@Nashraasoo فرهنگ، اجتماع و نگاهی عمیقتر به مباحث امروز تماس با ما: 📩 editor@aasoo.org 🔻🔻🔻 آدرس سایت: aasoo.org اینستاگرام: instagram.com/NashrAasoo فیسبوک: fb.com/NashrAasoo توییتر: twitter.com/NashrAasoo
آیا پیکان تاریخ در مسیر حل و فصل منازعات جهانی حرکت میکند؟ 🔻
✍️ حوزهی مطالعاتیِ «حل تعارض» در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ پدید آمد. آن زمان، دورهی اوج جنگ سرد بود و چنین به نظر میرسید که تولید سلاحهای هستهای و منازعه میان ابرقدرتها بقای بشر را تهدید میکند. گروهی از پیشگامان از رشتههای تحصیلیِ گوناگون به ارزش پژوهش دربارهی تعارض بهعنوان پدیدهای عام، با ویژگیهایی مشابه در روابط بینالملل، سیاست داخلی، روابط کارگر و کارفرما، جوامع، خانوادهها یا میان افراد پی بردند. آنها دریافتند که میتوان روشهای نوظهور برای حل اختلاف میان کارگر و کارفرما و میانجیگری میان گروهها را در مورد همهی انواع تعارضها، از جمله منازعات داخلی و بینالمللی، به کار برد. در فصل اول این کتاب به تحولات این حوزهی جدید در پنج دههی نخستِ آن میپردازیم و نشان میدهیم که بعد از پایان ناگهانیِ جنگ سرد در دههی ۱۹۹۰، بسیاری از وزارتخانههای دولتی و سازمانهای منطقهای بینالمللی و جهانی همان واژهها و مفاهیم رایج در حوزهی حل تعارض را به کار میبردند و انتظار داشتند ــ یا امیدوار بودند ــ که پایان جنگ سرد آغاز عصری باشد که آمال و آرزوهای بنیانگذارانِ سازمان ملل سرانجام در آن تحقق یابد.
✍️ در سال ۲۰۱۶ در اواخر دوران ریاستجمهوری اوباما، چارلز کراوتهامر در «واشنگتن پست» چنین نوشت:
وجه تمایز سیاست خارجیِ "آرمانخواهانه" از سیاست خارجی "واقعگرایانه" چیست؟ چطور خوشبین را از بدبین تمیز میدهید؟ این سؤال را بپرسید: آیا به پیکان تاریخ عقیده دارید؟ یا به بیان دیگر، به نظرتان مسیر تاریخ چرخشی است یا مستقیم؟ آیا نسل اندر نسل محکوم به از سر گذراندن همین تجربهی بد هستیم ــ یا اینکه میتوان به پیشرفتی ماندگار در نظم جهانی امیدوار بود؟ به نظر واقعگرایان، که عموماً محافظهکارند، تاریخ عبارت است از چرخهی بیپایانِ تصادم سیاستهای قدرتمحور. روندی مشابه تکرار میشود. فقط نامها و مکانها تغییر میکند. حداکثر کاری که میتوانیم در طول عمر خود انجام دهیم این است که از خود دفاع کنیم، بیثباتی را مهار کنیم، و از فاجعه دوری گزینیم. اما نباید انتظار داشت که تغییری اساسی و ماندگار در امور بشری رخ دهد. آرمانخواهان عقیدهی متفاوتی دارند. به نظر آنها نظام بینالمللی میتواند سرانجام از وضعیت طبیعیِ هابزی رهایی یابد و به چیزی انساندوستانهتر و امیدوارکنندهتر تبدیل شود...
نگاهی به چند فیلم مستند در برلیناله
🎥 یالا پارکور
غزه، سال ۲۰۱۴. چند جوان فلسطینی در حالی که در پسزمینه، دود حاصل از انفجار به آسمان رسیده است، در حال انجام حرکات پارکور هستند، کاری که آنها را بیاندازه شادمان میکند. عریب زعیتر، کارگردان این مستند، این شادی را پیشتر در چهرهی مادرش دیده بود: همان لحظهی جادوییِ دیدن دریا در ساحل غزه برای اولینبار، وقتی که تنها چهارسال داشت. مادرش به او گفته بود که تو یکی از ما هستی. یک فلسطینی...
🎥 نگهداشتن لیات
در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به خانهی لیات و همسرش اویو در کیبوتص نیر اوز در مرز غزه حمله شد. آنها در میان ۲۵۰ نفری بودند که حماس در آن روز به گروگان گرفت. یک روز پس از این حمله، برندون کرِیمر، فیلمساز، توانست موافقتِ خانوادهی اسرائیلی-آمریکاییِ لیات برای ثبت روزهای پرتشویش و تلاش آنها برای آزادیِ فرزندشان را جلب کند. یهودا، پدر لیات، از شخصیتهای اصلیِ فیلم است. او از این وضعیت مأیوس شده اما دائماً در حال یادآوریِ این نکته است که این جنگ دو طرف دارد و نفرت راهحل نیست، نظری که حتی در میان اعضای خانوادهی خودش هم چندان محبوب نیست.
@NashrAasoo 💭
«پادکست «فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی» در کنار برشمردن نقاط عطف شرکت فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی به تحلیل اوضاع هر دوره و طرح چراها میپردازد. شبنم طلوعی در دومین بخش این پادکست به شرایط ساخت فیلمها و ارسال آنها به فستیوالهای جهانی در شرایط سانسور و انقلابی پس از روی کار آمدن جمهوری اسلامی پرداخته است.»
aasoo.org/fa/podcast/5095
@NashrAasoo 🔻
«ظهور فناوریهای دیجیتال، نظم اطلاعاتیِ جهانی را دگرگون کرده و مفهوم فضای عمومی را با پرسش مواجه کرده است. اکنون افراد بهجای گفتوگو و تبادل اطلاعات در فضایی عمومی، در حبابهای ارتباطی کوچک و فردمحوری محصور شدهاند که بر اساس الگوریتمهای شخصیسازیشده پدید میآید.»
aasoo.org/fa/articles/5085
@NashrAasoo 🔻
سیامک پورزند، شور امیدی که به مسلخ کشانده شد، به روایت مهرانگیز کار🔺
✍️ سیامک پورزند، روزنامهنگار ۸۰ ساله، نهم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ پس از سالها بازداشت و شکنجه، خودش را از بالکن آپارتمانش در تهران به پایین پرتاب کرد و جان باخت. مهرانگیز کار، همسر سیامک پورزند که وکیل دادگستری و یکی از حقوقدانان نامدار در جنبش زنان ایران است، میگوید اتفاقاتی که برای سیامک پورزند افتاد نه فقط سرنوشت او و خانوادهاش بلکه سرنوشت بسیاری را در ایران تغییر داد.
او با نوشتن کتاب «سیامک پورزند، روزنامهنگاری که قرار شد خودکشی کند» که به تازگی از سوی نشر باران در سوئد منتشر شده، آنچه بر همسرش گذشته را به عنوان نمونهای از پروندههای نقض حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران بررسی کرده است.
@NashrAasoo 💭
هفتادوپنجمین جشنوارهی فیلم برلین پس از نمایش بیش از ۲۰۰ فیلم در بخشهای مختلف پایان یافت. برلیناله هر سال بیش از ۳۰۰ هزار تماشاگر دارد و یکی از بزرگترین جشنوارههای سینمایی دنیا به شمار میرود. آنچه در ادامه میخوانید مروری است بر چهار فیلم مستند که در دورهی اخیر این جشنواره به نمایش در آمد.
aasoo.org/fa/articles/5094
@NashrAasoo 🔺
با مرگ زبانها چه چیزی را از دست میدهیم؟
✍️ جرالد روش، زبانشناس، اشاره میکند که جنبشهای زبانی «اغلب شکل ملیگرایانه پیدا میکنند و در تلاش برای کسب یا ایجاد قدرت حکومتی برای ملت خودشان منطق یک ملت، یک زبان، یک سرزمین را بازتولید و در این فرآیند زبان اقلیتهای ضعیفتر از خود را سرکوب میکنند.» نمونهای که روش به آن اشاره میکند، مبارزهی استقلالطلبانهی تبت است که به یک «جنبش زبان پدری خالص» دامن زده و ضمن تمرکز بر زبان تبتی استاندارد، زبانها و گویشهای دیگر تبت را نادیده میگیرد.
@NashrAasoo 💭
«در اواخر دههی ۱۹۹۰، محافظهکاران شروع کردند به بهرهبرداری از خشم و بیزاری نادیدهگرفتهشدگان. راست اقتدارگرا دریافته بود که میتوان بر مبنای تحقیر و استهزای جهل و بیتدبیری نخبگان لیبرال سیاست جدیدی بنا کرد. آنها به راهحل نیازی نداشتند؛ تنها دامن زدن به خشم مردم کافی بود. اکنون ما آماج حملات این خشم بودیم. برای به دست آوردن اعتماد کسانی که نارضایتیشان را نادیده گرفته بودیم چه کار باید کرد؟»
aasoo.org/fa/articles/5080
@NashrAasoo 🔻
شبنم طلوعی در این پادکست از فیلمهای ایرانی در جشنوارههای جهانی میگوید.
aasoo.org/fa/podcast/5091
@NashrAasoo 🔻
🎬 پادکست «فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی»، به زودی از آسو...
@NashrAasoo 💭
«در ابتدا، کامو از اعدامها دفاع میکرد زیرا میخواست برای «قربانیان» کاری بکند؛ اما بعد متوجه شد که تعهد او به قربانیان، نه انتقامکشیدن، بلکه بزرگداشت یاد آنان به طریقی کاملاً متفاوت است: از طریق مخالفتی قاطع با مجازات اعدام، که در نظر کامو، برابر با «قتلی» بود که به نام قربانیان، و یا به نام دولت و ملت انجام میشد. انتقام در شکل فردی، یا قصاص در شکل جمعی و دولتیِ آن، چیزی را در وجود قربانیانِ پیشین میکُشت و ذرهذره آنان را به جلادانی تازه بدل میگرداند.»
aasoo.org/fa/articles/5089
@NashrAasoo 🔻
نوریه علویه مولان؛ زنی در تقاطع دو ناسیونالیسم🔻
✍ نوریه علویه مولان سیموک در سال ١٨٩٣ میلادی در خانوادهای چرکس به دنیا آمد. نوریه در ششسالگی از طریق مردی به نام حاجی ابلوس بیگ به حرمسرای سلطان عبدالحمید دوم در کاخ ایلدیز استانبول سپرده شد. نوریه در کاخ به تحصیل مشغول شد و آداب معاشرت درباری را آموخت و در سال ۱۹۰۶ میلادی در سیزدهسالگی بنا بر قوانین حرمسرای کاخ با هولوس افندی، برادر رضاعی سلطان، ازدواج کرد که در آن زمان ۷۶ ساله بود. دو سال بعد با پیروزی مشروطهخواهان تنظیمات عثمانی آغاز شد، دورهای که همزمان بود با اصلاحاتی در زمینهی قوانین ازدواج، طلاق، چندهمسری و نیز حق تحصیل عمومی برای دختران. به لطف قوانین جدید، علویه پس از مرگ همسرش در سال ۱۹۱۳ توانست بهعنوان بیوهای مستقل از کاخ خارج شود و زندگی مستقلی را در پیش بگیرد.
✍ جنبش زنان عثمانی ثمرهی تجددگرایی، دینزدایی و اصلاحات اجتماعی بود. با وجود این، زمینههای اقتصادی و سیاسی نیز در شکلگیری و توسعهی آن نقش مهمی داست. علویه به لطف ثروتی که پس از مرگ همسر به ارث برده بود، «انجمن حمایت از نسوان عثمانی» را تأسیس کرد و از نفوذ خود در دربار برای دعوت از زنان تحصیلکرده به همکاری بهره برد. او در سال ۱۹۱۳ میلادی با مولانزاده ازدواج کرد و در هفدهم آوریل همان سال روزنامهی «دنیای زنان» را افتتاح کرد. در سال ۱۹۲۳ در گیرودار فروپاشیِ حکومت مرکزی و تعطیلی روزنامهی «دنیای زنان»، سیزده نفر از زنان عضو هیئت تحریریهی این روزنامه «حزب خلق زنان» را به ریاست نزیهه محیالدین تشکیل دادند. این اتفاق درست پیش از تشکیل حزب ج.ه.پ به رهبری مصطفی کمال پاشا و اعلام جمهوری رخ داد. در آن زمان، مردان هنوز در قالب انجمن «دفاع از حقوق آناتولی و رومیلی» مشغول فعالیت بودند. با این حال، حزب خلق زنان میکوشید با تمرکز بر حقوق زنان مشارکت سیاسیِ آنها در جامعهی نوظهور را افزایش دهد. این حزب هشت ماه به فعالیت ادامه داد و در شهرهای مختلف دربارهی حق رأی زنان و حضور فعال آنان در سیاست و قدرت سخن گفت. در سراسر این دوره، این حزب با حملاتِ مردان روشنفکر، روزنامهنگار و سیاستمداری روبهرو بود که فعالیتِ آنها را «مهمانی زنانه» میخواندند.
✍ در نهایت، حزب خلق زنان به دستور دولت منحل شد و اعضای آن ناگزیر از هفتم فوریهی ۱۹۲۴ میلادی در قالب «اتحادیهی زنان ترکیه» به فعالیتِ خود ادامه دادند. اما فشار بر اعضای این اتحادیه پایان نیافت و دولت آنها را مجبور کرد که با تن دادن به عضویت مردان در این اتحادیه آن را از حالت تکجنسیتی خارج کنند. با وجود این، دولت جمهوری ترکیه هرگز نامزدیِ اعضای این اتحادیه، اعم از زن یا مرد، را در هیچ انتخاباتی نپذیرفت و فشارها و شایعات تا جایی پیش رفت که سرانجام این اتحادیه عملاً به یک گروه فمینیست دولتی تبدیل شد. در سال ۱۹۲۷ میلادی با طرح اتهاماتی نزیهه محیالدین را از ریاست اتحادیه کنار گذاشتند و لطیفه بکیر را جایگزین او کردند. از آن پس این اتحادیه از مطالبهی حقوق سیاسیِ زنان دست برداشت و اعلام کرد که «ما مانند نزیهه خانم دنبال رؤیا نمیرویم.» به دستور آتاتورک این اتحادیه صرفاً به فعالیتهای خیریه و آموزشی پرداخت و سرانجام در سال ۱۹۳۵ منحل شد. نزیهه محیالدین مدتی به اتهام بههم خوردن تعادل روانی در تیمارستان بستری شد و بعدها دولتِ وقت بارها تقاضای او برای نامزدیِ در انتخابات مجلس و شهرداری را رد کرد. او تا واپسین روزهای عمر به نگارش رمانها و داستانهایی مشغول بود که تصویری از تنهایی و سرخوردگیِ زنان در حکومت مردان ارائه میکرد. او در سال ۱۹۵۸ میلادی از دنیا رفت.
@NashrAasoo 💭
«مهرانگیز کار بازداشت و شکنجهی سیامک پورزند به منظور گرفتن اعترافات اجباری از او را یک گروکشی سیاسی بین دو جناح محافظهکار و اصلاحطلب در ایران میداند و با نوشتن این کتاب خواسته نشان بدهد که «چطور جمهوری اسلامی برای انتقام از رقیبانش طعمه انتخاب میکند.او میگوید یکی از هدفهایش برای نوشتن این کتاب این بود که نشان دهد چطور حکومت با نابود کردن نیروهای سکولار و مستقلی که به امید گشایش فضایی برای تغییر از اصلاحطلبان حمایت کرده بودند، میخواست «فرزندان ناخلف اصلاحطلبش» را ادب و کنترل کند.»
@NashrAasoo 💭
«سیامک پورزند، روزنامهنگار ۸۰ ساله، نهم اردیبهشتماه ۱۳۹۰ پس از سالها بازداشت و شکنجه، خودش را از بالکن آپارتمانش در تهران به پایین پرتاب کرد و جان باخت. مهرانگیز کار، همسر سیامک پورزند که وکیل دادگستری و یکی از حقوقدانان نامدار در جنبش زنان ایران است، میگوید اتفاقاتی که برای سیامک پورزند افتاد نه فقط سرنوشت او و خانوادهاش بلکه سرنوشت بسیاری را در ایران تغییر داد.»
aasoo.org/fa/books/5012
@NashrAasoo 🔻
نومیدی و بیتفاوتی به جایی راه نمیبرد🔺
✍ آریل دورفمن در گفتگو با مهراد واعظینژاد
«من این درد و غمی را که بر زندگیام رد انداخته انتخاب نکردم. انتخاب من نبود که در کشوری با حکومت دیکتاتوری زندگی کنم. آنچه میتوانستم انتخاب کنم ــ و کردم ــ این بود که آن تجربهها را در قالب واژهها برجسته کنم. چرا که با همین ارتباط، با همین نفس بیان کردن است که میتوانیم بر درد غلبه کنیم. و از آن مهمتر، تنهایی و نسیان ــ این برادران دوقلوی مرگ ــ را شکست دهیم.»
@NashrAasoo 💭
«آیا مشکلاتِ ناشی از اختلافات و منازعاتِ موجود چنان حاد است که نمیتوان به آیندهی حل تعارض امیدوار بود؟ یا اینکه آمار و ارقام هنوز نشان میدهد که روند بلندمدت در مجموع حاکی از احتمال ایجاد دنیایی صلحآمیزتر در آینده است، آیندهای که در آن حوزهی حل تعارض میتواند از عهدهی حل مشکلاتِ جدید برآید؟»
aasoo.org/fa/articles/5090
@NashrAasoo 🔻
فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی ــ بخش دوم🔺
در دومین بخش از پادکست «فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی» از صدا و گفتوگوهای فیلمهای «توجیه»، کار منوچهر حقانیپرست ، «زنده باد»، کار خسرو سینایی، «سفر»، کار بهرام بیضایی، «دونده»، کار امیر نادری، «خانهی دوست کجاست؟»، کار عباس کیارستمی، «دستفروش»، کار محسن مخملباف، «مهمانان هتل آستوریا»، کار رضا علامهزاده، «گبه»، کار محسن مخملباف و «بادکنک سفید»، کار جعفر پناهی استفاده شده است.
پژوهشگر و نویسنده: مسعود امیروند
اجرا و تدوین: شبنم طلوعی
تهیهکننده: آسو
🎧 فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی ــ بخش اول
🎙 پادکستهای آسو در اپهای پادگیر با شناسهی NashrAasoo در دسترس هستند.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo
عصر پساحقیقت: وقتی حقیقت در جنگ روایتها گم میشود🔻
✍ این زمانه را عصر پساحقیقت نامیدهاند، دورهای که دیگر نمیتوان دروغ را بهراحتی از راست تشخیص داد و تعیین معیاری برای تمایز دادن این دو از یکدیگر دشوار شده است. در این عصر، کاربران شبکههای اجتماعی ساعتها دربارهی اخبار اظهار نظر میکنند و به «شهروندان بیشفعال فراملی» تبدیل شدهاند.یورگن هابرماس، فیلسوف آلمانی، میگوید که سلامت دموکراتیک جوامع مدرن تنها به قانون اساسی آنها وابسته نیست بلکه به زیرساخت اطلاعات و بحثهای عمومی بستگی دارد.او حق رأی دادن را به تنهایی کافی نمیداند و عقیده دارد که باید فضایی دموکراتیک برای تبادل نظر و گفتوگو دربارهی اخبار و رویدادها وجود داشته باشد.
✍ رشد بیسابقهی شبکههای اجتماعی به افزایش اخبار جعلی، اطلاعات نادرست و نظریههای توطئه انجامیده است. در چنین شرایطی، بسیاری از کاربران بدون درک درست از صحت اخبار، مطالب را بازنشر میکنند و در نتیجه تمایز میان حقیقت و دروغ بهتدریج از بین میرود. برخلاف تبلیغات رایج در دوران جنگ سرد که معطوف به تحریف آگاهانهی حقیقت بود، اکنون بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی بیآنکه خود بدانند اطلاعات جعلی و نادرستی را منتشر میکنند. در این نظم جدید، تحلیل و استدلال منطقی جای خود را به احساسات زودگذر، هویتمحوریِ اغراقآمیز و جلوههای تصویریای نظیر «میمها» داده است. اکنون اطلاعات نه برای کمک به درک عمیقتر بلکه برای ایجاد رضایت ذهنی و تقویت و تأیید پیشداوریهای کاربران تولید میشود. در چنین شرایطی، آگاهی تاریخی کمرنگ شده و روایتهای زودگذر و آکنده از احساسات بر فضای اطلاعاتی مسلط شدهاند.
✍ بخش عمدهای از تلاش حکومتها برای انتشار اطلاعات گمراهکننده همچنان معطوف به مخاطبان داخلی است و هدف از آن نقض حقوق بشر، بیاعتبار کردن مخالفان سیاسی و سرکوب کردن اعتراضات است. این حکومتها اغلب از مأموران سابق سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی که تغییر شغل دادهاند یا از شرکتهای روابط عمومی استفاده میکنند تا پیامها و گفتوگوهای کاربران را آلوده کنند. آنها به دیدگاههای متفاوت حمله میکنند، مخالفانِ خود را بیاعتبار میسازند و از طریق آستروترفینگ (ایجاد موجهای ظاهراً خودجوش پیرامون مضامین مبتنی بر احساسات منفی) پیامهای کلیشهای را تکرار میکنند.
@NashrAasoo 💭
نوریه علویه مولان؛ زنی در تقاطع دو ناسیونالیسم
سوما نگهدارینیا
✍️ «نوریه علویه مولان سیموک در سال ١٨٩٣ میلادی در خانوادهای چرکس به دنیا آمد.در ششسالگی به حرمسرای سلطان عبدالحمید دوم سپرده شد و در سیزدهسالگی با برادر رضاعی سلطان، ازدواج کرد که در آن زمان ۷۶ ساله بود. پس از مرگ همسرش در سال ۱۹۱۳ نوریه به لطف قوانین جدید، توانست بهعنوان بیوهای مستقل از کاخ خارج شود و زندگی مستقلی را در پیش بگیرد.علویه به لطف ثروتی که پس از مرگ همسر به ارث برده بود، «انجمن حمایت از نسوان عثمانی» را تأسیس کرد و از نفوذ خود در دربار برای دعوت از زنان تحصیلکرده به همکاری بهره برد. او در سال ۱۹۱۳ میلادی روزنامهی «دنیای زنان» را افتتاح کرد و در سال ۱۹۲۳ پس از تعطیلی روزنامهی «دنیای زنان» با سیزده نفر از زنان عضو هیئت تحریریهی این روزنامه «حزب خلق زنان» را به ریاست نزیهه محیالدین تشکیل دادند.»
@NashrAasoo 💭
تمام آنچه داشتم نیستی بود؛ نگاهی به چهار فیلم مستند در برلیناله 🔻
🎬 کلود لانزمن، نویسنده و کارگردان فرانسوی، ۱۲ سال از زندگیِ خود را صرف تولید مستند «شوا» (Shoah) کرد ــ فیلم ۹ ساعتهای که بدون استفاده از تصاویر آرشیوی، هولوکاست را از زبان شاهدان، بازماندگان و عاملانِ آن روایت میکند. «شوا»، که در سال ۲۰۲۳ در فهرست برنامهی «حافظهی جهانی یونسکو» ثبت شد، به گفتهی بسیاری از صاحبنظران نحوهی روایت از هولوکاست را دیگرگون کرد و یکی از بهترین فیلمهای مستند تاریخ سینما به شمار میرود.
چهل سال پس از اولین نمایش «شوا» و هشتاد سال بعد از آزادسازی اردوگاههای کار اجباری و پایان جنگ جهانی دوم، فیلم جدیدی دربارهی نحوهی تولید این فیلم مستند در برلیناله به نمایش در آمد. «تمام آنچه داشتم نیستی بود»، ساختهی گیوم ریبو، با تکیه بر کتاب خاطرات لانزمن، خرگوش پاتاگونیا، و با استفاده از بیش از ۲۲۰ ساعت تصاویر منتشرنشده از فیلم اصلی تولید شده است و تردیدها و دشواریهای لانزمن و استقامتِ او در راه خلق شاهکارش را به تصویر میکشد.
برای مثال، لانزمن بعد از شرکت در جلسههای تأمین مالیِ «شوا» و ناکامی در جذب سرمایه از آمریکا میگوید که در این جلسات بیش از هر چیزی از او میپرسند که پیام این فیلم چیست. «اگر میگفتم که پیام فیلم "دیگر نه هرگز!" یا "عشق به یکدیگر" است دلارها به سویم سرازیر میشد. اما چنین چیزی نگفتم، چون نمیدانستم که پیام شوا چیست. هنوز هم نمیدانم.»
ریبو توضیح میدهد که مشکل اصلیِ لانزمن این بود که اکثر اردوگاهها نابود شده بودند. او میگوید: «جز ویرانهها و سیمهای خاردار، چیزی باقی نمانده است.» و اضافه میکند که صرفاً با دیدار از مکانهای سابق این اردوگاهها نمیتوان چیزی را که در آنجا رخ داده است، درک کرد. در ابتدای «تمام آنچه داشتم نیستی بود»، صدای لانزمن را میشنویم که میگوید: «میخواستم فیلم بگیرم، اما تمام آنچه داشتم نیستی بود.» لانزمن برای کنار هم قرار دادن شواهد، تصمیم میگیرد که بازماندگان، عاملان و شاهدان را بیابد و با آنها مصاحبه کند. کاری که ناممکن به نظر میرسید. زیرا از یک سو، بازماندگان متأثر از زخمهایی عمیق بودند، و از سوی دیگر، عاملانِ جنایت مصمم بودند که از عدالت بگریزند. عنوان فیلم، علاوه بر این نقل قول از لانزمن، به موضوع فیلم، یعنی «مرگ»، اشاره میکند. این فیلم که با استقبال منتقدان روبهرو شد، همزمان میتواند مکمل و مقدمهای بر شاهکار جاودانهی لانزمن باشد.
💭 @NashrAasoo
«نه قربانیان، نه جلادان»، سلسله مقالاتی از آلبر کامو
✍️ «آلبر کامو، نویسنده و روشنفکر فرانسوی، در ابتدا از محاکمه و مجازات همکاران رژیم ویشی پس از جنگ جهانی دوم حمایت کرد. اما بهتدریج دریافت که عدالت در حال تبدیلشدن به انتقام است. با گسترش اعدامها، او به این نتیجه رسید که خشونت دولتی، حتی در قالب عدالت، خود یک چرخه بیپایان از قربانی و جلاد ایجاد میکند.»
@NashrAasoo 💭
کاردانان عرصهی سیاست🔺
✍ همنسلان سفیدپوست لیبرال جوان من بدون آن که خود متوجه باشند، شاهد وقوع تدریجی انقلابی چندبعدی و فراگیر بودند. به دنبال برنامههای تبعیض مثبت برای دانشجویان سیاهپوست، با غلیان فمینیسم مواجه شدیم. در خلال یک نسل، زنان از گروهی اقلیت در کلاسهای درسی دانشگاه به اکثریت مبدل شدند. دخترانی که در دبیرستان با آنها آشنا شده بودیم اکنون زنانی جوان در حال کشف سکسوالیتهی خود و به چالش کشیدن سکسوالیتهی ما بودند. در خارج از دانشگاه و در سطح جامعه، تغییری در قانون مهاجرت که چندان توجهها را برنینگیخت درهای کشور را بر روی آن دسته از مهاجران آسیایی، کارائیبی و آفریقایی گشود که تا دههی ۱۹۲۰ امکان ورود به آمریکا را نداشتند. در همین دوران، حکومتهای لیبرال دموکرات شروع به جرمزدایی از همجنسگرایی کردند. همانطور که پییر ترودو در سال ۱۹۶۷ اعلام کرد «دولت هیچ جایی در رختخواب مردم ندارد.» کانادایی که در آن بزرگ شده بودم سفیدپوست و به شکلی بیپروا دگرجنسگرا بود. در سال ۱۹۸۰ من در جامعهای چندنژادی و از نظر جنسیتی متکثر زندگی میکردم و با شهروندانی جدید از سراسر جهان همکار بودم. این انقلاب چندبعدی که هنوز هم تداوم دارد به بزرگترین دستاور لیبرال عصر من مبدل شد اما وظیفهی لیبرالها را که یافتن راهی میانه بین دو سر طیف بود، به غایت پیچیده کرد.
✍ سفیدپوستانِ واجدصلاحیت و فرادستِ همنسل من متوجه نبودند که این نظم چندنژادی جدید، سفیدپوستان فرودست را تهدید میکرد و حتی خیانتی در حق آنان بود. در مواجهه با آنچه که تصور میکردیم نژادپرستی و جنسیتگرایی سفیدپوستانه است، اما در حقیقت عمدتاً یک ترس بود، به منظور تحمیل یک هنجار فرهنگی جدید شروع به ترویج دستورالعملهایی برای گفتار و رفتار کردیم. تحمیل تکثر به بهای آزادی تمام شد، آزادیِ ناخرسندی از گرایشهای لیبرال. لیبرالیسمی که ارزش بارز آن باید آزادی باشد صنعت شمولگرایی و تکثری ابداع کرد که هرچند احتمالاً اصل راهنمای آن عدالت بود اما ابزار اجرا و پیشبرد آن شامل شرمسارسازی در ملأ عام و طرد بود. ما این امر بدیهی را کنار گذاشتیم که استدلالها، فارغ از نژاد یا خاستگاه کسانی که آنها را اقامه میکنند، میتوانند درست یا نادرست باشند. شروع به ترویج این ایده کردیم که درستی استدلالها مبتنی بر جنسیت، نژاد، طبقه، خاستگاه یا سرگذشت (سرکوب، تبعیض، خشونت خانوادگی) افرادی است که آنها را مطرح میکنند. ارزشی که تکثر و شمولگرایی برایمان پیدا کرد باعث شد تا اهمیتی را که برای خودِ حقیقت قائل بودیم به تدریج کنار بگذاریم.
✍ در شب برگزاری انتخابات سال ۲۰۱۱، حزب ما سختترین شکست تاریخ خود را تجربه کرد و من کرسی پارلمانم را از دست دادم ــ نتیجهای که در این سالها برایم حکم داوری دربارهی خودم و همچنین لیبرالیسمی را داشته که اجازه داده است اسیر نخوت خودش شود. درسی که گرفتم این بود که علت ماندگاری لیبرالیسم این است که راه و روش زندگی و مجموعهای از ارزشها است که به ما میگوید باید چگونه آدمی باشیم. این همان چیزی است که موجب تابآوری پنهان لیبرالیسم میشود و این قابلیت را به آن میدهد که پس از ناکامیهای سیاسی دوباره از نو خود را بسازد. اگر هدفمان بازسازی لیبرالیسم است باید معنای سابق آن را احیاء کنیم. روزگاری لیبرالیسم مترادف با سخاوت بود. مرام لیبرالیسم به ما میگوید که از دیگران بهتر نیستیم اما بدتر هم نیستیم. آنچه برای لیبرالها ارزش محسوب میشود باید در دسترس همگان باشد. یک فرد لیبرال دوست دارد سخاوتمند، گشوده، واقف به امکانهای جدید و مایل به یادگیری از هر کسی باشد. ما دوست داریم هر ثروت و موفقیتی را که داریم با دیگران سهیم شویم، مهماننواز باشیم و هنگامی که کسی با مشکل مواجه میشود از او حمایت میکنیم. زمانی که ایدههای فردی دیگر از ایدههای ما بهتر باشد، میدانیم که باید نظرمان را تغییر دهیم.
@NashrAasoo 💭
فیلمهای ایرانی در فستیوالهای جهانی ــ بخش اول
🎙شبنم طلوعی در این پادکست از فیلمهای ایرانی در جشنوارههای جهانی میگوید.
پژوهشگر و نویسنده: مسعود امیروند
اجرا و تدوین: شبنم طلوعی
تهیه کننده: آسو
در بخش اولِ این پادکست از صدای فیلمهای زیر و نیز دو گفتوگو استفاده شده است:
دانهی انجیر معابد کار محمد رسولاف
شرایط کار مریم کشاورز
کورش کبیر کار مصطفی فرزانه
یک آتش کار ابراهیم گلستان
خانه سیاه است کار فروغ فرخزاد
قیصر کار مسعود کیمیایی
گاو کار داریوش مهرجویی
استعاذه کار محسن مخملباف
بن بست کار پرویز صیاد
🔸صدای مری آپیک برگرفته از پادکستِ «صدای زن در کارهای مری آپیک» برای آسو در گفتگو با شبنم طلوعی.
🔸صدای پرویز صیاد برگرفته از پادکستِ «صحنه» برای رادیو فردا در گفتگو با بابک غفوریآذر.
🎙 پادکستهای آسو در اپهای پادگیر با شناسهی NashrAasoo در دسترس هستند.
[Castbox] [Google] [Spotify] [Apple]
@NashrAasoo
توانا بود هر که درست و زیاد ائتلاف کند🔺
«چولسونگ لی استاد دانشگاه سوگانگ در کرهی جنوبی و استاد سابق دانشگاه شیکاگو در دو دههی اخیر به بررسی دولت رفاه و نقش اتحادیههای کارگری و شبکههای جامعهیمدنی در انبساط یا انقباض سیاستهای رفاهی در دنیا و خصوصاً جهان جنوب پرداخته است. برای نشان دادن اهمیت شکلبندیهای متفاوت از ائتلافها و همبستگیهای اجتماعی، لی بحثش را بر سیاستهای رفاهی و اجتماعی دولتها متمرکز میکند. او میخواهد ببیند چه نوع ائتلافو همبستگیهای اجتماعی این قابلیت را دارند که منجر به گسترش سیاستهای اجتماعی و رفاهی شوند.»
@NashrAasoo 💭
«نه قربانیان، نه جلادان»، سلسله مقالاتی از آلبر کامو 🔻
✍ کامو در پاییز ۱۹۴۳، در حالی که بهتازگی از یکی از حملات بیماری سل بهبود یافته بود، به نهضت مقاومت فرانسه پیوست و به نگارش مقالاتی برای روزنامهی زیرزمینیِ «کُمبا» (نبرد) رو آورد. آن روزها، مقارن بود با پایان جنگ جهانی دوم. فرانسه تازه از اشغال نازیها بیرون آمده بود و دادگاههای تصفیه برای محاکمهی مأموران برجستهی رژیم ویشی، و شبهنظامیان و ژورنالیستها و روشنفکرانی که، از نظر ایدئولوژیک، با آنان همدستی کرده بودند بهراه افتاده بود. کامو، در ابتدا، به نام عدالت از این دادگاهها حمایت کرد. در اواخر ۱۹۴۴، کامو وارد بحثهایی پردامنه با فرانسوا موریاک، نویسنده و روزنامهنگار شهیر فرانسوی، بر سرِ گذشت یا اجرای عدالت در چنین مواردی شد. موریاک معتقد بود که تصفیههای اخیر، اساساً نگرانکننده هستند، زیرا در آنها بیش از آنکه به مسئلهی عدالت توجه شود، دغدغهی قصاص است که خودنمایی میکند.
✍ فقط چند هفته کافی بود تا دادگاههای تصفیه، کامو را نیز نسبت به اجرای عدالت ناامید سازند. در جریان تصفیه، صدها نفر کشته شدند و به زبان کامویی، «قتل، اندک اندک، بهامری دوستداشتنی» و «جنایتی دلپذیر»مبدل گردید. کامو و بسیاری دیگر بهزودی دریافتند که عدالت بهشکل وارونهای اِعمال میشد: در مورد جرائم سبکتر، تقریباً در تمام موارد، عدالت سریعاً و شدیداً اجرا میشد اما در مورد جرائم سنگین، اجرای عدالت بهطرز دردآوری، کُند و آسانگیر عمل میکرد.بیعدالتی در دادگاههای تصفیه سبب شد که کامو اساساً در مورد مشروعیت مجازات اعدام تردید کند و او را به سوی مخالفت قطعی با اعدام سوق دهد. او در این هنگام، طوماری را برای جلوگیری از اعدام روبر برازیاک، امضا کرد. (سیمون دوبووار و ژان پل سارتر از امضای این طومار خودداری ورزیدند.) برازیاک یکی از بدنامترین روشنفکرانی بود که با نازیها همکاری کرده بود و کامو بهشدت از او بیزار بود؛ بنابراین امضای کامو، نه به جهت حمایت از او، بلکه برای متوقفساختن جریان اعدامها بود. کامو حتی در مورد اعدام افرادی که در نظر او شنیعترین جنایات را انجام داده بودند به تردید افتاد. مسئله این بود که وقتی چرخهی اعدامها به راه میافتاد حد یقفی در کار نبود.
✍ بهباور من، خشونت امری است اجتنابناپذیر. این را سالهای اِشغال به من آموخته است ... پس بر آن نیستم که بگویم باید کاربرد هر نوع خشونتی را منع کرد؛ گو آنکه این امر، ایدئال ولی اتوپیایی است. ادعای من، تنها این است که نباید زیر بار پذیرش هر گونه مشروعیتدهی به خشونت برویم ... خشونت در عین ناگزیربودن، ناحق و توجیهناپذیر است. به گمانم لازم است که در همه حال، سرشت استثنائی خشونت را مد نظر داشته باشیم و آن را با تبعید به محدودههایی خاص، در تنگنا قرار دهیم ... در جهانی که مردم تحت استیلای استدلالهای معارض در دفاع از وحشتآفرینی و انجام ترور هستند، بهباور من، باید به توسن خشونت لگام بزنیم، تا وقتی ناگزیر از آن شدیم، بتوانیم محصورش کنیم و با محدودساختن افراطها و تفریطها در کاربرد آن، اثرات دهشتناکش را مهار نماییم. من از خشونتی که راحت اِعمال شود سخت بیمناکم.
@NashrAasoo 💭
ایران به کجا میرود؟
✍️چنگیز پهلوان در گفتوگو با بهروز آفاق
«ما ناچاریم قبول کنیم که نمیتوانیم هیچکس را بهخاطر دینش، زبانش، قومیتش و بهخاطر هر تبعیض دیگری از شهروندی ایران محروم کنیم. وقتی اساس را بر روی شهروندی بنا میکنیم یعنی قبول میکنیم همه برابرند و دیگر نمیتوانیم مثل مشروطیت یک دین دولتی داشته باشیم. این تحول را خود آقایون ایجاد کردند و نشان دادند که با فقه دوازدهامامی قادر نیستند همهی قوانین لازم را بهدرستی طرح کنند. اکثریت مردم شیعه هستند، بسیار خوب شیعه بمانند، اما نمیتوانند دین دیگران را از مردم بگیرند. باید همه از نظر شهروندی برابر باشیم و در مجلس مؤسسان نیرویی به وجود آید که همهی ایرانیان را برابر بداند.»
@NashrAasoo 💭
این سومین و آخرین نوشتار دربارهی سرنوشتِ زنان در تقاطع ناسیونالیسمهای نوظهور در خاورمیانه در ابتدای قرن بیستم است. در دو مقالهی پیشین به زندگی و آثار مسعادت بدرخان، روزنامهنگار کُرد، و زابل یسایان، نویسندهی ارمنی، پرداخته شد. در جستار حاضر به بررسی زوایای زندگیِ نوریه علویه مولان، روزنامهنگار چَرکَس، پرداخته شده و از خلال سرگذشتِ او سیاستورزیِ زنانِ عثمانی در ابتدای سدهی بیستم را بررسی شده است.»
aasoo.org/fa/articles/5008
@NashrAasoo 🔻
سیامک پورزند، شور امیدی که به مسلخ کشانده شد، به روایت مهرانگیز کار 🔻
✍ سیامک پورزند، چنانکه مهرانگیز کار در این کتاب دربارهاش مینویسد، روزنامهنگاری پر سر و صدا با کلی ماجراجوییهای مطبوعاتی و سیاسی و سینمایی بود که در ۱۸ سالگی «سینه کلوپ» را در تهران راهانداخته بود، کشتهمردهی سینمای هالیوود بود و میخواست که ایرانیها را با سینمای هالیوود و فرهنگ و هنر غرب آشنا کند؛ در زمان ملی شدن صنعت نفت از هواداران مصدق بود و بعدتر همسو با هویت سیاسی خانوادهاش، از طرفداران پادشاه و پادشاهی شد. در روزهایی که نمایندهی روزنامهی کیهان در هالیوود بود، از آمریکا در جریان نگارش یک مقاله دربارهی قتل رابرت کندی با مهرانگیز کار آشنا شد و کمی بعد در محفل کوچکی که ویگن، خوانندهی جاز ایران در آن گیتار مینواخت، ازدواج کردند. زوج جوانی که زندگیشان رنگی از زیست فرهنگی و مدرن داشت، در میان محافل سینمایی و مطبوعاتی و هنری وقت میگذراندند و با شور و شوق در برنامههای همسو با توسعهی اجتماعی مشارکت میکردند. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، سیامک پورزند با ۱۵ سال سابقهی کار در روزنامهی کیهان، تقاضای بازنشستگی داد و تا ۱۰ سال پس از انقلاب خانهنشین شد. خودش نمیخواست «حتی یک روز با حکومت خمینی کار کند.»
✍ بار روانی اعترافات اجباریِ زندانیای که زیر شکنجه مجبور به اعتراف شده بر خودش و خانوادهاش از موضوعاتی است که کمتر به آن پرداخته میشود. مهرانگیز کار اقاریر اجباری را سیم خارداری توصیف میکند که پیرامون اقرارکنندهی شکنجهشده و خانوادهاش کشیده میشود و عبور از آن ممکن نیست. او که هنوز زخم این سیمخاردار را بر جان دارد، شجاعانه در جای جای این کتاب اعترافات اجباری و تأثیر آن بر محیط اطراف زندانیِ تازه آزاد شده را زیر ذرهبین برده است. «احساس شرم ما نسبت به دوستان و مطبوعاتیها و سینماییها و سایر هنرمندان که پیاپی به اداره اماکن احضار میشدند قابل توصیف نیست. احساس نفرت آنها از سیامک هم که نمیتوانستند باور کنند در کدام شرایط غیرانسانی اوراق بازجویی را مکتوب کرده تا جایی بود که هر یک پس از بازگشت از ادارهی اماکن به من در آمریکا زنگ میزدند و میگفتند پرونده روی شاخ شما رفته و اقاریر اخلاقی و جاسوسی او علیه شما چنان است که هرگاه بازگردید آب خوش از گلوتان پایین نمیرود. گاهی من و دخترها آرزو میکردیم در یک حادثه هر چهارتن جان داده بودیم و از دور شاهدی نمیشدیم بر این همه درد و رنجی که بر رگ و ریشههای ما فرود میآوردند.»
✍ مهرانگیز کار از همان روزهای نخست بازداشت سیامک پورزند در سال ۱۳۸۰ در تقویم شخصیاش شروع به ثبت روند پرونده کرد. او امید داشت که شاید بهرغم دوری از ایران و دسترس نداشتن به جزییات حقوقی پرونده بتواند با ثبت و مرور گزارشهای رسانهای تا حدممکن از کار دستگاه امنیتی و قضایی سر دربیاورد. دستگاهی که همسرش اسیر دستشان شده بود. یادداشتها و مستنداتی که در نهایت نسخهی اولیهی این کتاب شدند.مهرانگیز کار در این کتاب با تیزبینی یک حقوقدان، نشان میدهد که چطور از همان ابتدای بازداشت تا روزهای زندان و شکنجه و دادگاه و حتی پس از آزادی، حقوق ابتدایی متهم و زندانی به اشکال مختلف زیرپا گذاشته شد و نیروهای امنیتی که هراسی از تبعات رفتارشان در برابر قانون نداشتند حتی پس از آزادی نیز دست از سر زندانیشان برنداشتند و او را تا پای مرگ کشاندند. داستان پرآب چشمی که فقط شرح زندگی سیامک پورزند نیست و برای هزاران زندانی سیاسی و حتی غیرسیاسی دیگر در ایران نیز تکرار شده و میشود.
@NashrAasoo 💭
در ستایشِ خواندن و داستان
✍️ ماریو بارگاس یوسا
«گاه با خود میگفتم که در کشوری مثل سرزمینِ من که خوانندگان کمی دارد، با این همه آدم فقیر و بیسواد، و با این همه بیعدالتی که در آن، فرهنگ، امتیاز آدمهای معدودی است، آیا داستاننویسی، نوعی تجمل خودمدارانه نیست؟ البته این تردیدها، ندای مرا خاموش نساخت و به نوشتن ادامه دادم، حتی در مواقعی که چرخاندن زندگی بیشترِ وقتم را میبلعید. فکر میکنم که کار درستی میکردم چون اگر لازمهی شکوفایی ادبیات این بود که ابتدا جامعه به فرهنگ عالی، آزادی، رفاه و عدالت دست یابد، ادبیات هرگز به وجود نمیآمد. اما به برکت ادبیات، و به سبب آگاهیهایی که ارزان میدارد، و شوری که بر میانگیزد، و سرخوردگیمان از واقعیت ــ آنگاه که از سفر به جهان زیبای خیالین باز میآییم ــ تمدنِ ما به اندازهی زمانی که داستانگویان با قصههای خود انسانیکردنِ زندگی را آغاز کردند، بیرحم نیست.»
@NashrAasoo 💭
آیا باید انقراض بشر را به تأخیر انداخت؟
🔸 دِرِک پارفیت، فیلسوف فقید، میگفت ما دو گزینه داریم. میتوانیم با دقت از مواهب و ذخائر کرهی زمین پاسداری کنیم، در زیرساختها و انرژیهای تجدیدپذیر سرمایهگذاری کنیم و منابع این سیاره را برای نسلهای بعدی به ارث گذاریم. یا میتوانیم این ذخائر را خالی کنیم و مصرف منابع را در کوتاهمدت چنان افزایش دهیم که گویی فردایی وجود ندارد. اگر سیاستِ حفظ منابع طبیعی را اتخاذ کنیم، سطح زندگیمان تا مدتها ارتقا خواهد یافت. اگر سیاستِ اتمام منابع طبیعی را در پیش بگیریم، سطح زندگیِ نسل کنونی اندکی بیش از حالت قبلی [اتخاذ سیاست حفظ منابع طبیعی] ارتقا خواهد یافت اما بعد از حدود ۳۰۰ سال سطح زندگیِ نسلهای بعدی به شدت تنزل خواهد کرد و سپس برای مدتی نامعلوم در سطحی شبیه به سطح زندگیِ نسل کنونی راکد خواهد ماند.
🔸 وقتی این دو گزینه را به دانشجویانم ارائه میدهم، ۹۰ درصد از آنها سیاستِ حفظ منابع طبیعی را انتخاب میکنند. بسیاری از آنها نیز ادعا میکنند که انتخاب سیاستِ اتمام منابع طبیعی غیراخلاقی است. پارفیت با آنها موافق است اما توضیح دادن چنین قضاوتهایی را دشوار میداند. چه کسی از مصرف بیرویّه و اتمام منابع طبیعی آسیب میبیند؟ شاید بگوییم که این سیاست به آدمهایی که ۳۰۰ سال دیگر و بعد از آن به دنیا میآیند صدمه میزند. با وجود این، سیاستهای اقتصادی صرفاً بر سطح زندگی تأثیر نمیگذارد؛ این سیاستها بر این مسئله هم تأثیر میگذارد که چه کسانی وجود خواهند داشت. بسته به این که در سکوی نفتی کار کنیم یا در نیروگاه بادی، با اتوبوس رفتوآمد کنیم یا با خودروی شخصی، از عهدهی تأمین هزینهی مهدکودک برآییم یا نه، با آدمهای متفاوتی معاشرت میکنیم، دست به انتخابهای متفاوتی میزنیم و، در نهایت، فرزندانِ متفاوتی به دنیا میآوریم. این فرزندان هم به نوبهی خود فرزندانی را به دنیا میآورند که اگر سیاستِ حفظ منابع طبیعی را اتخاذ کرده بودیم وجود نمیداشتند. اگر بر اساس همین منطق، تسلسل نسلها را دنبال کنیم، سرانجام به جایی میرسیم که میتوان گفت اگر سیاستِ حفظ منابع طبیعی را انتخاب کرده بودیم هیچیک از کسانی که ۳۰۰ سال پس از اتخاذ سیاستِ اتمام منابع طبیعی به دنیا میآیند وجود نمیداشتند. بنابراین، اگر سیاستِ اتمام منابع طبیعی را برگزینیم، هیچکسی وجود نخواهد داشت که بتواند بگوید «این انتخاب زندگیام را بدتر کرد» ــ بدون چنین انتخابی، آنها اصلاً وجود نخواهند داشت! اما معلوم است که اتمام منابع طبیعی سیاستِ بدتری است. پارفیت این را «مشکل ناهمسانی» مینامد.
🔸 به احتمال زیاد ما با خطر انقراض قریبالوقوع مواجه نیستیم. اما فرزندان نوههای ما، مثل آخرین نسل مورد نظر مولگن، از بعضی از منابع معنابخش (تشکیل خانواده در جزایر مالدیو یا نواحی ساحلیِ بنگلادش، حفاظت از دیوارهی بزرگ مرجانی در اقیانوس آرام، اشتغال به شغلهای خودکارشده) محروم خواهند بود. ما وظیفه داریم که منابعی فکری را برای آنها به جا بگذاریم تا بتوانند منابع معنابخش جدیدی را بیابند: ما موظفایم که «تخیل اخلاقیِ» مورد نظر مولگن را برانگیزیم، آنچه را که جان استوارت میل «آزمایشها در زندگی» میخواند روا بدانیم و فضای تأمل فلسفی را فراهم کنیم. این دو کتاب کارکردهای متفاوتی دارند. کتاب الیزابت فینرون-برنز ــ که باید در فهرست مطالعاتیِ دانشجویان قرار گیرد ــ به پرسشهای دیرین اخلاق جمعیتمحور، پاسخهای جدیدی میدهد. کتاب تیم مولگن مسئلهی جدید (و نسبتاً نامتعارفی) را مطرح میکند. ممکن است که خوانندگانِ این کتاب استدلالهای او را بیعیبونقص نشمارند و پاسخهایش را بحثانگیز بدانند. اما به نظر میرسد که او به یک اندازه به دنبال متقاعد کردن و به فکر واداشتن خوانندگان است: دِین ما به آیندگان این است که استعداد کاوش خلاقانه در معنای زندگی را پرورش دهیم.
@NashrAasoo 💭