#سوال_از_اشو
تفاوت میان تسلیم بودن و
ربات بی_مغز بودن چیست ؟
#پاسخ
یک ربات هرگز نمی تواند تسلیم شود، نه حتي تا حدودي،
فقط یک انسان باهوش ميتواند تسلیم شود.
و البته که در آغاز، تا حدودي خواهد بود، کم کم فرد شهامت بیشتري جمع ميکند.
هرچه بیشتر لذتش را بچشد ،
بیشتر ماجرا جویي مي کند.
کشف اش مي کند و انسان کاملاً باهوش با تمامیت تسلیم مي شود.
در آن تسلیم ، #نفس ناپدید مي شود.
در آن تسلیم برده استاد نميشوي—کسي وجود ندارد که تو را برده سازد.
در واقع چون کسی وجود ندارد تو را برده سازد، به همین دلیل است که به آری گفتن به آن استاد، اینقدر حس زیبایي تو دست مي دهد .
اگر کسي وجود داشت که تو را برده می ساخت، طبیعتاً آري گفتن برایت غیر ممکن مي شد.
نفس او نفس تو را آزرده خاطر ميکرد. کنش متقابل طریقي میان نفس ها وجود دارد.
اگر او به تو کمک کند که تسلیم شوي، به سادگي بدین معناست که کسي وجود ندارد. که تو را آزرده کند.
عشق ناب است، چون کسي وجود ندارد که تو را تصاحب کند.
کسی وجود ندارد که او را به اطاعت وادار کند
و یکبار که نفس را تسلیم کني ،
شگفت زده ميشوي که کسي وجود ندارد که تو را تصاحب کند—
نفس ناپدیده شده است.
استاد و تسلیم فقط یک ابزار بود.
تو به معصومیت بدوي دست یافته ای، حال ميتوانی به راه خودت بروی.
#اشو
#کتاب_سخت_نگیر_جلد2
@oshoi
سکوت تجربه بی همتای زندگی است
زندگی بسیار پر سر و صداست.
در بیرون سر و صداست.
در درون سر و صداست.
و این سر و صداها برای دیوانه کردن هر انسانی کافیست. آنها همه دنیا را به جنون کشانده اند.
تو باید سر و صدای درونت را خاموش کنی
مهار سر و صدای بیرون از توان ما خارج است و نیازی هم به این کار نیست
اما می توانیم سر و صدای درون را خاموش کنیم. همینکه سر و صدای درون فرو نشیند و سکوت حاکم شود، سر و صدای بیرون دیگر مشکلی نخواهد آفرید.
می توانی از سر و صدای بیرون لذت ببری. می توانی بدون هیچ درد سری با آن بسر بری
شنیدن سکوت درون، تجربه ای یگانه و بی همتا ست،هیچ تجربه ای دیگری نمی توان یافت که تا آن اندازه ارزشمند باشد، زیرا از پی این تجربه، دیگر تجارب زندگی می آیند
سکوت ستون بنیادین معبد دین است.
بدون سکوت، هیچ حقیقت و آزادی و هیچ خدایی وجود نخواهد داشت
با سکوت، ناگهان چیزهایی که قبلا وجود نداشتند به وجود می آیند. و چیزهایی که وجود داشتند دیگر وجود نخواهند داشت.
نگاه تو عوض شده، دور نمای تو تغییر یافته است. سکوت تو را به شناختِ
ناشناختنی قادر می سازد.
این یگانگی سکوت است.
#اشو
@oshoi
فردی که خانه خویش را مییابد،
یک نیاز عظیم، یک نیاز غیرقابل مقاومت احساس میکند که به همه کسانی که هنوز سرگردان هستند و هنوز در سرزمینهای دور، در مکانهای وحشی و با مردم بیگانه در جستجو هستند بگوید:
چشمان خود را ببندید و به درون حرکت کنید
همه عرفای جهان در این نکته توافق کامل دارند:
شما همان کسی هستید که در جستجویش هستید
جوینده مورد جستجو است
تیر همان هدف است
مشاهده کننده، همان مشاهده شونده است.
#اشو
@oshoi
با چشمانت فقط نگاه کن ،
نه تفسیر …
نگاه کنی مسرور خواهی بود
تفسیر کنی رنج خواهی برد...
اوشو
@jaaanodel
مردم عادي وقتي كه تنها هستند خوشحال نيستند.
احساس تهي بودن مي كنند.
احساس مي كنند چيزي كم دارند.
نمي توانند مدتي طولاني در تنهايي به سر برند.
حتي يك ساعت كوتاه برايشان چندين ساعت به نظر مي آيد.
آنان به روابط عاطفي پناه مي برند.
اما رابطه عاطفي نوعي گريز از خويش است. يك ارتباط حقيقي نيست.
مرد و زن به اين دليل در عشق هم مي افتند كه از تنهايي درآيند.
ارتباط حقيقي چيزي كاملا متفاوت است.
در ارتباط حقیقی، تو نمي كوشي از خودت بگريزي. خودت را همانگونه كه هستي دوست مي داري.
تنهايی ات را دوست داري.
از آن لذت مي بري و هرگاه فرصتي يافتي به سوي آن مي روي.
اما در تنها بودن تو چنان شادماني فراواني ايجاد مي شود كه:
چاره اي جز سهيم شدن آن با ديگران نداري. شور و شادماني تو همچون باري بر روي دوش يا همچون ابري پرباران است.
ابر پرباران بايد كه ببارد. فرقي نمي كند كه آيا درختان تشنه باران هستند يا نه.
بايد كه ببارد. بايد كه خودش را خالي كند.
يادت باشد كه بزرگترين بار زندگي بار شادماني است.
تو مي تواني بار همه چيز را با خود حمل كني
ولي بايد بار شادماني را بر زمين بگذاري
و آنرا ميان همه تقسيم كني.
بار شادماني سنگين ترين بار است.
شيرين و خوشايند اما كوهي از بار است. نمي تواني آنرا به تنهايي به دوش بكشي.
به دوستاني نياز داري تا با تو شريك شوند. آنگاه ارتباط، حقيقي و مثبت مي شود.
تو در عشق نمي افتي،
در عشق به پا مي خيزي.
آنگاه مرد در عشق زن به پا مي خيزد.
#اشو
@oshoi
هیچکس جز خودت نمیتواند تو را نجات دهد. نه مسیح، نه بودا و نه هیچ باصطلاح منجی دیگر..!
اما تو میتوانی خودت را نجات دهی؛ و این مسئولیت توست که خودت را نجات دهی و تنها روش نجات در تولد دوباره است. (تغییر، رشد و کسب آگاهی)
#اشو
@shekohobidariroh
هفدهم ژوئن 1986، صبح
خودِ عطر عشق
#سوال_از_اشو
اشو عزيز، هروقت در مورد متحول ساختن شهوت به مهر سخن مي گوييد،
چيزي در قلبم تكان مي خورد، ولي با اين وجود، درك نمي كنم اين يعني چه؟
آيا ممكن است بارديگر برايم توضيح دهيد؟
#پاسخ
آن انرژي كه شهوت passionخوانده مي شود، هميشه متوجه يك شخص است. شهوت مالكيت دارد و به سبب همين مالكيت، زشت است
تبديل شهوت به مهر compassion يعني كه:
انرژي عشق تو به شخص بخصوصي متوجه نيست، فقط عطر خودت است، حضور تو است، فقط همانطوري كه هستي است. جهت دار نيست، بنابراين هركس كه نزديك بيايد، عشق تو را احساس مي كند ، و اين مهر، مالكيت ندارد non-possessive
"عشق بامالكيت" عبارتي متناقض است، زيرا مالكيت يعني كه تو آن شخص ديگر را به يك شيئ تنزل داده اي. فقط اشياء را مي توان مالك شد، نه اشخاص را. فقط اشياء را مي توان صاحب شد، نه افراد را.
كيفيت اساسي يك شخص كه او را از اشياء متمايز مي كند، آزادي او است
و مالكيت و تصاحب، اين آزادي را نابود مي كند.
بنابراين ازيك سو مي پنداري كه آن شخص را دوست داري و از سوي ديگر خود آن عصاره و كيفيت اساسي او را نابود مي كني.
#مهر:
رهاكردن عشق است از چنگ مالكيت
آنگاه عشق فقط يك درخشش نرم است، بدون اينكه جهت دار باشد و متوجه يك شخص باشد
تو آن را بارش مي كني، فقط به اين دليل كه سرشار از آن هستي، ولي اين مسئله ي فكركردن تنها نيست.
شهوت بايد از تمامي روند مراقبه گذر كند تا به مهر تبديل شود.
مراقبه تمام احساس مالكيت، تصاحبگري و حسادت را ازبين خواهد برد و آن عصاره ي خالص، آن عطر عشق را باقي خواهد نهاد.
فقط انساني كه عميقاً در مراقبه ريشه گرفته باشد مي تواند مهر بورزد.
بنابراين هرگاه مي گويم كه شهوت را به مهر تبديل كنيد، منظورم اين است كه: بگذاريد انرژي شما توسط مراقبه،
از تمامي زباله هايي كه دارد پاك گردد.
بگذاريد فقط رايحه اي باشد در دسترس همگان
آنگاه آزادي هيچكس را نابود نخواهد كرد، بلكه آن را غني مي سازد و لحظه اي كه عشق تو آزادي ديگري را غني سازد،
عشق چيزي روحاني خواهد بود.
#اشو
#انتقال_چراغ_جلد_دو
#برگردان :محسن خاتمی
@oshoi
قایق کوچک آگاهی و تجربه ات را سوار می شوی و بی نقشه و راهنما به قلمروهای بِکرِ ناشناخته ها می روی
و مطمئن نیستی آیا دوباره به ساحل قدیمی شناخته ها باز خوهی گشت یا نه؟
هیچکس نمی تواند
بازگشت تو را تضمین کند.
تضمینی وجود ندارد.
به یاد داشته باش:
تا آمادگی خطر کردن را نداشته باشی،
طعمِ سعادت را نمی چشی.
خطر کن،
زیرا زندگی شیوه دیگری را نمی شناسد.
زندگی را باید شجاعانه زیست.
شجاعت برترین فضیلت است.
احساس خوشبختی
تابعی است از شجاعت.
اگر شجاعت زیستن داشته باشی،
شکوفه های عطرآگین سعادت،
بی درنگ و بی دریغ، بر شاخه های درخت دل و جانت خواهند رویید.
#اشو
#الماس_های_آگاهی
@oshoi
نخستين گام راهِ حقيقت، خندان بودن و به رقص درآمدن در ژرفای وجود است. بايد تمام موانع را از راه اين رقص برداری. بايد تمام چيزهايی را كه از تبديل شدن زندگی به جشن و شادی جلوگيری میكنند دور بريزی. و ما در وجود خود بارهايی را حمل میكنيم كه ضد شادمانی است.
دينداری با عبوس بودن مترادف گشته است. انسانهای ديندار بسيار غمگين بنظر میرسند. انگار كه خنديدن گناه است. نمیتوانند آواز بخوانند. نمیتوانند برقصند. نمیتوانند شادی كنند؛ از زندگی گريزانند. اما اين راه رسيدن به حقيقت نيست!
زندگی را دوست بدار. چيزهای كوچك زندگی، چيزهای بسيار كوچك زندگی را دوست بدار: خوردن، نوشیدن، راه رفتن، خوابيدن، کارهای روزانه... فعاليتهای معمولی زندگی را به شادمانی تبديل ساز. آنها را با چنان شوری به انجام برسان كه به رقص دگرگون شوند. آنگاه حقيقت دور نخواهد بود. لحظه به لحظه به حقيقت نزديك خواهی شد. همين كه شادی در وجودت فوران كند، حقيقت در تو فرود میآيد. و حقيقت سرمستکننده و رهايیبخش است.
💜اشو
@oshowords
سوال
مردی که شاهد عشقبازی همسرش با مردی دیگر بوده میگوید به خاطر این اتفاق پر از ترس، خشم و حسادت است و در یک وضعیت شوک قرار دارد.
پاسخ اوشو
آن شوک میتواند برای رشدی بزرگ استفاده گردد. شوکها همیشه می توانند برای جهش های کوانتومی استفاده شوند. هیچ کس هرگز بدون شوک رشد نمی کند. ما ضربه گیرها و سپرهای دفاعی زیادی در اطرافمان داریم و آن سپرها تنها با شوک های بزرگ می توانند شکسته شوند و ما را از خواب عمیقی که در آنیم بیدار کند. پس به شوکهای بسیار بزرگ نیاز است که ریشه های تو را به لرزه درآورند. پس هیچ وقت فرصتی کـه یـک شـوک برایـت بـه ارمغان می آورد را از دست نده و از آن فرصت برای رشد استفاده کن و چالش را بپذیر.
هر کسی در چنین شرایطی دچار مشکل میشد، همسر تو جلوی چشمانت با کسی دیگر عشق بازی کرده، هر کسی باشد دیوانه می شود، میکُشد یا کشته میشود. اما از این شوک میتوان استفاده کرد. آنگاه تو همیشه قدردان همسرت و آن مرد خواهی بود، زیرا در چنین شرایطی است که شخص می تواند بیهودگی و احمقانه بودن وابستگی ها، چسبیدنها، مالکیتها و حسادتها را ببیند و از آنها خلاص شود.
تا وقتی یک موقعیت واقعـی ایجاد نشود، مردم فقط فلسفه پردازی می کنند، و فلسفه پردازی در این موارد بسیار زیباست که شخص نباید مالک شود، شخص نباید حسود باشد. اما وقتی در شرایطی واقعی قرار میگیری، وقتی میبینی چیزی درد آور رخ داده است، دردی همچون جهنم، آنگاه تمام فلسفه پردازی هایت دود میشود و به آسمان میرود.
من برایت خوشحالم، بگذار این شرایط یک مراقبه برای تو باشد. هیچ کس متعلق به کس دیگری نیست. نه زنت متعلق به توست و نه تو متعلق به زنت هستی. هیچ کس صاحب دیگری نیست، هرکسی مستقل و منحصر به فرد است. به او احترام بگذار، اگر او این راه را انتخاب کرده است کاملاً خوب است، این انتخاب اوست. تو باید به آزادی او احترام بگذاری و در احترام گذاشتن به آزادی او، آزادی تو نیز رشد خواهد کرد.
همیشه به خاطر داشته باش، اگر کسی را برده خودت سازی، تو نیز برده او میشوی، این یک شمشیر دو سر است، اگر تو دیگری را آزاد کنی با این کار خودت را هم آزاد ساخته ای و همه اینها صرفاً چیزهایی بچه گانه اند، مهم نیستند، این زندگی واقعاً چیزی جز یک رؤیا نیست. چه در خواب ببینی که زنت با کس دیگری عشق بازی می کند چه در واقعیت، هیچ فرقی ندارد. در هر دو مورد تو شاهد هستی، پس مشاهده گری هشیار باقی بمان و درگیر نشو. شاهد باقی بمان و منفعت بزرگی خواهی برد.
نگران نباش، چیزها را جدی نگیر، روشن و واضح باش. من میبینم که تو میتوانی به ورای آن بروی و این ورا رفتن چنان سعادت و برکتی برایت خواهد آورد که تاکنون برایت ناشناخته بود. این افتادن یکی از لایه های ذهن است و خلوص و معصومیت جدیدی برایت به ارمغان می آورد. این یک جهش ناگهانی است یک پیشرفت غیر منتظره پس به این به شوک خوش آمد بگو و واردش شو.
اوشو
@awareness_diamonds
زندگی یک فرصت است.فرصتی برای شناختن خودت.تو میتوانی این فرصت را از دست دهی.
بسیاری این فرصت را از دست میدهند.فقط تعداد اندکی از آن استفاده میکنند و آنان کسانی هستند که وارد دنیای درونشان میشوند.
درگیر ساختن خود با پول و قدرت و جاه و مقام، تلف کردن فرصت زندگی است.
درگیری اصلی تو باید جست و جوی پاسخ این پرسش باشد که «من کیستم؟»
تا پاسخ را پیدا نکردی رضایت نده.در درونی ترین هسته وجودت تصمیم قاطع بگیر «من باید به این پاسخ دست یابم»تا این تصمیم به یک بذر تبدیل شود.
اوشو💙
@OshoPersian
همه چیز مقدس است
که به بیراهه هم میرود …
فقط شناور باش،
و آنوقت ثبات خودش میآید،
#اشو
@jaaanodel
زندگی کجاست؟!
زندگی در حال حاضر است نه در افکار.
زندگی، اکنون و اینجاست.
زمانی که شما از افکارِ گذشته و آینده دست میکشید، به حالت هشیاری یعنی حضوری سرشار از حیات وارد میشوید و این زندگی است.
#اکهارت_تله
@shekohobidariroh
🔵 ناخودآگاهی
انسان معمولا نا خودآگاه است. فقط بخشي اندك از وجود او خودآگاه است، بخشي بسيار بسيار اندك.
تو هر لحظه ممكن است با بروز حادثه اي كوچك، ناخودآگاه شوي.
كافيست كسي پا روي كفشت بگذارد تا ناخودآگاه شوي. كافيست كسي به تو تنه بزند يا كسي به تو توهين كند و با خشم به تو نگاه كند تا ناخودآگاه شوي. كافيست زني زيبا از كنارت بگذرد تا...
خودآگاهي تو چندان زياد نيست.
پديده اي بسيار سطحي است.
تودرون خود قاره پهناور ناخودآگاهي را داري كه بايد دگرگونش كني. آنگاه كه همه وجود تو خود آگاه شود، آنگاه كه هیچ چيز نتواند تو را نا خود آگاه كند و حتي درخواب عميق نيز خود آگاهي تو در صحنه باقي بماند، به خانه مي رسي.
اگر تو بيدار شوي به خانه مي رسي. اما اگر بيدار نشوي، در سر گرداني به همه جا سر مي زني مگر به خانه.
اوشو💙
@OshoPersian
به این سوترا از بودا توجه کنید:
هر کاری را که باید انجام دهی انجام بده: مصمم و ثابتقدم با تمام قلبت.
مسافری که مردّد است، در جاده فقط گردوخاک بهپا میکند.
بودا میگوید هر کاری که باید انجام بدهی را با تصمیم قاطع و ثابت قدم انجام بده... ولی منظورش از تصمیم قاطع، نیروی اراده نیست ــ آنگونه که در فرهنگ لغات آمده است. منظورش از ثبات قدم و تصمیم، قلبی راسخ و مطمئن است ــ نه از روی قدرت اراده، بلکه با دلی محکم و مصمم.
و بهیاد بسپار که او روی «قلب» تاکید دارد و نه روی ذهن. قدرت اراده بخشی از ذهن است.
قلبِ راسخ، قلبی است که به حالتی از سکون و سکوت و اطمینان رسیده است. این چیزی است که او قلب مطمئن میخواند
هرکاری را که باید انجام دهی انجام بده: مصمم و ثابتقدم با تمام قلبت.
تاکید روی قلب را بهیاد بسپار. ذهن هرگز نمیتواند یگانه باشد؛ طبیعتِ ذهن، بسیاری است و نه وحدت. و قلب همیشه یکی و یگانه است؛ طبیعت آن چنین است که نمیتواند چندپاره باشد. نمیتوانی چندین قلب داشته باشی ولی میتوانی چندین ذهن داشته باشی [ذهنیتهای فراوانی داشته باشی.] چرا؟ زیرا ذهن در تردید زندگی میکند و قلب در عشق زندگی میکند.
زندگی ذهن در تردید است
و زندگی قلب در اعتماد.
قلب میداند چگونه اعتماد کند؛ اعتمادش آن را یگانه و یکی میسازد. وقتی اعتماد داری، ناگهان مرکزیت پیدا میکنی. اهمیت اعتماد در همین است.
اهمیت ندارد که اعتماد تو به شخصی درست است یا نیست. مهم نیست که از اعتماد تو بهرهکشی شود. اهمیت ندارد که بخاطر اعتمادت فریب بخوری یا نه. هرگونه امکانی هست که هر لحظه فریب بخوری ــ دنیا پر از فریبکاران است.
آنچه اهمیت دارد این است که تو اعتماد کردهای. زیرا توسط اعتماد است که تو یکپارچه شدهای ــ که از هر چیز دیگر مهمتر است. موضوع این نیست که تو اول باید یقین داشته باشی که آن شخص ارزش اعتماد را دارد یا ندارد... چگونه میتوانی یقین پیدا کنی؟ و چه کسی تحقیق خواهد کرد؟ ذهن تحقیق میکند و ذهن فقط میداند که چگونه تردید داشته باشد. ذهن مشکوک خواهد بود. ذهن حتی به مردانی چون مسیح یا بودا نیز شک خواهد داشت. نمیتواند کار دیگری بکند!
یهودا به مسیح شک داشت. نمیتوانست اعتماد کند ــ حتی به مردی مانند مسیح! و مسیح به یهودا اعتماد کرد؛ او نتوانست حتی به مردی چون یهودا شک کند. نکته را میبینی؟
و چه کسی برنده است؟ اگر سطحی نگاه کنی، آنوقت بهنظر میرسد که مسیح بازنده است چون به صلیب کشیده شد. اگر او به یهودا اعتماد نکرده بود میتوانست جانش را نجات بدهد؛ ولی این فقط یک ادراک سطحی است.
در واقع بازنده یهودا است، نه مسیح.
فرد باید یک روز یا روز دیگر بمیرد، و فرد نمیتواند مرگی بهتر از مرگ مسیح داشته باشد. مرگ او بود که سبب انقلابی در آگاهی انسان شد.
اگر بودا نیز به صلیب کشیده میشد، ما بسیار غنیتر میبودیم. مردن در رختخواب کمک زیادی نمیکند. و برای مسیح چه فرقی دارد که کجا بمیرد؟ مردی چون مسیح حتی از مرگ خودش نیز یک موقعیت خلق میکند، همچون یک ابزار.
او از آن واقعه استفاده کرد و بسیار ماهرانه استفاده کرد. سقراط نتوانست آنچنان ماهرانه از مرگ خودش استفاده کند. شاید به سبب مرگ سقراط بود که مسیح توانست درسی بگیرد: که چگونه از مرگ استفاده کند.
مردمان احمقی هستند که نمیتوانند حتی از زندگی خودشان هنرمندانه، مفید، باوقار و با زیبایی استفاده کنند؛ و مردمانی همچون مسیح هستند که حتی از مرگ خودشان استفاده میکنند. مرگ آنان نیز یک وسیله است.
بازندهی واقعی یهودا است و او فوراً این را درک کرد. وقتی مسیح مصلوب شد، او چنان شرمنده شد که روز بعد خودکشی کرد.
خودکشی، عملی زشت است؛ ولی مصلوبشدن یک زیبایی در خود دارد: یک قربانشدن است، قربانیِ غایی، آخرین پیشکش که فرد میتواند به خداوند هدیه بدهد. و مسیح انجامش داد. آخرین کلام او چنین بود: “ارادهی تو انجام خواهد شد.” او تماماً تسلیم شده بود: او خودش را کاملاً از بین برد و نفْس خودش را تماماً انداخت: “باشد که ارادهی تو حاکم باشد.”
او مطلقاً به یهودا اعتماد کرد. او را در آغوش گرفت، او را بوسید و پاهایش را شست. مسیح میدانست که یهودا به او خیانت خواهد کرد ــ با این حال اعتماد او کامل بود.
پس بهیاد داشته باش:
اعتماد این نیست که تو باید نخست تحقیق کنی، باید از همهچیز یقین پیدا کنی، تضمین داشته باشی و سپس اعتماد کنی! این اعتماد نیست؛ در واقع، تردید است: چون امکانات دیگری برای تردید نداری، پس اعتماد میکنی! اگر یک امکان دیگر برای تردید پیش بیاید، بار دیگر تردید خواهی داشت. اعتماد، با وجود تمام تردیدها است، با وجود هرآنچه که آن شخص هست و یا اینکه چه کاری انجام دهد. اعتماد از روی قلب است، از روی عشق است.
#اشو
📚«دامّا پادا»جلد نهم
مترجم: م.خاتمی
@shekohobidariroh
شما پای صندوق_رای میروید تا بهترین کس ممکن را انتخاب کنید که دردها را جراحی کند. شما به کسی که ظاهر بهتری دارد، قولهای بزرگ میدهد، یا دروغهای عجیب، رای میدهید
اما این اشخاص حتی قصاب هم نیستند
حداقل میدانستند گوشت را چگونه تکه تکه کنند!!!
در انتخابات جراح انتخاب نمیشود
آنهایی که بلندپروازی بیشتری دارند،
بیشتر از دیگران مبارزه میکنند،
و دست به کشتار میزنند
آنها برای احراز این مقام به هر دری میزنند
و به هر کاری تن میدهند و انتخاب می شوند
شما به افراد تشنه_قدرت، قدرت زیادی میدهید
شما با دستان خودتان به آنها کمک میکنید که دارتان بزنند!
@iiosho
الماسهای بودا
The Dimond Sutras
یا
تفسیر سوتراهای
“واجرا چکدیکا چراجناپارامیتا”
از گوتام بودا
سخنان اشو از ۲۱ تا ۳۱ دسامبر ۱۹۷۷
فصل چهارم: از فراسو
#سوال_از_اشو
پرسش هشتم
اشوی محبوب
هرگاه در مورد تشخیص بوداگونگی صحبت میکنید، میگویید که ناگهانی است:
مانند آذرخش است و یک روند نیست. ولی آنچه من در خودم میبینم که رخ میدهد، روندی بسیار آهسته از داشتن رضایت بیشتر و کمتر در چنگال نفس بودن است.
آیا میتوانید تفاوت بین این روند و “برق آذرخش” که برای شما رخ داد را روشن کنید؟
آیا هیچ خطری در روند رضایت زیاد با یک روند آهسته و تدریجی وجود دارد؟
#پاسخ
نه، دیپتا Deepta، خطری وجود ندارد. اشراق همیشه مانند آذرخش است.
یک برق و انفجار ناگهانی است. نمیتواند تدریجی باشد؛ نمیتوانی ذرهذره آن را داشته باشی.
پس چه اتفاقی برای دیپتا میافتد؟
او احساس میکند که به آهستگی رضایت پیدا میکند. این اشراق نیست، این زمینهای است که اشراق در آن رخ میدهد. زمینه را میتوان بهتدریج آماده ساخت، درواقع باید هم به تدریج آماده شود. نمیتوانی زمینه را بطور ناگهانی آماده کنی. گاهی این آمادگی زمینه چندین زندگانی طول میکشد.
آمادگی برای بوداگونگی تدریجی است، ولی آن واقعهی بوداشدن حقیقی یک انفجار ناگهانی است.
پس نترس، این خوب است. تو در مسیر درستی حرکت میکنی. بیشتر و بیشتر رضایت داشته باشد.
روزی که تماماً راضی باشی...
#اشو
#برگردان :محسن خاتمی
@oshoi
جهان همه یکپارچه و زیباست
هیچ موجودی و هیچ کسی در این دنیا اضافی نیست و هر موجودی نقش خود را ایفا می کند و ساز خود را در این سنفونی می نوازد.
و کسی که به معنای واقعی انسان باشد و عشق را بفهمید به زیبایی می نوازد...
#اشو
@oshoi
#از_درون_يكپارچه_باشيد
اگر از درون يكپارچه نباشيد، هرآنچه انجام دهيد، از يكپارچگي برخوردار نخواهد بود.
در اينصورت، آنچه مي كنيد، فقط مجموعه اي خواهد بود از قطعاتي كه بطور مصنوعي كنار هم قرار گرفته اند. نتيجه اين جمع آوري مصنوعي، يكپارچگي مصنوعي ست
مي توانيد با جمع آوري و نصب قطعات مختلف يك اتومبيل،از آن استفاده كنيد، ولي هرگز امكان ندارد يك شاخه گل را به اين ترتيب بسازيد؛ گل بايد رشد كند تا تبديل به گل شود
گل يك مجموعه طبيعي است.
گل داراي يك مر كز است كه قبل از هر چيز خلق مي شود و سپس اجزاي ديگر پديد مي آيند
در حاليكه در مجموعه هاي مكانيكي و مصنوعي، ابتدا قطعات ساخته مي شوند و پس از كنار هم گذاشتن قطعات، كل مجموعه به وجود مي آيد.
مي توان شعري گفت كه هيچ احساس شاعرانه اي در آن وجود نداشته باشد ومي توان داستاني نوشت كه هيچ نقطه عطفي در آن نباشد؛ پر از جنجال و سر و صدا، در حاليكه معنا در آن خبري نيست.
معنا در يك اثر هنري، از خالق اثر مي آيد. اگر شاعر چيزي درونش داشته باشد، شعر او از زيبايي و معنا برخوردار است؛ تنها در اينصورت، شعر او زنده خواهد بود...
اين شعر باقي مي ماند، زندگي مي كند و به مرور زمان حتي رشد مي كند، درست مانند فرزندتان؛ ممكن است خودتان بميريد، ولي فرزندتان زنده مي ماند و بزرگ مي شود
شعر واقعي، حتي پس از مرگ شاعر نيز باقي مي ماند و رشد مي كند. به همين دليل است كه شعرايي چون شكسپير، مولوي و ..... هنوز زنده اند.
شعر آنها از يكپارچگي زنده و طبيعي برخوردار است و تنها كلماتي كه بطور مصنوعي كنار هم چيده شده اند، نيست.
#اشو
@oshoi
بشـريت تحريف شده است
بشـر اگر در بدو امر تحريف نشود، به #بـردگى كشيده نمى شود!
كشيش ها و سياستمداران نسل هاى متمادى در پى توطئه اى وسيع بوده اند آنها بـشر را به بـردگان تـرسويى تنزل داده اند..!
آنها امكان هـر #عصيانى را در نسل بشر سـركوب كرده اند
و #عــشـق_سركشى_است چرا كه عشق تنها به دل گـوش مى دهد
و به هيـچ چيز ديـگرى اهميت نمى دهد!
#عــشـق_براى_آنها_خطرناك_است،
چـرا كه از شما #فرديت مى سازد
#دولت و #كليسا بـه هيـچ وجه فرديت نمى خواهند مردمى میخـواهند كه شكل و شمايل انسانى داشته باشد، ولـى روحشان كـاملا آسيب ديده، تخريب شده و غير قابل تـرميم باشد.
و بهترين روش براى نابود كـردن بشر،
نابودى خـود عــشـق است!
✍اشو
@iiosho