nazeraramesh | Unsorted

Telegram-канал nazeraramesh - اوشو .ناظر

5039

رهایی از ذهن،مراقبه و کمک به خودشناسی

Subscribe to a channel

اوشو .ناظر

#ادامه_پاسخ_بخش2

اگر به زندگی ناهشیارارنه ادامه بدهی، توسط خواسته‌ها، غرایز و انگیزه‌های ناهشیارانه‌(که تو فقط قربانی آن‌ها هستی و نه ارباب آنها) جهنم خودت را در اطراف خودت خلق می‌کنی
ولی اگر شروع کنی به یک زندگی هشیارانه، یک زندگی که نور بیشتر و بیشتری را به عمق زوایای تاریک وجودت بیاورد، اگر شروع کنی به یک زندگی پر از نور، زندگی تو لحظه‌به‌لحظه‌اش شعف و سرور است.

نیازی نیست که درختان از طلا باشند. درختان همینطور که هستند بسیار زیبا هستند. درواقع، درخت طلایی درختی مُرده است. و نیازی نیست که گل‌های سرخ از الماس ساخته شده باشند؛ گل‌هایی که از الماس ساخته شده باشند، گل‌های زنده نیستند،‌ مرده هستند. و فقط مردان احمق هستند که نیاز به نهرهای شراب دارند. انسانی که با هشیاری زندگی کند چنان با خوشیِ محضِ تنفس کردن و خوشی محضِ بودن و حضور پرندگان و طلوع خورشید در بامداد…. چنان از جهان‌هستی مست است که  نیاز به هیچ ماده مخدر دیگر ندارد. نیاز به هیچ چیز ندارد!
همیشه در شعفی سکرآور هستند و آن شعف چیزی است که:
وجود درونی‌اش از خود آزاد می‌کند؛ رایحه‌ی وجود خودش است. او نه‌ تنها مست است؛ بلکه هرآنچه نزد او بیاید، با او می‌ماند و از وجود او مست می‌گردد.

من یک مست هستم! اگر به خودت اجازه بدهی که اینجا و در دسترس من باشی، تو نیز باید که مست شوی.

این چیزی است که رخ رخداده است. من شیطنت نمی‌کنم، فقط مست هستم! من سعی ندارم از روش‌های شیطنت‌آمیز شما را به ترک‌ِ دنیا وادار کنم
فقط سعی دارم که شما را از دنیای واقعی هشیار سازم
وقتی واقعی شناخته شود، دروغین ناپدید می‌گردد. شناخت واقعی بعنوان واقعی کافی است: دروغین ناپدید می‌شود ــ غیرلازم و غیرضروری می‌شود

اگر در اینجا با من باشی، چنین نیست که باید خانواده‌ات را ترک کنی؛ برعکس، تو در اینجا با من هستی زیرا خانواده‌ات را در اینجا یافته‌ای. اگر شغلت را رها کرده‌ای، به دلیل بودنت در اینجا نیست؛ برعکس، خلاقیت خودت را در اینجا یافته‌ای، خوشی خودت را در اینجا پیدا کرده‌ای. کار اصیل و واقعی خودت را یافته‌ای؛ بنابراین دروغین ازبین رفته است. این یک روند تحولی و دگرگون کننده است.

ولی تاکید من هرگز بر ترک کردن هیچ چیز نیست؛ تاکید من بر خوش بودنِ بیشتر و بیشتر است. و این خوش‌بودن حتماً الگوی زندگی تو را تغییر خواهد داد
وقتی مراقبه می‌کنی، وقتی هشیار می‌شوی، دیگر نمی‌توانی همانطور که بودی باقی بمانی
چگونه می‌توانی یکسان باقی بمانی؟ چگونه می‌توانی همان کارهای احمقانه را ادامه بدهی؟
وقتی ناهشیار بودی ممکن بود؛ ولی وقتی هشیار شدی غیرممکن می‌شود

وقتی ناهشیارانه زندگی کنی، زندگیت متفاوت خواهد بود.
لحظه‌ای که از ذهن به مراقبه تغییر کنی، تمامی زندگیت تحت‌ تاثیر قرار خواهد گرفت. طبیعی است. اگر تحت‌تاثیر نباشد چیزی غیرطبیعی خواهد بود. تمام روابط تو باید که تغییر کند.
برای نمونه، شاید مردی باور داشته باشد که عاشق زنش است. لحظه‌ای که شروع به مراقبه کند برایش روشن و شفاف خواهد شد که آیا عاشق هست یا نیست. شاید هرگز عاشق زنش نبوده باشد. شاید فقط از او بعنوان ابزار جنسی استفاده کرده باشد و یا شاید از او بعنوان جایگزینی برای مادرش استفاده کرده باشد. شاید از آن زن برای این استفاده کرده باشد که قادر نبوده تنها باشد، ولی شاید هرگز عاشق او نبوده باشد. شاید به او وابسته باشد؛ شاید آن زن برایش کاربرد و منافع زیادی داشته...

ولی استفاده از یک انسان دیگر زشت و غیراخلاقی است ـــ و تظاهر به عاشق بودن….
و من نمی‌گویم که تو عمداً‌ چنین می‌کنی؛ شاید فقط ناآگاهانه باشد. شاید حتی آگاه نباشی که آن را دوست نداری؛ شاید فکر کنی که عاشق او هستی. شاید عمداً او را فریب ندهی؛ شاید او را فریب بدهی و حتی خودت را نیز فریب داده باشی.

ولی وقتی شروع به مراقبه می‌کنی، اوضاع روشن خواهد شد. نور بیشتری در زندگیت خواهی داشت؛ درست مانند اینکه شمعی را به اتاقی تاریک وارد کنی چیزها را به روشنی خواهی دید. در تاریکی پنجره شاید در به‌ نظر برسد؛ اینک دیگر در نیست. و شاید یک تابلوی نقاشی و قاب آن به‌نظر یک پنجره برسد، دیگر یک پنجره نیست. حالا که اشیاء را روشن می‌بینی دیگر مانند قبل رفتار نخواهی کرد: باید تغییر کنی؛ باید تمام زندگیت را دوباره از نو مرتب کنی

این چیزی است که برای هر سالک رخ می‌دهد
اگر عشق تو واقعی بوده،
عمیق بیشتری خواهد داشت؛
اگر دروغین بوده، ازبین خواهد رفت
اگر احترام تو به والدینت فقط تشریفاتی بوده، ازبین خواهد رفت
اگر حرمت پدرومادر برایت واقعی بوده، عمق بیشتر و بیشتری پیدا می‌کند. شغلی که به آن پرداخته بودی، اگر قلبت را راضی می‌کرده، عمیق‌تر واردش خواهی شد

ادامه دارد....

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

✳️ بازیگری

«بازیگری» معنوی‌ترین شغل دنیاست، به این دلیل ساده که بازیگر باید در یک دوگانگی باشد: باید با نقشی که ایفا می‌کند یکی باشد، و در عین حال از آن نقش هویت نگیرد و یک تماشاگر باقی بماند.

بازیگر واقعی باید یک زندگی دوگانه را زندگی کند که گویی در آن نقش زندگی می‌کند و با این حال، در عمق درونش باید بداند که: "من این نیستم".

انسان واقعا معنوی تمام زندگی‌اش را به یک بازیگری متحول می‌سازد - در اینصورت تمام این زمین یک صحنه‌ی نمایش است و تمام مردم دیگر جز بازیگران نیستند، و ما فقط در این نمایش نقش ایفا می‌کنیم.
با این نگرش اگر یک گدا هستی تا جایی که ممکن است زیبا بازی می‌کنی و اگر یک شاه هستی تا جایی که ممکن است زیبا بازی می‌کنی. ولی گدا در عمق درونش می‌داند که "من این نیستم" و شاه نیز این را می‌داند که "من این نیستم."

اگر شاه و گدا هر دو بدانند که: "آنچه رفتار و عمل می‌کنم فقط یک بازیگری است، من نیست، ‌واقعیت من نیست؛" آنگاه هر دو به مرکز وجودشان وارد می‌شوند - جایی که من آن را مشاهده‌گری یا شاهد می‌خوانم. آنوقت آنان نقش‌های مشخصی را بازی می‌کنند و آنها را مشاهده نیز می‌کنند.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

اوشو .ناظر

هرآنچه در یک زمان خاصی مورد نیاز باشد به تو داده خواهد شد، قبل از آن هرگز.

تو فقط وقتی آن را می‌گیری که به آن نیاز داری و حتی یک لحظه هم تاخیر نمی‌شود.

وقتی آن را نیاز داری می‌گیری، بلافاصله، فوری.
و این زیبایی اعتماد است.
و به تدریج تو راه‌هایی را که هستی به توسط آن تو را تأمین می‌کند، یاد خواهی گرفت.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#تفاوت_خواسته‌ها_و_نیازها


یک زندگی ساده را که در آن نیازهایت برطرف شوند زندگی کن بدون خواسته‌ای جنون‌آمیز.

تو نیاز به خوراک داری، نیاز به پوشاک داری، نیاز به سرپناه داری، نیاز به کسی داری که به او عشق بورزی، نیاز به کسی داری که دوستت داشته باشد؛ عشق، خوراک، سرپناه... تمام است.

ولی تو میلیون‌ها خواسته خلق می‌کنی. این برای تمام افراد جاه‌طلب رخ می‌دهد. آنان خواسته‌های بسیار دارند و تا زمانی که به هدفشان برسند، کاملاً از یاد برده‌اند که اصلاً در طلب چه چیزی بوده‌اند..!

نخست اینکه برای چه این همه خواسته داشته‌اند؟ اینک کاملاً به آنان رسیده‌اند ولی وقتی می‌رسند، کلاً از یاد برده‌اند که چرا و برای چه این همه دویده‌اند و تقلا کرده‌اند!

وقتی تمام زندگی‌ات را با جاه‌طلبی‌هایت دویده‌ای، نمی‌توانی به آسانی متوقف شوی. دویدن، خودِ وجودت می‌شود. اگر بخواهی متوقف شوی، «لحظه» همین است، دیگر آینده‌ای برای آن وجود ندارد، تنها همین لحظه وجود دارد. و البته این لحظه، کافی و همه چیز است.

نیازها ساده هستند. انسان می‌تواند یک زندگی ساده و مختصر را زندگی کند و لذت ببرد. برای لذت‌بردن از خوراک، نیاز به خوراک شاهانه و عالی نیست، بلکه فقط نیاز به ذائقه‌ای عالی است.

تا زمانی که قادر شوی خوراک گران‌قیمت انباشته کنی، ظرفیتِ لذت‌بردن از آن را از کف داده‌ای.

تا وقتی که «لحظه» وجود دارد از هر آنچه که هست لذت ببر...
تا زمانی که زنده هستی از آن لذت ببر. زمان را هدر نده و زندگی‌کردن و لذت‌بردن از برکات زندگی را با دویدن به دنبال خواسته‌ها و آرزوهای احمقانه به تعویق نینداز.

پس به نیازهایت بازگرد؛
خواسته‌ها جنون‌آمیز هستند،
نیازها طبیعی هستند.

«خوراک، سرپناه، عشق»،
تمام انرژی زندگی‌ات را فقط با این سطح از نیازها هماهنگ کن، و خوشبخت خواهی بود. دیانت حقیقی، همین شناخت و هماهنگی با زندگی‌ست.

و انسان خوشبخت نمی‌تواند غیر از انسانِ با دیانت باشد. و انسان بدبخت نمی‌تواند کسی بجز انسانِ بی دیانت باشد؛ شاید چنین انسانی دعا بکند، شاید به معبد و مسجد برود، اما این اهمیتی ندارد. زیرا انسان ناشادمان چگونه می‌تواند نیایش کند؟! دعای او یک شکایت و اکراه عمیق و نق‌زدن و طلبکاری مداوم خواهد بود؛ یک قهر و رنجیدگی خواهد بود.

#نیایش_شکرگزاری_است_نه_شکایت_و_طلبکاری.

#اشو



/channel/eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

اوشو .ناظر

🆔@Mary_Maya_1111

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#عمیق_نفس_بکش
و هروقت این کار را می کنی حداقل پنج بار انجامش بده.
با نفسهای عمیق ، دم بگیر و قلب را پر کن.
درست در وسط احساسش کن ،
احساس کن هستی از طریق قلب بر تو می بارد،
شور، زندگی ، خدا ، طبیعت ... همه چیز بر تو می بارد.
و بعد باز از قلب بازدم عمیق ،
و احساس کن که تمام چیزهایی که بر تو باریده است را به خدا ،
به هستی باز می گردانی.
در طی روز بارها انجامش بده ،
اما هروقت انجامش می دهی ،
هر بار پنج نفس بکش.
این تکنیک کمک می کند از سر به قلب بچرخی.
و حساس تر و حساس تر خواهی شد ،
از خیلی چیزها آگاه می شوی که از آنها آگاه نبوده ای.
بیشتر بو می کشی ،
بیشتر می چشی ،
بیشتر لمس می کنی ،
بیشتر می بینی ،
بیشتر می شنوی ؛
همه چیز شدت می گیرد.

#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

اوشو .ناظر

✳️ لحظات مناسب

لحظاتي كه احساس شادي و عشق مي كنيد، ‌لحظاتي است كه بسيار نزديك شده ايد.

هميشه هنگاميكه انسان عصبي و پر تنش است، به دنبال مديتيشن و مراقبه مي رود، ‌ولي در چنين حالتي وارد شدن به مديتيشن مشكل است. هنگاميكه احساس عصبانيت يا غم و اندوه مي كنيد، ‌به ياد مدي تيشن و ارتباط با منشا هستي مي افتيد. در حاليكه اين شنا كردن خلاف جريان است و مشكل خواهد بود.

ناگهان يك روز صبح،‌ بدون دليل احساس شادي و طراوت مي كنيد. بايد اتفاقي در عمق ناخودآگاه شما رخ داده باشد. بايد  نوعي هماهنگي ميان شما و هستي روي داده باشد. ممكن است اين هماهنگي، شب هنگام كه در خواب عميق بوده ايد، رخ داده باشد.

هرگاه چنين احساسي داشتيد،‌هرگز آنرا به هدر ندهيد. چند دقيقه مراقبه و مديتيشن انجام دهيد. ناگهان شب كه در رختخواب خود آرميده ايد،‌ احساس آرامشي عميق وجودتان را پر مي كند... اين زمانها را بيهوده هدر ندهيد... نوعي هماهنگي پديد آمده است.

از اين هماهنگي استفاده كنيد، سوار بر آن شويد و اين موج شما را ماوراي آنچه مي توانيد، خواهد برد. ياد بگيريد چگونه از اين لحظات گرانقدر استفاده كنيد.

💜اوشو
@oshowords

Читать полностью…

اوشو .ناظر

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مرشد عزیز
گرجیف گفته که برای رسیدن به اراده‌ی واقعی......

ادامه پاسخ 👇


آنچه گرجیف می‌گفت توسط تمام مرشدان بزرگ دنیا گفته شده است
بودا می‌گوید، “بیدار شو.”  این همان است

حقیقت توسط بیدارشدن به دست می‌آید، و دروغین توسط خواب عمیق حفظ می‌شود
دروغین مانند داروی آرام‌بخش است: بسیار تسلی‌بخش، راحت و امن است. انواع حافظت‌ها و بیمه‌ها را به تو می‌دهد. همواره به تو می‌گوید: “با من باش و من از تو حفاظت می‌کنم. من حافظ و راهنما و دوست و فیلسوف تو هستم.” 
حقیقت هرگز ادعای ندارد

تاوقتیکه از دروغین و ادعاهای آن
به ستوه نیامده باشی؛ تاوقتی که کاملاً ناکام نشوی و خسته نشوی و حوصله‌ات از آن سر نرود،
به سکوت حقیقت نگاه نخواهی کرد؛
تو به آن ندای ساکن و خفیف درونت گوش نخواهی سپرد

و آن ندا همان صدای خداوند است. جهان‌شمول است؛ هیچ ربطی به تو ندارد
اراده‌ی حقیقی مالِ تو نیست. این همان تمامیت است که توسط تو سخن می‌گوید و از طریق تو عمل می‌کند.

دروغین به تو مفهوم نفْس بزرگ را می‌دهد: “من کسی هستم”!
و حقیقی تمام نفس را از تو می‌گیرد
تو هیچ چیز و هیچکس می‌سازد
فقط توسط کسی‌نبودنِ تو است که آن تمامیت بدون مانع می‌تواند عمل کند

گرجیف حق دارد:
دروغین باید انداخته شود. برای پدیدارشدنِ حقیقی، دروغین باید متوقف شود

#اشو

دامّا پادا / راه حق DhammaPada
جلد هشتم
#برگردان: ‌محسن خاتمی

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

«هیچکس باعث و مسبب احساس شما نیست. واکنش های شما ناشی از نوع نگاه و تعبیر شما از شرایط و اتفاقات است. این خیلی مهم است، زیرا بدان معناست که در نهایت شما خود سرچشمۀ رهایی احساسی و عاطفی خود و حقیقت [خود] هستید.»

—آدیاشانتی

Читать полностью…

اوشو .ناظر

@sofiasananda

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

من همیشه شتابزده‌ام، همیشه نگرانم.
چه بتوانم برسم چه نتوانم،دائم تشویش دارم.

#پاسخ

جایی نیست که آدم به آن برسد و
کسی نیست که بخواهیم به آن برسیم
سراسرِ هدف توهمی بیش نیست.

هدف باعث می‌شود شما شروع کنید به زندگی در آینده در حالی که
زمان حالاست و مکان اینجاست.

ولی شماشروع می‌کنید آنجا زندگی کنید.
در جایی دوردست، آن زمان و آن‌ جا
اهمیت بیشتری نسبت به
زمان حال و این جا پیدا می‌کند.
و این همه هنرِ هدف است،
که انسان را بیچاره می‌کند.

همه سهم شما از دلهره و اضطراب این است که شما را تقسیم می‌کند.
شما را از واقعیت زمانِ حال خود
جدا می‌سازد.

هدف مهمتر از هر چیزی می‌شود
و لحظه اهمیت خود را از دست می‌دهد.
در حالی که لحظه‌ها واقعی هستند و
هدف فقط یک رویاست.


وقتی ما برای یک رویا زندگی می‌کنیم،
رویا نمی‌تواند به حقیقت بپیوندد.
رویا هرگز نمی‌تواند به واقعیت بدل شود.
رویا رویا باقی می‌ماند. و این زندگیِ ارزشمند شماست که هدر می‌رود.

خدا هدف نیست.
حقیقت هدف نیست.
حقیقت در حال حاضر همین جاست.
اگر شما هم اینجا باشید
حقیقت هم نزد شماست.
اما شما اینجا نیستید.

خدا اینجا منتظر شماست و
هیچوقت شما را اینجا نمی‌یابد.
شما جای دیگری هستید، روی سیاره‌ای دیگر، در زمانی دیگر، در جایی دیگر،

اصلاً مسأله، مسألهٔ رفتن شما به سوی خدا نیست.
مسألهٔ آمدنِ شما به سوی خداست.

رفتنی در بین نیست،
مسأله هجرت به خانه است،
خدا اینجا منتظر شماست.

اما آنچه در طول عمرتان
به کرّات از شما خواسته شده
این است که باید برای خودتان چیزی بشوید،
باید هر روز بهتر از دیروز باشید،
باید پیشرفت کنید.
این ایده تا مغز استخوان‌تان نفوذ کرده،
جزو گوشت و خون‌تان شده.
شما را تا مرز جنون کشانده.
هرگز شما را راحت نمی‌گذارد
و اجازه نمی‌دهد استراحت کنید.

با چنین ذهنی امکان ندارد بتوانید آسوده باشید.
شما دائم در تنش بسر می‌برید:
در تلاش، فشار، هجوم و عجله.
زمانِ کمی در اختیار شماست.
زمان پول است!!
زود باش! زور بزن!!
عجله کن قبل از این که، زمان از دست برود کاری بکن!!

چه کار می‌خواهی بکنی؟

باش، و «بودن» تنها اینجا و همین الان ممکن است.
«شدن» ایده‌ای مسموم است.
اگر شما در دام "شدن" گرفتار باشید
پریشان باقی می‌مانید.

واقعاً چیزی وجود ندارد که شما به آن نیاز داشته باشید.
همه چیز قبلاً به شما داده شده است.
آن چیزی که می‌خواهید بشوید
در تمام مدت بوده‌اید.
هرگز یک لحظه را هم از دست ندهید،
حتی اگر در بدبختی بودید.
این لحظه، لحظهٔ واقعیت شماست.
لحظهٔ حقیقت شماست.
چطور می‌توانید حقیقت خود را از دست بدهید؟
کجا می‌خواهید بروید؟
به کجا می‌خواهید برسید؟

هنر واقعی شما، شوق واقعی شما،
این است که پی ببرید که:
کسی که در شما پنهان است، همهٔ آن چیزی است که مورد نیاز است.
و برای آن لازم نیست جایی بروید
و یا حتی چشمهای‌تان را باز کنید
و حتی یک قدم بردارید.

#اشو
#کودک_نوین
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مرشد عزیز، ناهشیاری چیست؟

ادامه پاسخ 👇

پس او ۲۴ ساعت دیگر صبر کرد و باردیگر نامه‌اش را خواند. حالا او خُنَک‌تر شده بود و هنوز هم نامه‌اش قدری سنگین به‌نظر رسید. آن را تغییر داد و فکر کرد، “چرا ۴۸ ساعت دیگر صبر نکنم؟ بگذار این یک آزمایش باشد! همیشه می‌توانم نامه را بفرستم، حالا که دوبار آن را تغییر داده‌ام پس بگذار بببینم پس از ۴۸ ساعت چه خواهد شد!”
پس از ۴۸ ساعت مجبور شد تمام نامه‌اش را تغییر بدهد
تمام خشم او ناپدید شده بود
او گفت: “حالا دو روز دیگر صبر می‌کنم و آنوقت نامه را می‌فرستم.”
وقتی که عاقبت نامه‌اش را نوشت، عذرخواهی کرد؛ دیگر خشمگین نبود. حق با آن زن بود: او چه حقی داشت وقتی که حتی واقعیت‌ها را نمی‌دانست؟
دست‌کم می‌باید قبل از پخش رادیویی سخنانش واقعیت‌ها بررسی می‌کرد. آن زن مطلقاً‌حق داشت که عصبانی شود.
پس برای آن زن نوشت:
“حق کاملاً‌ با شماست. باردیگر چنین اشتباهی نخواهم کرد. عمیقاً‌ متاسفم که احساسات شما را آزرده کردم. معذرت می‌خواهم. و اگر شما در این شهر بودید، لطفاً‌ به دیدار من بیایید، یا اگر من به شهر شما بیایم، به دیدار شما خواهم آمد. من دوست دارم بیشتر در مورد لینکلن بدانم، زیرا احساس می‌کنم شما بیشتر از من می‌دانید.”
طبیعی است که آن زن بسیار تحت‌تاثیر تواضع این مرد قرار گرفت و چنین انتظاری نداشت که کارنگی اینقدر فروتن باشد. باردیگر که آن زن به شهر کارنگی آمد، به او تلفن زد. کارنگی برای استقبال از او رفت و او را به شام دعوت کرد
و عاقبت این دو چنان باهم دوست شدند که عاشق همدیگر شدند.

این مانند یک داستان افسانه‌ای است
در زندگی واقعی چنین اتفاقاتی نمی‌افتد!
در زندگی واقعی فقط مصیبت‌ها اتفاق می‌افتند. ولی ما به‌سبب ناهشیاری‌های خودمان مسئول تمام آن مصیبت‌ها هستیم....

بودا به مریدانش می گفت:
بسیار آهسته راه بروند، تاحدممکن آهسته و آرام. آزمایش کنید و شگفت‌زده خواهید شد. اگر آهسته و آرام راه بروید یک هشیاری عظیم در شما برمی‌خیزد

تو به روش خاصی صحبت می‌کنی؛ یک روز سعی کن نوع دیگری صحبت کنی. آهسته صحبت کن و تعجب خواهی کرد که آهستگی در سخن‌گفتن تو را هشیار و گوش‌به‌زنگ می‌کند. ناگهان چیزی عوض می‌شود، زیرا تو اینک براساس آن آدم‌آهنی عمل نمی‌کنی.

ذهن دو قسمت دارد:
یکی بخش یادگیرنده است و دیگری بخش آدم‌آهنی
بخش یادگیرنده می‌آموزد؛ هرگاه چیزی را می‌آموزی بیشتر آگاه می‌شوی
برای نمونه، ‌اگر در حال آموزش رانندگی باشی، بیشتر هشیار هستی، باید که باشی. وقتی که رانندگی را آموختی، بخش آموزنده اطلاعات خودش را به بخش آدم‌آهنی می‌دهد. وقتی رانندگی را بلد شدی آنوقت نیاز به هیچ هشیاری نداری، فقط آن را بطور مکانیکی انجام می‌دهی. به سمت خانه‌ات می‌رانی، وارد گاراژ می‌شوی و اتوموبیل را قفل می‌کنی. همه چیز را مانند یک آدم‌آهنی انجام می‌دهی
و این داستان زندگی تو است بیست‌وچهار ساعت در روز
آن را تغییر بده!

روش گرجیف چنین بود؛ اگر یک فرد گیاهخوار بعنوان یک مرید نزد او می‌آمد، نخستین چیزی که او تاکید و توصیه می‌کرد این بود،‌”گوشت بخور!” حالا، ‌این برای یک گیاهخوار خیلی تکان‌دهنده است، که به او گفته شود تا گوشت بخورد. و گرجیف یک مرشد سختگیر بود؛ اگر به حرف او گوش نمی‌دادی، اگر دستور او را اجرا نمی‌کردی و از انضباط او پیروی نمی‌کردی، تو را اخراج می‌کرد. او تو را مجبور می‌کرد تا گوشت بخوری. وقتی یک گیاهخوار بخواهد گوشت بخورد بسیار هشیار و آگاه می‌شود
باید که باشد!
او در این خصوص هیچ مفهومی از گذشته ندارد، هیچ تجربه‌ای در خوردن گوشت ندارد. فقط فکر کن که ماهاتما گاندی در حال خوردن گوشت است! بسیار هشیار خواهد شد!

و اگر یک گوشتخوار نزد گرجیف می‌رفت، به او می‌گفت:
“برای چند هفته فقط گیاهخواری کن، ابداً‌ گوشت نخور، نه تخم‌مرغ، نه گوشت، نه شیر و نه هیچ محصول حیوانی مصرف نکن.” تمام سیستم بدن به یک الگوی مشخص عادت کرده است. گرجیف ساعت خوراک افراد را تغییر می‌داد. اگر هر روز ساعت یک غذا می‌خوردی، او می‌گفت، “ ساعت نُه غذا بخور!” اگر هر شب ساعت دوازده به خواب می‌رفتی، او می‌گفت که ساعت ده شب یا دو نیمه شب بخواب! او همه چیز را تغییر می‌داد. فردی را که هرگز شراب نخورده بود وادار به نوشیدن شراب می‌کرد فقط برای اینکه الگوی زندگی و ذهنیت او را بشکند و تغییر دهد. فردی را که الکلی بود وادار می‌کرد که دیگر مشروب نخورد.

گرجیف برای مردم فردی گیج‌کننده بود، ولی روش او ساده است:
او سعی داشت افراد را از حالت مکانیکی بیرون بیاورد
او یکی از بزرگترین مرشدان این عصر بود و بسیار مورد سوءتفاهم قرار داشت. طبیعی است که همه با او مخالف بودند. چه کسی هرگز شنیده بود که یک مرشد دینی مریدانش را به نوشیدن شراب وادار کند؟! آری، وادار کردن و با زور واداشتن! و او آنجا می‌نشست و تماشا می‌کرد.

ادامه دارد 👇

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

وقتی خورشید می‌درخشد، لذت ببر، اما وقتی ابرها آمدند، برای خورشیدی که دیگر آنجا نیست گریه و زاری نکن، بجای این که انرژی خود را صرف گریه و ناله کنی، حالا از ابرها لذت ببر...
و زمانی که ابرها رفتند، و البته که می‌روند، چون در این زندگی هیچ چیزی همیشگی نیست، آنوقت برای رفتن ابرها هم ناله نکن.
پس هرچه که هست، با آن برقص و آواز بخوان...
این راهی هوشمندانه برای زندگی کردن است.
هرچه که هست، هست.
و هر چه که نیست، نیست....

اوشو

@awareness_diamonds

Читать полностью…

اوشو .ناظر

وقتی که در جایی نباشی، در سلسه‌ مراتب جایی نداشته باشی، فروتن‌بودن بسیار دشوار است
انسان فقیر تواضع را دشوارتر می‌یابد تا یک انسان ثروتمند
یک سیاست‌باز که شکست خورده است فروتن‌بودن را دشوارتر می‌یابد
تا سیاستمداری که برنده شده است

به مردمان سطح بالا در دنیا نگاه کن:
آنان همیشه متواضع هستند! از عهده‌اش برمی‌آیند! اینک دیگر خطری متوجه نفس آنان نیست. آنان پیشاپیش به اهداف دنیوی رسیده‌اند. نیازی به جلب توجه تو ندارند. تو برایشان هیچ معنا و اهمیتی نداری، اینک آنان موفق شده‌اند.
حالا می‌توانند فروتن باشند، از پس آن برمی‌آیند. برای همین است که رهبران بزرگ همیشه فروتن هستند.
ولی آن فروتنی، تواضعِ یک بودا،
یک لائوتزو نیست
بلکه تواضعی دروغین است.

وقتی که کسی نباشی، آنوقت فروتن بودن بسیار دشوار است
وقتی که شکست خورده‌ای، آنوقت متواضع‌بودن بسیار سخت است زیرا نفس آزرده شده است ـــ نیاز به خوراک دارد؛ گرسنه است
وقتی که برنده شده‌ای، پیروز هستی و بر اوج مدار موفقیت قرار داری و بالاتر و بالاتر می‌روی؛ می‌توانی تعظیم کنی، زیرا همه می‌دانند که تو کیستی، بدون اینکه چیزی گفته شود. نیازی به اعلام کردن نیست، تمام دنیا پیشاپیش این را می‌داند. حالا می‌توانی تعظیم کنی و فروتن باشی!

شاهان از گدایان فروتن‌تر هستند و آنوقت مردم فکر می‌کنند که “این شاهان و این رهبران چقدر زیبا هستند!”
چیز زیبایی وجود ندارد
چهره‌ی واقعی آنان را وقتی می‌بینی که شکست خورده باشند، نه هرگز قبل از آن
آنوقت فروتن بودن بسیار بسیار دشوار است. وقتی که تمام زندگیت تحقیرشده است، آنوقت فروتن بودن بسیار سخت است. وقتی همه تو را تحسین می‌کنند و برایت کف می‌زنند آنوقت می‌توانی با لبخندی بر لب تعظیم کنی. نیازی به ادعاکردن نداری ــ پیشاپیش جاافتاده است.

تجربه‌ی من با مردم اینگونه بوده:
اگر کسی نزد من بیاید که قبلاً‌ در زندگی موفق بوده، او همیشه متواضع است.
او عمیقاً‌ تعظیم می‌کند و روی زمین می‌نشیند. او جاافتاده است. این فروتنی برای نفس او خوب است.
و هرگاه کسی نزد من می‌آید که ناکام است، قمار کرده و باخته است؛ کسی نیست، آنوقت نشستن روی زمین برایش دشوار است

مردی برایم نامه‌ای نوشته بود:
“فقط وقتی می‌توانم به دیدار شما بیایم که من هم یک صندلی داشته باشم، ‌وگرنه نخواهم آمد!”

#اشو


@eshg_bazi_ba_ostad

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، ای مرد حقه‌باز! بگذار ببینیم چطور از این یکی فرار می‌کنی!
شما اغلب به ما می‌گویید که سانیاس به معنی ترک دنیا نیست، بلکه تَرکِ نفْس است.
ولی با این‌حال، وقتی تصمیم می‌گیریم که با شما بمانیم،
درنهایت وطن، شغل، پول و دارایی‌ها؛ فضای خصوصی خودمان را ترک می‌کنیم؛
و حتی گاهی خانواده و دوستان خودمان را نیز.
ما هیچوقت چیزی را بصورت تشریفاتی تَرک نمی‌کنیم،
ولی درهرصورت اتفاق می‌افتد و ما شکوفا می‌شویم و کاملاً خوشبخت هستیم.
شما خیلی شیطان هستید، این بسیار زیباست!

#پاسخ_بخش1

سانیاس می‌تواند دو امکان داشته باشد. یکی ترک‌ دنیای رسمی است
این یعنی سرکوب، یعنی فرار. این زشت است
در گذشته این رواج داشته است.
این برخلاف زندگی و نفیِ زندگی است. تمام خوشی‌ها را در بهشت وعده می‌دهد
درواقع، به سبب طمع است که دنیا را ترک می‌کنی
ترک دنیای تشریفاتی، چیزی قلابی است، پلاستیکی است. یک گلِ واقعی نیست، عطری ندارد
برعکس، در عمق خودش یک طمع بزرگ است:
طمع برای یک زندگی دیگر، زندگی جاودانه، برای لذات بهشتی.

فقط کتاب‌های مذهبی دنیا را نگاه کن و متعجب خواهی شد. طوری که بهشت را توصیف می‌کنند چیزی نیست بجز رویاهای یک ذهن مادّه‌گرای شهوت‌پرست و بسیار طمعکار
ابداً‌هیچ ربطی به دیانت ندارد

در بهشت زنان زیبا وجود دارند؛ همیشه جوان باقی می‌مانند. و نهرهایی از شراب نیازی نیست به میخانه بروی! نهرهای شراب جاری هستند. بنوش، شنا کن، عمیقاً در نهرهای شراب شیرجه بزن!
و درختانی از طلا و گل‌هایی که از الماس و زمرّد ساخته شده‌اند. این چه نوع رویایی است؟ خواب چه کسانی است؟ طمع است که فرافکن شده
این ترک دنیا نیست. به‌نظر ترکِ دنیا می‌رسد، ولی چنین نیست.
واژه‌ی مسیحی بهشت paradise از واژه‌ی عربی فردوس Firdaus می‌آید. فردوس به معنی باغ محصور لذت است، درست همانقدر باشکوه که پادشاهان باغ‌های محصور مخصوص لذات خودشان را داشتند
برای دسترسی به آن باید این دنیا را ترک کنی.

اگر این را در نور درست مشاهده کنی، آنگاه مردمان به‌اصطلاح “دنیایی” آنچنان هم دنیایی نیستند، آن‌قدرها هم مانند مردمان به‌اصطلاح “آن‌دنیایی” مادّه‌گرا نیستند
به همین دلیل است که این کشور، که خودش را بسیار مذهبی می‌داند، ‌ابداً بادیانت نیست؛ بسیار مادّه‌گرا است:
در سطح مذهبی است، ولی در عمق، خواسته‌ها برای لذّات وجود دارد.

نوع دوم سانیاس، نوعی که من به دنیا معرفی می‌کنم
یک ترک‌دنیای تشریفاتی نیست
درواقع، من ابداً از واژه‌ی “ترک دنیا” renunciation استفاده نمی‌کنم
من می‌گویم: سانیاس به‌معنی خوش‌بودن rejoicing است
از زندگی لذت ببر، از مراقبه، از زیبایی‌های دنیا، از شعف جهان‌هستی… از همه چیز لذت ببر!
چیزهای دنیایی و خاکی را به مقدس دگرگون کن
این ساحل را به ساحل دیگر تبدیل کن زمین را به بهشت تبدیل کن
.
و سپس، بطور غیرمستقیم یک ترک‌دنیای خاص شروع به رخ‌دادن می‌کند. ولی چنین چیزی خودش اتفاق می‌افتد، تو آن را انجام نمی‌دهی
این یک عمل نیست، یک رخداد است شروع می‌کنی به ترکِ حماقت‌هایت؛ تمام آشغال‌هایت را ترک خواهی کرد. شروع می‌کنی به ترک‌کردن روابط بی‌معنی. شروع می‌کنی به ترک‌کردن شغل‌هایی که وجودت را ارضاء نمی‌کند. شروع می‌کنی به ترک کردن مکان‌هایی که رشدکردن در آنها ممکن نیست
ولی من این را ترک دنیا نمی‌خوانم
من آن را ادراک، هشیاری می‌خوانم.

اگر در دستانت سنگ‌هایی را حمل می‌کنی که می‌پنداری الماس هستند، به تو نخواهم گفت که آن سنگ‌ها را دور بریز. فقط خواهم گفت، “هشیار باش و نگاهی دیگر بینداز!” اگر خودت ببینی که اینها الماس نیستند، آیا هیچ نیازی هست که آنها را دور بیندازی؟
خودشان از دستت فرو می‌افتند
درواقع، اگر هنوز هم بخواهی آنها را حمل کنی، باید تلاش بسیار زیادی انجام بدهی، باید اراده‌ای بسیار بزرگی را وارد کنی تا بازهم آنها را حمل کنی
ولی نمی‌توانی برای مدت‌های طولانی آنها را حمل کنی؛ وقتی که دیده باشی که اینها بی‌مصرف و بی‌معنی هستند، باید که آنها را دور بریزی.

و زمانی که دستانت خالی باشند می توانی به جستجوی گنج‌های واقعی بپردازی
و گنجینه‌های واقعی در آینده نیستند چنانچه در مفهوم قدیمی از سانیاس چنین است
گنجینه‌ی واقعی در همین حالا و دراینجا هستند.

مردمان به‌ اصطلاح مذهبی طمع زندگی جاودانه را دارند
و تو فقط زمانی دیانت داری که طمع کاملاً در تو ازبین رفته باشد.

بهشت درجای دیگری نیست: یک روش زندگی است
جهنم نیز همین است
جهنم یعنی: زندگی‌کردن در ناهشیاری بهشت یعنی: زندگی در هشیاری
جهنم مخلوق خودت است، بهشت نیز چنین است.

ادامه دارد....

#اشو
@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

✳️این هستی مطلقا با نسخه های کاربنی مخالف است.

@oshowords

Читать полностью…

اوشو .ناظر

ادیان سازمان یافته جنگ آفرین بوده اند
درست همانگونه که سیاستگران چنین بوده اند
شاید نامهای متفاوتی به کار ببرند...
سیاستگران برای سوسیالیسم میجنگند،
برای فاشیسم یا نازیسم ....

و ادیان سازمان یافته برای 
برای مفهوم پیش ساخته ذهن خودشان از حقیقت می‌جنگند.

و میلیونها انسان در برخوردهای بین مسیحیان و مسلمانان، و بین مسیحیان و یهودیان،و بین مسلمانان و هندوها،
و بین هندوها و بوداییان کشته شده اند.

مذهب واقعی کاری با جنگیدن ندارد،
کاوشی برای صلح و آشتی درونی است.

ولی مذاهب سازمان یافته علاقه‌ای به صلح ندارند،
آنها به قوی‌تر شدن و سلطه‌گری علاقه دارند.
من همان‌طور که سیاستگران را محکوم می‌کنم،
مذاهب سازمان یافته را نیز محکوم می‌کنم
زیرا این‌ها چیزی جز سیاستگری نمی‌کنند.

بنابراین وقتی دیروز به شما گفتم که انسان‌های واقعا مذهبی باید مورد احترام قرار بگیرند و سیاستگران باید برای راهنمایی نزد ایشان بروند، در مورد دین سازمان یافته شده حرف نمی‌زدم،
منظورم فقط افراد واقعا مذهبی بود.

انسان واقعا مذهبی نه هندو است و نه مسیحی و نه مسلمان؛
چگونه می‌تواند باشد؟
خود خداوند نه هندو است و نه مسلمان و نه مسیحی!

و انسانی که چیزی از الوهیت را شناخته است، رنگی از الوهیت به خود می‌گیرد،
با رایحه ای از الوهیت معطر می‌شود.
اشو
@oshoe

Читать полностью…

اوشو .ناظر

برای پیدا کردن رسالت چهار پارامتر باید معلوم بشه:
۱-علاقه مندی ( علایق کذب رو از علایق درونیت جدا کن)
۲- استعداد و توانایی( خودت رو در چه مدل کار هایی توانمند میدونی، بقیه میگن در چیا خوبی)
۳-ارزش های فردی( چه ارزش های درونی داری ،چه اصولی هست که باید در زندگی بهش پایبند بمونی، میتونی لیست ارزش های درونی رو سرچ کنی و از بینشون پنج تا که بدون آنها نمیتونی زندگی کنی رو انتخاب کنی)
۴- چشم انداز زندگی ( وقتی میخوای پیر بشی ازت چی بگن، چه آدم بودی ، کدوم قله رو فتح کردی، چیکاره بودی)

مسیری که این چهارتا رو با هم داشته باشه رسالت توست.🙌✍

( یه مشاوره کوتاه ولی خیلی موثر)


📽' 🌊 🌝

@erteasheshghh

Читать полностью…

اوشو .ناظر

🔹پذيرش زندگي از نگاه جف فوستر🔹


توی بازدید از مارپیچ، قوی و مصمم باش
جواب همه ی سوالها همونجاست.

#پذيرش_زندگي
#جف_فوستر




🆔@Mary_Maya_1111

Читать полностью…

اوشو .ناظر

بدنت به زمین باز خواھد گشت و جزئی از زمین خواھد شد زیرا بدن از زمین می آید.

تنفست در ھوا ناپدید می شود زیرا تنفس از ھوا می آید.

آبی که در بدنت ھست به دریا باز می گردد؛ از آن جایی که آمده است.

آتشی که در درونت است
به درون آتش خواھد رفت.

و ھوشیاری که در درونت است به ھوشیاری کل خواھد رفت.

ھمه چیز به سرچشمه اش
باز می گردد.

این اصل باید به یاد سپرده شود زیرا با شناخت این، با درک این، تمامی ھدفھای دیگر را می اندازی ، زیرا ھدف ديگر وجود ندارد.

💜اوشو

Читать полностью…

اوشو .ناظر

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

هدایا وجود دارند
اما تو هرگز در زمان حال حاضر نيستی
این چیزی نیست جز رویا

و نیچه درست می گوید که:
انسان قادر نیست با حقیقت زندگی کند.
او به دروغ نیاز دارد، از طریق دروغ زندگی میکند
نیچه میگويد:
ما همواره میگويم حقیقت را میخواهیم، ولی هیچکس نمیخواهد.
شیطنت ما، به نام حقیقت چیزی جز دروغ، و دروغ های زیبا نیست
هیچ کس حاضر نیست به واقعیت های عریان فکر کند

این ذهن نمیتواند وارد مسیر یوگا شود، زیرا یوگا به معنی یک روش برای آشکار کردن حقیقت است
یوگا یک روش برای رسیدن به ذهن بدون رویا است
یوگا به این معنی است که شما حاضر نیستید به آینده حرکت کنید.

یوگا یعنی، با واقعیت حرف بزن.

#اشو
#کتاب_یوگا

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، گرجیف گفته که برای رسیدن به اراده‌ی واقعی،‌
فرد باید نخست اراده‌ی کاذب خودش را وانهد و تسلیم کند.
آیا این سخن در اینجا نیز درست است؟

#پاسخ

پیتر مارکی؛ در همه‌جا درست است
برای همیشه درست است

حقیقت جهان‌شمول است
زمان تفاوتی ایجاد نمی‌کند،‌مکان هیچ تفاوتی در آن ایجاد نمی‌کند. و این یکی از اساسی‌ترین حقایق رشد معنوی است:
دروغین باید تسلیم و رها شود زیرا دروغ مانع حقیقت است. تو از طریق دروغ است که توهم می‌زنی
برای همین، جستار برای حقیقی هرگز شروع نمی‌شود
تو دروغ را بعنوان حقیقت باور کرده‌ای پس چرا باید تلاش کنی تا حقیقت را دریابی؟!

اگر فکر کنی که تاریکی همان روشنایی است، آنگاه چه ضرورتی هست که به دنبال نور بگردی؟
اگر فکر کنی که این زندگی همه چیز است، آنگاه هیچ موضوع جستار و تحقیق در مورد زندگی بعدی به میان نمی‌آید
اگر زمان {افقی} تمامی واقعیت تو باشد، آنوقت جاودانگی {زمان عمودی} هرگز موضوع جستار تو نخواهد شد.

اراده‌ی دروغ به معنی نفْس ego است؛ اراده‌ی واقعی یعنی بی‌نفسی egolessness
اراده‌ی کاذب به تو تعلق دارد
اراده‌ی واقعی به خداوند تعلق دارد


اراده‌ی کاذب، شخصی است
اراده‌ی واقعی جهان‌شمول است


اراده‌ی کاذب فقط به این معنی است که تو باور داری که از آن کُلّ جدا هستی؛
و اراده‌ی واقعی درهم شکستن این توهم جدایی است؛ روشن شدن آنچه که واقعاً هستی
بخشی از هماهنگی کیهانی، کاملاً‌ یگانه‌شدن با آن
آنگاه دیگر مقصدی جداگانه نداری، هیچ هدف شخصی نداری. آنگاه آن کُلّّ هرکجا برود، تو نیز همانجا می‌روی. تو فقط یک موج در این اقیانوس هستی...

و قبل از اینکه واقعی بتواند شناخته شود، کاذب باید متوقف شود
زیرا آن کاذب چشمان تو را می‌پوشاند. تو به دروغ، به اسباب‌بازی چسبیده‌ای
و تا نکته را نگیری ـــ که آن اسباب‌بازی فقط یک اسباب‌بازی است و ارزش چسبیدن به آن را ندارد …. در همان لحظه که این را ببینی، آن بازیچه خودبه‌خود از دستانت لیز می‌خورد و می‌افتد زیرا تو دیگر به آن نمی‌چسبی دیدنِ دروغ همچون دروغ، آغاز حقیقت است
ولی  رسیدن به این “دیدن” seeing بسیار طاقت‌فرسا است.

ما برای زندگانی‌های بسیار با دروغ زندگی کرده و دروغ‌ها را باور کرده‌ایم
ما دروغ‌ها را پرورش داده و آنها را تغذیه کرده‌ایم. تمام امیدهایمان، تمام رویاهایمان همگی ریشه در دروغ دارند. تمامی زندگیمان را در دروغ‌ها سرمایه‌گذاری کرده‌ایم؛ بنابراین ما حتی از نگاه‌کردن وحشت داریم، می‌ترسیم مشاهده و نظاره کنیم.

هراسناک‌ترین تجربه برای انسان‌ها، یادآوری است، مشاهده‌ کردن و هشیار شدن است؛ بنابراین سختی و دشواری مراقبه در همین است
مراقبه از بیرون برنمی‌خیزد؛ در بیرون هیچ اختلالی وجود ندارد. اختلال واقعی در درون شماست. تو واقعاً به مراقبه تمایلی نداری. تو دوبار در قید هستی
تو بوداها را می‌شنوی که در مورد زیبایی‌ها و برکات و سعادت‌های مراقبه سخن می‌گویند؛ و تو نسبت به آن طمعکار می‌شوی!
ولی آنوقت به سرمایه‌گذاری‌های خودت نگاه می‌کنی و می‌ترسی، پس سعی می‌کنی مراقبه کنی
تو واقعاً نمی‌خواهی مراقبه کنی
زیرا مراقبه یعنی تو مجبور هستی که چیزها را همانگونه که هستی ببینی ـــ دروغ را همچون دروغ ببینی؛ حقیقت را همچون حقیقت ببینی ـــ و همین، در یک لحظه تمام تلاش تو را در زندگانی‌های بسیار را درهم می‌شکند.

برای مراقبه نیاز به شهامتی عظیم داری، شهامت برای رهاکردن تمام سرمایه‌ گذاری‌ها
نیاز به هوشمندی عظیم هست
درواقع، هوشمندی واقعی همین است: دیدن تمام تلاش‌هایی که برای تشخیص دروغ، تا اینکه آن را به واقعیت تبدیل کنی، همگی شکست می‌خورد. دیدن این ــ که تمام این تلاش‌ها تمریناتی هستند در بیهودگیِ محض ـــ همان هوشمندی است. این هیچ ربطی به روشنفکربودن ندارد، بسیار ساده است.

ببین، تماشا کن، و نترس و از دیدن پرهیز نکن. و همواره با خودت بازی نکن و خودت را فریب نده. در این دو دام گرفتار نشو: با یک دست خلق نکن و با دست دیگرت نابود نکن.

مردم چنین کاری می‌کنند:
نیمی از وجودشان می‌خواهد همانگونه که هستند ادامه بدهد (آن نیمه‌ی احمق، نیمه‌ی محاسبه‌گرِ ذهنشان)
و نیمه‌ی دیگر، نیمه‌ی هوشمند، نیمه‌ی شهودین ــ قلب ـــ مایل است از نو شروع کند؛ زیرا مدت‌های طولانی است که دیده‌ای هیچ چیز موفق نمی‌شود
و بازهم تو در همان شیارهای فاسد قبلی ادامه می‌دهی
زمانش رسیده؛ زمان مناسب، تا از این شیارهای فاسد بیرون بزنی و یک زایش جدید داشته باشی......

ادامه دارد 👇

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

من این را بارها از طریق بردن افراد به زندگی های گذشته شان تجربه كرده ام. شخصی كه مرد است، وقتی زندگی گذشته‌اش را به یاد میآورد، خودش را زن به یاد میآورد؛ اگر عمیقتر برود باردیگر خودش را زن به‌یاد میآورد. هر زنی مایل است كه مرد باشد. او میپندارد: " ّ من زندانی خانه هستم و مرد از همه چیز لذت میبرد."و هر مردی هرچندگاه یك‌بار فكر می‌كند: "زن چه زیبایی و چه اسراری دارد...."پس این بسیار طبیعی است كه شما ندانسته با این امیال خود، شكل بعدی خودتان را تعیین كنید. و این دوری باطل است، زیرا وقتی میمیری، ناآگاهانه میمیری و وقتی زاده میشوی، بازهم ناآگاهانه متولد میگردی. پس نمیدانی كه از كجا آمده ای و چرا به این شكل در آمده‌ای.
*تمام پایه‌ی مراقبه این است كه تو را آنقدر هشیار كند تا بتوانی شكل‌گيري این تمايلات و آرزوها را در خودت مشاهده كنی و آنها را دور بیندازی.* اگر بتوانی بدون هیچ اشتیاق و آرزویی بمیری...اگر ناكامل و نیم بند بمیری، با چیزهایی ناقص با تمایلاتی كه داشتی و مرگ مانع شد تا به آنها برسی آنگاه نمیتوانی انتظار داشته باشی كه در هستی ناپدید گردی.
آنگاه تو، بر اساس خواسته هایت، شكلی دیگر به خود خواهد گرفت و تو بار دیگر زاده خواهی شد.*مراقبه به سادگی یعنی آهسته آهسته رها كردن تمام خواسته‌ها. تا وقتی مرگ برسد، بتوانی آن را جشن بگیری، زیرا همه چیز تكمیل است و تو آماده‌ای. این آمادگی و تكمیل ِ بودن به تو آزادی ِ غایی بی‌شکل بودن را میبخشد.*

#اشو

Читать полностью…

اوشو .ناظر

می‌خواهم راز کوچکی را با شما در میان بگذارم. هیچ مشکلی وجود ندارد. هیچ مشکلی وجود ندارد. هرگز هیچ مشکلی وجود نداشته، امروز هیچ مشکلی وجود ندارد و هرگز هم هیچ مشکلی وجود نخواهد داشت. مشکلات فقط به این معنا هستند که دنیا به آن سمتی که شما می‌خواهید نمی‌گردد. اما در حقیقت هیچ مشکلی وجود ندارد. هر چیزی خودش را آن‌طور که باید آشکار می‌کند. همه‌چیز درست است. شما باید خودتان را فراموش کنید و آن‌قدر آگاهیتان را گسترش دهید تا زمانی که تبدیل به کل جهان هستی شوید. حقیقتِ پسِ این جهان هستی آگاهی خالص است. آن (آگاهی) هیچ مشکلی ندارد و شما همان هستید.

#رابرت_آدامز
عاشقتم نور زیبا

@shadyekoochak

Читать полностью…

اوشو .ناظر

مرشد عزیز، ناهشیاری چیست؟

ادامه پاسخ 👇


بزرگترین چیز در جمع او مراسم شام خوردن بود. این مراسم چهار، پنج، شش یا هفت ساعت طول می‌کشید. هر روز عصر شروع می‌شد و تا نیمه‌شب ادامه داشت. و او خودش از همه مراقبت می‌کرد که چه می‌خورند و چه به آنها داده می شود. و او مردم را با زور به خوردن و نوشیدن وامی‌داشت. گاهی افراد چنان مست می‌شدند که روی زمین می‌افتادند و شروع می‌کردند به گفتن چیزهکهایی در آن حالت مستی
و او کنار چنین فردی می‌نشست و گوش می‌داد. او خودش همراه آنان شراب می‌نوشید. ولی او در این راه بسیار سخت کار کرده بود. او یک مرشد تانترا بود. او به هندوستان و تبت رفته بود تا فقط تانترا را بیاموزد.

تانترا روش‌های خاصی دارد که چگونه به نوشیدن شراب ادامه بدهی ولی بااین‌حال هشیار باقی بمانی
تو حتی نمی‌توانی بدون نوشیدن شراب هشیار بمانی!
تانترا روش‌هایی دارد که چگونه آهسته‌آهسته بنوشی و هشیاری‌ات را حفظ کنی تا ردّ هشیاری را از دست ندهی
با افزایش آگاهی تو، به تدریج و بسیار به آرامی مقدار ماده‌ی مصرفی افزایش پیدا می‌کند و تو همچنان آگاهیت را نیز افزایش می‌دهی
تعجب خواهید کرد که بدانید هنوز هم در مشرق زمین افرادی هستند که این تمرینات را انجام می‌دهند ـــ که آن ماده دیگر روی آگاهی تو ابداً‌ اثری نخواهد داشت
و آنگاه آخرین چیزی که آنان آزمایش می‌کنند این است:
آنان مارهای سمّی را نگه می‌دارند و به مارها اجازه می‌دهند که روی زبانشان را بگزند؛ این آخرین روش است. معمولاً هر انسانی می‌میرد….
این مارها مطلقاً سمّی هستند. در هندوستان سه‌درصد از مارها سمّّی هستند، زنده‌ ماندن از نیش آنها غیرممکن است، وقتی تو را بگزند، رفته‌ای
ولی این مرشدان تانترا حتی در آن لحظه نیز هشیار می‌مانند و نخواهند مُرد
بدن آنان به انواع زهرها عادت کرده و آنان هشیار مانده‌اند، چنان هشیار هستند که هیچ ماده‌ی مخدری نمی‌تواند روی آنان تاثیری بگذارد.
گرجیف عادت داشت این روش را فقط برای شکستن عادت کهنه‌ی مریدانش به‌کار بگیرد....

روش من در اینجا این است که شما را به این گروه و آن گروه بفرستم و سپس به یک گروه دیگر. وقتی به مدت دو یا سه ماه به گروه‌های مختلف بروید، هر گروه ساختار و الگوی خاص خودش را دارد و هر گروه الگوها و ساختارهای گروه دیگر را درهم می‌شکند.
و عاقبت شما را به گروه ذاذن Zazen یا ویپاسانا Vipassana می‌فرستم. این‌ها ورای ساختارهای معمولی هستند. این‌ها روش‌هایی هستند که توسطِ خودِ بودا داده شده‌اند. آنوقت تو در یک موقعیت بسیار ساده هستی: تماشاکردن تنفس‌هایت
نفسی که به درون می‌رود و نفس که به بیرون می‌رود و تو فقط تماشا می‌کنی

این تماشاگری تو را هم از ناهشیاری و هم از هشیاری خودت آگاه می‌سازد
تو همزمان از هردو آگاه می‌شوی


#اشو

دامّا پادا / راه حق DhammaPada
جلد هشتم
#برگردان: ‌محسن خاتمی

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

#سوال_از_اشو

مرشد عزیز، ناهشیاری چیست؟

#پاسخ

شیواناندا Shivananda، آری این پرسش برمی‌خیزد و اهمیت هم دارد
مانند این است که یک ماهی سوال کند،‌ ”اقیانوس چیست؟”
روشن است که ماهی نمی‌تواند اقیانوس را ببیند؛ همیشه در اقیانوس زندگی کرده است، از همان ابتدا
از اقیانوس زاده شده، چشمانش را در اقیانوس بازکرده، همچون بخشی از آن در اقیانوس زندگی کرده است. اقیانوس چنان به او نزدیک است که خودش را از آن جدا احساس نمی‌کند. هیچ فاصله‌ای بین ماهی و اقیانوس وجود ندارد که بتواند آن را بشناسد.

و این درست مانند ناهشیاری uunawareness است
تو در ناهشیاری زاده شده‌ای، در ناهشیاری زندگی می‌کنی، در ناهشیاری به خواب می‌روی…. در ناهشیاری از خواب بیدار می‌شوی. در ناهشیاری راه می‌روی، در ناهشیاری صحبت می‌کنی…. در ناهشیاری انجیل می‌خوانی، قرآن و گیتا می‌خوانی. ناهشیاری چنان نزدیک است و تو چنان در آن غرق هستی که هر رشته و سلول از وجودت شده است. هیچ فاصله‌ای بین تو و ناهشیاری وجود ندارد
برای همین، این سوال بسیار مهمی است و انسان باید آن را بپرسد
فقط آنوقت است که فرد به آهستگی از ناهشیاری به سمت هشیاری حرکت می‌کند.

ناهشیاری، موقعیت انسان است در وضعیت مکانیکی،robotlike existence
تو همه چیز را بصورت مکانیکی تکرار می‌کنی. به زندگی بدون هیچ آگاهی از آن ادامه می‌دهی، خواب‌آلوده هستی و گویا در خواب حرکت می‌کنی sumnambulist.
آیا می‌دانید؟ از میان هر ده نفر، یکی می‌تواند در خواب راه برود. این عدد بزرگی است. از هر صد نفر، ده نفر قادر هستند قادر هستند در هنگام خواب راهه بروند و حرکت کنند. اگر یک خانواده‌ی ده نفری داشته باشی، یکی از آنان قادر است در خواب حرکت کند. این افراد بلند می‌شوند، می‌توانند در تاریکی راه بروند، می‌توانند یخچال را پیدا کنند و چیزی بخورند و سپس به رختخواب بازگردند و بخوابند. در بامداد تمام اینها را فراموش کرده‌اند، و آنوقت همیشه نگران این هستند که چرا روز به روز چاق‌تر می‌شوند! در طول روز رژیم غذایی یا روزه می‌گیرند و در شب تا جایی که بتوانند جبران می‌کنند!

تو باید قدری از اعمال خودت فاصله بگیری؛ آنوقت قادر خواهی بود تا بدانی که ناهشیاری چیست
کسی به تو اهانت می‌کند، بی‌درنگ و بلافاصله خشم در تو برانگیخته می‌شود. مانند فشار دادن یک کلید برق است و چراغ روشن می‌شود! فاصله‌ای وجود ندارد: دکمه را فشار می‌دهی و نور وجود دارد. آن چراغ زمانی ندارد که فکر کند آیا روشن بشود یا نشود!
کسی به تو اهانت کرده؛ او دکمه‌ی تو را فشار می‌دهد و تو بی‌درنگ غضبناک می‌شوی

گرجیف عادت داشت به مریدانش بگوید، “دست‌کم پنج دقیقه صبر کنید. چه عجله‌ای هست بگذارید به شما توهین کنند، بگذار نخست کارشان تمام شود. آنوقت چشمانتان را ببندید و پنج دقیقه منتظر شوید و تماشا کنید که در درون شما چه می‌گذرد”

خودِ گرجیف توسط همین روند ساده به اشراق رسید
او سعی کرد تا هرآنچه را که در درون انسان مکانیکی است به غیرمکانیکی تبدیل کند
و در درون تو همه چیز مکانیکی است خشم، شهوت، طمع، حسادت….
همه چیز مکانیکی و خودکار است
فقط کافی هست تا هر کسی دکمه‌ای را فشار بدهد! تو مانند یک آدم آهنی عمل می‌کنی
یک انسان بشو
تمام مراقبه meditatioin یعنی همین؛ تمام سلوک sannyas یعنی همین قدری فاصله ایجاد کن
باردیگر که کسی اهانت کرد، پنج دقیقه به خودت فرصت بده، پنج دقیقه در سکوت بنشین و سپس می‌توانی خشمگین شوی. من نمی‌گویم، “‌خشمگین نشو!”
زیرا این خیلی زیاد خواهد بود!
فقط می‌گویم که برای پنج دقیقه یک فاصله بگذار، و تعجب خواهی کرد،
پس از پنج دقیقه این همان خشمی نیست که پنج دقیقه قبل وجود داشت.

دیل کارنگی Dale Carnegie حادثه‌ای را در زندگی خودش به یاد می‌آورد
او یک سخنرانی رادیویی در مورد آبراهام لینکلن داشت. او چند نکته اشتباه در مورد لینکلن بیان کرد؛ حتی تاریخ تولد او را اشتباه گفت. سپس یک نامه دریافت کرد؛ یک نامه‌ی بسیار خشمگینانه از سوی یک زن که او را احمق و ابله خوانده بود:
”… وقتی حتی تاریخ تولد را نمی‌دانی چه حقی داری در مورد آبراهام لینکلن حرف بزنی؟”
کارنگی بسیار عصبانی شد و فوری یک پاسخ پر از خشم نوشت. ولی شب دیروقت بود پس فکر کرد، “فردا صبح آن را پست خواهم کرد.”
قبل از پست کردن نامه‌اش یک بار دیگر نامه‌اش را خواند. خیلی پر از خشم بود دوازده ساعت گذشته بود
باردیگر نامه‌ی آن زن را خواند: آنگونه که در ابتدا به‌نظر رسید، اهانت‌آمیز نبود
پس نامه‌ی خودش را تغییر داد و نامه‌ای دیگر نوشت. وقتی آن را می‌نوشت، بازهم ‌فکر کرد، ”چرا ۲۴ ساعت دیگر صبر نکنم تا ببینم چه می‌شود؟
چه عجله‌ای هست؟
آن زن که نخواهد مُرد!”

ادامه دارد 👇

@oshoi

Читать полностью…

اوشو .ناظر

♦️چگونه از درگیری با مسائل و مشکلات دوری کنیم؟

پاسخ :

من به شما کلیدی می‌دهم که همه قفل‌ها با آن گشوده می‌شود. با این کلید هیچ دری بسته نمی‌ماند و آن این است: خود را با هیچ چیز یکی ندان!. تو خویشتنی هستی جدا از تمام مسائل.

هرگز به خود نگویید من خشمگین هستم. من غمگین هستم. من متعصب هستم .

به یاد داشته باشید خشم مانند ابریست که از بالای سر شما عبور می‌کند غم و اندوه، حرص، شهوت، وابستگی و تمام چیزهایی که میل رها شدن از آنرا دارید :

کافیست برای خودت یادآوری کنی که این من نیستم و آن ابریست بالای سرم. با این کلید شما به درون هر موضوعی می‌توانید آگاهانه وارد شوید چرا که خود را با هیچکدام یکی نمی‌بینی .

نه تنها در مورد مشکلات، بلکه در مورد لذات و هیجانات و وابستگی‌های عاطفی نیز چنین است.
این همان است که گورجیف نیز آنرا یادآوری خویشتن می‌خواند و مولانا به عنوان هم هویت نشدگی از آن یاد می‌کند .

اشو 💜

Читать полностью…

اوشو .ناظر

@oshoi

Читать полностью…
Subscribe to a channel