهای_آگاهی
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

آیا برای هر آگاهی، برای هر انسان، یک پنجره وجود دارد؟

پاسخ:
آری، به‌نوعی هر فرد از پنجره‌ی خودش وارد الوهیت می‌شود. و هر پنجره در اساس با پنجره‌ی دیگر متفاوت است.

پنجره‌ها بی‌نهایت هستند، فرقه‌ها بی‌نهایت هستند. هر فرد فرقه‌ی خودش را دارد. حتی دو مسیحی مانند هم نیستند. یک مسیحی همانقدر با یک مسیحی دیگر متفاوت است که مسیحیت با هندویسم تفاوت دارد.

اما زمانی که به آسمان برسی، می‌دانی که تمام تفاوت‌ها به خانه تعلق دارند. هرگز به تو تعلق ندارد. پنجره‌ها به خانه‌ای تعلق دارند که در آن زندگی کرده‌ای، از آنجا دیده‌ای و احساس کرده‌ای؛ ولی نه به خودِ تو.

وقتی زیر آسمان بیایی، ‌می‌دانی که تو نیز بخشی از آن آسمان بوده‌ای ـــ فقط درون دیوارها زندگی می‌کرده‌ای.

آسمانِ درون خانه با آسمانِ ورای خانه تفاوت ندارد. وقتی که بیرون بیایی خواهی دانست که آن موانع واقعی نبودند. حتی یک دیوار نیز مانعی برای آسمان نیست؛ ابداً‌ آسمان را قسمت نکرده است. دیوار فقط در ظاهر، آسمان را قسمت کرده است ـــ برای همین است که این خانه‌ی من است و آن خانه‌ی تو است؛ که آسمان خانه‌ی من متعلق به من است و آسمانِ خانه‌ی تو به تو تعلق دارد! ولی زمانی که به شناخت خودِ آسمان برسی، تفاوتی وجود ندارد. آنگاه دیگر افراد به آن صورت وجود ندارند. آنگاه امواج گم می‌شوند و فقط اقیانوس باقی می‌ماند.
بار دیگر به درون می‌آیی، ولی اینک دیگر با آسمان متفاوت نخواهی بود.

#اشو
📖«روانشناسی محرمانه»
The Psychology of Esoteric
سخنان اشو از ۲۴ جولای ۱۹۷۰ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۷۱
مترجم: ‌م.خاتمی/ بهار ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh

Читать полностью…

ناظر

#خواسته

این نکته باید درک شود:
خواسته همیشه در آینده است،
ولی آینده هرگز در آنجا وجود ندارد.
آینده چیزی است که وجود ندارد،
و خواسته همیشه و فقط در آینده است. و خواسته از گذشته می آید که آن نیز وجود ندارد. گذشته رفته است و آینده هنوز نیامده.
خواسته از گذشته می آید زیرا تو باید به نوعی می دانسته ای که در گذشته چه خواهشی داشته ای. چگونه می توانی چیزی کاملاٌ تازه را بخواهی؟
چیز جدید را نمی توان خواست. فقط می توانی چیزی تکراری را درخواست کنی.
تو پول داشته ای و درخواست پول بیشتر داری ، ولی پول را می‌شناسی.
قدرت داشته ای وحالا بیشتر می خواهی، ولی خود قدرت را قبلاٌ شناخته ای. انسان نمی‌تواند خواسته ی چیزی ناشناخته را داشته باشد،خواسته فقط تکرار چیزی شناخته شده است
فقط نگاهش کن.  تو آن را شناخته ای و تو را ارضاء نکرده است، پس دوباره و بیشتر آن را می خواهی
آیا فکر می کنی که ارضاء خواهی شد؟ فوقش این است که مقدار بیشتری بخواهی، ولی اگر یک روپیه ارضاء کننده نباشد، هزار روپیه چگونه می تواند ارضاکننده باشد؟
اگر یک روپیه ارضاکننده نیست، پس ده هزار روپیه،ده هزاربار بیشتر ارضاکننده نیست ، این منطقی ساده است.
اگر یک زن تو را ارضا نکرده باشد، آنوقت ده هزار زن هم تو را ارضاء نخواهند کرد. اگر یک زن چنان جهنمی برایت خلق کرده باشد، آنوقت ده هزار زن....
فقط فکرش را بکن!
یک ریاضیات ساده است.
می توانی حلش کنی!
فقط می توانی به سبب گذشته درخواست کنی و فقط می توانی در آینده تقاضا کنی، و هردو ناموجود هستند

آنچه که وجود دارد زمان حال است
این لحظه تنها لحظه ای است که وجود دارد. نمی توانی دراین زمان حال خواهشی داشته باشی، فقط می توانی در آن باشی. فقط می‌توانی از آن لذت ببری.
و من هرگز با کسی برخورد نداشته ام که بتواند در زمان حال بدبخت باشد
بارها مردم نزد من می آیند و می گویند که رنجور و بدبخت هستند و چنین و چنان هستند، و من به آنان می گویم: "فقط چشم ها را ببند و در همین لحظه ی حال ببین که آیا بدبخت هستی یا نه." آنان چشم ها را می بندند و سپس چشم ها را باز می کنند و می گویند:
"در همین لحظه بدبخت نیستم."
هیچکس در همین لحظه ی حال بدبخت نیست. هیچ امکانی وجود ندارد. طبیعت امور چنین اجازه ای نمی‌دهد
آیا در همین لحظه ی حال بدبخت هستی؟ در همین لحظه؟
آری، شاید لحظه‌ای پیش بدبخت بوده ای ، این درست است. و یا لحظه ای بعد بدبخت باشی ، این نیز مجاز است. ولی همین لحظه: در میان این دو چیز ناموجود، آیا بدبخت هستی؟
هیچکس تاکنون چنین نبوده است.
این لحظه همیشه سعادت خالص است؛ این لحظه همیشه شعف است و برکتی عظیم؛ این لحظه، لحظه ی خداوند است. گذشته مال تو است، آینده مال تو است؛ حال به خداوند تعلق دارد
ما زمان را به سه بخش تقسیم می کنیم: گذشته حال و آینده ، ولی ما نباید آن را چنین تقسیم کنیم. این یک تقسیم بندی درست نیست. زمان باید به دو بخش گذشته و آینده تقسیم شود
ولی زمان حال بخشی از زمان نیست، بخشی از جاودانگی است
خداوند گذشته ای ندارد، یادت باشد: نمی توانی بگویی خدا بود.
خداوند آینده ای ندارد: نمی توانی بگویی خدا خواهد بود.
خداوند فقط یک زمان دارد ، #حال
خداوند هست. خداوند همیشه هست. درواقع، خداوند فقط نام دیگری برای بودشisness  است، برای وجود.
هرگاه تو نیز در زمان حال باشی، هرگاه تو نیز در این "بودش" باشی، خوشبختی و برکت یافته ای. نیایشی برمی خیزد. یک محراب می‌شوی

#اشو
#هنر_مردن
#برگردان :محسن خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

وقتی تصمیم به بیدار شدن می‌گیری، معنی رنج کشیدن تغییر می‌کند.

در این حالت تو دیگر با آن بازی نمی‌کنی و کلنجار نمی‌روی،
بلکه وقتی رنجی در راه است با آن کار می‌کنی، چون متوجه می‌شوی که آن یک وسیله نقلیه ارزشمند است.

تنها دلیل رنج کشیدنت این است که ذهن تو می‌چسبد‌.

به عنوان مثال، اگر رنج می‌کشی که چرا در حال مردن هستی، برای این است که به زندگی چسبیده‌ای.
اگر رنج می‌کشی که چرا داری پیر می‌شوی، برای این است که به جوانی چسبیده‌ای.
اگر رنج می‌کشی که چرا چیزی را نداری،
برای این است که تو به مدل داشتن آن چیز چسبیده‌ای.


#رام_داس
#درد_رنج

Читать полностью…

ناظر

بالاترین حقیقت پاک کردن است و نه اضافه کردن. باید از چیزهایی که در حال حاضر به آنها اعتقاد داری، خلاص شوی. پس خودت را کاملاً و تماماً خالی کن. باید از تمام باورها و افکار و احساسات خالی شوی. هنگامی‌که کاملاً و تماماً خالی شدی دیگر نیاز نیست تا هیچ کاری برای پر کردن دوباره آن انجام دهی. خالی بودن خودش ادراک حقیقت خویش است. خالی بودن برهمن است، خالی بودن خویش است. خالی بودن ماهیت حقیقی توست.
سال‌هایی که صرف مطالعه متون مقدس و حفظ کردن بخش‌هایی از آن کرده‌ای، تو را به کجا رسانده است؟ تمامشان فقط چیزهای اضافه‌ای هستند که باید از آن‌ها نیز خلاص شوی. بارها و بارها به شما گفتم که این تعالیم، فرایند خالی شدن است و نه اضافه کردن.
گمان نکن که برای رهایی باید چیز خیلی عمیقی بدانی. درواقع این ندانستن است که تو را رها خواهد کرد. دانستن، شما را انسان نگه می‌دارد. دانستن شما را تبدیل به یک دایرة‌المعارف سخنگو می‌کند.
تنها زمانی که شروع به خالی شدن بکنی می‌توانی خودت را پیدا کنی.
افکار را رها کن،
ذهن را رها کن،
همه‌چیز را رها کن.
رها کن.
همه‌چیز را رها کن.
به چیزی نچسب.

#رابرت_آدامز


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

زندگی را می‌توان به دو روش زندگی کرد. یکی روش سرباز؛ و دیگری روش سانیاسی. یا می‌توانی با زندگی بجنگی و یا می‌توانی با آن آسوده باشی. یا می‌توانی تلاش کنی تا بر زندگی چیره شوی، یا اینکه در یک رهاشدگی عمیق زندگی کنی. روش سرباز اشتباه است، زیرا چیره‌شدن بر زندگی ناممکن است ـــ یک جزء نمی تواند بر کُلّ پیروز شود. ناکامی و شکست مطلقاً قطعی است. می‌توانی با این مفهوم بازی‌ کنی، ولی موفق نخواهی شد؛ شکست آن حتمی است. سرباز می‌کوشد تا برزندگی پیروز شود، و درانتها درمی‌یابد که توسط زندگی لِه شده است: زندگی او را شکست داده و نابود کرده است.

زندگی کسی را نابود نمی‌کند، ولی اگر با آن بجنگی، توسط خشونت خودت نابود خواهی شد. زندگی با تو مخالف نیست. چگونه می‌تواند مخالف باشد؟ زندگی مادرِ تو است. این زندگی است که تو را به اینجا آورده. تو از آن زاده شده‌ای. تو اشعه‌ای از نور آن هستی، موجی هستی از اقیانوس زندگی. تو بخش زنده و ذاتی زندگی هستی، جدا نیستی. ولی اگر با منبع انرژی خودت شروع به جنگیدن کنی، نابود خواهی شد. همان خودِ فکر جنگیدن تو را مسموم خواهد کرد. و البته، هرچه بیشتر احساس کنی که در این مبارزه بازنده هستی، سخت‌تر خواهی جنگید. هرچه سخت‌تر بجنگی، ناکام‌تر خواهی شد.

#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

عجب آن دلبر زیبا کجا شد
عجب آن سرو خوش بالا کجا شد

میان ما چو شمعی نور می‌داد
کجا شد ای عجب بی‌ما کجا شد

دلم چون برگ می‌لرزد همه روز
که دلبر نیم شب تنها کجا شد

برو بر ره بپرس از رهگذریان
که آن همراه جان افزا کجا شد

برو در باغ پرس از باغبانان
که آن شاخ گل رعنا کجا شد

برو بر بام پرس از پاسبانان
که آن سلطان بی‌همتا کجا شد

چو دیوانه همی‌گردم به صحرا
که آن آهو در این صحرا کجا شد

دو چشم من چو جیحون شد ز گریه
که آن گوهر در این دریا کجا شد

ز ماه و زهره می‌پرسم همه شب
که آن مه رو بر این بالا کجا شد

چو آن ماست چون با دیگرانست
چو این جا نیست او آن جا کجا شد

دل و جانش چو با الله پیوست
اگر زین آب و گل شد لاکجا شد

بگو روشن که شمس الدین تبریز
چو گفت الشمس لا یخفی کجا شد

شعر:مولانای جان
خواننده: علیرضا افتخاری

درودهااااا پگاهتان شادشاد ❤️
@gangine_book

Читать полностью…

ناظر

اگر خوشبختی تو مشروط باشد،در ناخوشبختی باقی خواهی ماند.اگر نتوانی درست همانگونه که هستی خوشبخت باشی، می دانم که کار سختی است، زندگی یک مبارزه است،این را می دانم،ولی اگر نتوانی همینگونه که هستی شاد باشی،با وجود تمام سختی ها؛اگر اکنون نتوانی شاد باشی،هرگز قادر نخواهی بود که خوشبخت باشی.

#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

#حقیقی_بودن_یعنی

اصالت داشتن، صادق بودن، مصنوعی نبودن، نقاب نزدن و به هر قیمتی چهره واقعی خود را هرچه هست نشان دادن

#اصیل_بودن_یعنی

با خودتان رو راست باشید. اما چگونه روراست باشیم؟
سه نکته را به یاد داشته باشید

اولین نکته: هرگز به هر آنچه که دیگران می‌گویند باید باشید، گوش ندهید
پیوسته به ندای درون خود گوش دهید تا دریابید دوست دارید چه چیزی باشید
در غیر این صورت تمام عمرتان بر باد رفته است.

#دومین_نکته

هرگز نقاب نزنید،اگر خشمگین هستید و لبخند بزنید، در آن صورت لبخندتان دروغین خواهد بود. یک نقاب است و فقط جنباندن لب‌هاست و نه هیچ چیز دیگر...
قلب پر از خشم است و لبخند بر لب‌هاست. به این ترتیب موجودی دروغین می‌شوید.

#سومین_نکته

پیوسته در زمان حال باشید
زیرا تمام دروغ‌ها از گذشته یا آینده وارد می‌شوند
گذشته را مثل یک بار بر دوش خود نکشید و بیهوده نگران آینده نباشید
با لحظه حال روراست باشید، آنگاه اصیل خواهید شد. حضور داشتن در زمان و مکان حاضر اصیل بودن است
نه گذشته و نه آینده، فقط این لحظه کل ابدیت است.

با رعایت این سه نکته به صداقت دست می‌یابید. آنگاه هر چه بگویید حقیقت خواهد بود. معمولاً تصور می‌شود برای گفتن حقیقت باید مراقب بود، اما من چنین چیزی را نمی‌گویم
بلکه معتقدم اصالت را #ایجاد کنید، آنگاه هرچه بگویید حقیقت خواهد بود.

#اشو

@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

ادامه پاسخ 👇👇

آن به‌دست‌آورنده در یک لایه قرار دارد ــ لایه بیرونی ـــ او فضاهای درونی را لمس نمی‌کند. تو وقتی فضاهای درون را لمس می‌کنی که درک کرده باشی. موضوع به‌دست‌آوردن نیست، موضوع ادراک است. فقط این را درک کن: همه‌چیز متعلق به اوست.

دستاور معنوی چیست؟
سادانا Sadhana چیست؟
معنی سادانا این نیست که اگر اندوه به سراغت بیاید با افتخار بایستی و یگویی که تو از آن متاثر نخواهی شد. از کنار آن بدون تاثیرگرفتن و بدون لرزیدن گذر خواهی کرد. این سبب غرور و نخوت است. این سادانا نیست. نفْس از این کار بیشتر تقویت می‌شود. تو با این برخورد ذوب نمی‌شوی، بیشتر محکم و سخت می‌شوی، مانند یک سنگ! برای همین است که این مردمان “مذهبی” شما سنگ‌مانند هستند. حتی ذره‌ای از رطوبت مهربانی در زندگی آنان باقی نمانده است. حتی قدری زیبایی در زندگی آنان دیده نمی‌شود. در زندگی آنان خودِ امکان موسیقی نابود می‌شود. و آنان به جستجوی آن موسیقی غایی رفته‌اند!
و آنان در جستجوی آن زیبایی غایی هستند!
ولی در زندگی آنان اثری از شعر نخواهید یافت. زندگی آنان خشم و بی‌مزه می‌شود. چرا؟
به سبب ساداناهایشان. آنان به خودشان تحمیل می‌کنند. این یک سادانا شده و یک سادانای دشوار. پس چه باید کرد؟ تختی از خارها بساز و روی آن دراز بکش: زیرا این یک تمرین معنوی بسیار سخت است! خوابیدن روی تختی از خارهای تیز،‌گویی که روی بهترین تختواب‌ها خوابیده‌ای!

ولی کسی که روی تختی از خارها بخوابد حساسیت بدنش را ازدست می‌دهد. بدنش راکد و بی‌جان می‌گردد. بدنش می‌میرد. در بدنش زندگی به پایان می‌رسد.
ما روزه می‌گیریم تا بتوانیم گرسنگی را مدیریت کنیم. اگر گرسنگی بیاید آنوقت نیز بتوانیم یکسان باقی بمانیم. ولی این سادانای واقعی نیست. سادانای واقعی میوه‌ی ادراک است. مانند سایه‌ای ادراک را دنبال می کند.

وارد این دنیای پر از رمز و راز بشو. به‌دنبال چیزی باش که نتوانی در دست بگیری. جویای آن چیزی باش که دست‌نیافتنی است
ولی چگونه می‌توانی چیزی را که قابل دستیابی نیست بجویی؟

خداوند توسط تو قابل دستیابی نیست ولی تو می‌توانی در دستان او قرار بگیری. اگر او را بجویی او تو را در دست می‌گیرد، توسط او دستگیر می‌شوی. و این همان یگانگی و وصل است.

#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر” Maran Hey Jogi, Maran
#برگردان: ‌محسن خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

.
سکانس بسیار عمیق فیلم The Matrix

Читать полностью…

ناظر

✳️ خنده و بازی

خندیدن و بازی‌کردن، قِلِقِ مراقبه است
مراقبه یک موضوع جدّی نیست، بلکه برای خندیدن و بازی کردن است. در زندگی فقط خنده و بازی باید وجود داشته باشد.

اگر مذهبت تو را جدّی می‌سازد، درک کن که خطایی در جایی وجود دارد. اگر دین تو خنده‌ات را از تو می‌گیرد، آنوقت درک کن که خطایی اتفاق افتاده. اگر دین تو زندگیت را غمگین کرده است، آن را سنگین و بی‌نشاط کرده است، آنوقت درک کن که چیزی کسر است

مراقبه باید خندیدن و بازی‌کردن باشد. مراقبه یعنی آن شاهد(الوهیت درون) را شناختن…آنوقت به یقین زندگی یک جشن و سرور خواهد شد.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

ناظر

اشو عزيز:
يكي از چيزهايي كه شنيده ام مردم در مورد شما مي گويند اين است كه
فكر مي كنند شما "ضدمسيح" هستيد.
آيا ممكن است توضيحي بدهيد؟

#پاسخ_اشو

اين ها همان مردمي هستند كه مسيح را به اين دليل كه مسيح نيست به صليب كشيدند.
و اين ها همان مردمي هستند كه با اين ادعاي كاملاً دروغ كه سقراط جوانان را بي اخلاق بار مي آورد و فاسد مي كند، او را زهر دادند.
اينان همان مردمي هستند كه منصور الحلاج را به قتل رساندند، فقط به اين دليل كه آنچه او مي گفت برعليه خدا بود. زيرا او مي گفت، "انالحق" ، "من خدا هستم."
ولي او نمي گفت كه، شما خدا نيستيد،" او مي گفت، "شما نيز خدا هستيد، ولي مصمم هستيد كه اين را تشخيص ندهيد. من آن لجاجت كهنه را دور انداخته ام و درك كرده ام كه من خدا هستم." گفتار او هيچ اشكالي نداشت.
اينك اين مردم همين چيزها را در مورد من مي گويند. درواقع، تمام آنچه را كه در مورد سقراط گفته بودند ، كه او اخلاقيات مردم را نابود مي كند و ذهنشان را فاسد مي سازد ، در مورد من هم مي گويند. آنان، از يك دولت تا دولتي ديگر، از يك ملت به ملتي ديگر، پيام مي فرستند كه اين مرد قادر است ذهن انسان را فاسد كند، بنابراين، خطرناك است.
باوجودي كه من بيش از هر مسيحي ديگر مسيح را ستوده ام، مسيحيان مي پندارند كه من ضدمسيح هستم، زيرا روش محكوم كردن آنان اينگونه است. ولي من مطلقاً منصف هستم: اگر ببينم كه چيزي درست نيست، آنوقت مهم نيست كه آن شخص چه كسي باشد، من از آن انتقاد مي كنم. من مسيح را ستوده ام، من از مسيح انتقاد كرده ام. من بودا را ستوده ام، من از بودا انتقاد كرده ام، زيرا هيچ انساني كامل نيست. كامل بودن ممكن نيست.
آنچه را كه آنان در مورد منصور الحلاج گفته بودند، در مورد من نيز مي گويند، كه من مخالف خداوند هستم. و من تمام عمرم را صرف اين كرده ام كه به مردم آموزش دهم چگونه خداگونه باشند.
يك نكته بايد درك شود: تمام اين مردم هيچ منطقي برعليه من ندارند، بنابراين نامي را برمي گزينند كه مرا محكوم كند، بدون اينكه هيچ استدلالي بياورند. آنان بايد اثبات كنند كه به كدام دليل مرا ضدمسيح مي خوانند، زيرا من در جبهه هاي بسيار مي جنگم: من نه تنها با مسيحيان مي جنگم، بلكه با يهوديان مي جنگم، با محمديان، با جين ها و با بوداييان ستيز
مي كنم.
در كجاي متون مقدس مسيحيان آمده است كه ضدمسيح برعليه تمام مذاهب مي جنگد؟
در كجاي متون آنان نوشته شده كه ضدمسيح به مردم آموزش مي دهد كه چگونه در معرفت به سمت اشراق صعود كنند؟
آنان هيچ استدلالي نمي آورند، فقط محكوم مي كنند. محكوم كردن آنان بي معني است.
آنان فقط فقرهوشمندي خودشان را نشان مي دهند. آنان فقط خشمي را كه در درونشان
مي جوشد نشان مي دهند. درواقع، آنان مي گويند كه اگر مرا بكشند، كاملاً خوب است، زيرا من ضدمسيح هستم. آنان مي كوشند بهانه اي بيابند تا اعمالشان عليه مرا توجيه كنند.
ولي هندوها نيز همچنين مي خواهند مرا بكشند. آنان تلاش كرده اند.
محمديان نيز مايل اند مرا به قتل برسانند.
فكر مي كنم كه اگر من ضدمسيح بودم، آنوقت تمام مذاهبي كه ضد-مسيحي هستند با آغوش باز مرا مي پذيرفتند.

Osho ♨️
@oshorahaii

Читать полностью…

ناظر

OSHO, CAN YOU ALSO MAKE MISTAKES?
Darshan,
NOT A FEW BUT MANY...PLENTY!
because I don't take anything seriously.
So many times my sannyasins write to me, "Osho..." Subhuti wrote just a few days ago; when I said that Napoleon was obsessed with food, he wrote to me, "Is it Napoleon or Nero?"
Who cares; Subhuti?
Whichever you like! Sometimes I say Nero, sometimes I say Napoleon. I am not a very learned mm, and I am absolutely happy in being utterly unlearned.
I can commit mistakes a-plenty, but I am not deterred by them, I go on committing them- -because if I start thinking that no mistake has to be committed then I cannot relate to you what I want to relate.
Then I will have to be absolutely silent, because the truth that I have known can only be related if I am ready to commit many mistakes. Then too it is not related as it is

#سوال_از_اشو

اشو، آیا تو هم می‌توانی اشتباه کنی؟

#پاسخ

دارشان، نه کم، بلکه زیاد... خیلی زیاد! چرا که من هیچ چیز را جدی نمی‌گیرم. سانیاسین‌هایم بارها برایم من می‌نویسند
چند روز پیش سوبوتی نوشت؛ وقتی گفتم که ناپلئون به غذا معتاد بود، برایم  نوشت، "آیا ناپلئون است یا نرو؟"

کی اهمیت می‌دهد؛ سوبوتی؟ هر کدام را دوست داری! گاهی می‌گویم نرو، گاهی می‌گویم ناپلئون.

من یک مرد خیلی دانشمند نیستم، و کاملاً خوشحالم که کاملاً بی‌دانش هستم. من می‌توانم اشتباهات بسیاری انجام دهم، اما این اشتباهات مرا از کاری که می‌کنم باز نمی‌دارد، ادامه می‌دهم اشتباهات را انجام می‌دهم -
چرا که اگر شروع کنم به فکر کردن که هیچ اشتباهی نباید انجام شود، آنوقت نمی‌توانم با شما ارتباط برقرار کنم 

آنوقت باید کاملاً ساکت باشم،
زیرا حقیقتی که من آن را شناخته‌ام تنها وقتی می‌تواند منتقل شود که من آماده باشم بسیاری اشتباهات انجام دهم.

حتی در آن صورت هم به شکلی که هست، که ارتباط برقرار نمی‌شود

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

#مراقبه_روزانه ۶ اردیبهشت

@oshoi

Читать полностью…

ناظر

ما به پرورش نفْس ادامه می‌دهیم.
از یک سو تلاش داریم که رنج نبریم و از سوی دیگر نفْس را پرورده می‌کنیم! تمام روش‌هایمان متناقض است.

* مردی مشهور و مغرور مُرد و به دروازه‌ی بهشت رسید.
پیتر مقدس به او گفت: “‌خوش آمدی، وارد شو.”
مرد مغرور پوزخندی زد و گفت: “چی؟ وارد شوم؟! نمی‌آیم؛ اگر به هر کسی، بدون اینکه جا رزرو کرده باشد، خوش‌آمد بگویید و اجازه بدهید وارد شود، این آن بهشتی که من تصور کرده بودم نیست!”

اگر یک شخص نفسانی، حتی با شانس به دروازه‌ی بهشت برسد، وارد نخواهد شد. اینجا آن بهشتی نیست که او تصورش را کرده بود ـــ بدون رزرو کردن جا؟ خوشامد برای هرکسی؟! پس چه فایده دارد؟ فقط اشخاص بسیار برگزیده، افراد معدود و اندکی باید اجازه‌ی ورود داشته باشند! آنوقت است که نفس می‌تواند وارد بهشت شود!

ولی در واقع، نفْس هرگز نمی‌تواند وارد بهشت شود، فقط می‌تواند وارد جهنم شود. بهتر است گفته شود که نفس هر کجا برود، جهنمِ خودش را همراه می‌بَرد.

#اشو
📚«آموزش فراسو»
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh

Читать полностью…

ناظر

#مراقبه_روزانه پنجم اردیبهشت

@oshoi

Читать полностью…

ناظر

وقتی که یک فرد روشن‌ضمیر بخواهد تجربه‌ی آسمانِ درونش را گزارش بدهد، مجبور است که آن را به واژگانی که برای جامعه قابل درک است بیان کند. البته باز هم آن گزارش کامل نخواهد بود مگر اینکه شما خودتان به شناختی از تجارب درونی رسیده باشید. ولی تا قبل از آن سعی کنید سطحی‌نگر نباشید، فریب ظاهر واژگان را نخورید، عمیق ببینید و در مفاهیم عمیق شوید.....

تمامیت را نمی‌توان گزارش داد؛ فقط بخشی از تمامیت می‌تواند گزارش شود. و گزارش از الگو، از فردیت می‌آید. از ذهن می‌آید: از حافظه، آزموش‌ها، تجربه‌ها، از کلمات، از زبان و از شیوه‌ی ‌زندگی می‌آید. و نهایتا آن گزارش باید به زبان قابل درک جامعه بیان شود.

اگر من به زبان فردی خودم گزارش بدهم هیچکس آن را درک نخواهد کرد. زیرا وقتی که من آسمان را تجربه کردم، بدون جامعه آن را تجربه کردم. در آن لحظه‌ی شناخت کاملاً‌ تنها بودم. زبان وجود نداشت، کلامی وجود نداشت.

حالا وقتی گزارش می‌دهم، به کسانی گزارش می‌دهم که شناختی ندارند. پس باید به زبان آنان صحبت کنم. باید از زبانی استفاده کنم که قبل از شناختنم آن را می‌دانستم. بنابراین، تفاوت تجارب معنوی همیشه در زبان است.

برای نمونه: مسیح گفته: “پادشاهی خداوند” زیرا او با عباراتی سخن می‌گفت که مخاطبینش بتوانند او را درک کنند. واژه‌ی “پادشاهی” توسط برخی درک شد و برخی دیگر آن را سوءتفاهم کردند. آنان که مسیح را درک کرده بودند، منظور او را از “پادشاهی خداوند” فهمیده بودند، و کسانی‌که نتوانسته بودند بفهمند فکر کردند که او با یک پادشاهی روی زمین سر و کار دارد!

ولی مسیح نمی‌توانست از واژگان بودا استفاده کند. بودا هرگز از واژه‌ی “پادشاهی” استفاده نکرد. دلایل بسیاری برای این تفاوت وجود دارد. مسیح از یک خانواده‌ی فقیر آمده بود، زبان او زبان یک انسان فقیر بود. برای انسان فقیر واژه‌ی “پادشاهی” بسیار بیانگر است، ولی برای بودا این واژه هیچ اهمیتی نداشت زیرا خودِ بودا یک شاهزاده بود.
این واژه برای بودا بی‌معنی بوده ولی برای مسیح بامعنا بود.

#اشو
📖«روانشناسی محرمانه»
The Psychology of Esoteric
سخنان اشو از ۲۴ جولای ۱۹۷۰ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۷۱
مترجم: ‌م.خاتمی/ بهار سال ۱۴۰۰
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh

Читать полностью…

ناظر

چون زندگی جاویدان است.
همیشه قله های جدیدی در انتظار شماست.
پس از فتح هر قله ای،
قله ای جدید شما را به سوی خود فرا می خواند.
همیشه به یاد داشته باشید
که هر جا هستید
، تازه در آغازید.
پس همیشه بکر و تازه،
همانند یک کودک باقی بمانید
و هنر زندگی همین است؛
همیشه تازه، نو و جدید باقی ماندن.
به یاد داشته باشید
که هر لحظه دری جدید بسوی شما باز می شود


#اوشو

@jaaanodel

Читать полностью…

ناظر

آنچه در دنیا می بینی نه واقعیت که
ظاهری بیش نیست.

در پشت این ظاهر
در پشت این نقاب ها
#واقعیت قرار دارد

برای شناخت واقعیت باید
ظواهر را رها کرد.

#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
تو...
کسانی که دوستشان داری...
و کسانی که از آنها متنفری...
همگی جلوه‌های خدا هستید
همین جمله کوتاه می‌تواند زندگی‌ات را دگرگون سازد و تمام دیدگاهت را عوض کند.
لحظه‌ای که فرد دریابد که همه چیز یکی است، "عشق" به خودی خود طلوع می‌کند.
آنگاه خواهی دید که زوزه گرگ هم الهی است.
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥

❤️❤️❤️❤️

Читать полностью…

ناظر

بدن خود را دوست بدارید ، آنگاه آسودگی و وانهادگی را احساس خواهید کرد که هرگز پیش تر احساس نکرده اید . مهر آرامش بخش است . زمانی که مهر باشد ، آسودگی هست .
چنانچه به کسی مهر ورزید و میان شما مهر جریان داشته باشد ، موسیقی وانهادگی و آرامش نیز جریان پیدا می کند . آنگاه آسودگی می یابید .
زمانی که با کسی آسوده باشید ، این نشانه مهر است . و اگر نتوانید با کسی آسودگی داشته باشید ، مهر او را در دل ندارید . بلکه دیگری دشمن است . برای همین است که سارتر گفته است :"دیگری دوزخ است" . بله ، دوزخ در برابر سارتر است . باید هم چنین باشید . زمانی که میان دو فرد مهری وجود نداشته باشد ، دیگری دوزخ می شود . اما چنانچه مهر در میان باشد ، دیگری بهشت می گردد .
بنابراین بهشت و دوزخ بودن دیگری به جریان مهر میان آنها بستگی دارد ..


#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

وارد مکالمه ای که به تو حس
دفاع کردن می دهد نشو، هرگز.
چون وقتی وارد جایگاهی می شوی که
داری از چیزی دفاع می کنی،
در آن دفاع کردنت،
داری اتصالت را از دست میدهی.
اینجا تو داری خودت را از آن جریان
فراوانی که در سعادت و لذتت
منتظر توست،
جدا می کنی.

@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

ناظر

آزادی‌ات را پس بگیر
از تمام مسموم کنندگانی که شادی و لذت را در زمین کشته‌اند؛ از جامعه، خانواده، سیاست‌مداران، مذهبیان و ...

آزادی‌ات را برای بودن پس بگیر،
برای عشق ورزیدن...
سپس زندگی نیایش خواهد بود،

سپس زندگی وجد و سرور خواهد بود.

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

#سوال_از_اشو

چگونه می‌توانیم با یکسان‌نگری،به شادی‌ها و اندوه‌های زندگی نگاه کنیم؟

#پاسخ

اوست که شادی می‌بخشد،‌
اوست که اندوه می‌بخشد،
آن بخشنده، آن ارباب اوست
همه چیز از او ناشی می‌شود
با یکسان نگری بپذیر و حقیقت را خواهی دید: که همه چیز از او می‌آید. هیچ چیز جز او وجود ندارد.

آنگاه رنج‌بردن هم عظمت خودش را دارد. اندوه بی‌فایده نیست. اندوه صیقل می‌دهد، اندوه تمیز می‌کند، اندوه بیدار می‌کند، اندوه ژرفا می‌بخشد
فقط اندوه است که تو را لایق شادمانی می‌سازد. پس از اندوه دشمن درست نکن. کسی که اندوه را دشمن بدارد از شادمانی نیز محروم می‌ماند. از اندوه گام‌هایی به سوی او بساز؛ پلهّ‌هایی به معبد او
آری در این بالارفتن سختی‌هایی هست: این را قبول دارم. خستگی می‌آید، نفس‌ها تند می‌شوند، عرق ریختن هست؛ قبول است. ولی اینها پله‌هایی هستند به معبد او. معبد او بسیار مرتفع است، پلّه‌های بسیار به معبد او کشیده شده. معبد او قلّه‌ی اورست است. در صعود دشواری‌هایی هست، البته!
ولی در صعود هرچه مشکلات بیشتری باشد، در رسیدن نیز سرور بیشتری خواهد بود. و برای رسیدن به آن معبد هلی‌کوپتر وجود ندارد! خوب است که هلی‌کوپتری وجود ندارد. وگرنه تو سوار می‌شدی و به معبد او می‌رسیدی و هیچ سروری را تجربه نمی‌کردی.

باید توجه کرده باشی که هرچه برای به دست‌آوردن چیزی بیشتر دردسر کشیده باشی، بیشتر احساس سرور می‌کنی،
به همان نسبت مشکلات. هرچیزی که رایگان به دست بیاوری، حتی حس نمی‌کنی که بابت آن تشکر کنی!


این اتفاق افتاده است: تو زندگی را رایگان دریافت کرده‌ای. قدری فکر کن! آیا از کسی تشکر کرده‌ای؟
آیا از خداوند برای بخشیدن زندگی به تو تشکر کرده‌ای؟
آن را رایگان به دست آوردی، چرا تشکر کنی؟!
از که تشکر کنی؟!

فکر کن که چقدر دریافت کرده‌ای
تو توان عشق را در قلبت داری، آیا تشکر کرده‌ای؟
می‌توانی از گلویت آوازها بخوانی، آیا تشکر کرده‌ای؟
تو چشمانی باز داری و می‌توانی زیبایی بی‌نظیر این کائنات را ببینی، آیا تشکر کرده‌ای؟
فقط از یک فرد نابینا سوال کن که حاضر است چه بدهد تا بتواند چشم‌های بینا داشته باشد؟
او خواهد گفت، “آماده‌ام همه چیزم را بدهم، فقط اگر بتوانم ببینم. چه چیز را می‌توانم نگه بدارم؟ همه چیز را بابتش خواهم داد.”

ولی آیا تو بابت داشتن چشم‌ها هیچ افتخار و شرفی را تجربه کرده‌ای؟
آنچه انسان رایگان دریافت کند،‌هیچ ارزشی برایش ندارد. جهان‌هستی چنان زیاد به تو بخشیده که ارزش آن مشخص نیست، ولی تو آن را بی‌ارزش می دانی! ولی فقط یک چیز است که باید برایش بهایی پرداخت کنی ـــ باید از کوهستان خدا بالا بروی. فقط باید از آن کوهستان بالا بروی. در این بالارفتن رنج وجود دارد. ولی اگر به سمت پرستشگاه بالا می‌روی، آنوقت رنج‌بردن همچون رنج‌بردن به نظر نمی‌آید.

* شنیده‌ام که یک سالک برای زیارت از هیمالیا بالا رفت. خسته شده بود، سخت عرق می‌ریخت و نفَسش بند آمده بود. راه سربالایی تندی داشت و طولانی بود. در جلوی او یک دخترک اهل کوهستان راه می‌رفت که نه یا ده سال داشت و برادرش کوچکترش را به دوش گرفته بود؛ خیس از عرق بود و بسیار خسته. وقتی سالک نزدیک آن دختر رسید با لحنی مهربان و با احساس همدردی گفت، “دخترم؛ من خیلی خسته هستم و تو نیز باید خیلی خسته باشی و تو بار سنگینی هم حمل می‌کنی.”

دخترک با خشم نگاهی به سالک انداخت و گفت، “سوامی جی؛ شاید شما باری با خود حمل کنید؛ ولی این برادر من است و نه یک بار!”

وقتی عشق باشد، باری وجود ندارد
. بااینکه اگر آن برادر کوچک را روی ترازو بگذاری، وزنه‌ای هست. ولی در ترازوی عشق آن بار ناپدید شده است
معجزه‌ی عشق را ببین!
قانون جاذبه با معجزه‌ی عشق کارش تمام است. آن سوامی جی می‌باید با بقچه‌ی کوچک خود از کوه بالا می‌رفته. آن بقچه می‌باید وزنی داشته باشد. روی ترازو شاید وزن آن برادر کوچک بیشتر از وزن بقچه‌ی او باشد، ولی در ترازوی عشق آن برادر کوچک هیچ وزنه‌ و باری نبود. دخترک خشمگین بود. او خشمگین شد و گفت، “برادر کوچک مرا بار خوانده‌ای! شمایید که بار حمل می‌کنید، این برادر کوچک من است.”

اگر در حین صعود از پلّه‌های معبد خداوند، مشکلاتی را تجربه می‌کنی، آیا آن را مشکلات می‌خوانی؟

همه چیز متعلق به اوست. آفتاب از اوست، سایه از اوست. اندوه از اوست، شادی از اوست. زندگی را او بخشیده است، مرگ را نیز او می‌بخشد. وقتی همه چیز متعلق به او باشد:
آنگاه یکسان‌نگری به دست می‌آید
این راز را درک کن.

شاید سوال‌کننده فکر کرده که من چند تکنیک برای رسیدن به یکسان‌نگری را توضیح خواهم داد. اگر توسط چند تکنیک به یکسان‌نگری دست بیابی، آنوقت سطحی باقی خواهد ماند. آن به‌دست‌آورنده هرگز به درون نرفته و در سطح باقی می‌ماند
اگر فقط لباس‌هایت را رنگ کنی، خودت رنگی نخواهی شد.

ادامه 👇👇
@oshoi

Читать полностью…

ناظر

❇️ نفس

نَفْس پیوسته می کوشد که بهتر شود.
پول بیشتری داشته باش.
خانه بزرگتری داشته باش.
زن یا شوهری زیباتر داشته باش.
این یا آن را داشته باش.
این نفس است. این را درك کن.

ولی نفس بازی دیگری هم می کند.
می گوید:
آرام تر باش، بیشتر عشق بورز،
مراقبه کن، مانند بودا باش،
این هم همان بازی است، اما از جهتی دیگر.

همان نفس که سعی داشت خودش را با چیزهای بیرونی تزیین کند، اینک میخواهد با چیزهای درونی خودش را بیاراید.

اگر تو مشغول بهتر سازی خودت هستی، محکومی که شکست بخوری. وقتی که این را درك کردی، که این نفس است که مشکل است و این طمع نفس است که می خواهد بهتر شود و این یا آن بشود و خودِ مفهوم "شدن" یک فرافکنی نفس است، آنگاه انقلاب صورت میگیرد.

شدن را فراموش کن،
فقط «باش»


💜اشو
@oshowords

Читать полностью…

ناظر

روزی متوجه خواهی شد شادی مربوط به تو بود.

شادی درباره خود تو بود.

🌻🌿❤️

Читать полностью…

ناظر

در آن لحظه ای که بدانی کیستی،
تمام زندگی‌ات دگرگون می‌شود.
زیرا شما خدایان هستید.
چهره‌های شما متفاوت است
ذهن‌های شما، و شرطی شدگی‌های شما متفاوت است.
ولی اینها تنها لایه‌های پیرامون شما هستند. اینها رشته‌ی درونی شما را نمی‌سازند.

هسته‌ی درونی، چهره‌ی اصلی شما است، که توسط جامعه شرطی نشده،

و وقتی که چهره‌ی اصیل خودت را بشناسی، چهره ای که قبل از تولد داشتی. و چهره ای که پس از مرگ دوباره خواهی داشت.
چهره ای که توسط خداوند به تو داده شده است.
آن چهره بزرگترین تجربه است.
شناخت آن یعنی، شناخت همه چیز.     
        
#اشو
@oshoe

Читать полностью…
Subscribe to a channel