هستی هدفمند نیست.
به همین علت آن را leela یا بازی الهی می خوانند.
خود هستی هدفی برای به سرانجام رساندن ندارد. هستی به جایی نمی رود، پایانی برایش وجود ندارد.
با وجود این که همه چیز در جریان است، بازهم چیزهای بسیاری برای روی دادن وجود دارد.
بنابراین هستی باید یک leelaیک بازی الهی باشد.
هستی جریانی از انرژی است. این مسئله می تواند درارتباط با من باشد. وجود من ابدا به منظور چیزی بودن نیست. با این وجود از انجام دادن چیزها صحبت می کنم. وقتی به این نکته آگاه شوید که بخشی از آگاهیِ کیهانی هستید، متوجه خواهید شد که هدفی در کار نیست. تنها به عنوان یک بازی وجود دارید والبته که این بازی چند بُعدی و کیهانی می شود. کارهای بسیاری انجام می دهید و درعین حال فاعلی وجود ندارد، هدفی در کار نیست. این چیزها وجود ندارند. آنگاه همه چیز به یک بازی بدل می شود.
و این را باید در نظر گرفت که یک فاعل نمی تواند بدون یک هدف وجود داشته باشد. و یک هدف بدون یک فاعل.
آنها دو قطبِ نفسِ یک فرد هستند.
اگر هدفی در کار نباشد، نفس ناخشنود خواهد بود. نفس از طریق اهداف است که واقعی می شود.
چیزی باید انجام شود، باید در انجام چیزی موفق شود، یا باید به جایی برسد ویا چیزی ایجاد کند، یا نشانی از خود به جای بگذارد. بنابراین نفس متکی بر اهداف است. از طرف دیگر هستی هدفمند نیست و تنها وقتی می توانید این را درک کنید که به ورای نفس رسیده باشید.
بنابراین برای من همه چیز تنها یک بازی است. نه من هدفی دارم و نه اصلا هدفی وجود دارد. وهمچنان همه چیز در جریان است.
بنابراین می توان پرسید:
"چرا همه چیز در جریان است؟"
آنها در جریانند چون هدفی در متوقف شدن و کسی برای متوقف كردن آنها وجود ندارد.
متوجه منظورم هستید؟
کسی برای متوقف کردن و هدفی برای توقف آنها نیست.
بنابراین، این ماهیت هستی است که به حرکت خود ادامه دهد و شما به یک معبر تبدیل می شوید.
نمی توانید به صورت فعالانه یک معبر باشید، هرگز اینگونه یک واسطه نخواهید بود. تنها انفعال است که از شما یک واسطه می سازد. و انفعال یعنی اینکه شما نباشید.
درغیر این صورت تنها لفظاً منفعل هستید، نفس همواره فعال است.
وقتی منفعل باشید، نفس دیگر نخواهد بود. انفعال یعنی بی نفسی.
از اينرو من کاملاً منفعل هستم.
هرآنچه که می خواهد رخ دهد. هرگز نمی پرسم "چرا؟"
چون کسی برای پاسخگویی نيست و حتی اگر کسی را برای آن پيدا كنيد، حتی خود خداوند را،او فقط خواهد خندید. حتی او نیز نمی تواند به این(چرا؟) پاسخ دهد. او نمی تواند به این پرسش پاسخ دهد،
چون مفهوم علیت و مفهوم چرایی، تنها در یک جریان تقسیم شده معنا می یابد. اگر یک شروع و پایان را درنظر بگیرید، علیت معنا پیدا می کند.
اما اگر کل جریان را به صورت جریانی ازلی وابدی درک کنید، خواهید دید که درست مثل امواج اقیانوس همه چیز، چیزهای دیگر را دربرمی گیرند و از آنها سربرمی آورند. هر موج به دنباله ی خود موج دیگری را دارد و هر یک پیش روی خود موجی دیگری را. و امواج در کل اقیانوس حضور دارند. امواج دائمی هستند.
#اشو
مترجم: الهه دولتیاری
@oshoi
#مذاهب مجازی و دروغین در تمام دنیا وجود دارد
در بیشتر این مذاهب، آداب و رسوم ظاهری و سطحی،
جایگزین تحول درونی میشود
در این مذاهب، مردم کارهای مختلفی را انجام میدهند
به آداب و رسوم مختلف پایبند هستند
و تمامی اینها تنها تبدیل به #عادت میشوند
و در نهایت هیچ چیزی کسب نمیکنند و به هیچ هدفی نمیرسند
افراد مختلف به پرستشگاهها و معابد میروند
دعاها و نیایشهای مختلف را تکرار میکنند
ولی هیچ تغییری ایجاد نمیشود.
مذهب واقعی به آداب و رسوم ختم نمیشود.
مذهب واقعی #آگاهی_درونی است
مذهب واقعی #بیداری_درونی است
#اشو
@oshoi
زندگی انسان چون یک خوابگرد،
خودکار و مکانیکی است.
اعمالش را چون یک آدم آهنی انجام می دهد.
اگر اعمالت را تماشا کنی، متعجب خواهی شد که چگونه یک اشتباه را هر روز مرتکب می شوی.
بارها تصمیم گرفته ای آن اشتباه را دیگر مرتکب نشوی اما چنین تصمیم هایی بی فایده هستند.وقتی دوباره در آن موقعیت قرار بگیری،مثل همیشه واکنش نشان می دهی.نمی دانی که چگونه پاسخ دهی.
《واکنش》و《پاسخ》با یکدیگر متفاوتند.واکنش،خودکار و ناخودآگاه است اما پاسخ،غیر خودکار و خودآگاه.
پاسخ بر اساس موقعیت مورد نظر داده می شود اما واکنش بر اساس الگوی همیشگی.
واکنش یعنی دنبال کردن راه حل های آماده و برنامه های از پیش تعیین شده ای که به ما دیکته شده و از گذشته غالب گشته است.و زندگی کردن در این لحظه،بدون دخالت گذشته،همان پاسخ است.
اُشو💜
@razeshadmani
هنر تنها زندگی کردن فقط به این معنی است که
تو به هیچکس وابسته نباشی ، از مردم لذت میبری
عاشق مردم هستی ، همهچیز را با مردم تقسیم میکنی
اما قادر هستی به تنهایی زندگی کنی و با این وجود
مسرور باشی .
این طریق مراقبه است ...
اوشو💙
📘روحعصیانگر
@OshoPersian
...
برای نمونه، اگر در مورد زن، سکس و چیزهایی شبیه آن خواب ببینی، فقط نشان میدهد که در زندگی بیداری خود باید سعی داشته باشی که یک زندگی بدون سکس داشته باشی، یا باید سعی کرده باشی که به ورای سکس بروی. باید جنسیت را سرکوب کرده باشی. آنچه سرکوب شده در رویا بالا میآید و یک فرافکنی میشود. اگر خوابهای شبانه همیشه در مورد روزه گرفتن و خوراک و امثال آن باشد، فقط نشان میدهد که تو باید سعی کرده باشی که به نوعی به خودت گرسنگی بدهی. باید روزه گرفته باشی یا شاید دیوانهی خوردن باشی. باید کار اشتباهی کرده باشی؛ بدن تو رضایت ندارد. این عدم رضایت در رویای تو خودش را نشان میدهد. یا اینکه چیزی را که سرکوب کردهای در رویا سربلند میکند. این نشان میدهد که زندگی تو آهنگ موزونی ندارد. چیزی هست که نظم و آهنگ زندگی را مختل کرده. آن اختلال در رویا ظاهر میشود و یک فرافکنی میگردد.
رویا همیشه چیزی در مورد کسی که رویا دیده را نشان میدهد.
میگویی: “ناظر همان نظارتشونده نیست ـــ پس نظارتشونده از کجا میآید؟”
از ناظر میآید ـــ ولی ناظر سخت درخواب است، هنوز یک ناظرِ واقعی نشده است، فقط بصورت بالقوه یک ناظر است و نه ناظری بالفعل. انواع توهمات از چنین خوابآلودگی و ناهشیاری برمیخیزند: تو آنها را خلق میکنی.
“و بااینحال، آیا طبیعت توهّم، نوری را روی خالق-ناظر خود نمیتاباند؟”
بله، نوری میتاباند.
🔶 بگذار داستانی مشهور از ادریس شاه برایت بگویم. با دقت به آن گوش بده:
یک درویش ساکت عادت داشت هر هفته در سفرههای شاهانه و سخاوتمندانهی او حاضر شود. این حلقه از دراویش را “حلقهی بافرهنگها” میخواندند. این درویش هرگز در مکالمات شرکت نمیکرد؛ فقط وارد میشد، با تمام حاضران دست میداد، در گوشهای مینشست و خوراک خودش را میخورد.
وقتی جلسه پایان مییافت، از جایش بلند میشد و سپاسگزاری و خداحافظی میکرد و به راه خودش میرفت. هیچکس چیزی در مورد او نمیدانست؛ ولی وقتی برای نخستین بار وارد حلقه شده بود، شایعاتی در موردش بود که او یک قدیّس بزرگ است. سایر مهمانان برای مدتهای طولانی فکر میکردند که او واقعاًباید مردی با فضیلت و دانش باشد و منتظر زمانی بودند که او شاید کلامی از خردمندی خود را به آنان منتقل کند. برخی از آنان حتی در مورد این مرد که در جلسات آنان بود و وجود خاص او برای دوستانشان لاف میزدند.
بهتدریج، مهمانان چون احساس کردند که هیچ رابطهای با این مرد پیدا نکردهاند، شک کردند که شاید او یک شیاد و یک تقلید کننده باشد. برخی از آنان در حضور او احساس ناراحتی میکردند. او هیچکاری برای هماهنگ کردن خودش با آن فضا انجام نمیداد و حتی یک ضربالمثل هم به گفتگوهای آنان در مورد روش زندگی درویشی و زهد و تعالیم معنوی اضافه نمیکرد.
از سوی دیگر برخی ابداً از حضور او بیخبر بودند زیرا او هیچ توجهی را به خودش جلب نمیکرد.
یک روز آن درویش بهحرف آمد و گفت، “من از تمام شما دعوت میکنم تا از صومعهی من دیدن کنید. فردا شب شما باید با من شام بخورید.”
این دعوت غیرمنتظره در نظرات تمام آن جمع تغییری ایجاد کرد. برخی فکر کردند که این درویش که لباسهای فقیرانهای برتن داشت، باید دیوانه باشد و او حتماً چیزی ندارد که به آنان پیشکش کند. دیگران رفتار گذشتهی او را به مثابهی یک آزمون تعبیر کردند. عاقبت آنان با خودشان گفتند که او برای صبرشان در تحمل چنین موجود افسردهکنندهای پاداش خواهد داد! و بازهم افرادی بودند که به همدیگر میگفتند، “مراقب باشید، چون او شاید سعی دارد که ما را با قدرتهایش فریب بدهد!”
کنجکاوی همگی آنان شامل میزبان را وادار کرد که دعوت او را بپذیرند. شب بعد این درویش همگی را از آن خانه به یک صومعهی مخفی بسیار بزرگ و با شکوهی راهنمایی کرد که همگی متحیر شده بودند. آن ساختمان پر از مریدانی بود که مشغول انجام انواع تمرینها و تکلیف هایشان بودند. سپس مهمانان از یک سالن مراقبه که پر بود از افرادی که ظاهرشان بسیار متین و نورانی بود و همگی به احترام ورود درویش و مهمانانش از جای خود برخاستند.
پذیرایی از مهمانان چنان باشکوه بود که قابل وصف نبود. بازدیدکنندگان همگی تختتاثیر قرار گرفتند. همگی از میزبان خود درخواست کردند که آنان را بعنوان مرید خود بپذیرد. ولی درویش فقط این کلام را به همگی آنان گفت، “تا صبح صبر کنید.”
صبح که شد، مهمانان بجای اینکه با لباسهای فاخر و در تختخوابهای ابریشمی که شب در آن خوابیده بودند بیدار شوند؛ خودشان را روی زمینی سفت و سخت در محیطی مخروبه در کنار کوهستانی یافتند. هیچ اثری از آن درویش و آن لباسهای زیبا و کتابخانهها و فوارهها و فرشها نبود👇
✳️ خیر و شر
همه ی خیرها، خیر نیستند و همۀ شرها، شر نیستند.
اما برای انسانی که اعتماد دارد و می داند که خدا نگه دار اوست، همه چیز خوب است، حتی اگر به ظاهر شر باشد، آن را با شکرگزاری تمام می پذیرد.
اگر خیر باشد نیز با همان نگرش آن را می پذیرد. او انتخاب نمی کند، نمی گوید این باید باشد و آن نباید باشد. او خودش را کنار میکشد.
او به سادگی باز و پذیرا می شود و در دلِ آن پذیرش دگرگونی وجود دارد. آن پذیرش اعتماد است، آغاز سانیاس (سلوک) است.
پس در این لحظه این را فراموش کن که همواره باید نگران خودت و زندگی ات باشی، این را فراموش کن که همواره باید بارهایت را بر شانه های خودت حمل کنی، خدا پیشاپیش آن را انجام میدهد و بسیار هم عالی انجام میدهد.
هیچ چیزی عالی تر از این سبک نگرش و زندگی نیست، و من این را هشیاری مذهبی میخوانم، آن هیچ ربطی به مسیحیت یا هندوئیسم یا اسلام ندارد، آن فقط هشیاری مذهبی خالص و اعتماد عظیم به خداوندیِ خداست.
اعتمادی عظیم به هستی که برای همه ما مادری میکند، هستی که ما جزئی از آن هستیم، فرزندان آن هستیم؛، آن چگونه میتواند با ما سر خصومت داشته باشد یا برعلیـه مـا باشد؟
با چنین ادراکی نه تنها زندگی تبدیل به یک سعادت و برکت میشود، بلکه مرگ نیز.....
💜اشو
@oshowords
Watchfulness is the greatest magic that one can learn because it can begin the transformation of your whole being. It is only through watchfulness that resurrection happens … you are reborn.
هوشیاری بزرگترین جادویی است که می توانی بیاموزی، زیرا می تواند آغازگر دگردیسی تمامی وجودت باشد.
فقط از طریق گوش به زنگ بودن است که رستاخیز اتفاق می افتد و تو از نو متولد می شوی.
#اشو
@oshoi
#صبر وقتي مي آيد كه:
تو نه خشمگين باشي و نه اندوهگين.
صبر پديده اي عظيم است.
وقتي كه نه از كسي خشمگين باشي و نه از كسي اندوهگين باشي،
اندوه و خشم هردو رفته اند،
انرژي هايت جا افتاده اند،
متمركز هستي و در وطن قرار داري...
صبر يعنی كه:
به وطن رسيده ای، اينك هيچ چيز تو را مختل نمي كند،
هيچ چيز تو را ناراحت نمي كند.
تو در درون چنان شاد و مسرور هستی كه هر چيز ديگر بی ربط است.
كسي به تو توهين مي كند:
نيازی نيست كه مورد توهين واقع شوی! تو بسيار شاد هستی.
آيا مشاهده كرده اي؟
وقتي كه شاد هستی و ديگري به تو توهين می كند، خيلی خشمگين نمی شوی،
وقتي كه ناشاد هستی، خيلی عصبانی مي شوی.
اين فقط رياضيات اين روند را نشان می دهد!!
وقتي كه ناشاد باشی، آماده ی خشمگين شدن هستی،
منتظری تا خشمگين شوی
وقتي كه شاد هستی،
همان مورد چندان اهميتي ندارد
وقتی كه انسان عميقاً مسرور باشد و از هرلحظه از زندگيش همچون هديه ای الهي لذت ببرد، چه كسي به خودش زحمت مي دهد؟
آنگاه هيچ چيز ارزشش را ندارد
تو چنان چيز با ارزشي را با خود داری كه هرچيز ديگر بی ربط است.
#اشو
#نيروانا_آخرين_كابوس
Nirvana: The Last Nightmare
@oshoi
احمق میتواند در میان گناهکاران، در کشیشان و در قدیسان یافت شود. حماقت، پدیدهای بسیار لطیف است؛ آنطورها که شما فکر میکنید زمخت نیست. نمیتوانید از بیرون قضاوت کنید که این فرد خردمند است یا احمق، زیرا گاهی رفتارشان شاید یکسان باشد.
انسان احمق در ناهشیاری زندگی میکند. و حتی اگر سعی کند خوب باشد، در واقع، در بدبودن موفق خواهد شد!
* پدی برای اعتراف نزد کشیش رفت: “آه پدر! مرا برکت بده، گناه کردهام.”
- “و تو چه کردهای، پسرم؟”
- “با یکی از دختران دهکده عشقبازی کردم.”
- “خدای من! و کدام دختر بود که با او گناه کردی؟”
- “آه پدر، این را نمیتوانم بگویم.”
- “ ولی اگر اسمش را به من نگویی من نمیتوانم به تو آمرزش از گناه را بدهم؟”
- “آه، خدای من!”
کشیش سوال کرد: “آیا مالی اُفلاهتری بود؟”
- “ نه مالی اُفلاهتری نبود.”
- “ پس آیا فلورا فیتزبرگ بود؟”
- “ آه، نه؛ فلورا فیتزبرگ نبود.”
کشیش ادامه داد: “پس آیا مگی مالدون بود؟”
- “ نه، مگی مالدون هم نبود!”
- “ پس این کی بود که با او گناه کردی؟”
- “آه، پدر این را نمیتوانم به شما بگویم.”
- “پس من هم نمیتوان برای تو درخواست آمرزش کنم.”
- “اوه پدر، پس خیلی بد شد!” پدی این را گفت و از اتاقک اعتراف بیرون رفت.
دوستش مایکل بیرون منتظر او بود و از او پرسید: “خب، پدی؛ آیا گناهت بخشیده شد؟”
پدی گفت: “نه؛ ولی عوضش چند تا اسم از دخترهای خوب را پیدا کردم!”
اگر ناهشیار باشی شاید برای بخشیده شدن بروی، شاید برای اعتراف کردن بروی، ولی این کمکی نخواهد کرد ــ همانی که هستی باقی خواهی ماند.
حماقت تمایل به پافشاری و ماندن دارد. مراقب این مشخصههای حماقت باش.
حماقت بسیار نفسانی است. در واقع، هرچه هوشمندتر باشی، کمتر نفسانی هستی. وقتی شکوفاییِ هوشمندی تکمیل شود، نفس ناپدید میشود.
حماقت اهل استدلال و بحثکردن است، همیشه سعی دارد از خودش دفاع کند. حماقت اهل تأمل و پذیرش نیست. همیشه در حال توجیه است. به هزارویک راه سعی دارد تو را متقاعد کند که راه درست همین است که او میگوید و کار درست همان است که او میکند.
فرد باید بسیار مراقب این تمایلات عمیق باشد؛ آنها تو را وادار میکنند که گمراه بمانی، به تو تحمیل میکنند که از مرکزِ وجود خارج شوی. تو را دیوانه میسازند.
هشیاری، تو را مرکزیت میبخشد؛ ناهشیاری تو را از مرکز به بیرون پرت میکند، تو را از یکپارچگی دور میکند.
#اشو
📚«داما پادا»
@shekohobidariroh
#صبر وقتي مي آيد كه:
تو نه خشمگين باشي و نه اندوهگين.
صبر پديده اي عظيم است.
وقتي كه نه از كسي خشمگين باشي و نه از كسي اندوهگين باشي،
اندوه و خشم هردو رفته اند،
انرژي هايت جا افتاده اند،
متمركز هستي و در وطن قرار داري...
صبر يعنی كه:
به وطن رسيده ای، اينك هيچ چيز تو را مختل نمي كند،
هيچ چيز تو را ناراحت نمي كند.
تو در درون چنان شاد و مسرور هستی كه هر چيز ديگر بی ربط است.
كسي به تو توهين مي كند:
نيازی نيست كه مورد توهين واقع شوی! تو بسيار شاد هستی.
آيا مشاهده كرده اي؟
وقتي كه شاد هستی و ديگري به تو توهين می كند، خيلی خشمگين نمی شوی،
وقتي كه ناشاد هستی، خيلی عصبانی مي شوی.
اين فقط رياضيات اين روند را نشان می دهد!!
وقتي كه ناشاد باشی، آماده ی خشمگين شدن هستی،
منتظری تا خشمگين شوی
وقتي كه شاد هستی،
همان مورد چندان اهميتي ندارد
وقتی كه انسان عميقاً مسرور باشد و از هرلحظه از زندگيش همچون هديه ای الهي لذت ببرد، چه كسي به خودش زحمت مي دهد؟
آنگاه هيچ چيز ارزشش را ندارد
تو چنان چيز با ارزشي را با خود داری كه هرچيز ديگر بی ربط است.
#اشو
#نيروانا_آخرين_كابوس
Nirvana: The Last Nightmare
@oshoi
سکس، عشق و نیایش:
سه گام بهسوی الوهیت
۱۴ فوریه ۱۹۷۱
#سوال_از_اشو
لطفاً اهمیت معنویِ انرژی جنسی را برای ما توصیف کنید.
چگونه میتوانیم سکس را متعالی و معنوی سازیم؟
آیا ممکن است از عمل جنسی و آمیزش عاشقانه بعنوان مراقبه استفاده کنیم
و از آن بعنوان تختهپرشی به سوی سطوح والاتر معرفت بهره ببریم؟
#پاسخ_قسمت_دوم
وقتی سکس را بعنوان یک واقعیت زیستشناسی درک کنی، آنگاه ابداً به آن توجهی نداری
فقط وقتی به آن توجه میکنی که یک معنای معنوی و روحانی به آن بدهی. پس هیچ معنایی به آن نده؛ هیچ فلسفهای در موردش خلق نکن.
فقط واقعیت را ببین. هیچ کاری در حمایت و یا در مخالفت با آن انجام نده. بگذار آنگونه که هست، باشد؛
آن را بعنوان یک پدیدهی عادی بپذیر. نگرشهای غیرعادی نسبت به آن پیدا نکن.
درست همانطور که چشم و دست داری، سکس هم داری. تو با چشمها و دستهایت مخالف نیستی، پس با سکس هم مخالف نباش
آنگاه سوال در مورد اینکه با سکس چه باید کرد، بیربط میشود
ایجاد یک دوگانگی در حمایت و یا مخالفت با سکس بیمعنی است.
سکس یک واقعیتِ دادهشده است:
تو از طریق سکس وارد جهانهستی شدهای و یک برنامهی درونی در تو هست تا باردیگر از طریق سکس زندگی خلق کنی. تو بخشی از یک پیوستار بزرگ هستی.
بدنت خواهد مرد، پس یک برنامهی درونی در آن هست تا یک بدن دیگر را برای جایگزین کردن آن خلق کنی.
مرگ قطعی است. برای همین است که وسواس برای سکس بسیار زیاد و شایع است. تو برای همیشه اینجا نخواهی بود، پس باید با یک بدن جدید جایگزین شوی: یک المثنی replica
سکس خیلی مهم شده زیرا تمامی طبیعت بر آن اصرار دارد؛ وگرنه انسان نمیتوانست ادامه داشته باشد. اگر به اختیار ما بود، هیچکس روی زمین باقی نمانده بود!
تمام طبیعت طرفدار سکس است و بنابراین سکس و موتورِ پشت آن بسیار وسواس گونه و وادارکننده است.
دلیل اینکه سکس برای سالکان مذهبی اینهمه اهمیت دارد این است که بسیار غیراختیاری است و بسیار طبیعی و وادارکننده
سکس معیاری شده برای اینکه بدانیم آیا انرژی حیاتی در یک فرد خاص به الوهیت رسیده است یا نه!
ما نمیتوانیم بطور مستقیم بدانیم که آيا فردی با الوهیت دیدار کرده است یا نه
نمیتوانیم بطور مستقیم بدانیم که آیا کسی الماس دارد یا ندارد
ولی میتوانیم بطور مستقیم بدانیم که آیا فردی آن سنگها را دورانداخته یا نه؛ زیرا ما با سنگها آشنایی داریم. میتوانیم مستقیماً بدانیم که آیا کسی به ورای سکس رفته است یا نه، زیرا با سکس آشنا هستیم.
سکس چنان نیروی وادارکننده و عظیم و غیراختیاری است که تازمانی که فرد به الوهیت دست نیافته باشد، نمیتواند به ورای آن برود
بنابراین براهماچاریا Brahmacharya معیاری شد برای اینکه بدانیم آیا شخص به الوهیت رسیده است یا نه
آنگاه سکس، آنگونه که در موجودات عادی وجود دارد، برای او وجود نخواهد داشت
این به آن معنا نیست که با انداختن سکس فرد به الوهیت خواهد رسید. عکس آن روند یک کذب است.
کسی که الماسها را یافته باشد سنگهایی را که حمل میکرده را رها خواهد کرد، ولی عکس این درست نیست.
میتوانی سنگها را دور بیندازی ولی به آن معنا نیست که به چیزی ورای آنها دست یافتهای
آنگاه بین این دو خواهی بود
یک ذهن سرکوبشده خواهی داشت و نه ذهنی که به فراسوی سکس رفته است.
سکس به جوشیدن در درونت ادامه میدهد و یک جهنم درونی خلق خواهد کرد. این رفتن به ورای سکس نیست.
وقتی سکس سرکوب شود، زشت میشود، بیمار و عصبی میگردد. منحرف میشود.
نگرش بهاصطلاح مذاهب نسبت به سکس یک جنسیت منحرف ایجاد کرده است؛ جامعهای که از نظر جنسی کاملاً روانپریش است. من با آن موافق نیستم.
سکس یک واقعیت بیولوژیک است؛ هیچ اشکالی در آن وجود ندارد
پس با آن نجنگ زیرا که منحرف میشود و سکس منحرف شده گامی به جلو نیست. این سقوط و نزول به زیرِ معمولی و عادی بودن است؛
گامی به سمت جنون و دیوانگی است. وقتی سرکوب چنان شدید باشد که دیگر نتوانی آن را ادامه بدهی، آنگاه منفجر میشود ــ و در آن انفجار، تو از دست خواهی رفت
همگی شما دارای کیفیتهای انسانی هستید، همگی شما سرشار از امکانات هستید.
واقعیت عادی سکس سالم است،
ولی وقتی بطور غیرعادی سرکوب شود، ناسالم میگردد
از وضعیت عادی سکس میتوانی به آسانی به سمت الوهیت حرکت کنی، ولی حرکت به سمت الوهیت با یک ذهن روانپریش مسخره است
و بهنوعی، ناممکن
نخست باید سالم و عادی شوی؛ آنگاه در پایان، امکانی هست که شاید به ورای سکس بروی
ادامه دارد....
#اشو
#روانشناسی_محرمانه
The Psychology of Esoteric
#برگردان : محسن خاتمی
@oshoi
من به شما میگویم:
زندگی، تنها حقیقتی است که وجود دارد.
هیچ خدایی جز زندگی وجود ندارد.
بنابراین به خودتان اجازه دهید که توسط زندگی و همه اشکال، رنگها و ابعادش، کل رنگین کمان، همه نتهای موسیقی، تسخیر شوید.
اگر بتوانید از عهده این کار ساده برآیید...
آن ساده است چونکه آن فقط مسئله رها سازی و آرامش است.
رودخانه را فشار ندهید، بگذارید رودخانه شما را به اقیانوس ببرد.
آن، پیشاپیش در راه است.
شما آرام بگیرید، پرتنش نباشید و سعی نکنید معنوی باشید.
هیچ تمایزی بین ماده و روح ایجاد نکنید.
#هستی_یکی_است.
ماده و روح به سادگی دو روی یک سکه هستند.
آرام بگیرید، استراحت کنید و با رودخانه حرکت کنید.
یک قمارباز باشید. یک تاجر نباشید.
و در این صورت بیشتر خدا را خواهید شناخت چونکه قمارباز میتواند ریسک کند. او محاسبه گر نیست، او میتواند همه چیز را به خطر بیفکند.
اما هیجان قمار، هنگامی که او همه چیز را به خطر می افکند و منتظر میشود... حال چه اتفاقی خواهد افتاد؟
در همان لحظه یک پنجره میتواند باز شود، خودِ همان لحظه میتواند
تحول و دگرگونی رویکرد درونی بشود.
یک مست باشید، مست با زندگی، با شراب هستی. شراب زندگی را بنوشید.
آن، شعر بسیار، عشق فراوان و شربت بی اندازه دارد.
#اشو
#تعالیم_اشو
@oshoi
کمی مراقبه کن.
مردم کاملاً احساس پوچی میکنند.
آری، ماشینهای بهتری دارند، تکنولوژی برتری دارند، خانههای بهتر، خوراک بهتر، بهتر و بیشتر از گذشته.
ولی اگر تو بینشی نداشته باشی، تمام این رفاه و این پیشرفتهای مادّی هیچ ارزشی ندارد ـــ بینشی که به ورای مادّه، به فراسوی بدن و ذهن برود ـــ تا وقتی که طعمی از ماوراء نچشیده باشی، تمام اینها بیارزش هستند.
#اشو آگوست ۱۹۷۹
@shekohobidariroh
خواهی که زِ نو زنده شوی شاهد باش
وَز نَفْس خودت کَنده شوی شاهد باش
با عزم سفر به شهر آگاهی و نور
بر مَسند عشق زیبنده شوی شاهد باش
#بهرام_کنگرلو 🕊💜
#شاعر_عشق. 🕊💚
تنها کیفیتی که بودا داراست
آگاهی ناب و شاهد بودن آگاهانه است
" #شاهد_بودن " واژه ای کلیدی برای همه آنهایی است که به مراقبه می پردازند
#شاهد اینکه تو جسم نیستی ...
#شاهد اینکه تو ذهن نیستی ...
#شاهد اینکه تو فقط شاهدی
#عشق دستاورد واقعی ست...
کلید این دستاورد، حالت #شاهد_بودن است.
به کننده کار، بدرود بگو...
در حالت شهود و مشاهده زندگی کن.
این نمایش را تماشا کن.
در آن غرق نشو، در عوض، در مشاهده غرق شو...
آن گاه، شادی و غم، تولد و مرگ، فقط یک بازی می شوند؛ آنها تو را متأثر نمی کنند. آنها نمی توانند تو را متأثر کنند. همه ى خطاها و همه ى غفلت ها، حاصل هم ذات پنداری اند.
اوشو 🕊💜
@ESHGH_U_ZENDEGI
مهمانان فریاد زدند، “آن پستفطرت بیوجدان و منفور با جادوگری خود ما را فریب داد!” درعوض به خودان تبریک گفتند که چنین رنجی را تحمل کردند و دستکم آن شیّاد بدکاره را که جادوی او بزودی محو شد را شناختند و قبل از اینکه او به هدف اهریمنی خود برسد از این دام نجات یافتند!
بسیاری از آنان فرار خودشان را مدیون ذهن پاک خودشان دانستند! ولی آنچه که آنان نمیدانستند این بود که آنان توسط همان درویش، با همان ابزاری که تجربهی آن صومعهی باشکوه را داشتند، تصور کرده بودند که اینک در آن مخروبه هستند. درواقع آنان در هیچکدام از این دو مکان نبودند!
سپس آن درویش گویی از هیچکجا ظاهر شد و به آنان گفت، “اینک باید به آن صومعه بازگردیم!” سپس دستش را تکان داد و همگی آنان خودشان را در آن سالن شاهانه یافتند. حالا همگی توبه کردند زیرا بیدرنگ متقاعد شده بودند که آن مخروبه یک آزمون بوده و این صومعهی قصرمانند واقعیت دارد.
برخی از آنان گفتند، “چه خوب شد که او انتقادات و ناسزاهای ما را نشنید. فقط اگر او این هنر عجیب را به ما آموزش بدهد، بسیار ارزشمند خواهد بود!”
ولی آن درویش دوبار دستش را خرکت داد و آنان باردیگر خودشان را بر سر همان سفرهی همیشگی خود یافتند که درواقع هرگز آنجا را ترک نکرده بودند. آن درویش در جای همیشگی خودش نشسته بود و مثل همیشه خوراک خودش را میخورد و ابداًهیچ چیز نمیگفت. و سپس وقتی با ناراحتی او را نگاه میکردند، همگی صدای او را شنیدند که گویی از درون سینهی خودشان بیرون میآید، بااینکه لبهای او حرکت نمیکردند! او گفت، “حال که طمع شما مانع میشود که خودفریبی را از واقعیت تمیز دهید، در آنچه که درویش به شما نشان داد هیچ چیز واقعی وجود ندارد ــ فقط فریب است. آنان که خوراکشان خودفریبی و تخیلات است فقط میتوانند با فریب و تخیلات تعذیه شوند.”
آموزش فراسو: تفسیر اشو از ۴۲ سوترای بودا - جلد ۴/۴
@oshowords
✳️ بله و نه
اگر درون انسان را بکاوی، او را تلی از نه های انباشته به روی هم خواهی یافت. نه و فقط نه.
هر قدر عمیق تر، نه هایی بزرگ تر و تنومند تر. حتی نمی توان در گوشه ای یک آری یافت. اگر هم یافت شود یک آری ناتوان و از کار افتاده خواهد بود. یک آری بیچاره که به قتل رسیده و لگد کوب شده است!
زندگی را می توان به یک آری مطلق تبدیل ساخت اما برای اینکار باید آنرا از بنیان در هم ریخت. نه های تو هم می توانند ذوب و در قالب آری ریخته شوند. این کار آنگونه که خیلی ها گمان می کنند دشوار نیست. برای بسیاری چنین شده است ، برای بودا، زرتشت و ... چنین شده است. برای تو و همه هم می تواند چنین شود.
در حقیقت ما بدنیا آمده ایم تا چنین شود. و این همان چیزی است که من آنرا تغییر روش زندگی از نثر به شعر و از ریاضیات به موسیقی می نامم. آنگاه زندگی یک آواز و ترانه، یک سر مستی می شود.
من درس مذهب غم نمی دهم.
من مخالف تمام مذهب های خودآزار و دگر آزار هستم. من نوع جدیدی از دینداری را آموزش می دهم که در عشق و نه در ترس، در لحظه اکنون و نه در آینده، در قلب و نه در عقل و منطق ریشه دارد.
💜اشو
@oshowords
سکس، عشق و نیایش:
سه گام بهسوی الوهیت
۱۴ فوریه ۱۹۷۱
#سوال_از_اشو
لطفاً اهمیت معنویِ انرژی جنسی را برای ما توصیف کنید.
چگونه میتوانیم سکس را متعالی و معنوی سازیم؟
آیا ممکن است از عمل جنسی و آمیزش عاشقانه بعنوان مراقبه استفاده کنیم
و از آن بعنوان تختهپرشی به سوی سطوح والاتر معرفت بهره ببریم؟
#پاسخ_قسمت_سوم
پس چه باید کرد؟
سکس را بشناس!
هشیارانه در آن حرکت کن!
این رازی است که دری تازه را باز میکند.
اگر ناهشیارانه وارد سکس شوی، آنگاه فقط یک وسیلهای هستی در دست تکامل بیولوژیکی
ولی اگر در عمل جنسی هشیار باشی، همان خودِ هشیاری مراقبهای عمیق میگردد.
عمل جنسی چنان غیراختیاری و چنان وادارکننده است که هشیاربودن در آن دشوار است، ولی ناممکن نیست.
و اگر بتوانی در عمل جنسی هشیار بمانی، آنگاه هیچ عمل دیگری در زندگی نیست که نتوانی در آن هشیار باشی،
زیرا هیچ عملی مانند سکس عمیق نیست.
اگر بتوانی در عمل جنسی هشیار باشی، آنگاه حتی در مرگ نیز هشیار خواهی بود
عمق عمل جنسی و عمق مرگ یکسان هستند و موازی. به یک نقطه میرسند پس اگر بتوانی در عمل جنسی هشیار بمانی، به چیزی عظیم و فوقالعاده گرانبها دست یافتهای.
پس از سکس بعنوان عمل مراقبه استفاده کن
با آن نجنگ، با آن مخالف نباش. نمیتوانی با طبیعت بجنگی؛
تو بخشی جداییناپذیر از طبیعت هستی
باید نگرشی دوستانه و همدلانه با سکس داشته باشی.
سکس عمیقترین گفتمان بین تو و طبیعت است.
حقیقت این است که آمیزش جنسی واقعاً گفتمانی بین یک زن و یک مرد نیست:
گفتمان مرد است با طبیعت، توسط زن؛ و گفتمان زن است با طبیعت، توسط مرد
سکس گفتمانی با طبیعت است
برای لحظهای در یک جریان کیهانی قرار داری؛ در یک هماهنگی آسمانی هستی؛ با آن کُلّ یکی شدهای. اینگونه مرد توسط زن ارضاء شده؛ و زن توسط مرد.
زن تکمیل whole نیست و مرد هم تکمیل نیست
اینها بخشهایی از یک تمامیت یا کُلّ هستند
بنابراین هرگاه این دو در یک آمیزش جنسی یکی شوند، میتوانند با درونیترین طبیعت پدیدهها، با تائو Tao، هماهنگ باشند.
این هماهنگی میتواند یک زایش بیولوژیک برای یک موجود جدید باشد. اگر ناهشیار باشی، این تنها امکان است.
ولی اگر هشیار باشی، این عمل میتواند زایشی برای خودت باشد، یک زایش معنوی،توسط آن میتوانی دوباره زاده شوی.
لحظهای که آگاهانه در آمیزش مشارکت کنی، شاهدی بر آن میگردی. و زمانی که بتوانی در عمل جنسی یک شاهد بشوی، به ورای سکس خواهی رفت زیرا در مشاهدهگری تو آزاد میشوی
اینک دیگر اجباری وجود ندارد. تو یک مشارکتکنندهی ناآگاه نیستی. زمانی که در آمیزش یک شاهد بشوی، به ورای آن رفتهای. اینک میدانی که تو فقط بدن نیستی. نیروی مشاهدهگری در تو چیزی از فراسو را شناخته است.
این فراسو فقط وقتی میتواند شناخته شود که تو عمیقاً در درون باشی. این یک برخورد سطحی نیست.
وقتی در بازار چانه میزنی، آگاهی تو نمیتواند خیلی عمیق باشد زیرا خود آن عمل سطحی است. و تاجایی که به انسان مربوط میشود، عمل جنسی بطور معمول تنها عملی است که فرد میتواند توسط آن بر اعماق درونش شاهد باشد.
هرچه توسط سکس بیشتر وارد مراقبه شوی، سکس اثر کمتری خواهد داشت. مراقبه از آن رشد میکند و نتیجهی رشدکردن در مراقبه این است که دری تازه باز میشود و سکس پژمرده شده و دور میشود
این یک متعالیسازی نیست.
درست مانند برگهای خشک درخت است فرو میریزند. درخت حتی نمیداند که برگها فرومیریزند.
بههمین ترتیب، تو حتی نخواهی دانست که آن ضرورت و شوق مکانیکی برای سکس در حال رفتن است.
مراقبه را از سکس خلق کن؛
سکس را موضوع مراقبه قرار بده
با آن مانند یک پرستشگاه رفتار کند و اینگونه به ورای سکس خواهی رفت و آن را متحول خواهی ساخت
آنگاه سکس وجود نخواهد داشت، ولی هیچ سرکوب و هیچ متعالیسازی هم وجود ندارد. سکس فقط بیربط و بیمعنی خواهد شد. به ورای آن رشد کردهای. اینک برایت معنی نمیدهد.
درست مانند کودکی است که رشد کرده است. اینک اسباببازیها بیمعنی هستند. او چیزی را متعالی نکرده است؛ چیزی را سکوب نکرده است. فقط رشد کرده و بزرگ شده است؛ بالغ شده است. اینک بازیچهها بیمعنی هستند. اینک آنها بچهگانه هستند و اینک آن کودک دیگر کودک نیست
بههمین ترتیب، هرچه بیشتر مراقبه کنی، سکس جاذبهی کمتری برایت خواهد داشت.
و رفتهرفته، بطور خودجوش، بدون تلاشی آگاهانه برای متعالیکردن سکس
حال انرژی یک منبع جدید دارد تا به سمت آن جاری شود. همان انرژی که به سمت سکس جاری میشد، حالا صرف مراقبه میشود
و زمانی به سمت مراقبه جاری شد، دروازهی الوهیت گشوده شده است.
#اشو
#روانشناسی_محرمانه
The Psychology of Esoteric
#برگردان : محسن خاتمی
@oshoi
#صبر وقتي مي آيد كه:
تو نه خشمگين باشي و نه اندوهگين.
صبر پديده اي عظيم است.
وقتي كه نه از كسي خشمگين باشي و نه از كسي اندوهگين باشي،
اندوه و خشم هردو رفته اند،
انرژي هايت جا افتاده اند،
متمركز هستي و در وطن قرار داري...
صبر يعنی كه:
به وطن رسيده ای، اينك هيچ چيز تو را مختل نمي كند،
هيچ چيز تو را ناراحت نمي كند.
تو در درون چنان شاد و مسرور هستی كه هر چيز ديگر بی ربط است.
كسي به تو توهين مي كند:
نيازی نيست كه مورد توهين واقع شوی! تو بسيار شاد هستی.
آيا مشاهده كرده اي؟
وقتي كه شاد هستی و ديگري به تو توهين می كند، خيلی خشمگين نمی شوی،
وقتي كه ناشاد هستی، خيلی عصبانی مي شوی.
اين فقط رياضيات اين روند را نشان می دهد!!
وقتي كه ناشاد باشی، آماده ی خشمگين شدن هستی،
منتظری تا خشمگين شوی
وقتي كه شاد هستی،
همان مورد چندان اهميتي ندارد
وقتی كه انسان عميقاً مسرور باشد و از هرلحظه از زندگيش همچون هديه ای الهي لذت ببرد، چه كسي به خودش زحمت مي دهد؟
آنگاه هيچ چيز ارزشش را ندارد
تو چنان چيز با ارزشي را با خود داری كه هرچيز ديگر بی ربط است.
#اشو
#نيروانا_آخرين_كابوس
Nirvana: The Last Nightmare
@oshoi
کسی که در جستجوی خودشناسی است به هیچ وجه نگران نظر دیگران و تفکر دیگران در مورد خودش نخواهد بود.
چون میداند که اینگونه در سطح خواهد ماند
چنین کسی همواره در نگاه دیگران انسانی معمولی میماند، زیرا خودش را به زحمت نمی اندازد که در چشم دیگران دیده شود
او همواره خودش را پنهان می کند و چیزی را به نمایش نمی گذارد
او روی صحنه نمیرود و خودش را تبدیل به یک ویترین نمیکند.
ساکت میماند، ساکت زندگی میکند.
و در سکوت خویش از زندگی لذت میبرد. و توجه را از دیگران گدایی نمیکند
زیرا هرگاه کسی به تو توجه کند و به تو فکر کند، خودشناسی دشوار و پیچیده میشود.
تو باید به تنهایی وارد این راه شوی، اگر نگاهت به جمعیت است تا تو را تایید کنند و یا فکر میکنی که جمعیت باید از تو پیروی کند، همواره درگیر دیگران و نظرات آنها خواهی بود، اینگونه هرگز به مقصد نمیرسی و هیچگاه به گوهر خودشناسی دست نمی یابی.
#اشو
@oshoi
پند اوشو به یکی از جویندگان حقیقت
در این اردوی مراقبه شرکت کن و با مردمِ من(سالکین) در آرامش باش، در تنش نمان، و سانیاس (سلوک معنوی) را جدی نگیر و نسبت به آن بازی گوش باش. آنگاه چیزهای بیشتری اتفاق خواهد افتاد. از آنها لذت ببر، و آن را تبدیل به یک سفر مقدس و خشک نکن، چرا که تمام سفرهای مقدس، سفرهای نفسانی اند. در اینجا کودکی باش در میانِ کودکانِ (مریدان) من....
برقص و بخوان. کنار نایست و فکر نکن که داری کاری جدی انجام میدهی. ما اصلاً کارهای جدی نمی کنیم. یک جُک، بسیار مقدس تر از کتابهای به اصطلاح مقدس شماست، چرا که آن خنده می آورد و خنده کیفیت خداوند است. عِبری ها میگویند که خدا دنیا را خلق کرد زیرا او عاشق داستانها و اراجیف گفتن.هاست، آنها همچنین می گویند وقتـی کسی می میرد و نزد خدا میرود خدا از او میپرسد خب" چه خبر؟ تعریف کن....
پس با خوشحالی و شادمانی اینجا باش... و چیزهای زیادی اتفاق خواهد افتاد. اتفاق های واقعی به خودی خود اتفاق میافتد نیازی نیست آن را اجبار کنی.
اوشو
@awareness_diamonds