همه ما مقدار معینی انرژی بنیادین داریم. آن مقدار، تمام انرژی است که داریم و ما تمام آن را برای مشاهده و سروکار داشتن با دنیایی که در آن غوطهوریم به کار میبریم.
هیچ جا انرژی بیشتری برای ما نیست و چون انرژی قابل دستیابی ما نیز به کار گرفته شده است، در وجود ما حتی یک ذره انرژی هم برای ادراک خارق العاده ای مثل رویا دیدن نمانده است.
استدلال دون خوان این بود که بیشتر انرژی ما برای ابقای اهمیت شخصیمان هدر میرود. بهترین مثال در این مورد، نگرانی بی حد و حصر ما درباره ظاهرمان و نیز در این پرسش است که آیا تحسین میشویم یا نه! دوستمان دارند یا نه و مورد پذیرش هستیم یا نیستیم.
دلیل می آورد که اگر قادر باشیم قدری از اهمیت خویش را از دست بدهیم دو اتفاق خارق العاده برایمان روی خواهد داد:
نخست آنکه انرژیمان را از تلاش در راه ابقای اندیشه فریبنده عظمتمان آزاد میسازیم؛ و دوم آنکه به اندازه کافی انرژی فراهم میآوریم تا به دقت دوم گام را نهادە و نیم نگاهی به عظمت واقعی عالم وجود بیاندازیم.
آنچنان که دون خوان می گفت از آن رو که هیچ راهی برای افزایش انرژیمان از طریق منابع بیرونی نیست همواره باید بکوشیم تا انرژی موجود خود را به هر طریقی که شده دوباره جابجا و منظم کنیم.
دون خوان اصرار داشت که طریقت ساحران بهترین وسیله برای روغن زدن چرخهای این انرژی جابجا و منظم شده است و موثرترین چیز در میان اقلام طریقت ساحران از دست دادن خود بزرگ بینی است.
کتاب "هنر رویا دیدن"
نویسنده: کارلوس کاستاندا
@oshoe
لوییزهی ❤️
✅ چطور خودمان را دوست داشته باشیم؟!
@bakhaleghehasti
#سوال_از_اشو
اشو عزیز، لطفا از نشانه های عشق حقیقی بگویید.
آیا عشق میتواند جایگزینی مناسب برای مراقبه باشد؟
#پاسح:
نشانه های عشق حقیقی، سه تاست.
#اول، اغنای محض. یعنی به هیچ چیز دیگری نیاز نیست.
#دوم ، آینده ای وجود ندارد. یعنی همین لحظه ی عشق ابدیت است.
نه لحظه بعد و آینده،عشق امری است که در زمان حال رخ میدهد
#سوم، وجود از میان برمی خیزد
یعنی دیگر تو وجود نداری.
اگر هنوز وجود داشته باشی معنی اش این است که هنوز وارد معبد عشق نشده ای.
اگر این سه چیز اتفاق بیفتد.
اگر وجود تو از میان برخیزد،
پس چه کسی مراقبه خواهد کرد؟
و چه نیازی به مراقبه خواهد بود؟
اگر در همین لحظه به اغنای محض رسیده باشی، دیگر انگیزه ای برای مراقبه نداری.
چون تمام هدف مراقبه رساندن تو به همین اغنای محض است.
اگر کسی احساس کرد عاشق است.
باید این سه نشانه که گفتم برای او معیار و سنجش باشد.
باید ببیند این سه چیز در او رخ میدهد یا نه؟
اگر رخ نمیدهد به معنی این است که این حالتش، نه عشق، بلکه میتواند چیزهای دیگری باشد.
میتواند شهوت یا میل جنسی باشد.
احساس مالکیت باشد.
میتواند صرفا چیزی باشد که تنهایی شما را پر کند.
برای من، عشق حقیقی همان مراقبه است.
بنابراین امتحانش کن
با معشوقت به مراقبه بنشین.
حضور همدیگر را تبدیل به مراقبه کنید.
ساکت باشید. یکدیگر را وسیله ای کنید برای کنار گذاشتن ذهن
فکر نکنید. اگر به فکر کردن بپردازی آنوقت معشوق با شما نخواهد بود.
با هم خواهید بود، اما فرسنگها دور از هم.
عشق حقیقی یعنی توقف افکار،
در چنین حالتی به هم نزدیک خواهید بود.
در اعماق بدنهایتان چیزی مرزها را درهم میشکند.
روابط خودتان را تبدیل به یک پدیده مقدس کنید.
نسبت به محبوبتان احساس تکریم و ستایش کنید.
اگر نتوانی تقدس را در وجود محبوتان ببینید،
پس این تقدس را در هیچ کجا نخواهید دید.
اگر بتوانی خدا را در معشوقت حس کنی، دیر یا زود خدا را در همه جا حس خواهی کرد.
اینگونه است که عشق شما به محبوب ،
تبدیل به دری میشود برای عشق ورزیدن به کل هستی.
پس بین عشق و مراقبه انتخاب نکن.
همراه با مراقبه عاشقی کن.
یا همراه با عشق مراقبه کن.
بین شان تمایزی قایل نشو.
"عشق، خودِ مراقبه است. "
#اشو
@oshoi
رهروان من بايد همچون كودكان باشند.
بايد همچون كودك پاك و ساده باشي تا دروازه هاي الهي به رويت گشوده شوند.
اين دروازه ها به روي مردم دانشور بسته مي مانند
به روي دانش آموختگان،
به روي مدرسه رفته ها،
به روي موعظه گران،كاملا بسته مي مانند
اينان از پيش مي دانند و ديگر به چيزي نياز ندارند.
اينان، با انباشتن دانش بر نادانی خود سرپوش گذاشته اند.
#بهت_و_حيرتی را كه اساسي ترين كيفيت گام گذاشتن در راه خداست، را از دست داده اند.
كودك پر از بهت و حيرت است.
قلب او پيوسته راز و معجزه را احساس مي كند.
چشمانش سرشار از شگفتي است.
#شگفتی_چيزهايی_كوچك:
سنگهاي كنار ساحل،
گوش ماهي هاي كنار دريا.
چنان به جمع آوري آنها مشغول است كه انگار جواهر يافته!
فريفته چيزهاي كوچك مي شود.
پروانه، شاخه اي گل، يك شاخه گل معمولی
اينها كيفيتهايی هستند كه به تو كمك مي كنند به روي خدا، به روي شادمانی، به روي حقيقت، به روي راز هستي باز و پذيرا شوي.
رهروان من بايد همچون كودكان باشند.
#اشو
@oshoi
...
زندگی بازیِ بازیهاست، بازی نهایی است. اگر زندگی را بعنوان یک بازی بگیری و در موردش جدّی و سخت نشوی، معنای عمیق و عظیمی در آن هست. اگر ساده و معصوم باقی بمانی، این بازی بسیاری از چیزها را به تو خواهد بخشید.
تو گاهی یک مورچه بودی و گاهی یک فیل. تو زمانی یک ببر بودی، و زمانی یک صخره و زمانی یک درخت بودی و زمانی یک انسان شدی؛ بودا میگوید تمام اینها بازی هستند. تو هزاران نقش را بازی کردهای تا زندگی را در تمام صورتهای آن بشناسی. با درگیرشدن در بازیهای پشتِ سر هم، بازیکردنِ تمام استحالهها permutations و جایگشتهای مادّه را در روند تکامل تجربه میکنی. این هدف زندگی است.
وقتی همچون یک درخت وجود داری، زندگی را در تجلّی آن میشناسی. هیچکس دیگر جز آن درخت نمیتواند آن را بشناسد. درخت بینش خودش را دارد. وقتی ابرها در آسمان جمع میشوند و یا خورشید میدرخشد و یارنگینکمانی در آسمان هست، فقط آن درخت میداند که چگونه احساس کند. درخت ادارک خاص خودش را دارد. وقتی نسیم از کنارش میگذرد، فقط درخت میداند که چگونه تحت وزش آن قرار بگیرد. وقتی پرندگان شروع به خواندن میکنند، فقط درخت آن را میشناسد، فقط آن درخت برای آن نوا و موسیقی گوش شنوا دارد. درخت راهی است برای شناخت زندگی ــ راه مخصوص خودش. و فقط درخت آن را میشناسد.
یک ببر راه دیگری برای شناخت زندگی دارد؛ بازی دیگری را بازی میکند. مورچه یک بازی کاملاً متفاوت دارد. میلیونها بازی وجود دارد...
تمام این بازیها مانند کلاسهای درس یک دانشگاه هستند. تو از هر کلاس گذر میکنی و چیزی میآموزی. آنگاه به کلاس دیگر میروی...
انسان آخرین نقطه است.
اگر تمام درسهای زندگی را آموخته باشی و درس انسانبودن را گرفته باشی، فقط آنوقت است که قادر خواهی بود تا به خودِ مرکز زندگی حرکت کنی. آنوقت قادر به شناخت جهانِ هستی یا خداوند خواهی بود.
تو توسط تمام این بازیها سعی داشتهای به خداوند نزدیک شوی ـــ از راهها و جهتهای مختلف، به شیوههای متفاوت و با ادراکهای گوناگون. ولی هدف همان است ــــ که هر کسی سعی دارد تا حقیقت را بشناسد که راز زندگی در چیست؟ ما چرا اینجا هستیم و من کیستم؟ و این چیست که پیوسته به بودن ادامه میدهد؟
فقط یک راه برای شناخت حقیقت وجود دارد و آن راهِ وجودین و بودن است. ولی اگر مانند کسی که در خواب راه میرود، از یک کلاس به کلاس دیگر بروی، ناهشیار… از یک کلاس به کلاسی دیگر کشانده شوی و آگاهانه حرکت نکنی، حقیقت را از دست خواهی داد.
اینگونه است که بسیاری از مردم به نقطهی انسانبودن میرسند ولی نمیتوانند الوهیت را بشناسند! این فقط نشان میدهد که آنان درسها را از دست دادهاند، از آموختن درسهایشان پرهیز کردهاند. آنان در کلاس حضور داشتند ولی نکته را نگرفتند. وگرنه هر موجودی که به مرحلهی انسانبودن رسیده باشد، باید که فردی بادیانت و با حقیقت باشد.
انسانبودن و بادیانتبودن باید مترادف همدیگر شوند. آنها اکنون مترادف نیستند. مردمان بسیار کمی بادیانت هستند.
منظورم از انسان بادیانت کسی نیست که هر یکشنبه به کلیسا برود. منظورم کسی نیست که مسیحی، محمدی، هندو، جین یا بودایی باشد. منظورم از دیانت هیچ سازماندهیِ مذهبی و دینِ سازمانیافته شده نیست.
وقتی میگویم “بادیانت” منظورم کسی است که آگاه باشد که زندگی سرشار از فراسو است…. که هر شکل از حیات به چیزی که بزرگتر از زندگی است منتهی میشود…. که هر گام، تو را به الوهیت، به حقیقت، به نیروانا و به آزادی هدایت میکند…. که چه بدانی و چه ندانی، تو به سمت آن پرستشگاه غایی در حرکت هستی.
وقتی فرد در عمق درونش چنین احساسی داشته باشد، آنوقت او فردی بادیانت است. شاید به کلیسا برود و شاید نرود؛ این بیربط است. شاید خودش را یک مسیحی یا یک محمدی یا یک هندو بخواند و شاید هم نخواند؛ اینها بیربط هستند. شاید به سازمانی تعلق داشته باشد و شاید تعلق نداشته باشد ـــ ولی او به خداوند تعلق دارد.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴ در حال ترجمه توسط م.خاتمی / آبان ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
از این لحظه به بعد خودتان را
علت زندگی و دنیای خود بدانید
منظور از #جویندگی همین است پذیرفتن کل مسوولیت زندگی خود
فلاکت علت بیرونی ندارد
علت آن درونی است
در حالیکه شما پیوسته مسوولیت را به عامل بیرونی نسبت می دهید
این فقط یک بهانه است.
فلاکت از دنیای بیرون می آید،
اما دنیای بیرون آن را خلق نمی کند وقتی کسی به شما اهانت می کند،
اهانت از دنیای بیرون می آید،
اما خشم در درون شماست
خشم در نتیجه اهانت بوجود نیامده است و معلول اهانت نیست.
اگر انرژی خشم در شما وجود نداشت، اهانت ناتوان و ناکار می ماند
فقط از شما عبور می کرد و شما را آشفته نمی ساخت
علت در درون شماست،
شما علت زندگی خود هستید.
درک این نکته، درک یکی از اساسی ترین حقایق است. درک این نکته:
#آغاز_سفر_تحول_است.
#اشو
#کتاب_بااقيانوس_یکی_شدن
@oshoi
#سرور_و_فلاکت
طبيعت مي خواهد هركس يك فرمانروا باشد
طبيعت فقط فرمانروا خلق مي كند
اما ما هرگز اين خواست طبيعت را نمي پذيريم
#سرور، تنها معياري است كه نشان مي دهد. آيا به حقيقت نزديكتر مي شويد يا نه، هرچه به حقيقت نزديكتر شويد، مسرورتر خواهيد بود.
هرچه دورتر از حقيقت باشيد، #فلاكت بيشتري خواهيد داشت.
فلاكت، دور بودن از حقيقت است.
سرور، قرابت و صميميت با حقيقت است.
وقتي كسي با حقيقت يكي مي شود،
سرور غايي حضور خواهد داشت، سروري كه از دست رفتني نيست.
زيرا همه فاصله ها ناپديد مي شود.
تمام فضاي ميان شما و حقيقت از ميان مي رود.
حقيقت در هسته مركزي وجود ما نهفته است، ولي ما در محيط وجودمان زندگي مي كنيم
مثل آن است كه در ايوان قصري باشيم و خود قصر را فراموش كنيم
آن ايوان كوچك را تزيين كرده ايم و تصور مي كنيم همه چيز فقط همانجاست.
ما گداياني هستيم كه خود را محكوم و سرزنش كرده ايم.
طبيعت مي خواهد هركس يك فرمانروا باشد.
طبيعت فقط فرمانروا خلق مي كند،
اما ما هرگز اين خواست طبيعت را نمي پذيريم.
ما در فلاكت خود شاديم.
فلاكت چيزي به ما مي دهد و آن نفس است
فلاكت، نفس را ايجاد و سرور آن را دور مي كند
دوست داريم وجود داشته باشيم،
حتي به قيمت فلاكت زدگي.
نمي خواهيم #ناپديد شويم و اين قمار است.
#بايد_ناپديد_شد(بدون نفس)
فقط آن زمان، حقيقت و سرور امكانپذير مي شوند.
#اشو
@oshoi
بودا در حال مرگ بود. شخصی از او پرسید: "بعد از مرگ کجا خواهی بود؟"
بودا گفت: "هیچ جا. کافی است.
من برای زندگیهای خیلی زیادی در بدن های خیلی زیادی بودم. دیگر بس است.
این دفعه میخواهم هیچ جا نباشم.
من کاملاً میمیرم.
برای آن سوال پرسنده این خیلی ناگوار بود. اینکه بودا به طور کامل بمیرد. اینکه او دوباره متولد نشود.
دیگر هیچ امیدی باقی نمانده بود.
بنابراین آن پرسنده شروع به گریه کرد.
بودا گفت: "گریه نکن. برقص.
این، لحظهی کامل شدن من است.
من قرار است به طور کامل بمیرم.
این آخرین قله است، بالاترین احتمال.
بدون هیچ خواسته ای؛
بدون هیچ امیدی؛
بدون هیچ آینده ای.
من دارم به سادگی در درون کیهان حل میشوم.
من هیچ جایی نخواهم بود، چرا که همه جا خواهم بود.
تو نمیتوانی مرا محدود شده در هیچ نقطه ای پیدا کنی.
اما من همانند نمک زمین خواهم بود.
تو قادر خواهی بود من را همه جا بچشی.
اما آن فقط یک مزه نخواهد بود.
من هیچ بدنی نخواهم داشت؛ هیچ فرم مشهودی.
من انرژی کیهانی خواهم بود.
#اوشو 🌿💜🌿
@eshgh_u_zendegi
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش سیزدهم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش یازدهم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش نهم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش هشتم
قسمت اول
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش هفتم
قسمت اول
/channel/saketab
از جنون خاص و ویژه بودن دوری کن. در زندگی ات کاملا معمولی باش، ولی آگاهی و گوش بزنگی را چاشنی آن کن. خدا را در زندگی معمولی خود مهمان کن، خدا را با زندگی معمولی خود آشنا کن، بخواب، بخور، کار کن، عشق بورز، نیایش کن، به مراقبه و مکاشفه بنشین، ولی هیچگاه تصور نکن آدم خاصی شده ای و یا کار ویژه ای انجام میدهی. در چنین معمولی بودنی است که به خواص(روشن ضمیران و بوداها) میپیوندی.
اوشو
@awareness_diamonds
آمریکاییها هر روز قرص های آرام بخش جدیدی به بازار می آورند. مردم هم مرتب آنها را امتحان میکنند، اما نتیجه نمیگیرند.
افسردگی و دلزدگی تقریبا گریبانگیر اکثریت مردم آمریکا شده است.
ملالت و دلزدگی یا افسردگی نتیجه، غلط زندگی کردن است.
هر گاه چنین احساسی به شما دست داد یعنی که باید نوع زندگی خود را تغییر دهید.
این احساس (تغییر) برای شما شگون دارد شروع خجسته ای است
به شرط اینکه به ندای قلبتان گوش فرا دهید و در جهت دگرگون ساختن خود قد علم کنید.
چرا انسان احساس کسالت و خستگی و دلمردگی می کند؟
این احساس زمانی پدید میآید که ما از الگوهای مرده ای که دیگران به ما می دهند، و راه و روشهایی که به ما دیکته میکنند پیروی میکنیم. و به نوعی که آنها میپسندند زندگی میکنیم.
این الگوها را به دور بریزید از این الگوها بیرون بیایید!
به راه و روشی که خودتان صحیح میبینید زندگی کنید.
فقط افراد راستین هرگز ملول و افسرده نمیشوند افسردگی و ملالت از آن شخصیتهای کاذب و دروغین است
آنهایی که شخصیتشان را دوگونه قسمت کردند و دو گونه زندگی میکنند.
زندگی واقعی آنها باز فشرده و باز کوفته میشود و به زندگی غیر واقعی تظاهر کرده و ادامه میدهند.
این غیر واقعی بودن است که ملالت و افسردگی و خستگی به بار می آورد.
اگر شما کاری را که واقعاً به آن معتقد هستید انجام دهید، هرگز ملول و خسته و کسل نخواهید شد.
#اشو
#راه_کمال
@oshoe
✳️نااميدي و تغییر
تمامي ابزارهايي كه صنعت و فن آوري امروزي براي شما مهيا كرده، در اختيارتان است.
فردا چه چيزي به دست مي آوريد كه امروز آنرا نداريد؟
آينده در تغيير است و اين تغيير باعث نااميدي مي شود. دنيا تابحال با اميد زندگي كرده، ولي ناگهان در حال ناپديد شدن است و نااميدي جاي آنرا گرفته.
آشوبي كه در آگاهي انسان به پا شده، بسيار مهم است. با اين وضعيت يا بشريت از صفحه روزگار محو خواهد شد يا با وجودي جديد، دوباره متولد مي شود.
كار من تولدي دوباره دادن به آگاهي انسان است. دنيا ما را مردود كرده است. ديگر دنياي مادي به انتهاي خود رسيده است. و بايد در جست و جوي دنيای معنوي بود.
زمان، ديگر معناي خود را از دست داده است. و بايد به دنبال جاودانگي بود.
تمامي آرزوهاي ممكن بشر، به واقعيت پيوسته است و آنها ديگر او را راضي نمي كنند. حال، انسان به ناخشنودي واقعي رسيده و اين ناخشنودي موهبتي بزرگ است.
💜اوشو
@oshowords
خداوند برای تو یک مشکل تخیلی است.
خشم، نفس، سکس، شهوت، نفرت:
اینها مشکلات واقعی هستند.
تو در مورد اینها سوال نمیکنی
در مورد خداوند سوال میپرسی!
تو چه علاقهای به خداوند داری ؟
رابطهای وجود ندارد.
من مردمانی را که خدا را باور دارند میبینم،
و کسانی را که خدا را باور ندارند میبینم.
تفاوتی مشاهده نمیکنم!
آیا میتوانی با نگاه کردن به رفتار فردی پیدا کنی که او یک خدا ناباور است؟ نه...
چگونه میتوانی بدانی که چه کسی خدا را باور دارد و چه کسی خدا را باور ندارد؟ هردو یکسان رفتار میکنند.
اگر به آنان توهین کنی هر دو خشمگین میشوند.
تفاوت در چیست؟
اگر نفسشان را آزرده کنی، هردو غضبناک میشوند.
پس خداوند کجا وارد میشود؟
این یک حقّه است
میخواهی از مشکل واقعی پرهیز کنی.
واژههایی چون “خدا، فناشدن در خدا، رهایی، حقیقت”، مانند پتو هستند
تو تمام مشکلاتت را زیر این پتوها پنهان میکنی!
مشکل تو اینها نیستند، اینها برایت پوششی هستند برای پنهان کردن مشکل واقعی.
و کسانی که به این سوالات پاسخ میهند به تو کمک میکنند تا از واقعیت پرهیز کنی.
#اشو
سخنان اشو در مورد ذن
@oshoe
عشق بدان معناست که تو باید بیاموزی که:
به دیگران بخاطر فردیت خودشان احترام بگذاری،
دیگران وسیله ای برای دست یافتن تو به اهدافت نیستند ..
اگر دیگران را به عنوان یک وسیله بکارگیری عمل تو غیراخلاقیست.
نفس(منیت) دوست دارد، دیگران را در بند کند، البته با زنجیرهای زیبا ،زنجیرهای طلایی جواهرنشان،
اما برای این کار باید از افراد مطمئن باشی
در غیر اینصورت چه کسی میداند؟
معشوق ممکن است ما را ترک گوید ،ما نمیدانیم که لحظه آینده چه اتفاقی خواهد افتاد، بنابراین میخواهیم از لحظه آینده مطمئن شویم ، ضمانت میخواهیم و بدنبال قرارداد هستیم و این ضمانت عشق را میکشد.
#اشو
@oshoe
#سوال_از_اشو
مرشد عزیز، بارها شنیدهام که عشق خدا است، جهان هستی خدا است،
خداوند جهانهستی است،
خدا جهان را خلق کرد و خدا آن نیروی فوق طبیعت است که عالَم را اداره میکند.
سعی کردهام تمام اینها را احساس کنم، ولی نتوانستم.
تمام این جملات بیشتر و بیشتر سردرگمکننده هستند.
لطفاً بگویید که خدا کیست
و وقتی شما در سخنانتان از واژهی “خداوند” استفاده میکنید،
معنی آن چیست؟
#پاسخ
بال کریشنا بارتی Bal Krishna Bharti؛ سعی نکن از آنچه دیگران میگویند تقلید کنی
شاید آنان حقیقت عمیقی را بگویند، ولی با تقلیدکردن از آنان هرگز به آن حقیقت نخواهی رسید
زیرا آنان هرگز با تقلید به آن حقیقت نرسیدهاند. آنان با اصیل بودن به آن حقیقت رسیدهاند.
مسیح میگوید: خدا عشق است
من میگویم که عشق خدا است
مسیح میگوید: خدا عشق است
این یعنی خدا شاید ویژگیهای بسیار دیگری هم داشته باشد، یکی از آنها، عشق است
من میگویم:
“عشق خدا است؛ ویژگی دیگری وجود ندارد، عشق تنها ویژژگی الوهیت است.”
و تو به این جملات گوش میدهی و آزمایش میکنی….
ولی چه خواهی کرد؟
آیا تو عشق را میشناسی؟
تو نگران خداوند خواهی شد
نخست باید عشق را بشناسی
و آن عشق که تو میشناسی چیزی جز شهوت نیست
ما در مورد شهوت صحبت نمیکنیم، نه من و نه مسیح، ما در مورد عشق صحبت میکنیم
و عشق چنان اسرارآمیز است که هیچکس هرگز قادر نخواهد بود که آن را دقیقاً تعریف کند، فقط اشاره انگشتی است که ماه را نشان میدهند.
حالا، چه میتوانی بکنی؟
با شنیدن اینکه عشق، خدا است؛ روی آن بهاصطلاح “عشق” می جهی، به هرآنچه که فکر میکنی عشق است وارد میشوی، و آن فقط جنسیتِ ناخودآگاه است:
شهوت که در لباس عشق خودش را پنهان کرده. و خدا را نخواهی یافت؛ برعکس، شاید با شیطان برخورد کنی
و آنگاه حیرت خواهی کرد.
باید از تقلید پرهیز شود
تنها قانون باید ادراک باشد، نه تقلید
پس بال کریشنا؛ نخستین چیز این است که از تقلیدکردن دست برداری
به من و دیگران گوش بده
به کریشنا، به مسیح، به بودا، به زرتشت فقط درک کن، شروع نکن به تقلیدکردن. عجله نکن، بگذار ادراک در تو بنشیند؛ عجله که داشته باشی، کاری اشتباه خواهی کرد.
تقلید کمکی نخواهد کرد، تقلید برایت تولید دردسر خواهد کرد. این را درک کن! چرا اینهمه عجله داری تا تمرین کنی؟ بگذار ادراک چنان عمیق در تو بنشیند
و وجودت را دگرگون سازد
این تنها راه رسیدن به حقیقت است؛ تقلید هرگز راهش نیست. و این کاری است که تو کردهای.
میگویی: “سعی کردهام تمام اینها را احساس کنم، ولی نتوانستم.”
چگونه میتوانی تمام اینها را احساس کرده باشی؟
موضوع احساس نیست
موضوع فکرکردن نیست
موضوع بودن است
و راه رسیدن به بودن، ادراک است
فقط در سکوت گوش بده، با توجه، هرمقدار که بتوانی باز باش
نسبت به من باز باش
بگذار مانعی نباشد، حایلی نباشد.
حالا، این فکری که همیشه داری برای تمرین کردن، از اینکه فوری کاری بکنی، مانعی بین من و تو شده است
هیچ عجلهای وجود ندارد
من میگویم ادراک آزادی است. نیازی نیست ابداً کاری بکنی
اگر به من اجازه بدهی که در عمق درونت نفوذ کنم
اگر اجازه دهی قلبت را لمس کنم، رقصم را به تو خواهم داد، ترانهام را به تو خواهم داد، موسیقیام را به تو خواهم داد.
وقتی وارد کتابهای مذهبی میشوی، نیاز به کار کردن هست
آنگاه باید کاری بکنی
زیرا ادراک هرگز نمیتواند از کتابهای مذهبی بیرون بیاید
ولی با بودن با مرشد، ادراک میتواند برخیزد
فقط نیاز به قلبی داری که بیشتر باز باشد.
و میپرسی که منظورم از واژهی “خداوند” God چیست
منظورم یک شخص نیست، منظورم فقط یک ویژگی، یک حضور است. منظورم از “خدا”، خداگونگی godliness است؛ تمام جهانهستی سرشار از خداگونگی است.
و وقتی به شناخت میرسی، خدایی را نمیبینی که در برابرت ایستاده است، درختان را الهی میبینی
کوهستانها را الهی میبینی
مردم را الهی میبینی
حیوانات را الهی میبینی
خداوند در همهجا حضور دارد، از سنگریزهها تا ستارگان، از یک تیغه علف تا خورشید
همه الهی هستند.
هرگاه از واژهی خداوند استفاده میکنم، هرگز منظورم یک شخخص نیست
فقط یک حضور است
یک حضور مطلقاً ساکن از هوشمندی در جهانهستی
ولی نخست باید از این هوشمندی در درون خودت هشیار شوی، فقط آنوقت است که میتوانی این هوشمندی را در دیگران بشناسی.
#اشو
دامّا پادا / راه حق_جلد 6
#برگردان: محسن خاتمی
@oshoi
هيچكس نمي خواهد رنج ببرد، اما ما بذرهاي رنج را در درون خود حمل مي كنيم
نكته اصلي و جان مطلب اين است كه: آن بذرها را در وجود خود بسوزانيم
خود سوزاندن، رنج اندكي ايجاد مي كند، اما در مقايسه با يك عمر فلاكت، ناچيز است
وقتي بذرهاي رنج نابود شود شادي، زندگي تان را در بر خواهد گرفت
بنابراين اگر از رنج اجتناب مي كنيد، اگر از روبرو شدن با رنج درونتان واهمه داريد، موقعيتي به وجود مي آوريد كه باعث مي شود تمام عمر رنج ببريد. جراحتهايي كه در درون خود حمل مي كنيد، همين كه به سطح مي آيند، شفا مي يابند. اين فرآيند شفاست
اما هركس زخمي دارد كه نمي خواهد هيچكس آنرا لمس كند
شما واقعا نمي خواهيد آنرا نگه داريد. مي خواهيد آنرا پنهان كنيد
اما با پنهان كردن، زخم شفا نمي يابد. بايد زخم را باز كرد و در معرض آفتاب و هوا قرار داد. در آغاز ممكن است دردناك باشد، اما عاقبت التيام مي يابد
شما درك خواهيد كرد كه راه ديگري براي التيام اين زخم نيست
بايد آنرا به قسمت خودآگاه ذهن آورد و به اين ترتيب، فرآيند شفا آغاز مي شود.
#اشو
@oshoi
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش پایانی
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش دوازدهم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش دهم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش هشتم
قسمت دوم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش هفتم
قسمت دوم
/channel/saketab
کتاب راز گشوده
نویسنده: تونی پارسونز و ریچارد سیلوستر
ترجمه: وحید مهدیخانی
راوی: سحر اکبری
بخش ششم
/channel/saketab