5039
رهایی از ذهن،مراقبه و کمک به خودشناسی
#سوال_از_اشو
یک ماهی اقیانوس از ماهی پیر پرسید: مرا ببخش، تو از من مسن تر هستی، پس می توانی به من بگویی: کجا می توانم آن چیزی را که اقیانوس نام دارد پیدا کنم؟
ماهی مسن تر پاسخ داد، "اقیانوس چیزی است که تو اکنون در آن هستی."
ماهی ناامید شده گفت، "آه؛ این است؟ ولی این آب است. آنچه من می جویم اقیانوس است."
و او شناکنان دور شد تا جایی دیگر را بگردد.
#پاسخ_اشو
آناند کاتیایانیAnand Katyayani ، این تمثیلی قدیمی است. ولی این یکی از زیبایی های تمثیل است ، که هرگز کهنه نمی شوند، به همیشه مربوط هستند.... زیرا تمثیل در مورد شماست ، نه در مورد ماهی، نه در مورد اقیانوس.
همه جویای حقیقت هستند: همه کس در جست و جوی #خداوند است، همه طالب معجزات هستند و رازهای منبع زندگی. و اوضاعی یکسان است: ماهی جوان تر از ماهی مسن تر می پرسد: "آن چیز که اقیانوس نام دارد چیست؟ من در موردش خیلی می شنوم."
و ماهی مسن تر می گوید، "تو در آن هستی."
و طبیعتاٌ ماهی جوان تر گفت:
"ولی این آب است و من در جست وجوی اقیانوس هستم."
او چنان ناکام شده بود که گفت، "بهتر است دور شوم و برای یافتن حقیقت به جایی دیگر بروم و اقیانوس را پیدا کنم."
خداوند آن اقیانوسی است که شما در آن هستید،
زیرا خداوند نام دیگری است برای زندگی
شما هر لحظه خداوند را با تنفس هایتان به درون و بیرون می کشید
این خداوند است که در قلب شما می تپد
این خداوند است که در خون شما جاری است
خداوند مغزاستخوان شماست و استخوان ها و هوشمندی شما و خود آگاهی شماست
ولی چون ماهی در اقیانوس زاده شده ،_ بسیار نزدیک است ، فکر می کند که این فقط آب است.
این فقط هوا است که شما تنفس می کنید. و مردم درست مانند آن ماهی در جست و جو هستند و هرگز نخواهند یافت ، تا زمانی که از جست و جو بازایستند و فقط به آنچه که خود هستند نظر کنند، و اینکه آگاهی شان چیست و زندگی شان چیست. و تعجب خواهند کرد که نیازی نبوده به جایی بروند. هرآنچه که آنان در بیرون و محیط اطراف در پی آن بودند،
در درونی ترین هسته وجودشان در خودشان وجود داشته است.
تمامی جهان هستی خداوند است
این مذاهب هستند که این کذب را درست کرده اند که خداوند دنیا را خلق کرده است و بنابراین این فکر را داده اند که خدا و دنیا دو چیز هستند و بنابراین آنان باید در پی خداوند باشند.
من مایلم این دوگانگی را کاملاٌ نابود کنم. خداوند خالق نیست
#بلکه_خود_خلقت_است.
او در درختان وجود دارد و در رودخانه ها و در ماه و در خورشید و در تو
بجز خداوند هیچ چیز وجود ندارد.
#جوینده_همان_جستنی_است.
و
#صیاد_همان_صید.
و
#ناظر_همان_منظر_است
و لحظه ای که این را دریابی، چنان آسودگی عمیقی خواهد آمد و چنان آرامش عمیقی بر تو نازل می شود که قبلاٌ در خواب هم نمی دیدی. چشمانت چنان شفافیتی خواهند یافت که در همه جا زیبایی خواهی دید: یک زیبایی وصف نانشدنی، یک خیر عظیم. در کوچکترین چیز این زندگی تپش کائنات را احساس خواهی کرد. این دنیا پرستشگاه ما است و این خدای ما است و ما بخشی از آن هستیم
پرستنده از پرستیدنی جدا نیست. درک این وحدت زنده، دیانت واقعی است.
#اشو
#روح_عصیانگر_178
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
ادامه ـ
* از یک رهبر سیاسی محلی برای سخنرانی برای دیوانههای یک تیمارستان دعوت شده بود. او حدود ده دقیقه سخنرانی کرده بود که یکی از حاضران از عقب سالن بلند شد و فریاد زد: “تو نمیدانی چه میگویی! غیر از این، خیلی هم حرف میزنی! چرا خفه نمیشوی و سرجایت نمینشینی؟!”
سیاستمدار رو کرد به مدیر تیمارستان و گفت: “من یک دقیقه صبر میکنم تا شما این فرد را از اینجا بیرون بفرستید.”
مدیر تیمارستان گفت: “او را بیرون بفرستم؟ هرگز! این مرد بیچاره هشت سال است در اینجا بستری است و این اولین بار است که چیزی بامعنی گفته است! متاسفم، قربان!”
آیا هرگز به سخنان سیاستمداران گوش دادهاید؟ آنان حرف میزنند و حرف میزنند ـــ بدون اینکه چیزی گفته باشند! سیاست یعنی همین: تو به گفتن چیزها ادامه میدهی بدون اینکه چیزی [بامعنی] گفته باشی؛ وگرنه دستگیر میشوی. پس مردم فقط میچرخند و حرف میزنند. و در پایان نمیتوانی هیچ نتیجهای بگیری؛ هیچ نتیجهگیری وجود ندارد.
کلمات جاذبهی خودشان را دارند و اگر تماشا کنی، خواهی دید. گاهی چیزی میگویی و آن چیز به چیزی دیگر منتهی میشود؛ سپس به کلمهای دیگری میروی و آن هم به کلامی دیگر منجر میشود و در نهایت بهجایی میرسی که هرگز نمیخواستی به آنجا برسی!
کلمات جاذبههای خودشان را دارند، جادوی خودشان را دارند. از داستاننویسان و شاعران بپرس؛ آنها این را میدانند. یک داستاننویس، داستانی را شروع میکند، ولی هرگز طبق دلخواهش پایان نمیگیرد. قهرمانهای داستان رفتهرفته شخصیتهای خودشان را اعلام میکنند.
کلمات رفتهرفته به نوع خاصی درهم بافته میشوند و به جهت خاصی هدایت میشوند. تمام داستاننویسان بزرگ این را شناخته و گفتهاند: “چنین است: ما داستان را شروع میکنیم ولی هرگز آن را تمام نمیکنیم. داستان خودش به روش خودش پایان میگیرد.”
سعی کن داستانی بنویسی. نخست در ذهنت نقشه میکشی و یک برنامهای برای شروع داری. لحظهای که شروع به نوشتن کنی، چیزهایی اتفاق میافتند که هرگز قصد آن را نداشتی. آنوقت تو گمراه و گمراه میشوی و داستان تو درجایی ختم میشود که هرگز خوابش را هم ندیده بودی! چه شده است؟ کلمات جادوی خودشان را دارند. یک کلمه به کلام دیگری منتهی میشود و این ادامه پیدا میکند.
بودا میگوید: هشیار باش. نگذار کلمات تو را گمراه کنند. چیزی را بگو که واقعاً میخواهی بگویی، سبکسر و سهلانگار نباش.
* همین دیشب همسر ملانصرالدین نزد من آمد و گفت: “من با نگاه کردن به شوهرم میتوانم بگویم که او دروغ میگوید یا نه!”
من تعجب کردم و گفتم: “چطور میتوانی؟”
زن گفت: “اگر لبهایش حرکت کنند، دروغ میگوید!”
ملا نصرالدین یک سیاستمدار است. اگر لبهایش حرکت کنند…. همین کافیست! پس باید که دروغ بگوید. چه کار دیگری میتواند بکند؟!
یک چیز را بهیاد بسپار: باید مراقب آنچه که به درون میفرستی باشی؛ و همچنین مراقب چیزهایی که بیرون میفرستی. فقط آنوقت میتوانی یک زندگی متمرکز داشته باشی. مردم بیدقت هستند: هرچه را که به دستشان برسد فرو میدهند: هرچیزی! آنان به پر کردن بدنها و ذهنهایشان ادامه میدهند. مراقب باش.
اگر همسایه بیاید و شروع به غیبتکردن کند، تو با توجه زیاد گوش میدهی. اگر همسایه زبالهای را در باغچهات بریزد شروع میکنی به جنگیدن؛ ولی اگر زبالههایی را به ذهنت بریزد، کاملاً از آن استقبال میکنی!
تو این را نمیبینی: وقتی به کسی اجازه دادی که زبالههایش را در سر تو بریزد، با آن چه خواهی کرد؟! دیر یا زود از دهان تو بیرون میآید و وارد سر دیگری میشود! نمیتوانی آن را در درون نگه داری. برای همین است که مردم در رازداری بسیار مشکل دارند.
به کسی بگو که این را نزد خودت نگه دار و به کسی نگو! و میتوانی مطمئن باشی که خواهد گفت. به زنت بگو: “این خیلی محرمانه است…. به هیچکس نگو،” و میتوانی یقین کنی که ظرف بیست وچهار ساعت تمام شهر خواهد دانست! البته او همین را به مستخدم خانه خواهد گفت که “نباید این را به هیچکس بگویی، محرمانه است!” و او هم همین را به زنش خواهد گرفت و …. همینطور…! ظرف بیستوچهار ساعت خواهی دید که تمام شهر از آن راز خبر دارد! هیچ چیزی بهتر از این برای منتشرکردن نیست: فقط به مردم بگو: “این را به هیچکس نگو!” یقین داشته باش که او مجبور است که بگوید. زیرا هرگاه رازی وجود داشته باشد، نگهداشتن آن در درون کار بسیار دشواری است. میخواهد که بیرون بیاید.
به فرودادن چیزها به درون ادامه نده، و هیچچیز را روی دیگران خالی نکن. اگر خیلی زیاد پر از زباله هستی، به جنگل برو و فقط با درختان حرف بزن. هیچ ضرری نخواهد داشت، زیرا آنها نمیشنوند. میتوانی حرف بزنی و خودت را خالی کنی و به خانه برگردی. ولی این کار را با انسانها نکن ـــ آنها خودشان پیشاپیش گرانبار هستند!
ادامه
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۴/۴
Bidari
گوش دادن يعني انفعال
گوش دادن يعني فراموش كردن كامل خودت، تنها در آن هنگام است كه مي تواني گوش كني.
زماني كه با توجه و دقت به كسي گوش مي دهي، خودت را فراموش مي كني.
اگر نتواني خودت را فراموش كني، هرگز گوش نمي دهي. اگر در نفس باشي، صرفاً وانمود مي كني كه گوش مي دهی ممكن است سرت را تكان بدهي؛ گاه ممكن است بله و نه بگويي، اما گوش نمي دهي.
وقتي كه گوش مي دهي، به يك مجراي صرف بدل مي شوي، يك انفعال ، يك پذيرش ، يك رحم، تو مؤنث مي شوي
و براي رسيدن بايد مؤنث شد. به صورت مهاجم خشن ،به صورت فاتح نمي تواني به خداوند برسي.
تو تنها وقتي مي تواني به خدا برسي، يا بهتر بگويم، خدا تنها وقتي مي تواند به تو برسد
كه پذيرا باشي، پذيرنده باشي.
وقتي يين (مؤنث) مي شوي، وقتي پذيرنده مي شوي، در باز مي شود.
گوش دادن هنري است براي منفعل شدن.
#اشو
#ذن_تاروت
@oshoi
#سوال_از_اشو
شما گفتهاید که وقتی گرسنه هستید غذا میخورید، وقتی بدن نیاز به استراحت داشته باشد میخوابید؛ ولی من شنیدهام که شما در مورد حمام، خوراک و خواب خود دقیقاً تابع ساعت هستید.
لطفاً توضیح بدهید.
#پاسخ
عجب! این سوال از کریشنا رادا Krishna Radha هست. ولی مانند یک قاضی پرسیده است: “لطفاً توضیح دهید!”
درست برعکس است ـــ ساعت تابع من است و من به ساعت نگاه میکنم تا ببینم که آیا مرا دنبال کردهاست یا نه
من ابداً تابع ساعت نیستم. ولی بدن خودم را درک کردهام. من نیازهای آن را درک کردهام. من با شنیدن بدن بسیار از آن آموختهام. و اگر تو نیز به بدنت توجه کنی و آن را بشنوی، به یک انضباطی خواهی رسید که نمیتوان آن را انضباط خواند.
من چیزی را به بدنم تحمیل نکردهام
من انواع چیزها را در زندگیم آزمایش کردهام. من پیوسته آزمایش میکردم تا احساس کنم چه چیز با بدنم کاملآً سازگار است. زمانی عادت داشتم صبح زود ساعت سه از خواب بیدار شوم. سپس در ساعت چهار صبح، سپس پنج صبح. حالا چندین سال است که ساعت شش صبح از خواب بیدار میشوم. من رفتهرفته نظارت کردهام که چه چیز با بدنم سازگار است. فرد باید بسیار حسّاس باشد.
امروزه فیزیولوژیست ها میگویند که بدن همه در وقت خواب به مدت دو ساعت حرارت طبیعی خودش را از دست میدهد؛ دو درجه کمتر میشود. شاید بین ساعت سه تا پنج صبح باشد، یا بین چهار تا شش؛ ولی حرارت بدن هر فردی در طول شب دو درجه پایین میآید. و آن دو ساعت عمیقترین وضعیتِ خواب هستند. اگر در بین این دو ساعت از خواب بیدار شوید، تمام روز دچار اختلال خواهید بود. شاید شش یا هفت ساعت خوابیده باشید، ولی فرقی ندارد. اگر بین آن دو ساعتی که حرارت بدن کمتر بوده از خواب بیدار شوید، تمام روز احساس خستگی و خوابآلودگی میکنید و خمیازه میکشید؛ احساس میکنید چیزی کسر است.
بدن احساس راحتی و نشاط ندارد
حالا، هرکسی باید ببیند که آن دو ساعت برای او چه وقت است. هیچ انضباطی را از بیرون دنبال نکنید، زیرا آن انضباط شاید برای کسی که آن را درست کرده خوب بوده
شما باید بدن خودتان را پیدا کنید که چه چیزهایی با آن سازگار است ــ که برای شخص شما متناسب است. و وقتی آن را یافتید، میتوانید به آسانی به آن اجازه بدهید، و این چیزی تحمیلی نخواهد بود، زیرا با بدن تنظیم خواهد بود، پس موضوع تحمیل در کار نیست؛ هیچ مبارزه و تلاشی در میان نیست.
تماشا کن:
در وقت غذاخوردن که چه چیز برایت مناسب است. مردم همیشه همهچیز میخورند. آنوقت دچار اختلال میشوند؛ ذهنشان متاثر میشود.
هرگز از انضباط هیچکس دیگر پیروی نکنید، زیرا هیچکس مانند شما نیست، پس هیچکس نمیتواند بگوید چه چیز برایتان مناسب است.
برای همین است که من فقط یک انضباط به شما می دهم و آن، هشیاریاز خود self-awwareness است؛ که یک آزادی است. به بدنت خودت گوش بده. بدن خرد عظیمی در خود دارد. اگر به آن گوش بدهی، همیشه درست میگوید. اگر به آن گوش ندهی و همیشه چیزهایی به آن تحمیل کنی، هرگز خوشبخت نخواهی شد؛ بدبخت و بیمار خواهی شد، همیشه دچار اختلال و پریشانی خواهی بود.
این یک آزمایش طولانی بوده است:
من تقریباً همه چیز را خوردهام و سپس آهستهآهسته هرآنچه را که با من سازگار نبوده حذف کردهام. اکنون فقط آنچه را که با بدنم سازگار است میخورم. ویوک Vivek دچار دردسر است: زیرا هرروز باید همان چیز را بپزد و باورش نمیشود که من چطور همان خوراک را میخورم و از آن لذت میبرم! خوردن اشکالی ندارد ـــ ولی لذتبردن از آن؟!
اگر خوراک مناسب باشد میتوانی بارها و بارها از همان خوراک لذت ببری. برای تو موضوع تکرار نیست. اگر سازگار نباشد، آنوقت مشکل ایجاد میشود
ولی هرکاری که من میکنم، تحمیلی نیست، خودانگیخته است. من اینگونه از نیازهای بدنم آگاه شدم. من همیشه به بدنم گوش میدهم. هرگز ذهنم را به بدنم تحمیل نمیکنم. شما هم چنین کنید و یک زندگی شادتر و مسرورتر خواهید داشت
#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل چهارم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
#سوال_از_اشو
یک جوان راهب بودایی، اهل کُره، داستانی را برایم گفت:
در مورد زنی که با هر مردی که برای سکس نزد او میرفت معاشقه میکرد ولی گونههایش همیشه از اشک خیس بود.
من خیلی تحتتاثیر این داستان قرار گرفتم و بیشتراوقات به ذهنم میآید.
میتوانم به آسانی با این زن همهویت شوم. آیا ممکن است در این مورد نظر بدهید؟
#پاسخ
این پرسش از پریم وارتیا است. این زن یک رقصنده از کشور کُره است. او نخستین سانیاسین کُرهای من است و استعدادهای بسیاری دارد. می توانم منظورش را درک کنم. این داستانی واقعاً زیباست. یک داستان بسیار کوتاه که چیزی زیادی در آن نیست ولی محتوای آن بسیار بااهمیت است.
زنی که با هر مردی که برای سکس نزد او میرفت معاشقه میکرد ولی گونههایش همیشه از اشک خیس بود.
فقط داستانی در یک جمله، ولی این میتواند داستان تمام بشریت باشد
این اتفاقی است که میافتد.
عشق ممکن هست، ولی هرگز از از سکس بالاتر نمیرود. بنابراین تمام گونهها از اشک خیس است. من میتوانم صورتهای شما پر از اشک ببینم، اشکها فرو میریزند. یکی از بزرگترین مصیبتها در زندگی انسان این است که:
در جنسیت باقی میماند و هرگز به ورای آن حرکت نمیکند و هرگز به لحظهای از عشق دست پیدا نمیکند.
عشق از جنسیت زاده میشود، ولی جنسیت عشق نیست. نیلوفرآبی در لجن زاده میشود، ولی آن گل فقط لجن نیست. و اگر لجن لجن باقی بماند البته که اشکها باید از گونهها جاری باشند.
شما منتظر هستید تا گل نیلوفرین بشوید، منتظر هستید تا در فضای بالاتر شکوفا شوید و در همان لجن ریشه گرفتهاید. این چیزی است که در طول قرنها رخ داده. افراد بسیار اندکی هستند که به عشق دست یافتهاند. آنگاه لبخندهایی بر صورت خواهید داشت، آنگاه میتوانید آن وقار، آن زیبایی، آن زیبایی ناشناخته را که بر آنان نازل شده ببینید. عشق دگرگون میکند.
سکس در نهایت یک تخلیه است. بهداشتی، سالم، من با آن مخالف نیستم، طبیعی است؛ ولی مقصد نیست، فقط آغاز است
و در عشق فقط الفبا است،
ولی شما باید از آن شعر بسازید. تمام اشعار را میتواند به حروف الفبا تنزل داد
هر شعر را میتوان به حروف الفبا تنزل داد، ولی شعر فقط الفبا نیست. هرآنچه که بودا گفته را میتوان به الفبا تنزل داد، ولی آن گفتهها فقط الفبا نیستند. این کاری است که فروید انجام داده ـــ همه چیز را به سکس تنزل داده است.
سکس فقط الفبای عشق است:
آجرهایی که میتوان از آنها یک تاجمحل ساخت. ولی تاجمحل فقط آجر نیست. میتوانی آجرها را رویهم بچینی؛ یک تاجمحل نخواهد شد. تاجمحل ترکیبی است از عشق بینهایت، خلاقیت بینهایت. آجرها فقط بخش قابلدیدن آن هستند. آجرها فقط آن نادیدنی را بهنوعی دیدنی ساختهاند تا بتوانید آن را احساس کنید. آجرها کمک میکنند تا آن نادیدنی قابل حسکردن شود، ولی آجرها آن نادیدنی نیستند.
سکس درست مانند آجرها است. و اگر سکس را رویهم انباشته کنی، باید که به اشکها منتهی شوند. این زن میباید زنی بسیار فهمیده بوده باشد.
مردم به همدیگر نگاه میکنند، ولی ابداً همدیگر را نمیبینند. آنان فقط به دنبال موردهای جنسی هستند. زنی از خیابان عبور میکند. آیا تاکنون به یک زن بعنوان یک موجود نگاه کردهای؟ گاهی به زنی علاقمند میشوی، ولی نه همچون یک موجود. احساسی از جذبه داری، ولی نه بعنوان یک موجود، بلکه همچون یک مورد جنسی. یا گاهی احساس زدگی پیدا میکنی، این هم جنسی است. یا گاهی علاقهای نداری ــ حوصلهات از او سر میرود: نه جذب او میشوی و نه احساس انزجار داری، فقط بیتفاوت هستی ـــ ولی این هم جنسی است!
و تاوقتیکه با کسی برخورد نکنی که بتوانی بعنوان یک موجود به چشمان او نگاه کنی، نه بعنوان یک مورد جنسی؛ کسی که تو را بعنوان یک وجود دوست داشته باشد….. آنوقت دوست خود را یافتهای ـــ نه قبل از آن.
ما همواره به دنبال چیزی هستیم که خواستهای برای آن داریم. مردانی که به زنان نگاه میکنند؛ زنانی که به مردان نگاه میکنند، به یکدیگر نگاه نمیکنند؛ به دنبال چیزی هستند. به دنبال خوراک خودشان هستند. اشتهایی دارند، یک گرسنگی ـــ این یک گرسنگی جنسی است. برای همین است که وقتی کسی بعنوان یک مورد جنسی به تو نگاه میکند ناراحت میشوی؛ زیرا او هویت تو را به سطح یک حالت لجن تنزل داده است. او تو را به پایینترین وجه و پایین ترین نردبام وجودی تو تنزل داده است.
شخص میتواند بدون اینکه تو را پایین بیاورد به تو عشق بدهد. درواقع، عشق هرگز کسی را تنزل نمیدهد. عشق به تو کمک میکند تا به ورای چیزهای معمولی بروی، کمک میکند تا اوج بگیری. عشق تو را مراقبهگون و مسرور میسازد
عشق نخستین گواه برای وجود خداوند است؛ شاهدی بر اینکه زندگی فقط مادّه نیست و انسان فقط بدن نیست؛ که روح وجود دارد؛ و یک دنیای ماورا وجود دارد.
ادامه 👇
@oshoi
زمانی که بدون هرگونه قضاوتی مشکلات را درزندگی بپذيريد:
انرژی و کیفیت آنها شروع به تغییرمیکند و دیگر درد نخواهند بود
درد و اندوه به شادی و سرور تغییر ماهیت میدهند.
#اشو
#اولین_و_آخرین_رهایی
@oshoi
با شهامت بودن
به معنای زندگی کردن با #دل است.
در حالی که آدم ضعیف با مغزش زندگی می کند.
#اشو
@oshoi
ادامه مطالب فصل سوم کتاب:
آموزش فراسو
بودا میگوید:
کسی که قانون( دامّا ) را فهمیده باشد:
هیچ تعصبی در دلش ندارد. هیچ چیزی را که آرزومندش باشد ندارد
افکار طریقت مانع او نبوده
و درگیر کارما هم نیست
بدون تعصب، بدون اجبار، بدون انضباط
بدون انضباط، بدون اشراق و اهمیت ندادن به مرتبهبندیها
بااینحال او در خودش تمام اعتبارها را دارد. این را طریقت میخوانند
یک وعده خوراک در روز؛ و خوابیدن زیر درخت، که نباید تکرار شود
آنان که سر و صورت خودشان را میتراشند و شرامانا میشوند و در طریقت آموزش دریافت میکنند
باید تمام داراییهای دنیایی خود را وانهند
و باهرآنچه که از گدایی به دست میآید راضی باشند
انسان فهیم در یک حالت رهاشدگی let-go تمام قرار دارد. او به قانون اجازه میدهد تا عمل کند. اگر به زبان مذهبی قدیم، به زبان غیربودایی بخواهی، میتوانی آن را تسلیمشدن به خداوند بخوانی
آنوقت فرد مخلص میگوید:
“حالا من دیگر وجود ندارم، فقط تو هستی من فقط فلوتی بر لبهای تو هستم، یک نِیِ توخالی. تو بخوان: ترانه از تو خواهد بود؛ من فقط یک گذرگاه هستم.”
این زبان قدیمی مذاهب است
بودا با زبان قدیمی مذاهب راضی نیست
بودا با زبان شاعرانه راضی نیست
بودا بیشتر زبان علمی را دوست دارد
او همانند آلبرت آینشتن، یا نیوتن، یا ادیسون صحبت میکند. او در مورد قانون حرف میزند. حالا انتخاب با شماست. تفاوت فقط در زبان است، ولی نکته اساسی در رهاشدگی است، یک تسلیم تمام و بیقیدوشرط.
بودا گفت:
آنان که سر و صورت خودشان را میتراشند و شرامانا میشوند و در طریقت آموزش دریافت میکنند
باید تمام داراییهای دنیایی خود را وانهند
و باهرآنچه که از گدایی به دست میآید راضی باشند.
یک وعده خوراک در روز؛ و خوابیدن زیر درخت، که نباید تکرار شود
زیرا آنچه فرد را احمق و غیرمنطقی میسازد، وابستگیها و شهوات است
آنان که سر و صورت خودشان را میتراشند و شرامانا میشوند
درست همانطور که من روی ردای سرخرنگ و تسبیحی بر گردن شما تاکید دارم، بودا تاکید داشت که سالکان او سر و صورتشان را بتراشند. اینها فقط اشارات ظاهری هستند، آنها را تحتالفظی نگیرید. اینها فقط حرکات و اشاراتی هستند که شما آمادهی تسلیمشدن هستید. هیچ معنای دیگری ندارند. تنها معنی آن در این است که شما آماده هستید با بودا حرکت کنید
وقتی به سلوک مشرّف میشوید؛ فقط به من بله میگویید
میگویید:
آری، اشو، من با تو میآیم. حتی اگر بگویی کاری دیوانهوار انجام دهم، آمادهام تا انجامش بدهم
حالا، این عملی دیوانهوار است: پوشیدن ردای نارنجیرنگ! چه فایدهای دارد؟ ولی این فقط حرکتی است که شما حتی حاضرید مورد تمسخر واقع شوید؛ حتی اگر مردم فکر کنند که این مسخره است، آماده هستید تا عمل کنید. آمادهاید تا مورد تمسخر قرار بگیرید، ولی آمادهی رفتن با من هستید، به هر قیمتی. این تنها یک اشاره است از تسلیم شما
بودا میگفت که شرامانا باید در ناامنی زندگی کنند. برای همین او گداییکردن را پیشنهاد داده بود. بازهم، این را تحتالفظی معنا نکنید. سعی کنید روح آن را درک کنید. او میگوید که نمیتوانید صاحب هیچ چیز باشید؛ مالکیت هرچیزی غیرممکن است. زندگی ناامن است و هیچ راهی برای امنبودن وجود ندارد. مرگ میآید و تمام امنیتهای شما را نابود میکند. پس زحمت نکشید. حتی اگر یک گدا باشی، شاد باش، با خوشحالی یک گدا باش. نگرانی زیاد در مورد امنیت خود بیفایده است
ناامنبودن زندگی را درک کنید، آن را بپذیرید در خودِ همان پذیرش، در امنیت خواهید بود
....یک وعده خوراک در روز؛ و خوابیدن زیر درخت، که نباید تکرار شود…
زیرا بودا میگوید که اگر یک چیز را بارها و بارها تکرار کنید، یک عادت میشود، عادتی مکانیکی. و زمانی که مکانیکی شوید، هشیاری را از دست میدهید. پس تکرار نکنید. به تغییر موقعیت ادامه بدهید، پس در هر وضعیتی باید هشیار بمانید. پیوسته شهرها را عوض کنید. دوبار از یک خانه گدایی نکنید و دوبار زیر یک درخت نخوابید. اینها فقط ابزارهایی هستند که شما را هشیار نگه دارند.
آیا تماشا کردهاید؟ اگر وارد خانهای جدید بشوید، برای چند روز بسیار احساس ناراحتی میکنید. رفتهرفته به آن خانهی جدید عادت میکنید و سپس احساس میکنید در خانه هستید. قدری زمان میبرد: بین سه روز تا یک هفته، منزل جدید به خانه تبدیل میشود. آنوقت آن منزل یک عادت میشود. بودا میگوید قبل از اینکه چنین اتفاقی بیفتد، حرکت کن! حتی زیر یک درخت دوبار نخواب؛ زیرا ذهن تمایل دارد که مدعی شود!
گداها نیز مدعی هستند. یک گدا زیر درختی مینشیند و گدایی میکند. آنوقت او به هیچ گدای دیگر اجازه نمیدهد که در همانجا بنشیند! خواهد گفت، “برو جای دیگر! این درخت من است!” گداها هم مناطق تحت تسلط خودشان را دارند! یک گدا در یک منطقه خاص گدایی میکند، به گداهای دیگر اجازه نمیدهد به آنجا بیایند
ادامه👇
#اشو
@oshoi
ادامه ـ
بودا میگوید: “گفتار درست یعنی سخنان بسیار صادقانه.”
انجیل میگوید: در ابتدا کلمه بود… و سپس همهچیز وارد شد.
بودا میگوید: “اگر کلام را رها کنی، واقعیت وجود خواهد داشت.” آن ابتدا اگر ساکت باشی، آنوقت هرچه که بگویی اهمیت خواهد داشت.
آیا تماشا کردهای؟ اگر یک روز روزه بگیری، روز بعد گرسنگی تو اشتهای دیگری خواهد داشت، یک گرسنگی تازه در تو ایجاد میشود. اگر هر روز خودت را پر کنی، پیوسته، و هرگز روزه نگیری؛ زبان گرسنگی را کاملاً فراموش خواهی کرد: آن تازگی، آن زیبایی و زندهبودن گرسنگی را از یاد خواهی برد. یک روز را روزه بگیر و روز بعد یک گرسنگی تازه ایجاد خواهد شد و روز بعد مزّهها تفاوت خواهند داشت. خوراک همان است ولی طعم آن بهتر است ـــ زیرا این گرسنگی است که آن را خوشمزه میسازد.
و همین چیز با کلمات رخ میدهد. ساکت بمان و سپس چیزی بگو و خواهی دید: کلام تو قدرتی در خودش دارد.
سکوت مانند روزهگرفتن است: به کلام تو زندگی میبخشد. و در این دنیا فقط کسانی که در سکوت عمیق بودهاند بسیار اهمیت پیدا کردهاند، و کلامشان ارزشی ابدی داشته است.
بودا ماهها در سکوت زندگی میکرد، ماهاویرا دوازده سال در سکوت بود. مسیح هرگاه احساس خستگی میکرد به جنگل میرفت و به مریدانش میگفت “مرا تنها بگذارید.” او چهل روز در سکوت بود و سپس بازمیگشت. و آنگاه کلام او ارزشی برای آنان داشت: هر کلام او مانند یک الماس بود.
اگر واقعاً بخواهی که کلام تو ارزشمند باشد، پس سکوت را بیاموز. هرچه بیشتر و بیشتر ساکت بمان؛ آنگاه یک روز خواهی دانست که “گفتارِ درست” چیست.پایان
و در ادامه
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۴/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
و در ادامه ـ
🔹سومین گام: “گفتارِ درست” است.
بودا میگوید: فقط چیزی را بگو که هست. هرگز وارد افسانهها نشو. فقط آنچه را که واقعی و حقیقی است بگو. فقط چیزی را که تجربه کردهای بگو. هرگز در مورد تجربههای دیگری صحبت نکن. اگر چیزی در مورد خدا نشناختهای، لطفاً هیچ چیز در مورد خدا نگو ـــ زیرا هرچه که بگویی یک دروغپردازی است، یک کفر و یک گناه است. زیرا هرچه که بگویی اشتباه خواهد بود. اگر خدا را شناختهای؛ فقط آنوقت بگو: وگرنه هرگز.
اگر دنیا به این سخن بودا، به این “گفتار درست” گوش میداد؛ اینک دنیا زیباتر بود و کمتر سردرگم. او میگوید: فقط آنچه را که تجربه کردهای بگو، چیزی که در تجربهات ریشه دارد. هرگز چیزی غیر از این را نگو.
فقط در این مورد فکر کن: ما چند بار در مورد چیزهایی حرف میزنیم که تجربه نکردهایم، که چیزی در موردشان نمیدانیم! شاید شنیده باشیم، شاید خوانده باشیم، ولی این تو را قادر نمیکند تا چیزی بگویی. تمامش قرضگرفته شده است و چیزهای قرضی هرگز حقیقت نیستند. فقط چیزی را بگو که وجود دارد. واقعگرا باش و نه افسانهپرداز.
بودا هیچ اسطورهشناسی خلق نکرد. او میگوید: “اگر شروع به افسانهپردازی کنی، پایانی برایش نخواهد بود.” و بسیاری از ادیان در دنیا، ۹۹٪ افسانه هستند.
هندوها میگویند: یک بهشت و یک جهنم وجود دارد. جینها میگویند هفت بهشت و هفت جهنم وجود دارد. و در زمان ماهاویرا یک آموزگار به نام گوشالا Gosala بود که میگفت: “من میدانم که هفتصد بهشت و هفتصد جهنم وجود دارند!”
حالا میتوانی به بازی ادامه بدهی: پایانی برایش نیست و نیازی به اثبات آن نداری. افسانهها به نام مذهب میتوانند ادامه داشته باشند. به اسم مذهب هرگونه چیز احمقانهای میتواند گفته شود.
و هیچ راهی نیست که قضاوت کنی اینها درست هستند یا نادرست. هیچ راهی برای معتبردانستن یا معتبرندانستن آنها وجود ندارد؛ نمیتوانی ثابت کنی، نمیتوانی انکار کنی. برای همین است که انواع چیزهای بیمعنی و مسخره ادامه دارد.
روی زمین سیصد مذهب و دین وجود دارند. هرکدام افسانههای خودشان را دارند. تمامشان تخیلی هستند. و البته اگر بخواهی از افسانهها و تخیلات لذت ببری، آنوقت میتوانی لذت ببری.
آیا میدانید که کریشنامورتی همیشه کتابهای تخیلی جنایی میخواند؟ او هرگز گیتا یا قرآن یا انجیل را نمیخواند. هیچکس از او نپرسیده چرا، ولی من دلیلش را میدانم ـــ زیرا اینها تمامشان مثل هم هستند. چه یک داستان جنایی بخوانی و چه انجیل یا قرآن را بخوانی هیچ تفاوتی ندارد. برخی داستانها جنایی مذهبی هستند و برخی دیگر داستانهای جنایی غیرمذهبی.
شاید تعجب کنید که مردی با ویژگیهای کریشنامورتی چرا باید داستانهای جنایی بخواند، ولی این بسیار نشاندهنده است که اگر بخواهی یک داستان تخیلی بخوانی، چرا یک داستان جنایی قرن بیستم را نخوانی؟ چرا به عقب برگردی و چیزهای فاسدشده و ابتدایی را بخوانی؟ چرا چیزهای تازه و آخرین مدل را نخوانی؟
بودا میگوید: گفتار درست یعنی: افسانهسرایی نکن، چیزهای محرمانه و سرّی نگو. فقط مطلقاً صادق و اصیل باش.
بارها پیش آمده بود که از بودا سوالاتی میشد و او ساکت میماند و جواب نمیداد. او فقط میگفت: “برای رشد معنوی شما نیازی به این نیست. غیرضروری است.”
یکی میپرسید: “دنیا را چه کسی خلق کرده؟” و بودا میگفت: “نپرسید ـــ زیرا اگر الف خلق کرده باشد یا ب یا پ خلق کرده باشد، چه تفاوتی برای شما دارد؟ یا اگر هیچکس خلق نکرده باشد و بدون خالق بوده باشد، برای شما چه فرقی دارد؟ فقط سوالات عملی و واقعی بپرسید. چیزهایی را سوال کنید که بتوانند به شما کمک کنند. سوالات احمقانه نپرسید.”
حالا، ببینید: او میگوید که این پرسشها احمقانه هستند.! زیرا پاسخ به آنها هیچ کمکی به رشد شما نمیکند. و مردمانی هستند که در مورد این چیزها باهم میجنگند. کسی میگوید: خدا دنیا را خلق کرده؛ دیگری میگوید در شش روز خلق کرده؛ دیگری میگوید او هنوز مشغول خلقکردن است و خلقت ادامه دارد و هرگز تمام نشده و نقطهی پایانی برایش نیست!
و اینها با هم میجنگند و مشاجره میکنند. بهنظر میرسد که آنان خواهان جنگیدن هستند و هر بهانهای کفایت میکند! و اینها بهانههای زیبایی هستند زیرا هیچ پایانی برایشان نیست. میتوانی تا ابد ادامه بدهی. و آنوقت مردمانی هستند که میپرسند: “خدا را چه کسی خلق کرده؟” پس حالا اینها هم سوال به ظاهر مربوطی را میپرسند!
ولی تمام این پرسشها نامربوط هستند. و بودا میگوید: فقط چیزی را بگو که میدانی، و فقط چیزی را بگو که کمککننده است و فقط چیزهای مفید را بگو. سخنان سبکسرانه و تخیلی نپرس. در گفتار خود صداقت داشته باش.
ادامه
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۴/۴
مترجم: م.خاتمی / زمستان ۱۴۰۲ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
فریب های ذهن
#اشو
با صدای آقای مومنی
@nazeraramesh
#سوال_از_اشو
سخنان شما در مورد هشیاری ذهن سرشار از فیض و برکت است.
در شگفتم اگر شنونده های بودا نیز همینقدر از سخنان بودا استفاده کرده باشند.
#پاسخ
بستگی به شنوندگان دارد. هیچ ربطی به بودا یا من ندارد. بستگی به شنوندهها دارد. اگر با من همسو باشی، آنوقت احساس فیض میکنی؛ اگر با بودا همسو باشی، آنوقت احساس برکت میکنی. نکته در همسویی است.
میتوانی با یک ذهن بسیار منطقی به من گوش بدهی، آنوقت شاید حتی آزرده شوی! میتوانی با دانش انباشتهشدهات به من گوش بدهی، آنوقت شاید حتی مختل بشوی ـــ زیرا من هرآنچه را که میدانی نقض میکنم، مختل خواهی شد. یا اینکه میتوانی با ذهنیت بحث و مشاجره به من گوش بدهی؛ آنوقت من در اینجا صحبت میکنم و تو نیز در ذهن خودت مشغول صحبت هستی ـــ رد میکنی، آری و نه میگویی، بحث میکنی! آنگاه هیچ فیض و برکتی وجود ندارد.
اگر فقط بشنوی
…. دانش کنار گذاشته شده و به من همچون یک ساز موسیقی، یک نوای آهنگین؛ همچون صدای گذر باد در میان درختان گوش بدهی… اگر با من هماهنگ و تنظیم باشی، آنوقت فیض و برکت برمیخیزد. بستگی به شنونده دارد.
آنچه من میگویم زیاد اهمیت ندارد، مهمتر این است که تو چه میشنوی. این دو الزاماً یکی نیستند. شاید من چیزی بگویم و تو چیز دیگری را بشنوی
اگر با همسویی و همدلی عمیق مرا بشنوی، آنوقت فیض و برکت رخ میدهد. همین فیض و برکت برای تمام کسانی که بقدر کافی شهامت داشتند تا با بیدارانی همچون بودا، مسیح، کریشنا همراه شوند رخ میدهد.
اگر با من همراه هستی، اگر با همدلی با من بنشینی، آنوقت رضایت پیدا میکنی.
من چیزی را در شما میریزم ولی اگر قلب خود را باز نکنید، نمیتوانم وارد شوم. ولی اگر قلب خود را باز نگه دارید بزودی پُر و سرشار خواهید شد و همین، شما را از لجن به گل نیلوفرین تبدیل میکند.
گل نیلوفر چیزی نیست جز انرژی سرشار. برای همین در شرق ما به گل نیلوفرآبی بیش از هر چیز احترام گذاشتهایم.
این گل نماد رشد غایی انسان است.
ما آخرین مرکز انرژی وجود شما را ساهاسرار Sahasrar خواندهایم ـــ نیلوفرهزار گلبرگ.
سکس پایینترین مرکز است، ساهاسرار بالاترین مرکز است. با سکس به طبیعت وصل میشوید، با ساهاسرار با خدا یا با آن کُلّ تنظیم میشوید. از لجن به ورای آن بروید، فراسوی لجن بروید و امید این را داشته باشید و دعا کنید و منتظر شوید تا آن گل در وجود شما باز شود و شکوفا گردد.
این امکان دارد. این لحظاتی که اینجا با من هستید بسیار بااهمیت هستند ـــ
ولی شما فقط آنچه را که خواهان آن هستید میشنوید.
#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل چهارم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
این قضاوتهای توست که تو را از شادي دور نگاه ﻣﻲ ﺩاﺭﺩ
و این توقعات توست که تو را ناشاد نگاه می دارد.
و در نتیجه شروع همه اینها روي هم،
همان چیزي است که:
سبب ناراحتی درد و رنج تو می گردد.
#اشو
#osho
تو چیزهای بسیاری را سرکوب کردهای
این سرکوب شدگیها همیشه در ناخودآگاهت هستند و همواره تو را اذیت میکنند، تو را مسموم میکنند. تا زمانی که رها نشوند، نمیتوانی با خودت آسوده باشی
و اگر نتوانی با خودت راحت باشی، چگونه میتوانی با جهان هستی راحت باشی؟
تو با خودت غریبهای و به سرکوب کردن همه چیز ادامه میدهی
زمان زیادی است که عمیقاً فریاد نزدهای، نخندیدهای، اصالتاً نگریستهای، هیچ کاری نکردهای که تمامیتت درگیرش باشد.
در اصل دیوانگی را جمع کردهای. و این سرکوبها آتشفشانی است که هر لحظه میتواند فوران کند
احساس آسودگی و سبکبالی و بیوزنی فقط زمانی میآید که چرندیات جمع شده در تو رها شود و بیرون انداخته شود.
هر آنچه که در تو سرکوب شده را آزاد کن؛
اگر میخواهی فریاد بزنی، فریاد بزن
اگر میخواهی گریه کنی، گریه کن
اگر میخواهی بپری، بپر
اگر میخواهی برقصی، برقص
خجالت نکش
نگران قضاوت دیگران نباش. فقط نگران خودت باش. اگر نگران دیگران باشی نمیتوانی یک اینچ هم از جایی که هستی تکان بخوری
شجاع باش و تمام دیوانگیات را بیرون بریز
#اشو
@oshoi
ادامه👇
آن زن میبایست این نکته را از دست داده باشد. شاید آن زن عاشق مردان زیادی بوده است، ولی هرگاه به روح آنان نگاه کرده چیزی جز خواهش جنسی در آنجا ندیده است.
زنان بسیاری به من میگویند که وقتی با مرد خودشان معاشقه میکنند گریه و زاری میکنند ـــ زیرا مردها فقط عشقبازی میکنند و سپس بهخواب میروند. برای آنان یک رسم و عادت شده: مانند یک داروی خوابآور به آنان کمک میکند که بخوابند. و زن شروع به گریستن میکند. از او استفاده شده و سپس دورانداخته شده. مانند یک شیي پلاستیکی ـــ از آن استفاده میکنی و آن را دور میاندازی. حالا دیگر ابداً اهمیتی ندارد. نیازت برآورده شده است.
ما به دیگری فقط توسط نیاز خودمان نگاه میکنیم؛ آنوقت آن نگاه ناراحتکننده است. وقتی به دیگری همچون یک زیبایی، یک شکوه، یک الوهیت، یک خدا، یک الهه نگاه کنی….
آری، مایلم این را به شما بگویم که:
هر مرد یک خدا است و هر زن یک الهه است. وقتی به همدیگر همچون خدا و الهه نگاه کنید؛ آنوقت دیگری ارضاء میشود؛ خودِ همان نگاه شکوه او را غنیتر کرده و به او کمک می کند تا اوج بگیرد
وقتی کسی با شهوت به چشمان شما نگاه کند، درواقع به اندام جنسی شما نگاه میکند، نه به خود شما. او به شما اهانت میکند، شما را به اندام جنسی تنزل میدهد. میگوید، “من فقط به جنسیت تو علاقمند هستم، به اندام جنسی. به خودت علاقهای ندارم ــ چه زن باشی و چه مرد ـــ تو فقط یک موقعیت هستی، نه هیچ چیز دیگر، ولی علاقهی من به سکس با تو است.”
این دیدگاهی توهینآمیز و خفتبار و تحقیرکننده است.
آن زن میبایست زنی با عشقی عمیق بوده باشد. و اگر عشقی عمیق داشته باشی، همیشه اشک بر صورت داری، زیرا ارضای آن عشق بسیار دشوار خواهد بود.
در این دنیا فقط نیازهای فروتر ارضاء میشوند، زیرا مردم بسیار فرومایه شدهاند. اگرهرگونه نیاز والاتری داشته باشد، رنج خواهی برد
اگر نیازی والاتر داشته باشی، یک شریک مناسب نخواهی یافت؛ تنها خواهی ماند مشکلِ این زن همین بود. و من این را مشکل تمام انسانهای هوشمند میدانم؛ کسانی که قدری درک و فهم دارند.
مردم همه چیز را به پول و سکس تنزل دادهاند. این دو بهنظر خدایان واقعی میرسند ــ یا سکس یا پول! و مردم فقط بخاطر سکس بهدنبال پول هستند، زیرا پول میتواند کمک کند.
سکس خوب است، سالم و زیباست؛ ولی در جای خودش. سعی کن مرا بفهمی:
اگر سکس بعنوان سایه عشق را دنبال کند، بسیار مقدس است. ولی اگر عشق چیزی نباشد جز وسیله برای رسیدن به سکس، اگر چیزی جز یک بازاریابی نباشد، اگر سکس تنها هدف و مقصد باشد؛ آنوقت آن سکس زشت است، آن عشق زشت است؛ آنگاه تمام وجودت، رفتهرفته زشت خواهد شد. مانند یک زخم به زندگی ادامه میدهی و نه مانند یک گُل.
هرگز هیچکس را به سطح یک موضوع جنسی تنزل نده و هرگز اجازه نده هیچکس تو را به چشم یک مورد جنسی نگاه کند
اگر سکس عشق را دنبال کند، اگر با عشق هماهنگ باشد، یک ویژگی کاملاً متفاوتی خواهد داشت. آنگاه دیگر جنسی نخواهد بود. وقتی همچون بخشی از عشق بیاید….
عاشق فردی هستی، میخواهی همهچیز را با او سهیم شوی. وقتی عاشق کسی باشی میخواهی ذهنت را، بدنت را، روحت را، مراقبهات را…. هرچه که داری را با او سهیم شوی. اگر احساسی از زیباشناسی داری، میخواهی معشوق تو شعر تو را سهیم شود، نقاشی تو را سهیم شود، در دیدگاه و در رویاهایت با تو سهیم گردد.
البته اگر عاشق کسی باشی همچنین میخواهی جنسیت خود را با او سهیم شوی؛ آنوقت زیباست، آنوقت چیزی مانند سکس در آن نیست، دیگر آن لیبیدوی فروید در میان نیست. آنوقت انرژی یک ویژگی کاملاً متفاوتی دارد و آنگاه به تو کمک میکند تا بالاتر و بالاتر بروی.
هیچچیز بجز عشق به تو کمک نمیکند که بالا بروی. هیچ چیز مانند عشق به تو یاری نمیدهد ـــ زیرا عشق چنان آرامش، چنان سکون و چنان محتوایی به تو خواهد داد که گویی به وطن رسیدهای. فرد احساس شکرگزاری میکند. دیگر بیگانه نیست و در جهانهستی به وطنش رسیده است.
بهیاد داشته باش:
هرگاه با کسی در ارتباط هستی، هرگز فقط بخاطر سکس در ارتباط نباش، وگرنه تمام وجودت بیمعنی خواهد شد. و با سکس همچون یک نیایش رفتار کن. سکس یکی از درها بهسوی الوهیت است. هیچ عمل کفرآمیزی در این مورد نداشته باش.
فرد فقط وقتی باید وارد معاشقه شود که احساس شادمانی، شکرگزاری و سرور داشته باشد. باید قبل از آن برقصد، آواز بخواند و نزد معشوقش به نیایش بنشیند.
قبل از عشقبازی این بسیار زیباست.
باید همچون محراب خداوند وارد عشقبازی شد. آنوقت عشق چنان رضایتی به شما میدهد که هیچ چیز دیگر نمیتواند.
#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل چهارم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
لحظه را زندگی کن،
لحظه را در تمامیتش زندگی کن،
در حقیقت اش،در ناکجایی اش،
و همه چیز را درباره آینده فراموش کن،
هیچ زمان دیگری وجود ندارد
آیا تا به حال سر خوردن شبنم از روی برگ را دیده ای ؟
می رود و می رود و می رود...
در آخر می افتد.
زندگی همین است، شبنمی روی برگ، آهسته آهسته سر می خورد.
یک لحظه آنجا بود لحظه دیگر رفته است
یک لحظه اینجاییم و لحظه دیگر رفته ایم
و برای این لحظه کوتاه چقدر هیاهو راه می اندازیم، چقدر خشونت ، چقدر جاه طلبی، چقدر نفرت ، چقدر نزاع و کشمکش....
فقط برای این لحظه ی کوچک
#اشو
#کتاب_سخت_نگیر
@oshoi
اگر بخواهی لحظه بعد ناشاد باشی،
باید همین لحظه ناشاد باشی.
زیرا که ناشادمانی از دل ناشادمانی،
و شادی از درون شادی بیرون میآید.
هر آنچه که بخواهی در لحظه بعد درو کنی،
باید بذر آن را در همین لحظه بکاری.
وقتی به نگرانی اجازه ورود دادی و شروع کردی به این فکر که آشوب خواهد شد، حتماً خواهد شد. تو پیشاپیش بذر آن را کاشتهای.
حالا باید آن را درو کنی.
هر چه بکاری همان را درو خواهی کرد.
پس
مراقب باش که اکنون چه بذری میکاری.
#اشو
@oshoi
بودا گفت:
ده چیز است که توسط تمام موجودات خوب تلقی میشوند و ده چیز که اهریمنی هستند.
اینها چیستند؟
سه تا از اینها به بدن، چهار تا به دهان و سه دیگر به فکر مربوط میشوند.
سه چیز اهریمنی که به بدن مربوطاند اینها هستند:
کًشتن، دزدی و زنا
چهار چیز مربوط به دهان اینها هستند:
غیبت، نفرین، دروغ و چاپلوسی
سهچیز که به فکر مربوطاند اینها هستند:
حسادت، خشم و شیفتگی
تمام اینها خلاف راه مقدس هستند، بنابراین اهریمنی هستند.
تفاوت را نگاه کنید. بودا میگوید اینها خلاف راه مقدس هستند. اگر این ده چیز را انجام بدهی، بدبخت خواهی شد، پیوسته در رنج و تشویش و نگرانی خواهی بود. مشکل است انسانی خشن باشد و رنجور نباشد. اگر کسی را به قتل برسانی، در رنج باقی خواهی ماند. قبل از اینکه بکشی در رنج هستی، وقتی که میکُشی در رنج هستی و پس از اینکه دیگری را کُشتی، در رنج خواهی بود. ویرانگری نمیتواند خوشبختی بیاورد. ویرانگر با قانون خلقت مخالف است.
قانون خلقت این است که خلاق باشی
پس بودا میگوید اگر ویرانگر باشی، در رنج خواهی بود. اگر حسود، شیدایی، اهل رقابت، جاهطلب، تصاحبگر باشی، در رنج خواهی بود. تنها معیار اینکه بدانی چه چیز اشتباه است این است:
هرآنچه تو را رنجور میسازد.
حالا، این یک نگرش بسیار متفاوت است. نه اینکه خدا بگوید، “این کار را نکن!”؛ نه اینکه طبق “ده فرمان” عمل کنی! بودا نیز میگوید ده چیز هستند که باید از آنها دوری کنی، ولی چنین نیست که یک دیکتاتور، حاکم یا سلطان مقتدری مانند آدلف هیتلر یا ژوزف استالین آنجا در آسمان روی تختی نشسته باشد و حکم کند، “چنین کنید و چنان نکنید!” هیچکس آنجا نیست
این خودت هستی که تصمیم میگیری.
بودا فقط معیار را به شما میدهد. دنبال تاکیدهای او باش. او میگوید که این فقط اشتباه است ـــ درست مانند جمع دو و دو که پنج نمیشود. اگر جمع دو و دو را پنج بدانی، هیچکس نمیگوید که تو مرتکب گناه شدهای. فقط اشتباه است، خطا است.
در ادبیات بودایی چیزی به اسم گناه وجود ندارد؛ فقط خطاها و اشتباهات وجود دارند. هیچ سرزنشی وجود ندارد. میتوانی خطای خود را تصحیح کنی، میتوانی اشتباهت را درست کنی. ساده است. هروقت فهمیدی میتوانی جمع دو و دو را چهار بخوانی
تمام اینها خلاف راه مقدس هستند، بنابراین اهریمنی هستند.
دلیل دیگری برای اهریمنی بودن آنها وجود ندارد: تنها دلیل این است که اینها برایت تولید رنج میکنند. درواقع تو با دنبالکردن آنها رنج خود را خلق میکنی، اگر نمیخواهی رنج ببری، پس از اینها پرهیز کن.
وقتی این چیزهای اهریمنی انجام نشوند، ده عمل نیک وجود دارند.
و این بسیار مهمّ است. باردیگر به این جمله گوش بدهید:
وقتی این چیزهای اهریمنی انجام نشوند، ده عمل نیک وجود دارند
بودا در مورد اعمال نیک صحبت نمی کند. فقط می گوید اگر این ده عمل را انجام ندهید، با آن کُلّ، با آن قانون هماهنگ خواهید بود؛ و هرآنچه که اتفاق بیفتد نیک خواهد بود.
کار خیر یا عمل نیک چیزی نیست که شخص باید انجام بدهد. عمل خیر وقتی است که تو یک کننده نباشی. وقتی در حالت رهاشدگی با جهانهستی باشی، وقتی با قانون، با رودخانه حرکت کنی، عمل خیر اتفاق میافتد. کار خیر یک عمل نیست. اینک گناهی وجود ندارد، فقط اشتباهات هستند. و فضیلت و صوابی هم نیست، وقتی خودت را تسلیم کرده باشی، فقط اتفاقات نیک رخ میدهند.
پس بودا می گوید که از اعمال بد و اهریمنی پرهیز کن. او نمیگوید که کارهای خیر را تمرین کن، فقط میگوید از اشتباهات دوری کن تا با قانون و جهانهستی هماهنگ شوی؛ و سپس هرچه رخ بدهد نیک و خیر خواهد بود.
نیک و خوب مانند سلامتی است. بیمار نباش، آنوقت سلامت هستی. فقط از بیماری پرهیز کن؛ همین؛ و سالم خواهی بود. اگر نزد پزشک بروی و تعریف سلامتی را از او بپرسی، قادر به پاسخ نخواهد بود. خواهد گفت، “نمی دانم. من فقط میتوانم بیماری را تشخیص بدهم. میتوانم برای بیماریها دارو تجویز کنم. وقتی بیماری از بین برود، سالم خواهی بود و آنوقت میدانی که سلامت چیست.”
نگرش بودا همین است. بودا خودش را یک پزشک میخواند، یک وایدیا Vaidya، یک دکتر. او در مورد خودش میگفت، “من فقط یک دکتر هستم. نزد من میآیید، بیماری شما را تشخیص میدهم، دارو تجویز میکنم. وقتی بیماری ازبین رفت، هرچه باقی بماند، همان سلامت است.”
وقتی این چیزهای اهریمنی انجام نشوند، ده عمل نیک وجود دارند.
پس بودا یک انضباط مثبت به شما نمیدهد که آن را دنبال کنید، فقط یک ادراک منفی.
فقط سعی کنید درک کنید، تا دچار اشتباه نشوید، تا با آن کُلّ درخشنده شوید.
هماهنگی، خوشبختی است، و هماهنگی بهشت است. و هماهنگی فقط وقتی رخ میدهد که با آن کُل تنظیم باشید، بودن با آن کُلّ یعنی مقدسبودن.
#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ پایان فصل سوم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
ادامه 👇
بودا میگوید به ذهن اجازه نده تا تنبل شود، اجازه نده تا مکانیکی بشود. هشیار بمان، حرکت کن. راکد نمان، به حرکت ادامه بده. زیرا اگر انسان به وابستگی و تمایلات اجازه بدهد، احمق و غیرمنطقی میشود. اگر وابسته شوی، هوشمندیات را ازدست میدهی و احمق میشوی.
هرچه بیشتر امنیت داشته باشی، بیشتر احمق خواهی شد. برای همین است که انسان های هوشمند بسیار بهندرت از خانوادههای ثروتمند بیرون میآیند…. بسیار بهندرت اتفاق میافتد. چون آنان بسیار امن هستند، هیچ چالشی در زندگی ندارند، هرآنچه را که نیازشان باشد دارند ـــ پس چرا زحمتی بکشند؟ نمیتوانی مردمان ثروتمندی را پیدا کنی که خیلی تیز و هوشمند باشند. آنان تقریباً همیشه قدری گُنگ و خرفت هستند و خودشان را میکِشانند! در راحتی و آسایش خودشان را میکشانند، با رولزرویسهایشان خود را میکشانند ــ ولی درهرصورت در خرفتی و گُنگی خود را به هرترتیبی میکِشانند. زندگی برایشان هیچ چالشی ندارد زیرا همیشه در امنیت هستند.
بودا از این بعنوان یک ابزار استفاده کرد: ناامن باش تا تیز بمانی. یک گدا باید بسیار هشیار و تیز باشد ـــ او چیزی ندارد؛ باید لحظهبهلحظه زندگی کند. برای همین است که بودا اصرار داشت تا سالکان او گدایی کنند. او آنان را بیکو bhikkhu میخواند؛ بیکو یعنی گدا beggar. این درست عکس سنّت رایج بود. در هندوستان سالکان را همیشه سوامی Swami میخواندند ـــ سوامی یعنی ارباب Master. سوامی دقیقاً یعنی صاحب lord. بودا تمام این سنّت را تغییر داد: او سالکان خودش را بیکو خواند: گدا. ولی او یک بُعد جدید، یک معنای تازه و یک چالش جدید را آغاز کرد.
او تاکید داشت: “لحظهبهلحظه زندگی کنید. وقتی چیزی نداشته باشید، هرگز در امنیت نخواهید بود ــ و هرگز احمق نخواهید بود!” آیا مشاهده نکردهاید؟ وقتی پول دارید، تنبل و سست میشوید. وقتی پول ندارید، هشیار میشوید. اگر ناگهان همهچیز را ازدست بدهید بسیار هشیار خواهید شد. اگر قرار باشد با گدایی خودتان را زنده نگهدارید، نمیتوانید در مورد فردا مطمئن باشید. هیچکس نمیداند فردا چه خواهد شد:
آیا میتوانی چیز به دست بیاوری یا نه
آیا میتوانی کسی را پیدا کنی تا چیزی به تو بدهد یا نه؛ این را نمیدانی! فردا هنوز نیامده…. اطمینانی نیست
در این عدم اطمینان، در این ناامنی، هوشمندی تو تیزتر و تیزتر میشود.
بیشتر هوشمند میشوی
#اشو
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا جلد ۱/۴ فصل سوم
#برگردان_محسن_خاتمی
@oshoi
الماسهای آگاهی 19 آذر
با صدای آقای مومنی
@oshoi