تمام مذاهب به شما آموزش میدهند که تقلید کنید: “از مسیح تقلید کن؛ از گوتام بودا تقلید کن، از این و از آن تقلید کن. آنان به تو القاء میکنند که با تقلید کردن یک فرد مومن و مقدس خواهی شد!”
من دوست دارم به شما بگویم: “با تقلید کردن فقط دوباره یک میمون خواهید شد!” تمام قدیسان و مردان مقدس و مثلا مذهبی شما به تکامل داروینی بازگشت کردهاند.
داروین میگوید میمونها انسان شدند، ولی او خبر نداشت که مذاهب سعی دارند تا از انسانها میمون بسازند. و موفق هم شدهاند!
“فقط تقلید کن. تردید نکن، باور کن و دنبال کن.”
کار من درست برعکس است. تردید با ارزشترین چیزی است که شما دارید. آن را ازدست ندهید. هیچ باوری ارزشمند نیست. با تمام وجود به هر آنچه به خوردتان داده اند شکّ کنید و این شکّ شما را به نقطهای میبرد که آن بی چون و چرا (حقیقت غایی) را کشف کنید، چیزی که حتی اگر بخواهی به آن شکّ کنی، نمیتوانی شکّ کنی، چون وجود دارد.
اوشو
@awareness_diamonds
نیروانا هرگز نمی تواند یک هدف باشد.
وقتی که هیچ هدفی ندارید، نیروانا به سوی شما می آید.
شما هرگز به سوی نیروانا نمی روید.
وقتی که شما به هیچ جایی نمی روید،
نیروانا به سوی شما می آید.
می توانید کلمۀ خدا را به کار ببرید:
شما به سمت خدا نمی روید، هرگز کسی نمی تواند به سوی خدا برود
به کجا خواهید رفت؟
او یا در همه جا هست یا هیچ جا
به کجا خواهید رفت؟
شما نمی توانید از خدا یک #موضوع بسازید.
شما نمی توانید از آرزویتان یک پیکان بسازید که به سمت هدفی بنام خدا حرکت کند.
یا خدا در همه جا هست که نمی توانید آنرا یک هدف بسازید،
یا در هیچ جاست که در این صورت هم نمی توانید آنرا یک هدف بسازید.
هیچ کسی هرگز به خدا نرسیده است.
وقتی همۀ رسیدن ها را رها می کنید،
وقتی همۀ چرندیاتِ دستیابی را رها می کنید، ناگهان خدا به سوی شما می آید.
و وقتی او بیاید، از همه جا و از همه طرف می آید.
او به سادگی از هر رشته از وجودتان وارد شما می شود.
شما هرگز به او نمی رسید. همیشه او به سوی شما می آید.
#اشو
#نیروانا_آخرین_کابوس
#ترجمه_آناند_بهرام
@oshoi
اگر خواهان حرکت، پویش و رشد هستید، هرگز قضاوت نکنید.
خداوند یک نقطهی ثابت و بیحرکت نیست؛
خداوند تمامی جنبش و پویش هستی است؛
اگر میخواهید با خداوند همراه باشید باید حرکت کنید و دائما در سفر (درونی) باشید.
در واقع این سفر هرگز پایان نمییابد. قلههای رفیع تر همیشه پیش روی شما هستند.
سفر درونی سفری پایان ناپذیر است. سفر به سوی خداوند سفری تمام نشدنی است.
به این دلیل است که تنها افراد شجاع که به مقصد نمیاندیشد و از سفر خود راضی هستند، از آن لذت میبرند و لحظه لحظهی زندگی برایشان خوشایند است و میتوانند با خداوند همراه و همگام باشند.
آنهایی که بیش از اندازه به مقصد و هدف میاندیشند، همیشه پیشرفت محدود دارند.
آنها هرگز به بینهایت نمیرسند.
اصلا بینهایت قابل دسترسی نیست؛ زیرا اگر کسی به آن دسترسی پیدا کند، دیگر نمیتوان آن را بینهایت نامید.
اگر شما بتوانید به هدفی دست یابید، قطعا آن هدف از وجود شما پستتر و کوچکتر است.
در حقیقت در سفر درونی اصلا هدف و مقصدی وجود ندارد،
به همین دلیل است که زندگی حقیقی مرگی ندارد؛
رسیدن به هدف یعنی مرگ.
اوشو💙
📘این نیز بگذرد
@Nedaye_Agaahi
شما باید جستجوگرِ درون باشید. و شناختن خود باید تنها مسئولیت شما باشد. به شما انواع مسئولیتها آموخته شده بجز این یکی!
به شما گفته شده که مسئول والدین خود هستید، مسئول همسر، شوهر، فرزندان، کشور، کلیسا، بشریت و خدا هستید! فهرست آن تقریباً بیپایان است. ولی اساسیترین مسئولیت شما در این فهرست نیامده.
من مایلم تمام آن فهرست را بسوزانم! شما مسئولیتی نسبت به کشور، به کلیسا و به هیچ خدایی ندارید. فقط برای یک چیز مسئول هستید و آن «خودشناسی» است.
و معجزه اینجاست که اگر بتوانی این مسئولیت را برآورده کنی، قادر خواهی بود با زیبایی تمام و بدون هیچ تلاشی از عهدهی بسیاری از مسئولیتهای دیگر نیز بربیایی.
#اشو
📖«از مرگ به جاودانگی»
مترجم: م.خاتمی / اردیبهشت ۱۴۰۳
@shekohobidariroh
ادامه پاسخ 👇👇
طوری باش که بتوانی آگاه باشی
و روزی که آگاه شدی روزی است که آن عطر سرور برخاسته است
درخت حقیقت گلهای آگاهی را شکوفا ساخته و عطر سرور پراکنده شده است.
رضایت ربطی به این ندارد که تو چه داری یا چه نداری
رضایت به این ربط دارد که تو چیستی هرچقدر هم که اموال گردآوری کرده باشی، شاید همینها نگرانیها و مشکلات تو را بیشتر کرده باشند، ولی رضایت را بیشتر نخواهند کرد. به یقین نارضایتی با وجود آنها بیشتر میشود ولی آنها هیچ ربطی به افزایش رضایت ندارند.
و من نمیگویم که تو باید اموال را رها کنی، یا از خانه فرار کنی و یا کسبو کار خودت را رها کنی. نه، مرا سوءتفاهم نکنید. آنچه خوب است، خوب است. هیچ چیز با رها کردن اموال و فرار، یا با چسبیدن به آنها به دست نمیآید
جایی که هستی بمان،
ولی شروع کن در درون جستجو کنی. در بیرون زیاد گشتهای، اینک به درون برو. حالا آن چیزی را بشناس که با شناختن آن همه چیز به دست میآید و تمام خواستهها بیدرنگ برآورده میشوند.
#اشو
تفسیر اشو از کتاب هندی“بمیر، ای یوگی! بمیر” Maran Hey Jogi, Maran
#برگردان: محسن خاتمی
@oshoi
«من اینجا نیستم که هیچ چیزی را اصلاح یا درست کنم.
من برای باحال بودنش اینجا هستم.»
تو اینجا نیستی که هیچ چیزی را درست کنی؛
چون هیچ چیزی معیوب نیست، بلکه همهچیز به طور دائم در حال تغییر و گسترش است.
این تقلای خودت را رها کن و در جستجوی لذت و حال کردن باش.
و وقتی این کار را میکنی، در همراستایی با ریتم گسترش شگفت انگیز این جهان خواهی بود.
#آبراهام_هیکس
#لذت_سعادت_شادی
پرسش: آیا رنج کشیدن هیچوقت به پایان میرسد؟
بایرون کیتی: خب، همین حالا.
این ذهن یا در حال به یاد آوردن است یا انتظار داشتن.
پس پاسخ این سوال که چه زمانی به پایان میرسد، همین حالا است.
گذشته یک توهم است، مگر اینکه تو خلافش را ثابت کنی. آینده هم یک توهم است، مگر اینکه تو خلافش را ثابت کنی. و آن غیرممکن است.
پس بله، همین حالا.
اما تا وقتی که تو در حال باور کردن افکارت هستی، توهم اینکه حالا نمیشود باقی میماند.
گذشته و آینده توهماتی هستند که من با تصاویر خودم آنها را تقویت میکنم.
#بایرون_کیتی
#درد_رنج
#حالا_اکنون_حضور
انسان به دلیل مفاهیم آرمانی و ایده آل های احمقانه ای که برای خودش ساخته نمیتواند با خودش آسوده باشد، همیشه خود را محکوم می کند و هیچگاه خود را آنگونه که هست نمی پذیرد و برای خودش سردرگمی و زنجیره ای از هرج و مرج درونی و بدبختی ایجاد میکند.
همه ایدئولوژی ها، همه آرمان ها محکوم کننده هستند، زیرا همواره تصویری در ذهن ایجاد میکنند، و وقتی به مقایسه خود با آن تصویر ادامه دهید، همیشه احساس خواهید کرد که چیزی کم است و حس ناکامی خواهید داشت.
اما هیچ چیز کم نیست، و تا جایی که امکان کمال وجود دارد، شما کامل هستید.
سعی کنید این را بفهمید....
چرا از آنچه هستی راضی نیستی؟
در این لحظه چرا خوشحال نیستی؟
چه کسی مانع توست؟
چه چیزی راه شما را بسته است؟
همین لحظه چرا نمی توانید لذت ببرید و خوشبخت باشید؟
مانع در کجاست؟
من به شما میگویم....
مانع از طریق ایده آل پردازی می آید
آیده آل میگوید: چگونه می توانید لذت ببرید؟
تو پر از خشم و نفرت هستی، ابتدا عصبانیت باید از بین برود.
چگونه می توانی سعادتمند باشی؟
تو پر از تمایلات جنسی هستی.
ابتدا جنسیت باید از بین برود.
چگونه می توانی مانند روشن ضمیران و بوداها باشی که همین لحظه را جشن می گیرند؟
در صورتی که وجود تو پر از حرص، شهوت و حسادت است.
اول باید این معایب از بین بروند، آنگاه مانند خدایان خواهی بود. آنگاه انسانی واقعی خواهی بود. آرمان و آینده اینگونه ایجاد می شود و محکومتان میکند.
اگر مدام خودتان را با ایده آل ها مقایسه کنید، هرگز کامل نخواهید بود، غیرممکن است. لحظه ای که بگویید "اگر..." سعادت غیرممکن میشود، زیرا "اگر..." بزرگترین مانع است.
زمانی که بگویید: «اگر آن شرائط برآورده شود، من سعادتمند خواهم بود»، آن شرایط هرگز برآورده نمی شود. و ثانیاً، حتی اگر آن شرایط برآورده شود، تا آن زمان شما ظرفیت جشن گرفتن و لذت بردن را از دست خواهید داد. و حتی آرمانی دیگر و "اگر" دیگر سر بلند میکند.
من دقیقا برعکسش رو به شما میگویم....
همین لحظه مثل خدایان باش
بگذار خشم وجود داشته باشد،
بگذار رابطه جنسی وجود داشته باشد،
بگذار طمع وجود داشته باشد
با وجود همین مثلا معایب زندگی را جشن بگیر
و خواهی دید که هر لحظه جشن بیشتری احساس خواهی کرد و خشم کمتری خواهی داشت.
سعادت بیشتر و طمع کمتر
عشق بیشتر و شهوت کمتر
طمع کمتر و شادی بیشتر
سپس شما به راه راست وارد خواهید شد.
غیر از این نیست....
وقتی یک نفر بتواند زندگی را در کلیتش جشن بگیرد، همه چیزهای نادرست ناپدید می شود، اما اگر ابتدا سعی کنید اول مقدمات ناپدید شدن اشتباه را فراهم کنید، هرگز ناپدید نمی شود و در دور باطل رنج آفرین گرفتار خواهید شد.
درست مثل جنگیدن با تاریکی است. خانه شما پر از تاریکی است و می پرسید: چگونه می توانم یک شمع روشن کنم؟ قبل از اینکه شمعی روشن کنم این تاریکی باید از بین برود. این کاری است که شما انجام میدهید. شما می گویید اول طمع باید برود، بعد آرامش و سرور وارد می شود.
تو احمقی... شمع را روشن کن و تاریکی نخواهد بود.
پس، جشن بگیرید، شعلهای از سعادت و آسودگی باشید و خواهید دید که همه چیزهای نادرست ناپدید میشود. خشم، حرص، شهوت، یا هر چیز دیگری که شما نام میبرید، همه آنچه عیب مینامید فقط فقدان یک زندگی سعادتآمیز و مسرورانه و راحت هستند.
:
#اشو
جاهطلبی برای شخص یک شرافت محسوب نمیشود
بلکه حقارت شخصیت را آشکار میسازد
هرکسی در دنیا از این میترسد که کسی نباشد. هرکس میخواهد صاحب نام باشد، یک شخص بسیار مهم باشد. هرکسی مایل است که مقامی داشته باشد، مشهور باشد و خانهای از خودش داشته باشد
این دیوانگی را چه کسی خلق کرده است؟
این توسط نظام آموزشی ما ایجاد شده.
آن آموزشی درست است که بگوید شما آنگونه که هستید کفایت دارید؛ که نباید فرد دیگری باشید و همینکه هستید کافی است. تمام امکانات خود را کشف، و لذت آن را تجربه کنید. با کسی در مسابقه نباشید. ضرورتی ندارد؛ دلیلی برای این مسابقه وجود ندارد.
اگر نظام آموزشی بتواند تمام افراد را آگاه کند که فرد برای خودش کفایت میکند و بتواند او را قادر کند تا سرور آن را تجربه کند؛ اگر آموزش بتواند تجهیزاتی فراهم کند تا هرکسی تا حد امکان به رشد کامل خود برسد .
تسهیلات و تجهیزات برای رشد، نه برای جاهطلبی؛ تجهیزاتی برای عشق، نه برای رقابت؛ تجهیزاتی برای بیدارشدن و آگاهی، نه برای ایجاد تضاد با دیگران
آنوقت نظام آموزشی قادر خواهد بود تا یک انقلاب اساسی را در دنیا به ثمر برساند.
تا وقتیکه تعلیم و تربیت قادر به این کار نباشد، به نفع انسانها عمل نمیکند؛ برعکس برای انسانها مضر و برای ذهن انسان مسموم خواهد بود
@oshoe
#اشو
پس از سالهای سال تجربیات مختلف در مدیتیشن به این نتیجه رسیدهام که:
دو لایه باید در وجود شما کاملاً شکسته شود.
#خندهها_و_شادیهایی که در وجود شما انباشته شدهاند.
زندگیهای پی در پی از درد و غم باعث انباشته و سخت شدن این لایه در و جودتان شده است.
در صورتی که بتوانید از شر این دو لایه خلاص گردید، برای اولین بار خود واقعیتان را پیدا خواهید کرد.
در صورتی که یک مرد شروع به گریستن کند احتمالا به او میگویید:
«این چه کاری است که میکنی؟
باید از خودت خجالت بکشی،
مگر بچه شدهای که داری گریه میکنی؟»
کافی است امتحان کنید روزی در خیابان شروع به گریه کردن کنید پس از مدت کوتاهی افراد زیادی دور شما جمع میشوند و شروع میکنند به دلداری دادن شما که هر چه اتفاق افتاده فراموش کن. دیگر گریه بس است
اصلاً هیچ کدام نمیدانند که چه اتفاقی برای شما رخ داده است ولی بدون استثنا همگی توصیه میکنند که:
«گریه نکن!»
علت اصلی این است که اگر شما به گریه کردن ادامه دهید آنها نیز شروع به گریستن میکنند زیرا آنها نیز پر از غم و اندوه هستند و آمادهاند تا منفجر شوند.
در اصل گریستن نیز درست مانند خندیدن نشانه سلامتی است.
امروزه دانشمندان کشف کردهاند که خندیدن و گریستن نه تنها از لحاظ فیزیکی بلکه از نظر ذهنی و روانی نیز باعث سلامتی انسان میشوند.
ولی متأسفانه انسان امروزی بیش از حد جدی شده است و نمیتواند به طور کامل و از ته دل بخندد.
اگر شما به عنوان مدتیشن بدون دلیل شروع به اشک ریختن و گریستن کنید... هیچ کس آن را درک نمیکند.
اشک ریختن هرگز به عنوان مدتیشن مورد قبول واقع نشده است
ولی بدانید که:
گریستن نه تنها نوعی مدتیشن است بلکه نوعی دارو نیز به حساب میآید.
پس از مدتی گریستن چشمان شما شفافتر خواهند دید و حتی دید درونی واضح تری نیز خواهید داشت.
تمامی آنچه انسانهای امروز به آن نیاز دارند:
پاکسازی دلها از تمامی تیرگیهای گذشته است و خندیدن و گریستن هر دو به خوبی این کار را انجام میدهند.
گریستن باعث میگردد تا تمامی دردهایی که به صورت پنهانی در درون شما وجود دارند بیرون ریخته و خالی شوند و خندیدن سبب میشود تا تمامی موانعی که بر سر راه شادی و سرور شما قرار دارند از میان برداشته شوند.
#اشو
اولین و آخرین رهایی
@oshoi
در روستایی که من بهدنیا آمدم، سفالگرها زندگی میکردند. و سفالگرها در هند ظروف گِلی را روی الاغها حمل میکنند؛ این تنها موردی در هندوستان است که برای آن از الاغ استفاده میشود
آن سفالگرها در نزدیکی خانهی ما اقامت داشتند و الاغهای بسیار زیبایی داشتند، ولی آنان تمام روز را مشغول حمل بار بودند. فقط شبها آزاد بودند و من شبها یکی از آنها را میگرفتم
در هندوستان هیچکس سوار الاغ نمیشود، زیرا الاغ را موجودی میدانند که نباید لمس شود! من سوار الاغ میشدم…. تمام خانوادهام شرمنده میشدند، زیرا همسایگان میگفتند: “پسرتان را دیدیم که روی یک الاغ نشسته بود. بگویید که به رودخانه برود و خودش را بشوید وگرنه نگذارید وارد خانه شود!”
پدرم میگفت: “اگر خیلی سواری دوست داری، میتوانیم برایت یک اسب بخریم.”
گفتم: “من هیچ علاقهای به اسب ندارم، الاغها را دوست دارم؛ آنها خیلی فیلسوفمآب و غیرقابل پیشبینی هستند. الاغ میتواند در هر نقطهای بایستد و هر کاری که بکنید حرکت نمیکند. نمیتوانید سردربیاورید که چرا ایستاده! و بر خلاف دانش عمومی، الاغها نفهم نیستند، تجربهی من این است که آنها بسیار حیلهگر هستند، سیاستمداران زرنگی هستند!”
پدرم گفت: “آیا میخواهی در مورد الاغها رسالهای بنویسی؟!”
گفتم: “میتوانم بنویسم، زیرا تجربهی من با الاغها شاید از هر کس دیگری بیشتر باشد!”
الاغسواری کار سختی است ـــ اسبسواری کار سختی نیست. الاغها بسیار حیلهگر هستند، هرگز از وسط جاده نمیروند؛ همیشه به چپ یا به راست میروند تا زانوی شما به دیوار مالیده شود. طبیعی است که باید پایین بپرید. نگهداشتن آنها در وسط جاده کار سختی است؛ یا به چپ میروند و یا به راست، ولی هرگز از وسط راه نمیروند.
پس به پدرم گفتم: “الاغها راستگرا هستند، چپگرا هستند ولی بودایی نیستند.”
بودا همیشه به مریدانش آموزش میداد: “راه میانه را انتخاب کنید.” الاغها تنها کسانی هستند که بودا قادر نبوده آنها را متقاعد کند!
و من فکر نمیکنم آنها احمق باشند، زیرا وقتی کسی روی آنها سوار نیست، در وسط جاده راه میروند. آنها زرنگ هستند! و در روزهای داغ میتوانید ببینید که زیر درختان میایستند. خودِ صورت الاغ فلسفی است، گویی که روی موضوعات بزرگی تعمق میکند. فقط به صورت یک الاغ نگاه کنید و همیشه احساس میکنید که خیلی زیاد مشغول فکرکردن است.
عاقبت خانوادهام تصمیم گرفتند که من نباید وارد آشپزخانه شوم، “چون ما دقیقاً نمیدانیم که آیا تو سوار الاغ شدهای یا نه.” پس من همیشه بیرون از آشپزخانه مینشستم؛ اجازه نداشتم وارد شوم، مخصوصاً مادربزرگم اجازه نمیداد…. من از طبقهی نجسها بودم!
هر کودک بر خلاف ارادهاش منضبط شده. بنابراین طبیعی است که احساس خوبی به والدین و مربیان نداشته باشیم؛ آنها تمام خوشیهای شما را میگیرند. آنها به چیزهایی که تو علاقهداری، علاقمند نیستند؛ و چیزهایی که مورد علاقهی آنان است، برای تو بیفایده هستند
برای نمونه، از پدرم پرسیدم: “من چرا باید تاریخ بخوانم؟ چرا باید جغرافی بخوانم؟ چه فایده دارد که بدانم آشوکا در زمان خاصی فرمانروای هندوستان بود؟ من هیچ فایدهای نمیبینم. من فرمانروای هندوستان نخواهم شد، من برنمیگردم تا با او ملاقات کنم. او هرگز اهمیتی به من نمیدهد و من باید در مورد او بخوانم!”
“و درس جغرافی! من با قسطنطنیه چکار دارم؟ من هرگز به آنجا نخواهم رفت! این را قول میدهم. پس چرا باید در مورد جغرافیای آنجا بخوانم؟!”
پدرم میگفت: “بحث نکن، فقط کاری را بکن که تمام بچههای دیگر میکنند”
گفتم: “من خواهم کرد چون تو مرا وادار میکنی. ولی به یاد داشته باش که در من خشم و بیقراری ایجاد میکنی. من ناتوانم، کوچک هستم. تو هرکاری میتوانی بکنی، ولی یادت باشد: یک روز تو پیر خواهی شد و من جوان خواهم بود؛ تو ناتوان خواهی بود و من قوی خواهم بود. آن روز تسویه حساب خواهیم کرد ـــ و میدانی که حافظهی من بد نیست!”
او به سر خودش میزد و میگفت: “با تو چه کنم؟ تو یک دردسر هستی، همیشه مایهی عذاب هستی. ولی بااین حال، من به صداقت تو احترام میگذارم. هیچ فرزندی این را به پدرش نمیگوید که «وقتی پیرشدی باهم تسویه حساب میکنیم!» تو صداقت داری”
من از والدینم سپاسگزارم ـــ از صبری که با من داشتند….
هر کودک باید که قدری خشمِ سرکوبشده داشته باشد. ولی لحظهای که خودت را بشناسی تمام خشمها ذوب میشوند و میروند، زیرا برای نخستین بار چیزهایی را میبینی که قبلاً قادر نبودی ببینی. حالا میتوانی ببینی که اگر پدرت تو را با زور به مدرسه میبُرد، با تو مخالف نبوده، دشمن تو نبوده. اگر از تو میخواسته به بخانه برگردی و نیمه شب در خیابانها پرسه نزنی، باتو مخالف نبوده؛ از تو مراقبت میکرده.
#اشو
📖«از مرگ به جاودانگی»
مترجم: م.خاتمی / اردیبهشت ۱۴۰۳ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
:
بگذارید روح موجب حرکت شما شود، نه نفس
بگذارید قلب شما را به پیش براند، نه ذهن
خود را تسلیم تمامیت کنید.
خود را ابزاری در دستان کل هستی قرار دهید.
اجازه دهید خدا اختیار شما را به دست بگیرد.
شما فقط خالی و تسلیم باشید و خود را در حالتی از رهایی و آسودگی قرار دهید.
بگذارید "او" قلب شما را برانگیخته و هدایت کند.
پس از آن همه چیز زیبا خواهد شد و هر اتفاقی که روی دهد، نیکو و پسندیده خواهد بود. و هیچ چیز غلطی امکان ندارد که اتفاق بیفتد.
هر چیزی که از نفس برآید غلط است.
هر آنچه که نفس انجام دهد، حتی اگر ظاهراً کارهای پسندیده و معنوی باشد، تو را به سوی جهنم و رنج و بدبختی سوق میدهد.
نفس خود را رها کن.
و بگذار هستی تو را به تصرف خود درآورد.
به طور خصوصی و به میل خود زندگی نکن.
بگذار خدا از طریق تو زندگی کند.
و سپس همه چیز روبراه خواهد شد.
هر کاری که از طریق خداوند انجام شود خوب است.
#اشو
پرسش: کدام دین و مذهب به خدا نزدیکتر است؟
ست: شاید بودیستها،
اما هیچ دین و مذهبی واقعا نزدیک (به خدا) نیست.
نزدیکتر، مرد یا زنی است که خودش را با گذران هر روز هویت میدهد ...
نزدیکتر، آن کسی است که وقتی به ککی صدمه میزند، گریه میکند ...
نزدیکتر، آنهایی هستند که آگاهی در هر سنگ، درخت، و پرنده را مورد ارج قرار میدهند ...
نزدیکتر، تجربه کردن هر لحظه است ...
او، در هر چیزی که تو میشناسی، وجود دارد.
و وقتی تو مثلا مورچهای را میکشی،
به معنای واقعی بخشی از او را کشتهای.
#ست
#هستی_وجود
#آگاهی
تفاوت بزرگی بین بلوغ و پیری وجود دارد.
مردم خیال میکنند پیر شدن یعنی بالغ شدن،
اما پیری به جسم تعلق دارد
همه پیر می شوند،
اما لزوما همه بالغ نمی شوند.
بلوغ رشدی درونی است.
#اشو
@oshoi
خدا نداي باطن توست:
تو به هيچ راهنما و به هيچ آموزشي در مورد زندگي خود احتياج نداري.
اما بايد يك كار را انجام دهي:
بايد به #درون_خويش روي آوري تا بتواني آن نداي آرام و آهسته را بشنوي.
زماني كه آن صدا را شنيدي و دانستي چگونه مي توان آنرا شنيد، زندگي ات كاملا دگرگون مي شود.
آنگاه هركاري انجام دهي درست و شايسته خواهد بود.
انساني كه ندای باطن مي داند و مي تواند آنرا بشنود ناگزير از فضيلت و پاكدامني است.
وقتي آن ندا را بشنوي نمي تواني در خلاف جهت آن گام برداري، زيرا هيچكس تا به آن حد احمق نيست.
چنين حماقتي در تصور نمي گنجد.
تو فقط بايد به درونت گوش دهي و از #قلبت پيروي كني.
اين كار فضيلت واقعي، اخلاق و خوش اخلاقي واقعي است كه از عمق باطن تو برمي خيزد و چيزي نيست كه از بيرون بر تو تحميل شود.
#اشو
@oshoi
مردم قادر به لذت بردن از زندگی نیستند،
زیرا نمیدانند چگونه لذت ببرند.
آنها زندگی خود را آشفته میسازند
و بعد فکر میکنند که
زندگی بیارزش و سراسر بدبختی است
به خاطر بسپارید:
اگر زندگیتان تبدیل به جشن و شادی نمیشود، معنایش این است که
در شما اشکالی وجود دارد،
نه در زندگی....
من شما را مسئول میدانم،
نه زندگی را ..
#اوشو
@jaaanodel
خودت باش
آرامش و لذت و سعادت میراث واقعی توست
#رابرت_آدامز
عاشقتم نور زیبا
@shadyekoochak
نه سوامی،
هیچ سیستم یوگایی،
هیچ دین و مذهب سازمان یافتهای،
هیچ دکترین یا باوری،
نمیتواند تو را به کشف حقیقت برساند.
فقط ذهن آزاد میتواند.
و این بدیهی است، مگر نه؟
تو نمیتوانی حقیقت هیچ چیزی را با صرف اینکه به تو گفته شود آن حقیقت چیست کشف کنی،
چون آنوقت آن اکتشاف مال تو نیست.
اگر به تو گفته شود که شادی و سعادت چیست، آیا آن، سعادت و شادی است؟
#کریشنا_مورتی
#خودآگاهی_اشراق
رنج به محضِ اینکه به شما آموزش داد از بین خواهد رفت .
آدمی شاگرد و درد استادِ اوست
/channel/eckharttoll
:
شما فقط وقتی می توانید قدرت عشق ورزیدن به دیگران را پیدا کنید که چنان در عشق خدا مستغرق شوید که به حال وجد برسید.
لحظاتی فرا می رسند، به قدری عاشقید که اگر آن عشق را با دیگران تقسیم نکنید دیوانه خواهید شد.
وقتی اینگونه سرشار از عشق شوید، اگر آن را خالی نکنید به شدت دچار مشکل خواهید شد.
:
ولی شرایط فعلی شما کاملاً متفاوت و به گونه ای دیگر است. کاملاً متضاد.
هر یک از شما کاسه ای خالی هستید.
آواره مثل یک گدا پرسه می زنید.
عاجزانه از دیگران تمنا می کنید کاسه تان را پُر کنند.
هر کسی را که می بینید، با هر مشقت و خواری از او می خواهید که ذره ای عشق به سویتان پرتاب کند.
چشمانتان مستأصل عشق است.
عشق را گدایی می کنید.
حتی با لبخندی که نثارتان می شود، سراپایتان به لرزه در می آید.
پایانی برای دریوزه گری نیست.
اگر در کاسۀ گدایی که به دستتان گرفته اید، سنگی هم پرتاب کنند، می انگارید که تکه الماسی است.
تمام مدت در بین خودتان، عشق از یکدیگر گدایی می کنید.
ولی بهتر است بدانید آنهایی که شما از آنها گدایی عشق می کنید، خودشان مثل شما تهی از عشق هستند.
آنها فقط می توانند با شما مشاجره کنند،
نمی توانند عشق به شما بدهند.
حتی اگر بخواهند عشق به شما بدهند هم نمی توانند.
شما گدا هستید، کاسه گدایی به دست جلوی دیگری.
هر گدا یک نفس پرست است.
هر گدایی فکر می کند یک امپراطور است.
ولی در درون او همواره فقط یک گداست.
او آنقدر می تواند بدهد که می گیرد.
هر وقت کمی عشق به کسی می دهید، به دنبال این هستید که در عوض کمی عشق باز پس بگیرید.
این یک معامله است، تلاش در ایجاد یک داد و ستد پایاپای در عشق.
طرف شما نیز در این فکر است که شما را استثمار کند.
در این دنیا همه از هم عشق گدایی می کنند.
پسر از پدرش،
پدر از پسرش،
دوستی از دوست دیگر،
و هرگز هیچ یک نمی بینند، کسی که از او گدایی عشق می کرده اند، خودش برای گدایی عشق به دنبال شان بوده است.
این است دلیل شکست چنین عشق هایی. اصولاً این گونه فریب ها و نیرنگ ها فقط چند روزی دوام خواهند داشت،
خیلی زود خواهید فهمید که طرفتان هم خودش یک گداست و آن وقت به مخمصه می افتید.
:
کبیر می گوید:
وقتی نفس ات را دادی،
دیگر فرقی نمی کند که شاه باشی یاگدا، سیاه باشی یا سفید.
آنوقت است که می توانی خودت را لبریز از عشق کنی، آنقدر که پر شوی.
او می گوید:
نمی توانی عشق را در بازار بخری،
چون آنوقت بین فقیر و غنی فرق خواهد بود.
چون غنی وُسع خرید دارد و فقیر نه. عشق را می توان بدون هیچ مشکلی بدست آورد
بدون پرداخت بهایی
برای بدست آوردن عشق پرداختی وجود ندارد اصلاً!
👇👇👇👇👇👇👇
https://www.instagram.com/p/BcpqshVnLvp/?igshid=apcv82kxbm6a
زندگی یک بازی است. آن را بیشتر از یک بازی نگیرید. وقتی آن را بیشتر از یک بازی بدانی، بیدرنگ دچار دردسر خواهی شد. زندگی را همچون یک نمایشنامه و بازیگری درک کن.
آیا در بازیگر بودن هیچ رنجی وجود دارد؟ وقتی کسی در یک نمایشنامه نقشی را بازی میکند، آن را با احساس و لذت بازی میکند. حتی در ایفای نقش راوانا(شیطان)، در نمایش راما، فرد نیازی ندارد که ذرهای رنج بکشد.
هیچکس نمیرود و گریه نمیکند که، “اوه....! من چقدر بدبختم که باید نقش راوانا را بازی کنم!” به محضی که پرده فرو افتد، راما (خدا) و راوانا (شیطان) برابر میشوند. روی صحنه هر دو آماده بودند تا جان دیگری را بگیرند، ولی به پشت پرده برو و ببین.... آنها با هم نشسته و چای مینوشند و غیبت میکنند و میخندند. و سیتا هم درست بین آن دو نشسته است، بدون سوالی در مورد ربوده شدنش و نجات یافتنش!
زندگی یک نممایش است، ولی فقط کسانی آن را تماماًً بعنوان یک نمایش میشناسند که به آن تهی بودن دست یافته باشند. فقط بخند و بازی کن و غمگین و مشکلدار نباش، نگذار ذهنت بیجهت جدّی باشد. مصیبت زده نباش.
ولی میتوانید ببینید که برخی از مردم از نظر دنیایی و مادی دچار دردسر هستند و برخی از نظر مذهبی دچار دردسر هستند. هردو رنجورند. (یکی این دنیا را جدی گرفته، دیگری آن دنیا را جدی گرفته) یکی به دنبال پول است، ذهنش دچار درسر است؛ دیگری پول و مادیات را نفی میکند و ذهنش جور دیگری مختل شده است. یکی میگوید هر چه با زنان بیشتری باشم بهتر است؛ دیگری حتی از نگاه کردن به زنان هم وحشت دارد...
ولی هر دو دچار اختلال هستند، هیچکدام نیاموختهاند که بخندند و بازی کنند. آنان هنر بازی کردن را نیاموختهاند. بسیار جدّی هستند. فوق جدّی هستند! بیماری آنان همین جدّی بودن است.
اوشو
توضیح:
نماشنامه راما نمایشی باستانی در هند است که در آن راوانا که تجلی شیطان است "سیتا" را که معشوقه راما (تجلی خداوند) است میدزد و اینگونه جنگی بزرگ بین راما و راوانا در میگیرد و در نهایت راوانا شکست میخورد و سیتا آزاد میشود
@awareness_diamonds
عدم_وابستگی
استفادهی ابزاری از شخص، بزرگترین عمل غیر اخلاقی موجود است. به این خاطر غیر اخلاقی است که: وقتی از شخصی استفادهی ابزاری میکنی، لذت و میل جنسی،ترس یا هر چیز دیگری؛تو آن شخص را در حد شئ تنزل میدهی و روح و آزادی او را نابود میکنی.روح و روان فقط در آزادی تعالی مییابد.عشق آزادی میدهد.
و زمانی که آزادی میدهی، تو نیز آزادی،
و این است معنی عدم_وابستگی، اگر دیگری را به زور به بند و اسارت بکشی، خودت نیز به نوعی در اسارت خواهی بود. اگر دیگری را مُقید و محدود کنی خودت نیز محدود خواهی شد.اگر دیگری را حریم بندی کنی، خودت نیز حریم بندی خواهی شد. تو سعی بر تصاحب دیگری میکنی و دیگری نیز تو را تصاحب خواهد کرد.و اینگونه است که همهی زوجها بر سر تعیین قلمرو و تصاحب دیگری، کل زندگیشان را با هم میجنگند.
مرد به نوعی و زن نیز به نوعی دیگر.
هر دو میجنگند. زندگیِ زوج ها غُر زدن و جدلی پیوسته است. و مرد و زن هر دو فکر میکنند که در برخی موارد، دیگری را کنترل میکنند.
کنترل_کردن_عشق_نیست.
هیچگاه از کسی استفادهی ابزاری نکن.
با همه مثل انسان رفتار کن. آن وقت تو فردی معنوی هستی. دیگر وابسته و آویزان نمیشوی.
عاشق میشوی ولی عشق تو رهایی و آزادی به بار میآورد. و آن هنگام که به دیگری آزادی میدهی، خودت نیز آزادی، در آزادی است که روحت تعالی مییابد و احساس شادیِ بی حد و اندازه میکنی.
اشو
@iiosho