هم نشینی موسیقی و اندیشه، مقوله ای است آگاهی بخش و در جهت رهایی از تیرگی و ارتقا امکانات نابِ اندیشیدن.
اینکه از کجا آمدهایم و به کجا میرویم، رازِ بزرگ هستیست. رازی که ذهن همهی اندیشمندان، نویسندگان و شاعرانِ جهان را به خود مشغول ساختهاست. در ادبیاتِ ایران نیز، کمتر شاعری را میتوان یافت که این رازِ بزرگ، دغدغهی خاطرش نبوده باشد. نمونهی بارزش، شاعر نامدارِ ایرانی، "خیامِ بزرگ" است، که مدام از خود میپرسد، از کجا آمدهام و به کجا میروم.
اما تفاوت "خیام" با اکثریت اندیشمندان و فیلسوفانِ جهان، در نتیجهای است که به آن میرسد و آن این که حال که هیچ نمی دانیم، پس لحظه و دم را غنیمت است و میبایست خوش بود.
در همین راستا، از شادروان "تورج نگهبان" بشنویم که همین دغدغه را محتوای ترانهای ساخته با عنوان «رهگذار عمر»، در پیوند با موسیقی "بابک افشار" و با تنظیم مثال زدنیِ زنده یاد "ناصر چشم آذر" که "داریوش اقبالی" آن را خوانده است.
در این ترانه "تورج نگهبان" میگوید: «حال که انسان رازِ هستی را نمیداند، پس چرا راه مهر و وفا را نمیپیماید...»
#رهگذار_عمر
#داریوش_اقبالی
#بابک_افشار
#ناصر_چشمآذر
#تورج_نگهبان
@javadtaat
@mosighi_andishe
#موسیقی_کورمانج
#هوزان_دینو
نام اصلی او «یوسف شاهین» است و زادهٔ ١٩۶٩ ترکیه. صدای پرطنین وی بر هموطنان ترک و کردهای مناطق دیگر شناخته شده و آشنا است. وی برای مدتی به دلایل سیاسی مجبور به خروج از ترکیه بوده و در هلند میزیسته و اکنون اما پس از برائت، در ترکیه به کار هنری خود ادامه میدهد. ترکیب سبک و سیاق ترانه ها و صدای گیرایش، حال و هوای متفاوتی بر آثارش افزوده است.
ترانهی «le daye» از بهترین و نافذ ترین ترانه های اوست:
«مادر»
بر فراز کوههای «زاگرس و نمرود و سبحان»*
رزم پوشام مادر
بر فراز قلههایم
مرگ ام نزدیک
و جاری در خون شهیدان...
«فرات» در خروش و
«دجله» در تمنای «مراد»*
و مردمام با یک زبان
در تمنای وطن...
جنگاورم مادر
بر فراز قله ها ایستاده ام و
تا فرارسیدن آزادی
وجودم درد است و زخم ...
دریاچه ی «وان» هرچقدر هم عمیق
شفاف است
اما
کجای وطنام گلستان؟
اشک نریز و غمگین نباش
روزگاری اگر شهید شدم
شیرت را حلال ام کن مادر....
___
*اسامی برخی کوهها و رودخانههای ترکیه
برگردان:
#شاهین_سلحشور
@Sh_salahshoor
@mosighi_andishe
قسمتی از اجرای کنسرت اصفهان در سالن ایزابل بیدر کینگ استون
تمبک:
#پدرام_خاورزمینی
سهتار:
#مهدی_رستمی
سنتور:
#صدف_امینی
#نوا
@mosighi_andishe
پنجم اردیبهشتماه سالروز درگذشت "محمّدعلی اسلامی ندوشن"
کار جامعۀ امروز ما لااقل در تهران به جایی کشیده است که هرچه خارجی است چشم او را خیره میکند: زبان خارجی، دوست خارجی، شیوۀ زندگی خارجی، اشیاء و غذاهای خارجی ... برای فرار از دید و بازدید نوروز از شهر خویش بیرون میرود لیکن فریضهای برای خود میداند که عید ژانویه را جشن بگیرد، احیاناً شمع بیفروزد و کاج بیاراید. و چون زبان وسیلۀ ارتباط با مظاهر تمدن فرنگی است میکوشد که در سن پنجاه و شصتسالگی به یاد گرفتن آن پردازد یا لااقل فرزند خویش را به آموختن آن وادارد تا چون خود او «دست و پاشکسته» بار نیاید.
از نام مغازهها و بنگاهها و دختربچهها حرفی نزنیم که داستان دلخراشی دارد. این یک مثال کوچک از واقعیت تلخی حکایت میکند: دکانهای تهران پر است از اجناس خارجی و عجیب این است که هر کس اندک استطاعتی داشته باشد ترجیح میدهد که محصول خارجی بخرد ولو نظیر آن در خود ایران درست شده باشد؛ به همین دلیل سرکه و خردل و مربایی را هم که در داخل مملکت تهیه میکنند باید روی شیشهاش را به انگلیسی بنویسند تا خریداری بیابد.
نمیدانم توجه فرمودهاید یا نه که از چند سال پیش رادیوی تهران شیوۀ حرف زدن را از برنامۀ فارسی رادیوی لندن اقتباس کرده و به تازگی دامنۀ ابتکار خود را وسعت داده و از سخن گفتن فیلمهای ایتالیایی که به فارسی برگردانده شدهاند تقلید میکند. هر کسی را موهبت آن نیست که مرتب به رادیوی تهران گوش دهد ولی اگر گاهی بر حسب اتفاق او را چنین موهبتی دست داده شاید حتی یک بار شعر سعدی و حافظ را از زبان گویندگان و خوانندگان آن نشنیده است، بی آنکه غلط فاحشی در آن باشد. از کودک و جوان چه توقع میتوان داشت و حال آنکه دستگاه تبلیغاتی کشوری تا بدین حد به زبان خود بی اعتناست یا از به کار بردن آن عجز دارد؟
در زبانهای بزرگ دنیا دیگر روان و رسا نوشتن از بدیهیات است؛ هر روزنامهنویس هر پاورقینویس، حتی یک خبرنگار ورزشی در آنچه مینویسد و چاپ میکند صغری و کبری و نتیجهای در نظر دارد و به ندرت جملاتش از نظر دستور معیوب است. ریاضیدان یا طبیب بهانه نمیآورد که چون فن او ادبیات نیست پس باید او را در درست و رسا نوشتن معذور داشت. اما زبان ما، حتی در بعضی از کتابهای ادبی و دانشگاهی وضع جز این نیست.
تقصیر انحطاط و تنزّل زبان فارسی بر گردن کودکان بیگناه یا پدر و مادرهای بیخبر نیست، بلکه بر گردن نخبگان و دانشمندانی است که یا در انجام وظیفۀ خود کوتاه آمدهاند و یا خاموش نشستهاند و ناظر فروریختن پایههای معنوی و اخلاقی قومی هستند که زبان یکی از آنهاست.
در کشوری که اساس تمدن و فرهنگ متزلزل نیست هیچگاه آموختن زبان خارجی ایجاد خللی نمیکند بلکه بر غنای معارف ملّی میافزاید. فراوانند جوانان هجده نوزدهسالۀ هلندی و سوئیسی که دو یا سه زبان خارجی یاد گرفتهاند و هنوز ملت آنها احساس خطری نکرده است. اما اگر در جامعهای همه چیز به صورت «صورتک» (کاریکاتور) درآمد و بنیان اصول لرزان گردید سرچشمۀ اصالت و ابتکار و نیروی معنوی اندک اندک کاستی میگیرد و طبعاً زبان نیز پایداری نمیتواند کرد.
«بیماری زبان»، محمّدعلی اسلامی ندوشن، یغما، سال ۱۲، شمارۀ ۴، تیر ۱۳۳۸، ص ۱۶۷-۱۶۹.
@mosighi_andishe
خودکامگان تاریخ، مغلوب هنر بودهاند.
حق این است که حافظ تنها هنرمندی است که با عرفی کردن پارادایمهای تصوف و عرفان بر هر دو بلیه اجتماعی -که استبداد و ریاکاری است- شوریده است و با ظرافت هنریش به گونهای به میدان آمده که هم از "محتسب" روزگار خویش یعنی امیر مبارزالدین، در امان مانده است و هم از خودکامگان دورههای بعد که دیوانش را نتوانستند بسوزند و نابود کنند. شاید ادای احترامی به امیر مبارزالدین -پس از هفت قرن- اینجا بر همه ما واجب کند که فهم هنری او را ستایش کنیم و درک او را از اینکه با زیبایی و هنر نمیتوان در افتاد. این مایه شعور اجتماعی را در امیر مبارزالدین باید ستود، چه امیر مبارزالدینهای دورههای بعد، از این حداقل شعور بیبهره بودهاند. راست گفت داستایِفسکی که آنچه سرانجام میماند و پیروز است زیبایی است و هنر، یا آنچه جهان را پاس میدارد زیبایی است. همیشه تصور من بر این بوده است که داستایِفسکی در بیان این گفتار ژرف و حکیمانه تحت تاثیر شیخ اجل سعدی شیراز بوده است که نخستین بار در تاریخ فرهنگ بشری کشف کرده است که همه چیز مغلوب زیبایی است و فرمانروای نهایی تاریخ، هنر است و جمال:
"پر طاووس بر اوراق مصاحف دیدم
گفتم: این منزلت از قدر تو میبینم بیش
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش"
همه خودکامگان تاریخ مغلوب هنر بودهاند، چه دانسته باشند و چه ندانسته باشند. لشکری که حافظ با هنر خویش علیه خودکامگی و ریاکاری برانگیخته است از لحظه انتشار نخستین شعرهایش تا همین لحظه که ما خوانندگان دیوان او هستیم، تا هر لحظهای که انسانی در روی کره زمین یا یکی از کرات دیگر زندگی کند و سعادت فهم سخن خواجه شیراز را داشته باشد، یعنی زبان فارسی بداند، این لشکر همچنان تیغ آخته و چیره بر استبداد و ریا، بی هیچ خستگی در کار خویش است:
" از کران تا به کران لشکر ظلم است ولی
از ازل تا به ابد فرصت درویشان است"
این کیمیای هستی / درباره حافظ (جلد اول) / دکتر شفیعی کدکنی
@mosighi_andishe
زنانی که در ایران به موسیقی روی آورده اند، بیشتر به خواندن تمایل نشان داده و در مرتبه ی بعد، به نواختن پرداخته و طبیعتاً بسیار زود نیز، به شهرت رسیده اند و بسیار اندک بوده اند تعداد زنانی که آهنگ سازی آموخته و یا به ترانه سرایی پرداخته باشند. آنهایی هم که چنین کرده اند، بیشتر کارشان جنبه تفننی داشته تا حرفه ای.
نوازندگان زنی بوده اند که آهنگ نیز می ساختند و یا زنان شاعر که گاه، بر آهنگی نیز شعر می نهاده اند. از جمله معروفترین شاعره ها از این دست می توان از "سیمین بهبهانی" و "لعبتِ والا" یاد کرد که "بهبهانی" بیشتر تفننی و "والا" حرفه ای تر بوده و با عنوانِ ترانه سرا با گروه های موسیقی وزارتِ فرهنگ و هنر همکاری می کردند. "لعبتِ والا" علاوه بر شاعری، تحصیل کرده ی تئاتر و روزنامه نگار نیز بوده است. او در سال ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمده و در سال های پیش و پس از انقلاب چند مجموعه ی شعر انتشار داده با عنوانِ «رقص یادها»، «گسسته»، «تا وقتی خروس می خواند»، «پر گشودن به هوای پرواز».
از میانِ متن های ترانه ای "لعبت والا" اوج، ترانه ای است با آهنگ سازی زیبای شادروان "فرامرز پایور" و صدای گرمِ زنده یاد "نادر گلچین". متن دل انگیزی که با دقت بر روی آهنگی از زنده استاد "فرامرز پایور" قرار گرفته و ضربه های تمبکِ استاد "حسین تهرانی" را پس از مرگ او تفسیر می کند... تو همان نقش صدایی که به جا خواهد ماند/ که رها خواهد ماند...
یکی دیگر از زنانِ شاعرِ نام یافته که به ترانه سرایی روی آورد، "منیر طه" بود. او نیز در سال ۱۳۰۹ زاده شده و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درس خوانده است. "منير طه" اولين زنی است كه در ايران به ترانه سرايی پرداخته و زنی مشخص در تاریخ نهضت ملی و پویندۀ راه زنده یاد دکتر "مصدق" بود. قبل از او شاعران ناموری چون "عارف" و "بهار" و "رهی" و "نواب صفا" در ترانه سرايی ايران صاحب نام و نشان بودند، اما نام هيچ زنی در اين دفتر ديده نمیشد و اين "منير" بود كه در پرتو استعداد و قريحه سرشار و دانش برتر و ذوق به موسيقی، پيشآهنگ مشاركت زنان در ترانه سرايی شد و آثار ارزشمندی به وجود آورد كه درتاريخ موسيقی ايران همواره به ياد خواهند ماند.
«در کوچه ها، بازارها» نامِ یکی از مجموعه شعرهای "طه" می باشد. شمار ترانه های "منیر طه" شاید چندان زیاد نباید، اما تقریباً همه آنها از انسجام خوبِ شعری برخوردار است. «عاشق شیدا» یکی از بهترین کارهای اوست که با آهنگی از استاد "علی تجویدی" در سه گاه پیوند خورده است و با صدای مخملینِ استاد "غلامحسین بنان" به ضبط درآمده است. متن عاشقانه ی "منیر طه" شباهتِ بسیاری به متن های زنده یاد "رهی معیری" دارد و علاوه بر انسجام زبانی از شورِ رمانتیکِ ویژه ای برخوردار است.
«آهنگ ها و آواز ها» عنوان یکی از آثاری است که به همت دکتر "منیر طه" منتشر شده است. در این کار، ترانه های جان بخش و روح نوازی چون «عاشق شیدا» با صدای دل انگیز استاد "غلامحسین بنان" و نیز «شیرین» با صدای جادویی بانو "مرضیه" جای گرفته اند. "منیر طه" خود، دو ترانه با نام های «کوه بلند» و «جان من» در این مجموعه خوانده است. این آثار درخشان پیش از این ها در برنامه های گل های رادیو، بار ها روح دوستداران موسیقی ایرانی را نوازش داده اند. شعر ترانه ها همگی از "منیر طه" است تا کاری کارستان کرده باشد. آهنگ ها از زنده یاد استاد "علی تجویدی" بوده و در میان نوازندگان این آثار نیز نام های گرانقدر دیگری چون استاد زنده نام "جلیل شهناز" نوازنده تار و استاد "تبریزی زاده" نوازنده کمانچه دیده می شوند.
#سیری_در_برنامهگلها
#قسمت_نهم
#زنان_ترانهسرا
#سیمین_بهبهانی
#لعبت_والا
#فرامرز_پایور
#حسین_تهرانی
#منیر_طه
#نواب_صفا
#علی_تجویدی
#غلامحسین_بنان
#مرضیه
#جلیل_شهناز
#تبریزیزاده
@javadtaat
@mosighi_andishe
🎼
#هنگام_کار_است_ایران
پیوند ادبیات و اجتماع، منشأ شکل گیری مضامین اجتماعی در حیطه شعر است. شعر مشروطه به سبب تعهد به واقعیت های اجتماعی بیش از پیش بازتاب مقتضیات زمان بوده، تا آنجا که رسالت شعر در این دوره بیداری مردم و بیان حقایق اجتماعی و سیاسی است.
درنتیجه تغییری که در ساختار حکومت مشروطه به وجود آمد، مفاهیم تازه ای چون، آزادی، قانون، مجلس، انتخابات و غیره در برابر مدح شاهان مستبد به شعر راه یافت و زمانی که جامعه برای مبارزه با استعمار، به اقتدارگرایی وناسیونالیسم پناه برد تا در سایه این تغییرات آزادی و استقلال کشور ملت فراهم شود. زنده یاد "ملک الشعرای بهار" از جمله شاعران و سیاستمداران مشروطه است که با دیدگاهی خاص، به مشروطه و مسائل مربوط به آن پرداخته و دیوان او بازتاب عناصر روشنفکرانه آن دوره است. در حقیقت" بهار" توانسته بخشی از قابلیت های موجود در شعر که شامل برداشت خاص شاعر از وقایع جامعه و شیوه القای دوباره آن به مردم است را نشان دهد.
تصنیف "ایران هنگام کار است" در سال ۱۲۹۷ خورشیدی در جریان جنگ جهانی اول و هنگامی که هرسوی کشور، به وسیله ی لشکریان روس و عثمانی احاطه شده بود، سروده شده است. درد و حسرت شاعر را به دیدن محنت ها که بر وطن می رود می توان به نیکی حس نمود. ملودی این آهنگ، به روایتی از "جهانگیر مراد" و به روایتی دیگر از زنده یاد "غلامحسین درویش" است. این ترانه در آغاز، با صدای زنده یاد "اقبال سلطان" خوانده شده و در سالهای اخیر جناب "علیرضا قربانی" آن را باز سازی نموده است.
ایران هنگام کار است برخیز و ببین ــــ ایران
بختت در انتظار است از پا منشین ـــــ ایران
ازجور فراوان هر گوشه شوری بپاست
خونها شده پامال، آزادیش خونبهاست
خدا زدرد و غم رهاند ما را خدا به کام دل رساند ما را
دور جهان نگر که چه با ما خواهد کرد
که چه با ما خواهد کرد
حٌب وطن نگر که چه غوغا خواهد کرد
که چه غوغا خواهد کرد
آه چه محنتها که کشیدی ایران
آه به کام دل نرسیدی، جز غم ندیدی ایران
خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را
تاکی به دل جوانی نکنم به عادت پیران
جامی بده به یاد وطنم - سلامت ایران
ایران، تا ز دل برکشم نعره آزادی
خیزکه روز فتح و ظفر شد - ایران
خیزکه روزگار دگر شد وقت هنر شد - ایران
خدا ز درد و غم رهاند ما را
خدا به کام دل رساند ما را...
@javadtaat
@mosighi_andishe
کنسرت استاد لطفی
گرگان ۱۳۸۷
همنوازی تار و تنبک
#هزار_مضراب
#محمدرضا_لطفی
#محمد_قویحلم
#شور
@mosighi_andishe
با کشورم چه رفته است؟
که زندان ها
از شبنم و شقایق سرشارند
و بازماندگانِ شهیدان
انبوه ابرهای پریشانِ سوگوار
در سوگِ لاله های سوخته می بارند؟
با کشورم چه رفته است که گل ها هنوز داغدارند با شورِ گردباد
آنک منم که تفته تر از گردبادها
در خارزار بادیه می چرخم
تا آتشِ نهفته به خاکستر
آشفته تر ز نعره خورشیدهای تیر
از قلبِ خاک های فراموش سَرکِشد
تا از قناتِ حنجره ها
فوجِ خشم و خون
روی فلات سوخته مرگ پرکشد
این نعره من است
این نعره من است که روی فلات می پیچد
و خاک های سکوتِ زمانه تاریک را می آشوبد
و با هزار مشتِ گران
بر آب های عمان می کوبد
این نعره من است که می روبد
خاکسترِ زمان را از خشم روزگار
ای گلشن ستاره دنباله دار اعدامی
در باغ ارغوان
در ازدحام خلق
در دوردست و نزدیک
من هیچ نیستم
جز آن حماسه یی که در زمینه یک انقلاب می گذرد
سهم و سترگ و خونین
در خونِ توده های جوان می غلتد
تا مثل خارِ سهمناک و درشتی
روییده بر گریوه های گل سرخ
آینده را
بماند در چشمِ روزگار
یادآورِ شهادتِ شوریدگانِ خلق
بر ارتش مهاجم صد نازی
صد تزار
ای خشم ماندگار
ای خشم
خورشید انفجار
ای خشم
تا جوخه های مخفی اعدام
در جامه های رسمی
آنک
آنک هزار لاشخور
ای خشم
مثل هزار توسنِ یال افشان
خون شهید بسته است بر این ویران
دیگر ببار
ببار ای خشم
ای خشم چون گدازه آتشفشان ببار
روی شب شکسته استعمار
اما دریغ و درد که "جبريل"های"او"
با شهپرِ سپید
از هر طرف فرود می آیند
و قلبِ عاشقانِ زمان را
با چشم و چنگ و دندان می خایند
با کشورم چه رفته است
که از کوچه های خفته شهر
با قلبِ سربداران
با قامت قيام
انبوه پاره پوشان
انبوه ناگهان
انبوه انتقام
نمی آیند؟
چشمِ صبور مردان دیری است
در پرده های اشک نشسته است
دیری است قلبِ عشق
در گوشه های بند شکسته است
چندان ز تنگنای قفس خواندیم
کز پاره های زخم، گلو بسته ست
ای دست انقلاب
مشت درشت مردم
گل مشتِ آفتاب
با کشورم چه رفته است؟
#سعید_سلطانپور
@mosighi_andishe
"سعید سلطانپور" زاده ۱۳۱۹ سبزوار شاعر، نمایش نامه نویس، کارگردان تئاتر، عضو کانون نویسندگان ایران و فعال سیاسی چپ گرا بود.
او در بیست و هفتم فروردین ۱۳۶۰ در شب عروسی اش به اتهام هواداری از سازمان چریک های فدایی خلق دستگیر و دو ماه بعد، در سی و یکم خرداد ۱۳۶۰ در زندان اوین تیرباران شد.
یاد و نامش همواره زنده و گرامیست.
@mosighi_andishe
Mark Knopfler & Emmylou Harris - Romeo And Juliet (Real Live Roadrunning | Official Live Video)
@mosighi_andishe
گفتوگو با "هوشنگ مرادیکرمانی"
#بخش_نخست
#بهعبارت_دیگر
#عنایت_فانی
@mosighi_andishe
#شبهای_بخارا
#شب_عبدالوهاب_شهیدی
#امیرهوشنگ_ابتهاج
#محمدرضا_شجریان
#هوشنگ_ظریف
#محمد_اسماعیلی
#حسن_ناهید
#فرهاد_فخرالدینی
#مجتبی_عسگری
#سامان_صادقیان
#علیرضا_فریدونپور
#شهرام_میرجلالی
@mosighi_andishe
فريدالدين ابوحامد، محمدبن ابوبکر، ابراهيم بن اسحاق (و به قولی مصطفی شعبان) عطار کدکنی نيشابوری شاعر و عارف ايرانی قرن ششم و هفتم هجری و مقارن با حمله ی خونين چنگيزخان مغول به ايران است. تذکره نويسان تولد او را به سال ۵۳۷ میدانند، دولتشاه سمرقندی در "تذکرةالشعرا" سال ۵۳۷ را نقل میکند و قاضی نورالله شوشتری در "مجالس المومنين" سال ۵۱۳ را ذکر میکند. رضاقلی خان هدايت در "رياض العارفين" و "مجمع الفصحاها" تولد عطار را به سال ۵۱۲ در کدکن نيشابور میداند. برخی از مورخان محل تولدش را کدکن و گروه ديگر شادياخ میگويند. آنچه مسلم است او چند سال پس از تولد به نيشابور نقل مکان میکند. از کودکی و جوانی عطار اطلاع چندانی در دست نيست، جز اينکه به اعتبار نامش احتمالا پدرش و خود وی به شغل عطاری و داروفروشی مشغول بودند.
"ذبيحالله صفا" اديب و پژوهشگر تاريخ ادبيات ايران در اين باره معتقد است: «معلوم نيست وی طب را نزد که آموخته جز آنکه [رضا قلی] هدايت میگويد در طب شاگرد مجدالدين بغدادی، حکيم خاصه سلطان محمد خوارزمشاه بود. شايد هدايت، مجدالدين بغدادی معروف به خوارزمی از بزرگان مشايخ تصوف را که عطار از پيروان اوست، حکيم خاصه سلطان محمد خوارزمشاه دانسته باشد. به هر حال مجدالدين بغدادی هم مانند عطار در آغاز کار طبيب بود ليکن گمان نمیرود که عطار از او آموخته باشد».
ظاهراً "عطار" در کدکن به ديدارِ «قطب عالم حيدر» رفته است و قسمتی از عمر خود را به رسم سالکان طريقت در سفر به مکه و ماورالنهر گذراند و بسياری از مشايخ را زيارت کرد.
در پيری هنگامی که بهاءالدين محمد بلخی پدر مولوی با پسرش رهسپار عراق بود، در نيشابور با وی ملاقات کرد و به پدر مولانا گفت که اين پسر در آينده آفتابِ شرق میشود و نسخهای از اسرارنامه خود را به جلالالدين محمد خردسال داد. از "فريدالدين محمد" به قولی به تعداد سورههای قرآن ۱۱۴ اثر مکتوب به جای مانده است.
دولتشاه سمرقندی درباره آثار او مینويسد: «شيخ را ديوان اشعار بعد از کتب مثنوی چهل هزار بيت باشد، از آن جمله دوازده هزار رباعی گفته، و از کتب طريقت تذکرةالاوليا نوشته و رسائل ديگر به شيخ منصوب، مثل اخوان الصفا و غير ذلک، و از نظم آن چه مشهور است اين است: اسرارنامه، الهینامه، مصيبتنامه، جواهرالذات، وصيتنامه، منطقالطير، بلبلنامه، حيدرنامه، شترنامه، مختارنامه و شاهنامه، دوازده کتاب نظم است و میگويند چهل رساله نظم کرده و پرداخته اما نسخ ديگر متروک و مجهول است و قصايد و غزليات و مقطعات شيخ مع رباعيات و کتب مثنوی صد هزار بيت بيشتر است.» در ميان مثنویهای عرفانی عطار، منطقالطير شاهکار وی است. "عطار" در اين منظومه شرح طی راههای طريقت را در قالب حکايت سفر دور و دراز سی مرغ به دنبال سيمرغ آورده است.
«کتاب تذکرةالاوليا عطار» مشهورترين اثر منثور اوست که درباره مقامات عرفا نوشته شده است. در خصوص تاريخ و چگونگی وفات عطار نيز مانند تولدش اختلاف نظر وجود دارد. برخی چون دولتشاه آن را به تاريخ دهم جمادیالثانی به دست مغولی میدانند، برخی ديگر به زمان حمله چنگيز در ۶۱۶ اشاره میکنند و ديگران سالهای ۶۲۷ – ۶۳۷ را تاريخ صحيح ذکر میکنند.
جنازه "عطار" را در گورستانی در حاشيه نيشابور دفن کردهاند. اميرعلیشير نوايی، وزير شاهرخ تيموری، در اواسط قرن هشتم برای نخستين بار دستور مرمت بنای آرامگاه عطار را داد. اين بنا در حدود سالهای دهه چهل به همت انجمن آثار ملی بازسازی شد. "عطار" را به درستی از بزرگان شعر و تصوف ايران بايد دانست و تداوم دهنده "سنايی" در عرفان ادبی و معلم "مولانا جلال الدين محمد بلخی" است و بی سبب نيست که مولانا سرود:
«عطار روح بود و سنايی دو چشم او/
ما از پس سنايی و عطار آمديم»
و نورالدين عبدالرحمان جامی درباره او گفته است: «آنقدر اسرار توحيد و حقايق اذواق و مواجيد که در مثنويات و غزليات وی اندراج يافته، در سخنان هيچ يک از اين طايفه يافته نمیشود.»
منابع:
تاريخ ادبيات در ايران جلد۲–ذبيحالله صفا
تذکرةالشعرای دولتشاه سمرقندی
مقدمه تذکرةالاوليا به قلم علامه قزوينی
نفحات الانس جامی
@mosighi_andishe
شب معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ
#مصطفی_ملکیان
#صبا_ثابتی
#علی_دهباشی
@mosighi_andishe
تسلیت به ایران و بندرعباس عزیزمان 🖤🖤🖤
@mosighi_andishe
دکتر "حسام نوذری":
شواهد علمی که ما انسانها از کجا آمدهایم و به کجا میرویم.
@mosighi_andishe
«پایین شهر»
#شعر_موزیک:
#احمد_کایا
آنقدر گریستهام که اشکم به سان دریایی است
دردهایم را کسی نمیداند...
آنگاه که در کوچه پس کوچه های پایین شهر
گلولهها به سویم هدف رفته بودند
افتادم.......اما آخی نگفتم
آنچه را بر من گذشته
هرگز ندانستی...
بارها شکنجهام کردهاند
نامت را بر زبان نیاوردهام
آه که چه کردهای با من...
اشکهایم بر آتش جاری شد و اما
این آتش را سرباز ایستادن نیست
همچو فریادی تو را در درونم نوشتهام
اما دریغا که هرگز نتوانستهام لبخندی بر لبانت بنشانم...
چهها بر من گذشت
و تو ندانستی....
در تمام ضرب و شتمها
نامت در درونم جادوانه شد
آه که چه کرده ای بر من......
برگردان:
#شاهین_سلحشور
...... و سپاس بسيار از نويد علی رَمایی عزيز بابت ارسال متن اشعار و موزيک ويديوهای کمياب احمد کايا.
@shahinsalahshoor
@mosighi_andishe
#اکنون
#سروش_صحت
#شهلا_حائری
#رشید_کاکاوند
@mosighi_andishe
#شبهای_بخارا
#ملکالشعرای_بهار
@mosighi_andishe
مذاکره، جنگ، جانشینی! منافع ملی یا منفعت نظام.
#صدیقه_وسمقی
#حاتم_قادری
#مصطفی_مهرآئین
#حسین_رزاق
@mosighi_andishe
سخنرانی و شعرخوانی سعید سلطانپور
اجرا شده در شبهای شعر گوته
@mosighi_andishe
یاد
از رفتگان کانون؛ سعید سلطانپور
در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ سعید سلطانپور، شاعر، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و عضو کانون نویسندگان ایران، که در شب عروسیاش توسط ماموران حکومت ربوده شده بود، پس از دو ماه شکنجه به جوخهی اعدام سپرده شد.
@mosighi_andishe
#کیومرث_پوراحمد
#کودکی_نیمهتمام
#کارگردان_مهدی_اسدی
@mosighi_andishe
گفتوگو با "هوشنگ مرادیکرمانی"
#بخش_دوم
#بهعبارت_دیگر
#عنایت_فانی
@mosighi_andishe
«موسیقی پاپ» در ایران، مانند تمام نقاط دیگرِ دنیا، شیوه های گوناگونی را برای عرضه ی خود، برگزیده است. در این میان، برخی مایل به سنت و برخی دور از آن، گروهی نزدیک به پاپِ آمریکایی، که بیشتر متکی به ریتم و گروهی نیز، شبیه به ملودی های پاپِ فرانسوی و اروپایی که بیشتر متکی به بیان و لحن و معنی بودند. در ایران شادروان "فرهاد مهراد" از پاپ خوان های کمیابی بود که بر تاکیدات بیانیِ متن، تاکید ویژه ای داشت.
پس از او زنده یاد "فریدون فروغی" نیز، به همین شیوه تکیه داشت، که شوربختانه پس از انقلاب ۵۷؛ با توجه به محدودیت ها و کج فهمی ها از هنر و موسیقی، که همچنان آثارش را در گوشه و کنار سرزمینمان مشاهده می کنیم و نامهربانی هایی که با وی شد، چندان نتوانست زندگی را تاب بیاورد و خیلی زود بدرود حیات گفت.
یکی از ترانه های قدیمی و سخت خاطره برانگیزِ "فریدون فروغی" «تنگنا» نام دارد، که ترانه ی آن را "فرهاد شیبانی"، ساخته و "اسفندیار منفردزاده" نیز ملودی و تنظیم آن را بر عهده داشته است.
«تنگنا» از بی کس ماندن و دسترسی به فریادرس نداشتن می گوید و از اینکه شاید گرگ به گله زده باشد، می ترسد،
تو گویی، این گرگ سالهاست که به گله زده و کاری از دستش برنمی آید و یا ....
#تنگنا
#فریدون_فروغی
#فرهاد_شیبانی
#اسفندیار_منفردزاده
@javadtaat
@mosighi_andishe
صدای بال سیمرغ کتابی از عبدالحسین زرین کوب است.
"عبدالحسین زرینکوب" در کتاب صدای بال سیمرغ، با نثری استوار، زندگی "عطار نیشابوری" را وصف میکند. نویسنده در بخش نخست کتاب با لحن خطابی، نحوه زندگی در روزگار "عطار" را برمیشمارد و تفاوت آن را با زندگی معاصر را یادآور میشود.
#صدای_بال_سیمرغ
#عبدالحسین_زرینکوب
@mosighi_andishe
2CELLOS - Benedictus (by Karl Jenkins) [LIVE at Arena Zagreb]
@mosighi_andishe