nazeraramesh | Unsorted

Telegram-канал nazeraramesh - اوشو .ناظر

5039

رهایی از ذهن،مراقبه و کمک به خودشناسی

Subscribe to a channel

اوشو .ناظر

جامعه‌ای که در آن منفی گرایی زیاد است، همه در آن درگیرند
اگر حتی یک نفر مورد نفرت، حسادت، خشم و سایر افکار و احساسات منفی قرار گیرد
همه از تشعشع منفی آن به نوعی برخوردار می‌شوند.

تشعشع معیوب یک انسان، تن واحد انسان‌ها را به خطر می‌اندازد و سلامت جمع را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

هر روز و هر لحظه، برای یکدیگر و برای سراسر دنیا خیر و برکت و سلامتی طلب کنیم و تشعشعات مثبت کلام و ذهنمان را به سراسر جهان هستی انتشار دهیم، تا شاید بتوانیم زمینی را که با ارتعاشات منفی به نابودی کشانده‌ایم، و با‌ عشق بازسازی‌کنیم.


#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مراقبه روزانه 30 آذر

با صدای آقای مومنی

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

موسیقی بی کلام
عمیق ترین احساسات قلب

از:Steven Halpern

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

اُشوی محبوب ، عشق چیست ؟

#پاسخ

سوامی آناند تالس(سوال کننده)
عشق درخشندگی است،
رایحه شناخت خویش است
.
آناند تالس بسیار جوان است، او فقط نُه سال دارد اما بسیار جلوتر از، سن اش است. سن روانی او دو برابر سن خودش است ، چیزی حدود هجده سال.
به همین خاطر این را پرسیده است .

عشق فوران شادی است.
وقتی خودت را بشناسی عشق پدید می آید؛
عشق سهیم شدن خود با دیگران است

عشق وقتی است که ببینی از هستی جدا نیستی.
عشق وقتی است که با همه چیز احساس یگانگی کنی.

عشق رابطه نیست تالس.
عشق حالت وجود است ؛
ربطی به دیگری ندارد.

یکی در عشق است و یکی در عشق نیست.
و البته که وقتی کسی عشق باشد در عشق است اما این نتیجه فرعی است نه اصلی.
اصل این است که فرد خود عشق باشد.

چه کسی می تواند عشق باشد؟
اگر از خودت شناخت نداشته باشی
نمیتوانی عشق باشی، ترسو خواهی بود. ترس متضاد عشق است ...
به یاد بسپار : بر عکس آنچه که مردم فکر می کنند متضاد عشق نفرت‌نیست
نفرت عشقی است که وارونه ایستاده اما متضاد عشق نیست.
متضاد واقعی عشق ترس است .
در عشق بسط می یابی و در ترس
مچاله می شوی.
در ترس بسته می شوی اما در عشق باز می شوی.
در ترس شک و تردید می کنی اما در عشق اعتماد می کنی.
در ترس تنها می مانی اما در عشق ناپدید می شوی.

از اینرو دیگر مسئله ی تنهایی ابدا وجود ندارد ، وقتی تو نباشی دیگر چه
کسی تنها خواهد بود.
این درختان و پرندگان و ابرها و خورشید و ستارگان همچنان در تو خواهند بود.
عشق وقتی هست که آسمان درونی ات را شناخته باشی

تالس!
اکنون زمان درستش است.
اکنون در سن درستی وارد دنیای
عشق شده ای.
این همان سنی است که والدین و جامعه و کلیسا شروع به مسموم کردن کودکان می کنند و آنها را می ترسانند.

این همان سنی است که جامعه کودکان را به بردگان تنزل می دهد و فقط با وجود ترس است که امکان برده شدن ایجاد می شود.
همچنین اکنون زمان آن رسیده که جامعه عاقل شود و از سیاستمداران و کشیشان احمق پیروی نکند.
زمانش رسیده که جامعه به کودکان کمک کند تا بیشتر عشق بورزند و بیشتر درباره رقص و موسیقی و مراقبه بدانند.
در این سن کودک می تواند به آسانی و بی هیچ دشواری به آسمان درونی اش وصل شود.
هرچه سن بالاتر می رود. #ترس نیز رشد می کند. و کارت دشوارتر می شود زیرا نفس قوی تر می شود.
هرچه سن بالاتر می رود ظرفیت یادگیری ات کاهش می یابد .
هرچه سن بالاتر می رود بزدل تر می شوی و بیشتر از ناشناخته می ترسی.
کودک از ترس رهاست ،
کودکان بی ترس متولد می شوند،
اگر جامعه کمک کند که آنها بدون ترس بمانند، مثلا به آنها کمک کند از درختان و کوهها بالا بروند و در رودخانه ها شنا کنند ...
اگر جامعه از تمام راههای ممکن به ماجراجویی در ناشناخته کمک کند و اگر به جای اینکه به آنها باورهای مرده بدهد، کنجکاوی و عطش جستجو را در آنها پدید آورد.
آنگاه کودکان به عشاق بزرگ زندگی تبدیل خواهند شد.
و این معنویت واقعی است .
هیچ معنویتی بالاتر از عشق وجود ندارد
.

تالس ! مراقبه کن و برقص و آواز بخوان و عمیق تر و عمیق تر به درون خودت برو.
با دقت به آواز پرندگان گوش بده، با حیرت و شگفتی به گلها نگاه کن
تالس دانش آلوده نشو،
به چیزها برچسب نزن ...
دانش آلودگی این است یعنی:
هنر بزرگ برچسب زدن به چیزها و طبقه بندی کردن همه چیز
از همین سن شروع به گیتار زدن و فلوت زدن کن.
با مردم دیدار کن و با آنها در آمیز.
هرچه بیشتر بهتر زیرا هرکسی چهره متفاوتی از خدا را نشان می دهد .
از مردم یاد بگیر و نترس .
این هستی دشمن تو نیست.
این هستی مادر توست.
این هستی به هر شکل ممکن آماده مراقبت از توست، به هستی اعتماد کن.
به زودی انرژی عظیمی را در وجودت حس خواهی کرد ،‌آن انرژی عشق است
و می خواهد که کل هستی در سرور باشد زیرا در آن انرژی احساس سرور می کنی و وقتی احساس سرور می کنی چه کار دیگری
می توانی بکنی جز شاد کردن کل هستی؟ !
عشق تمایل عمیق به شاد کردن کل هستی است .

#اشو
#میهمان_جلد_2
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

انسان لحظه ایی بالغ می شود که به جای حاجتمند بودن، عشق بورزد
در این لحظه او شروع می کند به
لبریز شدن و تقسیم کردن با دیگران،
او روی دنده بخشش می افتد
مساله ی مورد تاکید کاملا متفاوت است.
در مورد وابستگی، تاکید بر این است که چطور بیشتر دریافت کند و در مورد عشق، تاکید بر این است که چطور بیشتر ایثار کند و چطور بی قید و شرط ببخشد.
این همان رشد یا بلوغ است که دارد به سراغت می آید
آدم بالغ می بخشد.
فقط کسی که به بلوغ رسیده است می تواند ببخشد، چون فقط یک فرد بالغ از این توانایی برخوردار است.
آن موقع عشق وابسته نیست.
تو می توانی عاشق باشی و فرقی نمی کند معشوق عاشق تو هست یا نه
آن وقت عشق یک رابطه نیست،
بلکه یک حالت است
.
"همانند وقتی که گلی در اعماق جنگل شکوفه می زند بی آنکه کسی آن را تحسین کند کسی که عطرش را ببوید، از کنارش بگذرد و بگوید چه زیبا!!"
کسی که طعم و زیبایی و نشاطش را بچشد و با او شادی و سرور اش را قسمت کند - چه اتفاقی می افتد؟
چه بر سر آن گل می آید؟
می میرد؟ رنج می برد؟
به وحشت می افتد؟
دست به خود کشی می زند؟
نه. فرقی نمی کند آیا کسی از کنارش می گذرد یا نه؛ ربطی ندارد. او به عطرفشانی در نسیم ادامه می دهد.
اگر تنها باشم، آن موقع هم همانقدر عاشقم که در کنارت باشیم.
این تو نیستی که در من عشق می آفرینی.
اگر تو خالق عشقم باشی، طبعا آنگاه که نیستی، عشق هم ناپدید خواهد شد.
این تو نیستی که عشق را از وجود من بیرون می کشی، این منم که آن را همچون باران بر تو می بارم


این عشق از روی بخشش است.
این عشق برخاسته از وجود است
.

#اشو
#کتاب_بلوغ
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

موسیقی بی کلام

درون یک دریای رنگین کمانی


@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

یک سیاست بزرگ در خانواده رواج دارد!!
و هر کودک حساس، کلک‌های این معامله را یاد می‌گیرد،
و سپس در تمام زندگیش این کلک‌ها را دوباره به کار می گیرد.
او تقسیم‌شده باقی می‌ماند.

هرگاه زنی را به خانه بیاورد، شروع می‌کند به بازی‌کردن نقش پدرش،
و آن زن هم شروع می‌کند به بازی کردن نقش مادر خودش.
و تمام این داستان ادامه پیدا می کند....

و دنیا عمیق‌تر و عمیق‌تر وارد این جنون می‌شود!
تمام این چیز بی‌معنی به این سبب رخ داده که:
به شما آموزش غلط داده‌اند.

من تنها وفاداری را به شما آموزش می‌دهم
وفاداری نسبت به زندگی خودتان.
این به‌نظر بسیار خطرناک می‌رسد.
به‌ نظر می‌رسد که من می‌خواهم آشوب و اغتشاش برپا کنم. چنین نیست.
شما اغتشاش را پیشاپیش آفریده‌اند. نمی‌تواند بهتر از این شود!
من سعی دارم نظم ایجاد کنم؛
ولی نظمی که از آزادی بیرون بیاید؛
نظم همچون یک انضباط درونی،
نه آن نظمی که از بیرون تحمیل شده است
.

#اشو
یوگا:‌ابتدا و انتهاجلد ششم
#برگردان : محسن خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

سوتراهای فصل پنجم کتاب آموزش فراسو

بودا گفت:
اگر شخصی که بسیار از قانون سرپیچی کرده است، توبه نکند و قلب خود را از اهریمن پاک نکند، مجازات برای او همانقدر قطعی است
که رودخانه‌ای که به دریا می‌ریزد در راهش عمیق‌تر و پهناورتر می‌شود.

اگر کسی که از قانون تخطی کرده به این دانش برسد، خودش را اصلاح کند
و نیکی را تمرین کند؛ نیروی مجازات به‌تدریج کاسته می‌شود؛ مانند آن بیمار که با عرق‌کردن،
تاثیرات مضرّ بیماری را به تدریج کاهش می‌دهد


اگر یک بدکاره با دیدن شما که نیکی را تمرین می‌کنید
بیاید و از روی بدخواهی و دشمنی به شما توهین کند، باید صبورانه آن را طاقت آورید
و از او خشمگین نشوید. زیرا آن بدکاره با توهین به شما به خودش اهانت می‌کند


تفسیر اشو:

سعی کنید این سوترا را بفهمید. همیشه اتفاق می‌افتد ـــ اگر انسان خوبی باشید، افراد زیادی را خواهید یافت تا از شما خشمگین هستند. زیرا همان خوبی شما در آنان احساس گناه خلق می‌کند ــ آنان آنقدرها خوب نیستند. خوبیِ شما نوعی مقایسه خلق می‌کند. برای مردم بسیار دشوار است که انسان نیکوکار را ببخشند. آنان همیشه می‌توانند انسان بدکاره‌ای را ببخشند، ولی بخشیدن یک انسان نیک برای آنان بسیار دشوار است. بنابراین قرن‌هاست که آنان با یک مسیح، با یک سقراط، با یک بودا مخالفت می‌کنند. می‌توانی این را در زندگی مشاهده کنی.

زمانی در یک دانشگاه تدریس می‌کردم و یک منشی در آنجا بود که درمیان تمام کارکنان آنجا بهترین بود و بسیار صداقت داشت. روزی به من گفت، “من دچار مشکل هستم. تمام کارکنان با من مخالف هستند. می‌گویند، «تو چرا اینقدر کار می‌کنی؟ وقتی ما کار نمی‌کنیم، تو هم نباید کار کنی. فقط دو ساعت کار کافیست ـــ فقط برو و پوشه‌ها را اینجا و آنجا جابجا کن، نیازی نیست کار دیگری بکنی!»” میز کار او همیشه تمیز بود، هیچ پوشه‌ای در آنجا انبار نشده بود و میز سایر کارکنان همیشه پر از پوشه‌ها و پرونده‌ها بود. البته که آنان خشمگین بودند، زیرا حضور این مرد یک مقایسه را ایجاد می‌کرد. اگر او بتواند، چرا ما نتوانیم؟

انسان نیک هرگز دوست‌داشتنی نیست زیرا تولید مقایسه می‌کند.
باید سقراط را مسموم کنید، زیر او مردی بسیار راستگو بود. چرا شما نمی‌توانید راستگو باشید؟ دروغ‌های شما توسط حقیقت این مرد آشکار می‌شود. واقعیت این مرد، اصالت او به شما احساس قلابی‌بودن می‌دهد. این مرد خطرناک است. گویی در سرزمین کورها مردی که چشم دارد آمده باشد

اگر با مردم بیمار زندگی کنی، سالم بودن خطرناک است. اگر با مردم دیوانه زندگی کنی، آنوقت عاقل‌بودن خطرناک است. اگر در یک تیمارستان زندگی می‌کنی، حتی اگر دیوانه هم نیستی، دست‌کم تظاهر کن که دیوانه هستی، وگرنه آن مردم دیوانه تو را خواهند کشت!

آنان خواهند آمد و به تو اهانت خواهند کرد. آنان نمی‌توانند این فکر را تحمل کنند که تو بهتر از آنان هستی. برای آنان غیرممکن است که باور کنی هیچکس از آنان برتر است. بنابراین کسی که برتر است: “باید یک متظاهر باشد، باید یک فریبکار باشد، باید سعی کرده باشد تا چهره‌ای خوب از خودش نشان بدهد!” آنان بی‌قرار می‌شوند. شروع می‌کنند به انتقام‌ گرفتن.

اگر یک بدکاره با دیدن شما که نیکی را تمرین می‌کنید
بیاید و از روی بدخواهی و دشمنی به شما توهین کند، باید صبورانه آن را طاقت آورید


باید در مرکز خود باقی بمانید، باید صبورانه آن را طاقت بیاورید؛ باید فقط آن را تماشا کنید که چه اتفاقی می افتد. نباید با این عمل او مختل شوید. اگر مختل شوید، آنوقت آن فرد بدکاره شما را شکست داده است. اگر مختل شوید، فتح شده‌اید. اگر مختل شوید آنوقت با او همکاری کرده‌اید.

بودا می‌گوید فقط ساکت بمان، طاقت بیاور، صبور بمان و از او عصبانی نباش….زیرا آن بدکاره با توهین به شما به خودش اهانت می‌کند. او به توان‌های انسانی خودش اهانت می‌کند.

وقتی سقراط را مسموم کردیم، تمام وجود خودمان را مسموم کردیم، تمام تاریخ خود را مسموم کردیم. او چیزی نبود بجز یک ستاره‌ که آینده را مژده می‌داد. او می‌گفت، “توان شما چنین است. هرچه من هستم فقط پیامی برای شماست تا شما نیز بتوانید مانند من بشوید.”

بودا می‌گوید: زیرا آن بدکاره با توهین به شما به خودش اهانت می‌کند. شما صبور بمانید، آن را طاقت بیاورید، خشمگین نشوید

پس هرگاه به تو اهانت شده باشد و تو احساس توهین کرده باشی، این تو هستی، مسئولش خودت هستی
نگو که دیگری به تو توهین کرده. تو چرا آن را پذیرفتی؟ هیچکس نمی‌تواند با زور تو را وادار به پذیرش آن کند. این آزادی اوست که توهین کند؛ آزادی تو در این است که آن را بپذیری یا نپذیری

اگر بپذیری، مسئولیتش با خودت است؛ آنوقت نباید بگویی که او به تو اهانت کرده. فقط بگو، “من آن اهانت را پذیرفتم.” یا “من هشیار نبودم؛ در ناهشیاری خود آن را پذیرفتم و ناراحت شدم.”

ادامه 👇
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مراقبه روزانه 28 آذر

با صدای آقای مومنی

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

پیر و خسیس
#اشو
با صدای آقای مومنی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

شما نامحدودید؛ حد و مرزی ندارید
شما آنچه به نظر می رسید، نیستید
.

چاه از بالا کوچک به نظر می رسد، اما به اقیانوس متصل است. ممکن است دهانه اش کوچک باشد اما روحش بزرگ است؛ ممکن است بدن شما کوچک به نظر آید اما این تنها دهانه ی چاه است
شما در عمقِ درونتان بی انتهایید.

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

سوتراهای فصل پنجم کتاب آموزش فراسو

بودا گفت:
اگر شخصی که بسیار از قانون سرپیچی کرده است، توبه نکند
و قلب خود را از اهریمن پاک نکند، مجازات برای او همانقدر قطعی است که رودخانه‌ای که به دریا می‌ریزد در راهش عمیق‌تر و پهناورتر می‌شود
.

تفسیر اشو:

توبه یعنی:
هشیاری نسبت به گذشته،
توبه یعنی نگاهی به عقب
عملی را انجام داده ای: اگر هشیار بوده‌ای، آنوقت هیچ خطایی نمی‌تواند رخ بدهد؛ ولی تو در وقت انجام آن کار هشیار نبودی. کسی به تو توهین کرد ـــ تو خشمگین شدی و به سر او ضربه زدی. تو هشیار نبود که چه می‌کنی. حالا اوضاع خنک شده است، وضعیت تمام شده و تو دیگر خشمگین نیستی؛ می‌توانی آسان‌تر به عقب نگاه کنی. تو در آن لحظه هشیاری را ازدست دادی و حالا نیازی نیست که بر سر شیرِ ریخته‌ شده روی زمین گریه و زاری کنی. ولی می‌توانی نگاه کنی:
می‌توانی هشیاری‌ات را به آنچه که پیشاپیش اتفاق افتاده بیاوری.

این چیزی است که ماهاویر آن را پراتی‌کرامان Pratycraman می‌خواند: نگاه به عقب. چیزی که پاتانجلی آن را پراتی‌آهار  Pratyahar می‌خواند: نگاه‌کردن به درون. این چیزی است که مسیح آن را توبه repentence می‌خواند. بودا این را پاش‌چاتاپ pshchattap می‌خواند
این احساس غم و اندوه نیست، فقط احساس بدی داشتن نیست؛ زیرا این کمکی نخواهد کرد. توبه یک هشیارشدن است؛ زندگی کردنِ دوباره‌ی آن واقعه که چطور می‌توانست انجام شود. باید یک بار دیگر واردش بشوی.

تو در آن وقت هشیاری را از دست دادی؛ در ناهشیاری غرق شدی. حالا اوضاع خنک شده، می‌توانی هشیاری خودت، نور هشیاری را پس بگیری. باردیگر وارد آن حادثه می‌شوی، باردیگر به آن نگاه می‌کنی که واقعاً می‌بایست چه کاری می‌کردی؛ آن زمان رفته است، ولی می‌توانی آن را در ذهن خودت متصور شوی و به آن بازگردی
بودا می‌گوید این کار سبب پاک شدن قلب تو از اهریمن می‌شود. این نگاه به عقب، پیوسته به عقب نگاه‌کردن، تو را بیشتر و بیشتر هشیار خواهد ساخت.

سه مرحله وجود دارد
مرحله‌ی اول:
کاری را کرده‌ای، سپس هشیار شدی

دومین مرحله:
مشغول انجام کاری هستی و هشیار می‌شوی.

سومین مرحله:
می‌خواهی عملی انجام بدهی و هشیار می‌شوی.

فقط در سومین مرحله است که زندگی دگرگون خواهد شد. ولی دو مرحله‌ی قبلی برای سومین مرحله لازم هستند. قدم‌های ضروری هستند.
هروقت که هشیار شدی، هشیار بمان.

خشمگین بوده‌ای ـــ حالا بنشین، مراقبه کن، از آنچه رخ داده هشیار شو. ما معمولاً‌ چنین کاری می‌کنیم ولی به دلایل اشتباه چنین می‌کنیم. ما برای قراردادن چهره‌ی خود در جای درستش این کار را می‌کنیم!!
تو همیشه فکر می‌کنی که انسانی بسیار مهربان و عاشق هستی و سپس ناگهان خشمگین می‌شوی. چهره‌ات نزد خودت تحریف می‌شود. به نوعی توبه می‌کنی. نزد آن شخص می‌روی و می‌گویی، “متاسفم!” در اینجا چه می‌کنی؟
چهره‌ات را دوباره رنگ‌آمیزی می‌کنی.

نفْس تو سعی دارد آن چهره را دوباره رنگ بزند، زیرا تو از چشم خودت هم افتاده‌ای و از چشم دیگران هم افتاده‌ای. حالا سعی می‌کنی آن را توجیه کنی. دست‌کم می‌توانی بروی و بگویی، “متاسفم. دست خودم نبود. نمی‌دانم چطور اتفاق افتاد! نمی‌دانم چه نیروی شیطانی مرا تسخیر کرد، ولی متاسفم. مرا ببخش.”

سعی داری به همان سطحی بازگردی که قبل از خشمگین‌شدن در آن بوده‌ای. این یک حقّه‌ی نفس است و یک توبه‌ی واقعی نیست. تو بازهم همان کار را خواهی کرد.

بودا می‌گوید توبه‌ی واقعی یادآوری آن واقعه، به عقب نگریستن و با هشیاری کامل جزییات را مرورکردن و آن تجربه را دوباره زیستن است. دوباره زیستن تجربه مانند از هم‌ بازکردن است؛ پاک می‌کند. و نه‌تنها این ـــ
تو را قادر به هشیاری بیشتر می‌کند، زیرا در وقت یادآوری هشیاری تمرین شده است: وقتی در مورد یک واقعه در گذشته دوباره هشیار می‌شوی، هشیاری را تمرین می‌کنی؛ درآگاهی و هشیارماندن منضبط می‌شوی. باردیگر قدری زودتر هشیار خواهی شد.

این بار خشمگین بودی؛ پس از دو ساعت توانستی خنک بشوی. باردیگر پس از یک ساعت آرام خواهی شد؛ بار دیگر پس از چند دقیقه. باردیگر، درست وقتی که اتفاق بیفتد آرام خواهی بود و قادر هستی این را ببینی. رفته‌رفته، با پیشرفت تدریجی، یک روز درست وقتی که خشمگین هستی مچ خودت را خواهی گرفت! و این یک تجربه‌ی زیباست ـــ وقتی که در حال ارتکاب یک خطا مچ خودت را بگیری! آنوقت ناگهان تمام کیفیت عوض می‌شود، زیرا هرگاه هشیاری در تو نفوذ کند، واکنش‌ها متوقف می‌شوند.

خشم یک واکنش بچگانه است، همان کودکِ درون توست. و بعدها، وقتی که احساس تاسف کنی، این از والدِ توست. والد تو را مجبور می‌کند که احساس تاسف کنی و بروی و درخواست بخشش کنی. “رفتارت با مادرت یا عمویت خوب نبوده: حالا برو و درستش کن!” و یا می‌تواند از ذهن بالغ تو بیاید.

ادامه 👇
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

اشو عزیز طبیعت وجود من چیست؟

#پاسخ

بجز طبیعت مذهبی وجود ندارد
نیازی نیست که بیاموزی طبیعت چیست
وقتی تشنه هستی میدانی که به آب نیاز داری
وقتی احساس گرسنگی داری میدانی که به خوراک نیاز داری
طبیعت وجودت پیوسته تو را هدایت میکند
هیچ راهنما #بجز_طبیعت وجود ندارد
تمام راهنمایان دیگر فقط تو را گمراه میکنند
آنان تو را از ذات و طبیعت خودت دور میکنند
زمانی که از طبیعت خودت دور شدی رنج آغاز می گردد
و رنج تو، شادمانی آنان است
زیرا فقط رنجوران هستند که به کلیسا میروند
تنها رنجوران هستند که به معابد میروند
وقتی احساس سرور و شعف داری،
چه نیازی به رفتن به کلیسا داری؟
زندگی چنان غنی و شادمان است که چه کسی میل دارد وارد آن گورستانها شود؟
مکانی که اندوه را جدی بودن میپندارند
صورت عبوس را چهره ی مذهبی می‌خوانند. مکانی که اگر بخندی تو را دیوانه میخوانند
جایی که رقصیدن مجاز نیست
جایی که عشق ورزیدن ممنوع است
جایی که باید بنشینی و به سخنانی بی جان گوش بدهی
سخنانی چنان کهنه و گردآلوده که قلبت را لمس نمیکند و وجودت را به لرزش در نمی‌آورد. ولی این کلیساها و معابد بر انسان سلطه داشته اند.
این نمیتواند برای ابد ادامه داشته باشد
روزی هوشمندی انسان عصیان خواهد کرد
عصیانگری تنها امید است
روزی انسان تمام این به اصطلاح خانه های خدا را خراب خواهد کرد
زیرا این سیاره این آسمان پرستاره
تنها معبدی است که وجود دارد

تمام معابد دیگر ساخته ی انسان هستند
پیام اصلی من این است:
زندگی ات را بر مبنای ترس بنا نکن
بی هیچ واهمه ای زندگی کن
تنها در این صورت است که به معنای واقعی کلمه زندگی کرده ای

ترس تو را بسته نگه می دارد و مانع شکوفایی ات میشود
ترس موجب میشود پیش از اقدام به هر کاری هزار و یک نگرانی و دغدغه راه تو را سد کند
ره یافت من کاملا متفاوت است
خطا کردن لازمه انسان بودن و انسان شدن است
انسان کاشف زندگی است
در کشف زندکی از خطا گریزی نیست
اگر بیش از حد از خطا بترسی از کشف حقیقت زندگی در میمانی
خشکه مقدس ها اینگونه اند
آنان هیچگاه طعم زندکی را نمی چشند
می آیند و میروند
#بی آنکه خطایی از آنان سر بزند
#بی آنکه دیکته ای بنویسند
#بی آنکه در کلاس زندگی حاضر باشند
#بی آنکه زندگی کنند
چقدر حقیر و ملال انگیز
تمام تلاش من آن است که:
در تو روح شور و سرمستی بدمم
دلم میخواهد میل به زیستن،
زنده بودن، بالیدن و رقصیدن را در تو برانگیزاند.
میخواهم شجاعت جانانه بودن را در تو ببینم.
دوست دارم گام هایت به بلندی پیمودن قله ها باشد
گشوده باش, گشوده به روی بیکران.
نترس، زیرا خداوند طبیعت بشری تو را درک خواهد کرد
پس نگران نباش

#اشو
مافیای روح
برگردان :محسن خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

ادامه پیشگفتار اشو 👇

سپس سومین تاکید روی بالغ است. کنفوسیوس، پاتانجلی یا شناخت‌گراهای مدرن ـــ برتراند راسل ـــ تمام انسان‌گرایان دنیا، همگی تاکید دارند: “فقط به عقل خود باور بیاورید.” این به‌نظر بسیار طاقت‌فرسا است، بطوریکه تمام عمر انسان یک تضاد خواهد شد. زیرا شما توسط والدینتان بزرگ شده‌اید؛ توسط آنان شرطی شده‌اید. اگر فقط به عقل گوش بدهید، مجبور هستید بسیاری از چیزها را در درونتان انکار کنید. درواقع، باید تمام ذهن خود را انکار کنید. پاک کردن آن آسان نیست.

و شما بعنوان کودکانی که عقلی نداشته‌اید به‌دنیا آمده‌اید. شما در اساس موجوداتی احساسی هستید؛ تعقل و عقل بعدها بسیار پس از این می‌آیند. درواقع، عقل وقتی می‌آید که هراتفاقی که قرار بوده بیفتد، افتاده است! روانشناس‌ها می‌گویند که کودک تقریباً ۷۵٪ از دانسته‌هایش را تا هفت سالگی می‌آموزد

دیدگاه بودا کاملاً متفاوت است. این پیشکشِ اصیل او به معرفت انسانی است. او می‌گوید: هیچکدام را انتخاب نکن، بلکه به مرکز آن زاویه برو
عقل را انتخاب نکن، والد را انتخاب نکن، کودک را انتخاب نکن؛ فقط به مرکز برو و در آنجا ساکت بمان و هشیار باش. رویکرد بودا بسیار بامعنی است. و آنگاه قادر خواهی بود تا تصویری درست و واقعی از وجود خودت داشته باشی. و بگذار پاسخ تو از همین تصویر واقعی و شفاف بیاید.

می‌توانیم همین را به نوعی دیگر بیان کنیم: اگر مانند یک کودک عمل کنی، این یک واکنش بچگانه خواهد بود. شما بارها بچگانه عمل کرده‌اید: کسی چیزی می‌گوید و شما آزرده می‌شوید، خشمگین می‌شوید و سروصدا برپا می‌کنید.همه چیز را از دست می‌دهید. بعدها احساس خیلی بدی در مورد رفتار خود پیدا می‌کنید
و یا می‌توانید از صدای والد خود پیروی کنید، ولی بعدها فکر خواهید کرد که هنوز تحت سلطه‌ی پدرومادر خود قرار گرفته‌اید. هنوز بالغ نشده‌اید، بقدر کافی بالغ نیستید تا زمام امور زندگی خود را به دست خود بگیرید.

یا می‌توانید از عقل پیروی کنید، ولی آنوقت فکر می‌کنید که عقل کافی نیست و نیاز به احساسات هم وجود دارد. و بدون احساس، یک موجود عقل‌گرا فقط موجودی مُرده است،  و فکرکردن نمی‌تواند تو را زنده نگه دارد، در فکرکردن هیچ عصاره‌ی زندگی یافت نمی‌شود؛ یک مکانیسم چیز خشک و بی‌جان است. آنگاه مشتاق چیزی خواهی شد تا به انرژی‌هایت اجازه‌ی جاری‌شدن بدهد، تا دوباره اجازه دهد که موجودی سبز و زنده و جوان بشوی

بودا می‌گوید تمام اینها واکنش‌هایی هستند و تمام واکنش‌ها همیشه ناقص خواهند بود فقط پاسخ چیزی کامل است. و هرچه که ناقص باشد، باید که اشتباه باشد. زیرا بخش‌های دیگر وجودت ارضاء‌نشده باقی می‌مانند و انتقام خواهند گرفت. موجودیت تمام داشته باش.

وقتی به یک صدا گوش می‌دهی و همان را دنبال می‌کنی، دچار دردسر خواهی شد. هرگز با آن به رضایت نخواهی رسید. فقط یک بخش راضی خواهد شد، بخش‌های دیگر بسیار ناراضی خواهند بود. پس دو سوم از وجودت ناراضی است و یک‌سوم آن رضایت دارد و اینگونه همیشه در آشوب خواهی بود.
هر عملی که انجام بدهی، واکنش، هرگز تو را راضی نخواهد کرد، زیرا واکنش عملی ناقص است.
پاسخ ـــ پاسخ کامل و تمام است. آنوقت تو از هیچ زاویه در مثلث عمل نخواهی کرد؛ انتخاب نخواهی کرد:
فقط یک هشیاری بدون انتخاب باقی خواهی ماند. مرکزیت خواهی داشت. و از همان مرکز عمل خواهی کرد؛ هرچه که باشد. دیگر نه کودک، و نه والد و نه بالغ است که عمل می‌کند
تو به ورای آن مثلث کوب PAC {کودک، والد، بالغ} رفته‌ای. حالا خودت هستی ‌ـــ نه کودک، نه والد، نه بالغ
این وجودت و خودت است که عمل می‌کند. آن “کوب” مانند یک گردباد است
و تو در مرکز آن گردباد قرار داری.

پس هرگاه نیاز به پاسخ وجود دارد، بودا می‌گوید نخستین چیز این است که هشیار شوی، آگاه شوی؛ مرکز خودت را به یاد بیاوری، در مرکز خودت مستقر شوی. قبل از اینکه حرکتی بکنی، در آنجا مدتی بمان. نیازی نیست در موردش فکر کنی، زیرا فکرکردن هم عملی ناقص است. نیازی نیست در موردش احساساتی شوی، زیرا احساسات هم ناقص است. نیازی نیست از والدینت، از انجیل، یا از گیتا اشاراتی دریافت کنی ــ اینها همگی “والد” هستند ـــ نیازی به اینها نیست. فقط آرام، متعادل، ساکت و هشیار بمان ـــ
موقعیت را طوری تماشا کن که گویی مطلقاً از آن بیرون هستی، جدا ایستاده‌ای: ناظری روی تپه‌ها.

این نخستین ضرورت است
ـــ متمرکز بودن، هرگاه بخواهی عمل کنی. سپس بگذار عمل تو از میان این مرکزیت بیرون بیاید ـــ و در اینصورت هرعملی که انجام دهی بافضیلت و صواب است و هرکاری که بکنی درست خواهد بود.

بودا می‌گوید هشیاربودنِ درست تنها صواب و تنها فضیلت است. هشیارنبودن یعنی سقوط در اشتباه. عمل از روی ناهشیاری یعنی سقوط در اشتباه.


#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل پنجم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

پیشگفتار اشو قبل از تفسیر سوتراهای فصل پنجم کتاب آموزش فراسو جلد یک

موضوع:
کودک، والد، عقل و متمرکز بودن


انسان یک جمعیت است، جمعیتی با
صداهای بسیار
ـــ مربوط، نامربوط، سازگار، ناسازگار ـــ
هر صدا کشش خودش را دارد؛ تمام این صداها انسان را تکه‌تکه می‌کنند. انسان بطور معمول یک سردرگمی و پریشانی است، عملاً نوعی جنون است. شما به نوعی مدیریت می‌کنید، سعی دارید سالم و عاقل به‌نظر برسید. در عمق، لایه‌هایی پس از لایه‌های جنون در درون می‌جوشند. می‌توانند هرلحظه منفجر شوند؛ کنترل شما هرلحظه می‌تواند از دست برود، زیرا کنترل شما از بیرون تحمیل شده است. چنین نیست که انظباطی از مرکز درون شما باشد.

شما بخاطر دلایل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مجبور شده‌اید که شخصیت‌های خاصی را بر خود تحمیل کنید. ولی بسیاری از نیروهای حیاتی در درون شما با این شخصیت مخالف هستند. آنها پیوسته شخصیت شما را تخریب می‌کنند. بنابراین شما هر روز اشتباهات و خطاهای زیادی را مرتکب می‌شوید. حتی گاهی احساس می‌کنید که نمی‌خواستید آن کارها را انجام دهید. شما برخلاف میل خود مرتکب خطا می‌شوید
زیرا یک نفر نیستید، یک جمعیت هستید.

بودا این خطاها را گناه نمی‌خواند، زیرا گناه خواندن آنها سرزنش‌کردن شماست. او فقط آنها را تخطی از قانون misdemeanour، اشتباه و خطا می‌خواند. خطاکردن امر انسانی است، خطانکردن الهی است
و راه رفتن از انسان به الوهیت، از هشیاری می‌گذرد
این صداهای بسیار در درون شما می‌توانند از شکنجه‌دادن، کشیدن و هل‌دادن شما دست بردارند. اگر هشیار باشید، این صداها می‌توانند ازبین بروند.

در وضعیت هشیاری خطاها نمی‌توانند انجام شوند ـــ نه اینکه آنها را کنترل می‌کنید؛ بلکه در حالت هشیاری و آگاهی؛ صدا و صداهای ذهنی متوقف می‌شوند؛ شما فقط یکی می‌شوید و هر عملی که انجام بدهید از مرکز و هسته‌ی درونی شما بیرون می‌آید. هرگز خطا نخواهد بود. قبل از اینکه وارد این سوتراها شویم این نکته باید بخوبی درک شود.

در “نهضت توان‌های انسانی” Humanistic Potential Movement عبارتی هست که موازی با این است
در مکتب “تحلیل تراکنش” Transactional Analysis آن را مثلث PAC می‌خوانند. P به معنی والد Parent؛ A به معنی Adult بالغ و C به معنی کودک Child است
اینها سه لایه‌ی وجود هستند؛ گویی که شما یک ساختمان سه طبقه هستید. طبقه‌ی اول کودک است؛ طبقه‌ی دوم والد است و طبقه‌ی سوم، بالغ. هرسه باهم وجود دارند.
این مثلث درونی، و تضاد شماست
کودک شما یک چیز می‌گوید، والد شما چیزی دیگر و بالغ یا ذهن منطقی چیز دیگری می‌گوید.
کودک می‌گوید، “لذت ببر.” برای کودک این لحظه تنها زمان است؛ او ملاحظات دیگری ندارد. کودک خودانگیخته است؛ ولی از پیامدها بی خبر است ـــ از گذشته و آینده بی‌خبر است؛ در لحظه زندگی می‌کند. او سیستم ارزشی ندارد و هشیاری و آگاهی ندارد. کودک از مفاهیم محسوس تشکیل شده؛ با احساسات زندگی می‌کند. تمام وجودش غیرمنطقی است.

البته که او با دیگران دچار تضادهای بسیار می‌شود. او در درونش تضادهای بسیاری دارد زیرا یک احساس او را وادار می‌کند که یک کار انجام دهد و ناگهان احساس دیگری به او دست می‌دهد. کودک هرگز نمی‌تواند هیچ کاری را تکمیل کند. تا وقتی که بتواند کار را تمام کند، احساس او عوض شده است. او کارهای زیادی را شروع می‌کند ولی هرگز آنها را به پایان نمی‌رساند.
کودک کارها را نیمه‌کاره رها می‌کند. او لذت می‌برد
ـــ ولی لذت‌بردن او خلاقانه نیست،‌نمی‌تواند خلاقانه باشد. او خوش است ـــ
ولی زندگی را نمی‌توان با خوش‌بودن سپری کرد؛ نمی‌توانی برای ابد کودک باقی بمانی. باید چیزهای بسیاری را بیاموزی زیرا تو در اینجا تنها نیستی.
اگر در اینجا تنها بودی هیچ مشکلی پیش نمی‌آمد ـــ می‌توانستید تا ابد کودک بمانید. ولی جامعه وجود دارد، میلیون‌ها انسان وجود دارند؛ باید از قوانین بسیاری پیروی کنی، باید ارزش‌های بسیاری را رعایت کنی. وگرنه تنازعات آنقدر زیاد می‌بود که زندگی غیرممکن می‌گشت. کودک باید منضبط شود
و اینجاست که “والد” وارد می‌شود.

صدای “والد” در درون شما، صدای جامعه، فرهنگ و تمدن است؛ صدایی که شما را قادر می‌سازد در این دنیا، که در آن تنها نیستید، زندگی کنید ـــ دنیایی که بسیاری دیگر از افراد با جاه‌طلبی‌های متضاد با شما زندگی می‌کنند، جایی که مبارزه‌ی بسیار برای بقا وجود دارد؛ جایی که رقابت‌ها و مبارزات بسیاری وجود دارد. باید راه خودت را هموار کنی و باید بسیار بااحتیاط حرکت کنی.
صدای والد صدای احتیاط است. شما را متمدن civilized می‌سازد. کودک وحشی است، صدای والد به شما کمک می‌کند تا متمدن شوید. واژه‌ی Civil “مدنی” خوب است: یعنی کسی که قادر شده در یک شهر زندگی کند؛ کسی که توانسته بخشی از یک گروه یا یک جامعه باشد.

ادامه👇
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

الماس‌های آگاهی 30 آذر

با صدای آقای مومنی

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

بودا زنی زیبا داشت.
اما او خسته شد، از کل بازی تکراری خسته شد.
او مردی بسیار هشیار و باهوش بود.
اگر او همانند میلیونها نفر دیگر احمق بود، بدون هیچ تلاشی برای یک تغییر بنیادی ، زندگی میکرد و به آسانی کل چرخه زندگی را تکرار می‌کرد.
خوردن، نوشیدن و تولیدمثل کردن؛
او زندگی میکرد و میمرد.
اما او آگاه شد که زندگی نمیتواند فقط این تکرار باشد.
زندگی باید چیزی بیشتر باشد.
باید راز پنهانی وجود داشته باشد که ما به خاطر تکرار کنندگی مان، آنرا از دست میدهیم.

او دقیقاً از همسرش فرار نکرد،
او گریخت تا حقیقت زندگی را بشناسد. آن اساساً فرار از همسر نبود،
آن فرار نه برای نبودن، بلکه یک فرار برای بودن بود.
به همین دلیل اولین کاری که بعد از رسیدن به حقیقت انجام داد، برگشتن به کاخ برای تسهیمِ بینش و بصیرت خود با همسرش بود. او همسرش را بیاد آورد. او احساس کرد که این مقدار را به او بدهکار است.
او آمده بود تا از همسرش عذرخواهی کند، چونکه او را ترک کرده بود و فرار کرده بود. او حتی از همسرش اجازه نگرفته بود. حتی به او نگفته بود.
او مانند یک دزد گریخته بود و اکنون برگشته بود تا معذرت خواهی کند.

مردی با عظمت و شکوه بسیار، حتی بعد از روشن ضمیری برای عذر خواهی از کسی که روشن ضمیر نبود، آمد.
مرید او آناندا به او گفت:
این درست بنظر نمیرسد، فردی روشن ضمیر نزد فردی که روشن ضمیر نیست برود و از او عذرخواهی کند و از او طلب بخشش کند.

بودا گفت:
من میدانم که این درست بنظر نمیرسد، اما این مقدار را من به او بدهکارم.
من باید چیزها را کامل کنم و به پایان برسانم. در غیر این صورت چیزی آویزان خواهد ماند.
و علاوه بر این، رفتنِ من نزد او به او کمک میکند تا نزد من بیاید؛ وگرنه او نزد من نخواهد آمد او زنی بسیار مغرور است. و او آن کینه و آن جراحت را با خود حمل خواهد کرد و بدون لزوم رنج خواهد برد. و من میخواهم آنچه را یافته ام با همه قسمت کنم، چرا با همسر خودم قسمت نکنم؟
او چه کار اشتباهی علیه من انجام داده است؟

«او نزد همسرش رفت. طبیعتاً همسرش بسیار عصبانی بود. او فریاد زد، جیغ کشید و هر کاری را که زنان در چنین موقعیتی انجام میدهند، انجام داد. و بودا مطلقاً ساکت در آنجا ایستاد و حتی
یک کلمه هم نگفت. آنگاه ناگهان همسرش متوجه شد که او حتی یک کلمه هم نگفته است. او اشکهای خود را پاک کرد و به بودا نگاه کرد، دید که او بسیار ساکت و زیباست، آنهم یک زیبایی کاملا متفاوت، زیبایی درون او دارد میتابد و میدرخشد.
او پرسید:
چرا به من جواب نمیدهی؟
بودا گفت:
چگونه میتوانم جواب بدهم؟
من دیگر همان فردی نیستم که تو را ترک کرد.
تو به من نگاه کن، مشاهده کن!
به چشمان من نگاه کن، حضور من را احساس کن. من دیگر همان شخص نیستم. آن شخص مرده است. من یک وجود کاملاً جدید هستم. من دوباره متولد شده ام! و من آمده ام تا سرور خود و یافته خود را با تو تقسیم کنم، چونکه من عاشق تو هستم.
و آن عشق قدیمی، عشق نبود، آن استثمار بود، این عشق جدید، واقعاً عشق است. عشق قبلی فقط شهوت بود. اکنون من میخواهم همه آنچه را که شناخته ام به تو بدهم. فقط به خاطر بخشیدن و نه به هیچ دلیل دیگری. صرفِ بخشیدن مرا بسیار مسرور میکند. اگر من بتوانم به هر طریقی به تو کمک کنم، احساس خواهم کرد که مرا بی اندازه مرهون خویش ساخته ای.
همسرش یک مرید شد و بودا او را به جمع مریدان مشرف ساخت.


‌#اشو

#کتاب_راه_بودا
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

دروغین و حقیقی
#اشو

Читать полностью…

اوشو .ناظر

بگذار این اصل اساسی زندگی تو باشد:

رابطه تو با دیگران، همان رابطه ای است که با خودت داری.
اگر خود را دوست بداری
میتوانی دیگران را هم دوست بداری
.

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مراقبه شب 28 آذر
با صدای آقای مومنی و خانم قنبری

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

توهم عشق
#اشو

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

ادامه👇

بودا می‌گوید، “فقط چیزی را بپذیر که که نیاز داری. فقط چیزهای مغذی و مقوّی را بپذیر.” چرا زهر را می‌پذیری؟ کسی یک قاشق زهر می‌آورد و می‌خواهد به تو هدیه بدهد. می‌گویی،‌ ”متشکرم آقا، ولی نیازی به آن ندارم. اگر زمانی بخواهم خودکشی کنم، خواهم آمد و آن را درخواست می‌کنم، ولی اکنون می‌خواهم زندگی کنم!” نیازی به آن نیست. فقط به این سبب که کسی آن زهر را برای تو آورده لزومی ندارد که آن را بخوری. می‌توانی بگویی، “متشکرم.” این کاری است که بودا کرد

ما نمی‌توانیم هیچ عملی با دیگران انجام دهیم مگر اینکه نخست با خودمان آن عمل را انجام داده باشیم
ما فقط می‌توانیم کاری را با دیگری انجام دهیم که او آن را پذیرفته باشد
و همیشه چنین نیست. شاید او یک بودا باشد، یک مسیح باشد و او فقط در سکوت می‌نشیند. آنوقت عمل ما به وجود خودمان بازمی‌گردد.

بودا می‌گوید: بنابراین، هشیار باش
و از انجام عمل اهریمنی دست بردار
زیرا بی‌جهت رنج خواهی برد.

بگذارید یک نکته را تکرار کنم تا بتوانید به یاد داشته باشید. شما سه لایه دارید: کودک، والد، بالغ {مثلث “کوب”} ـــ و شما هیچکدام از اینها نیستید: نه کودک هستید، نه والد و نه بالغ. شما چیزی ورای این‌ها هستید، چیزی ابدی، چیزی فراسوی تمام این بخش‌های در تقلا و متضاد باهم.
انتخاب نکنید، فقط هشیار بمانید و از روی هشیاری خود عمل کنید. آنوقت مانند یک کودک خودانگیخته خواهید بود، بدون اینکه بچگانه رفتار کنید. و تفاوت بین یک کودک و یک بچه را به یاد بسپارید؛ این‌ها دو چیز متفاوت هستند.

اگر از روی هشیاری عمل کنید، مانند یک کودک هستید ولی درعین‌حال بچگانه رفتار نمی‌کنید.
اگر از روی هشیاری عمل کنید، هرعملی که انجام دهید عاقلانه و بالغانه خواهد بود.
و رفتار بالغانه رفتاری واقعاً منطقی است.

و به یاد بسپارید:
بالغانه رفتار کردن با منطقی بودن تفاوت دارد. زیرا رفتار بالغانه همچنین چیزهای غیرمنطقی را هم بعنوان بخشی از زندگی می‌پذیرد. منطقی‌بودنِ محض بسیار یکنواخت است. رفتار بالغانه قطبیت‌های امور را می‌پذیرد. انسان بالغ هم انسانی احساساتی است و هم انسانی منطقی، هردو باهم.

بنابراین از هسته‌ی درونی خود عمل کنید، آنگاه بسیار بسیار رضایت خواهید داشت؛ زیرا تمام لایه‌های وجودتان محقق شده است. کودک شما رضایت دارد زیرا خودانگیخته خواهید بود. والد شما احساس خشم و گناه ندارد زیرا هرآنچه خیر و صواب است توسط شما انجام می‌شود، نه به سبب انضباط بیرونی، بلکه بعنوان یک هشیاری درونی.

آنگاه از ده فرمان موسی پیروی خواهید کرد بدون اینکه حتی در موردش شنیده باشید؛ بطور طبیعی از آن پیروی می‌کنید. این همانجاست که موسی آن ده فرمان را از آن گرفت ـــ نه از آن کوهستان، بلکه از قلهّ‌ی آگاهی درونش. و شما از لائوتزو و مسیح نیز پیروی خواهید کرد ـــ و شاید هرگز چیزی از مسیح یا لائوتزو نشنیده باشید.
ذهن شما کاملاً از آن حمایت خواهد کرد. این برخلاف منطق بالغانه‌ی شما نخواهد بود. منطق بالغانه‌ی شما کاملاً توسط آن مجاب خواهد شد؛ برتراند راسلِ شما توسط آن متقاعد خواهد شد.

آنگاه هر سه بخش متضاد شما در یک کلّیت حضور خواهد داشت. یک وحدت خواهید شد، به‌هم پیوسته هستید. آنوقت آن صداها ازبین می‌روند. آنوقت دیگر تعداد زیادی نیستید؛ یک و یگانه هستید.
این همان هدف است.
بنابراین، هشیار باش.

#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل پنجم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

الماس‌های آگاهی 28 آذر

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

دیانت یک تجمل است.
من آن را تجمل غایی میخوانم، زیرا بالاترین ارزش را دارد. وقتی انسان گرسنه است اهمیتی به موسیقی نمیدهد، نمیتواند اهمیت بدهد. و اگر در برابر او سیتار بنوازی، تو را خواهد کشت!

میگوید: به من اهانت میکنی؟ من گرسنه ام و تو سیتار میزنی؟ آیا حالا وقت سیتار زدن است؟ اول مرا سير كن.
من آنقدر گرسنه هستم که موسیقی را درک نمیکنم، من در حال مردن هستم. وقتی کسی از گرسنگی در حال مردن است نقاشیهای ون گوگ چه فایده ای دارد؟ یا موعظه ای از بودا، یا گفته های زیبای اوپانیشادها و یا موسيقى؟ 

همگی بی معنی هستند. او نیاز به نان دارد.
وقتی کسی بدنی سالم دارد و از آن خشنود است، بقدر کافی خوراک دارد و خانه ی خوبی دارد که در آن زندگی کند، شروع میکند به علاقمند شدن به موسیقی و شعر، ادبیات، نقاشی و هنر. اینک یک گرسنگی تازه در او  برخاسته است.

نیازهای بدنی برآورده شده، اینک نیازهای روانشناختی برخاسته اند. نیازها یک اولویت دارند. نخست بدن است؛ این پایه، اساس و طبقه ی همکف وجود تو است. بدون طبقه همکف، طبقه اول نمیتواند وجود داشته باشد.

وقتی نیازهای بدنی ارضاء شده باشند، نیازهای روان برمی خیزد.
وقتی نیازهای روان برآورده شوند، آنوقت نیازهای روحی انسان برمی خیزند
.

وقتی فرد به تمام موسیقی های دنیا گوش داده باشد و تمام زیبایی های دنیا را دیده باشد و دریافته باشد که همگی رویا هستند؛ وقتی به تمام اشعار بزرگ گوش داده باشد و دریافته باشد که اینها فقط برای فراموش کردن  حقیقتِ خود است، فقط راهی برای مست کردن خود است، ولی تو را به جایی هدایت نمیکند؛

وقتی تمام نقاشیها و هنرهای بزرگ را دیده باشی که چقدر سرگرم کننده هستند.
آنوقت چه؟
آنوقت دستها خالی میماند، خالیتر از همیشه آنگاه موسیقی و شعر دیگر کفایت نمیکند، آنگاه خواسته ای برای مراقبه، برای نیایش، یک گرسنگی برای خداوند و برای حقیقت برمی خیزد. یک شوق عظیم تو را تسخیر میکند و تو به دنبال حقیقت خواهی گشت.

زیرا اینک میدانی تا زمانیکه مخفی ترین راز حقیقتِ این هستی را ندانی، هیچ چیز تو را راضی نخواهد کرد. هر چیز دیگر را آزموده ای و شکست خورده است.

ديانت آن تجمّلِ غایی و نهایی است. یا باید خیلی ثروتمند باشی که به این تجمل برسی، یا باید بسیار بسیار هوشمند باشی
ولی در هر دو مورد تو ثروتمند هستی، ثروت با پول یا ثروت با هوشمندی
من هرگز ندیده ام که فردی واقعاً فقیر، چه فقر در هوشمندی و چه فقر مادی انسانی بادیانت باشد.

كبير بادیانت میشود، او یک میلیونر نیست، ولی بسیار هوشمند بود
بودا بادیانت میشود زیرا بسیار ثروتمند بود. او شاهزاده بود
کریشنا و راما و ماهاویرا بادیانت شدند، زیرا بسیار ثروتمند بودند
دادو، ريداس، فريد، اینها بادیانت شدند زیرا بسیار هوشمند بودند
ولی در هر صورت  برای دیانت نیاز به نوعی ثروت هست.

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

موسیقی بی کلام

روحِ آب

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

ادامه تفسیر سوتراها👇

و یا می‌تواند از ذهن بالغ تو بیاید
تو خشمگین بودی و بعدها تشخیص دادی که زیاده‌روی کردی و ممکن است خسارت مالی ببینی. از رییس خودت عصبانی بودی و حالا ترسیده‌ای. حالا شروع می‌کنی به این فکر که شاید او تو را اخراج کند و یا در درونش از تو خشمگین بماند. قرار بود اضافه‌حقوق بگیری و حالا شاید او موافقت نکند! ــ هزار و یک مورد هست… و حالا پشیمان شده‌ای و می‌خواهی درستش کنی!

وقتی بودا می‌گوید توبه کن، او نمی‌گوید که از مثلث “کوب” عمل کنی. او می‌گوید:
وقتی که هشیار شوی، بنشین، چشمانت را ببند، روی تمام آن ماجرا مراقبه کن ــ یک تماشاچی بشو. تو آن موقعیت را از دست دادی، ولی هنوز هم می‌توان برای آن کاری کرد: می‌توانی آن را مشاهده کنی. می‌توانی طوری آن را مشاهده کنی که می‌توانست انجام شود. می‌توانی تمرین کنی، این یک تمرین خواهد بود؛ و تا وقتیکه تمام ماجرا را مشاهده کرده باشی، احساس کاملاً خوبی خواهی داشت.
آنگاه اگر احساس می‌کنی که می‌خواهی بروی و درخواست بخشش کنی ـــ بدون هیچ دلیل دیگری: نه به سبب والد یا کودک و یا بالغ ـــ بلکه به سبب ادراکِ محض، به دلیل مراقبه‌ی خالص که عملت اشتباه بوده…. به هیچ دلیل دیگری اشتباه نبوده؛ فقط دلیلش این بوده که تو ناهشیارانه رفتار کردی.

بگذارید تکرار کنم: می‌روی و درخواست بخشش می‌کنی، بدون هیچ دلیل دیگری
ــ نه مالی، نه اجتماعی، نه سیاسی و نه فرهنگی ـــ نه؛ فقط به این دلیل می‌روی که روی عمل خودت مراقبه کرده‌ای و این واقعیت تشخیص داده‌ای که عملت از روی ناآگاهی بوده؛ کسی را به دلیل ناآگاهی خودت آزار داده‌ای.
دست‌کم می‌توانی بروی و به آن شخص تسلّی بدهی. باید بروی و به آن شخص کمک کنی تا ناتوانی تو را درک کند‌ ـــ که تو شخصی ناآگاه بودی و یک انسان هستی با تمام محدودیت‌هایت؛ و حالا از کاری که کردی متاسف هستی و درخواست بخشش می‌کنی. این به معنی قراردادن نفْس تو سرجای خودش نیست، فقط کاری را می‌کنی که مراقبه‌ات به تو نشان داده است. این یک بُعد کاملاً‌ متفاوت است

ما معمولاً چه می‌کنیم؟
حالت دفاعی به خود می‌گیریم. اگر با زنت یا فرزندت خشمگین شده باشی، از خود دفاع می‌کنی؛ می‌گویی که باید آنطور رفتار می‌کردی؛ لازم بود ـــ برای تربیت کودک لازم و به نفع خودش بود! اگر خشمگین نباشی چطور می‌توانی کودک را منضبط کنی؟ اگر با کسی خشمگین نشوی مردم از تو سوءاستفاده خواهند کرد. تو یک ترسو نیستی، مرد شجاعی هستی! چطور می‌توانی به مردم اجازه بدهی که کارهایی با تو بکنند که نباید بکنند؟ باید واکنش نشان بدهی!
با اینگونه رفتار خودت را توجیه و از خودت دفاع می‌کنی.

اگر به توجیه‌کردن اشتباهات خود ادامه بدهی…. و به یاد بسپار که:
تمام خطاها را می‌توان توجیه کرد. حتی یک خطا را هم وجود ندارد که نتوان آن را توجیه کرد. می‌توانی همه‌چیز را توجیه منطقی کنی. ولی آنوقت بودا می‌گوید که چنین شخصی باید که بیشتر و بیشتر ناهشیار شود؛ عمیق‌تر و عمیق‌تر به ناهشیاری فرو برود…. مانند رودخانه‌ای که به دریا می‌ریزد در راهش عمیق‌تر و پهناورتر می‌شود.

اگر به دفاع‌کردن از خود ادامه بدهی، آنوقت قادر به دگرگون‌سازی خودت نخواهی بود.
باید تشخیص بدهی که چیزی اشتباه است. خودِ‌ همین تشخیص به تغییر تو کمک می‌کند.
اگر سالم باشی و بیمار نباشی، نزد پزشک نخواهی رفت. حتی اگر پزشک نزد تو بیاید، به او گوش نخواهی داد. تو کاملاً حالت خوب است! می‌گویی، “چه کسی می‌گوید من بیمار هستم؟ حالم کاملاً‌ خوب است!”
اگر فکر نکنی که بیمار هستی، همیشه از بیماری خودت حفاظت خواهی کرد. این خطرناک است؛ در  مسیر خودکشی هستی.

اگر خشم وجود داشته، اگر طمع وجود داشته، چیزی بوده که وقتی ناآگاه بودی رخ داده است: آن را تشخیص بده ــ هرچه زودتر آن را بفهمی، بهتر است
روی آن مراقبه کن.
به مرکز خودت برو و از آن مرکز پاسخ بده



#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل پنجم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

اشو عزیز طبیعت وجود من چیست؟

#پاسخ

بجز طبیعت مذهبی وجود ندارد
نیازی نیست که بیاموزی طبیعت چیست
وقتی تشنه هستی میدانی که به آب نیاز داری
وقتی احساس گرسنگی داری میدانی که به خوراک نیاز داری
طبیعت وجودت پیوسته تو را هدایت میکند
هیچ راهنما #بجز_طبیعت وجود ندارد
تمام راهنمایان دیگر فقط تو را گمراه میکنند
آنان تو را از ذات و طبیعت خودت دور میکنند
زمانی که از طبیعت خودت دور شدی رنج آغاز می گردد
و رنج تو، شادمانی آنان است
زیرا فقط رنجوران هستند که به کلیسا میروند
تنها رنجوران هستند که به معابد میروند
وقتی احساس سرور و شعف داری،
چه نیازی به رفتن به کلیسا داری؟
زندگی چنان غنی و شادمان است که چه کسی میل دارد وارد آن گورستانها شود؟
مکانی که اندوه را جدی بودن میپندارند
صورت عبوس را چهره ی مذهبی می‌خوانند. مکانی که اگر بخندی تو را دیوانه میخوانند
جایی که رقصیدن مجاز نیست
جایی که عشق ورزیدن ممنوع است
جایی که باید بنشینی و به سخنانی بی جان گوش بدهی
سخنانی چنان کهنه و گردآلوده که قلبت را لمس نمیکند و وجودت را به لرزش در نمی‌آورد. ولی این کلیساها و معابد بر انسان سلطه داشته اند.
این نمیتواند برای ابد ادامه داشته باشد
روزی هوشمندی انسان عصیان خواهد کرد
عصیانگری تنها امید است
روزی انسان تمام این به اصطلاح خانه های خدا را خراب خواهد کرد
زیرا این سیاره این آسمان پرستاره
تنها معبدی است که وجود دارد

تمام معابد دیگر ساخته ی انسان هستند
پیام اصلی من این است:
زندگی ات را بر مبنای ترس بنا نکن
بی هیچ واهمه ای زندگی کن
تنها در این صورت است که به معنای واقعی کلمه زندگی کرده ای

ترس تو را بسته نگه می دارد و مانع شکوفایی ات میشود
ترس موجب میشود پیش از اقدام به هر کاری هزار و یک نگرانی و دغدغه راه تو را سد کند
ره یافت من کاملا متفاوت است
خطا کردن لازمه انسان بودن و انسان شدن است
انسان کاشف زندگی است
در کشف زندکی از خطا گریزی نیست
اگر بیش از حد از خطا بترسی از کشف حقیقت زندگی در میمانی
خشکه مقدس ها اینگونه اند
آنان هیچگاه طعم زندکی را نمی چشند
می آیند و میروند
#بی آنکه خطایی از آنان سر بزند
#بی آنکه دیکته ای بنویسند
#بی آنکه در کلاس زندگی حاضر باشند
#بی آنکه زندگی کنند
چقدر حقیر و ملال انگیز
تمام تلاش من آن است که:
در تو روح شور و سرمستی بدمم
دلم میخواهد میل به زیستن،
زنده بودن، بالیدن و رقصیدن را در تو برانگیزاند.
میخواهم شجاعت جانانه بودن را در تو ببینم.
دوست دارم گام هایت به بلندی پیمودن قله ها باشد
گشوده باش, گشوده به روی بیکران.
نترس، زیرا خداوند طبیعت بشری تو را درک خواهد کرد
پس نگران نباش

#اشو
مافیای روح
برگردان :محسن خاتمی
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

جهالت
#اشو
با صدای آقای مومنی

Читать полностью…

اوشو .ناظر

ادامه پیشگفتار اشو 👇

کودک بسیار مستبد است؛ فکر می‌کند مرکز تمام دنیاست!!
والد باید به او آموزش بدهد که او مرکز دنیا نیست ـــ همه اینگونه فکر می‌کنند. والد باید تو را بیشتر و بیشتر آگاه کند که مردمان بسیاری در دنیا زندگی می‌کنند و تو تنها نیستی. اگر بخواهی دیگران ملاحظه‌ی تو را بکنند؛ تو نیز باید ملاحظه‌ی آنان را بکنی. وگرنه لِه خواهی شد. این فقط مسئله‌ی بقا است و سیاست.

صدای والد به تو فرمان می‌دهد ـــ چه بکنی و چه نکنی. احساسات همیشه کور هستند. والد تو را بااحتیاط می‌سازد. این ضرورت دارد.

و سپس صدای دیگری در درون تو است: لایه‌ی سوم؛ وقتی که بالغ می‌شوی و دیگر توسط والدینت تحت کنترل نیستی؛ عقل تو پخته شده و می‌توانی خودت فکر کنی.

کودک از مفاهیم محسوس تشکیل شده؛
والد از مفاهیم آموخته‌شده تشکیل شده؛
و بالغ از مفاهیم فکر‌شده تشکیل شده
و این سه لایه پیوسته باهم در جنگ هستند
کودک یک چیز می‌گوید، والد درست عکس آن را می‌گوید و بالغ شاید چیزی کاملاً متفاوت بگوید

ضرورتی وجود ندارد که ذهن بالغ شما با والد شما موافقت داشته باشند. والدین شما همه‌چیزدان نبوده‌اند؛ هرچیزی را نمی‌دانستند. آنان مانند هر انسان دیگر و خودت دچار خطا و اشتباه هستند، و می‌توانید نقایص بسیاری را در تفکرات آنان پیدا کنید. بسیاری اوقات آنان را بسیار خرافاتی، بی‌منطق می‌یابید که به بسیاری از چیزهای احمقانه و ایدئولوژی‌های غیرمنطقی باور آورده‌اند.

والد می‌گوید “این کار را بکن”، بالغِ شما می‌گوید، ”نه، ارزش انجام ندارد” و کودک شما را به جای دیگری می‌کشاند
این مثلثی در درون شماست.

اگر به کودک گوش بدهی، والد خشمگین خواهد شد. پس یک بخش احساس خوبی دارد ـــ می‌توانی هرمقدار که بخواهی بستنی بخوری! ولی والد تو در درون خشمگین است؛ بخشی از وجودت این را محکوم می‌کند. و آنوقت احساس گناه می‌کنی. همان احساس گناه است که وقتی واقعاً یک کودک بودی آن را احساس می‌کردی. دیگر کودک نیستی؛ ولی آن کودک درون ازبین نرفته است. وجود دارد؛ فقط در طبقه همکف قرار دارد؛ اساس و پایه‌ی ساختمان است.

اگر از کودک پیروی کنی، اگر تابع احساسات باشی؛ والد خشمگین می شود و آنوقت احساس گناه می‌کنی. اگر از والد پیروی کنی، کودک تو احساس می‌کند که چیزهایی به او تحمیل شده که نمی‌خواهد انجامشان بدهد. آنوقت کودک احساس می‌کند که بی‌جهت در کار او مداخله شده است. وقتی به والد گوش بدهی: آزادی از‌بین می‌رود و کودک احساس عصیانگری پیدا می‌کند

اگر به عقل خود گوش بدهی، آنوقت بازهم احساس می‌کنی که به والدین خود خیانت کرده‌ای. بازهم احساس گناه می‌کنی.

پس چه باید کرد؟
و رسیدن به یک توافق بین این سه لایه تقریباً غیرممکن است.
تشویش انسان در همین است. این سه لایه هرگز در هیچ موردی با هم به توافق نمی‌رسند. هرگز توافقی وجود نداشته است

حالا آموزگارانی هستند که کودک را باور دارند. آنان بیشتر روی کودک تاکید دارند
برای نمونه، لائوتزو، او می‌گوید:
“توافقی حاصل نخواهد شد. این صدای والد، این فرمان‌ها و کتاب‌های عهد عتیق را قطع کن. تمام “باید”ها را بینداز و باردیگر یک کودک بشو. این چیزی است که مسیح می‌گوید. تاکید لائوتزو و مسیح این است: باردیگر یک کودک بشو ـــ زیرا فقط با کودک است که قادر خواهی بود تا خودانگیختگی خودت را به‌دست آوری، باردیگر بخشی از جریان طبیعی، تائو، خواهی شد.
این پیامی زیباست، ولی تقریباً به‌نظر غیرممکن می‌رسد. آری، گاهی اتفاق افتاده است ـــ شخصی باردیگر کودک شده است. ولی چنان استثنایی است که ممکن نیست فکر کنیم که بشریت هرگز دوباره یک کودک شود. مانند یک ستاره زیباست… در دوردست‌ها زیباست، ولی در دسترس نیست.

سپس آموزگاران دیگری هستند: ماهاویر، موسی، محمد، مانو…. اینها می‌گوید که به صدای والد، به صدای اخلاق، به آنچه جامعه می‌گوید، به آنچه که به شما آموخته شده گوش بدهید. بشنو و پیروی کن!
اگر می‌خواهی در دنیا راحت باشی،
اگر می‌خواهی در دنیا آرامش داشته باشی، به والد گوش بده. هرگز برخلاف صدای والد عمل نکن.
دنیا، کم یا بیش، اینگونه عمل کرده است. ولی آنوقت انسان هرگز احساس خودانگیختگی و طبیعی‌بودن نخواهد داشت. فرد همیشه احساس می‌کند در قید و در زندان است.
و وقتی احساس کنی که آزاد نیستی، شاید احساس آرامش کنی، ولی آن آرامش بی‌ارزش است. تاوقتی که آرامش از آزادی نیاید، نمی‌توانی آن را بپذیری. تاوقتی آرامش همراه با سرور نباشد، قابل پذیرش نیست. راحتی و رفاه می‌آورد ولی روح تو رنج می‌برد
تمام ادیان قدیمی بسیار روی اطاعت تاکید کرده‌اند. نافرمانی تنها گناه است ــ این چیزی است که مسیحیت می‌گوید: آدم و حوّا به این دلیل از باغ خداوند اخراج شدند که نافرمانی کرده بودند. خدا گفته بود که از میوه‌ی درخت دانش نخورند و آنان اطاعت نکردند

ادامه👇
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

اشو، چگونه می‌توانم از شما تشکر کنم؟

#پاسخ

با خنده...
این راه تشکر کردن از من است
از من این گونه سپاسگزاری کنید
من با جدی بودن مخالف هستم. اگر نزد من می‌آیید، خندان بیایید. حتی وقتی که جدی و خشک می‌آیید، من شما را می‌خندانم.

در نظر من خنده یک نیایش است، صورت‌های جدی، چهره‌هایی بیمار هستند
هرگز با جدی بودن نزد خدا نروید. با خنده و رقصان بروید، و آنگاه دعاهای شما شنیده خواهد شد و تشکر شما به مخاطب خواهد رسید.

همیشه به یاد بسپارید:
هر چه عمیق‌تر بخندی، نیایش تو عمیق‌تر خواهد بود، اگر بتوانی برقصی، وارد معبد شده‌ای، به خداوند نزدیک شده‌ای،
آری، رقصیدن و خندیدن تنها راه رسیدن به الوهیت است.

#اشو
@oshoi

@

Читать полностью…
Subscribe to a channel